منبع: راسخون
چکیده
کبر و تکبر به معنای بزرگى و بلند مرتبگى(افرام بستانی، 1375، ص 718) و بزرگ و خود بزرگ بینی نسبت به افراد است. حدود 50 آیه از آیات قرآن در این موضوع می باشد. (نیلی پور، 1385، ج 1، ص 326) که بعضی از آن ها راجع به تکبر بندگان و بعضی نیز در مورد کبریایی پروردگار عالم است. آیاتی كه در آنها كِبر به معنای گردن فرازی در برابر خداوند سبحان وانكار حق آمده، به پنجاه وهشت آیه می رسد. (ری شهری، 1375، ج 10، ص 14) در روایات و احادیث نیز ابواب زیادی در کتب روایی در باب تکبر آمده است که بعضی از آن ها در مذمت انسان های متکبر و بعضی بیانگر آثار تکبر از لسان معصومین (علیهم السلام) برای ما به یادگار مانده است. آن چه مقصود ما در این مقاله است بیان آثار سوء و زیان بار تکبر و خود بزرگ بینی می باشد.مقدمه
تکبر روحیه ای است درونی، که موجب می شود شخص متکبر، خود را در فضیلت و کمالی از دیگران بالاتر ببیند. یکی از رذایل اخلاقی که موجب دوری انسان از خداوند متعال می شود روحیه ی تکبر است. این روحیه نه تنها، اسباب دوری از خدا را فراهم می کند بلکه شخص متکبر به سبب این روحیه ای که دارد اعمالی انجام می دهد که در جامعه نیز باعث دوری او از هم نوعان می شود. ما در این مقاله نزدیک به چهل مورد از آثار سوء تکبر را از احادیث و قرآن و رفتار اشخاص ذکر نموده ایم که دانستن آن ها سه فایده ی عملی دارد.1 با دانستن این آثار شخص می تواند به خود مراجعه کند. چنان چه این آثار در وجودش یافت شد؛ به روحیه ی تکبر در وجود خود پی می برد و در صدد مبارزه و ریشه کن کردن آن رذیله ی اخلاقی بر می خیزد و آن صفت رذیله را از بین می برد.
2 کسی که این روحیه در وجودش نیست با شناخت آثار تکبر می تواند خود را در مقابل میکروب تکبر حفظ نماید و با مطالعه ی راهکار های علاج تکبر از ورود این ویروس اخلاقی به روح و روان خود جلوگیری نماید.
3 دیگر اثر دانستن آثار تکبر در انتخاب هم نشین و جلیس ظاهر می گردد. به این صورت که در هنگام انتخاب همسر، همسفر، شریک و رفیق می تواند به اخلاق آن ها نگاه کند و در صورت وجود تکبر در آن ها با ایشان مجالست نکند و یا آن ها را از عیب خود آگاه سازد.
تکبر در لغت :
تکبر حالتی است در وجود انسان که از عُجب به نفس ناشی، شده است. (راغب اصفهانی،1412، ص 696) به عبارتی دیگر تکبر روحیه ای است درونی، که موجب می شود شخص متکبر خود را در فضیلت و کمالی از دیگران بالاتر ببیند. كِبْر و تَكَبُّر و اسْتِكْبَار در معنى به هم نزدیك اند، پس كبر حالتى است كه انسان با بزرگ دیدن خویش به آن صفت مخصوص می شود و همان است كه انسان جان و وجود خویش را از غیر خویش بزرگتر مىبیند، بزرگترین و سنگینترین تكبرها، تكبر بر خداوند در خوددارى از قبول حق و عدم اقرار به آن در پرسش است. (راغب اصفهانی، 1374، ص 292)برداشت
همان طور که از تعریف راغب برداشت می شود، صفت تکبر روحیه ای است که در درون انسان قرار دارد که در اثر آن، افعالی از انسان صادر می شود مانند شجاعت که در روح انسان قرار می گیرد و در نتیجه ی آن کار های شجاعانه از انسان سر می زند. به کارهایی که آن شخص انجام می دهد شجاعت نمی گویند بلکه به روحیه ای که در وجودش قرار دارد شجاعت گفته می شود پس در مورد تکبر نیز همین طور است. یعنی به روحیه ی درونی انسان کبر و به اعمالی که در ظاهر از او سر می زند تکبر می گویند.اقسام تکبر:
قسم اول: شخص متکبر که خود را در صفات و کمالاتی برتر از دیگران می داند، واقعا هم از دیگران بالاتر است و آن صفات و کمالات را حقیقتا دارد.«به زودى كسانى را كه در روى زمین به ناحق تكبر مىورزند از ایمان به آیات خود منصرف مىسازیم (به طورى كه) اگر هر آیه و نشانهاى را ببینند به آن ایمان نمىآورند و اگر راه هدایت را ببینند، راه خود انتخاب نمىكنند و اگر طریق گمراهى را ببینند، راه خود انتخاب مىكنند (همه این ها) به خاطر آن است كه آیات ما را تكذیب كردند و از آن غافل بودند» (1) (اعراف،146)
در استدلال به این آیه چنین برداشت می شود که کلمه ی «بِغَیْرِ الْحَقِّ» دلالت می کند بر این که تکبر به حق نیز وجود دارد و آن چه نزد خداوند مذموم و مغضوب است تکبر به ناحق می باشد. باید توجه داشت كه ذكر «بِغَیْرِ الْحَقِّ» بعد از «تكبر» به عنوان تاكید است، زیرا همیشه تكبر و خود برتربینى و تحقیر بندگان خدا، بدون حق است (مکارم شیرازی، 1374، ج 6، ص 367) این تعبیر همانند این آیه است كه مىگوید: «آنها كه پیامبران را بناحق مىكشند». (2) (بقره،61)
قسم دوم: اشخاص متکبر که خود را در صفات و کمالاتی برتر از دیگران می دانند، واقعا آن صفات و برتری ها را ندارند پس جایگاهشان چنین است: «به آنها گفته مىشود: از درهاى جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید، چه بد جایگاهى است جایگاه متكبران!؟ (تمام تقصیرها از خود شما بوده است).» (3) (زمر،72)
این تقسیم بندی در ادامه ی تعریف مرحوم راغب بیان شده است و ایشان معتقدند که تکبر از گروه اول بجا و محمود است اما کسانی که در قسم دوم قرار دارند و شامل اکثر توده های مردم هم می شوند، تکبرشان مذموم و نا بجا است.
اشکال به مرحوم راغب:
با توجه به این که کلام ایشان، سخنی است زیبا و دلنشین اما ایراداتی دارد که بیان می شود. باید توجه داشت هر تکبری از انسان بی جا و مذموم است و تنها تکبر برای وجود حق تعالی ممدوح و ستودنی است. اشکالی که مطرح می شود این است که آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) که سر منشأ همه ی خیرات و منبع همه ی کمالات بودند آیا خود را از مردم بالاتر می دیدند و نسبت به آن ها تکبر داشتند؟در زمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) فردی از ایشان سؤال کرد که آیا شما تکبر دارید؟ امام حسن (علیه السلام) در جواب او فرمودند: خیر! تکبر مخصوص خداوند متعال است و من هرچه دارم عزت است. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند : «در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمىدانند» (4) (حرانی، 1404، ص 234)
و فرمودند: «من عزت دارم نه تکبر». باتوجه به این حدیث ایراد به کلام مرحوم راغب آشکار می شود.
دلیل دیگر بر رد کلام راغب اصفهانی حفص بن غیاث از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که امام فرمودند: کسی که گمان کند نسبت به دیگران برتری دارد از مستکبرین است. حفص از امام (علیه السلام) سؤال کرد: گاهی انسان فضیلتی را در خود می بیند که در دیگران وجود ندارد (طبق نظر مرحوم راغب تکبر این شخص نسبت به دیگران باید ممدوح و مورد تأیید باشد) اما امام در پاسخ حفص فرمودند: «چنین فکری نکنید، (ولو او را در گناه می بینید و خود را در طاعت) چه بسا همین شخص آمرزیده شود و تو را در قیامت برای حسابرسی نگه دارد.»(5) (العروسى الحویزى، 1415، ج 3، ص 48)
استناد قرآنی: برای رد کلام مرحوم راغب آیات زیادی وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آن ها چشم پوشی می کنیم. (6)
حقیقت تکبر
از ابوذر منقول است : زمانى در آغاز روز در مسجد خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رسیدم و گفتم: اى رسول خدا! پدر و مادرم به فداى شما! مرا یك سفارشى كنید كه خداوند مرا بدان نفعى رساند، حضرت فرمود: اى ابوذر! هر كس بمیرد و در دلش ذرّه اى تكبّر باشد، بوى بهشت را استشمام نمى كند مگر این كه پیشتر توبه كند. عرض كرد: اى رسول خدا! من زیبایى را دوست دارم، حتى دوست دارم بند تازیانه ام و دوال كفشم زیبا باشد. آیا از این حالت، بیمِ كبر و خود پسندى مى رود؟ فرمود: دلت را چگونه مى یابى؟ عرض كرد: آن را شناساى حق و آرام گرفته بدو، مى یابم. فرمود: پس این حالت، كِبر نیست. بلكه كبر، آن است كه حق را فرو گذارى و به ناحق روى آورى و به مردم با این دید نگاه كنى كه هیچ كس آبرویش چون آبروى تو و خونش چون خون تو نیست. (مجلسی، 1403، ج 77، ص 74)تکبر در آیات و روایات
روایات بسیاری هم در این باب از ائمه اطهار (علیهم السلام) ذکر شده است. در میزان الحکمه حدود 100 روایت در این موضوع آمده است (نیلی پور، 1385، ص 326) که در خلال بحث آنها را بیان می کنیم.آثار تکبر
1) دوری از صراط مستقیم
یکی از آثار مهم و خطرناک تکبر دور شدن انسان متکبر از راه راست است. چنین شخصی در برابرخداوند متعال تکبر می ورزد و از قبول و پذیرش دین سرباز می زند و حتی ممکن است تا جایی پیش برود که خدا را هم قبول نکند و دچار شرک شود. او نشانه ها و معجزات الهی را می بیند ولی آن ها را انکار می کند. شخص متکبر در ابتدا از حق روی گردانی می کند ولی مدتی بعد می گوید: «من اصلااین چیز ها را قبول ندارم». در مرحله ی بعد، انکار خود را تبلیغ می کند و دیگران را با آن آشنا می سازد. حتی به جایی می رسد که می گوید: من خدای بزرگ شما هستم «أنا ربکم الاعلی»شاهد این مطلب آیات زیر است.
الف آیه ی 23 و 24 سوره مدثر (7)
«سپس پشت (به حق) كرد و تكبر ورزید؛ و سرانجام گفت این (قرآن) چیزى جز یك سحر جالب همچون سحرهاى پیشینیان نیست!»
ب آیه ی 87 سوره بقره
ج آیه 22 سوره نحل
روایت امام صادق (علیه السلام) در درجات تکبر:
حکیم از امام صادق (علیه السلام) سؤال می کند «أدنی الإلحاد» (یعنی پایین ترین درجه ی تمایل و انحراف از حق) چیست؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ الْكِبْرَ أَدْنَاه» یعنی پایین ترین درجه ی آن تکبر است. (کلینی، 1407، ج 2، ص 309)
2) دوری از حق تعالی
از دیگر آثار تکبر دوری از مقام ربوبیت و دوری از بهشت است و حجابی بین او و بهشت قرارمی گیرد.امام محمد باقر علیه السلام:
«دورترین مردم از خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.» (8) (ابن بابویه، 1406، ص 688)
حضرت آدم وقتی ترک اولی کرد و تکبر ورزید خدا او را از بهشت بیرون کرد. شیطان هم وقتی راه تکبر را پیش گرفت و از فرمان خدا سرپیچی کرد و به آدم سجده نکرد خداوند خطاب به او فرمود: «از آن (مقام و مرتبهات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و رتبه) تكبر بورزى بیرون رو كه تو از افراد پست و كوچكی» (9) (اعراف،13)
3) ورود یا خلود در جهنم
رسول اكرم صلى الله علیه و آله می فرمایند: «آیا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم؟ هر درشتخوىِ خشنِ متكبّر.» (10) (فراهیدی،1410، ج 6، ص 170)تکبر باعث می شود انسان وارد جهنم شود وحتی تاجایی که انسان را به خلود (سکونت ابدی در جهنم) می کشاند. همانطور که خداوند متعال می فرماید : «و آنها كه آیات ما را تكذیب كنند و در برابر آن تكبر ورزند اهل دوزخند، جاودانه در آن خواهند ماند.» (11) (اعراف،36)
در این آیه علت این که آنها آیات الهی را تکذیب کردند تکبری بود که در وجودشان ریشه کرده بود.
امام ششم (علیه السلام) می فرمایند: «در جهنم یک وادی وجود دارد به نام سَقَر، که از شدت حرارت، به خدای متعال شکایت می کند. خداوند نیز به او اذن نفس کشیدن می دهد. وقتی آن وادی نفس می کشد تمام جهنم از نفس او شعله ور می شود. این وادی از آن متکبرین است» (مجلسی، 1403، ج 70، ص 179)
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) می فرماید: «خداوند (جلّ و علا) مى فرماید: كبریا، رداى من است و بزرگى، تن پوش من. پس هر كه بر سر یكى از اینها با من بستیزد، او را در آتش افكنم.» (12) (دیلمی، 1376، ج 1، ص 189)
4) وقوع در ضلالت وغضب الهی
از دیگر آثار تکبر این است که انسان متکبر هم از گروه «مغضوب علیهم» است و هم از گروه «ضالین».5) محرومیت از حقایق
انسان متکبر از واقعیت ها و حقایق این عالم دور می شود زیرا حاضر نیست از دیگران سؤال بپرسد و بهره ببرد و از علم و آگاهی آن ها استفاده کند. به طور مثال ممکن است مطلبی را فقط بتواند از یک استاد کافر یاد بگیرد اما تکبرش به او این اجازه را نمی دهد. البته بر مردمی که عالم به مبانی و اصول دینی نیستند حرام است که به کتاب های گمراه کننده مراجعه کنند تا بخواهند مطالب حق را از ناحق تشخیص دهند. چون ممکن است از راه مستقیم منحرف شده و در گمراهی و ضلالت قرار بگیرند. پس باید با مراجعه به عالم و متخصص دین به کتاب های مشکوک رجوع نمایند. شخص متکبر چه بسا می تواند مطلبی را از شاگرد خود بیاموزد ولی چون خود را بالاتر می بیند تکبرش به او این اجازه را نمی دهد و از علوم بی بهره می ماند.6) متکبر محبوب خدا نیست
اثر ششم تکبر این است که فردی که دچار این رذیله اخلاقی شده محبوب خدا نیست. قرآن کریم می فرماید: «او مستكبران را دوست نمىدارد.» (13) (نحل،23)7) ترک صله رحم
انسان متکبر ارتباط خویش را با اقوام خود قطع می کند و چون خود را بزرگ می داند اعتقاد دارد که دیگران باید به دیدار او بیایند.8) انکار فضیلت دیگران
شخص متکبر فضائل دیگران را انکار می کند. مثلا اگر در کسی تقوا و علم سراغ دارد ابتدا آن را مخفی می کند اما اگر آن برتری نزد دیگران علنی شد آن را انکار می کند. حتی گاهی به جایی می رسد که علم خود را با او مقایسه می کند و خود را برتر جلوه می دهد.انسان متکبر ممکن است هنگامی که شخص زنده است از او تعریف نکند اما بعد از مرگ او به تعریف و تمجیدش می پردازد زیرا می گوید که اگر در زمانی که زنده بود از او تعریف می کردم موقعیت او بالا می رفت و عزتش بیش تر می شد.
البته همیشه این آثار نشان دهنده ی تکبر نیست بلکه اگر از روحیه ی خود بزرگ بینی نشأت بگیرد تکبر است. ممکن است کسی از دیگری تعریف نکند زیرا احتمال می دهد در آینده منحرف شود و یا اینکه می داند فلان شخص در کنار خوبی هایی که دارد خصلت های بد هم دارد و اگر وی را تمجید کند شنونده پیرو و مرید او می شود.
9) روی گرداندن از مردم به دلیل کوچک شمردن آن ها
«با بى اعتنایى از مردم روى مگردان» (14) (لقمان،18)فرد متکبر گاهی به خاطر این که مردم را کوچک می شمارد از آنها روی گردان می شود که این اعراض و روی گردانی حالات مختلفی دارد. گاهی فقط صورتش را بر می گرداند. گاهی به سخنانش گوش نمی دهد. در برخی موارد پاسخ سؤال دیگری را نمی دهد و یا خواهش دیگران را رد می کند و یا اگر چیزی به او تعارف کنند بر نمی دارد درحالی که دستور اخلاقی دین این است که احسان دیگران را رد نکنید مگر این که عذرموجهی داشته باشید. مثلا می خواهید ازاسراف کردن پرهیز کنید و زمانی که می خواهید از دیگری چیزی بگیرید دستتان را زیر دست وی قرار دهید و حتی اگر خواستید چیزی را به دیگری بدهید طبق موازین اسلام باز دستتان را زیر دست او قرار دهید و بالای دست اونگیرید. همان طور که سنت اهل بیت این بوده است خصوصا هنگام کمک کردن به فقیر، چرا که دستان فقیر دستان خداست و اهل بیت (علیهم السلام) دستان فقیر را می بوسیدند. برخی نیز در برخورد با دیگران چهره درهم کشیده و با حالت عصبانیت نگاه خشمناک به دیگران می کنند و آنها را کوچک می شمارند. کما اینکه کلام الله مجید به این رفتار ناشایست اشاره می فرماید : «با بى اعتنایى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو كه خداوند هیچ متكبر مغرورى را دوست ندارد.»
(لقمان،18)
10 ) متکبرانه راه رفتن
از جمله نشانه های انسان متکبرکه در ظاهر نمایان می شود این است که هنگام راه رفتن پاهای خود را محکم به زمین می زند و با قدم های کشیده گردنش را بالا می گیرد و در برخی موارد از کفش های پاشنه دار استفاده می کند تا در هنگام راه رفتن به سبب صدای پای خود، دیگران را متوجه حضور خود کند. در قرآن کریم خطاب به این افراد می فرماید: « (پسرم!) با بى اعتنایى از مردم روى مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو كه خداوند هیچ متكبر مغرورى را دوست ندارد.» (15) (لقمان،18) در آیه ی دیگر نیز با لحنی تندتر به این انسان های متکبر هشدار می دهد و می فرماید: «تو (انسان متکبر) نمی توانی زمین را بشکافی و قدم های تو از کوه بالاتر نمی رود.» (16) (اسراء،17)کسانی که به خانه ی خدا مشرف می شوند در سعی صفا و مروه قسمتی وجود داد که حجاج در آن قسمت هروله می کنند (حالتی است که انسان نه آهسته راه می رود و نه می دود بلکه قدم ها را بلند ترهمراه با حالتی جهشی مانند، بر می دارد) در این قسمت همه باید هروله کنند چه آن شخص دارای مقام معنوی باشد چه دارای جایگاهی مادی. پیر باشد یا جوان باشد. همه ملزم به این عمل هستند. هنگامی که پادشاهان دنیا به جایی می روند عده ی زیادی برای حفاظت از جان اواطرافش حرکت می کنند و پاهایشان را محکم بر زمین می گذارند و با طمأنینه حرکت می کنند اما چون صفا و مروه جای تکبر نیست خداوند متعال دستور می دهد که هروله کنید یعنی مقداری تند بروید و بالا و پایین بپرید. زیرا این گونه کارها تمام وجهه ای که انسان در مقابل محافظ ها، دوستان و دیگران برای خود درست کرده بود از بین می رود و در برابر دستور الهی متواضع می شود. خداوند متعال نیز بدین سبب این قطعه از زمین را خیلی دوست دارد چرا که هر متکبری در آن ذلیل می شود. نه آن که خداوند ذلت ما را بخواهد بلکه او طالب کمال انسان است و می خواهد که ما بفهمیم هیچ نیستیم.
11) انسان متکبر در بالای جلسه می نشیند
شخص متکبر چون روحیه ی خود برتر بینی در وجودش می باشد لذا سعی می کند در نشستن نیز جای برتر را برای خود انتخاب کند و جایگاه ویژه ای برای خود می پسندد. انسان متکبر که رتبه ی خود را عالی می داند و جایگاهی دور از شأن خود را برای خود می پسندد و در مقابل انسان های متواضع بر خلاف آن که انسان های عالی رتبه ای هستند اما به سبب تواضعشان حتی پایین مجلس می نشینند. همان طور که پیامبر اکرم (صلی الله عیه وآله وسلّم) در نشستن با اصحاب خود به صورت متواضعانه در بین آن ها می نشستند و گاهی هم مجلس را به صورت دایره شکل منظم می کردند و خود نیز در کنار اصحابشان می نشستند.12) تکبر، مانع از تفکر
یکی دیگر از آسیب ها و بلاهای تکبر این است که مانع از تفکر شود. یعنی گاه فرد متکبر در یک موضوع، قوه ی تفکر خود را از دست می دهد و گاه نیز توان خوب فکر کردن برای رسیدن به نتیجه ی مطلوب را از خود می گیرد. چرا که ذهن فرد متکبرآلوده می شود و این آلودگی سبب ناکار آمدی تفکر می شود. این آلودگی که بعضی آن را به اشتغال فکری تعبیر می کنند مانع از تعلم و یادگیری می شود.إمامُ الباقرُ (علیه السلام) می فرمایند : «هیچ مقدارى از تكبّر به دل آدمى راه نیابد، مگر این كه به همان اندازه، ركم باشد یا زیاد، از خردش كاسته شود.»(17) (مجلسی، 1403، ج 75، ص 186)
13) مجالست کم با مردم
در روایتی آمده که حضرت امام سجاد (علیه السلام) در حال عبور از راهی بودند. عده ای از فقراء و نیازمندان مدینه در کنار کوچه مشغول غذا خوردن بودند. چون امام به آن ها رسید حضرت را صدا زدند «هَلُمُّ یابن رسول الله» بفرمایید بیایید کنار ما... امام (علیه السلام) با این که سوار مرکب بودند پیاده شدند و در کنار کوچه بر سر سفره ی آن ها نشستند و همراه آن ها غذا میل نمودند و در ضمن آن این آیه را تلاوت فرمودند: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشكار مىسازند با خبر است او مستكبران را دوست نمىدارد.» (18) (نحل،23) بله، انسان متواضع این است لکن انسان های متکبر به سبب این که دیگران را حقیر می شمارند و آن ها را کوچک تر از خود می پندارند اهل مجالست و هم نشینی با مردم نیستند و فقط با عده ای از خواص هم نشینی می کنند.14) به استخدام در آوردن مردم
در فرهنگ فرعون صفتان و افراد متکبر این گونه اعتقادی وجود دارد که دیگران باید خدمت گذارآن ها باشند و این ها از دستور دادن و امر و نهی کردن دیگران لذت می برند. مثلا در زندگی مشترک، همسران نسبت به یکدیگر روحیه ی طلب کارانه دارند و خدمت او را وظیفه می دانند و در مقابل آن خدمت تشکر نمی کنند و این علامت تکبر است. هیچ گاه خود را بدهکار دیگری نمی دانند که بخواهند کاری برای او انجام دهند. در سفر نیز به جای این که به همسفران کمک کنند می نشینند و انتظار دارند کارها را دیگری انجام دهد چرا که خود را بالاتر از دیگران می بینند پس می گویند: «من چرا باید کار کنم؟ » این همسفران من هستند که باید کارها را انجام دهند در حالی که این سخنان دور از سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) است. چرا که روزی عده ای از اصحاب در محضر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودند و هر کدام برای پختن غذا کاری را بر عهده گرفتند. درپایان حضرت با کمال تواضع فرمودند: «من هیزم را جمع می کنم» اطرافیان گفتند: نه، یا رسول الله. شما بنشینید ما همه ی کارها را انجام می دهیم. آن بزرگوار در جواب فرمودند: «نه، خداوند دوست ندارد که کسی بنشیند و بقیه به او خدمت کنند» (مجلسی،1403، ج 17، ص 266)15) مقدم بودن بر دیگران
یکی دیگر از راه های تشخیص تکبر این است که این افراد خود را مقدم بر دیگران می پندارند. در راه رفتن جلوتر از دیگران راه می روند. درنشستن خود را مقدم می دارند و همیشه دوست دارند دیگران در راه رفتن، فکر کردن و عمل کردن پشت سر و مقلد آن ها باشند.16) تشکر نکردن از دیگران
نه تنها انسان متکبر در برابر زحمت دیگران، تشکر نمی کند بلکه با حالتی طلبکارانه عمل دیگران را وظیفه می داند.17) ذلیل کردن مردم
امام صادق (علیه السلام) : «تكبّر، این است كه مردم را تحقیر كنى و حق را خوار شمارى» (19) (کلینی، 1407، ج 5، ص 645)از جمله آثار تکبر در وجود انسان که موجب خشم پروردگار می شود این است که نسبت به هم نوعان خود به گونه ای رفتار می کند که موجب ذلت آن ها می شود. در حالی که می تواند به مردم خدمت کند، به خاطر تکبری که دارد از کمک به آن ها خودداری می کند. او می تواند درحق آن ها دعا کند تا به واسطه ی دعای او عزت پیدا کنند اما تکبر مانع از دعا کردن او می شود. هنگام مشورت با او، رعایت امانت در مشورت دادن را نمی کند چون می ترسد دیگری به کمالی برسد و او از آن کمال بی بهره باشد.
18) عدم سبقت به سلام
پیامبر رحمت (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «آغاز کننده ی سلام از تکبر به دور است» (20)(ری شهری، 1375، ج 5، ص 379)
شخص متکبر نه تنها آغازگر سلام نیست بلکه همیشه انتظار دارد دیگران به او سلام کنند.
19) عذر خواهی نکردن و عدم قبول عذر دیگران
از جمله آثار سوء تکبرکه از شخص متکبر سر می زند این است که نه عذرخواهی کسی را می پذیرد و نه از کسی عذر خواهی می کند.20) عدم پذیرش حق
انسان متکبر در مجادله، زیر بار حق نمی رود. هنگامی که در اثنای بحث متوجه می شود که حق با طرف مقابل است حاضر نمی شود تا از موضع خود کوتاه بیاید.21) عدم پذیرش موعظه
انسان متکبر موعظه ی دیگران را قبول نمی کند و چون او را موعظه می کنند با بی اعتنایی صورت خود را برمی گرداند و از طرفی با اصرار سعی دارد تا موعظه ی خود را بر دیگران تحمیل کند.22) عصبانیت متکبر در مواجهه با رد شدن کلامش
اگر کسی کلام شخص متکبر را رد نماید بسیار عصبانی می شود. زیرا خود را بالاتر می بیند و فکر می کند که اگرکسی کلامش را نقض کرد، خودش را از او بالاتر دانسته و کلام شخص متکبر را ناقص دانسته است. این گونه افراد، بدون توجه به دلیل و استدلال طرف مقابل خود، زود برآشفته می شوند و در این حال گاه از سوابق علمی خود می گویند.23) مدارا نکردن با شاگرد
شخص متکبر با متعلمین خود رفق و مدارا ندارد. مثلا اگر شاگردی مطلبی را نفهمید حاضر نیست درس را تکرار کند تا او متوجه شود و یا اگر شاگرد سؤالی را مطرح نمود پاسخ او را نمی دهد و با بی اعتنایی برخورد می کند.24) آنچه برای خود می پسندد برای دیگران نمی پسندد
انسان متکبر آن چه را برای خود دوست دارد برای دیگران نمی پسندد. به طور مثال می خواهد دیگران به ملاقات و دیدار با او بروند ولی خود او، به دیدار کسی نمی رود. متکبر آن چه را شایسته ی خود می داند برای دیگران نمی پسندد. دوست دارد دیگران جویای احوالش باشند ولی خود جویای احوال دیگران نیست. انتظار دارد با حضور در مجلس برایش در صدر مجلس جای باز کنند اما خود این گونه نیست.25) به دل گرفتن کینه ی دیگران
انسان متکبر به دلیل این که نگران است مبادا دیگران رشد کرده و بالاتر از او بیایند کینه ی او را به دل می گیرند و همیشه در فکر تحقیر آن ها می باشد.26) تکبر عامل حسادت
انسان متکبر وقتی که کمالی را در شخصی مشاهده می کند و احساس می کند آن شخص در حال پیشرفت و هم رتبه شدن با خود اوست آرزو می کند نعمت از او زائل شود و دعا می کند نعمت از او گرفته شود و گاه خود عملا علیه او اقدام می کند مثل این که تلاش می کند آبروی آن شخص را ببرد.27) دروغگویی
انسان متکبر به آسانی دروغ می گوید تا شخص مقابل را فاقد کمال معرفی کند. با دروغ گفتن به راحتی علم و کمالات دیگران را انکار می کند.28) اضرار به مردم
تکبر عاملی است که باعث می شود انسان اقدام به نابود کردن و از بین بردن نعمت های دیگران کند و به آن ها ضرر برساند و از این راه وجهه ی آ ن ها را نزد مردم از بین می برد.29) غیبت و تهمت
شخص متکبر برای این که می خواهد رتبه و ارزش دیگران را کم کند به غیبت کردن روی می آورد و اگر نتواند این کار را بکند با تهمت زدن شخصیت دیگران را از بین می برد.30) ترک نصیحت و عدم نصیحت پذیری
انسان متکبر نه تنها از نصیحت کردن بلکه از پذیرش نصیحت دیگران سرباز می زند و این به دو دلیل است. اول این که دیگران را حقیر می شمارد برای همین می گوید: «شما در حدی نیستید که مرا نصیحت کنید» و دلیل دوم این است که اگر کسی او را نصیحت کند گوش نمی دهد چرا که احساس می کند تحقیر می شود.31) تکبر مانع از یادگیری
تکبر مانع از سؤال پرسیدن از استاد می شود. شخص متکبر گمان می کند که اگر از استاد سؤال کند، زیر دست او خواهد بود و در مقابل استاد خود تکبر می ورزد. شخص متکبر از یادداشت برداری، استماع سخنان، نگاه کردن به استاد و رعایت آداب ظاهری تعلیم و تعلم خودداری می کند. مثلا در نشستن جایی را انتخاب می کند که استاد او را نبیند یا بدون اجازه تکلم می کند. برای همین است که شخص متکبر همیشه در جهل و نادانی باقی می ماند.32) رد سؤال و خواهش دیگران
انسان متکبر در مقابل سؤال و خواهش دیگران، انقیاد ندارد یعنی در مقابل آن ها نرم نیست. اگر از او سؤال بکنند از این رو که آن ها را حقیر می شمارد جواب آن ها را نمی دهد حتی گاهی سؤال یا خواهش آن ها را هم گوش نمی دهد.33) رد کردن هدیه
از جمله آثار تکبر این است که انسان متکبر هدیه ی دیگران را رد می کند زیرا یا آن هدیه را درخور و شایسته ی خود نمی بیند و یا این که هدیه دهنده را لایق هدیه دادن نمی داند پس هدیه ی او را رد می کند. رعایت نکردن این نکته در بین خانواده ها بسیار شایع است و اختلافات بسیار زیادی را به وجود آورده است. برای مثال خانواده ای برای داماد خود هدیه ای تدارک می بیند ولی آن داماد به بهانه ی این که آن هدیه کم است آن را رد می کند. همین امر سبب نزاع و درگیری و اختلافات بین خانواده ها می شود.34) رد کلام دیگران در صورت نفهمیدن دلیل آن
انسان متکبر تا وقتی که دلیل کلام والدین را نفهمد، سخن و گفته ی آن ها را قبول نمی کند. به پدر و مادر خود می گوید: «اگر دلیل سخن شما را فهمیدم بدان عمل می کنم در غیر این صورت عامل به آن نخواهم بود.» معنای این سخن این است که شخص متکبر به پدر و مادرش اعتماد ندارد و چون خودش را بالاتر می داند مصلحتی را که آن ها برای او می بینند، قبول ندارد. او گمان می کند که خودش باید مصلحت را بفهمد و به آن عمل کند. گاهی برخی انسان ها در مسائل دینی و احکام این گونه هستند و دچار تکبر می شوند. این افراد هنگامی که با احکامی همچون: بلند خواندن نمازصبح، استفاده نکردن مرد از طلا، و یا گوش نکردن به موسیقی مواجه می شوند و از آن ها خواسته می شود به این دستورات عمل کنند می گویند: «من بدون دلیل به این احکام عمل نخواهم کرد.» معنا و مفهوم این سخن این است که شخص متکبر دین را قبول ندارد و فقط خودش را قبول دارد و او به خاطر تکبری که دارد خطاهای فراوانی را مرتکب می شود چرا که در دین اسلام علت بسیاری از احکام بیان نشده است به غیر از تعداد کمی از آن که در برخی از کتب گرد آوری شده است. (21)همان گونه که پدر و مادر مصلحت نمی دانند که علت همه مسائل را برای فرزند خود بیان کنند، زیرا فرزند توانایی فهمیدن و درک دلیل آن را ندارد دین مبین اسلام نیز علت بسیاری از احکام را نگفته است. ولی مؤمن این گونه نیست و در برابر دلیل و استدلال های قاطع سر تسلیم فرود می آورد. حال آن استدلال از شخصی همسان خود یا از طرف پروردگار عالم باشد، چه تعبدی باشد چه تعقلی.
35) سرعت در انکار کلام دیگران
وقتی انسان متکبرکلام دیگران را می شنود به سرعت آن را انکار می کند بدون آن که در آن تأمل کند یا دلیل و استدلال صاحب کلام را جویا شود. در حالی که انسان های متواضع اول کلام دیگران را خوب گوش می دهند و بعد در آن تأمل می کنند. چنان چه به نتیجه رسیدند که کلام او حق است آن را قبول می کنند و الا با استدلال محکم محترمانه کلام او را رد می کنند.36) متکبر و گمان تقرب به خدا
انسان متکبر نزد پروردگار، خود را متقرب تر از دیگران می پندارد به همین دلیل است که دعای خود را مستجاب می داند و دعای دیگران را مردود می شمارد و برای دعای آنان آمین نمی گوید و معتقد است خداوند به دیگران اعتنایی ندارد.37) اشتغال به عیوب دیگران و غفلت از خود
از جمله آثار سوء تکبر، اشتغال به عیوب دیگران است و در مقابل، عیوب خود را فراموش می کند. چرا که شخص متکبر چون خود را بالاتر و بهتر از همه می داند نسبت به آن ها دلسوزی و ترحم می نماید و گاهی با آه کشیدن از عمق جان برای مردم تأسف می خورد که چرا آن ها از کمالات معنوی بهره ای ندارند. گاه سر خود را تکان می دهد و با حالت تحقیر آمیز به آن ها نگاه می کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمایند: «هر گاه شنیدید که مردی می گوید مردم هلاک شدند بدانید خودش هلاک شده است زیرا از عیوب خود غافل مانده و به اصلاح خود نمی پردازد.»(مجلسی، 1403، ج 70، ص 179)نکته:
همه ی این ها گاهی نشانه ی تکبر است و آن زمانی است که شخص خود را بالاتر از دیگران می پندارد و دیگران را حقیر می شمارد.
38) متکبر، نگران بر سوء عاقبت مردم
انسان متکبر از عاقبت بد خویش خائف نیست بلکه برای عاقبت دیگران نگران است.39) تحقیر و تمسخردیگران
یکی دیگر از کردار و رفتار انسان متکبر این است که دیگران را مسخره می کند و با القاب سبک و زشت آن ها را صدا می زند و گاه برای تمسخر دیگران ادای آن ها را در می آورد و گاه لهجه ی آن ها را تقلید می کند که این اعمال موجب ناراحتی دیگران می شود.40) انسان متکبر خود و خانواده ی خود را بهتر از دیگران می داند
از جمله آثار تکبر این است که انسان متکبر خود و خانواده ی خود را بهتر از دیگران می داند. برای همین است که بسیار در زندگی دیگران، خصوصا جوانان دخالت می کند.41) خود را الگوی شایسته می دانند
با این که عیوب انسان متکبر بسیار زیاد است ولکن چون عیوب خود را عیب نمی داند بلکه از ویژگی های اخلاقی خود می پندارد خود را الگویی شایسته برای دیگران تصور می کند و در مسائل خرد و کلان، خود را مشاور دیگران قرار می دهد.نتیجه
دانستن آثار تکبر و ضرر های این صفت رذیله باعث کمک به انسان می شود تا بتواند این صفت را از خود دور کند. اگر شخصی با دقت و توجه در آثار تکبر، به وجود این صفت ناپسند در خود پی برد و فهمید که خود را نسبت به دیگران بالاتر می داند، کار هایی را باید انجام دهد تا تکبر از وجودش بیرون رود. از جمله گوش دادن به سخنان دیگران، صله ی رحم، دعا نمودن در حق دیگران، تعریف فضایل دیگران، کمک به دیگران، مشورت خواستن از دیگران و...پینوشتها:
• دانشجوی کارشناسی رشته ی علوم قرآن. دانشکده علوم قرآنی دولت آباد
1 «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا كُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِین»
2 «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»
3 «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِین»
4 «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ»
5 «فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ فَلَعَلَّهُ أَنْ یَكُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا أَتَى وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ مُحَاسَب»
6 برای نمونه به آیه ی 56 سوره ی غافر مراجعه نمایید.
7 «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَر»
8 «الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ»
9 «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِین»
10 «أَلا اُخبِرُكُم بِأَهلِ النّارِ؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوّاظٍ مُستَكبِرٍ»
11 «وَ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون»
12 «یَقـولُ اللّه جلَّ و علا : الكِبریاءُ رِدائی و العَظَمةُ إزارِی، فَمَن نازَعَنی واحِدا مِنهُما ألقَیتُهُ فی النّارِ»
13 «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِین»
14 «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاس»
15 «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»
16 «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا»
17 «ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شیءٌ مِن الكِبرِ إلاّ نَقَصَ مِن عَقلِهِ مِثلُ ما دَخَلَهُ مِن ذلكَ، قَلَّ ذلكَ أو كَثُرَ.»
18 «لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِین»
19 «الكِبرُ أن تَغمِصَ النّاسَ و تُسَفِّهَ الحَقَّ»
20 «البادِئُ بِالسلامِ بَرِیءٌ مِنَ الكِبرِ»
21 مرحوم شیخ صدوق رحمة الله علیه در کتابی به نام علل الشرایع احکامی را که علتش بیان شده ذکر کرده اند.
1. قرآن
2. ابن بابویه، محمد بن على، 11406 ه. ق.ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، مترجم: صادق حسن زاده، تهران،، مغان طوبى،، بچا
3. افرام بستانی، فؤاد؛ (1375 ه. ش).فرهنگ ابجدى، مترجم: مهیار، رضا. تهران، انتشارات اسلامی، نوبت دوم
4. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة؛ (1415 ه. ق).تفسیر نور الثقلین، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم. قم، ناشر:اسماعیلیان، بی چا
5. حرانى، ابن شعبه، حسن بن على؛ (1404 ه. ق).تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم، جامعه مدرسین، نوبت دوم
6. دیلمی، حسن ابن محد؛ (1376 ه. ش).ارشاد القلوب، قم، جامعه مدرسین، وبت پنجم
7. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ (1374 ه. ش).ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، مترجم: خسروى، غلامرضا. تهران، مرتضوی، نوبت دوم
8. راغب، اصفهانى، حسین بن محمد؛ (1412 ه. ق).مفردات الفاظ قرآن، محقق / مصحح: داوودى، صفوان عدنان، بیروت- دمشق، انتشارات دار القلم- الدار الشامیة، نوبت دوم
9. فراهیدى، خلیل بن أحمد؛ (1410 ه. ق) کتاب العین، م، اتشارات هجرت، نوبت دوم
10.كلینى، محمد بن یعقوب؛ (1407 ه. ق).أصول الكافی، تهران، کتاب فروشى علمیه اسلامیه، نوبت اول
11. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى؛ (1403 ه. ق). بحار الأنوار، تهران:، کتابخانه مسجد ولى عصر، نوبت اول
12. محمدی، ری شهری، محمد؛ (1375 ه. ش). میزان الحکمه، قم، انتشارات دارالحدیث، نوبت اول
13. مكارم شیرازى، ناصر؛ (1374 ه. ش). تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامیة، نوبت اول
14.نیلی پور، مهدی؛ (1385 ه. ش). بهشت اخلاق، قم، نشر مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)، نوبت اول.