مدل امنيت چندضلعي در اروپاي جديد

بيش از نيم قرن است كه ناتو به عنوان مهم ترين ساختار امنيتي در منطقه اروپا آتلانتيك ايفاي نقش مي كند. هدف از تشكيل اين سازمان، بازداشتن بلوك شرق از انجام اقدامات نظامي بر ضد كشورهاي اروپاي غربي بود. با خاتمه جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، انطباق اين سازمان با شرايط جديد بين المللي به مشغله اصلي اعضاي ناتو تبديل شد.
سه‌شنبه، 28 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدل امنيت چندضلعي در اروپاي جديد
مدل امنيت چندضلعي در اروپاي جديد
مدل امنيت چندضلعي در اروپاي جديد

بيش از نيم قرن است كه ناتو به عنوان مهم ترين ساختار امنيتي در منطقه اروپا آتلانتيك ايفاي نقش مي كند. هدف از تشكيل اين سازمان، بازداشتن بلوك شرق از انجام اقدامات نظامي بر ضد كشورهاي اروپاي غربي بود. با خاتمه جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، انطباق اين سازمان با شرايط جديد بين المللي به مشغله اصلي اعضاي ناتو تبديل شد.
با وجود آنكه روسيه از زمان گورباچف كوشيد تا در جهت هم گرايي با غرب حركت كند، اما ايالات متحده و ساير دول غربي از بيم فروپاشي پيمان ناتو در نبود يك تهديد مشترك، با طرح مسايلي نظير عدم اطمينان از آينده روسيه و سلاح هاي به جا مانده از شوروي سابق و سپس موضوع خصومت هاي قومي و نژادي، هرچ و مرج داخلي، تنش هاي مرزي و ملي گرايي افراطي در كشورهاي بلوك شرق سابق و كشورهاي جداشده از شوروي، آنها را به عنوان مأموريت هاي جديد ناتو معرفي كرده و روسيه را همچنان به عنوان يك خطر بالقوه نگريستند. از اين رو، ضرورت ترسيم نقش جديد براي ناتو و گسترش قلمرو نفوذ آن به عنوان دستور كارهاي جديد مطرح و مجموعه اي از اقدامات صورت گرفت.
كشورهاي اروپاي شرقي و مركزي كه در پي انحلال پيمان ورشو و بروز نوعي خلاء امنيتي در منطقه، خود را با احساس ناامني مواجه مي ديدند، براي الحاق به سازمان آتلانتيك شمالي اظهار تمايل نمودند. از سوي ديگر، قدرت هاي غربي نيز درصدد بودند تا از طريق گسترش ناتو كشورهايي را كه ممكن است روزي در آينده به عضويت مجدد بلوك روسيه درآيند، بيش از پيش از مدار مسكو دور و ادغام آنها را در بلوك خود تضمين كنند.
به اين ترتيب، علي رغم آنكه پيش بيني مي شد با انحلال پيمان ورشو و در فقدان تهديد نظامي عليه كشورهاي غربي ناتو از هم مي پاشد، اما به دلايلي اين وضعيت تغيير كرد و شوراي همكاري آتلانتيك شمالي با حضور اعضاي دو پيمان نظامي دوره جنگ سرد گسترش يافت. به طوري كه در سال 1992 تمام كشورهاي جدا شده از اتحاد شوروي نيز به عضويت ناتو درآمدند.

۱- شكل بندي هاي امنيتي اروپا محور بعد از جنگ سرد

توماس والاسك در كتاب «آلام رشد و مباحث دور جديد گسترش ناتو» مي نويسد: «گسترش ناتو تا سال 1999 مبناي ژئواستراتژيك داشت، ولي از سال 1999 مبناي تبديل به سازوكاري براي گسترش ثبات و ارزش هاي دموكراتيك شد. طي منازعه كوزوو، اعضاي ناتو در مورد مفهوم استراتژيك جديد به توافق رسيدند، مفهومي كه اعضا را ملزم مي كرد در راستاي ايجاد يك جامعه دموكراتيك قوي اروپايي آتلانتيكي فعاليتهاي خود را افزايش دهند».
جدال هاي امنيتي اروپاي مركزي را مي توان جلوه اي از هژمونيك گرايي آمريكا در حوزه امنيتي اروپا دانست. كلينتون تلاش داشت تا كشورهاي عضو پيمان ناتو را عليه دولت هاي ياغي در اروپاي مركزي فعال نمايد. برخي بر اين اعتقادند كه فعاليت هاي نظامي آمريكا ماهيت انسان دوستانه داشته است. براي اولين بار در تاريخ منازعات بين المللي و منطقه اي، اقدامات بشردوستانه در دستور كار قدرت هاي بزرگ قرار گرفت. پيمان ناتو، اهداف امنيتي آمريكا در اروپا را تأمين نمود.
والاسك بر اين اعتقاد است كه پذيرش چك و مجارستان به عضويت ناتو در سال 1999، گوياي بعد اخلاقي و سياسي گسترش ناتو بوده، نه بعد نظامي و استراتژيك؛ زيرا در اين فرايند، معيار ژئواستراتژيكي، حل مسأله مرزهاي شرقي آلمان بود. از يك سو قدرت آلمان روبه افزايش بود و نياز به تعديل آن از سوي نهادهاي اروپايي احساس مي شد، ولي از سوي ديگر، قدرت روسيه در حال كاهش بود و اين امر امكان بي ثباتي در مرزهاي اين كشور را افزايش مي داد.
روسيه تلاش داست تا مشاركت مؤثري در چارچوب پيمان ناتو به انجام رساند. در اين ارتباط «آندره كوزيروف» وزير اسبق امور خارجه روسيه، طرح الحاق آن كشور به پيمان ناتو را ارائه داد. زماني كه اين طرح مورد پذيرش آمريكا و اروپا قرار نگرفت، مقامات روسيه تلاش نمودند تا به موازات آمريكا در بحران كوزوو ايفاي نقش نمايند. اما آمريكا در سال 1999، دو اقدام امنيتي را به موازات يكديگر انجام داد. از يك سو، لهستان، مجارستان و چك به پيمان ناتو ملحق شدند و از سوي ديگر، هرگونه همكاري امنيتي با روسيه مورد انكار مقامات امنيتي آمريكا قرار گرفت.
مارتينر در مورد الحاق كشورهاي چك، مجارستان و لهستان به ناتو در سال 1999، يادآور مي شود كه در اين سه كشور اصلاحات نظامي عقب تر از اصلاحات سياسي و اقتصادي بوده است كه يكي از دلايل اين امر، حاكم شدن تفكر دوران جنگ سرد يعني استقلال و عدم ورود در هر نوع ائتلاف ناخواسته نظامي است. اين كشورها در صددند نيروهاي نظامي را تحت كنترل نيروهاي غيرنظامي نگه داشته و از نفوذ احزاب سياسي در سياست هاي دفاعي جلوگيري كنند. در اين كشورها، مسايل نظامي تحت الشعاع اصلاحات سياسي و اقتصادي بوده، در نتيجه بودجه نظامي به بخش هاي ديگر اختصاص داده شده است و نيروهاي نظامي نيز از حقوق مكفي برخوردار نيستند. از طرف ديگر، اين كشورها وارث ساختارهاي پيمان ورشو هستند و چندين سال طول مي كشد تا خود را با ساختارهاي ناتو هماهنگ كنند. مارتينز، سيستم و ساختار دفاعي حاكم بر كشورهاي اروپاي شرقي را عامل اصلي عدم تطابق آنها با خواست هاي ناتو مي داند. از همين رو، نگراني اين سه كشور از ظهور بي ثباتي در مرزهاي خود به مراتب بيشتر از اعضاي سابق ناتو است.

۲- شكل بندي امنيتي چند ضلعي در اروپا

در شرايطي كه پيمان ورشو كاركرد خود را از دست داد و از سوي ديگر، كارآمدي امنيتي كشورهاي اروپاي غربي و آمريكا افزايش يافت اين احساس به وجود آمده بود كه تضادهاي آمريكا و روسيه در مورد خلاء امنيتي اروپاي شرقي و مركزي افزايش مي يابد، اما واقعيت هاي ژئوپلتيكي و امنيتي بيانگر آن است كه كشورهاي اروپاي شرقي، تمايل بيشتري به همكاري با آمريكا نشان دادند. كشورهايي كه در جنگ سرد به پيروزي مي رسند از مطلوبيت بيشتري براي ائتلاف سازي برخوردارند. به همين دليل است كه شكل بندي امنيتي اروپا در نيمه دوم دهه 1990، ماهيت سلسله مراتبي خود را از دست داد و به اين ترتيب گزينه جديدي در شكل بندي هاي امنيتي مورد توجه قرار گرفت كه مبتني بر ساختار امنيت چندضلعي مي باشد. الگوي امنيتي ذوزنقه اي شكل گرفت كه كشورهاي اروپاي شرقي و حوزه اتحاد جماهير شوروي، دو ضلع پاييني آن را تشكيل مي دادند.
سين كتي در مورد رويكرد آمريكا نسبت به گسترش ناتو بر اين باور است كه مشاوران و تيم محافظه كار جديد بوش، مخالف گسترش ناتو و درگير شدن آمريكا در اروپا مي باشند، با اين وجود، بوش در مورد ناتو يك سياست رئاليستي در پيش گرفته است. يعني صرفاً گسترش ناتو مهم نيست و منافع آمريكا نيز بايد در اين فرايند لحاظ شود. بر اين اساس، كتي مي كوشد ناتو را تنها به يك نهاد سياسي، نه نظامي، تبديل كند. ظهرو ESDP يا سياست دفاعي امنيتي اروپا نيز از ديگر دلايل تمايل واشنگتن به گسترش ناتو است. يعني اگر سرعت گسترش ناتو كم شود، كشورهاي خواهان پيوستن به ناتو مي توانند در ESDP گسترش پيدا كند، مي تواند از امكانات آن نيز بهره مند شود؛ چون اعضاي ناتو، اعضاي ESDP نيز خواهند بود.

۳- جابجايي قدرت در معادله امنيت اروپايي

در مدل ذوزنقه اي طراحي شده، كشورهاي عضو ESDP وارد مدار ناتو مي شوند. اگرچه آمريكا و اتحاديه اروپا دو زاويه باليي ذوزنقه را به خود اختصاص داده اند، اما واقعيت هاي امنيتي نشان مي دهد كه پيوندهاي جديدي كه ايجاد شده اند، انعطاف پذيري ناتو را افزايش داده و حتي در طولاني مدت كشورهاي اروپاي شرقي مي توانند نقش يكساني با مجموعه هاي اروپاي غربي ايفا كنند. اين امر بيانگر شرايطي است كه ذوزنقه به لوزي امنيتي تبديل مي شود.
جان نيوهاوس بر اين اعتقاد است كه گسترش ناتو به سمت كشورهاي اروپاي شرقي، تعهدات آمريكا را افزايش داده است. اين كشورها مي خواهند با پيوستن به ناتو از خطرات روسيه بكاهند. نيوهاوس معتقد است كه در بوروكراسي آمريكا اين عقيده رايج است كه گسترش ناتو يعني گسترش نفوذ آمريكا. بسياري از اعضاي جديد نيز قبل از آن كه به اتحاديه اروپا چشم دوخته باشند تا امنيت آنها را تأمين كند، به ايالات متحده دل بسته اند. لذا آمريكايي ها بر اين باورند كه در صورت گسترش ناتو، حمايت از كشورهاي تازه عضو شده اروپايي، در مناقشات فراآتلانتيكي كم خواهد شد.
برخي از تحليل گران معتقدند كه آمريكا به عنوان يك تاكتيك و در جهت افزايش نفوذ خود در محور اروپا آتلانتيك مي كوشد تمام كشورهاي نامزد اروپاي شرقي و مركزي را به عضويت ناتو درآورد؛ البته مشخص نيست كه اين امر در درازمدت به نفع آمريكا خواهد بود يا به ضرر آن. به اعتقاد اين عده، ناتو پيش از حوادث 11 سپتامبر، اهميت عملياتي خود را براي آمريكا از دست داده بود. لذا اين كشور گسترش ناتو را ابزاري براي سياسي كردن آن مي دانست. به اين ترتيب گسترش ناتو به ناچار وظايف نظامي آن را نيز افزايش خواهد داد كه اين امر نشان مي دهد گسترش ناتو بيشتر جنبه سياسي دارد تا نظامي و معيار گسترش ناتو نيز سياسي خواهد بود نه نظامي. در واقع بين معيارهاي لازم نظامي براي پذيرفته شدن در ناتو و تبديل شدن به يك عضو مؤثر تفاوت وجود دارد.
بسياري بر اين اعتقادند كه اگر ناتو مي خواهد همچنان يك ائتلاف نظامي باقي بماند و صرفاً به توانايي هاي آمريكا تكيه نكند، بايد به شركاي اروپايي خود از جمله اروپاي شرقي نقش بيشتري بدهد كه اين امر مستلزم افزايش بودجه نظامي از سوي كشورهاي اروپايي است؛ در غير اين صورت شكاف فراآتلانتيكي همچنان باقي خواهد ماند. چنين الگويي مورد توجه رهبران امنيتي آمريكا قرار گرفته است. آنان تلاش دارند تا كشورهاي اروپاي شرقي را ارتقاء امنيتي داده و به اين ترتيب از جايگاه مطلوب و مؤثرتري در سياست بين الملل برخوردار شوند. الحاق كشورهاي اروپاي شرقي به ناتو، وزنه قدرت آمريكا در ساختار امنيت اروپايي را افزايش مي دهد؛ زيرا اين كشورها اصلي ترين متحدين آمريكا محسوب مي شوند.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط