جهاني شدن راستين يا طلوع استثمار جديد در جامعه ملاحظات انساني
نويسنده: پريوش سمندري
در سال 1960 دويست شركت بزرگ در دنيا 16% توليد ناخالص داخلي جهان را در اختيار داشتند. در دهه هشتاد اين رقم به 24% و در 1995 به 34% بالغ شد.
پريوش سمندري ـ آمريكا
شيوع افكار جهان شمول از نيمه قرن نوزدهم آغاز گرديد و در اواخر قرن بيستم با نيروي آگاهي افكار عمومي و بسط و توسعه روابط بين ملل و درك بيشتر احتياجات روزافزون بشر كه به سوي رفاه خصوصي و جمعي روان بود، اوج گسترده يافت.
ملت هاي كوچك و ضعيف براي رهايي از چنگال ستمگري ها و خشونت هاي استعماري بعض دول دنيا و چپاول و غارت ثروت هاي محلي آنان، بعد جهاني شدنرا راه جديدي براي حفظ حقوق خود و برابري در مقابل سايرين تلقي نموده و پذيرفتند، زيرا به هرحال روند دنيا به سوي يكپارچگي است و هرگونه ستيز با اين جريان و حركت به انزوا و يا نابودي منجر ميشود.
اما مردم دنيا هنوز در قوالب گذشته منتهي در ابعادي وسيعتر به ايجاد روابط با يكديگر پرداخته اند و هر يك با برداشت ها و شناخت متفاوت به سوي يك هدف يعني جهاني شدنگام برميدارند در حاليكه اصول و فروع دنياي نو مستلزم بازنگري و تغيير در بسياري از باورها و سنت ها و اميال و آرزوها و اهداف خصوصي و عمومي است.
خطراتي كه ممكن است "جهاني شدن" بر روال سياست هاي معمول و رايج و پذيرفته شده فعلي دنيا به وجود آورد توجه صاحبنظران را جلب كرده و نكات دقيقي را مورد بررسي قرار داده اند.
امروز نظم سياسي كشورها تحت رهبري گروه هاي كوچك سياستمداران اداره ميشود. در چنين جو حاكم، قدرت مردمي بسيار اندك است اگرچه ظاهرا بعض حكومت ها جنبه دمكراتيك دارند و با رأي مردم بر سر كار ميآيند ، اما در مسير انجام امور مردم تابع تصميمات سياسيون ميباشند و سياستهاي رايج بر مبناي دستيابي ها و بهره وري بيشتر از هر راه و روش معمول و غيرمعمول است. تعريف سياست در دنياي كنوني تداعي ظلم و اجحاف و دروغ و تزوير گرديده است و ملل دنيا را به جاي اينكه در كنار هم قرار دهد در مقابل يكديگر قرار داده است. در چنين موقعيت تفاهم و دوستي براساس ضرب المثل عاميانه "بده بستان" است و در حقيقت معامله گري جاي بسياري از ملاحظات انساني را در روابط بين ملت ها غصب كرده است. با درنظر گرفتن الفباي سياسي روز و نفوذ افكار گسترده ماده پرستي در جميع شئون زندگاني بشر، نميتوان به آساني منتظر تحول ناگهاني باشيم و يا گمان كنيم جهت حركت هاي سياسي مختلف كنوني يك شبه تغيير نمايد و پايه گيرد و در مسير صحيح افتد.
انديشمندان عالم با بررسي و مطالعه اين احوال از جنبه هاي جامعه شناسي و انسان شناسي و سنتي و ملي و رويارويي با برخي تدابير ويرانگرانه كه از پگاه طلوع قدرت طلبي در كشورهاي نيرومند قديم به صورت جنگ هاي توسعه جويانه آغاز گرديد و به گونه استثمار در دنياي متمدن متجلي شد توجه شديدي نموده اند. آنان به جاده وسيع جهاني شدنچشم دوخته و نگرانند مبادا در طي اين راه تند و جديد ماشين هاي غول پيكر قدرت بيش از پيش و يا همانند دوران گذشته از ساير ملل كندرو پيشي گيرند و احيانا آنان را در زير چرخ هاي پيشرفت و منافع خويش از پاي درآورند.
چندين مسئله بين ساير جوانب بسيار جدي به نظر ميرسد و زنگ خطر را به صدا درآورده است.
1ـ كاپيتاليسم افسارگسيخته و بي ملاحظه نسبت به حفظ حقوق ضعفا كاملا بي تفاوت است. شركتهاي كوچك اقتصادي تاب مقاومت و رقابت در برابر سرمايه گذاري هاي بزرگ را ندارند و اجبارا از عرصه تجارت و كار و كسب بيرون رانده ميشوند. موارد زيادي از اين روش تحميلي را در حوزه شهرهاي بزرگ در كشورهاي غني ميتوان مشاهده كرد. عدم حضور رقابت هاي تجاري باعث ميگردد نوسان بازار و تصميم گيري در دست عده اي محدود و اغلب سودجو قرار گيرد. چنانچه ملاحظه ميشود مبارزه با تشكيل كارتل هاي عظيم تجاري چندان موفقيت آميز نبوده است و در هر زمان بستگي به منافع گوناگون داشته است.
2ـ خطر تسلط كاپيتاليسم به صورت قدرتهاي بزرگ اقتصادي و سياسي در حوزه وسيعتر از زمان گذشته، يعني بر عرصه كشورهاي ديگر افزوني گرفته و در نتيجه همه تصميمات و عمليات توسط قدرت واحد مركزي اتخاذ ميشود و اختيار دول درباره اداره وضع اقتصادي و سياسي كشورها از آنان عملا سلب ميگردد.
3ـ تنوعات فرهنگي ملتها دچار يورش سيستم و فرهنگ جديد ميشود زيرا دول غالب سعي دارند فرهنگ خاصي را كه خود ميپسندند و طبق آن ميتوانند جامعه را رهبري نمايند به مردم تحت نفوذ خويش تحميل كنند و بدين طريق ارزشهاي متنوع و زيباي فرهنگي ملل از بين ميرود. اگرچه ظاهرا تبليغات درباره وحدت و يگانگي جامعه جهاني برمبناي وحدت در كثرت است و قرار نيست همه مردم هم گونه و همرنگ شوند و مقلد آداب و سنن سايرين گردند و انتخاب آراء و عادات به عهده افراد و آزاد است و جنبه تحميلي ندارد و فقط اصولي كه براي نگهداري صلح ضروري است بايد از طرف همگان قبول شود. اما در عمل اينگونه نيست.
4ـ قبول يك زبان بين المللي براي ايجاد روابط سريع و مطمئن لازم است و كمك موثري براي رد و بدل كردن نيازهاي پايه اي هر جامعه است. اما زبان هاي محلي از جمله غنائم ملل دنيا هستند و هركدام توانايي هايي دارند كه احتمالا مشابه آن را در زبان هاي ديگر نميتوان يافت و بايد حفظ شود. هر زبان بومي نماد چالش و كوشش و احتياج مردم هر ناحيه است. تاريخ ملل با اين زبانها بيان گرديده و مفهوم خاص يافته است. هنوز كاملا معلوم نيست چرا در هر گوشه از جهان مردم به زباني صحبت ميكنند و چه انگيزه ها و عواملي باعث به وجود آمدن و تركيب آن گرديده است و آيا يك زبان بين المللي ميتواند بيانگر احساس تمامي ملل دنيا شود؟
5ـ زيان سياسي كمتر از خطر محو فرهنگي نيست. اغلب كشورهاي ضعيف كه از هم اكنون از حل و فصل مسائل عمومي خود عاجزند در رويارويي با گسترش روابط عمومي جهاني به همان ترتيب و يا بيشتر دچار ضعف و ناتواني براي ابراز وجود و يا شركت در اين حركت بزرگ خواهند شد و در نتيجه نوعي بي نظمي و اخلال در سطح جهاني ايجاد خواهند كرد. نمونه آن كشورهايي هستند كه مواد مخدر توليد ميكنند و در برابر خواست جامعه جهاني قدرت جلوگيري از كشت و توليد و صدور مواد نامبرده را ندارند. عدم پيشگيري از اعمال خرابكارانه تروريستي صرف نظر از علل بروز آن، نيز نمونه ديگري از ضعف حكومت هاي محلي است. عكس العمل هاي جهاني در اين زمينه ها فعلا نوعي تجربه در برابر قدرت هاي ضعيف ملي است و نتايج برآورد شده را بايد در آينده ديد و قضاوت كرد.
6ـ عدم هماهنگي در رشد "فكري جمعي" مردم جهان سبب ميگردد عده بيشتري از محرومان به صورت مطرودان جامعه درآيند و بيشتر به عقب رانده شوند. امروز اكثريت مردم در رده عقب افتادگان قرار دارند كه در خيل اين جمعيت كثير، افراد از هر طبقه وجود دارند. حتي افراد تحصيلكرده و متفنن وقتي كارشان را براي مدت كوتاه از دست ميدهند ديگر واجد شرايط براي همان شغل قبلي خود نيستند زيرا سرعت تغييراتي كه در كارهاي متنوع فني و علمي ايجاد ميشود مهارت هاي پيشين آنان را پشت سر گذاشته و يا ميگذارد.
7ـ خطر رشد "ناهماهنگ اقتصادي" زيانهاي همگاني درازمدت را به دنبال دارد. اين خطر جدي چندين دهه مورد توجه متخصصين بوده است، چون در يك اقتصاد به هم پيوسته، وجود بازار مصرفي به همان اندازه بازار توليد و گاه بيشتر واجد اهميت است. هرچه بازار مصرف كمتر باشد، كشورهاي صادركننده براي بازاريابي به رقابت هاي شديدتر و اغلب بيرحمانه تر ميپردازند.
8ـ استيلاي افكار ماديت پرستي بعضي انسانها را به گونه كالاهاي قابل خريد و فروش درآورده است. مانند خريد و فروش بازيكنان ورزشي، خريد سياستمداران و دست اندركاران كارهاي مهم كشورها كه به صورت فساد فزاينده اي رواج دارد و بنيان اطمينان و اعتماد ملت ها را متزلزل كرده است.
9ـ از خودبيگانگي ملل ضعيف و دوري از هويت خويش در برابر ملل قوي از زيان هاي مورد توجه انديشمندان است. بدون ترديد براي حفظ احترام فرهنگ هاي مختلف، دخالت مردم دنيا در تصميم گيريهاي جهاني ضروري است.
فعلا شانس توفيق ملتهاي پراكنده دنيا با حضور مجمع نمايندگان سازمانهاي غيردولتي در صحنه بين المللي افزايش چشمگير يافته است و جريان پيشروي سياست هاي كنوني دول، مورد بازپرسي و پژوهش اين سازمان قرار گرفته است. درباره روند جهاني شدنو يا چالش براي جهاني شدن، سازمان غيردولتي NGO طي بيانيه اي نظرات پايه اي خود را اعلام نموده و ميگويد سير امور به سوي جهاني شدنمحتاج تعريف و تشريح است. زيرا دنياگير شدن در نظر بعضي عبارت از روند و حركتي است كه عامل آن تكنولوژي جديد در زمينه مخابرات الكترونيك و حمل و نقل است كه اجازه ميدهد انسانها و سرمايه ها و كالاها و اطلاعات در كوتاهترين مدت از حدود مرزها بگذرند و به دورترين نقاط جهان برسند. چنين روند يا حركتي دنياي ما را به صورت دهكده جهاني درآورده و عواقب و نتايج بزرگ اقتصادي و سياسي پديدار ميكند كه امكانات بي سابقه رونق اقتصادي و رفاه مادي را بر همه ساكنين ارض را ميگشايد. معذالك از نظر اكثر مردم "جهاني شدن" چيزي جز تسلط اقتصادي و سياسي و فرهنگي بر سراسر عالم از جانب دولت هايي كه قدرت اقتصادي و نظامي را در دست دارند، نبوده و نيست.
سير صعودي و بالارونده تسلط قدرتمندان، آمار آزاردهنده و نگران كننده اي است. مثلا در سال 1960 دويست شركت بزرگ در دنيا 16% توليد ناخالص داخلي جهان را در اختيار داشتند. در دهه هشتاد اين رقم به 24% و در 1995 به 34% بالغ شد.
افزايش نفوذ و بهره وري شركت هاي بزرگ از توليدات و مواد خالص و ناخالص داخلي ساير ملل همچنان ادامه دارد و فاصله و شكاف ميان دارندگان و ندارهاي جهان رو به افزايش است و ميتوان شمار تكان دهنده فقرا را طي آمارهاي ديگر ملاحظه كرد.
ملت هاي در حال توسعه جهان بايد براي جلوگيري از اين غارت جديد و متمدن نما كه قبلا در لفافه فريب هاي سياسي و ديپلماتيك پنهان بود و امروز آشكارا و به گونه دلسوزي و يا در زير چتر مفهوم همكاريهاي عمومي جهاني و مبادلات بين ملل صورت ميگيرد، عاجلانه گرد هم آيند و چاره اي اساسي براي احقاق حقوق پايمال شده اتخاذ كنند. در تعيين سرنوشت آينده خود نقش فعال و تصميم گيرنده ايفا كنند و قبل از آنكه پيچيدگي هاي بيشتري در اين گونه معاملات تحميلي ايجاد شود و در رشته هاي گم و گيج سياست هاي بيمارگونه گرفتار آيند براي آگاهي ذهني مردم قيام كنند و آنان را با ستيزهاي نفع طلبانه كاپيتاليسم جهاني آشنا نمايند.
تعدد و تنوع تعريف هايي كه از جهاني شدنامور وجود دارد در كليه مبادلات فكري و فرهنگي و بسط مخابرات و حقوق فردي و جمعي ملتها از هر جهت بايد در آينده نگري ها مطمح نظر قرار گيرد. رده ها و رشته ها و بافت هاي ظلم و اجحاف و چپاول معلوم و مشخص گردد. منافع درازمدت براي احيا و ادامه حيات هر ملت بيش از بهبودهاي سريع و بي پايه كه به قيمت از دست رفتن منابع و يا پاي بندهاي طولاني به صورت قراردادهاي محكم بسته ميشود ارزشمند است، زيرا هرچه دوران اسارت ملل فقير بيشتر شود راه گريزشان با تشديد نفوذ سياسي طرف قرارداد سخت تر ميشود و تغيير در اصل قراردادهاي تنظيمي ناممكن تر ميشود. تكيه داشتن به قوانين بين المللي و دادگاه هاي رسيدگي به دعاوي كشورها هم هميشه كارساز و يا به نفع مظلومان نبوده و نيست و صاحبان قدرت هاي سياسي و اقتصادي چنانچه تجربيات گذشته و حال نشان ميدهد با تمام نيرو در برابر عواملي كه بخواهند تغييراتي اساسي به نفع خود در سطح مملكتشان و به ضرر آنها ايجاد نمايند مي ايستند و آن را خنثي ميكنند.
اينشتين انديشمندانه اين دنيا و روالش را مينگرد و ميگويد:"بزرگترين خطري كه مردم جهان را تهديد ميكند، جنگ نيست، بي تفاوتي است!".
پريوش سمندري ـ آمريكا
شيوع افكار جهان شمول از نيمه قرن نوزدهم آغاز گرديد و در اواخر قرن بيستم با نيروي آگاهي افكار عمومي و بسط و توسعه روابط بين ملل و درك بيشتر احتياجات روزافزون بشر كه به سوي رفاه خصوصي و جمعي روان بود، اوج گسترده يافت.
ملت هاي كوچك و ضعيف براي رهايي از چنگال ستمگري ها و خشونت هاي استعماري بعض دول دنيا و چپاول و غارت ثروت هاي محلي آنان، بعد جهاني شدنرا راه جديدي براي حفظ حقوق خود و برابري در مقابل سايرين تلقي نموده و پذيرفتند، زيرا به هرحال روند دنيا به سوي يكپارچگي است و هرگونه ستيز با اين جريان و حركت به انزوا و يا نابودي منجر ميشود.
اما مردم دنيا هنوز در قوالب گذشته منتهي در ابعادي وسيعتر به ايجاد روابط با يكديگر پرداخته اند و هر يك با برداشت ها و شناخت متفاوت به سوي يك هدف يعني جهاني شدنگام برميدارند در حاليكه اصول و فروع دنياي نو مستلزم بازنگري و تغيير در بسياري از باورها و سنت ها و اميال و آرزوها و اهداف خصوصي و عمومي است.
خطراتي كه ممكن است "جهاني شدن" بر روال سياست هاي معمول و رايج و پذيرفته شده فعلي دنيا به وجود آورد توجه صاحبنظران را جلب كرده و نكات دقيقي را مورد بررسي قرار داده اند.
امروز نظم سياسي كشورها تحت رهبري گروه هاي كوچك سياستمداران اداره ميشود. در چنين جو حاكم، قدرت مردمي بسيار اندك است اگرچه ظاهرا بعض حكومت ها جنبه دمكراتيك دارند و با رأي مردم بر سر كار ميآيند ، اما در مسير انجام امور مردم تابع تصميمات سياسيون ميباشند و سياستهاي رايج بر مبناي دستيابي ها و بهره وري بيشتر از هر راه و روش معمول و غيرمعمول است. تعريف سياست در دنياي كنوني تداعي ظلم و اجحاف و دروغ و تزوير گرديده است و ملل دنيا را به جاي اينكه در كنار هم قرار دهد در مقابل يكديگر قرار داده است. در چنين موقعيت تفاهم و دوستي براساس ضرب المثل عاميانه "بده بستان" است و در حقيقت معامله گري جاي بسياري از ملاحظات انساني را در روابط بين ملت ها غصب كرده است. با درنظر گرفتن الفباي سياسي روز و نفوذ افكار گسترده ماده پرستي در جميع شئون زندگاني بشر، نميتوان به آساني منتظر تحول ناگهاني باشيم و يا گمان كنيم جهت حركت هاي سياسي مختلف كنوني يك شبه تغيير نمايد و پايه گيرد و در مسير صحيح افتد.
انديشمندان عالم با بررسي و مطالعه اين احوال از جنبه هاي جامعه شناسي و انسان شناسي و سنتي و ملي و رويارويي با برخي تدابير ويرانگرانه كه از پگاه طلوع قدرت طلبي در كشورهاي نيرومند قديم به صورت جنگ هاي توسعه جويانه آغاز گرديد و به گونه استثمار در دنياي متمدن متجلي شد توجه شديدي نموده اند. آنان به جاده وسيع جهاني شدنچشم دوخته و نگرانند مبادا در طي اين راه تند و جديد ماشين هاي غول پيكر قدرت بيش از پيش و يا همانند دوران گذشته از ساير ملل كندرو پيشي گيرند و احيانا آنان را در زير چرخ هاي پيشرفت و منافع خويش از پاي درآورند.
چندين مسئله بين ساير جوانب بسيار جدي به نظر ميرسد و زنگ خطر را به صدا درآورده است.
1ـ كاپيتاليسم افسارگسيخته و بي ملاحظه نسبت به حفظ حقوق ضعفا كاملا بي تفاوت است. شركتهاي كوچك اقتصادي تاب مقاومت و رقابت در برابر سرمايه گذاري هاي بزرگ را ندارند و اجبارا از عرصه تجارت و كار و كسب بيرون رانده ميشوند. موارد زيادي از اين روش تحميلي را در حوزه شهرهاي بزرگ در كشورهاي غني ميتوان مشاهده كرد. عدم حضور رقابت هاي تجاري باعث ميگردد نوسان بازار و تصميم گيري در دست عده اي محدود و اغلب سودجو قرار گيرد. چنانچه ملاحظه ميشود مبارزه با تشكيل كارتل هاي عظيم تجاري چندان موفقيت آميز نبوده است و در هر زمان بستگي به منافع گوناگون داشته است.
2ـ خطر تسلط كاپيتاليسم به صورت قدرتهاي بزرگ اقتصادي و سياسي در حوزه وسيعتر از زمان گذشته، يعني بر عرصه كشورهاي ديگر افزوني گرفته و در نتيجه همه تصميمات و عمليات توسط قدرت واحد مركزي اتخاذ ميشود و اختيار دول درباره اداره وضع اقتصادي و سياسي كشورها از آنان عملا سلب ميگردد.
3ـ تنوعات فرهنگي ملتها دچار يورش سيستم و فرهنگ جديد ميشود زيرا دول غالب سعي دارند فرهنگ خاصي را كه خود ميپسندند و طبق آن ميتوانند جامعه را رهبري نمايند به مردم تحت نفوذ خويش تحميل كنند و بدين طريق ارزشهاي متنوع و زيباي فرهنگي ملل از بين ميرود. اگرچه ظاهرا تبليغات درباره وحدت و يگانگي جامعه جهاني برمبناي وحدت در كثرت است و قرار نيست همه مردم هم گونه و همرنگ شوند و مقلد آداب و سنن سايرين گردند و انتخاب آراء و عادات به عهده افراد و آزاد است و جنبه تحميلي ندارد و فقط اصولي كه براي نگهداري صلح ضروري است بايد از طرف همگان قبول شود. اما در عمل اينگونه نيست.
4ـ قبول يك زبان بين المللي براي ايجاد روابط سريع و مطمئن لازم است و كمك موثري براي رد و بدل كردن نيازهاي پايه اي هر جامعه است. اما زبان هاي محلي از جمله غنائم ملل دنيا هستند و هركدام توانايي هايي دارند كه احتمالا مشابه آن را در زبان هاي ديگر نميتوان يافت و بايد حفظ شود. هر زبان بومي نماد چالش و كوشش و احتياج مردم هر ناحيه است. تاريخ ملل با اين زبانها بيان گرديده و مفهوم خاص يافته است. هنوز كاملا معلوم نيست چرا در هر گوشه از جهان مردم به زباني صحبت ميكنند و چه انگيزه ها و عواملي باعث به وجود آمدن و تركيب آن گرديده است و آيا يك زبان بين المللي ميتواند بيانگر احساس تمامي ملل دنيا شود؟
5ـ زيان سياسي كمتر از خطر محو فرهنگي نيست. اغلب كشورهاي ضعيف كه از هم اكنون از حل و فصل مسائل عمومي خود عاجزند در رويارويي با گسترش روابط عمومي جهاني به همان ترتيب و يا بيشتر دچار ضعف و ناتواني براي ابراز وجود و يا شركت در اين حركت بزرگ خواهند شد و در نتيجه نوعي بي نظمي و اخلال در سطح جهاني ايجاد خواهند كرد. نمونه آن كشورهايي هستند كه مواد مخدر توليد ميكنند و در برابر خواست جامعه جهاني قدرت جلوگيري از كشت و توليد و صدور مواد نامبرده را ندارند. عدم پيشگيري از اعمال خرابكارانه تروريستي صرف نظر از علل بروز آن، نيز نمونه ديگري از ضعف حكومت هاي محلي است. عكس العمل هاي جهاني در اين زمينه ها فعلا نوعي تجربه در برابر قدرت هاي ضعيف ملي است و نتايج برآورد شده را بايد در آينده ديد و قضاوت كرد.
6ـ عدم هماهنگي در رشد "فكري جمعي" مردم جهان سبب ميگردد عده بيشتري از محرومان به صورت مطرودان جامعه درآيند و بيشتر به عقب رانده شوند. امروز اكثريت مردم در رده عقب افتادگان قرار دارند كه در خيل اين جمعيت كثير، افراد از هر طبقه وجود دارند. حتي افراد تحصيلكرده و متفنن وقتي كارشان را براي مدت كوتاه از دست ميدهند ديگر واجد شرايط براي همان شغل قبلي خود نيستند زيرا سرعت تغييراتي كه در كارهاي متنوع فني و علمي ايجاد ميشود مهارت هاي پيشين آنان را پشت سر گذاشته و يا ميگذارد.
7ـ خطر رشد "ناهماهنگ اقتصادي" زيانهاي همگاني درازمدت را به دنبال دارد. اين خطر جدي چندين دهه مورد توجه متخصصين بوده است، چون در يك اقتصاد به هم پيوسته، وجود بازار مصرفي به همان اندازه بازار توليد و گاه بيشتر واجد اهميت است. هرچه بازار مصرف كمتر باشد، كشورهاي صادركننده براي بازاريابي به رقابت هاي شديدتر و اغلب بيرحمانه تر ميپردازند.
8ـ استيلاي افكار ماديت پرستي بعضي انسانها را به گونه كالاهاي قابل خريد و فروش درآورده است. مانند خريد و فروش بازيكنان ورزشي، خريد سياستمداران و دست اندركاران كارهاي مهم كشورها كه به صورت فساد فزاينده اي رواج دارد و بنيان اطمينان و اعتماد ملت ها را متزلزل كرده است.
9ـ از خودبيگانگي ملل ضعيف و دوري از هويت خويش در برابر ملل قوي از زيان هاي مورد توجه انديشمندان است. بدون ترديد براي حفظ احترام فرهنگ هاي مختلف، دخالت مردم دنيا در تصميم گيريهاي جهاني ضروري است.
فعلا شانس توفيق ملتهاي پراكنده دنيا با حضور مجمع نمايندگان سازمانهاي غيردولتي در صحنه بين المللي افزايش چشمگير يافته است و جريان پيشروي سياست هاي كنوني دول، مورد بازپرسي و پژوهش اين سازمان قرار گرفته است. درباره روند جهاني شدنو يا چالش براي جهاني شدن، سازمان غيردولتي NGO طي بيانيه اي نظرات پايه اي خود را اعلام نموده و ميگويد سير امور به سوي جهاني شدنمحتاج تعريف و تشريح است. زيرا دنياگير شدن در نظر بعضي عبارت از روند و حركتي است كه عامل آن تكنولوژي جديد در زمينه مخابرات الكترونيك و حمل و نقل است كه اجازه ميدهد انسانها و سرمايه ها و كالاها و اطلاعات در كوتاهترين مدت از حدود مرزها بگذرند و به دورترين نقاط جهان برسند. چنين روند يا حركتي دنياي ما را به صورت دهكده جهاني درآورده و عواقب و نتايج بزرگ اقتصادي و سياسي پديدار ميكند كه امكانات بي سابقه رونق اقتصادي و رفاه مادي را بر همه ساكنين ارض را ميگشايد. معذالك از نظر اكثر مردم "جهاني شدن" چيزي جز تسلط اقتصادي و سياسي و فرهنگي بر سراسر عالم از جانب دولت هايي كه قدرت اقتصادي و نظامي را در دست دارند، نبوده و نيست.
سير صعودي و بالارونده تسلط قدرتمندان، آمار آزاردهنده و نگران كننده اي است. مثلا در سال 1960 دويست شركت بزرگ در دنيا 16% توليد ناخالص داخلي جهان را در اختيار داشتند. در دهه هشتاد اين رقم به 24% و در 1995 به 34% بالغ شد.
افزايش نفوذ و بهره وري شركت هاي بزرگ از توليدات و مواد خالص و ناخالص داخلي ساير ملل همچنان ادامه دارد و فاصله و شكاف ميان دارندگان و ندارهاي جهان رو به افزايش است و ميتوان شمار تكان دهنده فقرا را طي آمارهاي ديگر ملاحظه كرد.
ملت هاي در حال توسعه جهان بايد براي جلوگيري از اين غارت جديد و متمدن نما كه قبلا در لفافه فريب هاي سياسي و ديپلماتيك پنهان بود و امروز آشكارا و به گونه دلسوزي و يا در زير چتر مفهوم همكاريهاي عمومي جهاني و مبادلات بين ملل صورت ميگيرد، عاجلانه گرد هم آيند و چاره اي اساسي براي احقاق حقوق پايمال شده اتخاذ كنند. در تعيين سرنوشت آينده خود نقش فعال و تصميم گيرنده ايفا كنند و قبل از آنكه پيچيدگي هاي بيشتري در اين گونه معاملات تحميلي ايجاد شود و در رشته هاي گم و گيج سياست هاي بيمارگونه گرفتار آيند براي آگاهي ذهني مردم قيام كنند و آنان را با ستيزهاي نفع طلبانه كاپيتاليسم جهاني آشنا نمايند.
تعدد و تنوع تعريف هايي كه از جهاني شدنامور وجود دارد در كليه مبادلات فكري و فرهنگي و بسط مخابرات و حقوق فردي و جمعي ملتها از هر جهت بايد در آينده نگري ها مطمح نظر قرار گيرد. رده ها و رشته ها و بافت هاي ظلم و اجحاف و چپاول معلوم و مشخص گردد. منافع درازمدت براي احيا و ادامه حيات هر ملت بيش از بهبودهاي سريع و بي پايه كه به قيمت از دست رفتن منابع و يا پاي بندهاي طولاني به صورت قراردادهاي محكم بسته ميشود ارزشمند است، زيرا هرچه دوران اسارت ملل فقير بيشتر شود راه گريزشان با تشديد نفوذ سياسي طرف قرارداد سخت تر ميشود و تغيير در اصل قراردادهاي تنظيمي ناممكن تر ميشود. تكيه داشتن به قوانين بين المللي و دادگاه هاي رسيدگي به دعاوي كشورها هم هميشه كارساز و يا به نفع مظلومان نبوده و نيست و صاحبان قدرت هاي سياسي و اقتصادي چنانچه تجربيات گذشته و حال نشان ميدهد با تمام نيرو در برابر عواملي كه بخواهند تغييراتي اساسي به نفع خود در سطح مملكتشان و به ضرر آنها ايجاد نمايند مي ايستند و آن را خنثي ميكنند.
اينشتين انديشمندانه اين دنيا و روالش را مينگرد و ميگويد:"بزرگترين خطري كه مردم جهان را تهديد ميكند، جنگ نيست، بي تفاوتي است!".