انقلاب اسلامي و نقش مهدويت و انتظار در اميد و بيداري ملت‌ها

در انديشة مهدويت، لازمة انتظار ايجاد زمينة ظهور و انجام دادن اصلاحات سياسي اجتماعي و آماده کردن جامعه براي پذيرش انقلاب جهاني امام منتظر(عج) است. در ذات مفهوم انتظار به معناي شيعي آن، تعهداتي نهفته است که پيروان را به پاي بندي و تلاش در راه پياده کردن آن مقيد مي‌سازد به عبارت ديگر، گفتمان مهدويت شيعي، مأموريت‌هاي خاصي براي پيروان خود مشخص مي‌کند که تلاش براي تحقق آن‌ها، بخش مهمي از وظايف منتظرين را تشکيل مي‌دهد.
چهارشنبه، 6 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب اسلامي و نقش مهدويت و انتظار در اميد و بيداري ملت‌ها
انقلاب اسلامي و نقش مهدويت و انتظار در اميد و بيداري ملت‌ها
انقلاب اسلامي و نقش مهدويت و انتظار در اميد و بيداري ملت‌ها

نويسنده: نفيسه فاضلي نيا

چکيده:

در انديشة مهدويت، لازمة انتظار ايجاد زمينة ظهور و انجام دادن اصلاحات سياسي اجتماعي و آماده کردن جامعه براي پذيرش انقلاب جهاني امام منتظر(عج) است. در ذات مفهوم انتظار به معناي شيعي آن، تعهداتي نهفته است که پيروان را به پاي بندي و تلاش در راه پياده کردن آن مقيد مي‌سازد به عبارت ديگر، گفتمان مهدويت شيعي، مأموريت‌هاي خاصي براي پيروان خود مشخص مي‌کند که تلاش براي تحقق آن‌ها، بخش مهمي از وظايف منتظرين را تشکيل مي‌دهد.
در اين ميان انقلاب اسلامي ايران، بهترين الگوي انتظار را در اختيار جوامع بشري قرار داد جوامعي که از خلأ عظيم معنوي که بر اثر گسترش بي‌روية ظلم و فساد است رنج مي‌برند و دچار نوعي سرخوردگي و حس تنفر نسبت به همة مکاتب پوچ بشري و وعده‌هاي پوشالي آن‌ها براي زندگي سعادتمندانه شده‌اند. انقلاب اسلامي، جوامع بشري را به سمت اين اميد در آينده سوق داد که با بهره‌گيري از کارکردهاي مثبت انتظار زمينه براي پذيرش مصلح جهاني و برقراري عدالت جهاني تحقق خواهد يافت.
بر اين اساس نوشتار حاضر ضمن بيان ويژگي‌هاي انتظار شيعي، نقش اين آموزه را در انقلاب اسلامي و تأثير آن بر بيداري و اميد ملت‌ها مورد بررسي قرار مي‌دهد.

مقدمه

هر چند «لزوم اميدواري و اجتناب از يأس و نااميدي» اصلي کلي و قابل پذيرش است، ليکن آرماني اصيل، حقيقي و دست يافتني بايد باشد که بتوان بدان دل بست و اميد ورزيد. به عبارتي تا متعلق اميد، امري حقيقي و غيرموهوم نباشد، اميدي ريشه‌دار و اعتماد آفرين در دل يک فرد يا جامعه جوانه نمي‌زند و سايه گستر نمي‌شود و تا دريچه‌اي به سوي نور در دل تاريک يک ملت يافت نشود؛ لزوم اميدوار بودن نور اميد را به جان وي بر نمي‌تابد.
توجّه به اين امر زماني اهميّت دارد که بدانيم عموم انسان‌ها که فطرت تکامل جو و کمال طلبشان آنان را از وضع نامطلوب کنوني حاکم بر جوامع بشري گريزان ساخته، به نيک شهري مي‌انديشند که بستر مناسبي را براي شکوفايي گرايش‌هاي عميق فطري آدمي و رشد فضايل ناب انساني فراهم سازد. بر اين اساس آرمان تشکيل حکومتي عدل پرور و فضيلت گستر و تحقق جامعه‌اي شرافت پرور و حق محور، انديشمندان زيادي را بر آن داشت که به طراحي مدل آن شهر طلايي و ايده‌آل بپردازند و جامعة بشري را بدان بشارت دهند يا براي نيل به آن تشويق کنند.
چنانکه افلاطون نقشة «اتوپيا» را تهيه کرد، ابونصر فارابي تابلوي «مدينة فاضله» را ترسيم کرد، توماس کامپانلا ماکت «شهر آفتاب» را طراحي کرد، تاس مور «بهشت زميني» را نويد داد و مارکس «جامعة بي طبقه» را وعده‌گاه آخرين منزل تاريخ دانست و در اين اواخر هم نظراتي چون نظريه پايان تاريخ فوکوياما، «موج سوم» آلوين تافلر، نظرية «برخورد تمدن‌ها» توسط هانتينگتون مطرح شدند.
هر يک از اين متفکران براساس نظام ارزشي مورد نظرشان به توصيف آرمان شهر و وضعيت ايده‌آل پرداخته‌اند امّا نکتة قابل تأمل آن است که هيچ يک از اين‌ها، راهکارهاي عملي و تضمين شده جهت برون رفت از حالت نابسامان مستقر و رسيدن به وضعيت مطلوب ارایه نکرده‌اند. چرا که لازمة ايجاد حکومت و جامعة قسط پرور و حق محور برچيدن بساط ظلم‌هاي رسمي و غيررسمي و حق کشي‌هاي قانوني و غيرقانوني و براندازي همة حاکميت‌هاي جائرانه و ريشه‌کن کردن همة اقسام استعمار و استثمار و استکبار است و اين يعني درگير شدن با تمامي موجوديت و منافع ظالمان و قدرت پرستان و نبردي تمام عيار با جبهة استکبار جهاني و ستيز با قدرت اهريمني نظام سلطة بين‌المللي.
از طرفي با توجّه به شرايط موجود جبهة حق اگر بپذيريم که در درون مجموعة عوامل طبيعي آن، عاملي که تضمين کنندة تفوق کامل و برتري نهايي اين جبهه عليه جبهه باطل باشد، وجود ندارد و با عنايت به اينکه با خيال پردازي هم نمي‌توان جبهة پر عِدّه و مجهز باطل را در هم کوبيد، سئوال مهمي که با آن مواجه هستيم آن است که با کدام نيرو مي‌توان معادلة توازن قواي کنوني را که به نفع جبهة باطل است بر هم زد و نه تنها شاخه‌هاي اين شجرة خبيثه را شکست بلکه ريشة آن را از دل جامعة بشري بر کند و اساساً چگونه مي‌توان اميدي ريشه‌دار و توان بخش براي جوامع خستة بشري ايجاد کرد؟
اينجاست که مهدويت شيعي که با آموزه‌هاي بستر سازي همچون آموزة «انتظار» بهتر از هر آيين و سنت ديگري مي‌تواند اميد پر برکت و سازنده، ايمان زا و جهت بخش و آرمان ساز و شورآور و مجاهد پرور ايجاد کند، رخ مي‌نمايد و انقلاب اسلامي ايران نيز که در پرتو گفتمان مهدويت شيعي شکل گرفته نه به عنوان يک حرکت صرفاً سياسي بلکه حاکي از يک تمدن و تفکر رهايي بخش براي انسان معاصر به عنوان بهترين الگوي انتظار در جهت‌دهي به زندگي انسان‌ها و مصداق عيني اعتراض به نظام موجود بين‌المللي مورد توجّه قرار مي‌گيرد.

عموميت انتظار

براساس تعاليم همة مکاتب آسماني «انتظار» در همة انسان‌ها وجود دارد و زمينة آن در همة جوامع بشري از متمدن و غيرمتمدن به چشم مي‌خورد. به طوري که عده‌اي معتقدند، مسألة انتظار از محدودة دين دين فراتر رفته و رويکردهاي غيرديني نظير مارکسيسم را نيز شامل شده، چنانکه برتراند راسل مي‌گويد(1):«انتظار تنها به اديان تعلق ندارد بلکه مکاتب و مذاهب نيز ظهور نجات بخشي که عدل را بگستراند و عدالت را تحقق بخشد، را انتظار مي‌کشند.»
از طرفي مسألة انتظار در اديان پيش از اسلام هم مطرح بوده چنانکه در عهد قديم از کتاب مقدس آمده است(2):«از وجود اشرار و ظالمان دلتنگ مباش که به زودي ريشة ظالمان بريده خواهد شد و منتظران عدل الهي زمين را به ميراث برند و آنان که لعنت شده‌اند پراکنده شوند و صالحان از مردم همان کساني‌اند که زمين را به ميراث برند و تا فرجام حيات جهان در آن زندگي کنند.»
در آموزه‌هاي دين اسلام هم اميد به آينده و انتظار فرج به دو معناي عام و خاص بکار رفته است:
در معناي عام، مکتب اسلام تلاش کرده از يکسو با فضيلت بخشيدن به انتظار گشايش و اميد به آينده و از سوي ديگر با نکوهش يأس و نااميدي، روحية تلاش و تکاپوي سازنده را در افراد جامعة اسلامي زنده نگه دارد و از ايجاد حالت يأس و نااميدي در زندگي شخصي مسلمانان جلوگيري کند. اهتمام اسلام به اين معناي عام از انتظار و اميد به آينده تا بدان حد بوده که از يکسو اميد به فرا رسيدن گشايش از طرف خدا در زمرة بهترين اعمال شمرده شده و از سوي ديگر يأس و نااميدي از رحمت خدا از جملة گناهان بشمار آمده است(3). چنانکه قرآن مي‌فرمايد:«لا تيأسوا من روح الله انَّهُ لا ييأس من روح الله الا القوم الکافرون»(*)
همچنين رواياتي که به فضيلت انتظار فرج به طور کلي و بدون ذکر متعلق اشاره شده، به اصل تقويت روحية اميد به آينده و مقابله با حالت نااميدي و بدبيني نسبت به آينده نظر داشته‌اند؛ از جمله در روايتي از حضرت علي(ع) که مي‌فرمايند:«انتظروا الفرج و لا تيأسوا من روح الله، فان الله احب الاعمال الي الله عزوجل انتظار الفرج»(4)؛ «در انتظار فرج باشيد و از رحمت خدا نااميد نشويد زيرا دوست داشتني‌ترين اعمال نزد خدا، انتظار گشايش است.»
از طرفي به نظر مي‌رسد انتظار و اميد به آينده همزاد انسان است و اگر اميد را از او بگيرند سرنوشتي جز سکون و مرگ و تباهي نخواهد داشت. از همين رو در کلام پيامبر گرامي(ص) آمده است: «اميد براي امت من ماية رحمت است و اگر اميد نبود هيچ مادري فرزندش را شير نمي‌داد و هيچ باغباني درختي نمي‌کاشت.»
در معناي خاص، انتظار گشايش و اميد به آينده از حالت امري محدود، سطحي و فردي خارج شده و تبديل به امري گسترده، عميق و اجتماعي مي‌گردد. به عبارتي دين اسلام در راستاي تعميق و توسعه بخشيدن به گرايش دروني و فطري انتظار، خطاب به همة انسان‌ها مي‌گويد: «اولاً شما فقط منتظر بهبود وضعيت معنوي و مادي خود و اطرافيان نباشيد و تنها سعادت نزديکان خود را طلب نکنيد بلکه اين انتظار را نسبت به همة افراد جامعه گسترش دهيد و چشم انتظار روزي باشيد که معنويت، عدالت و رفاه نه در شهر و ديار شما بلکه در همة جهان گسترده شود. ثانياً، انتظار شما نبايد متوجه امور ظاهري، سطحي و محدود زندگي گردد، شما بايد انتظارتان را تعميق بخشيد و چشم به راه آينده‌اي باشيد که حقيقت و عدالت و معنويت مطلق در جهان حاکم شود.(5)
انتظار هم يک اصل فکري اجتماعي و هم يک اصل فطري انساني است و همة جوامع بشري داراي «غريزه انتظار» هستند. اين امر شايد آنچنان که دکتر شريعتي مطرح مي‌کند به اين دليل باشد که همة فرهنگ‌ها و جوامع داراي دو شاخص مشترکند:
اول اينکه هر تمدني و فرهنگي (حتي جوامع عقب مانده و ابتدايي) بنا به گفتة قصه‌ها و اساطير خود در دورترين گذشتة خويش داراي «عصر طلايي» بوده که در آن عصر، عدالت و آرامش و صلح و عشق وجود داشته و سپس از بين رفته و دورة فساد و ظلم بوجود آمده است.
دوم اينکه همگي معتقد به يک انقلاب بزرگ و نجات بخش در آينده و بازگشت به عصر طلايي، عصر پيروزي عدالت و برابري و قسط مي‌باشند.(6) آري اين اعتقاد همة جوامع بشري است و چنانچه شريعتي بيان مي‌کند، تجلّي غريزة جامعه است چون جامعه موجود زنده‌اي است و موجود انساني زنده منتظر است و اگر منتظر نباشد حرکت نمي‌کند و تن به آنچه هست مي‌دهد.(7)
توجّه دادن مردم به آيندة درخشان و دولت حق و نويد دادن به اجراي کامل عدالت اجتماعي و تأسيس حکومت جهاني و ظهور يک شخصيت خدا ساخته و بارز که مؤسس و سرپرست آن حکومت و دولت است، از تعاليم مؤسسين اديان است. به اين ترتيب منجي باوري و اعتقاد به مهدي موعود ايده‌اي است جهان وطني که تنها مختص شيعه نيست و بيشتر پيروان ديگر اديان نيز به نوعي به آن ايمان دارند و همگي منتظر ظهور اويند. امّا در اين ميان، تأثير شگرف اين انتظار بر شيعه از سنخ ديگري است چرا که اساساً در مکتب اسلام و تشيع، مسألة منجي و مهدي موعود با تفصيل و تأکيد و شفافيت بيشتري نسبت به ساير اديان مطرح شده است و حتي در خود جهان اسلام هم تفاوتي در نگرش شيعه و غالب برادران اهل سنت به مسألة مهدويت و انتظار وجود دارد.(8)
به عبارتي هر چند منتظران در تمام اديان و مکاتب به نوعي روح اميدواري خود را با انتظار براي قيام کننده‌اي مصلح، سيراب مي‌کنند امّا هرگونه انتظاري مقدس و حرکت زا نمي‌باشد. يعني تا تحولات آينده دقيقاً مطرح نشود و علائم و آثار و نشانه‌هاي آيندة روشن و رهبر و نجات دهندة محرومان در آينده معرفي نشود و آرمان و مباني اعتقادي و مبارزاتي او دقيقاً شناسايي نشود، آنچنانکه در مذهب شيعه مطرح است، صرف انتظار براي آينده‌اي روشن نمي‌تواند ارزشمند باشد و نمي‌تواند بشريت تشنة عدالت را جهت و هدف و آرمان بخشيده و براي مبارزه با ظلم و ظالم بسيج نمايد و حتي به صورت يک تفکر منفي و تاريک ابزار دست استعمار براي غارت ملت‌هاي ستمديده مي‌شود. در حاليکه در مکتب شيعه، فلسفه انتظار روشن و همواره عامل حرکت و سازندگي شيعه بوده و خواهد بود و تلاش ابرقدرت‌ها براي درهم شکستن مرزهاي عقيده و فلسفه انتظار شيعه همواره بي‌نتيجه مانده است چرا که دانشمندان و فقهاي شيعه با معيارهاي روشن انتظار، با ويژگي‌ها و شرايط و صفات امام غائب، امکان سوء استفادة دشمنان از فلسفة انتظار و قيام مهدي موعود(عج) را از بين برده‌اند.
و لذا در مکتب تشيع که مکتب حق اسلام و حافظ اصلي معنويات آن است، مسألة مهدويت و انتظار جزء عقيده قرار داده شده و ايدة مهدي باوري و پديدة انتظار در فرهنگ شيعي به صورت عيني و زنده تعريف شده و اساساً دربارة خصوصيات دولت مهدوي توضيحات بيشتري داده شده و مکتب شيعه پيروان خود را به انتظار چنين روزي ترغيب نموده و حتي انتظار ظهور را از عبادات دانسته است(9) و آن را برترين گشايش معرفي کرده است.(10) آري در انتظار فرارسيدن شکوه قدرت اسلام زيستن به معناي انتظار براي رسيدن به دوراني است که بندگان صالح، وارث زمين خواهند شد و وعدة حکم‌راني آن‌ها بر جهان تحقق مي‌يابد.
در انتظار مصلح موعود بودن به معناي عشق ورزيدن به عدالت و مجري عدالت است و داشتن اين حالت نفساني که آدمي را به اصلاح نفس خود و ديگران بر مي‌انگيزد خود فرج و گشايشي است بلکه برترين گشايش است.(11) به اين ترتيب از ديدگاه اسلام به خصوص مذهب حق تشيع، انتظار همه‌گاه برانگيزاننده، تحرک بخش، جنبش آفرين، سرچشمة شور و مقاومت، ايثار و قيام و حرکت مستمر است.(12) با اين اوصاف بيان ظرفيت‌هاي انتظار شيعي در تحرک آفريني و اصلاح گري بحث ديگري است که ضروري است به آن پرداخته شود.

تحرک و جريان سازي در پرتو انتظار شيعي

شيعه تمام آرمان‌ها و آرزوهاي خويش را تا رسيدن موعود، ، دست نايافتني مي‌داند و بنابراين همواره از وضع موجود ناراضي است و اميد به ظهور مصلح جهاني، آن‌ها را همواره در حالتي آماده باش قرار مي‌دهد و روحيّه‌اي فعال به منتظران مي‌دهد. در واقع انتظار عاملي محرک است که انسان را به تلاش و تکاپو وا مي‌دارد. در انتظار مطلوب هم فعاليت و حرکت و امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد و هم دعوت به سوي خدا و جهاد. اين از زمينه‌هاي ظهور امام عصر است زيرا ظهور او با زنجيره‌اي از سنت‌هاي الهي در جامعه و تاريخ ارتباط دارد و اين سنت‌ها جز با فعاليت و حرکت تحقق نمي‌يابد.(13)
انتظار عاملي است که انسان را در حرکت ياري مي‌دهد به اين معني که اميد را در انسان بر مي‌انگيزد و اميد، توانايي و مقاومت و حرکت را به وي مي‌بخشد. آري انتظار و اميد به وراثت زمين به وسيلة صالحان و امامت مستضعفان مؤمن و اينکه عاقبت از آن متقين است، به صالحان و تقوا پيشگان، ثبات و قدرت بيشتري مي‌دهد و در ميدان نبرد آن‌ها را ثابت قدم خواهد داشت و اميد را در روحية دلاوران عرصه‌هاي نبرد بر مي‌انگيزاند چنان که در رويارويي با فرعون و هامان، موسي بن عمران قوم خود را با وعدة الهي و انتظار فرج و کمک از سوي خدا نيرو بخشيد.(14)
انتظار شيعي مفهومي است پر اصالت و سازنده و تحرک بخش در جهت‌دهي به رفتار يک انسان پيرو و ارج نهادن به حرکت‌هاي جامعه در راه رسيدن به حکومت عدالت و ايمان اسلامي. به همين دليل در سنت پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) انتظار نوعي عمل و گونه‌اي پرستش و عبادت خداي جهان تلقي شده است چرا که اساساً يکي از خصيصه‌هاي ممتاز انسان گرايندة به اسلام اين است که به آنچه ايمان و اذعان دارد و در قلب آن را پذيرفته و به عبارت ديگر گرايش ذهني به آن دارد، عينيت بدهد و در خارج از ذهن خود بدان تجلّي بخشد.(15)
انتظار در اعتقاد تشيع داراي محتوايي اصلاح‌گر، تحرک آفرين و تعهدآوري است که عالي‌ترين بندگي حق تعالي و در نتيجه برترين عمل و نيکوترين جنبش و تلاش است. منتظر چه فرد باشد، چه جامعه و چه ملت، در حال عبادت و پرستشي به سر مي‌برد که روحش عمل، بلکه بهترين عمل است و به بيان علي(ع) همانند مجاهد و تلاش‌گري است که در راه خدا و احياي سنت‌هاي اسلامي در پرتو اعتقاد راسخ به انتظار در خون مي‌غلتد.(16)
جامعة منتظر اگر بر اين گرايش و ايمان از دنيا برود گويا در خيمة امام منتظر بلکه همانند جنگاوران احد و يا ديگر مجاهدان پيشگاه رسول اسلام(ص)، جام گواراي شهادت را نوشيده است.(17)
به اين ترتيب ارزيابي شخصيت منتظر، نمايشگر جامعه‌اي است متحرک و تلاش‌گر که براي تشکيل حکومت عدالت و ايمان پيوسته در تلاش و تکاپوست.
شيعه مي‌داند که سرانجام، حکومت خدايي، تمام مذاهب و مکتب‌ها و مرام‌هاي ساختگي را مغلوب مي‌سازد و به خواستة خداپرستان لباس عمل مي‌پوشاند و شايستگان و برتر انديشان، مواريث طبيعت را بدان سان که خدا وعده داده به ارث مي‌برند. آنچه در اين ميان از نظر شيعه ارزنده و عالي است داشتن يک حرکت دائم و فعاليت پي‌گير در مسير اسلامي براي رسيدن به هدف خويش و دست يافتن به حکومتي است که در آن شخصيت‌الهي انسان‌ها از خطر سقوط در امان باشد.
از نظر شيعه، آيين اسلام چنان بر اعماق زمين زندگي مردم ريشه مي‌دواند و آنچنان از خود ساقه و شاخه مي‌سازد که فضاي عالم را فرا فرا مي‌گيرد و همانطوري که خدا مقرر نموده به همه جاي هستي نداي عدالت و انصاف مي‌رسد و بذر پر برکت اسلام در دل‌هاي مردم و اعماق جان آن‌ها فرو مي‌رود. بدين سان هر انسان شيعي اميدوار است و با اين اميد به حيات اسلامي خود ادامه مي‌دهد و براي رسيدن به عدالت و امنيت در سازندگي خويش و جامعه‌اي که در آن زندگي مي‌کند، مي‌کوشد و دريافته که در وراي ستم‌ها و ظلمت‌ها، عدالت و نورانيت و در پايان نااميدي‌ها اميد است به اين ترتيب انسان شيعي منتظر که به پيروزي نهايي اسلام ايمان و اميد دارد و مي‌داند که مصلح جهان سرانجام حکومت حق را در عالم برقرار مي‌کند و بر جولان دادن باطل پايان مي‌بخشد، مي‌کوشد زمينة تشکيل اين حکومت را فراهم کند و به عقيدة باطني خويش جامة عمل بپوشاند و بدان عينيت بخشد.
ملتي که منتظر پيشوايي است که بيايد و ستمگران را براندازد و از جملة القاب اين پيشوا، «قائم» است و انسان منتظر هرگاه اين نام را مي‌شنود، قيام مي‌کند، چگونه مي‌تواند به قعود و ذلت‌پذيري معتقد باشد و اصولاً فلسفة قيام (ايستادن) به هنگام ذکر نام «قائم» توسط شيعيان اين است که شيعة منتظر و بلکه هر مسلماني بايد در هر آن براي قيام و مبارزه و جهاد در راه تحکيم عدالت جهاني و حفظ حقوق انسان‌ها آماده باشد و در راه تحقق آن به وسايل گوناگون بکوشد و تا آن جا اين آمادگي را داشته باشد و ابراز دارد که هرگاه نام پيشواي قيام (قائم)، ذکر مي‌شود به پا خيزد و آمادگي همه جانبة خويش را نشان دهد و اين آمادگي را هميشه به خود و ديگران تلقين و تحکيم کند.(18)
با توجّه آنچه بيان شد منتظر از حالتي برخودار است که منشأ آمادگي و مهيا براي قيام اوست و شيفتة قيام رهبر معصوم خويش است. منتظر واقعي هرگز از رفتار اصلاحي و گسترش پاکي و بازداشتن جامعه از پليدي غافل نيست و فردي نيست که دست روي دست گذارد و يکسره تسليم گناه و فساد و هر نوع بي‌عدالتي شود، از خود سلب مسئوليت کند و به دست خويش وسيله تباهي انديشه و عقل خود را فراهم آورد بلکه او انساني قائم است يعني داراي جنبش و تلاشي است و به فکر اصلاح خود و ديگران چرا که خاصيت پيرو قائم اسلام بودن همين است که خود نيز هميشه در قيام باشد و با اقتدا به امام قائم خود، مشي مبارزاتي و قيام عليه دستگاه جباران را پيشة خود سازد و به سهم خود در راه اصلاح جامعه و استقرار عدالت بکوشد.

نقش انتظار در اعتراض به وضع موجود

انتظار ظهور و چشم به راه «مهدي موعود» بودن، دعوت به نپذيرفتن است. نپذيرفتن باطل، نپذيرفتن ستم و بردگي و ذلّت. انتظار پرچم مقاومت است در برابر ستم و ستمگران.
منتظر که در انتظار کسي است که بيايد و عدالت را در جهان بگستراند، به عدالت عقيده دارد و از آنجا که هر عقيده، تعهداتي به دنبال دارد لذا انسان مؤمن و معتقد به عدالت و متعهد به اجراي عدالت نمي‌تواند بي‌حرکت و ساکت باشد و ظلم و بي‌عدالتي را تحمل کند و آرمان اعتقادي خويش را کنار نهد تا پس از سال‌ها در نهايت ظهور تحقق يابد و مصلح موعود بيايد و عقايد و تعهدات او را تحقق بخشد. آنچه مصلح موعود و ياران او در عصر ظهور انجام مي‌دهند تکليف خود آنان است در روزگار ظهور.
لذا براي منتظرين سستي و رکود و قعود وذلّت و بي‌اعتنايي نسبت به وضع اجتماعي و پذيرش سلطه، پذيرفتني نيست چرا که بنا بر آية: «و لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلا»(*)؛ «خداوند هرگز نخواسته که کافران بر مؤمنان سلطه داشته باشند».
شايد عنايت به همين مسأله باعث مي‌شود که انسان منتظر معترض به وضع موجود بشود و بخواهد وضعيت موجود را به وضعيت ايده‌آل و آرماني تبديل کند.
در واقع، انتظار فعال، سنتز تضاد ميان دو اصل متناقض حقيقت و واقعيت است. حقيقتي که آگاهي، عدالت، نجات و آزادي را براي مردم جهان شعار مي‌دهد و تضمين مي‌کند و آن حقيقت، اسلام است. و واقعيتي که برخلاف حقيقت بر تاريخ و جهان حاکم است و رنجي که بشريت هنوز از ستم مي‌برد و هر روز قدرت زر و زور بر حقيقت مي‌چربد. به عبارت ديگر تضاد ميان واقعيت باطل حاکم و حقيقت نجات بخش محکوم را جز به انتظار به پيروزي جبري و قطعي حقيقت نمي‌توان حل کرد(19) يعني علي‌رغم اينکه شاهد آن هستيم که جهان و تاريخ و نظام‌هاي اجتماعي به نفع طبقه حاکم، به نفع سرمايه‌داري و... پيش مي‌رود و توده‌هاي محروم هر روز بيشتر استثمار مي‌شوند و منحني به طرف ضعيف‌تر شدن توده‌هاي استثمار شدة مردم و قوي‌تر شدن گروه‌هاي حاکم بر آن‌ها پيش مي‌رود و در يک کلام نشانه‌هايي به نفع زور و به زيان عدالت وجود دارد، ليکن اعتقاد به اينکه جبراً حقيقت محکوم بر واقعيت باطل ولي حاکم پيروز مي‌شود و وعدة پيروزي اسلام که خداوند در قرآن داده: «ليظهر علي الدين کله»(**)، و بشارت داده که توده‌هاي ضعيف را پيشوايان بشريت خواهد کرد و محرومان وارثان قدرتمندان خواهند شد، براساس جبر تاريخ محقق خواهد شد، بزرگترين عاملي است که ستمديده‌ها را نيرو و ايمان مي‌بخشد و به پيروزي عليه ظالمان اميدوار مي‌کند و اين اميد و اعتقاد به انتظار جبر تاريخ و پيروزي قطعي عدالت، آن‌ها را با مسئوليت، مجهزتر و متحرک‌تر مي‌سازد.
به اين ترتيب، نتيجة عملي چنين اعتقادي، بروز انقلاب‌هاي سياسي، حرکت‌ها و قيام‌هاي فراواني است که در عصر انتظار بر ضد ستمگران صورت گرفته است. چنانکه مجاهدات خستگي ناپذير شيعه در طول تاريخ همواره ثابت کرده که در اين مکتب هيچ سازشي و سستي راه ندارد. شيعه با حضور در حوزة «انتظار» يعني، انتظار غلبة حق بر باطل، غلبة علم بر جهل و غلبة تقوي بر گناه و... همواره آمادگي خود را براي مشارکت در نهضت‌هاي پاک و مقدس تجديد مي‌نمايد و با ياد تاريخ سراسر خون و حماسة سربازان فداکار تشيع، مشعل مبارزات عظيم را بر سر دست حمل مي‌کند.
در اين ميان انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني که براي اولين بار در عصر غيبت موفق به تشکيل حکومت اسلامي شد از بزرگترين و برجسته‌ترين نهضت‌ها در عصر غيبت است.

انقلاب اسلامي، مقدمه و زمينه‌ساز انقلاب مهدي(عج)

در منابع روايي شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق نظر وجود دارد که حضرت مهدي(عج) بعد از نهضتي مقدماتي که براي او به وجود مي‌آيد، ظهور مي‌کند و ايرانيان زمينه‌ساز حکومت آن حضرت و آماده کنندة مقدمات فرمان‌هاي الهي وي مي‌باشند.(20)
حکومت زمينه‌سازان ايراني به دو مرحله تقسيم مي‌شود:
ـ مرحله اول، آغاز نهضت آنان به وسيلة مردي از قم، کسي که حرکتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدي(عج) است(21) چنانکه از امام کاظم(ع) روايت شده که فرمود:(22)«مردي از قم، مردم را به سوي خدا دعوت مي‌کند. افرادي گرد او جمع مي‌شوند که قلب‌هايشان همچون پاره‌هاي آهن ستبر است، تندبادهاي حوادث، آنان را نمي‌لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمي‌ترسند، اعتماد آنان بر خداست و سرانجام کار، از آن پرهيزکاران است.»
همچنين روايتي که از امام باقر(ع) در منابع شيعه وارد شده و منطبق بر انقلاب اسلامي است آنجا که فرمود(23) «گويا مي‌بينم گروهي را که از مشرق زمين خروج کرده و طالب حق مي‌باشند امّا آن‌ها را اجابت نمي‌کنند، مجدداً بر خواسته‌هايشان تأکيد دارند، امّا مخالفان نمي‌پذيرند. وقتي چنين وضعي را مشاهده مي‌کنند شمشيرها را بدوش کشيده و در مقابل دشمن مي‌ايستند.
اينجاست که پاسخ مثبت مي‌گيرند امّا اين بار خودشان نمي‌پذيرند تا اينکه همگي قيام مي‌کنند... و درفش هدايت را جز به دست تواناي صاحب شما (حضرت مهدي(عج)) به کسي ديگر نمي‌سپارند. کشته‌هاي آنان شهيد محسوب مي‌شوند امّا من اگر آن زمان را درک مي‌کردم، خويشتن را براي ياري صاحب اين امر نگاه مي‌داشتم.»
و همچنين روايتي که عبدالله بن عمر از رسول اکرم(ص) نقل مي‌کند که فرمودند:(24) «مردي از اولاد حسين(ع) از جانب شرق قيام مي‌کند که اگر کوه‌ها در مقابل او قد علم کنند همة آن‌ها را نابود مي‌کند و از درون آن‌ها راه باز مي‌نمايد و به حرکت خود ادامه مي‌دهد.
در روايات مذکور، هر چند زمان اين پيش آمد و روشن نشده است امّا مجموعه صفاتي که در روايات متعدد ديگر دربارة قم و ايران وارد شده است موجب اطمينان اين معناست که مراد از صفات ياد شده امام خميني(ره) و قيام وي و ياران وي مي‌باشند.
مرحله دوم، ظاهر شدن دو شخصيت مهم از بين ايرانيان به نام «سيد خراساني» فرماندة نيروي آن حضرت و ديگري جوان گندم گون به نام «شعيب بن صالح» است که در نهضت مقدس حضرت مهدي(عج) حضور مي‌يابند.(25) بنابراين ايرانيان هم در زمينه سازي قيام حضرت مهدي(عج) نقش بسزايي داند و هم در خود قيام آن حضرت و اين امر با حديثي که از پيامبر اسلام(ص) نقل شده که انقلابي در شرق به وقوع مي‌پيوندد و زمينه را براي حکومت جهاني مهدي مهيّا مي‌کند نيز منطبق است.(26)

انقلاب اسلامي و مهدويت شيعي

در عصر جهاني شدن و در فضايي که نظرياتي همچون نظرية پايان تاريخ فوکوياما، بي‌رقيب بودن انديشة ليبرال دموکراسي را به عنوان ايدئولوژي جذاب، کارآمد و مثبت مورد تأکيد قرار مي‌دهند و مدعي هستند پايان تاريخ با تمدن غرب است و دنياي غرب با اين تصور که توان حل و رفع همة نيازهاي بشري را دارد، پايان تاريخ تلقي شده است و در شرايطي که بشر غربي به جايي رسيده که نمي‌تواند دنيايي ذاتاً متفاوت از جهان کنوني را تصور کند؛ چرا که اساساً هيچ نشانه‌اي از امکان بهبود بنيادي نظم جاري مشاهده نمي‌شود و هر آنچه ادعاي بهبودي را داشتند از جمله ايسم‌هاي مختلف غربي که مهم‌ترين آن‌ها کمونيسم بود در برابر ليبرال دموکراسي رنگ باختند و تصور حاکم بر جهان اين است که ليبرال دموکراسي آخرين شکل حکومتي است که انسان معاصر آن را تجربه مي‌کند و همچنين در حاليکه بحران معنويت که معلول سيطرة نفسانيت معنويت ستيز تمدن غربي است بر فضاي غرب حاکم است و انسان مدرن صرف نظر از تضادهاي ايدئولوژيک در جستجوي حياتي معنوي و انساني است که تمدن غرب و موج فرهنگي حاکم بر آن که اساساً در آن لذت‌گرايي، خوش گذراني و مصرف گرايي، مفاهيم اساسي يک زندگي خوب و پيشرفته را تشکيل مي‌دهند، قادر به تأمين چنين حياتي نمي‌باشد؛ انقلاب اسلامي با ادعاي اينکه نگرشي متفاوت نسبت به انسان، جهان و سياست دارد، پا به عرصة وجود گذاشت و با نفي اين انديشة حاکم بر دنياي مدرن که «خدا مرده است» و «دين افيون توده‌هاست»، داعية متفاوتي دارد و آن اينکه مي‌توان به نام دين قيام کرد، حکومت نمود و تمدن ساخت. و اينکار را با تأکيد بر عناصري همچون مهدويت شيعي و آموزة انتظار که از مهم‌ترين عناصر گفتمان اسلام شيعي هستند انجام داد.

مهدويت: افقي روشن در اسلام شيعي

شاخصه و ويژگي‌عمدة «اعتقاد به مهدويت»، انتظار و آمادگي مداوم و آگاهانه براي ظهور امامي است که از ديدگاه همه غايب است و در صدد نابودي ظلم و ستم و فساد و تباهي و بي‌ديني و انحراف از جهان است.
شهيد سيد محمدباقر صدر مي‌نويسد: «مهدويت تبلور يک الهام فطري است که مردم از دريچة آن... روز موعود را مي‌بينند. مهدي(عج) تنها يک انديشه نيست که ما در انتظار ولادت او باشيم و يک پيشگويي نيست که به اميد مصداق آن نشسته باشيم بلکه مهدي يک واقعيت خارجي و آماده باش است که ما منتظر عمليات او هستيم. تفکر «نفي هر نوع ظلم و ستم» اينک در شخص پيشواي منتظر ـ که به زودي ظهور خواهد کرد ـ تجسم يافته است. شخصيتي که به همة قدرت‌ها، نه مي‌گويد و تعهدي نسبت به هيچ حاکم ستمگري ندارد.»(27)
مهدويت به عنوان مدينة فاضلة اسلامي و ظهور منجي موعود، تدبيري الهي است براي آنکه آمال بشر در طول قرن‌ها تحقق يابد. در نگرش اسلامي، سرانجام تاريخ بشري، تحقق يافتن وعده الهي حاکميت حق و مدينه فاضله اسلامي است وقوع چنين مدينه‌اي، قطعي و يک سنت الهي است.(28)
تحقق چنين غايتي، وضعيت جديدي براي انسان است که يک جامعه بشري مبتني بر فطرت الهي را به وجود مي‌آورد. در چنين جامعه‌اي کل بشر سهيم بوده و غايت و آمال تمامي انسان‌هاست. با اين اوصاف انتظار ظهور منجي موعود در واقع انتظار تحقق غايت بشري است که به تدبير الهي بر جهان حاکم خواهد شد.(29) در اين چارچوب در پايان تاريخ مورد نظر تشيع نيز مهدويت قرار مي‌گيرد که بايستي زمين را پر از عدل و داد کند.
اين انديشه بر خلاف تفکر غرب، افق انساني را به زمين و جنبه‌هاي مادي زندگي محدود نمي‌داند بلکه اين افق را تا ماوراء و عالم قدسي گسترش مي‌دهد. به عبارت ديگر غرب توجّه بي‌حدّ و حصر و افراطي به شأن و منزلت انساني و عقل خود بنياد انسان دارد و همين امر باعث ناديده انگاشتن کاستي‌ها و محدوديت‌هاي عقل خود بنياد شده است که پيامد آن آسيب‌ها و بحران‌هاي جامعة انساني مدرن شده است.
در دنياي متجدد مادي، هدف اصلي حرکت فرد و جامعه، ايجاد رفاه و منفعت فرد در جامعه است، لذا مهم‌ترين عامل تحرک جامعة مادي ايجاد نيازهاي مادي جديد جهت کامجويي بيشتر شهروندان مي‌باشد.
به اين ترتيب تمدن غرب اساساً تمدني غيرغايي است، عقل حاکم بر اين تمدن، عقل غايت انديش نيست و بر همين اساس رفتارهاي بر آمده از اين عقل نيز معطوف به غايت نمي‌باشد و به همين دليل نگاه به پايان تاريخ در وجه مطلوبش يا در انسان مدرن غربي کاملاً از بين رفته و يا دروجه بسيار نازلش ناکجا آبادي است بي‌ريشه و بي‌تاريخ که نه زمان دارد و نه مکان. به تعبير شهيد آويني: همة اين اوتوپياها، بلا استثنا در جستجوي لا مکان و لا زماني هستند که در آنجا خدا وجود ندارد، مرگي اتفاق نمي‌افتد و انسان مي‌تواند جاودانه بدون اينکه از مرگ و معاد هراس داشته باشد، به کامجويي و تمتّع بپردازد. اين آرمان واحد در قرن‌هاي مختلف صورت‌هاي متفاوتي يافته و ايده‌آل توسعه يافتگي آخرين صورتي است که به خود گرفته است.(30)
در مقابل از ديدگاه تفکر اسلامي، حرکت تاريخ داراي معنا و مفهومي روشن و چارچوب و روندي مشخص است.
در اين ديدگاه غايت تاريخ، کمال و تعالي زندگي بشري است. از نظر اسلام سرنوشت و فرجام نهايي انسان تکامل همه جانبه است چنانکه شهيد مطهري بيان مي‌کند:در فطرت و گوهر تاريخ حرکت تکاملي وجود دارد... تحول و تکامل تاريخ تنها جنبة فني و تکنيکي و ابزاري و آنچه بدان تمدن نام مي‌دهند، ندارد؛ گسترده و همه جانبه است؛ همه شئون معنوي و فرهنگي انسان را در بر مي‌گيرد...(31)
از ديدگاه قرآن نيز هدف و غايت تاريخ، عبادت و بندگي خدا و رسيدن به کمالات اخلاقي و انساني است. مکانيسم و محرک اين حرکت، ارادة انسان‌ها و تضاد و درگيري بين دو جبهة حق و باطل است که در نهايت با نابودي جبهة باطل به پايان خواهد رسيد. مسير و منازل اين حرکت، دوران‌هاي حضور پيامبران و جانشينان آنان است. عصر هر پيامبري بستر و مرحله‌اي براي گذار تاريخ به مراحل بالاتر و کامل‌تر است.(32)
از ديد شيعه تاريخ در عصر ظهور به مرحلة نهايي و کامل خود خواهد رسيد. اين مرحله آغاز زندگي نوين، پيشرفته و متکامل است و بشر در آن از رفاه، سعادت، عدالت و امنيت برخوردار خواهد شد. لذا از نظر شيعه، آخر الزمان پايان تاريخ است، امّا پاياني روشن و سعادت آميز که غرض از آفرينش انسان‌ها به طور کامل تحقق خواهد يافت و جهان شاهد بهترين دوران از زندگي بشري خواهد بود.
به اين ترتيب در گفتمان مهدويت شيعي، غايت مشخص است، لذا اميد و حرکت و برنامه‌ريزي براي رسيدن به غايت، معنا مي‌يابد.
اظهارات هانري کربن، مستشرق فرانسوي به خوبي نشان مي‌دهد که ايدة مهدويت تا چه ميزاني مي‌تواند در تحولات اجتماعي شيعي تأثيرگذار باشد:به عقيدة من، مذهب تشيع تنها مذهبي است که رابطة هدايت الهي را ميان خدا و خلق، هميشه زنده‌نگه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پابرجا مي‌گذارد. مذهب يهود، نبوت را که رابطه‌اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت کليم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطة مزبور را قطع مي‌کند و نيز مسيحيان در حضر عيسي متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد(ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطه‌اي ميان خالق و خلق، موجود نمي‌دانند. تنها مذهب تشيع است که نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده مي‌داند ولي ولايت را که همان رابطة هدايت و تکميل مي‌باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي‌داند، رابطه‌اي که از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حکايت مي‌کند. به عقيدة من، همة اديان بر حق بوده و يک حقيقت را دنبال مي‌کنند و همة اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشترکند.
آري تنها مذهب تشيع است که به زندگي اين حقيقت لباس دوام و استمرار پوشانده است و معتقد است که اين حقيقت در ميان عالم انساني و الوهي براي هميشه باقي و پا برجاست. شيعه او را مي‌شناسد و براي بهره‌برداري از مزاياي حکومت جهاني آن حضرت که اجراي اساسنامة لايق اجتماع انساني است و بر مبناي فطرت سليم پايه‌گذاري شده و هماهنگ با نظام آفرينش است، مي‌کوشد و مي‌داند که سرانجام حکومت خدايي تمام مذاهب و مسلک‌هاي ساختگي را مغلوب مي‌سازد و به خواستة خداپرستان لباس عمل مي‌پوشاند و شايستگان و برتر انديشان، مواريث طبيعت را بدان سان که خدا وعده داده به ارث مي‌برند.(33)
اين حقيقت مهم که از ديد اين نکته سنج غربي نيز مورد توجّه قرار گرفته، درواقع از اين اصول مهم در فلسفة تاريخ شيعه نشأت مي‌گيرد که: اولاً، جهان تحت ربوبيت الهي است و کليت آن نمي‌تواند خارج از سقف مشيّت حضرت او شکل گيرد ثانياً، چون جهان تحت ربوبيت الهي است، لاجرم رو به تکامل خواهد بود زيرا ربوبيت الهي از جنس فيض است و در فيض الهي نقص راه ندارد.(34)
بر همين اساس شيعه رابطه هدايت الهي خلق و خدا را با مفهوم ولايت تداوم بخشيده و لذا تحولات اجتماعي در نهايت بايد در ظلّ مشيّت الهي شکل گيرند و به همين دليل شيعه نمي‌تواند بدون برنامه‌ريزي، تحولات بزرگ تاريخي خود را براي شرايط پايان تاريخ شکل دهد.
در اين ميان عناصر گفتمان مهدويت شيعي براي حرکت مناسب در تاريخ و حتي به چالش کشيدن ادعاي جهان شمولي غرب، ظرفيت سازند. به طوري که مهم‌ترين عنصر اين گفتمان يعني انتظار شيعي به معني مثبت آن که متضمن اعتراض به وضع موجود است، نقش مهمي در احياي هويت اسلامي داشته است. به اين ترتيب با توجّه به جايگاه ويژة انتظار در گفتمان مهدويت شيعي در ادامه به نقش امام به عنوان احياگر فرهنگ انتظار در عصر حاضر مي‌پردازيم.

نقش امام خميني(ره) در احياي فرهنگ انتظار

اگر انقلاب اسلامي ايران را زمينه و مقدمه‌اي بر حکومت جهاني مهدي موعود(عج) تلقي کنيم و اگر بپذيريم که انقلاب حضرت مهدي(عج) نيز همچون ديگر انقلاب‌ها بدون مقدمه و زمينه‌سازي شکل نمي‌گيرد، بلکه در آستانة ظهور، انقلابات و نهضت‌هايي رخ مي‌دهد و زمينه‌را براي قيام مصلح جهاني فراهم مي‌کند، شکي باقي نمي‌ماند که انقلاب اسلامي، آنچنان که در ايران رخ داد، به تداوم و استمرار نياز دارد تا بتواند تأثيرات مهم خود را براي مقدمه‌سازي انقلاب جهاني مهدي موعود بر جاي گذارد، لذا با توجّه به اينکه يکي از کارکردهاي مهم انتظار در عصر غيبت، پايه‌گذاري انقلاب اسلامي است(35) به نظر مي‌رسد تداوم حرکت‌ها و انقلاب‌هاي اسلامي تنها با مدد جستن از مکتب انتظار و باور به آن ميسور است.
در انديشة مهدويت، لازمة انتظار، ايجاد زمينة ظهور و انجام دادن اصلاحات سياسي اجتماعي و آماده کردن جامعه براي پذيرش انقلاب جهاني مهدي است. کاري که توسط امام خميني(ره) به عنوان احياگر فرهنگ انتظار در قرن حاضر صورت گرفت.
انتظار، اعتقادي است در گرو عمل، عمل کردن به آنچه که فرهنگ انتظار ايجاب مي‌کند. انتظار چشم داشتن به حاکميتي است که در آن ناپاکان و ظالمان به شمشير ديانت و عدالت سپرده مي‌شوند.
انتظار، در تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي، عامل رشد و اصلاح، مقاومت و پيشرفت، بيداري و بقاي جامعه و بالاخره عامل حرکت و جنبش و قيام و از عقايد تاريخ ساز و انقلاب آفرين اسلامي و بذر اصلي قيام جهاني حضرت مهدي(عج) است. قيام امام خميني(ره) نيز تبلور و نماد انتظار مردم براي ظهور نجات دهندة مستضعفان و ستم پيشگان، از دست دنيامداران فاسد و ستمگر بود. از نظر بسياري از نويسندگان و نظريه پردازان داخلي و خارجي، مسألة غيبت و انتظار ظهور منجي عالم بشري و تفسير جديدي که امام خميني(ره) از اين دو مسأله داشتند، زمينه‌ساز تغيير نگرش و رفتارهاي مردم ايران، تقويت بنيان‌هاي فکري و فرهنگي جامعه، تلاش براي تغيير و تحول، عدم پذيرش حاکميت‌هاي سياسي، داشتن اميد و آرزو براي پيروزي در نهايت قيام و انقلاب عليه بي‌عدالتي‌ها و زمينه‌سازي براي انقلاب جهاني مهدي موعود بوده است.(36)
چنان چه ماربين، مستشرق معروف آلماني در کتاب انقلاب بزرگ مي‌گويد:«از جمله مسائل اجتماعي بسيار مهم که هميشه باعث اميدواري و رستگاري شيعه شده است، همانا اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار ظهور اوست. حتي اگر آثار معتقدات مذهبي از بين برود، شيعه داراي آن سرمايه‌اي خواهد بود که ماوراي قواي طبيعي و عارضي مذهب بوده و شوکت و اقتدار قوت حکومت خود را در عالم نگاه خواهد داشت.»(37)
در بيان امام خميني(ره)، واژه‌هايي چون جهاد و شهادت و... که سال‌ها به فراموشي سپرده شده بودند حياتي دوباره يافتند. از جمله واژة انتظار که سال‌ها با سکوت و سکون، تحمل ظلم و دم فروبستن و در يک کلمه ماندن و در جا زدن به اميد بر آمدن دستي از غيب مرادف شمرده مي‌شد، مفهومي ديگر يافت و اين بار «انتظار» نه به عنوان عاملي براي خاموش ساختن روح سرکش اجتماع بلکه به عنوان ابزاري براي دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوي آينده موعود به کار گرفته شد.
امام خميني(ره) با توجّه به شناخت عميقي که از وضعيت اجتماعي سياسي مسلمانان در عصر حاضر داشتند، احياي هويت اسلامي و بازگشتن به خويشتن را تنها راه تجديد عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و اين موضوع را سرلوحة دعوت خويش قرار دادند و از آن جا که انتظار موعود يا به عبارتي انتظار تحقق وعدة الهي در حاکميت جهاني دين اسلام مي‌تواند در احياي هويت اسلامي مسلمانان و مقابله با روحيه خودباختگي و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن غرب مؤثر باشد، ايشان احياي فرهنگ انتظار را به عنوان يکي از ارکان مهم احياي هويت اسلامي و وسيله‌اي براي تحقق دوبارة قدرت و شوکت گذشتة مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در يکي از بيانات خود ضمن بيان مفهوم «انتظار فرج» وظيفة منتظران را چنين بر شمردند:«همة ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار خدمت کنيم، انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد کوشش کنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق يابد و مقدمات ظهور ان شاء الله تهيه شود.»(38)
چنانچه ملاحظه مي‌شود در اين عبارت نه تنها از سکوت و سکون و تن دادن به وضع موجود خبري نيست بلکه صحبت از تلاش و کوشش براي تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينة ظهور است که اين با مفاهيمي که سال‌ها سعي مي‌شد از انتظار در اذهان مردم جا داده شود بسيار فاصله دارد.
ايشان ضمن رد ديدگاه کساني که تکليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براي تعجيل فرج مي‌دانند و يا ديدگاه کساني که با استناد به رواياتي که در آن‌ها آمده، امام عصر(عج) زماني ظهور مي‌کنند که دنيا پر از فساد و تباهي شده باشد، معتقدند ما نبايد در زمان غيبت با انحرافات و مفاسد مبارزه کنيم، بلکه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودي خود زمينة ظهور حضرت فراهم شود و همچنين رد ديدگاه کساني که به شکل افراطي‌تر قائل به اين هستند که ما نه تنها نبايد جلوي معاصي و گناهان را در جامعه بگيريم بلکه بايد به آن‌ها دامن هم بزنيم تا زمينة ظهور هرچه بيشتر فراهم شود و يا حتي ديدگاه کساني که با استناد به رواياتي مبني بر اينکه هر حکومتي در زمان غيبت نامشروع است، هر اقدامي براي تشکيل حکومت در زمان غيبت را خلاف شرع مي‌دانند،(39) هرگز ايمان خود به دکترين مهدويت و انتظار را کنار نگذاشت و تلاش نمود محتواي منفي اين نظريه را با دعوت شيعيان به تشکيل دولت اسلامي و تقبيح آشکار باور عمومي به اينکه تا وقتي بي‌عدالتي سراسر جهان را نگيرد، عدالت برقرار نخواهد شد، نفي کند. بدين ترتيب انتظار از نظريه‌اي مبني بر پذيرش وضع موجود به نظريه‌اي براي اعتراض عليه وضع موجود تبديل شد و اينکه ارادة خدا به اين تعلق گرفته است تا روزي مستضعفين حکومت بر زمين را در دست بگيرند، روحية انقلابي ايجاد مي‌کند و طي آن مؤمن سعي مي‌نمايد زمينه‌هاي ايجاد اين حکومت را با اعمال مسئولانه خود فراهم آورد.

نتايج عملي انتظار شيعي در گفتمان انقلاب اسلامي

همانطور که قبلاً هم اشاره شد، انقلاب اسلامي در درون خود حاوي آموزه‌هايي است که به مدد آن‌ها بهتر از هر آيين و سنت ديگري مي‌تواند، اميد به آينده را در دل جوامع بشري زنده نمايد. مهم‌ترين اين آموزه‌ها، آموزة انتظار است.
در شرايطي که تئوري پردازان غرب ـ متعلق به هر ايسم و نحلة فکري ـ سعي دارند که کمال حيات انساني در مقياس اجتماعي را در ساحت مدرن ترسيم کنند و نمي‌خواهند و يا نتوانسته‌اند از آن فراتر روند و حتي پست مدرنيسم نيز نتوانسته مهم‌ترين ارکان تفکر مدرنيسم از جمله اومانيسم، سکولاريسم و... را نفي کند و لذا در نحله‌ها و ايسم‌هاي غربي، آنچه در وجه کلي آن‌ها مشهود است، تفاوت است نه تضاد و همة آن‌ها به نوعي در درون انديشة مدرن سير مي‌کنند، در مقابل، آموزة انتظار شيعي که متضمن اعتراض به وضع موجود است، هيچ گاه اجازه نمي‌دهد که افق حرکت بشريت به ساحت غرب مدرن ختم شود. براساس اين آموزه، غرب مدرن مصداق بارز وضع موجود است و بايد بدان اعتراض کرد و از آن گذشت.
نکته‌اي که راهبر اين گذار است و کمتر به اهميّت آن توجّه مي‌شود، اين است که انتظار شيعي يک مسأله‌اي که تنها داراي بعد فردي باشد نيست بلکه ماهيتي جرياني و اجتماعي ـ تاريخي دارد. به عبارت ديگر؛ انتظار شيعي يک فرهنگ است که از نقطة کانوني خاصي همواره به صورت مداوم تغذيه مي‌شود. منتظراني که در اين جادة انتظار گام برداشته‌اند، نيک مي‌دانند که راهبر و فرماندة آن‌ها در کنار آن‌ها و زنده است. مهم‌ترين تفاوتي که انتظار شيعي با نوع سني و حتي مسيحي و يهودي آن دارد در اين است که تنها در فرهنگ انتظار شيعي است که شخصي که منتظر آن هستيم بالفعل زنده و داراي قدرت فرماندهي است، برخلاف انتظار نوع سني که براساس آن هنوز مهدي موعود(ع) متولد نشده و نيز برخلاف انتظار نوع مسيحي و يهودي که در آن، شخص مورد منتظر مقتول و يا به صليب کشيده شده و به همين علت بالفعل زنده و داراي قدرت فرماندهي نيست.(40)
نتيجة مهمي که از آموزة انتظار شيعي بر مي‌آيد، بهترين نوع اميد فردي ـ اجتماعي به آيندة تاريخ است. اين اميد شيعه را به جلو راه مي‌برد و به او اجازه حرکت و برنامه‌ريزي براي آينده مي‌دهد.
نکته مهم ديگر اينکه برخلاف يوتوپيست‌هاي غربي يا افرادي که مي‌خواهند راجع به آينده حرف بزنند، که فقط توانسته‌اند راجع به آينده، پيش بيني داشته باشند و در مقام عمل تمام تئوريسن‌ها، غرب موجود را کمال بشر معرفي کرده‌اند و به بيان‌هاي مختلف، پايان تاريخ را همين ليبرال دموکراسي مي‌دانند، شيعه آينده نگري است که نمي‌خواهد به شرايط موجود تن دهد و به اين ترتيب انديشة انتظار شيعي تنها در وجه آينده نگري آن متوقف نمي‌شود و از دو جهت از برخي آينده نگران غربي متفاوت مي‌شود:
اولاً، آنکه علاوه بر وجه آينده نگري، انديشه انتظار شيعي آينده‌گرا هم است يعني علاوه بر اين که به آينده مي‌انديشه به سوي آن نيز گام بر مي‌دارد و در برابر غرب که خواهان آن است که تاريخ را در ساحت خود به پايان رساند، مقاومت کرده و خواهان عبور از آن است.
ثانياً، انتظار شيعي نه تنها آينده‌نگر و آينده‌گرا است، بلکه آينده پرداز (آينده ساز) هم مي‌باشد و براي ساختن آينده متناسب با آرمان‌هاي نمايي خود خارج از دنياي مدرن اقدام به برنامه‌ريزي و نظام سازي مي‌کند.(41)
از همين رو برخلاف انتظار سني که نه تنها هيچ‌گاه به دنبال دور زدن حاکميت بالفعل نمي‌باشد بلکه حتي معتقد است که مقاومت در برابر حاکم بالفعل ـ و لو حاکم فاسق ـ مصداق «شق عصاي مؤمنين» و در نتيجه «ايجاد هرج و مرج» است و حرام است، انديشة انتظار شيعي حتماً به دنبال حکومت کردن و رهبر شدن و تصاحب قدرت و ارائه نظام سياسي مطلوب متناسب با مباني اعتقادي خود مي‌باشد. در اين راستا مجاهد اين سنگر مهم، انقلاب اسلامي به رهبري امام(ره) بود که همانطور که قبلاً هم بيان شد توانست با احياي فرهنگ انتظار در معناي اصيل و واقعي آن اولين قدم جدي، در راستاي به چالش کشيدن تفکر هيمنه طلب غرب و حکومت مستضعفين را استوار بردارد و الگوي ساير حرکت‌ها و ملت‌ها در جهت گام برداشتن در مسير انتظار تحقق ارزش‌هاي اسلامي باشد.

نقش انقلاب اسلامي در بيداري ملت‌ها

آنچه از اعتقاد به آموزة مهدويت و انتظار در جوامع اسلامي مي‌توان بهره برد اين است که انسان منتظري که همواره در انتظار تحقق مدينه فاضله اسلامي و برپايي عدالت جهاني است خود نيز بايد در مسير آن تلاش نمايد و همسان با نظام سياسي عصر موعود به تنظيم زندگي سياسي خود بپردازد چرا که در غير اين صورت دوگانگي و تضاد در انديشه و عمل سياسي اسلامي موجب انحطاط جامعة اسلامي خواهد شد.
لذا انديشة انتظار پويا آن چنان که در ايران توانست يکي از مباني و زمينه‌هاي تحقق انقلاب اسلامي را فراهم سازد، مي‌تواند چشم انداز علمي و عملي سياسي روشني پيش روي جوامع اسلامي و حتي مستضعفان جهان قرار دهد.
در واقع انقلاب اسلامي براساس مباني اعتقادي خود در بحث انتظار پويا و مثبت که متضمن اعتراض و نه گفتن به فضاي موجود بين‌المللي بود، بر همة ايسم‌هاي غربي خط بطلان کشيد و ثمرة معرفت تاريخي بشر را نه در غرب و ايدة ليبرال دموکراسي آن بلکه آن را در حرکت جهاني حضرت مهدي(عج) جستجو مي‌کرد. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي ايران به عنوان نقطة آغاز خيزش تفکر اسلامي در پرتو مکتب انتظار، واکنشي خشمگينانه نسبت به اوضاع موجود نشان داد و به نوعي نارضايتي از نظم کنوني و جايگاه اسلام معاصر را به منصة ظهور گذاشت و از طرف ديگر با طرح عقايد روشن گرانه، نارضايتي و اعتراض خود را نسبت به استراتژي در پيش گرفته شدة ديگر جنبش‌هاي اسلامي براي رسيدن به ايده آل اسلام ابراز نمود و نداي رهايي از جريان حرکت تاريخ براساس مفروضات از پيش تعيين شدة مدرنيزاسيون را سر داد و بر اين اساس از يکطرف خواهان تغيير الگوي عمل بود و از طرف ديگر آلترنايتو مناسبي براي رهايي از وضع موجود و گشايش وضع مطلوب داشت.
حرکت اسلامي در ايران در چارچوب گفتمان مهدويت شيعي و آموزه‌هاي حرکت‌ساز آن (انتظار)، زمينة اين ذهنيت را فراهم آورد که هنوز توان تصور آرماني فراتر از آنچه در گذشته، ساير حرکت‌ها در پيش گرفته بودند و امکان دگرگوني و بازگشت به آن چه دوران طلايي اسلام گفته مي‌شود وجود دارد و شايد اعتقاد به همين توانمندي است که روح متحرک در جنبش‌هاي اسلامي ساير ملل اسلامي و حتي نهضت‌هاي آزادي بخش و عدالت طلبانة متأثر از انقلاب اسلامي ايران را فزوني مي‌بخشد.(42) و چنانچه شاهد هستيم پس از پيروزي انقلاب اسلامي يک روند فراگير سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و نه فقط مسلمانان را بلکه تمام مستضعفان جهان را به حرکت در آورد.
چرا که مخاطب انقلاب اسلامي ايران و رهبري آن، امام خميني(ره)، مستضعفان سراسر کرة زمين بودند:«بايد اين نهضت در تمام عالم، نهضت مستضعف در مقابل مستکبر در تمام عالم گسترده شود. ايران مبدأ و نقطة اول و الگو براي همة ملت‌هاي مستضعف است. در تمام اقشار عالم، مسلمين به پاخيزند، بلکه مستضعفين به پا خيزند. وعدة الهي مستضعفين را شامل است و مي‌فرمايد که ما منت بر مستضعفين مي‌گذاريم که آن‌ها امام ما بشوند در دنيا و وارث باشند. امامت حق مستضعفين است. وراثت از مستضعفين است. مستکبرين غاصب‌اند و بايد از ميدان خارج شوند.»(43)
از طرفي انقلاب اسلامي با عنايت به فلسفة انتظار مبني بر حفظ وحدت و تسلسل تاريخي در آغاز بشريت تا انقلاب نهايي حضرت مهدي(عج) و عدم انحراف و بريدگي در مسير عدالتخواهي در فلسفه تاريخي شيعه، مدعي است که تنها حلقه‌اي است از يک زنجير طولاني که به وسيله پيامبران قبل از اسلام بنيان‌گذاري شده و تنها با انقلاب اسلامي ايران نيز ختم نمي‌شود و بلکه ادامه خواهد يافت.
به عبارت ديگر انقلاب اسلامي ايران بخشي از کل انقلاب مداوم پيامبران خدا و بخشي از کلي انقلاب مداوم اسلام است که تا استقرار عدل جهاني و حاکميت موعود مطلق خدا به دست بندگان صالح خدا و مستضعفين ادامه خواهد يافت(44) به اين ترتيب انقلاب اسلامي نمي‌تواند محدود به تشيع و شيعه باشد و مي‌تواند منبع خوبي براي انقلاب براي پيروان اديان ديگر، براي پيروان مذاهب مختلف اسلامي و براي تمام مستضعفين که در پي استقلال و آزادي و عدالت هستند، باشد. چرا که در اين ميان آنچه بيش از همه مي‌تواند ملت‌ها را در تأمين شرايط و زمينه‌هاي تحقق آرمان مقدس ياري دهد ارائه الگوي مناسب و نشان دادن يک راه نجات و دست آويز محکمي است که ملت‌هاي به ستوه آمده را اميدوار نموده و به سوي خود جلب نمايد.
آري در شرايطي که استکبار جهاني و صهيونيسم در تلاش هستند تا ملت‌هاي تحت سيطرة آنان به وضع تحميل شده عادت کنند و آن را رنگي ثابت، ابدي و تغيير ناپذير بپندارند و خواهان غفلت، خواب آلوده بودن، نداشتن آرمان و نيز عدم تحرک ملت‌ها هستند و چنين وضعي را بهشت خود مي‌دانند، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران براي اولين بار پس از 14 قرن پايگاهي را در جهان به وجود آورد که توانست از اسلام اصيل به طور رسمي و گسترده دفاع کند و ايدئولوژي رهايي بخش و تکامل آفرين اسلام را به گوش تودة مستضعف برساند و به آن‌ها نويد پيروزي را با دست خالي بر استکبار جهاني که تا دندان مسلح است را بدهد.
همة ملت‌ها با ناباوري نگريستند که در انقلاب اسلامي چگونه ايمان بر اسلحه پيروز مي‌شود و انواع اسلحه‌هاي مدرن در برابر ايمان و شهادت بي‌اثر و بي‌اعتبارند. انقلاب اسلامي به تکيه‌گاه‌هايي تکيه دارد که سلطه‌گران طاغوت نمي‌توانند آن‌ها را ويران سازند و جهانيان را به آييني فرا مي‌خواند که قدرت‌هاي استکباري آن را به حساب نمي‌آوردند و به افقي چشم اندوخته است که فقط منتظران مهدي(عج) آن را نظاره گرند و به وعده‌هايي گوش جان سپرده است که بشارت حق است و زلال حقيقت که همانا زمين را بندگان خوب خدا به ارث خواهند برد و به حمايت‌هايي دلگرم است که پيروزي آفرين است و تحرک بخش و هرگز براي قدرت‌هاي باطل قابل شناسايي نيست...

پى نوشتها:

1ـ محمدمهدي آصفي، انتظار پويا، ترجمه تقي متقي، تهران: بنياد فرهنگي حضرت موعود، 1383، ص17.
2ـ کتاب مقدس، سفر مزامير داوود: مزمور 37، به نقل از محمدمهدي آصفي، انتظار پويا، ص18.
3ـ ابراهيم شفيعي سروستاني، انسان، موجود منتظر، نشرية موعود، سال هفتم، شماره 38، ص31.
4ـ محمدتقي مجلسي، بحار الانوار، ج10، ص94.
5ـ ابراهيم شفيعي سروستاني، پيشين، ص32.
6ـ علي شريعتي، انتظار؛ مذهب اعتراض، [بي‌جا: بي‌نا، بي‌تا]، ص33.
7ـ همان، ص34.
8ـ شيعه و خواص اهل سنت به ولادت و زنده بودن آن حضرت معتقدند ولي تودة برادران عزيز اهل سنت بر اين باورند که آن حضرت هنوز به دنيا نيامده است. براي اطّلاع بيشتر ر.ک. ثامر هاشم العميدي، در انتظار ققنوس: کاوشي در قلمرو موعود شناسي و مهدي باوري، ترجمه و تحقيق مهدي عليزاده، قم: مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.
در فصل دوم اين کتاب، بحثي مستدل و با رويکردي فني و کارشناسانه به منظور اثبات ولادت حضرت مهدي ارائه شده است.
9ـ پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايد: «افضل أعمال امتي، انتظار الفرج من الله ـ عزوجل ـ »(*)؛ «بهترين اعمال امت من، انتظار و رسيدن فرج است از نزد خداي عزوجل»
10ـ امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «انتظار الفرج من اعظم الفرج»(*)؛ «انتظار فرج از بزرگترين گشايش‌هاست»
11ـ محمدتقي خلجي، تشيع و انتظار: شيعيان و انتظار ظهور حضرت مهدي(عج)، قم: ميثم تمار، 1384، ص154.
12ـ رحيم کارگر، انتظار و انقلاب، فصلنامه علمي تخصصي ويژه امام مهدي، انتظار، سال اول، شماره 2، زمستان 80، ص131.
13ـ محمدمهدي آصفي، پيشين، ص61.
14ـ همان، ص79.
15ـ محمدتقي خلجي، همان، ص139.
16ـ محمدتقي مجلسي، پيشين، ج52، ص123.
17ـ محمدتقي خلجي، پيشين، ص139.
18ـ در اينجا خوب است به سخنان آيت الله سيد محمود طالقاني(ره) توجّه کنيم:
«... اين دستور قيام شايد براي احترام نباشد و الا بايد براي خدا و رسول و اولياي مکرم ديگر هم به قيام احترام کرد، بلکه دستور آمادگي و فراهم کردن مقدمات نهضت جهاني و در صف ايستادن براي پشتيباني اين حقيقت است...
ديني که پيشوايان حق آن دستور مي‌دهند که چون اسم صريح «قائم»، مؤسس دولت حقه اسلام برده مي‌شود به پا ايستيد و آمادگي خود را براي انجام تمام دستورات اعلام کنيد و خود را هميشه نيرومند و مقتدر نشان دهيد هيچ وقت نخواهد مرد.»
به نقل از: محمدرضا حکيمي، خورشيد مغرب (غيبت، انتظار، تکليف)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374، ص264.
19ـ علي شريعتي، پيشين، ص38.
20ـ محمد محمدي ري‌شهري، تداوم انقلاب اسلامي تا انقلاب مهدي(عج)، ص36. به نقل از حسن عبدي پور، پيشين، ص110.
21ـ علي کوراني، عصر ظهور، مترجم عباس جلالي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1378، ص229.
22ـ محمدتقي مجلسي، پيشين، ج60، ص216.
23ـ سيد بن طاووس، الملاحم و الفتن، صص 18-19. به نقل از محمد دشتي، آينده و آينده سازان، قم: مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، 1375، ص91.
24ـ سيد بن طاووس، پيشين، ص86. به نقل از محمد دشتي، پيشين، ص68.
25ـ علي کوراني، پيشين، ص238.
26ـ پيامبر اکرم(ص) فرمود: «يَخرُجُ ناس مِنَ المشرقِ فَيُوِطّؤُونً لِلمَهدِي سُلطانَه»(*)؛ «مردماني از شرق قيام مي‌کنند و زمينه را براي انقلاب جهاني مهدي(عج) فراهم مي‌سازند»
27ـ گفتگو دربارة امام مهدي(ع) (ترجمة «بحث حول المهدي» از شهيد صدر، مترجم مصطفي شفيعي، نشرية موعود، شماره 18، ص36.
28ـ محمدتقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ در قرآن، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، مرکز چاپ و نشر، 1372، ص439.
29ـ غلامرضا بهروزلک، سياست و مهدويت، قم: حکمت رويش، 1384، ص135.
30ـ سيد مرتضي آويني، توسعه و مباني تمدن غرب، چاپ دوم، تهران: نشر ساقي، 1376، صص19-20.
31ـ مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي(عج)، چاپ پانزدهم، قم: صدرا، 1374، ص36.
32ـ رحيم کارگر، مهدويت و آينده سياست (دولت)، از ديدگاه شيعه، پايان‌نامه کارشناسي ارشد علوم سياسي، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، 1383، ص71.
33ـ محمد متوسل، مهدويت از ديدگاه مستشرقين، مندرج در: فصلنامه انتظار، سال 3، ش8-9، ص249.
34ـ براي اطّلاع بيشتر از ساير اصول فلسفه تاريخ شيعه، ر.ک. سيد محمدمهدي ميرباقري، انسان و جهان آينده، مندرج در: موعود، سال 7، ش42، 1382، صص 4-13.
35ـ حسن عبدي پور، نقش اجتماعي انتظار، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1386، ص112.
36ـ رحيم کارگر، پيشين، ص126.
37ـ همان، ص132.
38ـ روح‌الله خميني، صحيفه نور، ج7، تهران: مرکز مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361، ص255.
39ـ امام خميني(ره) در يکي از بيانات خود برداشت‌هاي متفاوتي را که از موضوع انتظار فرج شده دسته‌بندي کرده و نقد و بررسي مي‌نمايد. براي اطلاعات بيشتر، ر.ک. صحيفه نور، ج2، صص 197-198.
40ـ احمد رهدار، فرادستانه‌هاي انقلاب اسلامي در برابر سيطرة گفتماني غرب، دو هفته‌نامه اصول‌گرا، سال چهارم، تير 86، ص189.
41ـ همان، ص190.
42ـ حمزه امرايي، انقلاب اسلامي و جنبش‌هاي اسلامي معاصر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص178.
43ـ روح‌الله خميني، پيشين، ج6، ص68.
44ـ ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، تهران: هدي، بي‌تا، ص407.

فهرست منابع
الف) کتب:
1ـ آصفي، محمدمهدي، انتظار پويا، مترجم تقي متقي، تهران: بنياد فرهنگي حضرت موعود، 1383.
2ـ آويني، سيد مرتضي، توسعه و مباني تمدن غرب، چاپ دوم، تهران: نشر ساقي، 1376.
3ـ امرايي، حمزه، انقلاب اسلامي ايران و جنبش‌هاي اسلامي معاصر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
4ـ بهروزلک، غلامرضا، سياست و مهدويت، قم: حکمت رويش، 1384.
5ـ حکيمي، محمدرضا، خورشيد مغرب (غيبت، انتظار، تکليف)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374.
6ـ خلجي، محمدتقي، تشيع و انتظار: شيعيان و انتظار ظهور حضرت مهدي(عج)، قم: ميثم تمار، 1384.
7ـ خميني، روح‌الله، صحيفه نور، تهران: مرکز مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361.
8ـ دشتي، محمد، آينده و آينده سازان، قم: مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، 1375.
9ـ شريعتي، علي، انتظار، مذهب اعتراض، [بي‌جا: بي‌نا، بي‌تا].
10ـ شفيعي سروستاني، ابراهيم، در انتظار موعود(ع)، تهران: مؤسسه فرهنگي موعود، 1376.
11ـ عبدي پور، حسن، نقش اجتماعي انتظار، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1386.
12ـ عزتي، ابوالفضل، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، تهران: هدي، [بي‌تا].
13ـ عميدي، ثامر هاشم، در انتظار ققنوس: کاوشي در قلمرو موعود شناسي و مهدي باوري، ترجمه و تحقيق مهدي عليزاده، قم: مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.
14ـ کوراني، علي، عصر ظهور، مترجم عباس جلالي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1378.
15ـ مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي(عج)، چاپ پانزدهم، قم: صدرا، 1374.
16ـ مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، مرکز چاپ و نشر، 1372.
ب) مقالات:
17ـ رهدار، احمد، فرادستانه‌هاي انقلاب اسلامي در برابر سيطرة گفتمان غرب، دو هفته‌نامه اصول‌گرا، سال چهارم، تير 86.
18ـ شفيعي، مصطفي، گفتگو دربارة امام مهدي (ترجمه «بحث حول المهدي» از شهيد صدر)، نشريه موعود، شماره 18.
19ـ شفيعي سروستاني، ابراهيم، انسان، موجود منتظر، نشريه موعود، سال 7، شماره 38.
20ـ کارگر، رحيم، انتظار و انقلاب، فصلنامه انتظار، سال اول، شماره 2، زمستان 80.
21ـ کارگر، رحيم، مهدويت و آيندة سياست (دولت) از ديدگاه شيعه، پايان‌نامه کارشناسي ارشد علوم سياسي، قم: دانشگاه باقرالعلوم(ع)، 1383.
22ـ متوسل، محمد، مهدويت از ديدگاه مستشرقين، مندرج در: فصلنامه انتظار، سال 3، ش8-9.
23ـ ميرباقري، سيد مهدي، انسان و جهان آينده، مندرج در: نشريه موعود، سال 7، ش42، 1382.

پى نوشتها:

* سوره يوسف / آيه 86.
* سوره نساء (4) / آيه 141.
** سوره توبه (9) / آيه 33.
* بحار الانوار، ج52، ص128.
* همان، ص122.
* لطف الله گلپايگاني، منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، ص304. به نقل از ابراهيم شفيعي سروستاني، در انتظار موعود، مؤسسه فرهنگي موعود، 1376، ص80.
مرجع : کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما