طول عمر حضرت مهدي عليه السلام و امکان آن
سائح علي حسين مغربي مي گويد:
«اهل سنت نظريه ي بقاء و زنده ماندن مهدي بيش از هزار سال تا هر زمان که خدا بخواهد را مورد انتقاد قرار داده اند، عمري به اين مقدار هرگز در بين بشر مرسوم نبوده و دليلي نيز از شرع بر آن وجود ندارد».(1)
همان گونه که دکتر احمد محمود صبحي اعتقاد به طول عمر امام زمان عليه السلام را از قوي ترين اعتراضات متوجه به عقيده ي مهدويت نزد شيعه ي دوازده امامي قرار داده است. او مي گويد: «زنده ماندن مهدي بيش از هزار سال جاي ترديد دارد، و اين موجب سست شدن عقيده ي به مهدويت از ريشه و اساس مي شود».(2)
جا دارد اين مسأله را از ابعاد گوناگون آن مورد بحث و بررسي قرار دهيم تا استبعاد از آن برطرف شود.
تحقيق مسأله
1- عموم قدرت خداوند
پس مي توان به عموميت قدرت الهي بر طول عمر حضرت استدلال نمود، زيرا طول عمر به اين حد محال ذاتي يا وقوعي نيست.
2- اعجاز
مسأله ي طول عمر امام زمان عليه السلام و فهم آن بر کسي که معتقد به معجزات و امور خارق العاده است، سهل و آسان مي باشد، زيرا علل و اسباب منحصر در امور عادي نيست.
علامه ي طباطبايي مي فرمايد: «کسي که روايات وارد شده از رسول اعظم و امامان اهل بيت عليهم السلام در خصوص امام غائب را مطالعه کرده باشد به اين نتيجه مي رسد که نوع حيات امام غائب با معجزه و خرق عادت است. و طبيعي است که خرق عادت امري محال نيست و نمي توان خرق عادت را از طريق علم به طور مطلق نفي نمود. عوامل و اسبابي که در عالم تأثير گذارند هرگز منحصر در حدود ديد ما و شناخت ظاهري ما نيست. ما نمي توانيم عوامل ديگر را از ماوراء طبيعت نفي نماييم... و لذا ممکن است که عواملي در فرد يا افرادي از بشر وجود داشته باشد که بتواند انسان را بهره مند از عمر طولاني کند به حدي که گاه به هزار يا هزارها سال برسد. بنابراين علم طب هرگز از کشف راز طول عمر انسان واقف نشده است.»(4)
ولي اين نکته قابل توجه است که اگر هنوز علم طب به اين نتيجه نرسيده باشد، ما مي توانيم مسأله ي طول عمر امام زمان عليه السلام را از راه اعجاز به اثبات رسانيم، خصوصا آنکه مطابق برخي از روايات سن حضرت دائما در حد شخص چهل ساله است. اين معجزه بالاتر از اين نيست که فردي در سنين پنج سالگي به امامت برسد. همان گونه که امام زمان عليه السلام چنين بود. و همان گونه که حضرت مسيح عليه السلام در گهواره سخن گفت.
آري امتياز معجزه يعني طول عمر به اين است که علم بشري مي تواند به راز و رمز آن پي برده و به آن دسترسي پيدا کند، بر خلاف معجزات ديگر از قبيل زنده کردن مردگان يا سرد شدن آتش يا عالم بودن طفل به جميع معارف بدون فراگيري از کسي، گرچه اين امور عقلا ممکن است و محال ذاتي يا وقوعي نيست، و لذا مورد اعجاز قرار مي گيرد، ولي عموم بشر عادي به هر حد و تواني برسند از آن عاجزند.
شهيد صدر مي فرمايد:
«... ما فرض مي کنيم که عمر طولاني از حيث علمي ممکن نيست... نتيجه چيست؟ مقصود شما اين است که بگوييد: طولاني شدن عمر انسان تا چند قرن بر خلاف قوانين طبيعي است که علم با وسائل تجربي و پيشرفته به اثبات رسانده است، تازه به اين نتيجه مي رسيم که اين حالت معجزه بوده که قانون طبيعي را در حالتي معين به جهاتي خاص معطل گذاشته و خرق کرده است... اين معجزه ي تازه يا غريبي نيست براي کسي که از نصوصات قرآن و سنت استمداد جسته و استفاده مي کند، اين موضوع عجيب تر از نقض قانون انتقال حرارت از جسم پرحرارت به جسم کم حرارت نيست، که در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام نقض شده است تا جان او محفوظ بماند. خداوند متعال مي فرمايد: (قلنا يانارکوني بردا و سلاما علي ابراهيم).(5)
آن گاه نمونه هايي از معجزات و خوارق عادات به جهات مصالحي اهم را مثال مي زند که اگر از مسأله ي طول عمر در حد اعجاز مهم تر نباشد در اهميت کمتر نيست...(6)
3- امکان علمي
در مورد طول عمر نيز مي گوييم: از جنبه ي علمي نيز هيچ مشکل قانوني براي طول عمر بشر وجود ندارد، بلکه علم و تکنيک پيشرفته ي بشر مي تواند چندين برابر بيش از اين عمري را که دارد داشته باشد.
علم جديد درصدد دسترسي به فرمولهاي جديدي است که با آن بتوان بر طولاني کردن عمر انسان به چندين برابر وضع موجود فائق آمد.
برنارد شو مي گويد: «از اصول علمي ثابت نزد تمامي علماء بيولوژي آن است که عمر انسان ممکن نيست که براي او حد ثابتي باشد، طول عمر مسأله اي است که حد نمي پذيرد».(7)
دانشمند معروف آلماني «وايزمن» مي گويد: «هيچ تلازمي بين مرگ و قوانين طبيعي نيست؛ زيرا ما در عالم طبيعت عمري مي بينيم که بين يک لحظه تا خلود علي الدوام پايين و بالا مي رود، خلود، عمر طبيعي و فطري موجودات است، و لذا عمر «متوشلخ» 969 سال بوده است. در عصر حاضر مشاهده مي کنيم که عمر طبيعي انسان افزايش پيدا کرده است، و هيچ مانعي از بالا رفتن مدت زمان آن وجود ندارد. متوسط عمر انسان در اروپا در قرن شانزدهم ميلادي (21) سال، و در قرن هجدهم (26) سال و در قرن نوزدهم (34) سال، و در اوائل قرن بيستم به (50) سال رسيد. در حالي که در وقت کنوني متوسط و ميانگين عمر طبيعي انسان به (70) سال رسيده است».(8)
جامعه شناسان معتقدند که زود است که متوسط عمر انسان به حدود (200) سال نيز برسد.(9)
برخي ديگر از دانشمندان معتقدند که مدت طبيعي عمر هر موجود زنده بين هفت تا چهار برابر مدت رشد او پايين و بالا مي رود. و لذا اگر زمان رشد انسان (25) سال است بايد مدت طبيعي عمر انسان در حدود (280) سال بوده است.(10)
«متشنيکوف» شاگرد پاستور - کاشف ميکروب - مي گويد: «جسم انسان آمادگي (300) سال زندگي را دارد، آنان که در هفتاد يا هشتاد سالگي مي ميرند، اعضاء و جوارح سالمي دارند که مي تواند تا اين حد باقي بماند، ولي عواملي در بدن او پديد آمده که عمر او را کوتاه کرده است، مثل اين که کسي کارهايي را انجام دهد که فوق طاقت او بوده يا مرضي بر بدن او عارض شده باشد... .
آن گاه مي گويد: از جمله عوامل فنا و موت در انسان وجود ميکروب هاي زيادي است که در معده ي انسان پديد مي آيد که قدرت زندگي را به تدريج از انسان سلب مي کند و در نتيجه انسان را به مرگ سوق مي دهد».(11)
فلوکر - فيزيکدان معروف - مي گويد: «حد طبيعي عمر انسان (600) سال است». و «روجر بيکم» دانشمند انگليسي آن را به (1000) سال رسانده است.(12)
ميانگين مرگ و مير در عالم به (600) ميليون نفر در سال مي رسد، که از تمام آن ها بايد سؤال شود که چرا مردند، با اين که مي توانستند هنوز از دنيا رحلت نکنند.
دکتر کيلوردها ورز آمريکايي مي گويد: «علم طب مي تواند قيدها و حدودي را که مانع از طول عمر انسان است با کمک دانش تغذيه از بين بردارد، ما امروز اميدواريم که بر خلاف عمر پدران و اجدادمان به چنين طول عمري دست يابيم».(13)
برخي ديگر از جامعه شناسان بعد از بحث هاي فراوان به اين نتيجه رسيده اند که جسم انسان چنين ساخته شده که بيش از هزار سال عمر داشته باشد.(14)
پرفسور اتينگر مي گويد: «نسل جديد همان گونه که به سفرهاي فضايي ايمان آورد، در آينده اي نه چندان دور ايمان خواهد آورد که خلود انسان در حيات دنيوي امر بعيدي نيست؛ زيرا با پيشرفت تکنولوژي که امروزه مشاهده مي کنيم مي توان عمر انسان را در قرن آينده به هزاران سال رساند».(15)
پرفسور سيلي مي گويد: «مرگ، مرض تدريجي است هيچ کس با پيري از دنيا نرفته است. پيشرفت علم طب زود است که به انسان قدرتي دهد که بتواند عمرش را به چندين برابري که الآن هست برساند».
شيخ طنطاوي جوهري در تفسير «الجواهر» در ذيل آيه ي شريفه ي : (و من نعمره ننکسه في الخلق)(16) مقاله اي را از مجله اي به نام «کل شييء» نقل کرده که در آن بحث مبسوطي از امکان طولاني شدن عمر انسان و تجديد قواي پيري به ميان آمده است.
استاد يا دکتر «فورونوف» که اسمش به همين جهت که بشارت به طول عمر داده در هر ناحيه پيچيده است، با کارهاي عملي و تجربي که بر روي حيوانات بسياري کرده به اين نتيجه رسيده است. او که صاحب همان مقاله است مي گويد: «من تاکنون (600) کار تجربي موفقيت آميز داشته ام، و الآن با اطمينان تمام مي توانم ادعا کنم که مي توان قوا و نيروهاي پيري را تجديد نمود و پيري را نيز به تأخير انداخت، و عمر طبيعي (70) ساله ي انسان را چندين برابر کرد... .
شکي نيست که کار و عادات و اعتدال، از عوامل اساسي براي طول عمر انسان است. و افراط در هر کاري با انحراف از نظام طبيعي سبب کوتاهي عمرهاست... .
مسأله ي طول عمر از مسايلي نيست که مورد انکار دانشمندان و صاحبان مذاهب و اديان باشد، بلکه هر کس از طريق فن و علم و يا از طريق دين و مذهب خود آن را به اثبات رسانده است. هر مقدار که انسان به قواعد حفظ صحت بدن آگاه تر باشد عمر او طولاني تر است، و هر مقدار که در انسان اسباب کوتاهي عمر بيشتر پديد آيد، بهره ي او از زندگي کمتر و در نتيجه عمر او کمتر خواهد بود.
برخي از اطبا معتقدند که مرگ ناشي از مرض است نه پيري، و مرض ها اسباب گوناگوني دارند که برخي از آن ها تحت اختيار انسان نيست، همانند جهل پدر و مادر انسان به دستورات بهداشتي و رعايت نکردن آن، زيرا سلامت مزاج والدين دخالت بسزايي در اعتدال مزاج طفل دارد، خصوصا هنگام نکاح کردن. و نيز تربيت خوب داشتن و محيط آرام ايجاد کردن از عوامل بسيار مؤثر در رشد و طول عمر طفل خواهد بود. ولي برخي ديگر تحت اختيار انسان است و لذا انسان مي تواند آن را از خود دور کند همانند افراط در خوردن و آشاميدن و مرتب نبودن و نظم صحيح نداشتن در کارهاي روزمره و اعمال غرايز جنسي که موجب اختلال در مزاج مي شود. و نيز اخلاق رذيله و صفات ناپسند و اعتقادات باطل از آن جهت که موجب اضطراب روحي مي شود براي انسان مضر خواهد بود. ابتلا به وسواس خبيث که اطمينان و سکون را از انسان مي گيرد، در کوتاهي عمر مؤثر است. حال اگر انساني تمام اين درها را بر روي خود ببندد و بر آن ها غالب شود، عمرش حدي ندارد، و اين مطلب به حسب قواعد علمي امتناعي ندارد.
آري، به گفته ي انبيا به اثبات رسيده که بايد هر انساني طعم مرگ را بچشد، و هر چيزي فاني شدني است: (أينما تکونوا يدرککم الموت)(17) ولي نمي توان عمر طولاني براي انسان به هزاران سال يا بيشتر را نفي کرد».(18)
ديمند و برل از استاتيد دانشگاه جونس هبکنس مي گويد: «تمام اجزاي اصلي انسان بدون استثنا با امتحان به اثبات رسيده که قابل خلود است، و يا حداقل قابل عمري طولاني تر از اين مقدار عمر است... و اول کسي که اين مطلب را از حيث تجربي امتحان نمود دکتر جاک لوب از کارکنان مرکز «راکفلر» است... او و ديگران بعد از تجربه هاي فراوان در حيوانات به اين نتيجه رسيدند که اگر برخي از مواد آلي به اجزاء بدن حيوانات اضافه شود قابل رشد و عمر بيشتري است...».(19)
عجب آن است که اهل سنت اعتقاد به ولادت و وجود امام مهدي عليه السلام را به جهت طول عمر قبول نمي کنند، در حالي که در صحيح ترين مصادر حديثي خود رواياتي را نقل مي کنند که در آن به قضايا و اشخاصي در آن احاديث اشاره شده که عمرهاي بسيار طولاني داشته و دارند، و از آن جمله حديث معروف به حديث جساسه است که در صحيح مسلم به طور تفصيل آمده است. در حديث جساسه اشاره به وجود شخصي به نام «دجال» شده که با عمري بسيار طولاني غائب از ديدگان مردم در جزيره اي از دريا زندگي مي کند و در برهه اي از زمان دست به نهضتي باطل خواهد زد.(20)
4- امکان عملي
در مورد طول عمر نيز همين قانون جاري است، بهترين دليل بر امکان آن رجوع به تاريخ گذشته است، چه بسيار افرادي که در طول تاريخ عمرهاي بسيار طولاني داشته اند، که طول عمر حضرت مهدي عليه السلام نيز يکي از آن ها خواهد بود.
خداوند متعال درباره ي حضرت يونس «ذوالنون» مي فرمايد: (فلو لآ أنه کان من المسبحين - للبث في بطنه الي يوم يبعثون)؛(21) «و اگر او از تسبيح کنندگان نبود تا روز قيامت در شکم ماهي مي ماند».
نتيجه اين که امکان دارد که بدن انسان عمري طولاني تا روز قيامت داشته باشد.
و نيز در مورد حضرت نوح عليه السلام مي فرمايد: (و لقد أرسلنا نوحا الي قومه فلبث فيهم ألف سنه الا خمسين عاما)؛(22) «و ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و او در ميان آن ها نهصد و پنجاه سال درنگ کرد».
مطابق نظر مسلمانان و مسيحيان، حضرت مسيح عليه السلام تاکنون زنده بوده و در آخرالزمان از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر امام زمان عليه السلام نماز مي گذارد و به امر الهي او را در راه رسيدن به اهدافش ياري خواهد نمود، همان گونه که از آيات و صريح روايات استفاده مي شود.
خداوند متعال مي فرمايد: (و ما قتلوه يقينا - بل رفعه الله اليه و کان الله عزيزا حکيما)؛(23) «و قطعا او را نکشتند بلکه خدا او را به سوي خود بالا برد و خداوند توانا و حکيم است».
در روايت وارد است که آنچه در امت هاي پيشين اتفاق افتاده اتفاق خواهد افتاد، پس همان گونه که در امت هاي پيشين کساني بودند که عمرهاي طولاني داشته اند در اين امت نيز چنين خواهد بود.
محمد بن يوسف گنجي شافعي مي گويد: «هيچ امتناعي در بقا وجود مهدي عليه السلام نيست، به دليل اين که عيسي، الياس، و خضر از اولياء و دجال و شيطان ملعون از دشمنان خداوند باقي بوده و عمر طولاني دارند، و اينان به کتاب و سنت بقا عمرشان به اثبات رسيده است، و علما نيز بر اين مطلب اتفاق نظر دارند، ولي در جواز آن در مورد مهدي عليه السلام اشکال مي کنند...».(24)
عمرهاي طولاني در امت هاي پيشين
1- کساني که عمرشان از صد سال تجاوز کرده و به دويست نرسيده است:
- ابراهيم خليل با 200 يا 175 سال عمر.(25)
- اسماعيل ذبيح الله با عمر 137 سال.(26)
- ساره با عمر 127 سال.(27)
- اسحاق با عمر 160 سال.(28)
- يعقوب با عمر 147 سال.(29)
- يوسف فرزند يعقوب با عمر 120 - 123 يا 110 سال.(30)
- منوچهر با پادشاهي 120 سال.(31)
- عمران با عمر 137 سال.(32)
- موسي بن عمران با عمر 120 سال.(33)
- هارون با عمر 123 يا 120 سال.(34)
- يوشع بن نون با عمر 126سال.(35)
2- کساني که عمر آنان از 200 سال تجاوز کرده و به سيصد نرسيده است:
- صفي بن رياح، 270 سال.(36)
- ضبيره بن سعيد بن سهم بن عمر، 220 سال.(37)
- عامربن طرب غدواني از حکماي عرب، 200 سال.(38)
- حرث بن کعب مذحجي، 260 سال.(39)
- اقوت بن مالک، 230 سال.(40)
- خثعم بن عوف بن حذيفه، 250 سال.(41)
- اوس بن ربيعه بن کعب بن اميه ي اسلمي، 214 سال.(42)
- ثعلبه بن عبدالاشهل، 233 سال.(43)
- دريد بن حمه حبسي، 200 سال.(44)
- زهير بن جناب بن هبل حميري، 200 سال يا 250 سال.(45)
3- کساني که عمرشان به سيصد سال رسيده و به چهارصد سال نرسيده است:
- عامر بن صالح، 340 سال.(46)
- أکثم بن سيفي اسدس تميمي، 330 سال.(47)
- ذوجدن حميري، 300 سال.(48)
- عبد بن شريد جرهمي، 313 يا 350 سال.(49)
- شريح بن عبدالله جعفي، 300 سال.(50)
- عبيد بن ابرص، 300 سال.(51)
- عوف بن کنانه ي کلبي، 300 سال.(52)
- سوي بن کاهن، 300 سال.(53)
- عبدالمسيح بن بقيله، 350 سال.(54)
- ذو أصبغ عدواني، 300 سال.(55)
4- کساني که عمرشان به چهارصد رسيد و از پانصد تجاوز ننمود:
-عمر بن جمه ي دوسي،400 سال.(56)
- حرث بن مضاض جرهمي، 400 سال.(57)
- شالخ، 493 سال.(58)
- سلمان فارسي، 400 سال.(59)
5- کساني که عمرشان به (500) رسيد و از (600) تجاوز ننمود:
- فريدون بن أثغبان، 500سال.(60)
6- کساني که عمرشان به (600) رسيد و از (700) تجاوز ننمود:
- قيس بن ساعده، 750 سال.(61)
- سام بن نوح، 600 سال.(62)
- هبل بن عبدالله، 600 سال.(63)
- فرعون پادشاه مصر، 620 سال.(64)
- ماريان بن اوس، 660 سال.(65)
7- کساني که عمرشان به (700) سال رسيد و از (800) تجاوز ننمود:
- سليمان نبي، 712 سال.(66)
- جمشيد، 716 سال.(67)
- لود بن مهلائيل، 732 سال.(68)
- لمک بن متوسلخ بن ادريس نبي، 700 سال.(69)
- سطيح، 700 سال.(70)
8- کساني که عمرشان به (800) رسيد و از (900) تجاوز نکرد:
- عمرو بن عامر از حاکمان سرزمين سبا، 800 سال.(71)
- ادريس نبي، 862 سال.(72)
- مهلائيل بن قينان، 895 سال.(73)
- غابر، 870 سال.(74)
9- کساني که عمرشان به (900) سال رسيد و از (1000) تجاوز ننمود:
- آدم صفي الله، 930 سال.(75)
- شداد بن عاد بن عوص بن ارم سام بن نوح، 900 سال.(76)
- شيث بن آدم، 912 سال.(77)
- أنوش، 965 سال.(78)
- عديم، از پادشاهان مصر، 926 سال.(79)
- قينان، 920 سال.(80)
10- کساني که عمرشان به (1000) سال رسيد و از (2000) سال تجاوز ننمود:
- ضحاک، 1000 سال.(81)
- صاحب مهرجان، 1500 سال.(82)
- بخت النصر، 1507 سال و پنجاه روز.(83)
- بيوراسف بن اروند اسف، 1000 سال.(84)
11- کساني که عمرشان از (2000) سال تجاوز نمود:
- نوح پيامبر، 2500 سال.
- لقمان حکيم، 4000 سال و بنابر نقلي 1000 سال.
- لقمان بن عاد، 3500 سال.(85)
12- کساني که هزاران سال عمر کرده اند و تا ظهور امام زمان عليه السلام يا آخر عمر دنيا زنده خواهند بود، که مي توان از آن ها خضر را مثال زد.(86)
عوامل طول عمر
5- امکان فلسفي (منطقي)
از اينجا استفاده مي شود که دائره ي امکان عقلي از دائره ي امکان علمي و دائره ي امکان عملي وسيع تر است.
شکي نيست که طولاني شدن عمر انسان به هزاران سال از جنبه ي عقلي و منطقي ممکن است، و هيچ گونه اشکال عقلي ندارد، و هيچ گاه مستلزم تناقض نخواهد بود؛ زيرا در مفهوم حيات وزندگي مرگ سريع نهفته نشده است.
فخر رازي در توجيه طول عمر انسان در ذيل آيه ي شريفه : (فلبث فيهم ألف سنه الا خمسين عاما...)(88)درتفسير خود مي گويد: «برخي از اطباء مي گويند: عمر انسان بيش از (120) سال نمي شود، ولي آيه بر خلاف آن دلالت داشته و عقل نيز طول عمر بيش از اين مقدار را تأييد مي کند؛ زيرا بقاء بر ترکيبي که در انسان است ذاتا ممکن است وگرنه باقي نمي ماند. دوام تأثير مؤثر نيز در او ممکن است؛ زيرا مؤثر در وجود انسان اگر واجب الوجود است که دوام دارد، و اگر غير واجب الوجود باشد براي او مؤثري است و بالاخره به واجب الوجود باز مي گردد که دوام دارد. لذا ممکن است که تأثير واجب الوجود دائمي گردد، که در نتيجه بقاء ذاتا ممکن مي گردد، و اگر چنانچه بقاء نداشته باشد به جهت امرعارضي است، و عارض هم ممکن العدم است و اگر وجود عارض مانع واجب بود به همين مقدار عمر نيز نمي توانست باقي بماند. نتيجه اين که حرف برخي از اطباء که گفته اند: عمر انسان از (120) سال فراتر نمي رود باطل است.»(89)
شيخ مجتبي قزويني خراساني در استدلال عقلي و فلسفي بر ضرورت وجود شخص طويل العمر در خارج مي گويد: «طبق قواعد فلسفه و حکمت هر طبيعتي که قابل زياده ونقصان در عالم موجود است بايد فرد کامل آن طبيعت در خارج موجود باشد؛ زيرا هر طبيعتي طالب کمال نهايي خود است. مطابق اين قاعده تعدادي از مسائل فلسفي پايه گذاري شده است که از جمله ي آن ها وجود فرد کامل در بين بشر به اسم (نبي) يا (حکيم) است.
و مطابق اين قانون نيز که با برهان به اثبات رسيده است، قابليت زندگي و عمر بشر داراي مراتب متعددي درخارج است. عمر (1000) يا (2000) سال را نمي توان نهايت مرتبه ي امکان زندگاني به طور يقين دانست، بلکه ممکن است که بيش ازاين مقدار باشد. با قطع نظر از اين قانون، طول عمر مطابق نظر برخي از افراد خلاف طبيعت موجودات نيست؛ زيرا واضح است که عمر هر فردي تابع صحت قواي مزاجي اوست، هر مقدار که مزاج او سالم تر و قواي او قوي تر باشد، موجبات بقا و ازدياد عمر او بيشتر است...».(90)
پينوشت:
1- تراثنا و موازين النقد، ص 203.
2- نظريه ي الامامه لدي الشيعه الانثي عشريه، ص 411.
3- سوره انبياء، آيه 69.
4- شيعه در اسلام، ص 198.
5- سوره انبياء، آيه 69.
6- بحث حول المهدي عليه السلام، ص 77 - 80 .
7- عمر المهدي بين العلم و الأديان، ص 6.
8- همان، ص 7.
9- مجله ي الأهرام، مصر 3 دسامبر 1930.
10- دادگستر جهان، ص 297.
11- دائره المعارف قرن بيستم، ماده ي حيات.
12- مجله ي دانشمند، سال 6، شماره ي 1، ص 43.
13- راهي به سوي حيات نو، ص 14.
14- مجله ي اطلاعات، شماره ي 311، ص 22.
15- مجله ي دانشمند، سال ششم، شماره ي 6.
16- سوره يس، آيه 68.
17- سوره نساء، آيه 78.
18- تفسير الجواهر، ج 17، ص 224.
19- مجله ي «المقتطف» جزء سوم از سال 59، درمقاله اي تحت عنوان: (آيا انسان در دنيا خالد مي شود؟).
20- صحيح مسلم، ج 8 ، ص 203 - 205، باب في الدجال.
21- صافات/ 143 - 144.
22- سوره عنکبوت، آيه 14.
23- سوره نساء، آيات 157 - 158.
24- کفايه الطالب، بخش آخر.
25- کامل ابن اثير، ج 1، ص 43.
26- همان.
27- همان، ص 161.
28- همان، ص 160.
29- تاريخ طبري، ج 1، ص 169.
30- همان، ص 187.
31- کامل ابن اثير، ج 1، ص 57.
32- همان، ص 58.
33- کامل ابن اثير، ج 1، ص 68.
34- مروج الذهب.
35- همان.
36- همان.
37- کنزالفوائد، ص 250.
38- همان، ص 251.
39- همان.
40- همان.
41- همان، ص 253.
42- همان.
43- همان.
44- همان.
45- بحارالانوار، ج 13، ص 67.
46- کامل ابن اثير، ج 1، ص 54.
47- کمال الدين، ص 314.
48- کنزالفوائد، 253.
49- کمال الدين.
50- الاصابه.
51- کمال الدين.
52- کمال الدين، ص 314.
53- همان، ص 305.
54- بحارالانوار، ج 13، ص 74.
55- کمال الدين، ص 313.
56- کنزالفوائد، ص 250.
57- همان، ص 251.
58- همان، ص 254.
59- نفس الرحمن.
60- کامل ابن اثير، ج 1، ص 131.
61- مروج الذهب.
62- کامل ابن اثير، ج 1، ص 54.
63- بحارالانوار.
64- اخبار الدول.
65- حيات القلوب.
66- المستطرف، ج 2، ص 33.
67- کامل ابن اثير.
68- مروج الذهب.
69- کامل ابن اثير، ج 1، ص 23.
70- کمال الدين.
71- همان.
72- کامل ابن اثير، ج 1، ص 21.
73- کنزالفوائد، ص 235.
74- همان.
75- کامل ابن اثير، ج 1، ص 19.
76- کمال الدين.
77- کامل ابن اثير، ج 1، ص 19.
78- کنزالفوائد، ص 245.
79- اخبار الدول.
80- کنزالفوائد، ص 245.
81- تاريخ طبري.
82- غيبت طوسي.
83- اخبار الدول.
84- کامل ابن اثير، ج 1، ص 131.
85- اخبار الدول.
86- المستطرف، ج 2، ص 33.
87- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 2، ص 213.
88- سوره عنکبوت، آيه 14.
89- تفسير فخر رازي، ج 25، ص 42.
90-بيان القرآن، ج 5، ص 11 - 12.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله