سایه طرح خاورميانه بزرگ بر تحولات منطقه‌اي

آن چه در كانون هاي بحران همچون عراق و فلسطين و اخيرا لبنان مي گذرد، با رويكردي بروني، عكس العملي است طبيعي به سناريوهاي سلسله وار آمريكا و اسراييل در منطقه كه قرار است برآيند آن به تحقق طرح «خاورميانه بزرگ» منتهي شود. هدف از طرح خاورميانه بزرگ كه در سال2003 از سوي آمريكا ارائه شد عبارت است
سه‌شنبه، 28 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سایه طرح خاورميانه بزرگ بر تحولات منطقه‌اي
سایه طرح خاورميانه بزرگ بر تحولات منطقه‌اي
سایه طرح خاورميانه بزرگ بر تحولات منطقه‌اي

نويسنده: فرزان شهیدی
آن چه در كانون هاي بحران همچون عراق و فلسطين و اخيرا لبنان مي گذرد، با رويكردي بروني، عكس العملي است طبيعي به سناريوهاي سلسله وار آمريكا و اسراييل در منطقه كه قرار است برآيند آن به تحقق طرح «خاورميانه بزرگ» منتهي شود.
هدف از طرح خاورميانه بزرگ كه در سال2003 از سوي آمريكا ارائه شد عبارت است از تغيير نقشه سياسي منطقه خاورميانه متناسب با اهداف استعمار فرانوين ايالات متحده آمريكا. نكته قابل توجه آن است كه رژيم اسراييل در اين طرح نقش محوري دارد و علي القاعده دولت هايي كه در قاموس واشنگتن متمرد محسوب مي شوند بايد از سر راه برداشته شوند.
اما رويكرد بروني به تحولات منطقه اي حاكي از موجي است كه تحت عناوين مختلفي چون دمكراسي و اصلاح طلبي، نه تنها كشورهاي منطقه بلكه ديگر نقاط جهان را فراگرفته است. به دنبال تحولات سياسي و نهضت نرم افزاري و انفجار اطلاعات و روند جهاني شدن در آستانه هزاره سوم، ملت ها دچار نوعي جنبش دروني شده و خواهان گذر از دوران استبداد كهن هستند. نكته مهم آن است كه آمريكا با بهره برداري از بستر تحولات دمكراتيك كه بويژه منطقه خاورميانه را فراگرفته است، وارد ميدان شده و طرح خاورميانه بزرگ را با پشتوانه شعارهاي جذابي چون دمكراسي و اصلاحات و توسعه مطرح ساخته است. نقطه آغازين براي آمريكا افغانستان بود و اكنون عراق را به عنوان الگوي دمكراسي در منطقه در دستور كار خود قرار داده است. تسميه جنبش هاي دمكراتيك و تغيير رژيم ها از سوي آمريكا تحت عناويني چون انقلاب نارنجي، ارغواني، مخملي و سبز نشان از فرصت طلبي و نفوذ آمريكا در اين روند جهت تبديل دمكراسي هاي بومي به دمكراسي تحميلي خود مي باشد. به عبارت ديگر واشنگتن روند نرم افزاري تحولات منطقه اي را با شيوه هاي سخت افزاري قرين كرده و در پي تحقق اهداف هژمونيك خود در خاورميانه مي باشد. در اين نوشتار نگاهي تحلیلی وگذارا داريم به كانون هاي بحران در منطقه در سايه طرح خاورميانه بزرگ.

افغانستان

شايد بتوان گفت افغانستان آسان ترين مرحله از پروژه منطقه اي آمريكا را تشكيل مي دهد و دليل آن شرايط نابهنجار و پيشينه چند دهه جنگ و بحران در اين كشور مي باشد. به عبارت ديگر افغانستان كشوري است كه شيوه هاي مختلف حكومتي را اعم از پادشاهي، كمونيستي، اسلامي و افراطي آزموده اما نتيجه اي جز بحران و درگيري و عقب ماندگي عائد مردم اين كشور نشده است.
حمله برق آسا به افغانستان در پي حوادث يازدهم سپتامبر به مثابه فرشته نجاتي بود كه مي توانست ملت افغان را نه تنها از حاكميت جنبش افراطي طالبان، بلكه از چند دهه جنگ و بحران آسوده سازد. در واقع آمريكا بهترين زمان بندي را در پرونده افغانستان لحاظ كرد و با آن كه خود در گذشته سياه و تلخ افغانستان سهيم بود، اما توانست به عنوان منجي ظاهر شود و بدين ترتيب موفق شد پروژه دولت سازي را در اين كشور آغاز نمايد و انتخابات سراسري را برگزار كرده و نسخه ليبرال دمكراتيك را د رسرزمين ترياك و باروت پياده كند.

عراق

عراق مرحله بعدي اهداف جنگ طلبانه سران كاخ سفيد بود و سقوط بغداد در آوريل 2003 طليعه روند دمكراتيزاسيون در سرزمين رافدين را براي دولتمردان آمريكا رقم زد. البته عراق با افغانستان تفاوت هاي بسيار دارد، لذا واشنگتن ناچار به پرداخت هزينه بيشتري در اين كشور شده و معتقد است عراق مي تواند الگوي دمكراسي مورد نظر در خاورميانه باشد. شايد مهم ترين ويژگي عراق وجود كانون هاي مهم سياسي و اجتماعي همچون مرجعيت و نيز گروه ها وشخصيت هاي برجسته اي باشد كه در عراق داراي نفوذ و تاثيرگذاري هستند. از ديگر سو عراق سرشار از ذخاير و ثروات نفتي است، ضمن آن كه پيشينه اي از بحران هاي داخلي همچون افغانستان به خود نديده و تنها گرفتار استبداد و ديكتاتوري رژيم بعث صدام بوده است. از اين منظر مي توان گفت توقعات ملت عراق بيش از مردم افغانستان است. اگر افغان ها در وهله اول تنها در صدد عبور از بحران و جنگ و نابساماني اقتصادي و امنيتي هستند و به ماهيت حاكميت جديد چندان وقعي نمي نهند، اما عراقي ها با توجه به اكثريت شيعي مطالبات دمكراتيك بيشتري دارند. عراقي ها نسبت به قانون اساسي جديد حساس هستند و اكنون مقولاتي چون اسلامگرايي و سكولاريسم به گفتمان نخبگان اين كشور تبديل شده است. از اين رو آمريكا در عراق با چالش هاي جدي مواجه است و افزون بر مشكلات ميداني و امنيتي، در عرصه سياسي نيز موانع بزرگي پيش رو دارد. نگراني واشنگتن آن است كه دمكراسي عراق حالت بومي يابد و اسلامگرايان شيعي كه با جمهوري اسلامي ايران همسويي دارند زمام امور اين كشور را در دست گيرند، بويژه آن كه در انتخابات سي ام ژانويه، ليست عراق يكپارچه كه از پشتيباني مرجعيت برخوردار بود به پيروزي رسيد و احزاب برجسته اين ائتلاف ماند حزب الدعوه و مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق با ايران مناسبات خوبي دارند.طبعا خروج عراق از چرخه سياست هاي آمريكا نگراني واشنگتن و نيز تل آويو را برمي انگيزد، چرا كه اگر زماني صدام به عنوان تهديدگر منافع آن ها مطرح بود، اكنون اين تهديد تبديل به اسلامگرايي شيعه شده است كه خطر بيشتري دارد زيرا از يك سو پشتوانه مردمي دارد و از سوي ديگر با جمهوري اسلامي ايران همسو مي باشد.
با اين تفاصيل آمريكا كليه تلاش خود را براي اعمال نفوذ در روند سياسي عراق از تشكيل دولت انتقالي گرفته تا تدوين قانون اساسي به كار خواهد بست تا اين كشور مهم از گردونه طرح خاورميانه بزرگ خارج نشود. در اين راستا اشغالگران آمريكايي از كارشكني و مهره چيني و زد و بندهاي سياسي و جنگ رواني و حتي اقدامات ضدامنيتي عليه شيعه دريغ نخواهند ورزيد.

فلسطين

صحنه فلسطين پس از مرگ عرفات وانتخاب محمود عباس به رياست تشكيلات خودگردان وارد مرحله تازه اي شده است. نشست شرم الشيخ وكنفرانس لندن و مذاكرات دو طرف فلسطيني و اسراييلي و آرامش نسبي در مناطق 67 حاكي از تحولات جديدي است كه به عقيده ناظران بيش از هر چيز مرهون مواضع سازشكارانه رهبري جديد خودگردان مي‌باشد. اما صحنه گردان اصلي اين روند كه مي توان از آن به پروژه «آرام سازي» ياد كرد در دست رژيم صهيونيستي و آمريكا مي باشد. دليل اين مدعا آن است كه در مذاكرات و نشست هاي دو طرف هيچ يك از حقوق اساسي فسلطينيان ـ كه تحت عنوان مسايل نهايي مطرح مي شود ـ مورد بحث قرار نگرفته است و بيشترين امتيازات نصيب طرف اسراييلي شده است. اكنون بحث اصلاحات در ساختار خودگردان بيش از تشكيل دولت مستقل فلسطين(بر اساس طرح نقشه راه) مطرح است و گويي با انتخابات اخير و انجام برخي اصلاحات راه دمكراسي به فلسطين گشوده شده است، غافل از آن كه مشكل فلسطينيان حقوق اساسي آنان است كه دمكراسي حتي با الگوي غربي بدون آن مفهوم نمي يابد. لذا فلسطيني ها در برابر اين پرسش مهم قرار دارند كه آيا روند رو به بهبود كنوني توانسته است حقوق برباد رفته آنان را اعاده كند و يا حداقل زمينه تحقق آن را فراهم سازد؟ به ديگر عبارت فلسطينيان در برابر دو گزينه قرار گرفته اند: پذيرش وضعيت موجود كه به ظاهر آرامش وامنيت و شرايط معيشتي بهتري را براي آن ها به ارمغان آورده است، و ديگري تمسك به آرمان فلسطين و حقوق اوليه كه بيش از نيم سده به فراموشي سپرده شده است.اسراييل در دوره جديد به ظاهر تنازلاتي نشان داده است (آغاز عقب نشيني از غزه، گشودن معابر و آزادي برخي زندانيان) اما حداكثر كاري كه اين رژيم در شرايط فعلي انجام داده است بازگشت به شرايط پيش از انتفاضه مسجد الاقصي است. زندانياني كه از بند صهيونيست ها رها شده اند عمدتا كساني بوده اند كه روزها و ماه هاي پاياني حبس را مي گذرانيدند و هزاران زنداني ديگر هنوز در زندان هاي اسراييل محبوس هستند. گشودن معابر و بازگشت كارگران فلسطيني به اراضي 48 نيز امتياز تازه‌اي نيست كه اسراييل بخواهد به حساب خود بگذارد بلكه اين امر پيش از انتفاضه وجود داشته و كارگران فلسطيني همواره به عنوان نيروي كار ارزان در پويايي اقتصاد اسراييل سهيم بوده اند. عقب نشيني از غزه نيز با توسعه طلبي آريل شارون در كرانه باختري جبران مي شود و حتي شارون اعلام كرده است قصد دارد براي يهودياني كه از غزه خارج مي شوند شهركي در كرانه غربي بنا كند.از سوي ديگر مسائل نهايي(بازگشت آوارگان، تشكيل دولت مستقل فلسطين، ترسيم مرزها و...)كه لبّ آرمان هاي فلسطينيان را تشكيل مي دهد كاملا به فراموشي سپرده شده است و اگر در دوره عرفات اين مسايل حداقل پشت ميز مذاكرات طرح مي شد، اما در دوران جديد ابومازن اعلام مي كند: خودگردان در توافق با اسراييل ممكن است موضوع عدم بازگشت همه آوارگان را به فلسطين بپذيرد!...(مصاحبه با مجله آلماني ديراشپيگل).به عبارت ديگر روند به ظاهر مثبت تحولات در دوران رهبري جديد خودگردان به بهاي زيرپا گذاردن آرمان هاي ديرين و مقدس فلسطينيان تمام شده است، همان آرمان هايي كه انتفاضه 1987 و2000 به خاطر آن برافروخته شد وده‌ها هزار شهيد ومجروح وزنداني و بي خانمان نثار آن شد.با اين حال عمليات استشهادي اخير در يك كاباره در قلب تل آويو كه به كشته شدن چهار يهودي ومجروحيت بيش از پنجاه تن ديگر انجاميد، نشان از آتش زير خاكستري است كه مي تواند در شرايطي كه سران دو طرف نسبت به پيشبرد روند سازش خوش بين هستند، بار ديگر همه معادلات را بر هم زند.
هنوز مشخص نشده است كدام گروه اين عمليات را انجام داده است و عليرغم اشاراتي از سوي گردان هاي اقصي(وابسته به جنبش فتح) و يا شاخه نظامي جهاد اسلامي و يا شناسايي جواني به نام عبدالله بدران از طولكرم به عنوان مجري اين عمليات، هنوز ترديدهايي نسبت به اين قضيه وجود دارد. از اين روست كه ابومازن از وجود طرف سومي در اين عمليات سخن گفته و يا اسراييل گروه هاي خارجي از جمله حزب الله لبنان و يا القاعده را متهم ساخته است. حزب الله و نيز گروه هاي جهادي داخل فلسطين(مانند حماس وجهاد اسلامي) پاي بندي خود را به آتش بس حفظ كرده و اعلام كرده اند در اين عمليات نقشي نداشته اند.بنابراين مي توان گفت حداقل احتمال آن است كه اين عمليات يك اقدام خودجوش بوده وحاكي از آن است كه بارقه هايي از انتفاضه ومقاومت هنوز در فلسطين وجود دارد وبه لحاظ ميداني جوانان فلسطيني توان نفوذ در خط سبز وانجام عمليات در قلب مناطق 48 را دارند. اين در جايي است كه احتمال دست داشتن اسراييل را در روند بحران زايي جديد(به خاطر اهدافي كه به آن اشاره خواهد شد) در اين عمليات منتفي بدانيم.در مجموع مي توان گفت اسراييل با حمايت آمريكا توانسته است در شرايط جديد پرونده فلسطين را در دست خود گرفته ومطابق اهداف توسعه طلبانه خود با آن بازي كند وبا روند آرام سازي ـ كه بيشتر به آتش زير خاكستر مي ماند ـ از خود چهره اي صلح طلب ارائه كند ومسايل نهايي را براي مدت نامعلومي زير پا بگذارد. به عبارت ديگر از ديدگاه اسراييل دولت ويا حتي ملت مستقلي به نام فلسطين وجود ندارد و طرح خاورميانه بزرگ ناظر به محوريت رژيم اسراييل است.

سوريه و لبنان

اعمال فشار و تهديدات آمريكا واسراييل عليه سوريه به دنبال اشغال عراق روند شتابنده‌اي گرفت و هدف اين اقدامات كاملا آشكار بود: دمشق حامي تروريسم است زيرا گروه هاي فلسطيني را پناه داده و از حزب الله لبنان پشتيباني مي كند، ضمن آن كه با ايران مناسبات استراتژيك دارد و نيز حاضر نيست در روند سازش تحميلي با رژيم صهيونيستي گام بردارد.
فضاي ضد تروريستي كه پس از حوادث يازدهم سپتامبر بر افكار عمومي جهان سايه افكنده بود، حتي مجال طرح قضاياي عادلانه اي چون قطعنامه 238 و بازگرداندن بلندي‌هاي جولان به سوريه را نمي داد و صرف اين كه سوريه حامي انتفاضه و رهبران آن است و يا در لبنان حضور نظامي دارد آماج حمله و تهديدات قرار گرفت.
روند اعمال فشار بر دمشق قالب بين المللي يافت وقطعنامه 1559 كه با اصرار آمريكا و فرانسه از سوي شوراي امنيت صادر شد مساله خروج نيروهاي سوري از لبنان را قانونمند نمود.
البته سوريه با تكيه بر اهرم هايي كه در دست داشت از جمله نفوذ سنتي در لبنان، ارتباط با گروه هاي معارض فلسطيني و حزب الله و نيز اوضاع آشفته عراق و مرزهاي خود با اين كشور توانست در اجراي قطعنامه مزبور تعلل ورزد تا اين كه با آخرين حربه آمريكا واسراييل يعني انفجار در لبنان مواجه شد.
انفجار كاروان رفيق حريري ـ آن گونه كه طراحان آن پيش بيني كرده بودند ـ به زودي به انفجار اوضاع داخلي لبنان انجاميد، كشوري كه هنوز خاطره جنگ هاي داخلي دهه هفتاد را از ياد نبرده و ساختاري موزاييكي وشكننده دارد.
تظاهرات و اعتراضات عليه دولت ـ كه به استعفاي عمر كرامي منجر شد ـ ودرخواست خروج نيروهاي سوري از لبنان حاكي از احساسات ضد سوري لبناني هاست كه به دنبال قتل حريري ونشانه رفتن انگشت اتهام به سوي دمشق، نمود يافته است.
با اين حال نكته مهمي كه هوشياري مردم لبنان وبويژه نخبگان اين كشور را مي طلبد آن است كه موج ضد سوري مردم لبنان كه خواهان پايان دادن به دمكراسي «قيمومتي» اين كشور هستند، مي تواند به سمت طرح هاي آمريكا واسراييل سوق يابد ولبنان در طرح خاورميانه بزرگ به عنوان كشوري كه با اسراييل پيمان صلح امضا مي كند ودر دامان سياست هاي غرب مي افتد ـ و به طور طبيعي فرهنگ مقاومت را به فراموشي مي سپارد ـ تعريف شود.
تشديد جو ضد سوري در لبنان كه وزير خارجه آمريكا كاندوليزا رايس از آن به «انقلاب سروي» تعبير كرده، به طور قطع خوشايند آمريكا واسراييل است، چرا كه مقدمات خروج حدود14 هزار نيروي سوري را از لبنان فراهم ساخته واطراف همسو با دمشق از جمله حزب الله وبه تبع آن جمهوري اسلامي ايران در تنگنا قرار خواهند گرفت. جالب آن كه وزير خارجه اسراييل سيلوان شالوم در واكنش به تحولات لبنان اعلام كرد: »ما انتظار تظاهرات لبنان را داشتيم، اگر لبنان از اشغال سوريه آزاد شود با ما پيمان صلح امضا خواهد كرد... «
برآيند اين اعمال فشار به طور طبيعي گروه هاي معارض فلسطيني را نيز دچار مشكل مي كند وبه اين ترتيب اسراييل از كابوس انتفاضه رهايي مي يابد وحلقه امنيت منطقه اي را در كنار آرام سازي داخل بويژه با ظهور شخصيتي چون محمود عباس ـ با رويكرد ضد انتفاضه ـ تكميل مي كند.
با همه اين تفاصيل هنوز نمي توان گفت صفحه اوضاع به طور كامل به نفع آمريكا واسراييل ورق خورده است. عمليات استشهادي در قلب بيروت نشان داد هنوز بارقه هايي از انتفاضه در اراضي اشغالي وجود دارد، هرچند اسراييل با نوعي فرافكني سوريه وحزب الله را متهم ساخت. نفوذ ديرپاي دمشق بر بيروت نيز امري نيست كه با خروج نيروهاي سوري از خاك لبنان به اين زودي پايان يابد. اوضاع داخلي لبنان نيز با بلوغ سياسي مردم لبنان ونزديكي به موعد برگزاري انتخابات پارلماني بهبود خواهد يافت،‌ خصوصا آن كه شخصيت هايي چون سيد حسن نصرالله بر ضرورت وفاق ويكپارچگي لبنان در شرايط حساس كنوني تاكيد كرده ونسبت به توطئه هاي اسراييل هشدار داده اند.
برگه جولان نيز با پشتوانه قطعنامه هاي بين المللي هنوز در دست سوريه است، ضمن آن كه از نفوذ بر برخي گروه هاي داخل عراق نيز مي تواند عليه آمريكا بهره گيرد ودر آن سوي عراق متحدي همچون جمهوري اسلامي ايران دارد كه حتي دشمنان در اقتدار وجايگاه منطقه اي آن ترديد ندارند.
بنابراين مي توان گفت سوريه عليرغم تشديد فشارها وتحريم ها وتهديدات همچنان مي تواند در مقابل آمريكا واسراييل به بازي سياسي خود ادامه دهد ولبنان را نيز از اين آتش دور دارد. فرجام اين بازي به تحولات آتي ونيز ميزان موفقيت پروژه«خاورميانه بزرگ‌» بستگي دارد كه هدف از آن در نورديدن نظام هايي چون سوريه وايران است كه در قاموس واشنگتن متمرد قلمداد مي شوند.

جمع بندي

افغانستان وعراق به عنوان دو هدف سخت افزاري، روند دمكراتيزاسيون را آن گونه كه در طرح «خاورميانه بزرگ» پيش بيني شده است مي پيمايند،‌ هرچند آمريكا در عراق با چالشي تحت عنوان «دمكراسي بومي» مواجه است كه طليعه دار آن شيعيان اسلامگرا هستند. شيعيان عراق كه انتخابات سي ام ژانويه را با موفقيت پشت سر گذاردند، خواهان بازيابي نقش خود به عنوان طائفه غالب در اين سرزمين هستند وپشتوانه مرجعيت واحزاب اصيل، رويكرد اسلامي را در ميان آن ها تشديد كرده است واين مي‌تواند تحقق طرح خاورميانه بزرگ را كه بر اساس ليبراليسم وسكولاريسم بنا شده است با ناكامي مواجه سازد.فلسطين نيز پس از عرفات ـ كه مانع صلح قلمداد مي شد ـ روند آرام سازي را طي مي كند اما به بهاي فراموشي حقوق اساسي وآرمان ملت فلسطين وزير پا گذاردن دستاورهاي انتفاضه. در اين روند ابومازن به عنوان شخصيتي سازشكار وپراگماتيست معرفي مي شود كه تنها از فشارهاي امنيتي ومعيشتي فلسطينيان اندكي مي كاهد بدون آن كه از آرمان برباد رفته اين ملت سخن گويد. گروه هاي جهادي ومعارض نيز تن به آتش بس داده ومنتظر نتايج روند آرام سازي هستند، ‌هرچند گزينه مقاومت مسلحانه وعمليات استشهادي همچنان مفتوح است.
لبنان نيز به دنبال ترور هدفمند رفيق حريري شاهد موجي از حركت هاي ضد دولتي و ضد سوري بود كه به نظر مي رسد اهداف طراحان قتل حريري را برآورده ساخته است. هرچند مطالبات دمكراتيك در فضاي آزاد لبنان امري طبيعي ودر عين حال ستودني است، اما ساختار شكننده وموزاييكي اين كشور مي تواند بستر درگيري هاي داخلي وبه تبع آن درافتادن به دامان اسراييل وآمريكا را فراهم سازد وهدف طرح خاورميانه بزرگ نيز چيزي جز اين نيست.
برآيند تحولات حساب شده فلسطين ولبنان عبارتست از اعمال فشار بر «سوريه» كه همچنان از موانع طرح خاورميانه بزرگ محسوب مي‌شود. در اين چهارچوب دمشق بايد نيروهاي خود را از لبنان فراخواند ودفاتر گروه هاي معارض فلسطيني را در خاك خود برچيند ونهايتا به صلحي كه مورد نظر اسراييل است تن در دهد. در اين راستا به طور طبيعي جنبش حزب الله وجمهوري اسلامي ايران نيز در انزوا قرار گرفته ومقدمات پيش برد طرح خاورميانه بزرگ با هدف در نورديدن آخرين مانع(ايران) فراهم خواهد شد. اما اين همه‌ي ماجرا نيست، چرا كه در مقابل طرح هاي توسعه طلبانه آمريكا واسراييل جبهه اي وجود دارد كه افزون بر ابزارهاي متعارف، طيفي گسترده از افكار عمومي را با خود همراه دارد ومي‌تواند بر سر راه استعمار نوين صهيونيست هاي مسيحي در آغاز سده بيست ويكم، همچون سدي قامت برافرازد.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط