بررسي مسأله نفت در شيخ نشين هاي خليج فارس

توماس هابز در قرن هفدهم براي انگليسي هاي وحشت زده از ناامني يك هديه داشت: غولي به نام لوياتان. وقتي اين غول به شكل دولت مدرن درآمد و از نظر به حوزه عمل رسيد، امنيت را به انگليس بازگرداند. اما لوياتان هابز با وجود اينكه ظاهرش مثل يك غول و يا به تعبير متن مذهبي تورات تمساح بزرگ بود، به خودكامگي و توتاليتاريسم كشيده نشد. يعني ظاهر و باطنش نه حالتي متباين داشت و نه در اساس اشتراك و شباهتي.
چهارشنبه، 22 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي مسأله نفت در شيخ نشين هاي خليج فارس
بررسي مسأله نفت در شيخ نشين هاي خليج فارس
بررسي مسأله نفت در شيخ نشين هاي خليج فارس

لوياتان نفتي

توماس هابز در قرن هفدهم براي انگليسي هاي وحشت زده از ناامني يك هديه داشت: غولي به نام لوياتان.
وقتي اين غول به شكل دولت مدرن درآمد و از نظر به حوزه عمل رسيد، امنيت را به انگليس بازگرداند.
اما لوياتان هابز با وجود اينكه ظاهرش مثل يك غول و يا به تعبير متن مذهبي تورات تمساح بزرگ بود، به خودكامگي و توتاليتاريسم كشيده نشد. يعني ظاهر و باطنش نه حالتي متباين داشت و نه در اساس اشتراك و شباهتي.
ظاهرش براي ترساندن بود تا امنيت برقرار شود و باطنش در خدمت مدرنيزاسيون كه آزادي، خوش اقبال شود.
اگرچه طبق قرار اجتماعي هابز، مردم همه قدرت و اختيار خود را به مجموعه اي مي دادند تا آن مجموعه به نمايندگي از مردم قدرت را به لوياتان واگذار كند، اما اين قدرت قابل بازستاندن و مشروط و محكوم به قانون مي شد.
لوياتان در واقع با احترام به فردگرايي مدرن قول داده بود كه امنيت را براي جامعه به ارمغان آورد.
اما هابز، لوياتان را به يادگار گذاشت تا حكومت قانون و كارآمدي آن براي حفظ امنيت از نفس نيفتد.
اينچنين هم شد و لوياتان باقي ماند. اما شرايط تغيير كرد، زمان و تاريخ تكوين يافت تا آنچه كه هابز در آرمانش بود و از لوياتانش انتظار داشت، تحقق نيابد. وقتي كه امنيت در غرب به حد اشباع رسيد و براي ماه عسل شان هم پاياني نبود، از آن دم روشنفكران بر طبل آزادي و روشنگري كوبيدند و لوياتان را به كناري گذاشتند تا جا براي قرار اجتماعي ميان مردم و دولت باز شود. چرا كه قرار اجتماعي هابز ميان مردم و لوياتان منعقد نشده بود و غول نيز نمايندگي مجموعه اي به غير از كليه شهروندان را بر عهده داشت.
اما لوياتان به مثابه يك نظريه همچنان در تاروپود تاريخ بود. از همين رو سر به نقاط ديگر برد تا براي جماعت غيرغربي نيز امنيت توليد كند، اما كارخانة توليد امنيت به چرخة باطل ترور، خشونت و سركوب رسيد؛ چرا كه لوياتان به هر جا كه مي رفت، همرنگ جماعت شد. جوامع شرقي و بخصوص از نوع خاورميانه اي آن سراسر شور بودند تا شعور.
آنها يكي شدن با طبيعت را طلب مي كردند تا مبارزه و نبرد براي سلطه بر آن. در واقع لوياتان همسان با جوامع شرقي قلب ماهيت كرد تا در خدمت كارايي اصلي خود يعني توليد امنيت باشد. ولي اين بار با ابزار خشونت و سركوب، چرا كه طبيعت نيز جلوه هايي از خشونت و تنازع بقا را به رخ مي كشيد.
امپراتوريهاي بزرگ در سراسر قرن 18 و 19 در خاورميانه همچون لوياتان، زمين را شخم زدند تا دولت به سبك شرقي آن شكل گيرد، دولتي بدون مانع و با شهروندان مطيع و فرمانبردار. لوياتان شرقي همه را براي خود مي خواست تا حاكميت مطلقش استمرار پيدا كند.
در عين حال اين غول، سياست انعطاف پذيري را نيز از خود نشان داد و در اين راستا هر حادثه و رويداد جديدي در شرق را به خود جذب كرد. دست پيش مي گرفت تا پس نيفتد. اين تنها ارثيه غرب براي لوياتان شرقي بود.
نقطه عطف در اين روند تكامل، تاريخ كشف طلاي سياه بود. در همان مقطع كه نفت در مناطق آسياي جنوب غربي كشف شد و كشورهاي حاشيه خليج فارس آهسته آهسته با نفت عجين مي شدند، لوياتان نيز نفتي شد تا اين بار قدرتمندتر از گذشته به حكمراني ادامه دهد. در همين زمان نيز با تنها ميراث غربي خود خداحافظي كرد و اراده متصلب و انعطاف ناپذير را به جاي آن نشاند.
غول دولت با درآمدهاي سرشار نفتي خود را بيش از پيش مستقل و جدا از مردم ديد، بر درجه و غلظت سركوب افزود و برنامه براي رشد اقتصادي و استفاده از الگوي بازار آزاد را به راحتي به فراموشي سپرد. تنها او ماند و درآمدهاي هنگفت نفت و يگانه مسأله نيز هزينه شد و نه درآمد.
اگر در گذشته نبود درآمدهاي نفتي و فقر، غول را براي برخورد با جامعه به رودربايستي مي كشاند، ديگر با ثروت نفت، تمام وجوه آزادي در قالب سنتي آن از كشورهاي نفت خيز و شيخ نشين هاي خليج فارس رخت بربست.
بنابر اين پول به خودي خود آزادي به بار نمي آورد، پولي آزادي به بار مي آورد كه حاصل كار و تلاش باشد، طي نيم قرن گذشته برخي رژيم ها ثروتمند شدند و با اين حال رژيم هاي خودكامه باقي ماندند، مثلاً شيخ نشين هاي خليج فارس. واقعيت اين است كه ثروت كشورهاي نفتي موجب تحول سياسي و مثبت نمي شد؛ زيرا اقتصاد آن از چارچوب اقتصاد آزاد خارج شد.
لوياتان در كشورهاي شيخ نشين با افزايش درآمدهاي نفتي هر روز بزرگ تر مي شد، حتي بزرگ تر از آن چه كه در متن مذهبي تورات به آن اشاره شده است. آنچنان بزرگ كه همه چيز را مي بلعيد و از آن خود مي كرد.
به همين دليل نيز با استفاده از ذخاير نفتي و معدني عظيم خود، مدرنيته را مي خريد. خريد مدرنيته به شكل ساختمان، بيمارستان، خانه هاي اشرافي، اتومبيل و تلويزيون هاي جديد بود.
لوياتان براي فروش نفت خود بايد با دنيا تعامل كند، از همين رو نيز مدرنيته را مي خرد تا ماسك زيبا بر هيكل منحوس و نازيباي خود بزند.
در اين ميان اما مردم شيخ نشين هاي خليج فارس اساساً هماني ماندند كه قبلاً بودند، يعني آموزش نديده و غيرمتخصص، جوامع آنها در يك كلمه ساده و ابتدايي است.
لوياتان نفتي طبقة متوسط نمي خواهد، چون طبقه متوسط را از آن خود كردن كاري بس سهمگين و دشوار است.
لوياتان با اين طبقه سر ستيز دارد. از همين رو طبقه سوداگري به وجود مي آورد تا به جاي آنكه مستقل از او باشد، عميقاً به وابستگي تن دهد. اين طبقه سوداگر نيز از نفت مي خورد و مدام تقويت مي شود.

ناكامي اقتصادي

لوياتان نفتي و به عبارت بهتر نفت، هم مدرنيزاسيون سياسي و هم رشد اقتصادي را به تأخير مي اندازد، اگر مي خواهيد اين را به عنوان يك قاعده بپذيريد و به دنبال مصاديق آن هستيد، راه دوري نرويد، مصداق كيفي در همين شيخ نشين هاي خليج فارس است. نمودارهاي واقعيت سياسي، اقتصادي و امنيتي در اين كشورها بسيار وخيم است، از اين مسأله هم بگذريم، نمي توان به عقب ماندگي منطقه در زمينه كار گروهي و همگرايي اشاره نكرد. اين منطقه از سال 1980 شاهد دو جنگ پي درپي در طول يك دهه بوده است، شاخص تجارت ميان كشورهاي منطقه نيز نشان دهندة نوعي ركود است. دو اقتصاددان هاروارد، جيمز دي ساكس و اندرو وارنر، 98 كشور در حال توسعه را طي دو دهه (1971 1989) بررسي كرده اند و متوجه شده اند كه موهبت هاي طبيعي ارتباطي عميق با ناكامي اقتصادي دارد، بطور كلي هر چه يك كشور از نظر منابع معدني، غني تر باشد، رشد اقتصادي كندتري هم داشت. در اين زمينه عربستان سعودي يك نمونه عيني است.
در اين تحقيق نكتة جالب توجه اين است كه كشورهاي فاقد هرگونه منابع طبيعي مثل كشورهاي شرق آسيا سريع ترين رشد را داشتند.

ثروتهاي نفرين شده

درآمدهاي نفتي و بزرگ تر شدن غول و ناكارآمدي دولت در شيخ نشين هاي خليج فارس، ثروت را به شكل نفرين شده در اين كشورها درآورده است.
اين نوع ثروت مانع توسعه نهادهاي سياسي، قوانين و نظام اداري مدرن مي شود، چرا كه لوياتان به چنين ابزارهايي نياز ندارد، فقط نفت مي خواهد تا سير شود و قلمرو حاكميت خود را گسترش دهد. ثروت در اين سرزمين، نفرين شده است.
يك مقايسه در كشورهايي كه منابع طبيعي ندارند، براي اينكه دولت ثروتمند شود، جامعه بايد ثروتمند شود تا سپس دولت بتواند از اين ثروت ماليات بگيرد، در اين بخش، شرق آسيا خوش اقبال بود؛چراكه بسيار فقير بود، حكومت هاي شرق آسيا بايد سخت كار مي كردند تا دولتي كارآمد ايجاد كنند؛ زيرا اين تنها راه ثروتمند كردن كشور و در نتيجه دولت بود. اما دولت هايي كه لويامان نفتي دارند، به جامعه مدني و خلق قوانين و نهادها نياز ندارند، زيرا لوياتان خود قانون و نهاد است و درآمدهاي نفتي نيز در اين روند به كمكش مي آيند.
اما مي توان به اين قاعده يك استثنا زد، يعني اگر بخت و اقبال به كمك شيخ نشين ها مي آمد، مي توانستند مثل شيلي يا مالزي توسعه يافته باشند، درست همانطور كه بخشي از بچه پولدارها خوب از آب درمي آيند.

يك معامله بزرگ

لوياتان در شيخ نشين هاي خليج فارس از شهروندان خود، وفاداري نفتي مي خواهد. در واقع به يك معامله غيررسمي دست مي زند و به آنها پول نفت مي دهد و از آنها وفاداري مي خرد، خانواده سلطنتي سعودي نيز با اتباع خود به چنين معامله اي دست مي زنند ما چيز زيادي از نظر اقتصادي از شما نمي خواهيم و چيز زيادي هم از نظر سياسي به شما نمي دهيم.
اما اين معامله استمرار زيادي پيدا نمي كند، براي اينكه مردم براي تداوم ثروت اندوزي خود نياز به قوانين عادلانه و كارآمد دارند اما خودمحوري و خودكامگي لوياتان قادر نيست چنين نيازي را تأمين كند.
يوسف شاعر ترك در قرن سيزدهم در همين زمينه مي نويسد: حفظ كشور نيازمند سربازها، اسب و خوراك بسيار است، حفظ اين سربازها نيازمند پول بسيار است، براي به دست آوردن اين پول، مردم بايد ثروتمند باشند، براي اينكه مردم ثروتمند شوند، قوانين بايد عادلانه باشند. اگر يكي از اين ها محقق نشود، هيچ كدام از اين چهار تا محقق نشوند و وقتي اين چهارتا محقق نشودند، كشور از هم مي پاشد.

درك نادرست

جثه بزرگ لوياتان، مخاطبانش را گمراه مي كند، تصور نادرست اين است كه آينده از آن اين غول خواهد بود، غولي كه فقط نفت مي خورد تا بزرگ تر شود و سركوب مي كند تا بماند، معامله مي كند تا وفاداري بخرد. لوياتان نفتي از اين حيث سر ناسازگاري با دنياي امروز دارد، دنيايي كه افزايش ميانگين تجارت جهاني، رشد و تعميق اعتماد متقابل ميان كشورها و اقتصادهاي ملي، گسترش چشم انداز انقلاب مالي جهاني و بده بستان هاي مالي فرامرزي، يكپارچگي بازارهاي جهاني، افزايش نقش مؤسسه هاي مالي بين المللي و شتاب گيري روندهاي آزادسازي تجارت خارجي را طلب مي كند.
با اين اوصاف آينده براي لوياتان چندان اميدواركننده نيست حتي اگر ظاهر و عملكرد لوياتان چيز ديگري نشان دهد. از اين حيث اظهارنظر برخي كارشناسان در مورد آينده درخشان شيخ نشين هاي خليج فارس را بايد با ديده شك و ترديد نگريست.
كلين كمپ بل در چارچوب چنين درك نادرستي معتقد است: هم اكنون هيچ كشوري حتي در چشم انداز آينده وجود ندارد كه با سلطه خاورميانه مقابله كند، اين ارتباطي با سياست و اقتصاد ندارد و آنچه هست همانا اين حقيقت است كه منطقه خليج فارس بگونه اي بي مانند از منابع صخره اي نفت كه از ته درياهاي گرم ژوراسيك بر جاي مانده و نيز در مخزن هاي طبيعي فشرده ناشي از بر جاي ماندن نمك به هنگامي كه سرانجام درياهاي مذكور خشك شدند، آكنده است.
اگرچه حدود دو سوم ذخيره زيرزميني سراسر نفت جهان، در خليج فارس نهفته است و بر عكس ژاپن هيچگونه ذخيره زيرزميني ندارد و ذخيره هاي زيرزميني نفتي آمريكاي شمالي و اروپاي باختري با نرخي هشدار دهنده رو به تهي شدن هستند، ولي اين خود به يك مشكل دست و پاگير براي شيخ نشين ها تبديل شده است. به عبارت ديگر ثروت براي اين كشورها به يك معضل درآمده است تا يك نعمت.
چرا كه بايد غول نفتي را سير نگه دارند تا امنيت سنتي آن تأمين شود، ولي در عين حال ناكارآمدي، نبود رشد و توسعه اقتصادي به صورت تدريجي، خود لوياتان را به يك عامل ناامني تبديل مي كند.
آينده يا از آن لوياتان و يا از آن هرج و مرج و ناامني است، شايد راه سومي هم باشد.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط