افول آمریکا، از توهم تا واقعیت(2)
قدم گذاشتن دنیا از دوره آمریکا ستیزی به دوره پس از آمریکا
گروههای شبه نظامی در مناطق خاصی از جهان دوباره قدرت یافتهاند. آنها با سوء استفاده از مشکلات محلی و با حمایت از اقوام و فرقههای مختلف به قدرت دوباره رسیدهاند.
این مشکل را به ویژه در افغانستان و پاکستان میتوان دید؛ جایی که تندروی مذهبی با هویت قوم پشتون گره خوردهاست.
درست است که این موضوع نگرانکننده است، ولی یک پیامد خوب هم دارد: با گره خوردن تندروی مذهبی با هویت اقوام، گروههای تروریستی تبدیل به گروههایی محلی شدهاند و از جهانی بودن آمال این گروهها کاسته شده. به طور مثال در عراق القاعده تبدیل به گروهی ضد شیعه –و نه ضد آمریکایی- شدهاست.
واقعیت خطر تروریسم در جهان را میتوان اینطور خلاصه کرد: بعد از حادثه یازدهم سپتامبر سال 2001، سازمان القاعده گروه تروریستی به رهبری اسامه بن لادن، نتوانستهاست حتی یک حمله بر علیه هدفهای اصلیاش، کشورهای غربی و کشورهای عرب مورد حمایت غرب، تدارک ببیند.
فعالیت تروریستی این گروه اکنون در ضبط نوارهای ویدئویی برای تبلیغ جهاد خلاصه میشود. هر چند محتمل است این گروه در آینده بار دیگر با خوششانسی فرصت حملهای دیگر را بیابد، ولی چنان در این هفت سال اخیر ضعیف شده است که در جنگ میان دولتها و گروههای تروریستی، دیگر دولتها نباید خیلی نگران باشند.
بعضی سیاستمداران کشورهایی چون ایران را خطری بر علیه آمریکا میدانند. این کشوررها که علیه قدرت آمریکا در جهان شورش کردهاند شاید مشکلی واقعی بر سر راه آمریکا باشند ولی با نگاهی دقیق به دنیا میتوان دریافت که آنها نیز خطری بر علیه آمریکا نیستند. برای مثال اقتصاد آمریکا 68 برابر اقتصاد ایران است. بودجه نظامی آمریکا 110 برابر بودجه نظامی ایران است.
مسلما در صورت دستیابی کشور ایران به توانایی ساخت سلاح هستهای، معادلات سیاسی در خاورمیانه به هم خواهد ریخت؛ ولی هیچکدام از این مشکلات قابل مقایسه با خطر آلمان نازی در نیمه اول قرن بیستم، یا رشد شوروی کمونیستی در نیمه دوم این قرن نیستند. این دو کشور در زمان خود تاثیر شگرفی بر معادلات قدرت در جهان داشتند. حقیقت این است که اگر بخواهیم شرایط کنونی جهان را با سال 1938 مقایسه کنیم، کشور ایران باید با کشوری مانند رومانی مقایسه گردد، نه آلمان نازی. این چیزی است که حتی بسیاری از نومحافظه کاران آمریکایی نیز به آن معتقدند.
برخی دیگر از سیاستمداران با تصویر کردن دنیایی که در آن دیکتاتورها در حال مرزبندی با بقیه کشورها هستند، جهانی تاریک را به ما نشان میدهند؛ جهانی که در آن روسیه، چین و کشورهای صادرکننده نفت در حال قدرت گرفتن هستند. آنها به ما هشدار میدهند که آمریکا باید هر چه زودتر به تعیین کردن جبهههای نبرد بر علیه این کشورها اقدام کند، وگرنه از قافله نبردی که قرن آینده را تحت تاثیر قرار داد عقب خواهد افتاد. برخی سخنرانی های «جان مککین» (کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا از طرف حزب جمهوریخواه) نشان میدهد او از این دیدگاه نگران کننده به جهان مینگرد.
اما پیش از آنکه همه ما برای جنگ سردی جدید آماده شویم، بهتر است بار دیگر با نگاهی بازتر به مسائل جهان نگاه کنیم؛ واقعیت این است که کشورهایی که اکنون در حال قدرت گرفتن هستند با مقیاس تاریخی، کشورهایی بی آزار محسوب میشوند. در زمان قدیم کشورها با کسب قدرت اقتصادی، خواهان کسب قدرت نظامی و تغییر در نظم جهان میشدند، ولی از زمان قدرت گرفتن ژاپن و آلمان در دهه های 60 و 70 میلادی، هیچ کشوری خواهان تغییر در معادلات قدرت و تغییر نظم موجود در جهان برای گرفتن قدرت بیشتر نشده است.
کشورهایی مانند هند و چین تصمیم گرفتند که با تبعیت از این کشورها، بدون به وجود آوردن امپراتوری جدید و با حفظ مناسبات کنونی جهان، در سیستم موجود قدرتمند شوند. این موضوع حتی در مورد روسیه نیز صادق است، با وجود آن که آن تنها قدرت بزرگ جهان در حال حاضر هستند که رفتاری تهاجمی از خود نشان میدهند؛
قدرت گرفتن این کشور با قدرت گرفتن سایر کشورهای جهان در طول تاریخ قابل مقایسه نیست و این کشور رفتار تهاجمی به مراتب کمتری را از خود نشان می دهد.
ایالات متحده آمریکا اکنون برای اولین بار در تاریخ میتواند تاثیرگذاری روسیه در سیاست داخلی اوکراین را به چالش بطلبد، کشوری که حدود 7500 کیلومتر از آمریکا فاصله دارد و در 350 سال اخیر تحت حاکمیت مستقیم یا غیر مستقیم روسیه بوده است. این موضوع باید چیزی را مبنی بر موازنه قدرت میان غرب و روسیه به ما نشان دهد.
نگاهی به دو کشور روسیه و چین در طول تاریخ به ما نشان میدهد که این دو کشور –بهخصوص روسیه- 35 سال پیش خطری بر علیه آمریکا به شمار میرفتند. این دو کشور در آن زمان در حال مبارزهای آشکار بر علیه آمریکا در جهان بودند که شامل مسلح کردن جنبشهای نظامی در جهان، حمایت مالی برای به راه اندازی جنگهای داخلی و سد کردن برنامههای آمریکا در سازمان ملل بود. اکنون این دو کشور در جامعه و اقتصاد جهان درگیر شدهاند و بر منطقهای خاکستری در جهان حکومت میکنند. این دو کشور دیگر مجبور به همکاری با آمریکا و کشورهای غربی در بسیاری از موضوعات شدهاند.
سوال این است که این کشورها به صورت بالقوه چقدر توانایی ایجاد مشکل برای آمریکا را دارا هستند؟ بودجه نظامی روسیه حدود 35 میلیارد دلار است، چیزی حدود یک بیستم بودجه پنتاگون. چین دارای 20 موشک قاره پیمای هستهای است که توانایی رسیدن به اهدافی در ایالات متحده را دارند، در حالی که آمریکا 830 موشک قاره پیما دارد که همه آنها توانایی حمل کلاهک های مختلف را دارا هستند و میتوانند اهدافی در چین را مورد حمله قرار دهند. پس ما باید نگران چه کسی باشیم؟
بقیه کشورهای در حال رشد در جهان مانند عربستان سعودی و جمهوریهای حاشیه خلیج فارس متحدان نزدیک آمریکا هستند؛ آنها در زیر چتر نظامی آمریکا پناه گرفتهاند، سلاحهای خود را از آمریکا میخرند، در شرکتهای آمریکایی سرمایه گذاری میکنند و در بسیاری از دستورات مستقیم آمریکا را اجرا میکنند. با وجود جاه طلبیهای ایران در منطقه، این کشورها احتمالا به آمریکا نزدیکتر خواهند شد؛ مگر اینکه خود آمریکا با اشتباهاتی باعث دوری این کشورها شود.
خبرهای خوش
پاسخ نظامی اسراییل نیز به این حملات ناکافی بود: تعداد موشکهای پرتاب شده توسط حزب الله در روز آخر جنگ با روز اول جنگ تقریبا مساوی بود و این نشان می داد پاسخ نظامی اسراییل به حزب الله نتیجهای را در بر نداشتهاست. اما زمانی که صحبت به اقتصاد اسراییل –موضوعی که شغل این فرد بود- کشیده شد و من در مورد امنیت اقتصاد در اسراییل سوال کردم، جواب وی بسیار جالب بود.
معلوم شد وی و بسیاری دیگر از کارشناسان از اینکه بازار سهام در این کشور نسبت به جنگ بیتفاوت بوده است، سردرگم شده اند. او گفت: «ارزش شاخص سهام کشور اسراییل در روز آخر جنگ، حتی از روز اول جنگ نیز بیشتر بودهاست». این نشان میدهد هرچند دولت اسراییل از این جنگ به شدت وحشت زده بود، اما بازار به هیچ عنوان تحت تاثیر این اخبار بد قرار نگرفت.
چنین وضعیتی در مورد جنگ عراق نیز وجود دارد. با نگاهی به جنگ عراق در مییابیم این جنگ هرج و مرجی عمیق و ادامهدار را در این کشور ایجاد کرده است. دولت این کشور کارآیی ندارد، بیش از دو میلیون نفر از مردم این کشور به کشورهای همسایه گریخته و آواره شدهاند و وضعیت به صورتی است که به نظر میرسد این بحران سیاسی آماده سرایت به دیگر کشورهای خاورمیانه است؛
ولی سفرهای من به دیگر کشورهای خاورمیانه در چند سال اخیر عکس این موضوع را تایید میکند. من در سفرهایم از دیدن اینکه مشکلات عراق چقدر اندک بر این منطقه تاثیر گذاشته اند حیرت زده شدهام. درست است که به هر کجا که بروید همگی مردم از سیاست خارجی آمریکا ابراز خشم و انزجار میکنند، اما حقیقت این است که بسیاری از کشورهای خاورمیانه در در حال پیشرفتی چشمگیر هستند؛ همسایگان عراق –ترکیه، اردن و عربستان سعودی- رشد اقتصادی غیرمنتظرهای را تجربه میکنند.
کشورهای واقع در جنوب خلیج فارس در حال مدرن کردن اقتصاد و جامعه خود هستند و با درخواست کمک از موزه لوور، دانشگاه نیویورک و دانشگاه پزشکی کورنل از آنها میخواهند که شعبههایی از این سازمانها را در نقاط دور افتاده کویر تأسیس کنند. در این منطقه نشانههای کمی از هرج و مرج، ناآرامی یا تندرویهای مذهبی وجود دارد.
حقیقت این است که دنیای امروز سرشار از سرزندگی است. برای اولین در تاریخ بیشتر کشورها در حال تجربه اقتصادی هستند که بر پایههای درست بنا شده است. با در نظر گرفتن تورم میتوان مشاهده کرد تورم وحشتناکی که در 20 سال گذشته بسیاری از کشورهای جهان –مانند ترکیه، اندونزی و برزیل- با آن دست به گریبان بودند، در حال ناپدید شدن است؛ دلیل این موضوع سیاست صحیح اقتصادی و نظارت این کشورها بر بازارهایشان است. نتایج این سیاستها خیرهکننده هستند.
آمارها نشان می دهند تعداد افراد با در آمد 1 دلار در روز از 40 درصد جمعیت جهان در سال 1981، به تنها 18 درصد رسیده است و انتظار میرود که جمعیت این افراد در سال 2015 به 12 درصد جمعیت جهان تقلیل یابد. البته، فقر در کشورهایی که 80 درصد جمعیت جهان را در خود جای دادهاند هنوز وجود دارد، اما میزان فقر کلی در جهان کم شده و آمارها دلگرم کننده است.
حجم اقتصاد جهان در 15 سال گذشته دو برابر شده و به 54 تریلیون دلار رسیده، این در حالی است که تجارت جهانی در این مدت 133 درصد رشد داشته است. رشد اقتصاد جهانی با مشارکت بسیاری از کشورهای جهان چنان زیاد بودهاست که اقتصاد به قویترین نیروی حاکم بر جهان تبدیل شده است. جنگ، تروریسم و درگیریهای محلی میتوانند موجب آشوبهایی موقت در برخی نقاط جهان شوند، ولی همه آنها در مقابل موج جهانی شدن سر تعظیم فرود خواهند آورد.
موج جدید ناسیونالیسم
تورم کم و پول نقد زیاد در بازار به معنی پایین آمدن نرخ سود بانکی است و این موضوع باعث شدهاست بسیاری از مردم طمع کرده و مشغول به کارهایی شوند که از نظر اقتصادی احمقانه محسوب میشوند. در نتیجه این اعمال، ما شاهد بهوجود آمدن حبابهایی در اقتصاد کشورهای جنوب شرقی آسیا، بازار سهام تکنولوژی، بازار مسکن، بازار وام در آمریکا و بازار سهام کشورهای در حال رشد بودهایم.
رشد اقتصادی دنیا همچنین توضیحی برای یکی از چشمگیرترین وقایع اقتصادی حال حاضر دنیا یعنی رشد قیمت مواد خام است. رشد قیمت نفت به بیش از 100 دلار برای هر بشکه یکی از بزرگترین نشانه های این گرانی در سطح جهان است. مواد غذایی که تنها چند پیش به دلیل کاهش قیمت، تولیدکنندگانش را در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بودند در حال تجربه گرانی وحشت آفرین در دنیاست.
جالب است بدانیم که هیچکدام از این رشد قیمتها بر اثر کمبود عرضه بوجود نیامده اند؛ تقاضای روزافزون برای این مواد است که باعث گرانی این محصولات شده است. این موضوع که هر روز تعداد بیشتری از مردم دنیا در حال خوردن، نوشیدن، شستن، رانندگی و مصرف هستند، تاثیری بزرگ بر اقتصاد جهانی داشته است و در آینده نیز خواهد داشت.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله