بازی جدید روسی اروپایی

اين مقاله به بررسی ريشه هاي جنگ سرد جديد مي پردازد و معتقد است كه اروپا و آمريكا در پي تحريك كردن روسيه براي ايجاد يك جنگ سرد جديد هستند. نويسنده معتقد است اين جنگ بيش از آن كه به ضرر آمريكا باشد به ضرر اروپا و كشورهاي اروپايي است. او ريشه هاي اين جنگ را در سياست هاي اروپا مي داند چون اروپا با وابستگي بيش از حد به آمريكا هم استقلال خود را خدشه دار كرده و هم اين كه به دشمني با روسيه دامن زده است. او در اين مقاله از اروپا مي خواهد كه بدبيني هاي
پنجشنبه، 30 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازی جدید روسی اروپایی
بازی جدید روسی اروپایی
بازی جدید روسی اروپایی

نويسنده: والد سوبل

ريشه هاي جنگ سرد جديد

اين مقاله به بررسی ريشه هاي جنگ سرد جديد مي پردازد و معتقد است كه اروپا و آمريكا در پي تحريك كردن روسيه براي ايجاد يك جنگ سرد جديد هستند. نويسنده معتقد است اين جنگ بيش از آن كه به ضرر آمريكا باشد به ضرر اروپا و كشورهاي اروپايي است. او ريشه هاي اين جنگ را در سياست هاي اروپا مي داند چون اروپا با وابستگي بيش از حد به آمريكا هم استقلال خود را خدشه دار كرده و هم اين كه به دشمني با روسيه دامن زده است. او در اين مقاله از اروپا مي خواهد كه بدبيني هاي نادرستش در مورد روسيه را كنار بگذارد و تحولات روسيه فعلي را پذيرا باشد و با برقراري يك رابطه قوي تر با روسيه از بروز جنگ سرد جديد در اروپا جلوگيري كند و هم اين كه وابستگي اش به آمريكا كم شود.
فروپاشي اتحاد شوروي پايان جنگ سرد در اروپا و همچنين پايان تقسيم بندي ها بود. در حالي كه کشورهای اروپاي شرقی پيشرفت كرده و براي اولين بار در طول تاريخ خود بر اساس پايه هاي دمكراتيك و صلح آميز متحد شدند، روسيه از ادغام جمهوري هاي سابق اتحاد شوروي در اروپا جلوگيري كرد. اما بعد از مدتي اين اميدواري بوجود آمد كه وحدت اروپا نه تنها شامل جمهوري هاي سابق شوروي بلكه شامل خود روسيه نيز بشود. اين امر به منزله اين نبود كه روسيه مي تواند و بايد عضو كامل اتحاديه اروپا باشد (نويسنده اين مقاله معتقد است كه روسيه نبايد عضو كامل اتحاديه اروپا باشد.)، اما دليلي هم وجود نداشت كه روسيه و اتحاديه اروپا قادر نباشند با هم همكاري كنند و همچنين دليلي وجود نداشت كه روسيه و جمهوري هاي سابق اتحاد شوروي قادر نباشند در جهت يك آشتي تاريخي گام بردارند، همانطور كه فرانسه و آلمان خيلي زودتر با هم ارتباط برقرار كردند. اما متاسفانه در حال حاضر آشكار شد كه اين انتظار يك انتظار ساده لوحانه بود. در حالي كه برخي از جمهوري هاي سابق شوروي به عضويت ناتو در آمده اند، روابط روسيه با اروپا و اين سازمان غربي از بد به بدتر تبديل شده است. در طول یک سال گذشته عدم درك متقابل و دشمني دو طرف به بالاترين سطح خود از زمان برژنف تاکنون رسيده است.

ريشه هاي سيستميك جنگ سرد

برخي از تحليلگران معتقدند دليلي براي نگراني وجود ندارد و جنگ سرد به آن وسعت و شکل گذشته هرگز تكرار نخواهد شد. اين تحليلگران يادآوري مي كنند كه در جنگ سرد جديد ايدئولوژي هاي آشتي ناپذير و ‌رقابت ابرقدرت هاي جهاني يا مسابقه تسليحاتي شديد وجود ندارد. فراتر از همه اين كه روسيه ديگر داراي امپراتوري گذشته اش نيست و دمكراسي سازي و ورود به اقتصاد بازار را آغاز كرده است كه اين ها همان ارزش هاي جامعه غربي هستند. اين افراد معتقدند كه فاكتورهاي تجاري و اقتصادي بيشتر از فاكتورهاي امنيتي و ايدئولوژيك در اين جنگ سرد جدید نقش دارند.
متاسفانه بر اساس دلايلي كه وجود دارد بايد گفت اين ديدگاه خوش بينانه و خام به نظر مي رسد. يك تفسير واقع گرايانه تر وجود دارد كه معتقد است جنگ سرد جديد ريشه هاي عميق تري دارد. جنگ سرد جديد ريشه هاي به هم پيوسته داخلي دارد كه جا دارد آن را سيستميك بناميم. به علاوه؛ اين محرك هاي سيستميك هر دو طرف را به سمت يك واگرايي مداوم سوق مي دهد. ديدگاه اصلي اين است كه اين امر به ميزان زيادي به غرب بستگي دارد كه فرصت را در جهت همكاري و همگرايي غنيمت بشمرد، نه روسيه.

امنيت، ايدئولوژي و افزايش قدرت هاي پساكمونيستي

منابع كشمكش جديد مي تواند در عناويني چون امنيت، ايدئولوژي و ژئوپلتيك سازماندهي شود. بعد امنيتي از ضعف دولت و اقتصاد روسيه پس از فروپاشي ناشي مي شود كه حتي اين فدراسيون را در آستانه تجزيه قرار داد (‌نه فقط به لحاظ ژئوپلتيكي بلكه همچنين به لحاظ اقتصادي). بنابراين وقتي روسيه با يك ناتوي احيا شده و محاصره آشكار بعد از فروپاشي بلوك شوروي مواجه شد به طور طبيعي يك روش تدافعي در پيش گرفت كه در غرب تحت عنوان دشمني فزاينده از آن برداشت شد.
متاسفانه ما در حال بازگشت به گذشته هستيم. براي مثال عضويت كامل روسيه در ناتو ديگر غيرممكن است و در مقابل، اين وضعيت اخير پيامد خطرناكي نیز به دنبال دارد: فشارهاي بيشتر ناتو (در مورد عضويت اوكراين و گرجستان) باعث خواهد شد كه روسيه بيش از پیش در پي احياي سياست هاي گذشته خود باشد. اين امر باعث مي شود كه تندروهاي ضد مسکو در غرب بيشتر تشويق شوند تا سياست هاي ضد روسي خود را دنبال كنند كه اين نیز منجر به ايجاد يك دور باطل خواهد شد(اشاره به زمان جنگ سرد‌).
بعد ايدئولوژيكي به ميزان وسيعي پيامد ديدگاه امنيتي است. بعد از حوادث دهه 1990، رهبري جديد روسيه تحت رياست جمهوري پوتين در عمل آگاه شد كه فدراسيون روسيه نياز دارد تا برنامه اصلاحات پسا توتاليتري را ملي سازد. او ناظران خارجي را از روسيه بيرون كرد و در عين حال دولت را از نفوذ اليگارشي هاي متصل به خارج پاكسازي نمود. ايدئولوژي حاكميت دمكراسي كرملين نياز آشكار به اطمينان از اين مساله بود كه نخبه هاي سياسي و اقتصادي در جهت پيوند با دولت عمل كنند نه در جهت واگرايي. به علاوه، ‌آن يك دمكراسي هدايت شده است اما خواستار كنترل تا جايي است كه بتواند تمايلات واگرايانه پنهان و واقعي را خنثي سازد. آن همچنين به استقلال بدون محدوديت اهميت مي دهد و بر نياز روسيه به توسعه دمكراسي اش در مسيري كه با جوهره سياسي خود روسيه همخواني داشته باشد تاكيد دارد. اما متاسفانه اين مسايل به طور كامل در غرب درك نشدند و غربي ها برداشت نادرستي از آنها دارند. تعداد اندكي از تحليلگران پذيرفته اند كه پوتين بيش از آن كه تمايل داشته باشد هر چيزي را كه حركت مي كند كنترل كند، بر دمكراسي كارآمد تاكيد دارد. اين تصور كه پوتين از فلج شدن دائمي حكومت (‌از نوع اوكراين يا از نوع روسيه دهه 1990)‌ بيشتر از دمكراسي مي ترسد در نزد مفسران غرب غيرقابل قبول و پيش پا افتاده است.
فاكتور ژئوپلتيكي جنگ سرد با رخدادهاي اخير در اقتصاد جهاني كه با شكست كمونيسم در روسيه و چين بوجود آمد، تشديد شد. احياي اين تمدن هاي باستاني كه با انتقال آنها به كاپيتاليسم امكانپذير مي شود، ‌تنها موازنه مجدد توزيع قدرت جهاني نيست بلكه اساس تغيير در روابط ميان روسيه و غرب است. روسيه معاصر به همراه چين پدیده هایی بي نظير هستند. با فروپاشي شوروي، شرط اساسي براي حفظ قلمرو روسيه، پذيرش دمكراسي و توسعه داخلي در درون كشور مي باشد. لذا در روسيه جديد حفظ امنيت و گسترش منافع بازرگاني و اقتصادي در اولويت قرار گرفتند همان طور كه همه قدرت هاي غربي اين اهداف را در اولويت قرار داده اند.
روسيه در حال رشد است و احتمالاً قوي تر و قوي تر خواهد شد كه اين مساله از جانب غرب يك تهديد محسوب مي شود. بنابراين فرایند هاي صلح آميز و سالم عادي سازي روابط پس از فروپاشي شوروي كه با دمكراسي سازي و اقتصاد بازار مديريت شد، باعث ادامه يافتن برداشت هاي اشتباه از روسيه شد و غرب همچنان به روسيه به عنوان يك تهديد ذاتي مي نگرد.

غرب چه بايد انجام دهد؟

گام اول:
‌اگر چه علل جنگ سرد جديد سيستميك هستند اما به اين معني نيست كه اين كشمكش نمي تواند فروكش كند. در واقع، ساختارها و سيستم ها غيرقابل تغيير نيستند و اگر راه حل سياسي به جاي راه حل نظامي اتخاذ شود جنگ سرد جديد به جاي آن كه يك تراژدي باشد، مضحك خواهد بود.
در گام اول نياز است كه غرب دگماتيسم خود را در مورد روسيه كنار گذاشته و بپذيرد كه روسيه در حال حركت در جهت اقتدار گرايي پايدار و فراگير نيست بلكه در حال ساخت يك دمكراسي حقيقي می باشد. پذيرش اين مساله نبايد خيلي سخت باشد كه مسكو نگران خطر فروپاشي است. غرب هم بايد قادر باشد بفهمد كه روسيه در حال بازسازي نظام بسته و خشك خود و دوري از آسيب هاي نظام توتاليتر بوده و از نتايج مدني و اقتصادي آزادي بهره برده است. رونق دوباره اقتصاد روسيه در طول اين دهه نه تنها حاكي از موفقيت استراتژي رژيم پوتين است بلكه همچنين تاكيد مي كند كه با وجود تغییر و تحولات صورت گرفته، بازگشت به دوران اتحاد جماهیر شوروی غیر ممکن است. اغلب اين بهبود اوضاع اقتصادي را به بالا بودن قيمت انرژي نسبت مي دهند كه اين توجيه درستي نيست. بهبود اوضاع اقتصادي نتيجه سياست هاي اقتصادي قابل قبول و كيفيت قانونگذاري است. بازار استاندارد بر مديريت زيربناي اقتصادي بنا شد كه اين موفقيت باقي خواهد ماند.
غرب همچنين بايد بپذيرد كه دمكراسي باثبات و حقيقي نمي تواند بر پايه یک اقتصاد ناكار آمد و فقر وسيع تحقق يابد. روسيه ابتدا نياز دارد كه بر مشكلات اقتصادي ناشي از كمونيسم فائق آيد و طبقه متوسط خود را گسترش دهد. اين دقيقاً همان چيزي است كه در حال انجام است.
گام دوم:
غرب نياز دارد تا بپذيرد كه صلح حقيقي و بادوام در قاره اروپا با پيوندهاي آتلانتيك و ناتو كه در واقع به صورت بالقوه ضد روسي هستند تحقق نخواهد يافت. اين مساله اشاره دارد به اين كه غرب بايد توضيح منطقي براي اتحاد آتلانتيكي قديمي ارائه كند. با فروپاشي بلوك شوروي، دقيقاً علت وجودي اين اتحاد چيست؟ آيا واقعاً غرب به اين اتحاد عليه قدرتی مثل ايران نياز دارد؟ و آيا با دخالت ناتو در افغانستان منافع امنيتي حياتي اروپا توسعه مي يابد؟
ناتو تلاش كرد تا محافظي عليه نظام توتاليتر باشد اما موجودیت آن در حال حاضر يك موجوديت نابجا و ناكار آمد است. به جاي ارتقاي ثبات و وحدت، باعث بي ثبات كردن ساختار اتحاديه اروپا شده و مانع از بهبود وضعيت قاره اروپا است. اتحاد آتلانتيك توسط فتنه جويان ضد روسي تصرف شده است كه تمايل دارند اروپا را تقسيم كنند. مساله اينجا است كه اين اتحاد پيروز ثابت كرده است نمي تواند به سادگي تمايل داخلي را در جهت بازسازي اش جمع كند. در نتيجه يك ساختار نابجا بدون يك علت غايي وجود دارد كه ناگزير غير قابل استفاده خواهد شد. از اين ديدگاه روسيه مي تواند نقش سازنده اي ايفا كند. خطرهاي بي تحركي بزودي از خطرهاي تحرك و عمل فراتر خواهد رفت. اين انتظار كه اروپا ساختار دفاعي اش را به صورت اساسي دوباره طراحي كرده و از وابستگي آسيب شناختي به آمريكا (‌آسيب شناختي به اين جهت كه تكيه كردن به يك قدرت خارجي براي حفظ امنيت خود عمل صحيحي نيست)‌ خارج شود و روابط جديدي با روسيه برقرار كند، در عمل ممكن است يك اقدام يوتوپيايي و آرماني باشد. مطمئناً اين اتحاد اساس امنيت اروپا است و هر نوع دستكاري در آن زيان بار خواهد بود. با اين وجود رهبران اروپا بايد از خودشان بپرسند كه آيا واقعاً منافع كشورهايشان در اين است كه مدام روابطشان را با روسيه و بخش جديد اروپا (‌جمهوري هاي سابق اتحاد شوروي) خراب كنند و وفاداري شان را به جنگجويان جنگ سرد جديد ثابت كنند؟ واشنگتن هم بايد بپرسد كه آيا منافع اش با تهديد كردن شركاي اروپايي اش از اين طريق بدست خواهد آمد؟ آيا امنيت خود آمريكا با تقويت تقسيم هاي جديد در اروپا و با حفظ حالت انجماد قاره در عصر پس از جنگ سرد تامين خواهد شد؟ به نظر مي رسد كه جواب مشخص است.
يادآوري مي كنيم كه به نظر مي رسد ابعاد اين تغيير شكل فراگير در قاره اروپا آرماني باشد اما فراموش نمي كنيم كه زماني باور نمي كرديم بلوك شوروي به شكل صلح آميزي فرو بپاشد و اروپا مجدداً به وحدت برسد، اما در عمل ديديم كه اين اتفاق افتاد. بر اساس اين تجربه، ‌دلايلي وجود دارد كه معتقد باشيم ناهنجاري جديد اروپا هم به شكل صلح آميزي دستخوش تغيير قرار خواهد گرفت. اين امر نياز به فروپاشي ندارد بلكه صرفاً از طريق ترك كردن مواضع ضد روسي در اروپا و جايگزين كردن تمكين قديمي به واشنگتن با يك خود مختاري واقعي اروپا، كه با حاكميت دمكراسي در روسيه هم توام باشد، انجام خواهد شد.

روسيه چه نقشي مي تواند بازي كند؟

در مقابل اين پيش زمينه اروپا، ‌روسيه يك مسئوليت تاريخي در مقابل اين رخدادها در اروپا دارد؛ هم براي تحقق اين تغيير آمادگی دارد و هم اين كه خواهان اين تغيير است. اگر اتحاد شوروی توتاليتر در مقابل جنگ سرد مسئول بود روسيه جديد هم اين فرصت را دارد كه هم فرایند هاي بعد از جنگ سرد را در جهت بهبود اوضاع تسريع كند و هم اين كه از بروز جنگ سرد جديد خودداري كند. روسيه بايد هم به صورت واقعي و هم به صورت نمادين بر موضع خود بماند و جسارت خود را در مقابل آمريكا حفظ كند، همان طور كه در كنفرانس مونيخ در فوريه 2007 ولاديمير پوتين در سخنانش اين مساله را نشان داد. روسيه بايد قاطعانه از حاكميت و منافع ژئوپلتيكي مشروع اش دفاع كند و در عين حال بايد به نحو موثري به انتشار اطلاعات غلط در مورد توسعه داخلي كشورش واكنش نشان دهد. فراتر از همه اين ها اين كه مسكو بايد به تمركزش بر روي مسايل اقتصادي ادامه دهد زيرا موفقيت در اين زمينه امر مهمي خواهد بود. با اين وجود روسيه بايد انعطاف پذيري و صبر خود را در جهت فهم مسايل و مشكل هاي اروپا نشان دهد. محققاً دشمني اروپا در قبال روسيه بيش از آن كه در اثر ترس چاره ناپذير از روسيه تشديد شود بوسيله نگراني اش در قبال محيط اروپايي و جهاني در حال تغيير تشديد خواهد شد. اما اگر روسيه به صورت ناخواسته اروپا را تهديد كند، اوضاع را بدتر خواهد كرد. سياست در حال شکل گیری روسيه جديد، در تضاد شديد با حقانيت سياسي اغلب ملالت آور اروپا قرار دارد.
با اين وجود، در حالي كه تغيير پيام روسيه ممكن است به خوبي تنش ها را كاهش دهد، اگر غرب نتواند مسايل ساختاري خود را حل كند جنگ سرد جديد ادامه خواهد يافت.

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط