ناکامي گفتمان جهاني شدن و اصلاحات غربي در ايران
نويسنده:نوروز اکبري زادگان
مقدمه:
از طرفي جهاني شدن بايد مديريت شود و بهتر از همه رژيمهاي دمکراتيک جهاني به سرکردگي جهان غرب و امريکا و متحدانش هستند که بايد اين فرايند را مديريت نمايند.آنان در تعريف خود از جهاني شدن، رژيمهايي که به هر دليلي قرائت غرب را از جهاني شدن برنمي تابند را متهم به غيردمکراتيک يا اقتدارگرا مي کنند و راه کار اصلاحات را بر اساس ويژگيهايي تعريف شده خود براي تمامي اين رژيمها تجويز مي نمايند و بنا به اظهار اين صاحب نظران، جمهوري اسلامي ايران با وجود برخورداري از يک رژيم کاملا دمکراتيک و مردمي نيز در اين راستا ارزيابي مي شود.از اينجاست که ديدگاههاي انقلاب اسلامي با آنچه که قرائت اصلاحات غربي ناميده مي شود همواره در تعارضي جدي با يکديگر مي باشد، در اين نوشتار هر چند مختصر به ارزيابي اجمالي و فشرده اين دو ديدگاه اختصاص داده ايم.
ماهيت اصلاحات در ايران از نظر مقام معظم رهبري
[روزنامه جمهوري اسلامي-79/4/20]
معظم له در 79/5/6 فرمودند:
من بارها به دولت و مجلس گفته ام که مسووليت و اولويت اول شما رفع مشکلات اقتصادي مردم است.(روزنامه جمهوري اسلامي 79/5/6)
اما محمد رضا خاتمي در جايگاه هيئت رئيسه مجلس مي گويد:
اولويت اول ما، اصلاح قانون مطبوعات است
[روزنامه جمهوري اسلامي، 79/5/12]
جريانهاي روشنفکري اصلاح طلب را مي توان در دو بخش عمده ذکر کرد:+
1-اصلاح طلبان ليبرال:
با دو گرايش الف-مارکسيستي و چپ گرايانه با تأکيد حرکات تندرو انقلابي و افراطي ب -چپ گرايان سوسيال گراياي فرميتها انتقال مسالمت آميز سرمايه داري به سوسياليزم(مارکسيستهاي فرميت2-جريان اصلاح طلبان مذهبی
ب-تلاش براي تطبيق ارزشهاي ديني با اوضاع عصر و زمانه و اصلاح دروني مکتب اسلام با فرآيندي کاملا ديني
ج- بازگشت به اسلام عقل گرا، معنويت گرايي و پيشرفت
گرايشهاي فرعي جريان اصلاح طلب مذهبي
2-حداکثر گرايان متعصب:لزوم اخذ هر راه کاري از شرع مقدس شبيه نگرش پست مدرنيستي
3-اعتدالي يا حداکثر گرايي منعطف (انعطاف پذير)
امام خميني =اخذ راه کارها از شرع و باز بودن اجتهاد و علم اعتقاد ثانويه و صدور احکام حکومتي
جريان شناسي اصلاحات در ايران اسلامي
چالش بين اين رويکرد ها به شدت از دو عامل بيروني و دروني متأثر بوده است، از يک سو تحت تأثير تحولات فکري نظام بين الملل بوده و از آن تأثير پذيرفته اند و از سوي ديگر توانايي آنها در مقابله با مشکلات نوعي آزمايش آموزه هاي آنها بوده، و باعث تغييراتي در مباني، روشها و حتي اهداف آنها شده است.
گفتمان جهاني شدن ليبرال دمکراسي و اسلام سياسي ايران
در اين ميان، اسلام سياسي، به ويژه پس از 11 سپتامبر، تحت فشار حمله هاي نظامي و تبليغي کشورهاي ليبرال دمکراتيک قرار گرفته و در عمل به تنها گفتمان سياسي رقيب و يا جدي تري دشمن گفتمان جهاني شده ليبرال دمکراسي تبديل شده است.مهمترين چالش آينده اسلام سياسي، رقابتي سخت و البته نابرابر با اين گفتمان قدرتمند است.اين رقابت در عرصه هاي مختلفي جريان خواهد داشت.ولي کانون اين رقابت، کوشش براي تحميل و تثبيت نشانه هايي است که هر يک ادعاي حق بودنش را دارند، دمکراسي، حقوق بشر، آزادي و برابري از جمله مفهوم هاي مورد منازعه هستند که گفتمان ليبرال دمکراسي با مبنايي به کلي سکولار و انسان گرايانه در تثبيت آنها مي کوشد و در اين راستا از پشتيباني سازمانها و مجامع بين المللي و کشورهاي قدرتمند برخوردار است.از اين سو گفتمان اسلام سياسي مي کوشد تا با تکيه بر دين و به پشتوانه ايمان مذهبي طرحي نو دراندازد و با تأکيد بر مفاهيمي که ريشه در دين دارند، به رقابت خود با گفتمان ليبرال دمکراتيک مسلط ادامه دهد.بايد توجه داشت که اين دو گفتمان خصلتي آشتي ناپذير دارند، نه دمکراسي غربي با اسلام سياسي فقاهتي سازگار است و نه بسياري از مواد اعلاميه حقوق بشر در چارچوب گفتمان اسلام سياسي فقاهتي مي گنجد و نه پذيرش آزاديهاي متنوع غربي در چارچوب اسلام گرايي ممکن است.
پيدايش گفتمان ليبرال دمکراسي در ايران را مي توان در برخي از نشريات توقيف شده مثل دنياي سخن، آدينه، کلک، نگاه تو، گفت و گو، و کيان دنبال کرد.
در واقع اين گفتمان در همان سالهاي جنگ در نشريه هايي چون دنياي سخن حضور کم رنگ خود را اعلام مي کرد در فضاي پس از جنگ با اندک گشايشي که ايجاد شد هرروز اين گفتمان پررنگ تر شد
- عمده ترين نقدي که بر اين جريان به نظر مي رسد آن است که اين جريان ليبراليسم مذهبي را مرحله اي گذار به جامعه لائيسم مي داند و اصلا به هويت تاريخي و سازوکارهاي مناسب نمي انديشد که چنين ديدگاهي در تاريخ ايران اسلامي قرائتي مردود و ناسازگار است.
از اسلام ليبرال تا سکولاريسم ديني
1.به حاشيه راندن اسلام فقاهتي و فقه و ولايت فقيه و جايگزيني مفاهيمي چون حقوق بشر، دمکراسي و معنويت
2.تلفيق دين و دموکراسي، معنويت و مدرنيته هدف اصلي آن است
3.احيا و بازسازي گونه هاي گفتمان ديني که حکومت ديني در آن جايگاه رفيعي ندارد، و احترام به خواست مردم متدين، و حکومت به ارزشهاي ديني احترام مي گذارد
4.عدم تمايل نقش رهبري سياسي روحانيت و حتي نقد مرجعيت ديني و روحانيت
5.کنترل ايدئولوژي سياسي اسلامي به باورهاي معطوف به اخلاق و معنويت
6.پذيرش عدم جامعيت دين در پاسخ گويي به امور دنيوي و سياسي
7.تأکيد بر جايگاه رفيع عقل و اختيار
دو چهره سکولاريزم ديني
2-احيا و بازسازي گفتمان سنتي تشيع = جبهه سنت گرايان شيعي(بيشتر در بين علماي حوزه ايران-در لبنان و عراق شدت بيشتري دارد)
شخصيتهاي احياگر سکولاريزم ديني
2.سروش و حکومت دمکراتيک ديني:نظريه قبض و بسط تئوري گري شريعت سکولاريزم-دين حداقلي-ايدئولوژي-حقوق بشر-آزادي-عدالت-محدوديت اسلام فقاهتي-نقد روحانيت و مرجعيت-
3.روحانيت و بازسازي هاي نظري:
آيت آله دکتر مهدي حائري و جمهوريت مبتني بر مالکيت مشاعي-مجتهد شبستري و نقد هرمينوتيکي-کديور و عبور از اسلام فقاهتي-منتظري و بازسازي نظريه ولايت فقيه-معرفت ديني
اصلاحات در ايران از ديدگاه سياست مداران آمريکائي
يک ايران مدرن با وجود ولايت فقيه مشکل خواهد داشت و حل اين معضل براي محافظه کاران آسان نخواهد بود.آنها واقفند که شمشير و حربه اصلاحات ولايت فقيه را هدف قرار گرفته است يا در دامنه پرگار حملات نهايي خود دارد.
گري سيک(مشاور سابق امنيت ملي آمريکا، عضو برجسته سازمان سيا و از اعضاي مرکزيت سازمان امريکاي ديده بان حقوق بشر)، در مصاحبه اي با اشاره به جريان اصلاحات در ايران مي گويد:
من چگونه خوشحال نباشم از اين که در ايران موج تازه اي بر پا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامي را به هم پيچيده و حکومتي نظير ايران در دوران شاه و عربستان سعودي را روي کار بياورد.
من در ايران روشنفکراني را ديدم که اشاره هاي ما را دنبال مي کنند، آنها ششلولي بالا برده اند تا هر کس و هر چه را با ما ناسازگار است، هدف قرار دهند...حتي ولايت فقيه را که من فکر مي کنم در صحراي طبس، تکنولوژي برتر ما را در اراده خود دفن کرد.
طرح فولبرايت:
ارزيابي شکست غربي سازي جهان و جهان آينده
قطعه قطعه شدن جهان مدرن با توجه به اينکه مفهوم وحدت جوهري نوع بشر بيش از هر زمان ديگري دراذهان جاي گرفته، بسيار حيرت آور است.وجود مشهود يک الگوي فرهنگي فراملي که زندگي را در تمام ابعاد آن در سرتاسر سياره، بيش از پيش يکدست مي سازد، اعتقاد به اين وحدت را موجه تر مي نمايد.محدوديتهاي مشهود اين وحدت نيز ظاهرا ناشي از تصنعي بودن بعد فرهنگي، ريشه دار نشدن الگوي غربي و يا شکست غربي سازي استاندارهاي زندگي و مقاومت جوامع پيراموني به رغم تحمل فرهنگ زدايي وسيع از سوي آنان است.
غربي سازي جهان پيش و بيش از هر چيز يک تحول اقتصادي گسترده جهاني است هر چند که مشهود ترين نتيجه آن يکدستي روشها والگوها به جاي تحصيل موفقيت آميز وسايل و ابزار انطباق آنها باشد اين مطلب تا حدودي پيچيدگي فوق العاده عنصر فرهنگي را نمايان مي سازد.اگر غربي سازي جهان در حال حاضر با شکست مواجه شده است،علت آن اين نيست که منتشر کنندگان اطلاعات قدرت کافي ندارند بلکه علت ساده آن اين است که از يکسو «اساس فرهنگ» يعني اقتصاد از آن تبعيت نمي کند و از سوي ديگر نظام اجتماعي که بيشترين بار اين تغيير را به دوش مي کشد در حال سقوط است.الگوي توسعه اي نه تنها قابل تعميم نيست بلکه يکي از ابزار سلطه جهاني است که قواي محرکه پيچيده آن دائما در حال بزرگتر کردن يا ايجاد گسستهاي مختلف در زيربنايي است که معناي آن از نظام قدرت مبهوت کننده ملازم آن استخراج مي شود.
بي مرز سازي اقتصادي و اجتماعي، بيش از آنکه به ايجاد يک نظام نوين بين المللي يا نظم جهاني منجر شود به ايجاد بي نظمي و هرج و مرج منجر شده است در اين جهان ويران شده با ماشين فني-اقتصادي، نهادهاي اجتماعي، پايه ها و حس جهت يابي خود را از دست داده اند و هم ما کم و بيش با سرعت در حال سقوط از اين سراشيبي لغزنده هستيم.
شکست غربي سازي جهان وجهان آينده
غرب قادر به ارايه فرهنگي از تکنولوژي و صنعتي سازي که بتواند معناي جهان را به آن باز گرداند، نيست علاوه بر آن قادر به محقق ساختن وعده خود در خصوص وفور نعمت هم نيست، اين شکست دوگانه، مقاومت فرهنگي در برابر غرب را تغذيه مي کند.
همراه با شکست غربي سازي که امراض عمومي نشان دهنده آن است نشانه هاي محکم فراواني از مقاومت بقا و دوام نيز وجود دارد.اين نشانه ها گواه،سرزندگي و خلاقيت اين فرهنگهاست.
نهضتهاي «هويت»، بخشي که بنياد گرايي اسلامي به طور کلي در حال حاضر نمونه آن است، پيچيده ترند... اين نهضت از خاطره گذشته تاريخي و شکوهمند خويش نيرويي براي مقاومت و گسترش فراهم مي سازد...
اين مقاومتها در برابر وسوسه غرب منشأ اميدواري است.اينها دليلي براي اعتقاد است که مرگ غرب، لزوما پايان جهان نخواهد بود.
ويراني ماشين فني-اقتصادي در مرکز بافت اجتماعي در حال ايجاد بحران نظم غربي است اما اين مي تواند پيش شرط ظهور دنياهايي تازه، تمدني جديد و عصري نو باشد.
فهرست منابع:
1.شيرازي، علي:نقد انديشه ها، انتشارات فيضيه، قم، چاپ ششم 1379
2.پوراحمدي و فوزي يحيي:گفتمان اصلاحات در ايران، سازمان بسيج اساتيد، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1382
3.لا توشه، سرژ:غربي سازي جهان، ترجمه فرهاد مشتاق صفت، انتشارات سمت، چاپ اول 1379
4.روزنامه جمهوري اسلامي-79/4/20و 79/5/12
5.ماهنامه پرتو سخن، 79/5/12
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله