همگرایی دینی در خانواده
اگر دین اعضای خانواده با هم یکی نباشد چگونه میتوانند در کنار هم زندگی کنند؟
اختلافات عقیدتی، دینی، فرهنگی، سیاسی و ... خانواده را چگونه باید حل و فصل کرد و چنانچه به راه حلی دست پیدا نکردیم چه باید کرد؟ مثلاً پدر خانواده داشتن اعتقاد خاص فرزند خود را به منزله کفر بداند و همچنین سایر اعضای خانواده نسبت به همدیگر. و نیز اگر مرجع تقلید پدر خانواده با زن متفاوت باشد؛ مثلاً اعمالی را مرجع پدر حرام بداند و مرجع زن حرام نداند و برعکس و یا وظایفی را مرجع پدر برای زن واجب بداند که مرجع زن واجب نداند و یا برعکس، این گونه اختلافات در فروع دین را چگونه میتوان بین اعضای خانواده حل کرد و چگونه باید با آن کنار آمد؟
پاسخ:
برای دستیابی به پاسخ این پرسش به چند اصل اشاره میکنیم.
1ـ اصل گونه گونی و اختلاف فکری
ریشه اختلاف نوع اول عمدتا به جهت فقدان قانون و ناشناخته بودن حقوق و مرزها در زندگی اجتماعی بود، ولی اساس تفرق در نوع دوم سرکشی و ستمگری انسان و طغیان او در برابر خداوند جهان بوده است.
قرآن کریم میفرماید:
«کان النّاسُ امّةً واحدةً فبعث اللّه النبیّین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فی ما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الاّ الّذین اوتوه بغیا بینهم فهدی اللّه الّذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحقّ بإذنه و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم؛
مردم بر طریقه واحدی بودند، آنگاه خداوند پیامبران را برانگیخت تا بشارت دهنده و انذار دهنده باشند و با آنان کتاب را به حق نازل کرد تا بین مردم در آنچه اختلاف دارند داوری کند، و سپس تنها همان کسانی که کتاب به آنان داده شد پس از آنکه نشانهها و شواهد روشن به سویشان آمد، از روی ستمگری در کتاب حق شبهه و اختلاف افکندند، سپس خداوند مؤمنان را به اذن خود به سوی حق هدایت کرد و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست رهنمون میشود.»(1)
و باز میفرماید:
«و ما تفرّقوا الاّ من بعد ما جائهم العلم بغیا بینهم ...؛
آنان جز پس از آگاهی و علم از روی ستم از دین حق پراکنده نشدند.»(2)
مرحوم علامه طباطبایی اختلاف نوع دوم مطرح شده در آیه نخست را درون دینی و عامل آن را عالمان به کتاب و دین خدا دانستهاند.(3) در حالی که آیه کریمه معنایی عام دارد و شامل اختلاف در اصل پذیرش دین نیز میشود و در این صورت نمیتوان عامل آن را دانشمندان فاسق به حساب آورد، بلکه ریشه آن را باید در سرشت طغیانگر بشری جستجو کرد. گرچه نقش این گروه در ایجاد فرقهگرایی و اختلافات درونمذهبی، نقشی یگانه یگانه است.
بنابراین گرچه اختلاف در ساحت پیروان ادیان، به لحاظ ارزشی امری مردود و غیر قابل قبول است ولی واقعیتی است که همواره در حیات دینی بشر حضور داشته و آنگونه که از آیات قرآن پیداست امتِ هیچ یک از رسولان الهی یکدست و یکصدا نبوده و همیشه عدهای از آنان را مؤمنان و عدهای دیگر را نیز کافران تشکیل میدادهاند.
البته این امر، با توجه به نظام تکوین و ویژگی آفرینش بشر با خصوصیت اراده و اختیار و نقش آن در سرنوشت او، مطلوب و مورد خواست خداوند است.
قرآن کریم میفرماید: «قل فللّه الحجة البالغة فلوشاء لهداکم أجمعین؛
بگو حجت گویا و بالغ، از خداوند است پس اگر میخواست همه شما را هدایت میکرد.»(4)
به عبارت دیگر خداوند خواسته است تا بشر با اراده و اختیار خود راه حق و شریعت الهی را پیروی کند، نتیجه چنین خواستی آن است که همواره گروهی از مؤمنان و گروهی نیز از کافران باشند.
این رهایی، که حاصل نظام احسن است، تنها در دنیا و زندگی این سویی بشر وجود دارد، ولی خداوند حساب کار اهل باطل و اعراضکنندگان از حق را به قیامت موکول فرموده است. و از عذاب آنان در دنیا صرف نظر کرده است.
قرآن کریم میفرماید:
«و لو لا کلمة سبقت من ربّک لقضی بینهم فیما کانوا فیه یختلفون؛
و اگر سخنی از خدایت از پیش ـ مبنی بر مهلت دادن به آنها تا قیامت ـ صادر نشده بود یقینا در آنچه در آن اختلاف کردهاند داوری میکرد.»(5)
2ـ اصل همگرایی
آدمیان از جهت انسان بودن خود، تا وقتی به تجاوز و فساد دست نیالودهاند دارای حقوقیاند، که باید مراعات شود، گرچه اگر اضافه بر آن جنبه ایمانی در کسی وجود پیدا کرد سبب پیدایش حقوقی بسیار فراتر از آن خواهد شد.
قرآن کریم در مواردی دستور به عفو و گذشت و معاشرت نیکو با پیروان سایر مذاهب و مکاتب داده است.
برای نمونه میفرماید:
«فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون؛
از کافران در گذر و با مسالمت با آنها مواجه شو، پس به زودی خواهند دانست.»(6)
و باز میفرماید:
«یا ایها الّذین آمنوا انّ من ازواجکم و اولادکم عدوّا لکم فاحذروهم و اِن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإنّ اللّه غفورٌ رحیم؛
ای اهل ایمان، قطعا برخی از همسران و فرزندان شما ـ به جهت اصرار بر گمراهی شما ـ دشمن شما هستند پس از آنان برحذر باشید و اگر گذشت کنید و از آنان بگذرید و از بدرفتاریهایشان چشمپوشی کنید پس خداوند یقینا بخشنده و مهربان است.»(7)
در این آیه کریمه، در عین حالی که ابتدا دستور به پرهیز از بستگان و نزدیکان منحرف و تأثیرنپذیری از گفتهها و تمهیدات آنان داده است، به رفتار پسندیده و معاشرت نیک نیز فرمان میدهد.
همچنان که در خصوص پدر و مادر میفرماید:
«و وصّینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما اِلیّ مرجعکم فأونبّئکم بما کنتم تعملون؛
ما انسان را نسبت به احسان و نیکی به پدر و مادرش سفارش کردیم و اگر آنها بکوشند تا تو را مشرک کنند از آنان مپذیر بازگشتتان به سوی من است سپس شما را به آنچه کردهاید آگاه میکنم.»(8)
در جای دیگر پس از توصیه به نافرمانی در صورت دعوت به شرک از سوی آنان میفرماید:
«... و صاحبهما فی الدّنیا معروفا...؛
با آنان در دنیا به خوبی و نیکی همنشینی کن.»(9)
و نیز قرآن کریم ازدواج موقت با زنان اهل کتاب را جایز شمرده است(10) که معاشرت نیک گرچه موقت در چنین کاری روشن است.
امیر مؤمنان در عهدنامه خود به مالک اشتر مینویسند:
«و اشعر قلبک الرّحمة للرّعیّة و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم، فإنّهم صنفان: إمّا أخ لک فی الدّین أو نظیر لک فی الخلق ...؛
به قلب خود رحمت و محبت و لطف به شهروندان خویش را بفهمان و بر ضرر آنان موجودی درندهخو که خوردن آنان را غنیمت بدانی مباش، زیرا آنان بر دو دستهاند: یا برادران دینی تواند و یا در آفرینش مانند و همنوع تو هستند ...»(11)
هدف از این همگرایی و توصیه به رحمت، احسان و علاقهمندی به همنوع از جهت انسانی دو امر است:
1ـ تلاش در جهت ارشاد و هدایت آنان به خداپرستی و دینداری و نجات آنها از گمراهی و پیروی شیطان که هیچ خدمتی به انسانیت بالاتر و شریفتر از آن نیست و این نیز جز با محبت و دلسوزی به افراد انسانی حتی به کافران به طور شایسته میسر نیست. سیره پیامبر اکرم(ص) نشان میدهد که آن حضرت نه تنها نسبت به مؤمنان بلکه نسبت به سایر انسانها چنین محبتی داشت و با عشق و علاقه فوقالعاده برای هدایت و نجات آنان تلاش میکرد به قدری که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود:
«لعلّک باخعٌ نفسک أن لا یکونوا مؤمنین؛
شاید تو خود را از اینکه آنان اهل ایمان نیستند به هلاکت اندازی.»(12)
و نیز میفرماید:
«فلعلّک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا؛
پس تو شاید خود را بر پیامدها و عواقب وخیمی که در صورتی که به این قرآن ایمان نیاورند، بر آنان میآید، از روی تأسف و تأثر هلاک کنی.»(13)
«محدث قمی» از «قاضی عیاض» نقل میکند: «و روی انّه لما کسرت رباعیّته و شجّ وجهه یوم أحد شقّ ذالک علی أصحابه شدیدا و قالوا لو دعوت علیهم فقال: إنّی لم ابعث لعّانا و لکنّی بعثت داعیا و رحمة، اللهم اهد قومی فإنّهم لا یعلمون؛
روایت شده است که وقتی در جنگ احد دندان مبارک پیامبر شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب آن حضرت شدیدا ناراحت و متأثر شدند و به آن حضرت پیشنهاد نفرین بر کافران را دادند. آن دریای رحمت فرمودند: من نفرینگر و لعنتفرست مبعوث نشدم؛ من برای رحمت و دعوت و هدایت مردم برانگیخته شدهام، پروردگارا! قوم من را هدایت کن. یقینا اینان در جهالت به سر میبرند.»(14)
2ـ رعایت حقوق انسان، اخلاقی و اجتماعی در معاشرتهای عمومی و بالاتر از آن در خانواده و در ارتباطهای فامیلی و خویشاوندی، بویژه والدین و بستگان نزدیک، همچون احسان به پدر و مادر و معاشرت نیکو با آنان، صلهرحم و خبرگیری و احوالپرسی و خدمتگذاری و کمک به آنها در رفع گرفتاریها و مشکلات زندگی آنان و امثال آن که وظیفهمند شدن به اینگونه امور همعقیدگی و اشتراک دینی را لازم ندارد.
3ـ پرهیز از دوستیهای ویرانگر
در این باره آیات فراوانی است که به نمونهای از آن اشاره میکنیم. قرآن کریم میفرماید:
«لا تجد قوما تؤمنون باللّه و الیوم الاخر یوادّون من حادّ اللّه و رسوله و لو کانوا آبائهم أو ابنائهم أو اخوانهم أو عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان ...؛
هیچ گروهی را نمییابی که ایمان به خدا و روز واپسین داشته باشند، در عین حال کسانی را که با خدا و رسول عداوت و کینه میورزند دوست داشته باشند، گرچه آنها پدران یا فرزندان یا برادران یا بستگان آنان باشند، آنها کسانیاند که خداوند در قلبهایشان ایمان را نوشته و ثابت گردانیده است ...»(15)
در شأن نزول این آیه کریم گفته شده است: روزی عبیداللّه پسر «عبداللّه بنابیّ بنسلّول» سرکرده منافقان مدینه نزد پیامبر اکرم(ص) بود. در همین هنگام آن حضرت جام آبی را سر کشیدند. او به پیامبر(ص) عرض کرد: بخشی از این آب را باقی بگذارید تا به پدرم بدهم بنوشد شاید خداوند به برکت آن نفاق قلبش را زایل کند. پیامبر اکرم(ص) اینچنین کردند و او باقیمانده آب را نزد پدرش آورد، او وقتی به حقیقت کار پر برد با جملهای توهینآمیز از آن روی برتافت. عبیداللّه خدمت پیامبر(ص) رسید و از آن حضرت خواست تا اجازه دهد پدرش را به جهت این توهین به قتل رساند. پیامبر(ص) در پاسخ به او فرمان مدارا و معاشرت نیک و همراه با ملاطفت با پدر دادند.(16)
ملاحظه میکنید، رسول اکرم(ص) در عین حالی که دستور به رفق و مدارا در برخورد با پدر منافق و کافر او میدهد، در این آیه که در شأن این جریان نازل شده است، دوستی و محبتی که شخص را از جبهه اهل ایمان و دوستی با آنان خارج کرده و به صف کافران ملحق کند و از دار و دسته آنان و ملحق به آنان گرداند، مذمت و صاحبان آن از زمره مؤمنان خارج دانسته شده است.
بنابراین محبت، عاطفه و دلسوزی از جهت جنبه انسانی که اولاً: موجب شود انسان به بزرگترین خدمت به همنوع خود، یعنی ارشاد و هدایت او اقدام کند و ثانیا: به سایر وظایف و حقوقی که از ناحیه دیگران بر عهده اوست عمل کند، پسندیده و لازم است، ولی دوستی و علاقهای که سبب دلگرمی غیر مسلمان و گمراه، نسبت به کفر و ضلالت خود گردد و موجب اشاعه و ترویج باطل و سست شدن بنیه ایمانی شخص شود، زشت و مردود است.
4ـ تقدم حقگرایی بر همگرایی در تعارضات
تاریخ جنگهای صدر اسلام نمونههای فراوانی از این دست دارد که اجمال آن در گزارش امیر مؤمنان(ع) و رنجنامه آن حضرت اینچنین آمده است:
«فلقد کنا مع رسولاللّه صلیاللّه علیه و آله و إنّ القتل لیدور علی الآباء و الابناء و الإخوان و القرابات، فما نزداد علی کلّ مصیبة و شدّة إلاّ إیمانا و مضیّا علی الحقّ و تسلیما لِلاْءمر و صبرا علی مضضّ الجراح ...؛
تحقیقا ما ـ در جنگها ـ همراه پیامبر گرامی(ص) بودیم و نبردها بر محور تقابل پدران و فرزندان و برادران و خویشان دور میزد و این نوع برخوردها و کشتارها جز بر ایمان ما و تثبیت بر حق و تسلیم در برابر فرمان الهی و صبر و تحمل بر سختیهای زخمها و جراحتهای ناشی از جنگ، نمیافزود ...»(17)
اختلافهای اصولی دروندینی
از آنچه در مورد اختلافات بروندینی گفته شد میتوان به شیوه همگرایی در مورد اختلافات دروندینی نیز پی برد، زیرا آنها اصول و پایههاییاند که با قدری کسر و انکسار و شدت و ضعف در سایر اختلافات عقیدتی فکری نیز جاری است و دستهبندیها و منازعات اعتقادی و معرفتی دروندینی را هم در بر میگیرد و شاهد این سخن شیوه و سیره امیر مؤمنان و برخی امامان دیگر «علیهمالسلام» با جریانها و مخالفان اینچنین است، که آن بزرگواران با ایجاد ارتباط و معاشرت نیک با مخالفان خود سعی میکردند با شیوه جدال احسن و گفتگو، آنان را هدایت کنند و حقیقت را بر آنان آشکار سازند و همراه آن به حقوق همکیشی، همجواری و یا خویشاوندی خود با آنان اقدام کنند و اگر آنها عناد و لجاجت میورزیدند و بر پیاده کردن آراء و اعتقادات باطل خویش در جامعه پای میفشردند و جبهه حق را به رویارویی نظامی و صحنه جنگ میکشاندند با قاطعیت، شجاعت و شفافیت تمام، خود را در میدان حاضر میکردند و از عقیده و روش حق خود پاسداری میکردند.
همگرایی در اختلافات فروعی
آنچه تاکنون گفتیم در حوزه مسایل اعتقادی و معرفتی بود، ولی توافق بر سر فروع و مسایل عملی راحتتر و دستیافتنیتر است. زیرا گذشته از اینکه موارد اتفاق در فتواهای مجتهدان بسیار فراتر از موارد اختلافی است، هر یک از زن و شوهر و یا اعضای دیگر خانواده، در مسایل اختلافی مطابق فتوای مجتهدی عمل میکند که او را به عنوان مرجع و مفتی خود برگزیده است و در بسیاری از موارد، جز در برخی عمل هیچ یک، ارتباطی با دیگری پیدا نمیکند.
در موارد استثنا نیز، دو طرف به آسانی میتوانند با هم کنار آیند. مثلاً در مورد طهارت و نجاست یک نفر از مجتهدی تقلید میکند که میگوید چیزی که با ادرار نجس شده است، با آب کر، یک بار شستن آن کافی است و دیگری مقلّد کسی است که دو بار شستن آن را لازم میداند و یا یکی میگوید برای تطهیر فرش و لباس و مانند آن فشار لازم است و دیگری چنین فتوا نمیدهد، در این صورت در جایی که اثر طهارت و یا نجاست به هر دو نفر ارتباط پیدا میکند و مورد ابتلای هر یک است،
میتوانند به گونهای عمل کنند که خواست هر کدام برآورده شود. مثلاً در مورد تعداد شستن دو بار بشویند و در مورد دوم نیز پس از آبریزی آن را فشار دهند، و اگر در موارد نادری نیز بویژه در مسایل حقوقی قابل جمع نباشد و کار به نزاع بکشد هر حکمی که قاضی صادر کند برای هر یک از آنها لازمالاجراست، چه با فتوای مفتی او موافق باشد و یا نباشد.(18)
و در مورد اینکه ممکن است مرجع تقلید مرد، وظایفی را برای زن در قبال شوهر واجب بداند که مرجع تقلید زن آن را قایل نیست و یا برعکس، در این صورت روشن است که هر یک باید یا میتواند مطابق فتوای مفتی خود عمل کند و الزامی به رعایت فتوای مجتهد دیگری نیست مگر اینکه از روی دوستی و توافق اخلاقی این کار صورت پذیرد. یا از اول به عنوان حقوق ازدواج در عقد شرط شده باشد.
نتیجه اینکه: در مورد اختلافهای عملی و فروعی میتوان به صورتی اقدام کرد که به تنازع و تعارضی بین اعضای خانواده کشیده نشود و در عین حال هر یک نیز مطابق وظیفه
خود عمل کرده باشد. و در اختلاف نظرهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و روحی هم میتوان با شیوه مدارا و تحمل روابط و مناسبات خوب و سالمی را با دیگران برقرار کرد. که برابر حدیث رضوی(ع) مدارا کردن صفتی است که باید فرد مؤمن از رسول خدا(ص) بیاموزد و در خود پیاده کند.(19) انسان مسلمان در سایه مدارا به سبب این دوگانگیهای فکری و اختلافهای سلیقهای و جزیی، به روابط خویشاوندی خود صدمهای وارد نمیسازد، به دیدار آنان میرود و در وقت گرفتاری به آنها کمک میکند و در جهت رفع آن، صادقانه میکوشد و همواره مراقب است تا از بحث و جدل و مشاجرات بیحاصل و زیانبار در این گونه مسایل بپرهیزد و نسبت به دوگانگیهای عقیدتی و اصولی نیز مطابق با اصول یاد شده، روابط خود را با نزدیکان غیر مسلمان و مخالف خود سامان میدهد.
پی نوشت:
1 ـ سوره بقره، آیه 213.
2 ـ سوره شوری، آیه 14.
3 ـ تفسیر المیزان، چاپ ایران، ج10، ص29. ایشان گویا از جمله: «الاّ الّذین أوتوه ...» و یا: «من بعد ما جائهم العلم ...» این چنین استفادهای کردهاند در حالی که ظاهر آیه نشاندهنده آن است که مقصود عموم مردمیاند که کتاب و علم به آنان عرضه شده است.
4 ـ سوره انعام، آیه 149.
5 ـ سوره یونس، آیه 19.
6 ـ سوره زخرف، آیه 89.
7 ـ سوره تغابن، آیه 14.
8 ـ سوره عنکبوت، آیه 8.
9 ـ سوره لقمان، آیه 15.
10 ـ سوره مائده، آیه 5.
11 ـ نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامه 53، ص427.
12 ـ سوره شعراء، آیه 3.
13 ـ سوره کهف، آیه 6.
14 ـ کحل البصر فی سیرة سیدالبشر، قم، انتشارات الرسول المصطفی، ص59.
15 ـ سوره مجادله، آیه 22.
16 ـ مجمعالبیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج9، ص255.
17 ـ نهجالبلاغه، تحقیق صبحی صالح، خ122، ص179.
18 ـ ن.ک: تحریرالوسیله، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج1، ص10، مسأله 33.
19 ـ اصول کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیّة، ج2، ص241، باب «المؤمن صفاته و علاماته»، ح39.