اهمیت سیاسی ترور رزمآرا
نويسنده:سیروس فیضی
قتل رزمآرا به طور عمده از دو جنبه اهمیت داشت:
نخست، ملی شدن صنعت نفت و دیگری، رفع شر دیكتاتوری تمام عیار از سر ملت.
در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم و به دنبال خروج رضا شاه از كشور، مردم به یكباره آزادیهای سیاسی و اجتماعی مهمی را تجربه كردند و گروههای سیاسی با خروج از فضای حفقان گذشته، با هدف دموكراتیك نمودن فضای سیاسی كشور به عرصهی سیاسی وارد شدند. در واقع، از این زمان، سیر حوادث به گونهای پیش رفت كه امید به داشتن چنین فضایی را زنده میكرد. شاه، كه سالهای جوانی و كم تجربگیاش را پشت سر میگذاشت، با اطلاع از ضعفهای نظام سلطنت، صرفاً به حفظ آن میكوشید. از سوی دیگر، حضور نیروهای متفقین نیز فضا را دگرگون كرده بود و دیگر امكان یكه تازی سابق برای شوروی و انگلستان وجود نداشت. به عبارت دیگر، سیاست ایالات متحده نسبت به ایران به گونهای خاص فعال شده و در مورد شوروی، مانع از دستاندازی آن كشور به آذربایجان شده بود. انگلستان هم اگرچه دوست و در كنار آمریكا بود، ولی دریافته بود كه دیگر مقاصدش را بدون جلب حمایت آن كشور نمیتواند پیش ببرد.
در چنین فضایی، این امكان هرچند ناچیز برای نیروهای ملی و دموكراتیك كشور بهوجود آمد كه در برابر رقابتهای شوروی و انگلستان در غارت منابع كشور ایستادگی كنند. پیشتر امتیاز «نفت شمال» از سوی مجلس رد شده بود و این بار، نوبت كوتاه كردن دست انگلستان از منابع نفت جنوب بود. درواقع، اندیشهی ملی شدن صنعت نفت، حاصل وجود چنین فضایی بود. در عمل، وجود عناصری وطن پرست در هر دورهی مجلس، مانع چنین كاری شده بود. در این زمان، نیروهای آزادیخواه و ایران دوست توانسته بودند افكار عمومی را نسبت به مسألهی نفت آگاه كرده و منابع خارجی زیادی را نیز علیه انگلستان بسیج نمایند. درنتیجه، انگلیسیها به دنبال روی كار آوردن كسی بودند كه بتواند با مرعوب كردن نیروهای مخالف و در صورت لزوم، ایجاد یك دیكتاتوری تمام عیار، مسألهی نفت را حل و فصل كند. به قول كیانوری، «بالاخره انگلیسیها به این نتیجه رسیدند كه رزمآرا، بهترین كسی است كه میتواند با مشت محكم جلوی جبههی ملی را بگیرد و قرارداد نفت را بگذارند.»
در حالی كه قراردادهای «تنصیف» (50 ـ 50) در سراسر جهان، از جمله در مكزیك، عربستان، دیگر نقاط نفت خیز جهان شایع شده بود، انگلیسیهای سرسخت همچنان امیدوار بودند به غارت نفت ایران بپردازند. در این میان، همان طور كه پیشتر نیز ذكر شد، مهمترین مشكل انگلیسیها، جلب رضایت و حمایت آمریكاییها بود. از آنجا كه انگلستان بر اثر جنگ جهانی دوم بشدت آسیبپذیر شده بود، برای حفظ منافع خود، به حمایت نظامی و كمكهای اقتصادی آن كشور وابسته بود. از این رو و به دنبال بحران كره، انگلیسیها آن قدر در مورد خطر گسترش كمونیسم در ایران، اغراق و تبلیغات نمودند تا توانستند موافقت آمریكاییها را در به قدرت رساندن شخص مقتدری همچون رزمآرا به دست بیاورند. ضعف بخشهای كارشناسی و دیپلماتیك وزارت خارجه آمریكا، به همراه سابقهی تهدیدات نظامی شوروی علیه آذربایجان، سبب شده بود كه وزارت خارجهی آمریكا به تصمیمگیریهای انگلستان در خاورمیانه و ایران تن بدهد.
در نتیجهی فشار انگلیسیها و حمایت آمریكا از روی كارآمدن رزمآرا، شاه نیز تسلیم شد و بدین ترتیب رزمآرا به قدرت رسید. شاه در این مورد میگوید:
«... غیر از اقلیت چند نفری مجلس، تمام نمایندگان خواستار نخستوزیری او بودند. علاوه بر آن، دولتهای آمریكا، انگلیس و شوروی ما را تحت فشار شدید قرار دادند و متفقاً خواستار ریاست دولت او شدند و ما هم باطناً موافقتی با این انتصاب نداشتیم، ولی محظورات داخلی و خارجی موجب انجام چنین تصمیمی شد...»
پیش از رزمآرا، دولتهای متعددی در جهت استیفای حقوق ملت ایران از شركت نفت، بر اساس قانون 26 مهر 1326 روی كار آمده بودند، ولی یكی پس از دیگری سقوط كرده بودند. در آخرین روزهای مجلس پانزدهم، لایحهی الحاقی «گس ـ گلشاییان» به مجلس ارایه شد، ولی حسین مكی با نطق طولانی خود آن قدر وقت مجلس را گرفت كه مجلس پانزدهم به سر آمد و لایحهی الحاقی تصویب نشد. پیش از رزمآرا، علی منصور هم تلاش كرد تا در این مورد پیش برود، ولی او هم موفق نشد و كنار رفت. مسألهی اصلی و معضل این كار كه به آن جنبهی تناقضآمیز میداد، این بود كه از یك طرف، لازم بود منافع شركت نفت برآورده شود و از طرف دیگر، استیفای حقوق ملت چیزی بود كه به سادگی قابل نادیده گرفتن نبود و با توجه به اینكه شركت نفت، فوق العاده سرسختی میكرد و حاضر به كمترین انعطافی نبود، دولتها در عمل با بنبست مواجه میشدند.
رزمآرا در ابتدا در نظر داشت با همكاری مجلس، مسألهی لایحه را به نحوی حل نماید. او پس از مشاجرات فراوان با كمیسیون نفت و مجلس، تلاش نمود تا با هدایت نمودن بازی به سمتی دیگر، هم انگلیسیها و هم مجلس را به بازی بگیرد.
در واقع، هدف وی سازش بین نقطهنظرهای مجلس و شركت نفت ـ به هر نحوی ـ به نفع خود بود. به این ترتیب كه از ماههای مهر و آبان با «نورث كرافت»، نمایندهی شركت نفت ـ به مذاكره و چانه زنی پرداخت. در كمیسیون نفت و مجلس هم با طرح سؤالاتی تلاش نمود تا مجلسیان را قانع نماید كه «ملی شدن» در شرایط فعلی ممكن نیست.
محور طرح رزمآرا، ملی شدن نفت در دراز مدت و كسب امتیازاتی قانع كننده برای شركت نفت تا زمان ملی شدن بود. هنگامی كه هر دو طرف، سرسختی بیش از حدی از خود نشان دادند، رزمآرا تلاش نمود با عوض كردن شكل بازی و رویارو ساختن مجلس و شركت نفت، عواقب تلخ رفتارهایشان را به آنها گوشزد نماید و در نهایت، نظر خویش را بر كرسی بنشاند.
البته شركت نفت هم در طول قرارداد، همواره به ایجاد رویههای غیر قانونی پرداخته بود. به نظر پروفسور «ژیدل» ـ كارشناس نفتی فرانسویـ كه دولت، وی را برای بررسی موضوع به ایران دعوت كرده بود، ایران در هشت مورد حقانیت داشت و میتوانست حقوق خود را از راه حكمیت دریافت بدارد:
1- مالیات بر درآمد دولت انگلیس،
2- حقوق دولت در ذخایر،
3- محدود كردن سهام كه بیست درصد آن متعلق به دولت است،
4- قرارداد فروش نفت طویلالمدت به آمریكا،
5- مقدار نفتی كه در كارخانجات خود مصرف میكند و حق الامتیاز پرداخت نمینماید،
6- نظارت و رسیدگی در دفاتر شركت،
7- جانشین ساختن مستخدمین خارجی،
8- عدم پرداخت مالیات و عوارض توسط قوای متفقین در ایران.
مسألهی مهم دیگر، تفاوت قیمت طلا در برابر لیره بود. طبق قرارداد، شركت موظف بود سهم ایران را به طلا بپردازد. از زمان جنگ جهانی دوم، قیمت طلا در برابر لیره و دلار، در دو بازار رسمی و غیر رسمی متفاوت بود. برای مثال قیمت طلا در بازار نیویورك به ازای هر اونس بین 50 تا 55 دلار معامله میشد، اما در بازار رسمی، قیمت آن 35 دلار بود. در حالی كه دولت ایران میتوانست از این بابت صاحب منافعی شود، شركت نفت با آن مخالفت مینمود. در مجموع، روابط شركت با دولت ایران به گونهای بود كه حقوق زیادی از منافع ملی ایران تضییع میشد.
جنبهی مهم دیگر قتل رزمآرا، رفع شرّ دیكتاتوری تمام عیار از سر ملت بود. در آن روزگار، تقریباً همهی آزادیخواهان كشور دریافته بودند كه هدف از روی كار آمدن رزم آرا، برپایی یك دیكتاتوری بود. شیوهی خاصی كه رزمآرا از آن طریق به قدرت رسید، یعنی صدور فرمان نخستوزیری بدون مشورت با مجلس ؛ تمجیدهای نیویورك تایمز مبنی بر اینكه در صورت لزوم، «رزمآرا لایق آن است كه برای جلوگیری از تلاش و تجزیهی ایران، حكومت دیكتاتوری برقرار كند...» اطلاعیههای آیتالله كاشانی و جبههی ملی مبنی بر اینكه حكومت رزمآرا «شبه كودتا» است؛ همگی نشان میداد كه رزمآرا در پی بر پایی نوعی دیكتاتوری به سبك رضا شاه است.
به این ترتیب، مخالفان رژیم آگاهانه به مبارزهای بس جدی با دولت رزمآرا پرداختند. یك روز قبل از صدور فرمان نخست وزیری رزم آرا، دكتر حسین فاطمی در سر مقالهی «باختر امروز» چنین نوشت:
«فلسفهی ظهور دیكتاتورها همیشه حفظ منافع خارجی است. ترس از كمونیسم برای آمریكا و نگهداری اراضی نفت خیز خوزستان... برای انگلیسیها... اگر قرارداد دارسی 1933 كه یك نمونه از این طور رفتار خشن و رویهی غیر عادلانه اقویاست، توانست برای همیشه سلطهی كمپانی را بیخدشه نگهدارد، عهدنامهای نیز كه در رژیم نظامی به دست قهرمان نظامی زیر فشار مسلسل و سر نیزه به امضا برسد، قوت و ارزش بین المللی خواهد داشت.»
دكتر بقائی نیز در «شاهد» به مقایسهی فرمان صدارت رزمآرا و رضا خان پرداخت و هر دو را دیكتاتورهای نظامی معرفی كرد. در مجلس سنا نیز دكتر متین دفتری، مخالفت خود را شروع كرد و در یكی از نطقهایش، بی پرده رزمآرا را به باد انتقاد گرفت و اعلام نمود:
«... شما چه عجلهای دارید كه در این موقع و با این كیفیت و اوضاع روی كار بیایید. شما دیر نشده است كه نخست وزیر بشوید... شما كه چند سال است دولتها را فلج كردهاید برای اینكه روی كار بیایید... من ایرادم به آن دسایس ستاد ارتش، ركن 2 ستاد ارتش است، دسایسی كه در كارهای سیاسی میكند كه تمام دستگاه مقننه، یعنی پارلمان را فلج میكند...»
اكثریت مجلس شورای ملی نیز به تصور پشتیبانی شاه از رزمآرا، با او مماشات میكردند، اما همین كه در تاریخ 12 آذر، دكتر مصدق طی نطقی پرده از انحلال مجلس برداشت و آن را ناشی از خواست شركت نفت دانست، مجلسیان سایهی دیكتاتوری را احساس كردند و مماشات را كنار گذاشتند. برخورد جدی مجلس در این رابطه، رد سخنان فروهر بود كه به دفاع از قرارداد پرداخته بود، البته پیش از اینكه مجلس به خواست فراكسیون وطن برای رأیگیری بر سر قرارداد و استیضاح دولت رأی بدهد، فروهر استعفا كرد و غائله برای مدتی خوابید.
در این میان، برخی برآنند كه رزمآرا، حتی طرح ترور شاه را نیز در نظر داشت، یعنی روز 17 اسفند كه قرار بود شاه به ورامین برود و اسناد زمینهای تقسیم شده را واگذار نماید، رزمآرا ترتیبی داده بود تا شاه به قتل برسد و بلافاصله با كودتا، قدرت را به دست گیرد و مجلس را منحل نماید، اما اجل مهلتش نداد.
به دنبال قتل رزمآرا، حمایتهای عام و خاص از ترور وی صورت گرفت. از نظر مخالفین، این پیروزی بزرگی به شمار میرفت و میتوانست راه ملی شدن صنعت نفت را هموار كند. همان موقع كه حاضران در مسجد شاه، دل مشغول قتل رزمآرا بودند، كمیسیون مخصوص نفت به ریاست دكتر مصدق مشغول تهیه و تصویب طرح «ملی شدن صنعت نفت» بود. در آن موقع، عدهای از نمایندگان پس از دریافت خبر قتل رزمآرا، خواستند كمیسیون را ترك كنند كه دكتر مصدق، درهای كمیسیون را بست و كلیدها را در جیب خویش گذاشت و تأكید كرد تا طرح تمام نشود، كمیسیون را ترك نمیكنیم. اعضای كمیسیون نیز به ناچار به بررسی طرح پرداختند و به اتفاق آرا، آن را برای تقدیم به مجلس آماده كردند. فردای آن روز، طرح به مجلس تقدیم شد و مجلس شورای ملی در بیست و چهارم اسفند ماه به اتفاق آرا آن را تصویب كرد و با تصویب طرح در بیست و نهم اسفند توسط مجلس سنا، برگ زرینی از تاریخ مبارزات ملت ایران رقم خورد.
آیتالله كاشانی طی اعلامیهای گفت:
«.. جوانی غیور و وطنپرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخستوزیر بیگانه پرست را به سزای اعمال خود رساند.»
روز 24 اسفند، روزنامهی نبرد ملت، ارگان فداییان اسلام این جمله را با تیتر درشت چاپ كرده بود:
«رزمآرا به جهنم رفت، جنایتكاران دیگر هم به زودی به دنبال او رهسپار خواهند شد. این گلوله تنها به زندگی علی رزمآرا خاتمه نداد، این گلوله مغز منجمد و كثیف دستگاه حاكمهای كه كشوری را به آتش حرص و آز و شهوات كثیف خود كشیده و سال هاست این جهنم سوزان را به ماتمكدهای مبدل كرده است، اصابت و همانطور كه نعش رزمآرا در مسجد شاه غلتید، لاشهی لجن این دستگاه هم تعادل خود را از دست داد و مرگ مسلم را به چشم خود دید.»
بلافاصله پس از مرگ رزم آرا، سهام «بریتیش پترولیوم» در بازارهای دنیا ده درصد تنزل یافت. بنا به نوشتهی روزنامه فرانسوی «تریبون دوناسیون»:
«در نتیجهی قتل رزمآرا، بهای سهام نفت شركت تنزل كرده است. دریاداری انگلستان و «اینتلیجنت سرویس» در اثر این حادثه، میلیونها لیره متضرر شدهاند، زیرا سهام شركت نفت 4/1 از قیمت عادی پایینتر آمده و دولت بریتانیا قسمت اعظم سهام را دارا میباشد...».
سه روز بعد، برای رویارویی با حوادث ناشی از قتل رزمآرا، «كلمنت اتلی»، ـ نخست وزیر انگلستان ـ به تشكیل گروهی مركب از وزیر خارجه، وزیر دفاع، وزیر دارایی، وزیر سوخت و نیرو اقدام نمود.
در واقع، اظهارات مقامات سه كشور آمریكا، انگلیس و شوروی نشان میداد كه منافع هر سه كشور به خطر افتاده است.
نیویورك تایمز در برابر مطالب روزنامهی «پراودا»، ارگان حزب كمونیست شوروی كه ایالات متحده را متهم به قتل رزمآرا نموده بود، اشاره داشت كه پراودا، «... این واقعیت را كه ما برای نخستوزیری او كمك و پشتیبانی كردهایم، نادیده گرفته...»؛ هم چنین در برابر این اظهار پراودا كه «زمامدار شدن رزمآرا منجر به بهبود روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی و تضعیف روابط ایران و آمریكا میگردید»، بیان نمود كه «بخشی از این ادعا حقیقت داشت، زیرا رزمآرا مجبور بود نشان بدهد كه دست نشاندهی آمریكا نیست.» رادیو لندن، بیش از همه حساسیت نشان داد و در تحلیلی از اوضاع ایران اعلام داشت:
«در انگلستان، مطلعین به امور ایران این خبر را با انزجار و نگرانی تلقی كردند و علت این انزجار و نگرانی هم آن است كه قهر و جبر بدون معنی، مثمر ثمر واقع نمیگردد. رزمآرا یكی از قائدین ایران بود كه میتوانست اصلاحات اقتصادی و سیاسی در امور ایران بكند. رزمآرا، ملی كردن صنعت نفت را عملی نمیدانست و معتقد بود كه این كار به نفع ایران نیست و عقیدهی خود را بدون خوف و هراس ابراز داشت.»
از سوی دیگر، قتل رزمآرا اعتبار سیاسی دولت انگلستان را نزد ملت ایران، منطقه و جهان خدشهدار ساخت. مردم مصر با الهام از «نهضت ملی شدن صنعت نفت» زمزمههای ضد انگلیسی سردادند. «تایمز» لندن در این مورد نوشت:
«مخالفت دكتر مصدق در تابستان سال 1951 با انگلستان، مصریها را تشجیع كرد تا آنها نیز در رقابت و هم چشمی با ایرانیها، با انگلیس مخالفت كنند.»
بدین ترتیب، دامنهی نهضت ملی شدن صنعت نفت، سراسر خاورمیانه را در برگرفت و سالهای بعد را به عرصههای تنش و بحران تبدیل نمود. با این تحولات، اعتبار انگلستان، روز به روز كاهش پیدا كرد و در بحران كانال سوئز كه اوج آن بود، انگلستان حتی از سوی سازمان ملل نیز محكوم شد.
همچنین كاهش اعتبار انگلستان در ایران، سبب شد كه فضای «دو قطبی» حاكم بر روابط خارجی ایران دگرگون شود و با حضور فعال ایالات متحده در آن، انگلستان نتواند همچون گذشته و به طور یك جانبه با ایران برخورد نماید. این كاهش اعتبار در زمانی كه انگلستان بشدت گرفتار مشكلات مالی و اقتصادی بود، افول آن را سرعت بیشتری بخشید.
نگرانی شاه و دربار نسبت به جاهطلبیهای رزمآرا كه با حمایت سفارتخانههای خارجی نیز همراه بود، آنها را در حالت انفعالی قرار داده بود. در این حالت، شاه صرفاً در انتظار تحولات آینده بود تا از این انتظار كشنده خارج شود كه به طور اتفاقی، منافع دربار و نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم گرایید و شاه هم فرصتی یافت تا با كاهش نقش انگلیسیها، خود را از زیر سایهی سنگین امر و نهیهای تحقیرآمیز آنها خارج كرده و به طرف آمریكاییها گردش نماید.
منبع: www.irdc.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
نخست، ملی شدن صنعت نفت و دیگری، رفع شر دیكتاتوری تمام عیار از سر ملت.
در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم و به دنبال خروج رضا شاه از كشور، مردم به یكباره آزادیهای سیاسی و اجتماعی مهمی را تجربه كردند و گروههای سیاسی با خروج از فضای حفقان گذشته، با هدف دموكراتیك نمودن فضای سیاسی كشور به عرصهی سیاسی وارد شدند. در واقع، از این زمان، سیر حوادث به گونهای پیش رفت كه امید به داشتن چنین فضایی را زنده میكرد. شاه، كه سالهای جوانی و كم تجربگیاش را پشت سر میگذاشت، با اطلاع از ضعفهای نظام سلطنت، صرفاً به حفظ آن میكوشید. از سوی دیگر، حضور نیروهای متفقین نیز فضا را دگرگون كرده بود و دیگر امكان یكه تازی سابق برای شوروی و انگلستان وجود نداشت. به عبارت دیگر، سیاست ایالات متحده نسبت به ایران به گونهای خاص فعال شده و در مورد شوروی، مانع از دستاندازی آن كشور به آذربایجان شده بود. انگلستان هم اگرچه دوست و در كنار آمریكا بود، ولی دریافته بود كه دیگر مقاصدش را بدون جلب حمایت آن كشور نمیتواند پیش ببرد.
در چنین فضایی، این امكان هرچند ناچیز برای نیروهای ملی و دموكراتیك كشور بهوجود آمد كه در برابر رقابتهای شوروی و انگلستان در غارت منابع كشور ایستادگی كنند. پیشتر امتیاز «نفت شمال» از سوی مجلس رد شده بود و این بار، نوبت كوتاه كردن دست انگلستان از منابع نفت جنوب بود. درواقع، اندیشهی ملی شدن صنعت نفت، حاصل وجود چنین فضایی بود. در عمل، وجود عناصری وطن پرست در هر دورهی مجلس، مانع چنین كاری شده بود. در این زمان، نیروهای آزادیخواه و ایران دوست توانسته بودند افكار عمومی را نسبت به مسألهی نفت آگاه كرده و منابع خارجی زیادی را نیز علیه انگلستان بسیج نمایند. درنتیجه، انگلیسیها به دنبال روی كار آوردن كسی بودند كه بتواند با مرعوب كردن نیروهای مخالف و در صورت لزوم، ایجاد یك دیكتاتوری تمام عیار، مسألهی نفت را حل و فصل كند. به قول كیانوری، «بالاخره انگلیسیها به این نتیجه رسیدند كه رزمآرا، بهترین كسی است كه میتواند با مشت محكم جلوی جبههی ملی را بگیرد و قرارداد نفت را بگذارند.»
در حالی كه قراردادهای «تنصیف» (50 ـ 50) در سراسر جهان، از جمله در مكزیك، عربستان، دیگر نقاط نفت خیز جهان شایع شده بود، انگلیسیهای سرسخت همچنان امیدوار بودند به غارت نفت ایران بپردازند. در این میان، همان طور كه پیشتر نیز ذكر شد، مهمترین مشكل انگلیسیها، جلب رضایت و حمایت آمریكاییها بود. از آنجا كه انگلستان بر اثر جنگ جهانی دوم بشدت آسیبپذیر شده بود، برای حفظ منافع خود، به حمایت نظامی و كمكهای اقتصادی آن كشور وابسته بود. از این رو و به دنبال بحران كره، انگلیسیها آن قدر در مورد خطر گسترش كمونیسم در ایران، اغراق و تبلیغات نمودند تا توانستند موافقت آمریكاییها را در به قدرت رساندن شخص مقتدری همچون رزمآرا به دست بیاورند. ضعف بخشهای كارشناسی و دیپلماتیك وزارت خارجه آمریكا، به همراه سابقهی تهدیدات نظامی شوروی علیه آذربایجان، سبب شده بود كه وزارت خارجهی آمریكا به تصمیمگیریهای انگلستان در خاورمیانه و ایران تن بدهد.
در نتیجهی فشار انگلیسیها و حمایت آمریكا از روی كارآمدن رزمآرا، شاه نیز تسلیم شد و بدین ترتیب رزمآرا به قدرت رسید. شاه در این مورد میگوید:
«... غیر از اقلیت چند نفری مجلس، تمام نمایندگان خواستار نخستوزیری او بودند. علاوه بر آن، دولتهای آمریكا، انگلیس و شوروی ما را تحت فشار شدید قرار دادند و متفقاً خواستار ریاست دولت او شدند و ما هم باطناً موافقتی با این انتصاب نداشتیم، ولی محظورات داخلی و خارجی موجب انجام چنین تصمیمی شد...»
پیش از رزمآرا، دولتهای متعددی در جهت استیفای حقوق ملت ایران از شركت نفت، بر اساس قانون 26 مهر 1326 روی كار آمده بودند، ولی یكی پس از دیگری سقوط كرده بودند. در آخرین روزهای مجلس پانزدهم، لایحهی الحاقی «گس ـ گلشاییان» به مجلس ارایه شد، ولی حسین مكی با نطق طولانی خود آن قدر وقت مجلس را گرفت كه مجلس پانزدهم به سر آمد و لایحهی الحاقی تصویب نشد. پیش از رزمآرا، علی منصور هم تلاش كرد تا در این مورد پیش برود، ولی او هم موفق نشد و كنار رفت. مسألهی اصلی و معضل این كار كه به آن جنبهی تناقضآمیز میداد، این بود كه از یك طرف، لازم بود منافع شركت نفت برآورده شود و از طرف دیگر، استیفای حقوق ملت چیزی بود كه به سادگی قابل نادیده گرفتن نبود و با توجه به اینكه شركت نفت، فوق العاده سرسختی میكرد و حاضر به كمترین انعطافی نبود، دولتها در عمل با بنبست مواجه میشدند.
رزمآرا در ابتدا در نظر داشت با همكاری مجلس، مسألهی لایحه را به نحوی حل نماید. او پس از مشاجرات فراوان با كمیسیون نفت و مجلس، تلاش نمود تا با هدایت نمودن بازی به سمتی دیگر، هم انگلیسیها و هم مجلس را به بازی بگیرد.
در واقع، هدف وی سازش بین نقطهنظرهای مجلس و شركت نفت ـ به هر نحوی ـ به نفع خود بود. به این ترتیب كه از ماههای مهر و آبان با «نورث كرافت»، نمایندهی شركت نفت ـ به مذاكره و چانه زنی پرداخت. در كمیسیون نفت و مجلس هم با طرح سؤالاتی تلاش نمود تا مجلسیان را قانع نماید كه «ملی شدن» در شرایط فعلی ممكن نیست.
محور طرح رزمآرا، ملی شدن نفت در دراز مدت و كسب امتیازاتی قانع كننده برای شركت نفت تا زمان ملی شدن بود. هنگامی كه هر دو طرف، سرسختی بیش از حدی از خود نشان دادند، رزمآرا تلاش نمود با عوض كردن شكل بازی و رویارو ساختن مجلس و شركت نفت، عواقب تلخ رفتارهایشان را به آنها گوشزد نماید و در نهایت، نظر خویش را بر كرسی بنشاند.
البته شركت نفت هم در طول قرارداد، همواره به ایجاد رویههای غیر قانونی پرداخته بود. به نظر پروفسور «ژیدل» ـ كارشناس نفتی فرانسویـ كه دولت، وی را برای بررسی موضوع به ایران دعوت كرده بود، ایران در هشت مورد حقانیت داشت و میتوانست حقوق خود را از راه حكمیت دریافت بدارد:
1- مالیات بر درآمد دولت انگلیس،
2- حقوق دولت در ذخایر،
3- محدود كردن سهام كه بیست درصد آن متعلق به دولت است،
4- قرارداد فروش نفت طویلالمدت به آمریكا،
5- مقدار نفتی كه در كارخانجات خود مصرف میكند و حق الامتیاز پرداخت نمینماید،
6- نظارت و رسیدگی در دفاتر شركت،
7- جانشین ساختن مستخدمین خارجی،
8- عدم پرداخت مالیات و عوارض توسط قوای متفقین در ایران.
مسألهی مهم دیگر، تفاوت قیمت طلا در برابر لیره بود. طبق قرارداد، شركت موظف بود سهم ایران را به طلا بپردازد. از زمان جنگ جهانی دوم، قیمت طلا در برابر لیره و دلار، در دو بازار رسمی و غیر رسمی متفاوت بود. برای مثال قیمت طلا در بازار نیویورك به ازای هر اونس بین 50 تا 55 دلار معامله میشد، اما در بازار رسمی، قیمت آن 35 دلار بود. در حالی كه دولت ایران میتوانست از این بابت صاحب منافعی شود، شركت نفت با آن مخالفت مینمود. در مجموع، روابط شركت با دولت ایران به گونهای بود كه حقوق زیادی از منافع ملی ایران تضییع میشد.
جنبهی مهم دیگر قتل رزمآرا، رفع شرّ دیكتاتوری تمام عیار از سر ملت بود. در آن روزگار، تقریباً همهی آزادیخواهان كشور دریافته بودند كه هدف از روی كار آمدن رزم آرا، برپایی یك دیكتاتوری بود. شیوهی خاصی كه رزمآرا از آن طریق به قدرت رسید، یعنی صدور فرمان نخستوزیری بدون مشورت با مجلس ؛ تمجیدهای نیویورك تایمز مبنی بر اینكه در صورت لزوم، «رزمآرا لایق آن است كه برای جلوگیری از تلاش و تجزیهی ایران، حكومت دیكتاتوری برقرار كند...» اطلاعیههای آیتالله كاشانی و جبههی ملی مبنی بر اینكه حكومت رزمآرا «شبه كودتا» است؛ همگی نشان میداد كه رزمآرا در پی بر پایی نوعی دیكتاتوری به سبك رضا شاه است.
به این ترتیب، مخالفان رژیم آگاهانه به مبارزهای بس جدی با دولت رزمآرا پرداختند. یك روز قبل از صدور فرمان نخست وزیری رزم آرا، دكتر حسین فاطمی در سر مقالهی «باختر امروز» چنین نوشت:
«فلسفهی ظهور دیكتاتورها همیشه حفظ منافع خارجی است. ترس از كمونیسم برای آمریكا و نگهداری اراضی نفت خیز خوزستان... برای انگلیسیها... اگر قرارداد دارسی 1933 كه یك نمونه از این طور رفتار خشن و رویهی غیر عادلانه اقویاست، توانست برای همیشه سلطهی كمپانی را بیخدشه نگهدارد، عهدنامهای نیز كه در رژیم نظامی به دست قهرمان نظامی زیر فشار مسلسل و سر نیزه به امضا برسد، قوت و ارزش بین المللی خواهد داشت.»
دكتر بقائی نیز در «شاهد» به مقایسهی فرمان صدارت رزمآرا و رضا خان پرداخت و هر دو را دیكتاتورهای نظامی معرفی كرد. در مجلس سنا نیز دكتر متین دفتری، مخالفت خود را شروع كرد و در یكی از نطقهایش، بی پرده رزمآرا را به باد انتقاد گرفت و اعلام نمود:
«... شما چه عجلهای دارید كه در این موقع و با این كیفیت و اوضاع روی كار بیایید. شما دیر نشده است كه نخست وزیر بشوید... شما كه چند سال است دولتها را فلج كردهاید برای اینكه روی كار بیایید... من ایرادم به آن دسایس ستاد ارتش، ركن 2 ستاد ارتش است، دسایسی كه در كارهای سیاسی میكند كه تمام دستگاه مقننه، یعنی پارلمان را فلج میكند...»
اكثریت مجلس شورای ملی نیز به تصور پشتیبانی شاه از رزمآرا، با او مماشات میكردند، اما همین كه در تاریخ 12 آذر، دكتر مصدق طی نطقی پرده از انحلال مجلس برداشت و آن را ناشی از خواست شركت نفت دانست، مجلسیان سایهی دیكتاتوری را احساس كردند و مماشات را كنار گذاشتند. برخورد جدی مجلس در این رابطه، رد سخنان فروهر بود كه به دفاع از قرارداد پرداخته بود، البته پیش از اینكه مجلس به خواست فراكسیون وطن برای رأیگیری بر سر قرارداد و استیضاح دولت رأی بدهد، فروهر استعفا كرد و غائله برای مدتی خوابید.
در این میان، برخی برآنند كه رزمآرا، حتی طرح ترور شاه را نیز در نظر داشت، یعنی روز 17 اسفند كه قرار بود شاه به ورامین برود و اسناد زمینهای تقسیم شده را واگذار نماید، رزمآرا ترتیبی داده بود تا شاه به قتل برسد و بلافاصله با كودتا، قدرت را به دست گیرد و مجلس را منحل نماید، اما اجل مهلتش نداد.
به دنبال قتل رزمآرا، حمایتهای عام و خاص از ترور وی صورت گرفت. از نظر مخالفین، این پیروزی بزرگی به شمار میرفت و میتوانست راه ملی شدن صنعت نفت را هموار كند. همان موقع كه حاضران در مسجد شاه، دل مشغول قتل رزمآرا بودند، كمیسیون مخصوص نفت به ریاست دكتر مصدق مشغول تهیه و تصویب طرح «ملی شدن صنعت نفت» بود. در آن موقع، عدهای از نمایندگان پس از دریافت خبر قتل رزمآرا، خواستند كمیسیون را ترك كنند كه دكتر مصدق، درهای كمیسیون را بست و كلیدها را در جیب خویش گذاشت و تأكید كرد تا طرح تمام نشود، كمیسیون را ترك نمیكنیم. اعضای كمیسیون نیز به ناچار به بررسی طرح پرداختند و به اتفاق آرا، آن را برای تقدیم به مجلس آماده كردند. فردای آن روز، طرح به مجلس تقدیم شد و مجلس شورای ملی در بیست و چهارم اسفند ماه به اتفاق آرا آن را تصویب كرد و با تصویب طرح در بیست و نهم اسفند توسط مجلس سنا، برگ زرینی از تاریخ مبارزات ملت ایران رقم خورد.
آیتالله كاشانی طی اعلامیهای گفت:
«.. جوانی غیور و وطنپرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخستوزیر بیگانه پرست را به سزای اعمال خود رساند.»
روز 24 اسفند، روزنامهی نبرد ملت، ارگان فداییان اسلام این جمله را با تیتر درشت چاپ كرده بود:
«رزمآرا به جهنم رفت، جنایتكاران دیگر هم به زودی به دنبال او رهسپار خواهند شد. این گلوله تنها به زندگی علی رزمآرا خاتمه نداد، این گلوله مغز منجمد و كثیف دستگاه حاكمهای كه كشوری را به آتش حرص و آز و شهوات كثیف خود كشیده و سال هاست این جهنم سوزان را به ماتمكدهای مبدل كرده است، اصابت و همانطور كه نعش رزمآرا در مسجد شاه غلتید، لاشهی لجن این دستگاه هم تعادل خود را از دست داد و مرگ مسلم را به چشم خود دید.»
بلافاصله پس از مرگ رزم آرا، سهام «بریتیش پترولیوم» در بازارهای دنیا ده درصد تنزل یافت. بنا به نوشتهی روزنامه فرانسوی «تریبون دوناسیون»:
«در نتیجهی قتل رزمآرا، بهای سهام نفت شركت تنزل كرده است. دریاداری انگلستان و «اینتلیجنت سرویس» در اثر این حادثه، میلیونها لیره متضرر شدهاند، زیرا سهام شركت نفت 4/1 از قیمت عادی پایینتر آمده و دولت بریتانیا قسمت اعظم سهام را دارا میباشد...».
سه روز بعد، برای رویارویی با حوادث ناشی از قتل رزمآرا، «كلمنت اتلی»، ـ نخست وزیر انگلستان ـ به تشكیل گروهی مركب از وزیر خارجه، وزیر دفاع، وزیر دارایی، وزیر سوخت و نیرو اقدام نمود.
در واقع، اظهارات مقامات سه كشور آمریكا، انگلیس و شوروی نشان میداد كه منافع هر سه كشور به خطر افتاده است.
نیویورك تایمز در برابر مطالب روزنامهی «پراودا»، ارگان حزب كمونیست شوروی كه ایالات متحده را متهم به قتل رزمآرا نموده بود، اشاره داشت كه پراودا، «... این واقعیت را كه ما برای نخستوزیری او كمك و پشتیبانی كردهایم، نادیده گرفته...»؛ هم چنین در برابر این اظهار پراودا كه «زمامدار شدن رزمآرا منجر به بهبود روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی و تضعیف روابط ایران و آمریكا میگردید»، بیان نمود كه «بخشی از این ادعا حقیقت داشت، زیرا رزمآرا مجبور بود نشان بدهد كه دست نشاندهی آمریكا نیست.» رادیو لندن، بیش از همه حساسیت نشان داد و در تحلیلی از اوضاع ایران اعلام داشت:
«در انگلستان، مطلعین به امور ایران این خبر را با انزجار و نگرانی تلقی كردند و علت این انزجار و نگرانی هم آن است كه قهر و جبر بدون معنی، مثمر ثمر واقع نمیگردد. رزمآرا یكی از قائدین ایران بود كه میتوانست اصلاحات اقتصادی و سیاسی در امور ایران بكند. رزمآرا، ملی كردن صنعت نفت را عملی نمیدانست و معتقد بود كه این كار به نفع ایران نیست و عقیدهی خود را بدون خوف و هراس ابراز داشت.»
از سوی دیگر، قتل رزمآرا اعتبار سیاسی دولت انگلستان را نزد ملت ایران، منطقه و جهان خدشهدار ساخت. مردم مصر با الهام از «نهضت ملی شدن صنعت نفت» زمزمههای ضد انگلیسی سردادند. «تایمز» لندن در این مورد نوشت:
«مخالفت دكتر مصدق در تابستان سال 1951 با انگلستان، مصریها را تشجیع كرد تا آنها نیز در رقابت و هم چشمی با ایرانیها، با انگلیس مخالفت كنند.»
بدین ترتیب، دامنهی نهضت ملی شدن صنعت نفت، سراسر خاورمیانه را در برگرفت و سالهای بعد را به عرصههای تنش و بحران تبدیل نمود. با این تحولات، اعتبار انگلستان، روز به روز كاهش پیدا كرد و در بحران كانال سوئز كه اوج آن بود، انگلستان حتی از سوی سازمان ملل نیز محكوم شد.
همچنین كاهش اعتبار انگلستان در ایران، سبب شد كه فضای «دو قطبی» حاكم بر روابط خارجی ایران دگرگون شود و با حضور فعال ایالات متحده در آن، انگلستان نتواند همچون گذشته و به طور یك جانبه با ایران برخورد نماید. این كاهش اعتبار در زمانی كه انگلستان بشدت گرفتار مشكلات مالی و اقتصادی بود، افول آن را سرعت بیشتری بخشید.
نگرانی شاه و دربار نسبت به جاهطلبیهای رزمآرا كه با حمایت سفارتخانههای خارجی نیز همراه بود، آنها را در حالت انفعالی قرار داده بود. در این حالت، شاه صرفاً در انتظار تحولات آینده بود تا از این انتظار كشنده خارج شود كه به طور اتفاقی، منافع دربار و نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم گرایید و شاه هم فرصتی یافت تا با كاهش نقش انگلیسیها، خود را از زیر سایهی سنگین امر و نهیهای تحقیرآمیز آنها خارج كرده و به طرف آمریكاییها گردش نماید.
منبع: www.irdc.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله