معنا و مفهوم غيبت
حجت خدا بر روي زمين بر آن ايستاده است. در راههاي آن حركت ميكند و در قصرها و خانههاي آن داخل ميشود. او شرق و غرب زمين را در مينوردد. سخنان مردم را ميشنود و بر جماعت آنها سلام ميكند. او مردم را ميبيند، ولي كسي او را نميبيند تا زماني كه وقت ظهور در رسد و وعده الهي تحقق يابد و نداي آسماني طنينانداز شود. همانا آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.
با توجه به روايات وارد شده درباره غيبت امام مهدي(ع) ميتوان گفت در مورد چگونگي غيبت آن حضرت، دو صورت قابل تصور است.1
نعماني در كتاب الغيبة، چهار روايت نقل ميكند كه همه بيانگر همين صورت اول است. از جمله اين روايات چهارگانه، اين روايت امام صادق(ع) است كه ميفرمايد:
[در زمان غيبت] مردم، امام خويش را نمييابند. با اينكه او در موسم [حج] حاضر ميشود و مردم را ميبيند، ولي كسي او را نميبيند.2
شيخ صدوق در كتاب كمال الدين نقل ميكند كه امام رضا(ع) در پاسخ كسي كه از آن حضرت در مورد قائم آل محمد(ص) پرسيد، ميفرمايد: «لايُري جِسْمُهُ، وَ لايُسَمّي بِاسمِه...؛ جسم [آن حضرت] ديده نميشود و به اسم نام برده نميشود».3
اميرالمؤمنين علي(ع) نيز در روايتي ميفرمايد: حجت خدا بر روي زمين بر آن ايستاده است. در راههاي آن حركت ميكند و در قصرها و خانههاي آن داخل ميشود. او شرق و غرب زمين را در مينوردد. سخنان مردم را ميشنود و بر جماعت آنها سلام ميكند. او مردم را ميبيند، ولي كسي او را نميبيند تا زماني كه وقت ظهور در رسد و وعده الهي تحقق يابد و نداي آسماني طنينانداز شود. همانا آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.4
حاصل روايات بالا اين ميشود كه در طول زمان غيبت، به دليل مصالحي كه پس از اين به آنها اشاره خواهيم كرد، امام عصر(ع) به كلي از ديدگان مردم غايب است و جز در موارد بسيار اندك و آن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضر نميشود.
رواياتي وجود دارد كه ميتوان از آنها صورت دوم را استفاده كرد كه از آن جمله بايد به روايتي اشاره كرد كه شيخ طوسي در كتاب الغيبة از دومين نايب خاص آن حضرت؛ يعني محمد بن عثمان عمري نقل ميكند:
به خدا سوگند، صاحب اين امر هر سال در موسم [حج] حضور مييابد، در حالي كه او مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد، ولي مردم با اينكه او را ميبينند، وي را نميشناسند.5
امام صادق(ع) نيز درباره غيبت آن حضرت چنين ميفرمايد:چگونه اين مردم، اين موضوع را كه خداوند با حجتش همان گونه رفتار ميكند كه با يوسف رفتار كرد، انكار ميكنند؟ همچنين چگونه انكار ميكنند كه صاحب مظلوم شما ـ همان كه از حقش محروم شده و صاحب اين امر [حكومت] است ـ در ميان ايشان رفت و آمد ميكند، در بازارهايشان راه ميرود و بر فرش آنها قدم مينهد، ولي او را نميشناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند، همچنانكه به يوسف اجازه داد، آن زمان كه برادرانش از او پرسيدند: «آيا تو يوسف هستي؟» پاسخ دهد كه «بلي، من يوسف هستم.»6و7
بنا بر اين فرض، براي حفظ امام مهدي(ع) از شرّ دشمنان لازم نيست كه آن حضرت از نظر جسمي از جامعه دور و ازديدگان پوشيده باشد، بلكه همين قدر كه ايشان در ميان مردم شناخته نشود و هويت حضرتش بر آنها پوشيده بماند، كفايت ميكند. شايد از همين روست كه ائمه اطهار(ع) از مردم ميخواستند نام و عنوان مهدي(ع) را پوشيده دارند و در پي شناسايي حضرتش نباشند. در توقيعي كه از ناحيه مقدسه امام زمان(ع) براي محمد بن عثمان، نايب خاص آن حضرت، صادر شده، در پاسخ كساني كه در پي دانستن اسم و عنوان حضرتش بودند، آمده است:
مردم يا بايد سكوت كنند و در نتيجه، بهشت را برگزينند يا در پي سخن گفتن [از مهدي] و در نتيجه، داخل شدن در دوزخ باشند؛ زيرا مردم اگر بر نام آن حضرت واقف شوند، آن را منتشر ميسازند [و در نتيجه، دشمنان نيز باخبر ميشوند] و اگر از جايگاه او آگاه شوند، آن را به ديگران نيز نشان ميدهند.8
از اين توقيع به دست ميآيد كه حضرتش با پنهان داشتن نام و عنوان و مكان خويش به راحتي ميتواند از شر دشمنان در امان باشد. در اين صورت، ديگر نيازي نيست كه حتما آن امام از نظر جسمي هم از نظرها به دور باشند. آنچه معناي دوم را تأييد ميكند، سخنان كساني است كه در زمان غيبت كبرا آن حضرت را ديده و حالات مختلفي را براي حضرتش برشمردهاند. چنانكه از سخنان آنها برميآيد حضرت مهدي(ع) گاه در موسم حج و با لباس احرام همچون ديگر حجاج با آنها روبهرو ميشود؛ گاه در لباس تجار و شمايلي كه مخصوص تجارتپيشگان است، گاه در صورت يك عرب معمولي كه در بيابانها راه را بر گمشدگان مينماياند و نظير آن. اين موضوع حكايت از اين دارد كه حضرت مهدي(ع) از نظر ظاهري، با انتخاب پوششهاي مختلف، هويت واقعي خود را از ديداركنندگان پنهان داشته است و بيشتر آنان در نگاه اول موفق به شناخت آن حضرت نشدهاند. تنها پس از جدا شدن آن جناب از ايشان، به هويت واقعي شخصي كه با او ديدار كردهاند، پيبردهاند.9
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
با توجه به روايات وارد شده درباره غيبت امام مهدي(ع) ميتوان گفت در مورد چگونگي غيبت آن حضرت، دو صورت قابل تصور است.1
الف) ناپيدا بودن امام
نعماني در كتاب الغيبة، چهار روايت نقل ميكند كه همه بيانگر همين صورت اول است. از جمله اين روايات چهارگانه، اين روايت امام صادق(ع) است كه ميفرمايد:
[در زمان غيبت] مردم، امام خويش را نمييابند. با اينكه او در موسم [حج] حاضر ميشود و مردم را ميبيند، ولي كسي او را نميبيند.2
شيخ صدوق در كتاب كمال الدين نقل ميكند كه امام رضا(ع) در پاسخ كسي كه از آن حضرت در مورد قائم آل محمد(ص) پرسيد، ميفرمايد: «لايُري جِسْمُهُ، وَ لايُسَمّي بِاسمِه...؛ جسم [آن حضرت] ديده نميشود و به اسم نام برده نميشود».3
اميرالمؤمنين علي(ع) نيز در روايتي ميفرمايد: حجت خدا بر روي زمين بر آن ايستاده است. در راههاي آن حركت ميكند و در قصرها و خانههاي آن داخل ميشود. او شرق و غرب زمين را در مينوردد. سخنان مردم را ميشنود و بر جماعت آنها سلام ميكند. او مردم را ميبيند، ولي كسي او را نميبيند تا زماني كه وقت ظهور در رسد و وعده الهي تحقق يابد و نداي آسماني طنينانداز شود. همانا آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.4
حاصل روايات بالا اين ميشود كه در طول زمان غيبت، به دليل مصالحي كه پس از اين به آنها اشاره خواهيم كرد، امام عصر(ع) به كلي از ديدگان مردم غايب است و جز در موارد بسيار اندك و آن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضر نميشود.
ب) ناشناس بودن امام
رواياتي وجود دارد كه ميتوان از آنها صورت دوم را استفاده كرد كه از آن جمله بايد به روايتي اشاره كرد كه شيخ طوسي در كتاب الغيبة از دومين نايب خاص آن حضرت؛ يعني محمد بن عثمان عمري نقل ميكند:
به خدا سوگند، صاحب اين امر هر سال در موسم [حج] حضور مييابد، در حالي كه او مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد، ولي مردم با اينكه او را ميبينند، وي را نميشناسند.5
امام صادق(ع) نيز درباره غيبت آن حضرت چنين ميفرمايد:چگونه اين مردم، اين موضوع را كه خداوند با حجتش همان گونه رفتار ميكند كه با يوسف رفتار كرد، انكار ميكنند؟ همچنين چگونه انكار ميكنند كه صاحب مظلوم شما ـ همان كه از حقش محروم شده و صاحب اين امر [حكومت] است ـ در ميان ايشان رفت و آمد ميكند، در بازارهايشان راه ميرود و بر فرش آنها قدم مينهد، ولي او را نميشناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند، همچنانكه به يوسف اجازه داد، آن زمان كه برادرانش از او پرسيدند: «آيا تو يوسف هستي؟» پاسخ دهد كه «بلي، من يوسف هستم.»6و7
بنا بر اين فرض، براي حفظ امام مهدي(ع) از شرّ دشمنان لازم نيست كه آن حضرت از نظر جسمي از جامعه دور و ازديدگان پوشيده باشد، بلكه همين قدر كه ايشان در ميان مردم شناخته نشود و هويت حضرتش بر آنها پوشيده بماند، كفايت ميكند. شايد از همين روست كه ائمه اطهار(ع) از مردم ميخواستند نام و عنوان مهدي(ع) را پوشيده دارند و در پي شناسايي حضرتش نباشند. در توقيعي كه از ناحيه مقدسه امام زمان(ع) براي محمد بن عثمان، نايب خاص آن حضرت، صادر شده، در پاسخ كساني كه در پي دانستن اسم و عنوان حضرتش بودند، آمده است:
مردم يا بايد سكوت كنند و در نتيجه، بهشت را برگزينند يا در پي سخن گفتن [از مهدي] و در نتيجه، داخل شدن در دوزخ باشند؛ زيرا مردم اگر بر نام آن حضرت واقف شوند، آن را منتشر ميسازند [و در نتيجه، دشمنان نيز باخبر ميشوند] و اگر از جايگاه او آگاه شوند، آن را به ديگران نيز نشان ميدهند.8
از اين توقيع به دست ميآيد كه حضرتش با پنهان داشتن نام و عنوان و مكان خويش به راحتي ميتواند از شر دشمنان در امان باشد. در اين صورت، ديگر نيازي نيست كه حتما آن امام از نظر جسمي هم از نظرها به دور باشند. آنچه معناي دوم را تأييد ميكند، سخنان كساني است كه در زمان غيبت كبرا آن حضرت را ديده و حالات مختلفي را براي حضرتش برشمردهاند. چنانكه از سخنان آنها برميآيد حضرت مهدي(ع) گاه در موسم حج و با لباس احرام همچون ديگر حجاج با آنها روبهرو ميشود؛ گاه در لباس تجار و شمايلي كه مخصوص تجارتپيشگان است، گاه در صورت يك عرب معمولي كه در بيابانها راه را بر گمشدگان مينماياند و نظير آن. اين موضوع حكايت از اين دارد كه حضرت مهدي(ع) از نظر ظاهري، با انتخاب پوششهاي مختلف، هويت واقعي خود را از ديداركنندگان پنهان داشته است و بيشتر آنان در نگاه اول موفق به شناخت آن حضرت نشدهاند. تنها پس از جدا شدن آن جناب از ايشان، به هويت واقعي شخصي كه با او ديدار كردهاند، پيبردهاند.9
پي نوشت :
1. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الكبري، صص 36 ـ 31.
2. كتاب الغيبة (نعماني)، ص 175؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 33، ص 346، ح 33.
3. كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 56، ص 648، ح 2.
4. كتاب الغيبة (نعماني)، ص 14.
5. كتاب الغيبة (طوسي)، ص 221.
6. سوره يوسف(12) آيه 90 و 91.
7. كتاب الغيبة (نعماني)، ص 164؛ الكافي، ج 1، صص 337 ـ 336، ح 4.
8. كتاب الغيبة (طوسي)، ص 222.
9. ر.ك: همان، صص 181 ـ164 ـ156 و 258؛ ر.ك: ميرزا حسين نوري، نجمالثاقب، صص 507 ـ 139 .
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله