![خاطراتی از تبعید امام خمینی (ره) به عراق (1) خاطراتی از تبعید امام خمینی (ره) به عراق (1)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/17231.jpg)
حتی پول کرایه نداشتیم
حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان:
مرحوم شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی نقل می کردند در جریان انتقال ناگهانی امام که همراه با ایشان از ترکیه به عراق تبعید شدیم وقتی در فرودگاه بغداد پیاده شدیم آن چنان غریب و تنها بودیم که نه پولی داشتیم که بابت کرایه به کاظمین پرداخت کنیم و نه آشنایی بود که از او قرض کنیم. (1)بی اعتنایی به مسئولان عراقی
حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانی:
بعد از سال 48 که امام در نجف بیمار شدند و ملاقات امام ممکن نبود، شنیدم ایشان مثل همیشه پنج شنبه جمعهها به کربلا مشرف میشوند. به کربلا رفتم که خدمت ایشان برسم وارد منزلشان که شدم دیدم که سه نفر از مسئولین دولتی عراق که رئیس شهربانی استان کربلا و رئیس سازمان امنیت و استاندار کربلا بودند در بیرونی نشسته و منتظر ملاقات با امام هستند. خواستم وارد اتاق امام بشوم، گفتم نکند این ملاقات خصوصی باشد در لحظهای که متحیر دم در ایستاده بودم که وارد بشوم یا نشوم امام در را از اندرونی باز کردند و وارد شدند تا حالت مرا دیدند فرمودند بفرمائید داخل اتاق. آمدم و نشستم. امام گوشه اتاق نشستند. استاندار و رئیس شهربانی سمت چپ، رئیس سازمان امنیت هم طرف راست امام نشستند.یک جوان بعثی پرحرف و خیلی با جرأت شروع کرد به گفتن مطالبی، او خیلی قاطع صحبت میکرد و جملات اولیه را قرص و محکم بیان مینمود و امام هم بدون اینکه نگاهی بکند گوش میکردند. او این برخورد امام را دید که هیچ تحت تأثیر عبارات او قرار نگرفتهاند و اصلاً توجه ایشان عادی است کم کم از آن موضع محکم خود تحلیل رفت و کار او به موضع انفعالی و عاطفی رسید. میگفت: رئیس جمهور حسن البکر وقتی شنیدند که شما کسالت دارید امر فرمودند که یک شورای پزشکی بیاید و از شما معایناتی به عمل بیاورد ولی متأسفانه نشد. ولی اگر حالا امر میفرمائید به بغداد اطلاع دهیم که بیایند. و این مساله را خیلی بسط داد ولی امام حتی یک کلمه لا و نعم (بله و خیر) به او جواب ندادند. او حرفش را به یک مسأله دیگری منتقل کرد که بله امسال الحمدالله هیأتهای عزاداری زیاد بود و دولت خیلی تسهیلات فراهم کرد برای عزاداران حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) و این را خیلی شرح داد و باز امام فقط گوش میدادند و هیچ تأثیری در قیافه شان دیده نشد. او باز مسأله دیگری را مطرح کرده که آب به سرداب قبر مطهر حضرت عباس (که آن زمان وحشت ایجاد کرده بود) افتاد ولی ما به دستور مرکز، بتون آرمه کردیم. او خیلی با اهمیت مسائل را ذکر میکرد که بلکه بتواند امام را به یک عکس العمل وادار کند. ولی امام هیچ عکس العملی نشان ندادند. او باز مجبور شد برگردد به مسأله اول که بیماری امام بود بلکه بتواند از این موضوع عاطفی استفاده کند. گفت: رئیس جمهور و مقامات بغداد نگران هستند اگر اجازه بفرمائید شورای پزشکی بیاید. و آخرین بار امام که حوصله شان سر رفته بود برای پایان دادن به این ماجرا فقط یک جمله به عربی فرمودند: لامایحتاج (نه احتیاجی نیست). طرف بعثی ساکت شد.
استاندار که دید تمام صحبتهایش بی ثمر شد اینگونه وانمود کرد که امام عربی نمیداند لذا رو به من کرد و گفت: برای آقا ترجمه کنید. من گفتم: خیر امام دقیقاً به گفتههای شما توجه دارند و نیازی به مترجم ندارند. در پایان قبل از اینکه آنها حرکت کنند و بروند امام حرکت کردند و تنها با من خداحافظی کردند و بهاندرونی رفتند. (2)
حتی یک بار از رئیس جمهور عراق تشکر نکردند
حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی:
امام در همه دیدارهایی که استاندار و دیگر مقامات دولتی عراق با او داشتند در پاسخ این که میگفتند سید رئیس سلام و تحیات فرستاده است سکوت میکرد و هیچ گاه در برابر سپاس و سلامی اظهار تشکر نمیکرد. (3)دیگر اینجا نیائید
حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی:
بعد از اینکه یک هیأت 14 نفره از مقامات عراقی با امام ملاقات داشتند یک روزنامه که در کربلا منتشر میشد نوشته بود که امام اینها را دعا کردند، یعنی امام رژیم عراق را دعا کردند. به امام مطلب را عرض کردیم فرمودند. به این فرماندار نجف تلفن بزن و بگو بیاید. من تلفن کردم بعد از چند بار گفتند که به سر کارش نیامده بعد که آمد به او گفتم امام فرمود بیا گفت چشم و آمد. این فرماندار دفعه قبل با مقامات عراقی خدمت امام آمده و جریانات آن روز را دیده بود که حتی امام اجازه عکس گرفتن را هم به آنها نداده بودند چه رسد به اینکه آنها را دعا کرده باشند. امام به او فرمود تو خودت این جا بودی که این مسائل نبود و بگو این را تکذیب کنند و به استاندار بگو که مدیر روزنامه کربلا این را تکذیب کند و اگر تکذیب نکردی من به بغداد اطلاع میدهم که تکذیب کنند و دیگر هم اینجا نیایید. ایشان در برخوردهاشان این طور بودند، یعنی هیچ وقت حاضر نبودند که یک جوری رفتار کنند که استنباط خوف و رعبی از آن بشود. (4)هرگز با اینها ملاقات نمیکنم
حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانی:
عارف رئیس جمهور وقت عراق میخواست بیاید نجف منتهی نمیخواست با آقای حکیم ملاقات کند. رژیم بعث قصد داشت که آقای حکیم را تحقیر کند و در عین حال وجههی اسلامی خود را هم حفظ کند. رئیس جمهور سیاستش بر این بود که با دو تن از مراجع ملاقات کند آن هم در حرم یا صحن. مرحوم آقای شاهرودی که تن به این کارها نمیدادند. اگر دستگاه میآمد پیش آقای شاهرودی میگفت آقا یک بسم الله برای ما بنویس، بسم الله را هم نمی نوشتند ایشان خیلی محتاط بود آنان هم او را شناخته و فهمیده بودند که نمیتوانند از او سوء استفاده کنند رفته بودند سراغ آقای خوئی.رژیم عراق وزیری داشت که شیعه و از دوستان قدیمی آقای خوئی بود، از این رو او را به خدمت آقای خوئی فرستاده بود که ایشان را برای ملاقات با رئیس جمهور آماده کند. آقا سید جمال خوئی، پسر بزرگ آقای خوئی، یک ملاقات مخفیانهای با من کرد و در آن ملاقات گفت: آقا قبول کردند که با رئیس جمهور ملاقات کنند، به شرط اینکه حضرت آیت الله خمینی هم بپذیرند. اگر ایشان پذیرفتند، آقا (آیت الله خوئی) آمادگی دارند که در صحن و یا حرم، با رئیس جمهور ملاقات کنند. این ملاقات برای حوزه خوب است. ضمناً، حوزه از تک مرجعی بیرون میآید. آقا سید جمال گفت: ما فکر کردیم که به چه وسیله مطالب را با آیت الله خمینی در میان بگذاریم. به نظر رسید از طریق شما باشد و شما مسأله را به ایشان منتقل کنید و در ادامه گفت: عارف میگوید ما اینجا زندانبان ایران نیستیم. از ترکیه که میخواستند آیت الله خمینی را اینجا بیاورند، شرط کردیم که ایشان آزاد باشند، نه مثل ترکیه، و کسی را فرستادیم به نمایندگی برای گفتن خیر مقدم. حالا متقابلاً انتظار داریم که ایشان هم یک کاری برای ما انجام بدهند، آقای خوئی هم آمادگی دارند. به ایشان بگوئید شما هم قبول بفرمائید. من بعد از استماع این حرفها رفتم خدمت امام و همه ماجرا را که شنیده بودم بدون کم و زیاد و تحلیل و بدون اظهار کوچک ترین نظری عرض کردم. این را هم اضافه کردم که اگر احتمال میدادم عرائضی بنده کوچک ترین اثری در شما داشته باشد نقل نمیکردم. چون میدانم نقل من هیچ اثری ندارد، از این نظر مثل ضبط صوت دارم نقل قول میکنم. ایشان لبخندی زده و فرمودند اولاً من با اینها هرگز ملاقات نکرده ام و نمیکنم. در ایران سرهنگ مولوی، اصرار کرد که شما پنج دقیقه فقط با شاه در قیطریه ملاقات کنید، همه چیز درست میشود. (این را مستقیم از خود امام نقل میکنم) انقلاب سفید، همهاش حرف است، فقط شما یک ملاقاتی بکنید سر و صداها میخوابد. من میدانستم اینها، منظورشان این است که ملاقات صورت بگیرد و بعد هم، هو و جنجال راه بیاندازند که قضیه تمام شد. (همان کاری که بعدها کردند). امام بعد از برگشت از قیطریه بالای منبر مدرسه فیضیه رفت و داد زد که هیچ توافقی نشده است ثانیاً حوزه رئیس دارد، آقای حکیم رئیس حوزه است من یک طلبه ام. ثالثاً برای آقای خویی هم این کار صلاح نیست، این کار را بگذارند برای آقای حکیم که هر طور صلاح میدانند تصمیم بگیرند. (5)
اگر مصطفی را بکشند درخواستی نمیکنم
حجت الاسلام والمسلمین محتشمی:
امام همواره آماج حملات دشمن بودند و یک تنه در برابر این حرکتها میایستادند. اما این حرکت تهاجمی امام را نسبت به ظلم ظالمین و ستم ستمگران و نسبت به کفر حکومت بعث عراق در مقاطع مختلف شاهد بودیم. از جمله این موارد هنگامی است که حضرت آیت الله حکیم برای اعتراض به رژیم بعث به بغداد رفتند و مسلمانان و شیعیان از سراسر عراق دسته دسته برای زیارت ایشان میآمدند و این خود یک حرکت ضد حکومت بعثی بود که انجام میشد و در این حالت بود که رژیم بعث عراق به منزل آیت الله حکیم حمله کرد و آن جا را محاصره نمود، در خانه را بست و کسانی را که مراجعه میکردند دستگیر کرد و در نتیجه آیت الله حکیم به صورت قهر به کوفه رفتند و ملاقاتهای خود را تعطیل کردند. به نحوی که آخر عمر این مرجع جهانی شیعه با یک غربت و مظلومیتی دار فانی را وداع کردند. علمای نجف از ترس و وحشت و این که نکند مورد قهر و غضب رژیم واقع شوند از رفت و آمد و حشر و نشر با آیت الله حکیم خودداری میکردند اما این امام بودند که با همان ویژگی و شجاعت پیامبر گونه به دیدن ایشان میرفتند و هر روز مرحوم حاج آقا مصطفی را برای دیدن آیت الله حکیم به منزل ایشان میفرستادند. اینجا بود که رژیم بعث عراق حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به بغداد انتقال داد.هالهای از ترس و وحشت در نجف حکم فرما شده بود همه دسته دسته به خانه امام میآمدند و میخواستند امام از رژیم بعث عراق رسماً بخواهند که حاج آقا مصطفی را آزاد نماید چون همه خوف آن را داشتند که بلایی سر ایشان بیاورند. امام در پاسخ میفرمودند مبارزه این سختیها و تلخیها را دارد. اگر مصطفی را هم بکشند من برای آزادی او درخواستی نمیکنم. مدتی نزدیک به یک هفته مرحوم حاج آقا مصطفی در زندان بغداد بودند و از سرنوشت او هیچ کس خبری نداشت. (6)
هرگز چنین اجازهای نمیدهم
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
در روز 1348/3/21 رئیسی سازمان امنیت و فرماندار نجف به حضور امام رسیده و اظهار داشتند از شورای فرماندهی انقلاب مأموریت دارند که آقای سید مصطفی را به بغداد اعزام کنند. (چون ایشان کسی بود که در شرایطی پس از مراجعت مرحوم حکیم از بغداد به دیدار ایشان رفته و از او دلجویی کرد) و برای انجام این مأموریت از حضور شما اجازه میخواهند. امام پاسخ داد اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازه من است من هرگز چنین اجازهای نمیدهم و اگر مأمور به جلب او هستید که خود میدانید. وقتی ساعت 8 صبح آن روز حاج آقا مصطفی به همراه چند تن از مقامات امنیتی عراق به بغداد گسیل شد امام طبق برنامه همه روزه رأس ساعت در مجلس درس حاضر گردید و در میان اندوه و تأثر و نگرانی حاضرین در مجلس با یک دنیا آرامش و اطمینان به تدریس مسائل پیچیدهی علمی و فقهی پرداخت و برنامهی نماز و ملاقات و دیگر برنامههای روزانهی خود را هم به صورت عادی دنبال کرد. (7)از جای خود تکان نخوردند
حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی:
مرحوم آقای حکیم به خاطر موضع مخالفتی که در برابر بعثیها داشتند به صورت مظلومانهای درگذشت. پس از فوت ایشان حکومت عراق در صدد کسب اعتبار در بین شیعیان و جبران گذشته بود از این رو رئیس جمهور وقت عراق حسن البکر در مراسم تشییع آقای حکیم شرکت کرد و مسئولین حکومتی استان کربلا نیز همشان بر این بود که در مجلس فاتحهای که گرفته میشود شرکت کنند. طبعاً پس از مجلسی که بستگان برگزار میکنند مراجع مشهور نجف پس از آقای حکیم حضرت امام، آقای شاهرودی و آقای خوئی بودند حکومت عراق به آقای شاهرودی اهمیت نمیداد لذا در مجلس ایشان کسی از مقامات حکومتی شرکت نکرد. در مجلسی آقای خوئی هم شرکت نکردند زیرا رژیم عراق بنا داشت از آقای خوئی حمایت کند و نزدیک شدنشان به ایشان با توجه به موضع سخت آقای حکیم در برابر بعثیها به حیثیت ایشان لطمه وارد میشد با این حساب تنها مجلسی که تصمیم گرفتند در آن شرکت کنند مجلس فاتحهای بود که امام گرفتند. عراقیها قصد داشتند با این کار به مردم نشان بدهند که چون ایشان فرد مبارز و ضد شاه است ما در مجلس او شرکت میکنیم و ضمناً در انظار عراقیها امام را به عنوان کسی که خودشان سمپات او هستند معرفی کنند. در هنگامی که امام به عنوان صاحب مجلس دم در نشسته بودند و به شخصیتهایی که میآمدند احترام میکردند مقامات حکومت نیز آمدند. استاندار، فرماندار، فرمانده لشکر، شهردار، رئیسی شهربانی بودند. مردم همه منتظر عکس العمل امام در برابر آنها بودند. امام همان طور که نشسته بود از جای خود تکان نخوردند به طوری که استاندار ناگزیر شد خم شود و به امام دست بدهد. اطرافیان هم به پیروی از امام جلوی این افراد بلند نشدند و آنها در نهایت تحقیر رفتند وسط جمعیت جایی پیدا کردند و نشستند. در همین حین شیخ ساده و ناشناسی وارد مجلس شد امام تمام قد جلوی او بلند شدند و احترام کردند. این دو برخورد امام آن چنان بود که همهی حضار بی اعتنایی ایشان را به رجال حکومتی فهمیدند. (8)اگر حکومت عراق تغییر روش ندهد
حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی:
وقتی رژیم بعث تصمیم گرفت غیر عراقیهای حوزه نجف اشرف را از عراق اخراج کند طی یکی دومرحله حمله وسیعی را برای بیرون راندن طلاب و از هم پاشیدن حوزه نجف آغاز کرد. البته از مرحله اول، منحصر به ایرانیها نمیشد حتی طلاب افغانی، هندی و پاکستانی و دیگر ملیتها را هم شامل میشد. در میان اینها کسانی بودند که بیست، سی سال مقیم عراق بودند. رژیم بعث در مرحله دوم نیز حمله بسیار وسیعی را آغاز کرد. امام فرمودند: من از عراق خارج میشوم. ایشان به شدت برآشفته شدند و گذرنامههای خود و خانواده شان را توسط آقای دعایی فرستادند که خروجی بزنند و از عراق خارج شوند. علی رغم اینکه در آن شرایط حتی یکی از مراجع نبود که به داد این مردم و طلاب برسد ولی امام ایستادگی کردند. دولت عراق از این عکس العمل امام وحشت زده شد و لذا هیأتی را به سرپرستی فردی به نام علی رضا که رئیس دفتر صدام بود به نجف فرستاد. علی رضا کرد بود و فارسی هم میدانست او میخواست با امام ملاقات کند تا ایشان را از مسافرت به خارج عراق منصرف کند. لذا وارد نجف شد و تقاضای ملاقات کرد ولی امام به او اجازه ی ملاقات ندادند. دو سه روز که در نجف بود با همه شخصیتهای نجف به جز امام ملاقات کرد. تا این که برخی از علما خدمت امام آمدند و مطرح کردند که اگر شما وقت ملاقات بدهید ممکن است مشکل مردم و طلاب حل بشود امام فرمودند: من ملاقات میکنم ولی با او حرف نمیزنم و ملاقات من هم خصوصی نیست. با این شرط بود که هیأت عراقی به حضور امام رسید و عدهای از علمای نجف هم در جلسه حاضر بودند. هرچه در این ملاقات علی رضا اصرار داشت که امام حرفی با او بزند امام صحبتی نمیکرد. فقط طی دو سه جمله فرمودند که سران عراق یا جوان هستند و یا نمیفهمند دست به چنین کارهایی میزنند و یا آلت دست بیگانه هستند و از خارج دستور میگیرند و در هر صورت این به ضرر ملت و کشور عراق است. امام فرمودند: من در هر جایی که بروم حوزه علمیه آزاد تشکیل میدهم چه هندوستان باشد چه پاکستان، هیأت عراقی که در این ملاقات متوجه امام و ثبات رأی ایشان برای خروج از عراق شد قول دادند که اخراج مردم را متوقف کنند. و دیگر به آن شیوه عمل نکنند. ولی امام شرط کردند که اولاً اخراج باید متوقف بشود و ثانیاً کسانی که رفتهاند آزاد باشند که برگردند و طی مدت سه ماه ایشان اگر تغییری در روش حکومت عراق مشاهده کنند در نجف میمانند و الا از نجف مهاجرت خواهند کرد. (9)
با هموطنانم بیرون میروم
آیت الله خاتم یزدی:
وقتی اولین برنامهی تبعید ایرانیان مقیم عراق شروع شد، بعثیها هر روز هموطنان زیادی را میگرفتند و زندان و اذیت مینمودند. اموالشان را میگرفتند و آنها را با کمال اهانت و بی شرمی بیرون میکردند تا این که دولت بعث عراق اعلام کرد تمام ایرانیان ظرف مدت شش روز باید از عراق خارج شوند فصل زمستان بود. مردم در فکر رفتن بودند. امام هم تصمیم به خروج از عراق گرفتند. دولت بعث با سیاستی که داشت نمیخواست امام از عراق خارج شود. لذا خبر دادند که در این رابطه بعضی اشخاصی از جمله شخصی به نام علی رضا که معاون صدام بود از بغداد برای ملاقات با امام و صحبت در این قضایا به نجف میآیند. علی رضا در هتّاکی و خونریزی و قساوت معروف بود. وقتی به نجف آمد امام اعلام کردند که من به اینها راه نمیدهیم و هیچ یک از اینها حق ندارند با من ملاقات کنند و من هم تذکره ام را فرستاده ام که خروجی بزنند و با هموطنانم بیرون بروم. چون علی رضا آدم خطرناک و ظالمی بود بعضی از این تصمیم امام وحشت زده شدند علما و مردم از مرحوم شیخ نصرالله خلخالی خواستند که به دلیل اینکه علی رضا خیلی خطرناک است و نمیشود او را راه نداد از امام بخواهد با اینها دیدار کنند. ایشان عرض مردم را به امام رسانید. امام در جواب فرمودند: من بنا دارم با او ملاقات بکنم ولی باید صولت و قدرت او را بشکنم، خیال نکند حالا که از بغداد به اینجا آمده است به آسانی میتواند با ما ملاقات کند. بگذارید صولتش شکسته شود آن وقت او را راه میدهم. بعد که این گروه به خدمت امام رسیدند امام با کمال صراحت به آنها فرمود شما از یهودیان هم بدتر کردید. کاری که شما انجام دادید اسرائیل هم انجام نداده است. چون وقتی که یهودیان را از عراق بیرون کردند به آنها شش ماه مهلت دادند و پس از انقضاء مهلت باز به آنها مهلت دادند که کارهایشان را بکنند، ولی شما به ایرانیان شش روز بیشتر مهلت ندادهاید. (10)مگر با تحیّات کار درست میشود؟
حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی:
استاندار کربلا در شب جمعه 27 تیرماه 1354 (8 رجب 1395) به دیدار امام شتافت. رئیس سازمان امن العام نجف و چند تن دیگر از مقامات دولتی کربلا و نجف استاندار را همراهی میکردند. در این دیدار که در حضور شماری از علما، روحانیون و محصلین علوم اسلامی انجام گرفت استاندار اینگونه سخن آغاز کرد: «سید رئیس، سلام و تحیات مخصوص به محضر جنابعالی میرسانند و متذکر میشوند که طبق رغبات آن جناب، ما مقرر کردیم که اقامه آقایان طلابی که دارای دفتر اقامه هستند از فردا تمدید گردد و به کسانی که میخواهند جهت عمره به مکه مشرف شوند سمة العوده داده شود، به استثنای افرادی که وابسته به استخبارات خارجی از جواسیس هستند و افراد متخلف که باید تا آخر ماه جاری میلادی از عراق خارج شوند و الا طبق مقررات به محکمه الثوره [دادگاه انقلاب] تحویل داده میشوند.امام فرمودند شما تمام کارهایی را که دلتان میخواهد انجام میدهید و بعد از انجامش میآیید اینجا که سید رئیس تحیّات فرستاده و با تحیّات میخواهید ماستمالی کنید؟ مگر با تحیات کار درست میشود؟ شما حدود 300 نفر از طلاب حوزه را خروجی داده و به خارج شدن از عراق مجبور ساختهاید و حالا به من میگوئید که از فردا اقامهها را تمدید میکنند؟
اینکه میگوئید افراد وابسته به استخبارات و جاسوسی، باید بدانید که در حوزهی نجف چنین افرادی وجود ندارند در تمام حوزه شاید نتوانید دست روی یک نفر، دو نفر بگذارید که وابسته باشند و این درست نیست که شما فردا هر کسی را به بهانه وابسته و جاسوسی اخراج کنید.
استاندار گفت اولاً این افرادی که اخراج شدهاند همه متخلف هستند و طبق قانون بین المللی مجرم و باید به محکمه تحویل داده شوند، لیکن سید رئیس، روی علاقهاش به حوزه و طبق رغبات جنابعالی قرار فرستادن آنان به محکمه الثوره را لغو نمودند تا در کار آقایان تسهیل شده باشد. در مورد افراد مشبوه، ما تا صد در صد اطمینان نداشته باشیم اقدامی نمیکنیم و در هر دو مورد حاضر هستیم ادله و براهین را برای اثبات مدعای خود به محضر جنابعالی تقدیم کنیم و هر کدام از آقایان اساتید، علما و طلابی که نزد جنابعالی مورد اطمینان و معزز هستند بفرمایید تا ما اقامه بدهیم.
امام فرمودند: اگر شما علاقه به حوزه دارید و نمیخواهید این حوزه به هم بخورد، افراد متخلف را اقامه دهید و یا اقامه آنان را تمدید کنید تا از تخلف بیرون بیایند و ثانیاً اینکه میگوئید افراد معزز را معرفی کنم باید بگویم که همهی افراد حوزه پیش من معززند و هیچ فرقی میان طلاب افغانی، پاکستانی، هندی، عرب و ایرانی نیست و من همهی آنان را عزیز و بزرگ میشمارم.» این برخورد امام بر بعثیها سخت گران آمد و خشم و کین آنان را نسبت به امام افزون ساخت البته امام در همه دیدارهایی که استاندار و دیگر مقامات دولتی عراق با او داشتند در پاسخ اینکه میگفتند: «سید رئیس سلام و تحیّات فرستاده است» سکوت میکردند و هیچگاه در برابر، سپاس و اسلامی و اظهار تشکری نمیکردند. (11)
از ملاقات خصوصی خودداری میکنم
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
روزی به امام عرض کردم در جریان مبارزه با رژیم شاه نخستین حرکت شما نپذیرفتن مقامات دولتی و سر باز زدن از ملاقات با آنان بود. آیا مناسب نبود که همین موضع را در برابر رژیم بعث عراق میگرفتید و اجازه ملاقات به مقامات دولتی عراق نمیدادید؟ امام در پاسخ فرمود: در ایران از پشتیبانی و یاری عموم مردم برخوردار بودیم و لذا توانستیم با رژیم ایران به مقابله و مبارزه برخیزیم و علیه آن نهضت برپا کنیم. البته حین مبارزه دیگر ملاقات معنی ندارد، اما در عراق که اکنون در حال غربت و تنهایی به سر میبریم و مردم عراق هیچ گونه آشنایی و ارتباطی با ما ندارند برای ما فعلاً نهضت علیه این دولت امکان ندارد و صرفا قطع رابطه نمیتواند مفید و مؤثر باشد با وجود این اجازه نمیدهم عراقیها از اینگونه ملاقاتها سوء استفاده کنند و از ملاقات خصوصی با آنان خودداری میکنم و وقت ملاقات را طوری تنظیم میکنم که با ساعات ملاقات عمومی من مطابق باشد و گفتگویی اگر هست در حضور تعدادی از ملاقات کنندگان باشد. (12)پینوشتها:
1. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج 4، ص 184.
2. همان، ص 149-150.
3. همان، ص 150-151.
4. همان، ص 152-153.
5. همان، ص 153-155.
6. همان، ص 155-156.
7. همان، ص156.
8. همان، ص 156-157.
9. همان، ص 159-160.
10. همان، ص 160-162.
11. همان، ص 164-165.
12. همان، ص 164-165.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.