واژهی اسرائیلیّات و مفهوم آن
واژه اسرائیلیّات، جمع اسرائیلیة است و به داستان یا حادثهای که از منبع اسرائیلی روایت شود اطلاق میگردد. اسرائیلی منسوب به اسرائیل است و مراد از آن، یعقوببن اسحاق بنابراهیم، پدر حضرت یوسف است. (1) دکتر ذهبی دربارهی مفهوم اسرائیلیّات مینویسد:متقدّمان در این باره سخنی نگفتهاند، ولی برخی از محقّقان کنونی درباره ی آن گفتوگو کردهاند. از جمله، برخی گفتهاند گرچه واژهی «اسرائیلیّات» به ظاهر رنگ یهودی دارد و آنچه را که از طریق فرهنگ یهودی وارد حوزهی اسلامی میشود در بر میگیرد، ولی مراد از آن، معنایی گستردهتر است و آنچه را که صبغهی یهودی و مسیحی دارد، شامل میشود. بدین ترتیب، «اسرائیلیّات» از باب تغلیب بر هر دو فرهنگ یهودی و مسیحی اطلاق میگردد. لکن یهود در این خصوص از شهرت بیشتری برخوردار است؛ آنان از آغاز ظهور اسلام تا دوران گسترش آن به بلاد عالَم، بیشتر از دیگران با مسلمانان مراودت و آمیزش داشتهاند. (2)
فان فلوتن (3)، خاورشناس هلندی در تعریف این اصطلاح چنین مینویسد: دانشمندان اسلامی، واژهی «اسرائیلیّات» را بر تمامی عقاید غیراسلامی به ویژه آن دسته از عقاید و افسانههایی که یهود و نصارا از قرن اوّل هجری وارد دین اسلام کردهاند، اطلاق نمودهاند. (4)
دکتر محسن عبدالحمید میگوید:
«اسرائیلیّات»، اصطلاحی است که محقّقان اسلامی بر داستانها و اخبار یهودی و نصرانی که در جامعهی اسلامی نفوذ کرده است اطلاق میکنند - البته پس از روی آوردن گروهی از یهود و نصارا و یا تظاهر آنان به آیین اسلام. (5)
برخی دیگر گفتهاند:
این واژه ریشه یهودی دارد و غالباً بر هر چیزی که از آیین یهود و دیگر آیینها وارد اسلام میشود اطلاق میگردد، و وجه تسمیهی آن به این نام، این است که بیشتر آنچه از یهود و دیگر آیینها وارد میشده، از طریق اسرائیلیها بوده است. (6)
برخی نیز «اسرائیلیّات» را شامل سه گونه روایات دانستهاند:
1) روایات تاریخی، که اغلب برای تکمیل اطّلاعات مجملی به کار میرود که در کتاب وحیانی راجع به شخصیّتهای کتاب مقدس، به ویژه پیامبران بیان شده است.
2) روایات آموزندهی اخلاقی که در قالب تاریخ دوران باستان بنیاسرائیل قرار میگیرد.
3) افسانههایی که مربوط به عقاید و رسوم باستانی است و بدون دلیل، آشکارا از منابع یهودی گرفته شده است. (7)
از آراء گوناگون و تعاریف مختلفی که دربارهی اصطلاح «اسرائیلیّات» ارائه گردیده است، استفاده میشود که گسترهی معنایی آن چندان دقیق و مشخّص نیست؛ از اینرو، در اینجا چند نکته را یادآور میشویم:
1) واژهی «اسرائیلیّات» در اصطلاح، گاهی در معنایی ویژه فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق میگردد که صبغهی یهودی دارد، (8) و گاهی در مفهومی گستردهتر به کار میرود و روایات یهودی و مسیحی را دربر بگیرد و نیز گاهی در مفهومی گستردهتر از دو مورد پیشین به کار میرود و هر نوع روایت و حکایتی را که از منابع غیراسلامی وارد قلمرو فرهنگ اسلامی میگردد، شامل میشود. (9)
2) «اسرائیلیّات» در ظاهر، حامل هیچ نوع مفهوم ارزشی نیست. در بحث اعتبار و حجّیّت این گونه روایات خواهد آمد که دانشمندان اهل سنّت به طور مطلق آنها را مردود ندانستهاند، بلکه تنها یک قسم از آن را باطل پنداشتهاند. ولی برخی از نویسندگان، واژهی «اسرائیلیّات» را دارای معنایی نکوهیده و با بار ارزشی منفی تلقّی کرده، آن را عنوانی برای سخنان دروغین و ساختگی و بیاساس دانستهاند و از اینکه بسیاری از این روایات ساختگی به دست یهودیان و با استفاده از غفلت برخی از مسلمانان از حقیقت خصلتها و روحیات یهود به حریم فرهنگ جامعهی اسلامی و حتّی تفسیر قرآن رسوخ کرده است، ابراز شگفتی نموده و مسلمانان را نیز از حسن ظنّ و اعتماد به یهود برحذر داشتهاند. (10)
3) گاهی واژهی اسرائیلیّات صرفاً به معنای گزارشها و وقایع تاریخی قوم یهود و بنیاسرائیل به کار میرود، چنان که کتاب اسرائیلیّات القرآن (11) جهت بررسی این نوع اسرائیلیّات تألیف شده است.
4) گاهی در ذیل آیات قرآن، به ویژه آیاتی که در مقام بیان داستانهای پیامبران الهی و اقوام آنان است، روایاتی از سوی اهلبیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده، که ممکن است برخی، آنها را نیز در ردیف اسرائیلیّات قرار دهند. ولی باید توجّه داشت که روایات تفسیری اهلبیت (علیهمالسلام)، هیچ ارتباطی با روایات منقول از اهل کتاب یا راویان متأثّر از یهود و نصارا ندارند؛ گرچه ملاک اعتبار و حجّیّت هر دو دسته، یکسان است؛ یعنی میباید صحّت و سقم مضمون و محتوای آنها را با عرضهی بر قرآن کریم، تعیین نمود. (12)
5) «اسرائیل»، نام دوّم یعقوببناسحاق بنابراهیم خلیلالرحمن (علیهالسلام) است و اسحاق برادر اسماعیل، جدّ پیامبر ما، حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. یهودیان و اعراب همه از نظر نسبت، در یک نقطه، یعنی در وجود حضرت ابراهیم (علیهالسلام) به هم میرسند. از اینرو است که خداوند میفرماید: «مِلَّةَ أَبِیكُمْ إِبْرَاهِیمَ ». (13) در تفسیر آیهی مذکور آمده است که همهی اعراب از فرزندان اسماعیل و بیشترِ عجم، (14) یعنی غیرعربها از نسل اسحاق هستند. (15)
اسرائیل در زبان عربی به معنای «عبدالله» است؛ «اسرا» یعنی «عبد» و «ایل» به معنای «الله» است. با این بیان، خداوند یهود را مورد ملاطفت خود قرار میدهد؛ زیرا آنان را به پیامبر بزرگوار خود، «اسرائیل» منسوب مینماید تا به این وسیله، احساس کرامّت را در آنان برانگیزد. و وجه نامگذاری آنان به یهود، به این علّت است که تباربخشی از آنان در نهایت به «یهود»، فرزند چهارم حضرت یعقوب (علیهالسلام) میرسد. (16)
واژهی اسرائیل، چهل و سه بار در قرآن کریم به کار رفته است. بعضی از مفسّران کوشیدهاند تا آن را از «سَری» به معنای سفر کردن در شب بدانند و میگویند هنگامی که یعقوب از عیسو فرار کرد، شبانه به سفر پرداخت. امّا اکثر دانشمندان مسلمان آن را اسمی بیگانه شمردهاند و زمخشری و بیضاوی نیز در تفسیر آیهی 40 از سورهی روم، همین نظر را ابراز داشتهاند.
آرتور جفری معتقد است که این واژه از اصل سُریانی گرفته شده است و همچنین نقل کردهاند که تمام صیغههایی که به «ئیل» ختم میشود، سریانی هستند؛ امّا طبری در تفسیر آیهی 40 از سورهی بقره، ادّعا میکند که «أیل» عبری است. (17) دکتر احمد شلبی مینویسد:
یهودیان از تبار یهودبن یعقوب (علیهالسلام) هستند و بر یعقوب، نام «اسرائیل» اطلاق میشود. از اینرو، یهودیان را «بنیاسرائیل» نیز مینامند، همچنان که آنان را «عبریین» نیز مینامند؛ چون آنان در اصل، مردمانی بیابانگرد و صحرانشین و خانهبه دوش بودند و همواره همراه با شتران و چهارپایان خود در جستجوی آب و علوفه به سر میبردند. و واژهی «عبری» در اصل، از فعل ثلاثی «عَبَرَ»، مترادف با «قَطَعَ»، به معنای پیمودن راه یا درّه یا رودخانه و ... گرفته شده است.
مصریها و کنعانیها بنیاسرائیل را «عبرانیین» مینامیدند و از زمانی که آنان در سرزمین کنعان استقرار یافتند و شهر و شهرنشینی را شناختند، از واژهی «عبری» نفرت پیدا کردند؛ زیرا آنان را به یاد زندگی اوّلیّهشان میانداخت؛ زندگی بادیهنشینی، همراه با خشونت و سختی. از اینرو، آنان ترجیح میدادند تنها با نام «بنیاسرائیل» شناخته شوند. (18)
برخی از نویسندگان، واژهی «اسرائیل» را به معنای کسی که بر خداوند پیروز شده است دانسته و افزودهاند: (19)
اسرائیل، لقب یعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه با فرشته خدا در نفیئیل بدان ملقّب گردید. و این رسم را موارد بسیار است، چنانکه گاهی مقصود از آن، نسل اسرائیل و نسل یعقوب است و گاهی مقصود از آن، جمیع مؤمنین حقیقی است که اولاد روحانی او هستند. و گاهی مقصود از آن، مملکت اسرائیل یا اسباط عشره میباشد، تا آنها از یهودا تمیز داده شوند. (20)
در برخی از تفاسیر، «اسرائیل» به معنای «صفیالله» و نیز «الأمیر المجاهد» آمده است. (21)
6) دکتر ذهبی میگوید متقدمان در اینباره سخن نگفتهاند؛ در حالی که ابن تیمیه (م: 728 هـ.ق.) در مقدّمة فی أصول التفسیر (22) و پس از وی، ابنکثیر (م: 774 هـ.ق.) در تفسیر خود (23) و نیز ابنخلدون، (م: 806 یا 808 هـ.ق.) در مقدّمةالعِبَر (24) این اصطلاح را به کار گرفتهاند.
2- ورود اسرائیلیّات به تفسیر قرآن کریم
برخی از نویسندگان آغاز ورود اسرائیلیّات در تفسیر قرآن کریم را عهد صحابه دانسته و یکی از منابع تفسیری را نیز «اهل کتاب» شمردهاند. دکتر ذهبی ضمن بیان این مطلب مینویسد:صحابه وقتی به طور طبیعی به داستانی از داستانهای قرآن برخورد میکردند، دوست داشتند در مورد زوایای پیچیده و پنهان آن، که قرآن معترض آن نشده است، پرسوجو کنند؛ ولی به جز یهودیان تازه مسلمان، کسی را که پاسخگوی آنان باشد نمییافتند؛ از اینرو، بسیاری از اخبار و اطّلاعات را از آنان دریافت میکردند. (25)
وی در ادامه برای تبرئه و تطهیر صحابه میافزاید:
البته صحابه در مورد هر موضوعی از اهل کتاب سؤال نمیکردند و هر مطلبی را نیز از آنان نمیپذیرفتند، بلکه تنها در مورد شرح و توضیح داستانهای قرآن و مجملات آن میپرسیدند و در جاهایی که احتمال صدق و کذب هر دو داده میشد، احتیاط میکردند. بدین ترتیب، به پیروی از پیامبر گرامی اسلامی (صلی الله علیه و آله و سلم)، نه آن را میپذیرفتند و نه آن را رد میکردند؛ زیرا حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: گفتههای اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب؛ و بگویید به خدا و آنچه برای ما نازل شده است ایمان آوردیم.
همچنین صحابه از اهل کتاب در مورد مسائل عقیدتی و احکام شرعی نمیپرسیدند، مگر برای استشهاد و تأیید و تثبیت احکام قرآنی. همچنین در مورد اموری که نوعی لهو و لعب به شمار میآمد، سؤال نمیکردند؛ مانند، سؤال از رنگ سگ اصحاب کهف و آن قسمت از عضو گاو بنیاسرائیل که به وسیلهی آن، کشتهی بنیاسرائیل را زنده کردند و اندازهی کشتی نوح و نوع تختههای آن و نیز نام پسربچهای که خضر (علیهالسلام) او را کشت و ... ؛ زیرا صحابه، پرسش دربارهی این امور را قبیح و اتلاف وقت میشمردند. (26)
در برخی از منابع، دربارهی «اسرائیلیّات» و نخستین کسی که این اصطلاح را به کار برده و در این زمینه مطلبی نگاشته، چنین آمده است:
قدیمیترین منبع اطّلاعات، یا یهودیان نوآیین (تازه مسلمان) اند و یا چه بسا، عربهایی هستند که قبل از گرایش یهودیان به اسلام، با آنان و نیز با مسیحیان شبه جزیرهی عرب و نواحی همسایه ارتباط داشتهاند. این نام (اسرائیلیّات)، ممکن است ساختهی عَبیدبن شَریهی جُرهُمی (27) باشد، که روایات وی راجع به تاریخ باستان پادشاهان عرب و فارس و تاریخ کتاب مقدّس (پراکندگی زبانها و نوع بشر) است، و گفته شده است که به دستور معاویه، عبداللهبن سلام، کعبالأحبار و سپس وهب بنمنبّه آن را تدوین کرده بودند. در مورد وهببنمنبّه اعتقاد بر آن است که وی کتاب المبتدأ را با عنوان «اسرائیلیّات» نوشته است. البته هیچ دلیلی بر درستی این عقیده وجود ندارد، و شاید بتوان پذیرفت که نویسندگانی نظیر ابنهشام (م: 833 م،218 هـ.ق) از آن اقتباس کرده باشند. (28)
به نظر میآید، به علّت نهی آشکار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مراجعه به اهل کتاب و نسخهبرداری از نوشتههای آنان، هیچ یک از صحابه در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خود اجازه نمیدادند که به آنان مراجعه نمایند یا مطالبی را از آنان اقتباس و نقل کنند. بیشتر مورخان و مفسّران، عصر صحابه را عصر پیدایش اسرائیلیّات و نفوذ آنها در تفسیر و حدیث و به ویژه در تاریخ دانسته و مرجع اصلی، بلکه یگانه مرجع عربها در آن زمان را برای شناخت احوال و سرگذشت امّتهای گذشته و پیامبران الهی، تورات و اهل کتاب دانستهاند. در صورتی که این نظر نادرست است؛ زیرا تنها کسانی از صحابه به اهل کتاب مراجعه مینمودند که از نظر علمی دارای بضاعت اندکی بودند و از این رو، متأثّر و فریفتهی سخنان آنان میشدند. (29) استاد سیّد مرتضی عسکری دربارهی تیممِداری و روایات ساختگی وی مینویسد:
امّا افرادی از صحابه که از نظر معرفت و اسلامشناسی چندان مایهای نداشتند، همچون ابوهریره و انس و عبداللهبن عمر و نیز تابعین که میخواستند اسلام را از زبان تمیمیها بیاموزند، سخنانِ این عالم و راهب نصرانی تازه مسلمان را گرفتند و به صورت روایت برای نسلهای بعد نقل کردند. اینگونه، سلسله روایاتی که در علم حدیثشناسی بدان «اسرائیلیّات» گفته میشود، یعنی داستانهای بنیاسرائیل و آنچه در تورات و انجیل و اینگونه کتب تحریف شدهی عهد عتیق بوده است، به عالم اسلامی پا نهاد و در اینجا ماندگار شد و عنوان تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامی به خود گرفت. (30)
در آینده، به موضع شدید برخی از صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل اهل کتاب، به ویژه اقتباس از یهودیان نوآیین و تازه مسلمان، نظیر کعبالأحبار خواهیم پرداخت. از جملهی شخصیّتهایی که به طور آشکار در برابر این تهاجمات فرهنگی ایستادگی کردند، میتوان به وجود امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و ابنعبّاس و ابنمسعود و ابوذر غفاری اشاره نمود.
3- زمینهها و انگیزههای گسترش اسرائیلیّات
در زمینهی عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیّات، مسائل فراوانی وجود دارد که نویسندگان و محقّقان، هر یک به بخشی از آنها اشاره و یا تصریح کردهاند. چه بسا بتوان برخی از مسائل را سبب عمده و اصلی و برخی را زمینههای پیدایش و برخی دیگر را عوامل و انگیزههای گسترش آنها تلقّی نمود. بدیهی است که همهی این عوامل و علّتها از نظر اهمیّت و نقش و تأثیر، در یک سطح نیستند. از جملهی این عوامل عبارتند از مهاجرت یهود و نصارا به جزیرةالعرب و ارتباط و همجواری مسلمانان با آنان، به ویژه با یهودیان در مدینه است؛ سابقهی دیرینهی فرهنگ یهود و هیمنت علمی و فرهنگی اهل کتاب بر عربها و قیافهی عالمانه آن، به خصوص اَخبار یهودی؛ بیسوادی و ناآگاهیِ جامعهی عرب و غلبهی بدویّت بر آن و خودباختگی عربها در برابر دانش اهل کتاب؛ اشتراک فراوان متون دینی یهود با دین اسلام؛ ایجاز و اختصار داستانهای قرآن کریم و اطناب و تطویل در داستانهای اهل کتاب؛ حرص و ولع مسلمانان برای شنیدن افسانههای بافتهی یهود در اثر خودستایی یهود و برتری طلبی آنان بر عربها؛ گرایش عوام به امور شگفتانگیز و حیرتآور و کنجکاوی آنان در دست یازیدن به جزئیات داستانها و حوادث تاریخی؛ سادهلوحی برخی از راویان حدیث و خوشباوری برخی از عالمان نسبت به دانشمندان نوآیین اهل کتاب؛ سهلانگاری و عدم دقّت و احتیاط در سندهای روایات تفسیری؛ عدم وجود ارتباط اطّلاعاتی با مرکز دنیای اسلام؛ تظاهر به اسلام برخی از راویان و سوء نیّت و مقاصد شیطنتآمیز آنها؛ منع نگارش و نقل احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سانسور تبلیغاتی از سوی حکّام؛ میدان دادن خلفا به ویژه خلیفهی دوّم و معاویه به داستان سرایان و ترویج اسرائیلیّات در پناه حکومت اموی؛ بازی دادن مردم و انحراف اذهان آنان با داستانهای اسرائیلی، برای دور ماندن از مسائل مهم سیاسی اجتماعی به ویژه در عصر بنیامیّه؛ عدم توانایی صاحبان قدرت در پاسخگویی به مسائل مورد نیاز مردم؛ نفوذ نصرانیها در دستگاه خلافت امویان و تلاش برای انزوای اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از صحنهی قدرت سیاسی و حکومتی و میدان دادن به دانشمندان اهل کتاب و ترویج اندیشههای انحرافی آنان را میتوان نام برد.هر یک از این موضوعات از جنبههای مختلف، نیاز به بحث و بررسی دقیق و عالمانه دارد. در اینجا همهی آنها را در دو محور کلّی؛ زمینهها و انگیزهها مورد بحث قرار داده و علاقهمندان گرامی را برای مطالعه بیشتر به منابع ارجاع میدهم. (31)
3 -1- زمینهها
منظور از زمینهها، عواملی است که بستر مناسبی را برای پیدایش، رشد و نفوذ روایات اسرائیلی به فرهنگ اصیل اسلامی فراهم آورده است. در این خصوص به موارد زیر میتوان اشاره نمود:3 -1-1- ارتباط مسلمانان با اهل کتاب
از جمله زمینههای پیدایش و نفوذ اسرائیلیّات و اندیشههای اهل کتاب، و به ویژه یهودیان در میان جمعیّت و فرهنگ اسلامی، کوچ یهود و نصارا به سوی جزیرةالعرب و همجواری مسلمانان با آنان در مدینه بوده است. یهودیان پیش از آمدن به مدینه، تاریخی پرفراز و نشیب و زندگیای تلخ و طاقتفرسا و دورانی طولانی از خانه به دوشی و آوارگی و بردگی را پشت سر نهادهاند. دربارهی پیشینهی تاریخی یهودیان در سورهی یوسف آمده است که حضرت یعقوب (علیهالسلام) همراه با فرزندانش از فلسطین به سوی مصر هجرت نمود. محلی که فرزندش یوسف (علیهالسلام)، در آن عصر وزیر پادشاه (فرعون) بود. (32) فرعون به خاطر یوسف (علیهالسلام) سرزمین حاصلخیز و مناسبی را در مصر در اختیار آنها نهاد و تبار یعقوب در آنجا برای مدتی طولانی ماندند...، امّا فراعنه در زمانهای بعد، یهودیان را تحت شکنجه قرار میدادند و با آنان بدرفتاری مینمودند؛ فرزندانشان را میکشتند و زنانشان را کنیز و خدمتکار خود قرار میدادند، تا این که خداوند پیامبری حضرت موسیبن عمران (علیهالسلام) - را از میان این قوم برای آنان فرستاد و آنان را از ستم و بردگی آزاد کرد و از آنان خواست تا بار دیگر به سرزمین فلسطین بازگردند و با ساکنان آنجا به نبرد بپردازند، و به آنان وعدهی پیروزی بر دشمن داد، امّا آنان از سرِ ترس و زبونی، تن به جنگ ندادند و قعود را بر قیام علیه ستمگران ترجیح دادند؛ آنگاه، خداوند مقدّر ساخت تا چهل سال در صحرای سینا سرگردان مانده، کیفر نافرمانی و سرپیچی از فرمان پیامبر و رهبری الهی را بچشند.در این زمان بود که حضرت هارون (علیه السلام) و پس از او حضرت موسی (علیهالسلام) رحلت نمودند و خواهر زادهی موسی (علیهالسلام)، یوشعبن نون جانشین وی گردید. وی حدود سیزده قرن قبل از میلاد بر سرزمین فلسطین هجوم آورد و آنجا را به تصرف درآورد و بیشتر ساکنانش را نابود کرد و گروهی را نیز آواره و تبعید نمود. (33)
پس از وی، خداوند پیامبران بسیاری فرستاد و در سال 596 قبل از میلاد پادشاه بابل - بختُنَّصر - به فلسطین حمله برد و بر آنان سیطره یافت و بسیاری را کشت و گروه زیادی را نیز به اسارت گرفت. اینان در تحت حکومت بختنَّصر تا سال 538 قبل از میلاد به سر بردند تا این که پادشاه سرزمین فارس بر بختنَّصر چیره شد و یهودیان نفسی تازه کردند و مدت دویست سال تحت فرمانروایی ایرانیان سپری کردند. بعد از آن زیر سیطرهی جانشینان اسکندر کبیر و سپس رومیان قرار گرفتند و در سال 135 قبل از میلاد (34) یهودیان بر رومیان شوریدند، ولی از شورش و انقلاب خود، نتیجهای نگرفتند و رومیان بر آنان غلبه یافتند و قیامشان را آرام ساخته، آنان را از سرزمین فلسطین بیرون راندند. بدین ترتیب، در سرزمینهای گوناگون، در شرق و غرب زمین، سرگردان و آواره گردیدند... گروهی در مصر، گروهی در لبنان و سوریه، گروهی در عراق، گروهی نیز در حجاز مسکن گزیدند. و امّا سرزمین یمن، سرزمین مأنوس یهودیان بود که آنان در عهد حضرت سلیمان (علیهالسلام) برای امر بازرگانی به آنجا کوچ کردند. (35)
کوچ کردن یهودیان به جزیرةالعرب از سال 70 میلادی به علّت فرار از شکنجه و آزار و اذیّت تیتوس رومی، قبل از ظهور اسلام روی داد، (36) و با روی آوردن آنان به این منطقه، نفوذ فرهنگ یهودی نیز به سرزمین جزیرةالعرب آغاز گردید. مسافرتهای اعراب در زمان جاهلیّت - سفر زمستانی به یمن و سفر تابستانی به شام - و برخورد با بسیاری از اهل کتاب (یهود) در یمن و شام، زمینهی اثرپذیری فرهنگی را پدید آورد. مرکز اسلام در آغاز ظهور اسلام، مدینه بود. مسلمانان در مسجد مدینه و مجالس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور مییافتند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یاران خود را تعلیم میدادند و در اطراف مدینه و مناطق دورتر، قبایلی از یهود؛ بنیقینقاع، بنیقریظه، بنیالنضیر، یهود خیبر، تیماء و فدک حضور داشتند.
همجواری یهودیان با مسلمانان، همراه با تبادل دانش و معارف بوده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با یهودیان ملاقات میکردند تا معارف اسلامی را به آنان عرضه کنند و یهودیان نیز متقابلاً با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ملاقات میکردند تا وی را در نزاعهای خویش حَکَم قرار دهند و یا از او سؤالهای خود را بپرسد، یا راستگویی او را در رسالتش بیازمایند و یا شخصیّت وی را در هم بکوبند. قرآن کریم بسیاری از پرسشهای آنان را نقل کرده است. (37)
بسیاری از دانشمندان یهود به آیین اسلام گرویدند؛ مانند عبداللهبن سلام، عبدالله بن صوریا، کعبالأحبار و دیگر کسانی که به فرهنگ گسترده یهودی آشنا بودند. اینان در میان مسلمانان موقعیّت قابل توجهی به دست آوردند؛ از اینرو، فرهنگ اسرائیلی با فرهنگ اسلامی در سطح گستردهتری پیوند برقرار کرد. (38) استاد محمّد جواد مغنیه دربارهی گروههای یهودی مدینه و نحوهی برخورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان مینویسد:
هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مکّه به مدینه هجرت نمود، سه دسته از قبایل یهود در مدینه ساکن بودند: بنیقینقاع، بینقریظه و بنیالنضیر؛ و آنان در آنجا کارخانههای شرابسازی و مراکز فحشا و چراگاههایی برای پرورش خوک مهیا کرده بودند و به صنایع و حِرَف زرگری، اسلحهسازی و بازرگانی (و رباخواری) اشتغال داشتند؛ و در یک کلام، حیات اقتصادی مدینه در اختیار آنان بود. امّا پس از اقامت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه، آنان نسبت به سودهای کلان و امتیازهای خود به طور جدّی احساس خطر کردند؛ زیرا جوانان مدینه در مراکز فحشای آنان رفت و آمد نمیکردند و ساکنان آنجا نیز هرگز گوشت خوک مصرف نمینمودند... و این بدان معنا بود که یهودیان، تمامی منابع ثروت و سودآوری خود را از دست دادند و به این دلیل، شروع به حیلهگری و طرح نقشههای شوم علیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمودند و همراه با مشرکان بر ضدّ مسلمانان به توطئه برخاستند.
گویا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان روزی که وارد مدینه شدند، از اوضاع آنجا باخبر گردیدند، امّا خواستند تا بر آنان اتمام حجّت کنند و با مهربانی و عطوفت با آنان رفتار نمایند؛ ازاینرو، بین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آنان معاهدهای بسته شد. طبق این معاهده آنان در اجرای اعمال دینی و در سرمایهها و معابد خود از امنیّت و آزادی کامل برخوردار شدند، به شرط آنکه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی نورزند. و در صورتی که در جنگ او را همراهی کنند، سهمی از غنائم نیز داشته باشند... و آنان نیز موظّف شدند همراه با مسلمانان در دفاع از مدینه، در راستای تحقّق وحدت ملّی مشارکت نمایند؛ زیرا شهر از آنِ همه است و تنها به گروه خاصّی تعلّق ندارد...، امّا آنان چه زود پیمانشکنی کردند... در کتاب محمّد رسولالحرّیة آمده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بازرگانان مسلمان گوشزد نمود که بازار جدیدی در مدینه تأسیس کنند. مسلمانان نیز به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کردند و بازاری بنا نمودند و در آن داد و ستد رونق گرفت و بازرگانان غریب و بیگانه به آنجا روی آوردند و آن را بر بازار یهودیان ترجیح دادند؛ زیرا مقرّرات و اصول دادوستد در بازار مسلمانان عادلانهتر و برای خریداران و فروشندگان اطمینانآورتر بود.
این امر کافی بود تا دلهای یهودیان را از کینه و دشمنی علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان آکنده سازد و آنان را وادار نماید که از هر روشی برای پیمانشکنی و انتقامجویی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دین اسلام استفاده نمایند. (39)
استاد احمد امین دربارهی پیوند عربها و همسایگی آنان با دیگر اقوام مینویسد:
یکی از عوامل نشر فرهنگ بیگانه در جزیرةالعرب، پراکندگی یهود و نصارا در آن مناطق بوده است. یهودیان قرنها پیش از اسلام در جزیرةالعرب پراکنده شدند و از این رو، مستعمرات یهودی که مشهورترین آنها یثرب بود، پدید آمده است. سؤال این است که این یهودیان چه کسانی بودند؟ آیا از یهودیان بنیاسرائیل بودند و یا از عربهایی که به آیین یهودی درآمده بودند؟ در فرض نخست، آیا اینان از فلسطین آمده بودند و یا از هر جای دیگر؟ روایات در اینباره گوناگون است، و ظاهراً هر دو گروه در جزیرةالعرب بودهاند.
یهودیان در قرنهای نخستین میلاد، در مناطق تَیماء، فَدک، خیبر، وادیالقُری و یثرب، که مهمترین آنهاست، مستعمراتی داشتند. یهودیان مدینه سه قبیله بودند: بنیالنّضیر، بنیقینقاع و بنیقریظة. آنان در کشاورزی مهارت داشتند؛ همچنان که در یثرب به صنایعی نظیر آهنگری، زرگری و اسلحهسازی نامور بودند. یهودیان برای نشر آیین خود، در بخشهای جنوبی جزیرةالعرب تلاش میکردند، تا این که بسیاری از قبایل یمن به آیین یهود درآمدند. آنان در شهرهایی که سُکنی میگزیدند، به نشر تعالیم تورات در زمینههای تاریخ آفرینش عالَم، رستاخیز، حساب و میزان میپرداختند و تفسیرهای مفسّران را از تورات و افسانهها و خرافههای آن، به ویژه از طریق یهودیان تازه مسلمان، مانند کعبالأحبار، وهببن منبِّه و ... پر میساختند. آنان بدین صورت، تأثیر فراوانی بر زبان عربی گذاشتند و بسیاری از واژگان و اصطلاحاتی را که عربها تا آن زمان با آنها آشنایی نداشتند، مانند واژههای جهنّم، شیطان، ابلیس و ... در فرهنگ و زبان عربی وارد کردند. (40)
در حاشیهی مهاجرت یهودیان به جزیرةالعرب، دو نکتهی مهمّ قابل بررسی و توجّه است:
الف) انگیزهی مهاجرت یهودیان:
بعضی علّت مهاجرت آنان را از ناحیهی فشاری میدانند که حکومت روم بر آنان وارد کرده است. (41) امّا از بعضی از روایات تاریخی به دست میآید که یهود به علّت آگاهی از ظهور پیامبر جدید در این منطقه، به آنجا مهاجرت کرده است. گفته شده است، هنگامی که یهودِ یثرب با اوس و خزرج درگیر شدند، برای تهدید آنان گفتند که به زودی پیامبر جدیدی ظهور خواهد کرد و ما با پیروی از او، شما را همچون قوم عاد و ارم از بین خواهیم برد. (42)در برخی آیات به آشنایی قبلی اهل کتاب با پیامبر جدید و نیز بشارت و پیشگویی دانشمندان آنان به این موضوع، اشاره و یا تصریح شده است:
وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِینَ (43)
و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی به آنان رسید که تأیید کننده و موافق با نشانههایی بود که آنان (یهود) با خود داشتند، با این که پیش از این جریان، انتظار داشتند با ظهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و کمک وی، بر دشمنان پیروز گردند، هنگامی که آن پیامبری که از قبل شناخته بودند نزد آنان آمد، نسبت به او کافر شدند. پس لعن و نفرین خداوند بر کافران باد.
دربارهی شأن نزول آیه یاد شده، امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
یهود در کتابهای خویش دیده بودند که محل هجرت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بین دو کوه «عِیر» و «اُحُد» خواهد بود. یهود از سرزمین خود بیرون آمده، در جستجوی جایگاه هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برآمدند. در این هنگام، به کوهی به نام «حداد» رسیدندو گفتند: حداد همان احد است. و در همانجا پراکنده شدند؛ بعضی در سرزمین «تَیماء» و بعضی دیگر در «فدک» و عدهای در «خیبر». آنگاه آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش نمودند. در این میان، مرد بیابانگردی عبور میکرد؛ مرکبی را از او کرایه کردند. وی گفت من شما را از بین کوه «عیر» و «احد» خواهم برد. به اوگفتند: هنگامی که بین این دو کوه رسیدی، ما را آگاه کن. مرد عرب وقتی که به سرزمین مدینه رسید، گفت: اینجا همان سرزمینی است که بین دو کوه عیر و اُحد قرار گرفته است. یهودیان از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود خود رسیدیم، دیگر احتیاجی به مَرکب (شتر) تو نیست، به هر جا میخواهی برو.
آنان برای برادران خود نوشتند که ما آن سرزمین را یافتیم؛ شما هم به سوی ما بشتابید. آنان در پاسخ نوشتند که ما در اینجا سُکنی گزیدهایم و اموالی تهیّه کردهایم و با آن سرزمین فاصلهای نداریم. هنگامی که پیامبر معبود مهاجرت نمود، به سرعت به سوی شما خواهیم آمد. آنان در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانی کسب نمودند. این خبر به «تُبَّع» (44) رسید وی با آنان جنگید؛ یهودیان در دژهای خود پناه گرفتند و وی نیز آنان را محاصره نمود. سپس به آنان امان داد. آنان نزد وی رفتند. تبّع گفت: من این سرزمین را پسندیدهام و در این سرزمین خواهم ماند. آنان در پاسخ وی گفتند: این چنین نخواهد شد؛ زیرا اینجا محل هجرت پیامبری است که جز او کسی نمیتواند در آن سرزمین بماند. تبّع گفت: بنابراین، من از خاندان خویش کسانی را در اینجا قرار خواهم داد، تا هنگامی که آن پیامبر بیاید، وی را یاری نمایند. از اینرو، او دو قبیلهی اوس و خزرج را در آن مکان جای داد. این دو قبیله جمعیّت فراوانی پیدا کردند و به اموال یهودیان دست برد زدند. یهودیان به آنان گفتند: هنگامی که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث گردد، شما را از سرزمین خود خواهیم راند و دستان را از اموال خود کوتاه خواهیم کرد.
هنگامی که خداوند محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری برانگیخت، انصار (اوس و خزرج) به او گرویدند و یهودیان به او کفر ورزیدند. و این است معنای سخن خداوند متعال که میگوید: «وَكَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُواْ». (45)
آنان [یهود] پیش از این انتظار داشتند [با ظهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و کمک وی] بر کافران پیروز شوند.
ب) اثرپذیری یهود از آیین و فرهنگ بیگانه:
به نظر میرسد، همانطوری که یهودیان در زبان و فرهنگ و اعتقادات دینی و آداب و رسوم اجتماعی و قومی عربها اثر گذاشتهاند، اقوام تازی، ایرانیان، رومیان و یونانیان نیز در زبان و فرهنگ ملّی و مذهبی و باورها و انگارههای دینی آنان تأثیر داشتهاند. احمدامین در اینباره مینویسد:آیین یهود خود، قبل از استقرار در جزیرةالعرب، از فرهنگ یونانی تأثیرات فراوانی پذیرفته است؛ زیرا قرنها تحت سیطره و حکومت یونان و روم بوده و در اسکندریه و سواحل مدیترانه - جایی که فرهنگ یهودی حاکمیّت داشته است - گسترده بوده است. و در میان دانشمندان یهود، کسانی بودهاند که فلسفه و ادبیات یونانی را فراگرفتهاند. اینگونه آن فرهنگ (فرهنگ یونانی) در آیین یهود نفوذ پیدا کرده است؛ همچنان که برخی از اصول قانون رومی نیز در آن راه یافته است... و وقتی که آیین یهود به سوی عربها آمد، در لابلای آن، مطالبی نیز از فرهنگ و فلسفه یونانی با خود به همراه داشته است. (46)
قرآن کریم به برخی از عقاید انحرافی و شرکآمیز قوم یهود و نصارا، نظیر تثلیث، این که مسیح و عُزَیر فرزند خدا هستند و اعتقاد به دار آویختن مسیح و ... تصریح و یا اشاره مینماید. سؤال این است که با وجود این که حضرت موسی و عیسی (علیهماالسلام) مروّج و احیا کنندهی آیین توحیدی بودهاند، (47) چگونه این آراء و اندیشههای خرافی در میان آنان نفوذ پیدا کرده است؟ براساس ظواهر آیات قرآنی، عقیده به بتپرستی و فرزند خداوند بودن عُزَیر (عَزرا) (48) را آنان از بتپرستان اقتباس کردهاند:
وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ (49)
یهود گفتند: «عُزیر پسر خدا است» و نصارا گفتند: «مسیح پسر خدا است!» این سخنی است که با زبان خود میگویند، که همانند گفتار کافران پیشین است.
قرآن کریم در این آیه میفرماید: قوم یهود و نصارا در این انحرافات عقیدتی، شبیه بتپرستان پیش از خود هستند. بتپرستان بعضی از خدایان را خدای پدر و بعضی را خدای پسر و حتّی بعضی را خدای مادر و یا همسر میدانستند. در عقاید بتپرستان هند، چین و مصر قدیم اینگونه اندیشهها دیده میشود، که بعدها به میان یهود و نصارا رخنه کرده است. برخی بر این اعتقادند که از مقایسهی بسیاری از مندرجات عهدین با عقاید بودائیان و برهمائیان، چنین به دست میآید که بسیاری از معارف انجیل و تورات، با خرافات آنان قابل تطبیق است. (50)
3 -1 -2- عظمت علمی اهل کتاب
هیبت دینی یهود و نصارا (اهل کتاب) (51) که پشتوانه فرهنگی آنان به حساب میآمد، سبب شده بود تا عرب جاهلی که از آن پشتوانه بیبهره بودند، آنان را برتر از خود بپندارند. آگاهیهای وسیع یهود و نصارا از تاریخ و دانستن داستانهای شگفتانگیز، عامل مهمّی در برتری آنان بر اعراب جاهلی بوده است. (52) ابنخلدون دربارهی سبب و انگیزهی نقل اسرائیلیّات و نفوذ آنها در فرهنگ اسلامی مینویسد:این امر بدان جهت بوده است که در آن زمان، عربها اهل علم و کتاب نبودند و با زندگی بادیهنشینی و بیسوادی خو گرفته بودند. وقتی به شناختِ چیزی تمایل پیدا میکردند و میخواستند مطالبی دربارهی آفرینش و اسرار جهان هستی بدانند، به «اهل کتاب» مراجعه میکردند و از آنان بهره میبردند. این عدّه از اهل تورات که در آن روزگار در میان اعراب میزیستند، مانند خود ایشان، بادیهنشین بوده و از این گونه مسائل به جز آنچه عامّهی اهل کتاب میدانستند باخبر نبودند. ریشه و منبع آنها، چنانکه اشاره شد، اهل تورات بادیهنشیناند و آنچه را نقل میکنند از روی تحقیق و آگاهی درست نیست، ولی آنان با این وجود، شهرت یافتند و کارشان بالا گرفت؛ زیرا در آیین اسلام دارای مقام والایی بودند. بدین ترتیب، به تدریج از آن روزگار همهی آن منقولات (افسانهها) مورد قبول واقع شد. (53)
استاد محمود ابوریّه مینویسد:
یهودیان به علّت داشتن کتاب و نیز به دلیل دانشمندانشان، در مسائل ناشناختهی مربوط به آیینهای پیشین، برای عربها به منزلهی استاد شناخته میشدند. (54)
همچنین استاد سیّد جعفر مرتضی تصریح میکند که:
اعراب در آغاز ظهور اسلام به دلیل خودباختگی در برابر دانش اهلکتاب، آنان را بسان آموزگاری برای خود میپنداشتند و احبار و رهبان را سرچشمهی شناخت فرهنگ خودشان به شمار میآوردند. تا آنجا که در تاریخ مییابیم که اگر فردی از عربها به اسلام گرایش پیدا میکرد، با احبار و رهبان رایزنی میکرد، بلکه تمامیِ یک قبیله به سراغ یهود «فدک» میرفتند و دربارهی پیامبر اکرم سؤال میکردند. (55)
در سال پنجم هجری، سران قبیله «بنینضیر» که پس از شکست در مدینه، به خیبر پناهنده شده بودند، در مکّه با قریش دیدار کردند و آنان را به جنگ علیه پیامبر اسلام ترغیب نمودند و وعدهی هرگونه یاری و همکاری در این راه را به آنان دادند. قریش به برخی از یهود بنینضیر - سلام بن ابیحقیق، حیّیبن اخطب و کنانة بن ربیع - گفتند:
ای یهودیان، شما پیروان کتاب اوّل (تورات) هستید و از اختلاف ما با محمّد اطّلاع دارید، آیا به نظر شما دین ما بهتر است یا دین او؟ آنان در پاسخ گفتند: آیین شما بهتر از آیین او است. و شما به حقیقت سزاوارترید. قریش با شنیدن این سخن، شادمان و نسبت به آنچه آنان را بدان فرا خواندند، با نشاط و فعّال شدند. (56)
با توجّه به این که همهی اعراب در آن زمان «امّی» (57) بودند، بلکه چه بسا خواندن و نوشتن را عیب میدانستند، (58) یهودیان و مسیحیان در آن عصر، نوعی هیمنت و سیطرهی فکری و علمی بر آنان داشتند؛ و از اینرو، رهبران قریش درصدد بودند تا از نفوذ یهود و جایگاه ویژهی علمی آنان به نفع خویش نهایت بهره را ببرند. (59) این سلطهی فرهنگی بعدها نیز با مراجعه به دانشمندان یهود و نصارا و شنیدن قصّههای تورات و انجیل ادامه یافت. نقل کردهاند که عدهای از مسلمانان، بعضی از مطالبی را که از یهود میشنیدند؛ مینوشتند؛ آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ضلالت برای امّتی بس، که از آنچه پیامبرشان آورده دوری گزیده و روی به سوی مطالب دیگران آورند. سپس این آیه نازل شد: (60)
أَوَلَمْ یَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ (61)
آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنان تلاوت میشود؟
3-1-3- وجوه اشتراک متون دینی یهود با قرآن کریم
چه بسا بتوان وجوه اشتراک زیاد متون دینی یهود با قرآن کریم را یکی از زمینههای بهرهگیری مسلمانان از اهل کتاب دانست. قرآن کریم همانند تورات، بسیاری از قضایا و تاریخ پیامبران و امّتهای پیشین را بیان نموده است. همچنان که موارد مشابه بین قرآن و انجیل به ویژه دربارهی حضرت عیسی (علیهالسلام) وجود دارد. قرآن کریم طبق اسلوب ویژهی خود، در بازگویی داستانها و نقل تاریخ به جزئیات کمتر پرداخته و در هر مورد، تنها به ذکر آنچه با هدف و مقصود اصلی کلام ارتباط دارد، بسنده کرده است. دکتر ذهبی در اینباره مینویسد:آنچه در زمینهی انباشته شدن روایات اسرائیلی در تفاسیر را فراهم آورده است، هماهنگی و اشتراک قرآن با تورات و انجیل در بیان برخی از موضوعات و نیز به دلیل این که قرآن مسائل را، برخلاف تورات و انجیل، با ایجاز و اختصار بازگو میکند، بوده است. (62)
گلدزیهر نیز علّت تمایل مسلمانان نسبت به داستانها و افسانهها در تفسیر قرآن را این امر دانسته است و مینویسد:
در زمینهی تفسیر قرآن، گرایش به سوی داستانها و افسانهها در قلمرو ویژهای پدید آمد. در کتابهای پیشین، داستانهای مختلفی آمده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را در نهایت اجمال و اختصار و گاه (چند داستان را) به صورت فشرده و ادغام شده یکجا آورده است. (63)
علّامه طباطبایی (رحمة الله) نیز در ذیل داستان اصحاب کهف، در بیان علّت اصلیِ گوناگونیِ احادیث، علاوه بر راهیابی جعل در آنها، دو مطلب را یادآوری میکند:
الف) داستان، بسیار مورد توجّه اهل کتاب بوده است و مسلمانان نیز در اقتباس و حفظ روایات و گسترش آنها زیادهروی نمودهاند و به ویژه صحابه و تابعین بسیاری از اطّلاعات مربوط به پیشینیان را از گروهی از دانشمندان اهل کتاب تازه مسلمان که با آنان ارتباط و آمیزش داشتند فرا گرفتهاند و با این دسته از روایات، بسان روایت مرویّ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار کردند؛ و بدین ترتیب، کار مشکل شد.
ب) شیوهی قرآن کریم در نقل داستانها بر این است که به گزیدهای از نکتههای مهم و مفید در بیان مقصود و هدف بسنده میکند؛ بدون اینکه شرح و تفصیل همه زوایا و جنبههای گوناگون آنها را یادآور گردد؛ زیرا کتاب خدا، کتاب تاریخ و سرگذشت نیست، بلکه تنها، کتاب هدایت است؛ بر خلاف داستانهای اهل کتاب که همواره با ذکر جزئیات و شرح و بسط بیفایده همراه است. ولی مفسّران پیشین برای اینکه داستانی کامل و جامع ساخته شود، روایات غیرمعتبر را نیز به آیات قرآنی ضمیمه کردند، و در اثر اختلاف آراء در نقل روایات، کار به اینجا منتهی شد که هم اکنون مشاهده میکنیم. (64)
3 - 1 -4- اسطورهگرایی و حس کنجکاوی مسلمانان
اشتیاق عربها برای شناخت علل پدیدهها و راز و رمز عالم وجود و آغاز آفرینش جهان و موجودات و حلّ مبهمات قرآن کریم، زمینهای مناسب برای دانشمندان اهلکتاب فراهم کرد تا بسیاری از افسانهها و خرافات و اندیشههای موهوم و بیاساس را در اذهان انسانهای سادهدل جای دهند. از اینرو، برخی از نویسندگان، یکی از علل ورود اسرائیلیّات به اندیشههای اسلامی را آمادگی مسلمانان برای شنیدن این افسانهها از طریق یهودیان دانستهاند. (65)احمد امین دربارهی افزایش و گسترش حجم اسرائیلیّات در عهد تابعین مینویسد:
در این عصر (تابعین) بر حجم تفسیر به وسیلهی اسرائیلیّات افزوده شد؛ به دلیل این که افراد بسیاری به آیین اسلام روی آوردند و نیز به این دلیل که انسانها برای شنیدن جزئیات داستانها و رویدادهای تاریخی یهودی و نصرانی که قرآن (به اختصار) به آنها اشاره کرده است، رغبت نشان دادند. (66)
به عنوان مثال، یکی از افسانههایی که بخاری و مسلم از ابوهریره نقل کردهاند، این است که ابوهریره میگوید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
روزی مَلَکالموت نزد موسی رفت و گفت: دعوت پروردگارت را اجابت کن! موسی سیلی محکمی به صورت او زد و چشم او را کور کرد! فرشته نزد خدا برگشت و گفت: مرا نزد بندهای فرستادی که نمیخواهد بمیرد و دو چشم مرا کور کرد! خداوند چشم فرشته را به حال اوّل برگرداند و به او گفت: نزد بندهام برو و به او بگو، اگر میخواهی زنده بمانی، دستت را بر پشت گاو نری بنه؛ به تعداد موهای گاو که زیر دستت قرار میگیرد، بر سالهای عمر تو میافزایم. چون عزرائیل به نزد موسی برگشت و جریان را به او گفت، موسی عرضه داشت: خدایا! بعد از این همه، آخرش چیست؟ فرمود: آخرش مرگ است. عرض کرد: پس اکنون آمادهی مرگم. و از خداوند خواست که او را به زمین بیتالمقدّس نزدیک کند و در همان جا قبض روح گردد. آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر در بیتالمقدّس بودم، قبر موسی را به شما نشان میدادم که در کنار تپّهی شنهای سرخ و در طرف جادّه قرار گرفته است. (67)
چنان که ملاحظه میشود، این حدیث از افسانههای قدیمی و از جمله دروغهایی است که در میان تودهی مردم معروف گردیده است و اثبات بطلان و نادرستی آن نیازی به دلیل ندارد؛ متن حدیث بهترین گواه بر ساختگی بودن آن است.
ادامه دارد ....
پینوشتها
1.الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ص 19 تا 21.
2.التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 165 و الإسرائیلیّات و أثرها فی کتب التفسیر، ص 72 و 73.
3.Van Vloten, Gerolf
4.السیادة العربیّة و الشیعة و الإسرائیلیّات فی عهد بنی أمیّة، ص 109 و الإسرائیلیّات و أثرها فی کتب التفسیر، ص 73.
5.الآلوسی مفسّراً، ص 282، به نقل از التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 165.
6. نشاة التفسیر فی الکتب المقدّسة و القرآن، ص 38، به نقل از الإسرائیلیّات و أثرها فی کتب التفسیر، ص 73.
7.“Israiliat” in The Encyclopaedia of Islam, vol. 4, p. 211.
8.دائرةالمعارف مصاحَب، ج 1، ص 135.
9.دائرةالمعارف تشیّع، ج 2، ص 139 و التفسیر المفسّرون، ج 1، ص 165 و 169.
10. معرکة الوجود بین القرآن و التلمود، ص 127 و 128.
11. تالیف مرحوم استاد محمّد جواد مغنیّة.
12. قبلاً دربارهی منابع تفسیری شیعه به اجمال مباحثی مطرح گردید.
13. حجّ، آیهی ص 78.
14. در اینجا، مراد «یهودیان» است.
15. اسرائیلیّات القرآن، ص 40.
16. مجمعالبیان، ج 7 - 8، ص 154.
17. واژههای دخیل، ص 119.
18. الیهودیّة، ص 30، به نقل از الیهود فی القرآن، ص 5.
19. این معنا متأثّر از تورات، سِفر پیدایش، باب 32: 28 و 30 است. دربارهی نخستین کسی که این اصطلاح را به کار برده و در این زمینه کتاب تألیف کرده است، در مبحث بعدی صحبت به میان خواهد آمد.
20. قاموس کتاب مقدّس، ص 53.
21.التفسیر المنیر، ج 1، ص 148.
22. مقدّمة فی أصول التفسیر، 56 تا 58.
23. تفسیر ابنکثیر، ج 1، ص 80.
24. مقدّمهی ابنخلدون، ص 439.
25. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 169.
26. همان، ج 1، ص 169 و 170.
27. عُبیدبن شَریهی جُرهُمی از راویان معمَّر و نخستین مصنّفان عرب و از جملهی حکیمان و خطیبان دوران جاهلی است که محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کرده و به دستور معاویه اقدام به تدوین اخبار و سرگذشت عربها، به ویژه ملوک یمن نموده و دو کتاب در این زمینه با نامهای الملوک و اخبار الماضین و الأمثال نوشته است. در برخی از تراجم آمده است که وی بیش از 220 تا 350 سال عمر کرده و ضمن درک محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن حضرت نیز اسلام او را ستوده است و ... نام وی عَبیدبن سَریّة و یا عَبیدبن ساریة و یا عَبید بن شَرید نیز ضبط شده است. ر.ک. به: الأعلام، زِرِکلی، ج 4، ص 341؛ معجم المؤلّفین، ج 3، ص 234: معجمالأدباء او ارشاد الأریب الی معرفة الادیب، ج 3، ص 456؛ الفهرست ابنندیم، ص 102؛ سیرهی ابنهشام، ج 1، ص 3؛ و بحارالأنوار، ج 51، ص 233، به نقل از کمالالدین، ج 2، ص 547، باب حدیث عبیدبن شریة، کنزالفوائد؛ ج2، ص 145 و سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 21.
28.“Israiliat” in The Encyclopaedia of Islam, vol. 4, p. 211 .
گفته شده است ابناسحاق تحت تأثیر راویان یهودی و مسیحی، و یا مسلمانان متأثّر از اهل کتاب بوده و کتاب المبتداء (تاریخ پیدایش عالَم) را که ابنهشام در کتاب خویش نیاورده است، از طریق آنان و با استفاده از مآخذ اهل کتاب نگاشته است. مهمترین افرادی که در این زمینه نقش داشتهاند، کعبالأحبار و وهببن منبّه بودهاند که به طور وسیعی اخبار امّتهای پیشین را در میان مسلمانان رواج دادهاند؛ ر.ک. به: سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج1، ص 24، 31 و 48.
29.کسانی مانند عبداللهبن عَمروبن عاص، عبدالله بن عُمَر، ابوهریره و ...
30.نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 98.
31. برای تنظیم این بحث، از منابع زیر استفاده شده است: تاریخ سیاسی اسلام، ج 1؛ سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 127 و 150؛ اسرائیلیّات القرآن، ص 41 تا 43؛ الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ج 1، ص 22 تا 25؛ أضواء علی السُنَّة المحمّدیّة، ص 138 به بعد، الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 48 و 175؛ مقدمهی ابنخلدون، ص 439؛ تاریخ سیاسی اسلام، ج 2؛ تاریخ الخلفا، ص 87 و 88، 98، 743 به بعد؛ القّصاص و المذکِّرین؛ المیزان، ج 13، ص 291 و ج 17، ص 159؛ قانون تفسیر، 464، مذاهب التفسیر الإسلامی، ص 75؛ التفسیر و المفسّرون، ج1، ص 169؛ فجر الإسلام، 201 تا 205؛ التفسیر: نشأته، تدرّجه و تطوّره، ص 30 و 31؛ الإسرائیلیّات فی کتب التفسیر و الحدیث، ص 24؛ روشهای تفسیری، واعظزادهی خراسانی، ص 37 و 38؛ روشهای تفسیری، عمید زنجانی، ص 30؛ اخبار و آثار ساختگی، ص 85 و 190 و 197 و ...؛ معالم المدرستین، ج2، ص 57 به بعد؛ بحوث مع اهل السنّة و السلفیّة. ص 67؛ الملل و النحل، ج 1، ص 65 به بعد؛ نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 115 به بعد؛ تدوین السُنَّة الشریفة، ص 481، و به ویژه از 533 به بعد و همچنین مقالات «الإسرائیلیّات در تاریخ طبری»، کیهان اندیشه، شماره 25 و «بررسی اسرائیلیّات در تفسیر و حدیث»، کیهان اندیشه، شماره 47 و «راههای نفوذ اسرائیلیّات در تاریخ اسلام»، پیام حوزه، شماره 13.
32. یوسف، آیهی 99 به بعد. و نیز ر.ک. به: تاریخ جامع ادیان، ص 488، «ابراهیم و مهاجرت به فلسطین» و سفر پیدایش، باب 46.
33. تاریخ جامع ادیان، ص 499 و صحیفهی یوشع، باب 19.
34. ظاهراً در سال 66 قبل از میلاد همهی عناصر یهودی برای جنگ با یکدیگر همداستان گشتند، ولی حکمران شام، و سپاهیان و فرزندش تیتوس با آنان جنگ کرده و در نهایت شهر اورشلیم را محاصره کردند و علیرغم مقاومت مردم، شهر به تصرّف رومیان درآمد و همهی مردم طعمهی شمشیر گردیدند و شهر نیز به کلّی با خاک یکسان گشت. ر.ک. به: تاریخ جامع ادیان، ص 554 و 555.
35.اسرائیلیّات القرآن، ص 41 و 42.
36.تاریخ جامع ادیان، ص 554، «آوارگی بزرگ».
37. در مورد پرسش یهودیان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ر.ک. به: اسراء، آیهی 85 و کهف، آیهی 83 و اعراف، آیهی 187 و نیز ر.ک. به: السیرة النبویّة، ج 1، ص 300 به بعد و نیز ج 2، ص 543 و 549 به بعد.
38. الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ص 22 تا 25، با تلخیص.
39.اسرائیلیّات القرآن، ص 42 و 43 و تاریخ بنیاسرائیل من أسفارهم، ص 455، به نقل از السیرة النبویّة، ج 2، ص 119 تا 123.
40. فجر الإسلام، ص 23.
41. اسرائیلیّات القرآن، ص 22؛ تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص: سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 128، به نقل از الأغانی، ج 22، ص 108.
42. الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم، ج 1، ص 174 و اسرائیلیّات القرآن، ص 77.
43.بقره، آیهی 89.
44. پادشاه حِمیَر.
45.مجمع البیان، ج 1 -2، ص 310 و المیزان، ج1، ص 223، به نقل از تفسیر العیّاشی.
46. فجر الإسلام، ص 25 و الأساطیر العربیة قبل الإسلام، ص 148.
47. «وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ»، توبه، آیهی 31.
48. برجستهترین شخصیّت در میان این طبقه از معلّمان، «عزرا» بود که وی را به عنوان یک کاتب ماهر تورات موسی شناختهاند. ر.ک. به: گنجیهای از تلمود، ص 5 و 6 و عزرا، باب 7: 6 و المیزان، ج 9، ص 243.
49. توبه، آیهی 30.
50. المیزان، ج 3، ص 305 و ج 9، ص 244، دربارهی منشأ پیدایش عقاید انحرافی و خرافی اهل کتاب.
51.در قرآن کریم، یهود و نصارا «اهل کتاب» معرّفی شدهاند. این تعبیر 31 بار در قرآن به کار رفته است.
52.تاریخ سیاسی اسلام، سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 150.
53. مقدّمة العِبَر، ص 439 و 440؛ و نیز ر.ک. به: المفصّل فی تاریخ العرب، ص 121 و 122 و المستشرقون و القرآن، ص 108 و 109.
54. أضواء علی السُنّة المحمّدیّة، ص 146.
55. الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 175، به نقل از دلائل النبوّة، از ابینعیم، ص 102.
56.سیرهی ابنهشام، ج 3، ص 225 و الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 176.
57. در قرآن کریم گاه تعبیر «امّی» در مقابل اهل کتاب قرار گرفته است، نظیر آیهی 20 سورهی آل عمران، منظور از «امّی» یا «امیّین» در عرف زمان نزول قرآن، اعرابی بودهاند که تابع کتابی آسمانی نبودهاند. البته گاهی این کلمه به عوام یهود که سواد و معلوماتی نداشتند نیز اطلاق شده است، با این که اهل کتاب شمرده میشدند. چنان که در سورهی بقره، آیهی 73 آمده است: «وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ ». ر.ک. به: پیامبر اُمّیِّ، ص 51 و 52.
58.الشعر و الشعراء، ص 334 و الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 49.
59. سیرهی ابنهشام، ج 1، ص 300.
60. سیرهی ابنهشام، ص 167، به نقل از تاریخ سیاسی اسلام، ج 1: سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 151 و نیز ر.ک. به: شأن نزول آیات، ص 434.
61. عنکبوت، آیهی 51.
62. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 169.
63. مذاهب التفسیر الإسلامی، ص 75.
64. المیزان، ج13، ص 291 و 292، با تلخیص.
65. قانون تفسیر، ص 466 و مکاتب و روشهای تفسیری، واعظزاده خراسانی، ص 37 و 38. و مقدّمة العِبَر، ص 439.
66. فجرالإسلام، ص 205 و الإسرائیلیّات فی کتب التفسیر و الحدیث، ص 24.
67. شیخ المضیرة، ابوهریرة، ص 244، به نقل از صحیح البخاری، ج 2، کتاب الجنایز، باب «من احبّ الدّفن فی الارض المقدّسة»؛ صحیح مسلم، ج 7، باب «فضائل موسی (علیهالسلام)»؛ ابوهریرة، علّامه سیّد شرفالدین و سیری در صحیحین، ص 209.
دیاری، محمدتقی؛ (1383)، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم