متفکران مسلمان و مدرنيسم

در دو دهه‌ی اخیر تعداد بیشماری کتاب به‌زبان‌های مختلف درباره‌ی اسلام و سرزمین‌های اسلامی در کشورهای غربی منتشر شده که از لحاظ وسعت نشر و بخش و تنوع موضوع تاکنون بی‌سابقه بوده است؛ و احتمال ‌می‌رود که در سالهای پایانی قرن بیستم نیز گسترش بیشتری یابد و حتی در سده‌ی آینده هم این روند ادامه پیدا کند. اما متأسفانه بخش اعظم این آثار توسط خبرنگاران، روزنامه نگاران و یا نویسندگان دون مایه‌ای نوشته شده است که شناختی اندک و خام از مشرق زمین و به‌ویژه از
پنجشنبه، 30 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
متفکران مسلمان و مدرنيسم
متفکران مسلمان و مدرنيسم
متفکران مسلمان و مدرنيسم

نويسنده: خسرو ناقد
در دو دهه‌ی اخیر تعداد بیشماری کتاب به‌زبان‌های مختلف درباره‌ی اسلام و سرزمین‌های اسلامی در کشورهای غربی منتشر شده که از لحاظ وسعت نشر و بخش و تنوع موضوع تاکنون بی‌سابقه بوده است؛ و احتمال ‌می‌رود که در سالهای پایانی قرن بیستم نیز گسترش بیشتری یابد و حتی در سده‌ی آینده هم این روند ادامه پیدا کند. اما متأسفانه بخش اعظم این آثار توسط خبرنگاران، روزنامه نگاران و یا نویسندگان دون مایه‌ای نوشته شده است که شناختی اندک و خام از مشرق زمین و به‌ویژه از اسلام دارند. اینان اغلب پس از سفر یا اقامت نسبتاً کوتاهی در یکی از کشورهای شرقی کتابی به‌رشته‌ی تحریر ‌می‌کشند و از سر تفنن به‌داوری درباره‌ی ملت ها و سرزمین هایی ‌می‌نشینند که عمق ریشه های ستبر فرهنگ و تمدنشان به‌آغاز تاریخ مکتوب انسان ‌می‌رسد. در این نوع کتاب‌‌ها غالباً از پی‌بردن به‌نهان فرهنگی جوامع شرقی اعراض ‌می‌شود و بیشتر گزارشی است از مشاهدات نویسنده درباره‌ی رویدادهای سیاسی روز و ظواهر زندگی و آداب مذهبی مردمان این جوامع که برای جلب خریداران و خوانندگان بیشتر با پیشداوی‌‌ها متعارف و صحنه‌‌های ساختگی نیز همراه است.
نویسندگان کتاب‌‌هایی از این دست حتی با زبان مردمان این سرزمین‌‌ها نیز آشنا نیستند؛ ولی با زیرکی خاصی ‌می‌کوشند تا با به‌کار گرفتن چند اصطلاح عربی یا فارسی این توهم را در خوانندگان کتاب‌‌هایشان بوجود آورند که نویسنده‌ی کتاب درباره‌ی آنچه نوشته است تبحر و تخصص کافی دارد. مهمتر از همه اینکه حوادث کم اهمیت سیاسی و وقایع زودگذر تاریخی را بهانه قرار ‌می‌دهند تا از این طریق دعوی‌‌های بی‌معنی خود را به‌اثبات رسانند. البته به‌این نکته هم باید اشاره کرد که نظیر چنین گزارش‌‌ها و کتاب‌‌ها و داوری‌‌های بی پایه و اساس در نزد نویسندگان و رزونامه نگاران کشورهای شرقی نیز یافت ‌می‌شود. اینان نیز، چشم سر گشوده و چشم جان بسته، به‌غرب ستیزی گنگ و مبهمی دچار شده و در داوری‌‌های شتابزده‌ی خود، تنها چشم به‌دیدن خطاها و زشتی‌‌های جوامع غربی گشوده اند؛ بی آنکه از عواملی که در غرب سبب شکوفایی استعدادها و رشد و گسترش هنرهای گوناگون شده است سخنی به‌میان آورند و یا سهمی در یافتن راه‌‌های آگاهانه و عادلانه‌ی داد و ستد فرهنگی و فکری میان شرق و غرب داشته باشند. آثار چنین نویسندگانی، خواه در غرب و خواه در شرق، بنابر خصلت عوامفریبانه‌ای که دارند، برای مدت کوتاهی جار و جنجال به‌پا ‌می‌کند؛ ولی پایدار نمی‌‌ماند و چه زود به‌دست فراموشی سپرده ‌می‌شود.
خوشبختانه در میان کتاب‌‌هایی که اخیراً در مورد مشرق زمین در کشورهای غربی منتشر شده است، آثاری نیز یافت ‌می‌شود که اگر چه شمارشان اندک است، ولی نویسندگان این آثار به‌طور جدی خود را با فرهنگ و تاریخ و تمدن سرزمین‌‌های شرق مشغول داشته و کتاب‌‌هاشان حاصل پژوهش‌‌های گسترده، مطالعات همه جانبه و فعالیت‌‌های علمی طاقت فرسایی است که چه بسا عمری بر سر آن گذارده شده است. این گروه از پژوهشگران و دانشمندان غربی بر اساس تحصیلات و مطالعات و تخصصی که دارند، و نیز به‌سبب وسعت و عمق زمینه‌ی تحقیقاتیشان، به‌ناچار گستره‌ی تألیفات و بررسی‌‌های خود را به‌یکی از جنبه‌‌های تاریخ و تمدن مشرق زمین و فرهنگ و معارف اسلامی محدود کرده اند. اینان صادقانه و مخلصانه قدم در راه شناختن و شناساندن فرهنگ و تمدن و تاریخ شرق گذارده و از این طریق نه تنها چشم مردمان باختر زمین را تا اندازه‌ای بر روی حقیقت فرهنگ خاور زمین گشوده، بلکه به‌ما نیز در آشنایی بهتر و بیشتر با میراث فرهنگی نیاکانمان یاری رسانده اند.
با این وصف هنوز در این زمینه کمبودهای اساسی و مهمی احساس ‌می‌شود که تلاش در رفع آنها در درجه‌ی اول در حیطه‌ی وظایف و مسئولیت‌‌های متفکران سرزمین‌‌های شرقی است. برای مثال در حال حاضر به‌دشواری ‌می‌توان آثاری را به‌زبان‌‌های اروپایی یافت که از دیدگاه متفکران مسلمان معاصر و بر اساس سنتهای اسلامی، به‌تحقیق و بررسی درباره‌ی اسلام و ابعاد گوناگون آن پرداخته و در عین حال در مقام پاسخگویی به‌مسایل دنیای مدرن نیز برآمده باشد. این کمبود به‌ویژه در موقعیت کنونی بیش از پیش احساس ‌می‌شود و چیزی نخواهد گذشت که به‌مسأله‌ای حیاتی تبدیل خواهد شد؛ زیرا جهان اسلام دیر زمانی است که با مسایل و پیچیدگی‌‌های یک جامعه‌ی مدرن، و نیز با علوم جدید و تکنولوژی پیشرفته، درگیر شده است؛ ولی اندیشمندان و روشنفکران این جوامع تاکنون کمتر توانایی (و یا فرصت و امکان) آنرا داشته اند که با حفظ هویت و اصالت ملی – اسلامی خود، به‌مسایل اساسی و حیاتی عصر حاضر، به‌ویژه به‌مکاتب مدرنی که به‌هر حال ذهن نسل جوان را به‌خود مشغول داشته است، بپردازند و راه حل‌‌های مناسبی ارائه دهند. با کمال تأسف باید اذعان کرد که ما ایرانیان نیز از این قاعده مستثنی نبوده ایم و مدت زمان نسبتاً طولانی است که کمتر از آنچه شایسته‌ی دارندگان گنجینه‌ی گرانبهای فرهنگ و اندیشه‌ی ایرانی – اسلامی است، به‌آن پرداخته و در شناختن و شناساندنش کوشش نموده‌ایم. اغلب روشنفکران ما، خاصه در یک صد سال اخیر، به‌جای بهره مندی از فرهنگ و تمدن ایرانی و اندیشه و معارف اسلامی – به‌ویژه چشمه‌ی جوشان عرفان و فلسفه‌ی اشراق – راه سهل و بی تکلفِ پذیرش ناآگاهانه‌ی ارزشها و معیارهای فرهنگی بیگانه را در پیش گرفته اند؛ بدون آنکه از فرهنگ و تمدن غرب شناختِ انتقادیِ کافی داشته، و یا نیازها و سازگاری جامعه‌ی خود را به‌خوبی سنجیده باشند. در این رهگذر از توانایی‌‌ها و قابلیت‌‌های فرهنگ ملی خود نیز غافل مانده اند و در نتیجه به‌استمرار و پیوند آن با دانش و تکنولوژی جدید باور ندارند. بدیهی است که پیامد دور ماندن از اصل خویش، پیدایش بحران هویت و عدم اعتماد به‌نفس است که هم اکنون نشانه‌‌های بارز آن در میان جامعه‌ی روشنفکری ایران پدیدار شده است. البته کم نیستند اندیشه ورزان و دانش پژوهانی که چه در ایران و چه در دیگر سرزمین‌‌های شرقی، علی رغم دشواری‌‌ها و موانعی که در سر راهشان قرار دارد، سالهاست خود را با مسایل مختلف – و از آنجمله با مسأله‌ی برخورد و تأثیرپذیری فرهنگ‌‌ها – مشغول داشته و در این زمینه آثار ارزشمندی نیز عرضه کرده اند؛ ولی بازتاب کوشش‌‌ها و تأثیر تلاش‌‌های اینان در مرزهای کشورهایشان محدود مانده است.
یکی از معدود متفکرانِ ایرانیِ مسلمان که در آثارش کوشیده است تا در راه رفع این کمبود گام بردارد و به‌مسایل مهمی که مسلمانان، به‌خصوص جوانانِ مسلمانِ کشورهای مختلف، در حال حاضر با آن روبرو هستند، بپردازد و تا اندازه‌ای نیز موفق شده است که نظر اندیشمندان و روشنفکران را در شرق و غرب به‌آرا و افکار خود جلب کند، دکتر سید حسین نصر، رئیس سابق انجمن فلسفه‌ی ایران و استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشینگتن آمریکاست. از این فرزانه‌ی ایرانی تا کنون نزدیک به‌پنجاه اثر انتشار یافته است که تقزیباً همه‌ی آنها به‌زبانهای گوناگون ترجمه شده و برخی از آنها چند بار تجدید چاپ شده است. به‌تازگی و برای نخستین بار دو کتاب از وی به‌زبان آلمانی نیز ترجمه شده که عنوان اولین کتاب «معرفت و امر قدسی»1 و دومین اثر «آرمان و واقعیت اسلام»2 است. معرفی و نقد کتاب اخیر که اواسط سال 1993 میلادی به‌قطع کتابهای جیبی و در سطح وسیعی در کشورهای آلمانی زبان نشر و پخش شده، مقصود نوشته‌ی حاضر است.
مجموعه مقالات به هم پيوسته ای که در کتاب «آرمان و واقعيت اسلام» فراهم آمده است، حاصل و چکيده ی سلسله سخنرانی های دکتر سيد حسين نصر است که در سال تحصيلی 1964 - 65 ميلادی در دانشگاه آمريکايی بيروت ايراد گرديد و نخستين بار در سال 1966 به صورت کتاب به‌زبان انگلیسی به‌چاپ رسید.3 کتاب دارای یک پیشگفتار و شش فصل است:
فصل اول) اسلام: آخرین دین اصیل؛ مشخصات عام و ویژگی‌‌های آن.
فصل دوم) قرآن: کلام الله؛ سرچشمه‌ی معرفت و سلوک.
فصل سوم) پیامبر و سنت پیامبری: خاتم الانبیا‌ی و انسان کامل.
فصل چهارم) شریعت: احکام الهی؛ هنجار اجتماعی و انسانی.
فصل پنجم) طریقت: عرفان و ریشه‌‌های آن در قرآن.
فصل ششم) سنی و شیعه: شیعه‌ی اثناعشریه و اسماعیله.
نویسنده در آغاز کتاب و پیش از آنکه به‌موضوع اصلی، یعنی اسلام و مسایل مربوط به‌آن در عصر جدید بپردازد، اشاراتی دارد به‌مفهوم کلی دین، رابطه‌ی خدا و انسان و نیازهای معنوی و روانشناختی انسان‌‌ها. وی با توجه به‌ریشه‌ی واژه‌ی دین در زبان لاتین (religio) که به‌معنای «بازپیوند» است، ‌می‌نویسد: «دین آن چیزی است که انسان را به‌حقیقت پیوند ‌می‌زند. هر دینی در نهایت دارای دو جز‌ی اساسی است که بر آنها بنا شده است: آموزش و روش. این دو بخش مشترکاً امکان بازشناختنِ واقعیت از شبه واقعیت؛ و نیز امکان تشخیص میان آنچه ارزش مطلق دارد و آنچه ارزش نسبی دارد را فراهم ‌می‌آورد. تمام ادیان توحیدی و راست باور/ حنیف (orthodox) بر این دو جز‌ی بنیادی استوارند. هیچ دینی، چه اسلام و چه مسیحیت، چه کیش هندویی و یا آیین بودایی، بدون آموزش درباره‌ی اینکه مطلق چیست و نسبی چیست، نمی‌تواند توفیق بیابد و پایدار بماند. تنها زبان تعالیم در سنت‌‌های دینی گوناگون متفاوت است. همچنین هیچ دینی نمی‌تواند پا برجا بماند، بدون روشی که به‌انسان چگونگی متمرکز کردن تمام قوای خود را به‌حق نشان دهد؛ تا از این طریق بتواند واقعیت نسبی را به‌حقیقت مطلق پیوند زند. به‌زبان ساده تر: آموزش دینی چیزی نیست جز تفاوت گذاشتن میان مطلق و نسبی؛ و روش دینی طریق پیوند واقعیت نسبی است به‌حقیقت مطلق. بی سبب نیست که در همه‌ی ادیان، به‌ویژه در اسلام، رابطه میان انسان و خدا، میان آنکه نسبی است و آنچه مطلق است، از اهمیت بنیادی برخوردار است».
در مقاله‌‌های این کتاب سعی شده است تا اصول اساسی اسلام و آنچه در همه‌ی شاخه‌‌های گوناگون این دین اعتبار دارد، به‌گونه‌ای برجسته نشان داده شود. با وجود این در بررسی معتقدات اهل سنت و شیعه، بر تفاوت‌‌ها موجود میان این دو شاخه‌ی اصلی در اسلام سرپوش گذارده نشده است؛ زیرا نویسنده بر این باور است که این تقاوت‌‌ها در چشم انداز آینده‌ی اسلام جایگاه خود را داراست. دکتر نصر برای عرفان اسلامی و تأثیرات آن در حیات اجتماعی و فکری اسلام اهمیت خاص قایل است. از این رو فصل جداگانه‌ای را به‌بحث و بررسی در این زمینه اختصاص داده است.
مخاطبان اصلی این کتاب را ‌می‌توان به‌چند گروه تقسیم کرد. در درجه‌ی اول روی سخن با نسل جوانِ سرزمین‌‌های اسلامی است که به‌دلیل تأثیرات «تعلیم و تربیت مدرن»، از اصل خود به‌دور مانده و شدیداً تحت تأثیر نفوذ «مدرنیسم» قرار گرفته و از جنبه‌‌های معنوی و عقلانی اسلام به‌دور مانده است. از این رو در اولین تماس با دانش و فلسفه و ادبیات غرب، تعادل روحی خود را از دست ‌می‌دهد و دچار از خودبیگانگی ‌می‌شود. بنابراین ضروری است که حقایق بنیادی اسلام، به‌ویژه جنبه‌‌های عقلانی و معنوی آن، با زبانی برای این نسل توضیح داده شود که با آن آشنایی دارد و بر اساس نظام تربیتی مدرنی که در آن رشده کرده است، قادر به‌درک آن باشد. نویسنده معتقد است که متفکران جهان اسلام در حال حاضر ناگزیرند که به‌ماهیتِ واقعی «مدرنیسم» پی برند و از منظر اسلامی برای این همه نوگرایی‌‌های بیهوده‌ای که شبه روشنفکران رواج داده اند، پاسخی بایسته بیابند؛ زیرا نفوذ ارزش‌‌ها و معیارهای منبعث از مدرنیسم غرب در میان روشنفکران سرزمین‌‌های شرقی، موجب شده است که اینان از هر راه و روش و اندیشه‌ی مدرنی، صرفاً به‌دلیل مدرن بودنش، پیروی کنند و آنرا حقیقت محض پندارند و به‌این ترتیب نه تنها خود را، بلکه نسل جوان را نیز به‌گمراهی کشانند. افزون بر این، متفکرانِ مسلمان موظفند خود را به‌طور جدی با مفاهیم و مکاتب مدرنی چون توسعه، علم گرایی، وجودگرایی، تاریخ گرایی و غیره مشغول دارند و به‌ادعاهایی که با این مفاهیم پیوند خورده است، پاسخ گویند.
استاد نصر در این کتاب همچنین کوشیده است تا به‌اتهامات و تعرضاتِ نویسندگان غربی علیه دین اسلام، به‌خصوص آنجا که به‌بنیادهای اصلی معتقدات مسلمانان، چون قرآن و حدیث مربوط ‌می‌شود، پاسخ گوید. از این رو، در استدلال‌‌های خود تمام نوشته‌‌هایی را که در این باره به‌زبان‌‌های اروپایی تألیف شده است، مدّ نظر دارد. با این وصف در پیشگفتار کتاب متذکر ‌می‌شود که قصد نقد و بررسی همه جانبه‌ی آثار شرقشناسان را ندارد، بلکه در صدد است تا از دیدگاه اسلام نشان دهد که چرا عقاید برخی دانشمندان غربی در مواردی برای مسلمانان قابل قبول نیست. ذکر مثالی در این زمینه بی شک برای آشنایی با روش استدلالی دکتر نصر سودمند خواهد بود. وی معتقد است که یکی از تهمت‌‌های سنگین و در عین حال ناروایی که به‌اسلام ‌می‌نهند، این است که ‌می‌گویند «اسلام دین شمشیر است». او ضمن اشاره به‌دیدگاه‌‌های اسلام و مسیحیت در مورد جنگ، ‌می‌کوشد تا به‌این مسأله‌ی مهم پاسخ گوید و ‌می‌نویسد:
«این اتهامِ بسیار سنگینی است که باید به‌تفصیل به‌آن پرداخت. بلی درست است، اسلام حتی برای جنگ نیز احکامی دارد. در مقابل مسیحیت به‌انسان‌‌ها امر ‌می‌کند که اگر کسی به‌صورتشان سیلی زد، گونه‌ی دیگر خود را نیز پیش آورند. مسیحیت در تعالیم خود نرم و متعدل است. اما آنچه در این میان فراموش ‌می‌شود این است که: یا دینی برای اولیا‌ی و پارسایان مقرّر شده است (عیسی مسیح ‌می‌فرماید: «این جهان قلمرو من نیست»)؛ در این صورت مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را به‌کناری ‌می‌گذارد، پیروان خود را به‌مثابه‌ی مقدسین بالقوه به‌شمار ‌می‌آورد و در واقع فقط در جامعه‌ای متشکل از پارسایان و اولیا‌ی حق ‌می‌تواند پابرجا بماند و عمل کند. و یا اینکه دینی ‌می‌کوشد تا حیات انسان را در تمام ابعادش دربرگیرد؛ بنابراین ناچار است تا طبیعت و سرشت انسانی را با همه‌ی کمبوها و ضعف‌‌ها و کاستی‌‌هایش در نظر داشته باشد. یک چنین دینی هم باید قوانینی برای زندگی سیاسی و اقتصادی انسان‌‌ها وضع کند و هم احکامی برای جنبه‌‌های صرفاً مذهبی حیات آنان. مسیحیت با وجود اینکه تعالیم خود را متوجه‌ی اولیاء و مقدسین بالقوه نموده، اما بی تردید نه قادر بوده است که وجوه نامنزه سرشت انسانی را در میان پیروان خود از بین بَرد، و نه توانسته است جنگ را از جهان مسیحی دور نگاه دارد.
واقعیت این است که مسیحیت از لحظه‌ای که به‌دینِ تمدن و امپراتوری بزرگی بدل گردید، مجبور شد شمشیر به‌دست گیرد، تا بدین وسیله قادر به‌ادامه‌ی حیات باشد و پابرجا بماند. مسیحیت در یک لحظه‌ی تاریخی باید تصمیم خود را ‌می‌گرفت که آیا ‌می‌خواهد دین راهبین باقی بماند و یا به‌دین تمدنی عظیم بدل شود. بدیهی است که گزینش راه اخیر مسئولیتِ حکمرانی و جنگ کردن را نیز با خود داشت. پادشاهان مسیحی چون شارل کبیر یا لوئی نهم – ملقب به‌لوئی مقدس – یقیناً با همان سرسختی و خشونت به‌جنگ ‌می‌پرداختند که این یا آن حکمران مسلمان. جنگجویان مسیحی در میدان‌‌های کارزار به‌هیچ وجه نرم دل تر و بلندنظرتر از حریفان مسلمان خود نبودند. اسپانیا و آناتولی تقریباً همزمان به‌تصرف مسیحیان و مسلمانان در آمدند؛ با این تفاوت که در اسپانیا تمام مسلمانان یا کشته شدند و یا رانده؛ به‌طوری که حتی یک فرد مسلمان نیز در آن دوران در اسپانیا زنده نماند. در مقابل، مقرّ کلیسای ارتدکس هنوز در ترکیه است.
باری، این اتهام که اسلام دین شمشیر است از بنیاد بی اساس است. اسلام با وضع قوانینی برای جنگ، حدّ و مرزی برای آن تعیین نموده است؛ در مقابل، مسیحیت جنگ را خارج از حوزه‌ی اختیارات و تأملات خود گذارد. اتفاقی نیست که جنگ‌‌های فجیع و فراگیر قرن حاضر همه در غرب آغاز شد؛ جایی که مسیحیت نیروی مذهبی مسلط است. دنیوی گرایان (saekularisten) به‌کرات گفته اند که دین موجب وقوع جنگ میان مسیحیان و مسلمانان شده؛ و اینکه دین علت اصلی بروز جنگ است. اینان قادر به‌تشخیص این امر نبوده اند که جهانِ دنیوی شده‌ی مدرن بیش از هر دینی باعث کشتار انسان‌‌ها شده است. جنگ – حداقل در مفهومی محدود – در طبیعت امور قرار دارد. از این رو اسلام، به‌جای آنکه جنگ را همچون پدیده‌ای که وجود خارجی ندارد، نادیده گیرد، به‌آن پرداخته و برایش قوانینی مذهبی وضع نموده است تا به‌این طریق حتی الامکان از گسترش و زیان‌‌های آن بکاهد. لااقل ‌می‌توان گفت که وحشتناک ترین جنگ‌‌های این قرن از جهان اسلام برنخاستند، بلکه از آنجا که برخی آنرا «غربِ پسامسیحی» (post-christlicher Westen) نامیده اند. البته این به‌معنای گناهکار دانستن مسیحیت در برپایی این جنگ‌‌ها نیست؛ زیرا نیک ‌می‌دانیم که این جنگ‌‌ها از جامعه‌ای برخاستند که بارها به‌طرق گوناگون علیه مسیحیت سر به‌طغیان برداشته است. اما مسیحیت به‌آن جهت که برای تنظیم زندگی ظاهری و مادی انسان – همانند حوزه‌ی باطنی و معنوی حیات او – احکامی الهی ندارد، دنیوی کردن حیات سیاسی و اجتماعی جامعه و جدایی آن را از اصول تجلی یافته، تسهیل نمود؛ آنچه از سوی دیگر باعث تغییرات بنیادی عظیمی در عصر جدید گردید».
نویسنده سپس خاطر نشان ‌می‌سازد که به‌هیچ وجه قصد انتقاد از مسیحیت را ندارد، بلکه هدفش بیشتر دفاع از اسلام است در برابر حملات موذیانه‌ای که از سوی عده‌ی بسیاری در غرب به‌این دین ‌می‌شود. وی افزون بر این در موارد متعددی به‌مکتب‌‌ها فلسفی مدرن و اثرات سوء آنها در کشورهای اسلامی پرداخته و به‌طور ضمنی و یا صریح، از دیدگاه اسلام به‌آنها پاسخ گفته است. البته بدیهی است که برای نویسنده غیر ممکن بوده است تا در صفحات محدود این کتاب به‌تمام جریانات فکری مدرن و اصولاً مدرنیسم در تمامی ابعادش بیردازد. هر چند که خواننده‌ی علاقه مند و کنجکاو ‌می‌تواند با مراجعه به‌دیگر آثار دکتر نصر، که اغلب به‌زبانهای اروپایی ترجمه شده است، با آرا و افکار این متفکر ایرانی درباره‌ی مکتب‌‌های مدرن آشنا شود.4 گذشته از این، نصر همواره از افراط و تفریط پرهیز داشته و در نوشته‌‌ها و گفت و شنودهایش به‌کرات خاطر نشان ساخته که «متفکر حقیقی برای آنکه مکتبی را بشناسد، باید با آن روبرو شود و از آن آشنایی کافی یابد و آنگاه به‌نقد و رد آن بپردازد... پس بهتر آن است که اجازه داده شود عقل در سیری متعادل هر نوع اندیشه‌ای را که در عالم وجود دارد، بشناسد و با تجزیه و تحلیل و شناخت آن، از نکات مثبت بیاموزد و بخش‌‌های منفی را طرد کند. این حرکتِ درست باعث ‌می‌شود که ما از ترک کردن سنت فکری خود و تبدیل شدن به‌روشنفکری غربی به‌جای متفکری ایرانی دست برداریم».5 از این رو بی سبب نیست که در فهرست منابعی که نویسنده در تألیف این کتاب از آنها سود برده است، در کنار منابع معتبر اسلامی، به‌اسامی دانشمندانی چون تئودور نولدکه (Theodor Noeldke)، همیلتون گیب (Hamilton Gibb)، ایگناز گُلدتسیهر (Ignaz Goldziher)، لوئی ماسینیون (Louis Massignon) و ‌‌هانری کُربن (Henry Corbin) بر‌می‌خوریم که ارزش علمی و تاریخی آثارشان بر اهل نظر پوشیده نیست. اما دکتر نصر برای رفع هرگونه سوءتفاهم، تأکید ‌می‌کند که مقالات این کتاب در درجه‌ی اول به‌منابع اسلامی، و به‌ویژه به‌قرآن، حدیث و مراجع سنتیِ معتبر متکی است؛ و اینکه کوشیده است تا از دیدگاه اسلام سنتی، نظرات خود را تشریح کند. نویسنده با تواضعِ تمام از کتاب «فهم اسلام»، اثر مشهور «فریتیف شوون»6 به‌عنوان چشمه‌ی پایان ناپذیری یاد ‌می‌کند که از آن در نگارش کتاب سود بسیار برده است. او این اثر را در نوع خود بهترین کتابی ‌می‌داند که تاکنون به‌یکی از زبانهای اروپایی درباره‌ی این پرسش اساسی نوشته شده است که چرا مسلمانان به‌اسلام معتقدند و چگونه همه‌ی آنچه را که انسان از لحاظ معنوی و روحی نیاز دارد به‌او عطا ‌می‌کند.
نویسنده بدون آنکه در مقاله‌ای جداگانه به‌بررسی ادیان دیگر بپردازد، در جایْ جای کتابش رابطه و نزدیکی میان ادیان الهی بزرگ را نشان ‌می‌دهد و به‌شباهت‌‌های بارزی که میان آنها وجود دارد اشاره ‌می‌کند. اما در عین حال متذکر ‌می‌شود که بر خلاف این عقیده‌ی رایج که تمام ادیان را در نهایت برابر ‌می‌داند، وی در بررسی‌‌های خود نه تنها به‌شباهت‌‌های ساختاری، بلکه همچنین به‌تفاوت‌‌هایی نیز که میان اسلام و دیگر ادیان وجود دارد، پرداخته است. در این مورد بیش از همه تشابهات و تفاوت‌‌های موجود میان اسلام و مسحیت را مورد توجه قرار داده است. نویسنده در سه فصل نخستِ کتاب به‌موازاتِ تشریح اصول اساسی اسلام و مقام قرآن در نزد مسلمانان و شخصیت و جایگاه پیامبر اسلام، اشاراتی نیز دارد به‌اصول اعتقادی و مقدسات مسیحیان؛ و ضمن یرشمردن تشابه‌‌ها و تفاوت‌‌های موجود میان مسیحیت و اسلام، به‌ دشواری‌‌هایی که بر سر راه ایجاد تفاهم میان ادیان مختلف وجود دارد، ‌می‌پردازد و در این زمینه مثال‌‌هایی جالب هم ارائه ‌می‌دهد. مثلاً برای یک فرد مسلمان درک اهمیت صلیب در مسیحیت دشوار است؛ او کلاً نمی‌تواند درک کند که چرا یک مسیحی در برابر صلیب زانو ‌می‌زند، آنرا با خود حمل ‌می‌کند و در مواقع احساس خطر و یا در حالت پریشانی و ناتوانی، با دست علامت صلیبی بر سینه ‌می‌کشد. از سوی دیگر، حرمت قرآن در نزد مسلمانان و کشش و جذابیت «سحرآمیزی» که این کتاب مقدس برای آنان دارد، باعث شگفتی و حیرت مسیحیان شده است و از این رو در صدد برآمده اند تا توضیحی منطقی برای آن بیابند و یا به‌تجزیه و تحلیل این پدیده‌ی منحصر به‌فرد بپردازند. در حالی که وجود قرآن به‌مسلمانان احساس ایمنی و امید و نیرو ‌می‌بخشد و چه بسا اولیاء و پارسایانی که کلام الله را ثبت سینه داشتند.
یکی دیگر از تفاوت‌‌هایی که نویسنده معتقد است به‌موجب آن مسیحیان در غرب در درک دیدگاه‌‌های اسلامی دچار اشکال ‌می‌شوند، برداشت متفاوتی است که مسلمانان و مسیحیان از رابطه یا نسبت میان خدا و انسان دارند. در مسیحیت خداوند «رمز و راز» (Mysterium) است و از دید انسان مستور. زیبایی و جذابیتِ نهفته در مسیحیت از همین برداشت رازگونه از خداوند و سر تعظیم فرآوردن به‌این «رمز و راز غیر قابل درک» سرچشمه ‌می‌گیرد. در اسلام، برعکس، این انسان است که با پرده‌ای از خدا جدا مانده است. وجود الهی از او پوشیده نیست؛ تنها حجابی میان حق و بنده قرار دارد که از طریق جدّ و جهد انسان از میان برداشته خواهد شد و او ‌می‌تواند با دریدن پرده به‌شناخت باری تعالی نایل آید؛ و در این راه خردِ خدادادی انسان یار و یاور اوست.
ای پرده ساز گشته در این دیر پرده دَر
تاکی چو کـرم پیله نشینی به پرده در
چـون کرم پیله پرده‌ی خـود را کند تمام
زان پرده گور او کند این دیر پرده در7
دریغا که دکتر سید حسین نصر در این کتاب، جز یک دو مورد، از اشعار سرایندگان پارسی زبان سود نجسته است؛ و این در حالی است که ایشان ضمن گفت و شنودی تأکید دارند که «فلاسفه‌ی اسلامی – ایرانی که در قلمرو اندیشه‌ی اسلامی به‌فلسفه ‌می‌پرداخته اند، دو نوع بوده اند: یکی آنان که مستقیماً آثار فلسفی نوشته اند و تحت عنوان فیلسوف شناخته شده اند و دیگر آنان که در قالب شعر و دیگر آثار ادبی، مطالب فلسفی نگاشته اند... اکثر شاعران قدیم، از جمله نظامی و فردوسی، هم شاعر بوده اند و هم فیلسوف به‌معنای اعم آن.»8 این کمبود به‌ویژه در فصلی که به‌عرفان اسلامی پرداخته شده است، بیشتر به‌چشم ‌می‌خورد؛ زیرا استاد خود نیز نیک ‌می‌دانند که زبان عرفان اسلامی، زبان شعر است. چه بسیار شواهد زیبا و مثال‌‌های پُرمعنا در دنیای شاعران پارسی زبان یافت ‌می‌شود که ‌می‌توانست به‌جذابیت بیشتر این فصل بیفزاید و در کتاب روح شرقی بدمد؛ کاری که فرزانه‌ی ارجمند، بانو آنِماری شیمل با موفقیت کامل در آثارش انجام ‌می‌دهد و با استقبال خوانندگان نیز مواجه شده است.9

پي‌نوشت‌:

1- Nasr, Seyyed Hossein. Die Erkenntnis und das Heilige. Aus dem Amerikan. von Clemens Wilhelm. Muenchen Diederichs, 1990. 438 Seiten. (Knowledge and the Sacred. Bei Crossroad Publishing Company, New York 1981.
از این کتاب دو ترجمه به‌زبان فارسی منتشر شده است؛ با این مشخصات:
معرفت و معنویت. دکتر سید حسین نصر. ترجمه‌ی انشاءالله رحمتی. دفتر پژوهش و نشر سهروردی. تهران، 1380.
معرفت و امر قدسی. سید حسین نصر. ترجمه‌ی فرزاد حاجی میرزائی. نشر و پژوهش فرزان روز. تهران، 1380.
2- Nasr, Seyyed Hossein. Ideal und Wirklichkeit des Islam. Aus dem Englischen von Clemens Wilhelm. Bearbeitet von Jost G. Blum. Muenchen Diederichs, 1993. 238 Seiten. (Ideals and Realities of Islam. Bei Unwin & Hyman, London 1988.
3) این کتاب تاکنون به زبان‌‌های ایتالیایی (چاپ نخست سال 1974 میلادی)، عربی (1974)، فرانسوی (1975)، هندی (1981)، ترکی (1985)، لهستانی (1988) و آلمانی (1993) ترجمه و منتشر شده است.
4) نگاه کنيد به: کتابشناسی آثار سيد حسين نصر. ماهنامه فرهنگی هنری کِلک. شماره ی 43 -44 مهر و آبان 1372.
5) گفت و شنود با سيد حسين نصر. ماهنامه فرهنگی هنری کِلک. شماره ی 43 -44 مهر و آبان 1372.
7) ديوان عطار. به اهتمام و تصحيح تقی تفضلی. چاپ چهارم، تهران 1366. (قصيدهء 16).
8) نگاه کنيد به پانوشت شمارء 5.
9) برای آشنايی بيشتر با شخصيت و آثار پُرفسور آنِماری شيمی، نگاه کنيد به: «فرزانه بانويی دلباخته ی عرفان شرق». به قلم نگارنده ی اين سطور در ماهنامه فرهنگی و هنری کِلک.



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما