هلسينكي خاورميانه

خاور دور، خاور نزديك و خاور ميانه... روزگاري انگليس خود را مركز جهان مي ديد و جايگاه كشورها را روي نقشه نسبت به خود مي سنجيد. جغرافيايي كه در شرق استعمارگر پير قرار داشت و از مراكش آغاز و تا فيليپين ادامه مي يافت با مقياس دوري و نزديكي به لندن، شرق نام گرفت. قسمت مياني آن كه بزرگترين كشورهاي مسلمان را در بر داشت شد قلب دنياي اسلام يعني خاورميانه.
پنجشنبه، 30 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هلسينكي خاورميانه
هلسينكي خاورميانه
هلسينكي خاورميانه

خاور دور، خاور نزديك و خاور ميانه... روزگاري انگليس خود را مركز جهان مي ديد و جايگاه كشورها را روي نقشه نسبت به خود مي سنجيد. جغرافيايي كه در شرق استعمارگر پير قرار داشت و از مراكش آغاز و تا فيليپين ادامه مي يافت با مقياس دوري و نزديكي به لندن، شرق نام گرفت. قسمت مياني آن كه بزرگترين كشورهاي مسلمان را در بر داشت شد قلب دنياي اسلام يعني خاورميانه.
مرزها اما در شرق مياني بيش از آن كه به مرز مانند باشند، خطوطي شدند براي آشفتگي منطقه. هر يك از كشورهاي مسلمان به ترفند انگليس و با دست حكام بومي به سوي تنش با ديگر دول اسلامي سوق يافتند. از ديگر سو داخل مملكتها نيز به شكل ديگر برآشفت كه اين خواسته نقش دهنده منطقه بود، تا هيچگاه آرامش بر آن حكمران نشود و لندن بتواند بر ذخاير غني كشورهاي متحير از تغيير ناگهاني همواره چنبره زند. از آن دوران تاكنون خاورميانه همواره زخم جنگ بر تن و بي مرحم شاهد خون بوده و جنگ.
امروز واژه جديدتري با همان تركيب خاورميانه شكل گرفته است اما جغرافيايي وسيعتر را در خود جاي مي دهد. از آفريقاي شمالي تا آسياي جنوب شرقي، خاورميانه بزرگ كه كشورهاي اسلامي ديگر و خاورميانه كنوني در دل آن جاي خواهد گرفت. البته اين تركيب كلمه جديد كه اين روزها بحث داغ محافل سياسي جهان و رسانه ها شده است نه امروز كه از زمان اوج گيري روياي تغييرشكل خاورميانه آمريكا شكل گرفته بود.
ال. لاروجي اقتصاددان مشهور آمريكايي، او كه حادثه يازدهم سپتامبر را يك ماه و نيم قبل از وقوعش خبر داده بود، گام هاي نخستين براي پروژه خاورميانه بزرگ را به سالهاي واپسين دهه هفتاد نسبت مي دهد. اما اين واژه را اولين بار به سال ۱۹۹۵ بيل كلينتون رئيس جمهوري وقت آمريكا در يكي از سخنراني هايش عنوان كرد. پس از آن در سال ۱۹۹۷ گروهي كه ريچارد پرل معاون تندرو و جنجال برانگيز بوش پسر هم در ميان شان جاي داشت، طرحي را به نام پروژه جديد صد ساله آمريكا مطرح كردند و بر زير آن امضاي دونالد رامسفلد وزير دفاع، پل ولفوويتز معاونش، برناردلويس مورخ و تئوري پرداز بنام و شاخص نو محافظه كاران و خود بوش نقش بست. در آن طرح به پاسخهايي براي اين سؤال پرداخته شد كه دنيا چگونه توسط تنها قدرت (آمريكا) مي تواند اداره شود؟ بخش عمده اش نيز درباره چگونگي كنترل كشورهاي اسلامي بود. پس از ويران شدن برجهاي دوقلوي نيويورك اين طرحها پررنگ تر و جدي تر، به ويژه از جانب مغزهاي متفكر نومحافظه كار كه يا يهودي بودند و يا با لابي هاي سياسي يهودي ارتباطي تنگاتنگ داشتند، به شكل پروژه مبارزه با تروريسم عنوان شد و تير اول به سوي افغانستان طالبان زده نشانه رفت و بعد عراق در مركز سيبل قرار گرفت. حال نيروهاي آمريكايي در عراق مبهوت و ناكام از برقراري امنيت پس از سقوط ديكتاتوري صدام هر روز با انفجار و حملات جديد مواجهند و به دنبال راهي براي فرار. به اعتقاد برخي كارشناسان سياسي مطرح شدن پروژه خاورميانه بزرگ با سه هدف اصلي گسترش دموكراسي، ايجاد جامعه مدني و ساماندهي اقتصادي منطقه، بسان طرح فوري سياست خارجي جديد آمريكا است، براي نجات كشتي ديپلماسي واشنگتن از غرق شدن.برخي صاحب نظران نيز كه با توجه به مفاد ضمني طرح آن را هلسينكي خاورميانه مي خوانند، بر اين باورند كه چنين پروژه اي را مي توان با قراردادها و طرحهايي مقايسه كرد كه پس از جنگ جهاني دوم و ثبات يافتن كشورهاي اروپايي ميان بلوك غرب و بلوك شرق شكل گرفت. پيمان هلسينكي در سال ۱۹۷۵ پل ارتباط غرب و كشورهاي كمونيستي اروپايي شد كه طبق آن اتحادجماهير شوروي و كشورهاي عضو پيمان ورشو به رعايت حقوق بشر و توسعه سطح زندگي در كشورهايشان متعهد شدند. از ديگر سو اين توافق آغاز روند تشكيل سازمان همكاري و امنيت اروپا شد. گرچه اين پيمان به طور مستقيم به دموكراتيزه شدن كشورهاي كمونيستي نينجاميد،ليكن موتور فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و رژيمهاي ديكتاتوري اروپاي شرقي را به حركت درآورد.
اما اين كه چنين طرحي چگونه مي تواند براي مجموعه پيچيده خاورميانه كه تفاوت ساختاري بسياري با اروپا دارد و مسلماً با افزوده شدن كشورهاي مسلمان ديگر پيچيده تر خواهد شد، قابل اجرا باشد خود جاي سؤال دارد.از ديگر سو چنين طرحي گروههاي گوناگوني از مسلمانان را پوشش مي دهد كه نگاهشان به موضوع متفاوت است:
۱- عربهاي كلاسيك و برخي كشورهاي آفريقايي كه به شدت پايبند به فرهنگ و حكومتهاي جانشيني (سلفي) هستند.
۲- مسلمانان سني آناتولي تا كاشغركه در تركيه و آسياي مركزي حضور دارند.
۳- شيعيان كه قوميتهاي بسيار متفاوتي را در برگرفته و در ايران، عراق ،شرق عربستان و غرب آسيا جاي گرفته اند.
۴- كشورهاي آفريقاي شمالي كه تا حدودي تحت تأثير فرهنگ غرب هستند.
۵- كشورهاي مسلمان آسياي جنوب شرقي كه انديشه هايشان به نوعي آميخته با بوديسم بود. و از طرفي ديگر حكومتهاي سلفي مانند عربستان سعودي سعي بر نفوذ در آنان دارند.
۶- مسلمانان كه در كشورهاي غربي زندگي مي كنند.
حال جداي اين مسائل به برخي نكات طرح خواهيم پرداخت.

دموكراسي

زماني كه كلينتون براي اولين بار خاورميانه بزرگ را در سخنانش جاي داد از لزوم صلح، آرامش و امنيت گفت اما هيچ اشاره اي به دموكراسي نكرد. در دوران بوش پدر نيز بحث تنها رفع تنش در منطقه و حفظ منافع آمريكا بود. جان اسپوزيتو استاد روابط بين الملل و كارشناس برجسته اديان و مشاور وزير خارجه آمريكا در آن دوران در تحقيقش با عنوان «اسلام سياسي و سياست خارجي آمريكا» داستاني را از دوران بوش پدر و وزير خارجه اش جيمز بيكر نقل مي كند: بيكر در آن دوران، ديدارهايي از كشورهاي عربي و برخي كشورهاي خاورميانه اي را آغاز كرده بود و قرار بر اين بود كه در اين سفر با سران كشورها مذاكره كند. وزير خارجه پنج سر فصل را براي مذاكرات در نظر گرفته بود، اما گويا قبل از فرود هواپيما در منطقه موضوع پنجم را پاك كرد و آن دموكراسي بود. اكنون ده سال از آن دوران مي گذرد و اين بار كالين پاول وزير خارجه دولت بوش پسر دموكراسي را سرآغاز پروژه خاورميانه بزرگ مي خواند، رئيس جمهور آمريكا نيز همين طور. با وجود اين پرونده سران كنوني كاخ سفيد چندان در اين باب درخشان نيست. ريچارد پرل مشاور بوش و ديويد فروم در كتاب مشتركشان با عنوان پايان شر به وضوح از عدم ضرورت دموكراسي در كشورهاي خاورميانه سخن مي گويند. به باور نويسندگان كتاب، در منطقه خاورميانه، كه آميخته اي آشفته از لائيكها و بنيادگرايان ديني، كمونيستها و فاشيستها، سني ها و شيعيان بوده ، باروتي را مانند است كه جرقه اي كوچك نياز دارد. چاره جلوگيري از انفجار نه دموكراسي كه دموكراتيزه شدن است. آنها معتقدند كه راه دموكراتيزه شدن نيز نه برگزاري انتخابات و بعد تن دادن به نتايج آن، كه توسل به زور است. گرچه اطرافيان افراطي بوش از جمله پرل از مقام خود استعفا داده اند و برخي ديگر از نزديكان رئيس جمهور مانند معاونش ديك چني چندي است كه ملايم تر در مورد خاورميانه گسترش يافته اظهار نظر مي كنند، اما هنوز هم نفوذ همفكران پرل در كاخ سفيد هرچه پنهاني تر، آشكار است.
از ديگر سو به اعتقاد برخي صاحب نظران، كاخ سفيد با تمام ادعاهايش براي برقراري دموكراسي در جهان ]كه البته برخي آن را همان آمريكانايز يا شيوه زندگي آمريكايي مي دانند[،در كشورهاي نزديك تر به خود به ويژه در آمريكاي لاتين همواره با شكست مواجه بود، يا برخلاف گفته هايش عمل كرده است. به عبارت ديگر در حالي كه خيال در دوردست دارد، دو قدمي خود را نمي بيند.
نيروي دريايي آمريكا كه در سالهاي ۳۴-۱۹۱۵ هائيتي را اداره مي كرد، بي آنكه دموكراسي را در اين كشور برقرار كنند آن را ترك كردند. كشوري كه ۲۰ سال پيش پس از شكست دور از انتظار ناپلئون بناپارت به دومين جمهوري سياهپوست آمريكايي مبدل شد.
پس از سالها آريستيد در سال ۱۹۹۰ با رأي مردم به رياست جمهوري هائيتي رسيد اما با كودتاي نظامي ۱۹۹۴ سقوط كرد. درست در سالهايي كه گفته مي شد كشورهاي آمريكاي لاتين با كمك واشنگتن از بند كودتاي نظامي رها شده، راز اقتصاد آزاد و توسعه را يافته و دموكراسي را در ساختارشان جاي داده اند. گرچه در آن سال آريستيد با كمك ۲۰ هزار نيروي نظامي كه كلينتون روانه هائيتي كرد بر سر قدرت بازگشت اما امروز نيز چندان پنهان نيست كه سقوطش هم سناريويي بود كه از كاخ سفيد نشأت مي گرفت. چاوز رئيس جمهور ونزوئلا و تولدو رئيس جمهور پرو هم از اين خطر به دور نيستند.
تجربه ناموفق عراق هم نمره منفي ديگري در كارنامه نشر دموكراسي واشنگتن است. هر چند سقوط رژيم ديكتاتوري بغداد خواست مردم عراق و همسايگان اين كشور نيز بود اما نويد بوش براي برقراري دموكراسي پس از استبداد با توجه به شرايط حال عراق، دور از دسترس مي نمايد،كه شايد بتوان گفت قسمت اعظم اين شكست بر هم خوردن معادلات واشنگتن و عدم شناخت كافي از بافت خاورميانه (برخلاف تمام تحقيقات آمريكايي ها در اين باره) ناشي مي شود. از ديگر سو اين امر نشان داد كه دموكراسي تزريقي چندان كارساز نيست و تا زماني كه ملت با شناخت از خود در اين راه گام برندارند، فشار از بيرون تنها به بن بست ختم مي شود و اين همان سؤالي است كه هم اعراب و هم اروپاييها آن را مطرح مي كنند: «چگونه آمريكايي كه نتوانست دموكراسي را در خاورميانه كوچك فلسطين، عراق و قسمتي از آسيا يعني افغانستان برقرار كند به فكر خاورميانه بزرگ افتاده است؟»

نگاه اعراب

در اجلاس همسايگان عراق در كويت گويا برخي از سران عرب براي اولين بار واژه خاورميانه بزرگ را مي شنيدند. گرچه هنوز هيچ برنامه مشخصي درباره چند و چون اين پروژه اعلام نشده است، اما روزنامه النهار چاپ لندن در روز آغاز نشست كويت، گزارشي را درباره اين پروژه منتشر كرد، هرچند اين متن براساس تحقيقات غيررسمي تنظيم شده بود. همسايگان عراق نيز كه در درجه اول در مورد سرنوشت كشور اشغال شده همسايه به مذاكره نشستند اما به گفته برخي ديپلماتها، قسمت عمده اي از گفتگوها و رايزنيها را به پروژه جديد آمريكا در خاورميانه اختصاص دادند.
اعراب كه در اصل اولين كشورهايي هستند كه در روند اين پروژه جاي خواهند گرفت بيشتر بر سر موضوع دموكراسي مباحثه دارند. عربها عمدتاً با توجه به پيش زمينه اي كه آمريكا در منطقه ايجاد كرده در پي يافتن پاسخي به اين سؤالند كه آيا هدف آمريكا واقعاً كمك به روند دموكراسي در اين كشورهاست يا تغيير رژيمهايشان؟ اين دموكراسي چگونه وارد كشورشان خواهد شد؟ آيا مانند افغانستان و عراق با چماق يا از طريق ترفند چماق و هويج؟ شايد هم مانند تجربه كشورهاي كمونيستي اروپايي در جريان جنگ سرد از يك سو چماق و از سوي ديگر كمك به تحولات داخلي.
همين ابهامات، جهان اعراب را به تكاپو واداشته است.در اجلاس وزراي خارجه كشورهاي عربي، اكثر اعراب مخالفت ضمني يا حداقل ترديد خود را نسبت به طرح خاورميانه بزرگ اعلام كردند، غير از شيخ حمدبن جاسم پسر عموي امير قطر و مروان معاشر وزير خارجه اردن. به اعتقاد اين دو، اعراب بايد اين طرح را با جديت دنبال كنند. البته در اين جا شايد مرور داستان سران اين دو كشور نيز جالب باشد. ملك عبدالله پادشاه اردن نواده شريف حسين امير مكّه است كه به تحريك انگليسيها عليه دولت عثماني بپاخاست. اما روايت امير قطر: سال ۱۹۹۵، شيخ حمد آل ثاني وليعهد قطر در حالي كه پدر بيمارش در بستر مرگ افتاده بود، با حمايت واشنگتن كودتايي به راه انداخت و بر تخت نشست. سيستم هيچ يك از دو كشور با دموكراسي سنخيتي ندارد. يكي اميريست و ديگري پادشاهي. در قطر اثري از انتخابات، حقوق بشر، احزاب سياسي و حقوق زنان و يا هر آنچه كه در اصول پروژه آمريكا وجود دارد، نيست. اما ۲۰ درصد خاكش در اختيار نيروهاي آمريكايي است و از اين رو يكي از مهمترين پايگاههاي عربي واشنگتن بشمار مي رود. با اين وجود اگر پروژه كاخ سفيد به هر شكلي بخواهد به اجرا درآيد به نظر مي آيد كه اين دو كشور بايد در راس كشورهاي ديگر قرار گيرند.اما در طرف مخالفان، مصر كه خود را پدر دنياي عرب مي داند تاكنون بيشترين عكس العمل را نشان داده. سفر بي برنامه حسني مبارك رئيس جمهوري به آنكارا پس از بازگشت رجب طيب اردوغان نخست وزير تركيه نيز در همين راستا بود. مبارك ترجيح مي داد چند و چون مذاكره اردوغان و بوش را بر سر پروژه خاورميانه بزرگ بي واسطه دريابد. بلافاصله پس از آن مصر موضع گيريهاي تندي در اين باره كرد و پس از نشست قاهره حتي عربستان و مصر در بيانيه اي مشترك مخالفت شان را با طرح كاخ سفيد ابراز داشته و تصميم دنياي عرب را براي خود اصلاحي، اعلام كردند. مبارك البته پيش از جنگ عراق هم خطاب به آمريكا گفته بود كه دموكراسي را در خاورميانه با زور و تحت فشار قرار دادن كشورها انجام ندهيد وگرنه بعضي نيروهايي كه امروز مخالفشان هستيد از صندوقهاي رأي بيرون خواهند آمد. گرچه آلن لارنس معاون وزير خارجه آمريكا در امور اقتصادي نيز در سفر اخيرش به عربستان و ديدار با امير عبدالله بن عبدالعزيز وليعهد عربستان و سعودالفيصل وزير خارجه اين كشور اظهار داشت كه واشنگتن قصد ندارد اصلاحات در چارچوب طرح خاورميانه بزرگ را بر ملت عرب تحميل كند و ترجيح مي دهد اين تغييرات توسط خود اعراب صورت گيرد. اما اين كه كاخ سفيد تا چه حد بر اين نظر پايبند خواهد بود مشخص نيست، با توجه به اين كه اسلام ستيزي آمريكا نيز در هاله اي از ابهام قرار دارد. از اين روست كه تحولات داخلي و اصلاحاتي كه توسط گروهي ديگر از مسلمانان در كشورهايشان انجام مي گيرد چندان مورد حمايت واشنگتن قرار نمي گيرد. البته برخي تحليلگران نيز معتقدند كه طرح موضوع اصلاح از درون جامعه عرب خود به نوعي عقب نشيني اعراب از مواضع قبلي و پذيرش كليات طرح آمريكاست. اما نگرانيهاي اعراب كه تاكنون تنها در هر معضلي فقط به ابراز نگراني و هرازگاهي موضع گيريهاي نه چندان سفت و سخت بسنده كرده اند، مانند موضوع عراق و فلسطين، تنها به مسأله دموكراسي ختم نمي شود، بحث اسرائيل هم استخوان لاي زخم هميشه اعراب است.

امنيت اسرائيل

وقتي نام خاورميانه به ميان مي آيد زخم هميشه خونين منطقه يعني فلسطين، چنان رخ مي نمايد كه حتي مفهوم خاورميانه را فرا مي گيرد. كلينتون در سخنراني اش اولين گام در ايجاد امنيت و آرامش در خاورميانه بزرگ را حل معضل فلسطين- اسرائيل خواند و بوش نيز در سخنانش در كنگره آمريكا بر ضرورت رفع اين تنش كهنه و ريشه دار تأكيد كرد، اما واضح است كه بيش از ظلم بر مردم فلسطين، بحث امنيت اسرائيل در قلب برنامه هاي واشنگتن جاي دارد. آشكارا لابي يهودي در جاي جاي سياست كاخ سفيد رخنه كرده است و حتي برخي كارشناسان آمريكايي سيستم سياسي و اقتصادي آمريكا را مكانيسمي از همكاري ۴۰۰ سرمايه دار عظيم آمريكايي با سرمايه داران يهودي اسرائيلي مي دانند. پس از جنگ عراق با مطرح شدن جدي طرح صلح خاورميانه احتمال به سرانجام رسيدن مناقشه پررنگ تر شد اما نه تنها مشكل حل نشد كه با بالا رفتن و امتداد يافتن بيش از پيش ديوار حائل توسط شارون، صلح بار ديگر به فراموشي سپرده شد و سران كاخ سفيد نيز برخلاف ادعاهايشان هيچ تلاشي براي جلوگيري از جنايات اسرائيل نكردند كه عجب در اين نيست،چرا كه وقتي نزديكان بوش در شاهكار خود نگاشته اند: واشنگتن بايد از تفكر تشكيل دولت فلسطيني صرف نظر كند نبايد انتظار داشت كاخ سفيد حق فلسطينيان را محفوظ بدارد. به اعتقاد پرل و فروم براي جلوگيري از حوادثي مانند يازدهم سپتامبر نبايد بيست و سومين كشور عربي (فلسطين) را تأسيس كرد. اين تناقض اكنون با طرح دموكراسي در كشورهاي عربي در چارچوب پروژه خاورميانه بزرگ بيشتر آشكار مي شود، در حالي كه فلسطين هر روز شاهد ظلم بيشتري است چگونه مي توان باور داشت كه هدف آمريكا از ارائه اين طرح كمك به روند دموكراسي در منطقه است؟
اختلاف ريشه دار ميان اعراب و اسرائيل و آشكار شدن برنامه هاي آمريكا چه در جنگ عراق و چه پس از آن براي حفظ امنيت اسرائيل در منطقه به نظر سدي در برابر جلب حمايت كشورهاي عربي در اجراي پروژه خواهد بود. با توجه به اين كه بسياري هدف اين طرح را مشروعيت بخشيدن به اسرائيل و كمك به گسترش رژيم صهيونيستي مي دانند.

نقش تركيه

شايد تركيه اولين كشور خاورميانه اي باشد كه ازسوي كاخ سفيد درباره پروژه خاورميانه بزرگ مطلع شد. بوش بخشي از گفتگوهايش با اردوغان نخست وزير اسلام گراي تركيه را دراولين ديدار رسمي اش از كاخ سفيد به اين موضوع اختصاص داد و حتي تركيه را به عنوان اولين متحد آمريكا و كشور كليدي در اجراي اين طرح خواند. به اعتقاد سران واشنگتن، تركيه كشوري مسلمان با حكومت لائيك است كه مي تواند بهترين الگو براي ساير كشورهاي خاورميانه باشد و اين وضعيت با به روي كار آمدن حزب اسلام گراي عدالت و توسعه، الگوي جالب تري را پديد آورده است. همچنين اهميت تركيه در نقش تنها كشور مسلمان عضو ناتو نيز در اجراي پروژه پررنگ مي نمايد. البته به نظر تركها نيز كه پس از رد لايحه ورود سربازان آمريكايي از تركيه به عراق پس از جنگ، روابطشان با واشنگتن به سردي گراييده بود از اين برگ برنده به خوبي استفاده كرده و سعي دارند خود ابتكار عمل را در طرح جديد به ويژه ميان كشورهاي مسلمان عربي به دست گيرند. اردوغان و گل در نشستهاي مالزي، تهران و كويت مدام پيامهايي را مبني بر لزوم تغيير و اصلاح جوامع اسلامي و بازنگري اعراب در سياستهاي داخلي در سخنراني هايشان جاي دادند.
گل كه يكي از ميهمانان نشست وزراي خارجه كشورهاي عضو كنفرانس اسلامي تهران بود در گفت وگو با همشهري گفت: زمان آن رسيده كه عربها در شرايط شان بازنگري كنند وگرنه راه براي مداخله كشورهاي بيگانه براي اصلاحشان بازتر خواهد شد. در اجلاس كويت نيز وزير خارجه ترك طرحي را در مقابل طرح آمريكا مطرح كرد. گل پيشنهاد كرد كه كشورهاي عضو خاورميانه در چارچوب اتحاديه خاورميانه همكاريهاي اقتصادي، سياسي و امنيتي تنگاتنگي را مانند آنچه در اتحاديه اروپاست، آغاز كنند، گرچه اين پيشنهاد چندان با اقبال حاضران مواجه نشد. حال اين كه آيا اين طرح واقعاً ابتكار آنكارا بوده يا به نوعي از سوي كاخ سفيد ارائه شده سؤال برانگيز است؟ با مروري بر تاريخ ۵۰ سال اخير تركيه مي توان دريافت كه اين اولين بار نيست كه كاخ سفيد پروژه هايش را در خاورميانه از طريق تركيه دنبال مي كند. اولين آنها طرح كمربند امنيتي شمال بود كه در سالهاي ۵۴-۱۹۵۳ از سوي آمريكا تهيه و مركز آن تركيه در نظر گرفته شده بود. عدنان مندرس رئيس جمهور ترك و همراهانش در چارچوب اين طرح از يك سو با گرد هم آوردن كشورهاي خاورميانه تحت پيمان سياسي- نظامي، به محكم تر كردن روابط كشورهاي منطقه پرداخت و از سوي ديگر تلاش كرد تا از اين راه ورود كمونيسم را به اين كشورها سد كند. اما تنها پاكستان، عراق، ايران و تركيه با نام پيمان بغداد به اين طرح پيوستند و ديگر كشورهاي منطقه كه سردمدارشان مصر بود با آن مخالفت كردند. پس از آن در سالهاي دهه ۱۹۶۰ از يك سو اين پروژه با شكست مواجه شد و از سوي ديگر حكومت مندرس با كودتاي نظامي سرنگون شد.
پروژه ديگر، همكاريهاي استراتژيك بود كه پيش زمينه اش در كاخ سفيد تنظيم شده بود و در دهه ۱۹۸۰ توسط تورگوت اوزال براي همكاريهاي اقتصادي، تجاري، اجتماعي و حتي سياسي كشورهاي خاورميانه ارائه شد، اما اين طرحها نيز براثر عدم اطمينان اعراب به يكديگر و به كشورهاي غيرعرب، ايران و تركيه ،در منطقه هرگز موفق نشد.
البته مطمئناً تركها شرايطشان را در راه ورود به اتحاديه اروپا نيز، در اين چارچوب ارزيابي مي كنند، چه اين طرح مي تواند برايشان برگ برنده اي در مقابل اتحاديه اروپا هم باشد چرا كه اگر در نقش كشور كليدي در خاورميانه بزرگ ظاهر شوند ممكن است بيش از قبل اروپا را كه در اين طرح رقابتش با آمريكا و از سويي همكاري اش نيز بيشتر آشكار خواهد شد، به خود جلب كنند.

اروپا، ناتو و خاورميانه بزرگ

خاورميانه به اعتقاد بسياري از تحليلگران حياط خلوت اروپا به شمار مي رود. گرچه خاورميانه آرام، دموكرات و مدرن مي تواند به نفع اروپا باشد اما از آنجا كه اروپاييها هنوز به طرحهاي دموكراتيك آمريكا به ديده ترديد مي نگرند ، موضع گيري آشكاري دراين باره نكرده اند. البته در اين مورد ميزان تمايل آمريكا براي سهيم كردن اروپا در كمك خاورميانه نيز مؤثر است. در هر حال قرار است طرح خاورميانه بزرگ به طور رسمي ابتدا در نشست هشت كشور صنعتي جهان (G8 ) مطرح شده و سپس سر فصل گفت وگوها در اجلاس سران كشورهاي عضو ناتو در تيرماه سال آينده در استانبول قرار گيرد. البته پيش از اين نيز آمريكا رايزناني را به اروپا گسيل داشته است. مارك گروسمان سفير سابق واشنگتن در آنكارا و مشاور وزير خارجه آمريكا چندي است كه سفرهايي را به كشورهاي عربي و اروپايي آغاز كرده و در اين ديدارها با سران اروپا به رايزني ها پرداخته است. در ديدار اخير گرهاردشرودر نخست وزير آلمان از كاخ سفيد نيز توافقهاي اوليه اي بر سر پروژه جديد حاصل شد. تلاش آمريكا براي جلب نظر ناتو در اين طرح نيز نشان دهنده آن است كه برخلاف آنچه قبل از جنگ عراق روي داد و كاخ سفيد بي توجه به همكاري كشورهاي اروپايي سرخود عمل كرد، اين بار واشنگتن همه را مي خواهد وارد بازي كند. استيون پلاك كارشناس برجسته مؤسسه مطالعات استراتژيك در «دانشگاه جنگ» آمريكا معتقد است «ناتو به شكل گريزناپذيري متوجه خاورميانه و حتي آسياي مركزي شده است و در حالي كه به دنبال برقراري امنيت در افغانستان است خود را براي حركت به سوي قلب خاورميانه آماده مي كند.» نيكلاس برنز نماينده آمريكا در ناتو نيز در اجلاس پراگ كه با عنوان ناتو و خاورميانه بزرگ تشكيل شده بود گفت: «ناتو بعداز اين بايد بر خاورميانه متمركز شود و اگر چنين شود ما شاهد پيمان ناتوي جديدي خواهيم بود.»
آمريكايي ها بر اين باورند كه نقش جديدي كه ناتو مي تواند در خاورميانه بزرگ بر عهده گيرد مانع از وقوع تنشها ي بيشتر در اين منطقه خواهد شد.

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط