بذر دين، رويش زندگي
نويسنده: جواد محدثي
وقتي درختي مي خشکد، يا ريشه اش به آب نمي رسد، يا دچارآفتي شده است. وگرنه، در شرايط عادي، بايد درخت برويد و ميوه دهد و در درخت بودن خويش به کمال برسد.
انسان چگونه مي خشکد؟ ريشه در آب داشتن انسان به چيست؟ ميوه و ثمر درخت «وجود انسان» کدام است؟ و ... در يک جامعه: سعادت انسان در چيست و سعادتمند کيست؟
زندگي، مانند روياندن يک گل و کاشتن نهال وسرسبز ساختن يک مزرعه است: مزرعه ي وجود! فصلي، مخصوص بذر افشاني و نهال نشاني است، فصلي هم مخصوص برداشت محصول و چيدن ميوه ودروکردن خرمن و انباشتن انبار.
در نگاه دين، «زندگي» يک «مزرعه» است، «انسان» هم «دهقان» بذر خويشتن وروياندن نهال فطرت است. «سعادت» هم «آفت زدايي» از اين بوستان و به ثمر نشستن اين نهال ورسيدن به «کمال انساني» است. «غفلت» هم «آتش» ي است که در اين خرمن مي افتد و همه ي برگ و بارها را مي سوزاند.
خوشبخت، کسي است که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا مي رود؟ درک اين «فلسفه ي حيات» رسيدن به «بلوغ» است و هر که خام بميرد و به اين مرحله نرسيده، رخت از جهان بربندد، کال و نارس مرده و نابالغ، جهان را وداع گفته است؛ هر چند هشتاد سال سن داشته باشد و دهها نوه و نتيجه!
اين، محصول همان غفلت از «چرايي» و «چگونگي» زيستن است.
در باغ عمل، بي برو حاصل مانديم
غفلت زده در مزرعه ي دل مانديم
اين جان و دل خشک، کويري تر شد
هنگامه ي کشت بود و غافل مانديم
چگونه مي توان از زندگي لذت برد و با اميد، زيست و به آينده، خوش بين بود؟
وقتي نيروها وتواناييهاي وجودمان در مسير «هدف خلقت» باشد، هرگز دچار «پوچي» نخواهيم شد. پوچگرايي، معناي ديگري از هدر رفتن بذر وجود در مزرعه ي زندگي است.
کسي که در چشم انداز خود، «آخرت» را هم (که مرحله ي ابدي وجود ماست) مي بيند و براي کاميابي آن مرحله تلاش مي کند، معناي خوشبختي را بهتر فهميده است.
حضرت امير(ع) مي فرمايد: «سعادت انسان در آن است که دين خود را به کف آورده باشد و براي آخرت خويش کار کند». (1)
برخي انسانها، همچون آبي که در ريگزار کوير فرو مي رود و نه کام تشنه اي را سيراب مي کند، نه درختي را به بار مي نشاند و نه چشم و دلي را مي نوازد، در زندگي شان «هدر» مي روند و دود مي شوند و به هوا مي روند. کساني هم که از لحظه لحظه ي عمرشان ثمر مي چينند و براي روز نياز، ذخيره مي سازند. خوشبختي را در ميان اين گروه بايد جستجو کرد.
باز هم کلامي از حضرت امير (ع): «توفيق انجام دادن کارهاي شايسته، از خوشبختي است».(2)
و مگر آموزه ي دين چيزي جز اين گونه جهت دادن به فکر و نيت وعمل و تلاش است؟ دين، در مسير خوشبخت ساختن انسانها، به آنان رهنمود مي دهد که:
- فلسفه ي حيات و مبدأ و معاد را بشناسند،
- از بردگي نفس اماره و سلطه ي ابليس رها شوند،
- در کارهاي نيک، از يکديگر پيشي گيرند،
- دنيا را پل عبور براي سراي جاودانه ي آخرت ببينند،
-از آنچه دارند، براي آباداني خانه ي ابدي خرج کنند،
- با پاک زيستن و انصاف داشتن و اهل گذشت و ايثار بودن، لذت زندگي و معنويت حيات را در يابند،
- با قناعت وساده زيستي، از دام حرص و آز، برهند،
- کاميابي را فراتر از «ثروت مادي» و «رفاه دنيوي» بشناسند،
- با عبوديت و بندگي خدا، در طريق فطرت گام بردارند،
- براي ورود به عرصات محشر، ره توشه ي صالحات ذخيره کنند، نه کالاي قاچاق ستم و گناه،
- و بسياري حکمتهاي ناب از اين قبيل،که براي پيروانش خوشبختي وآرامش روح و راحتي وجدان و احساس لذت مي آورد.
آينده را چه کسي برايمان مي سازد؟
مگر آخرت و بهشت، از فراهم آمدن قطره قطره و ذره ذره نيکيها، طاعتها، مردم دوستيها، خدمت رسانيها، ياري رساندن مظلومان و کمک کردن به محتاجان فراهم نمي شود؟
اقبال لاهوري مي گويد:
در طلب کوش و مده دامن اميد زدست
دولتي هست که يابي سرراهي، گاهي
اين دولت سر راه – که همان خوشبختي است – براي تلاشگران صادق و عاشقان جويا وجويندگان اميدوار، خواهد بود. دست يافتن به بهشت و بهشتي شدن، عين خوشبختي است و نفيس ترين دولت سرراه است؛ ولي چه کساني اهل بهشت اند؟ قرآن، بهشت را پاداش کدام عمل و کدام گروه مي شمارد؟ به تعبير قرآن: «خوشبختان، جاودانه در بهشت اند».(3)
و... اين، يعني هر که بهشتي نشود، سعادتمند نيست و هر که نتواند در مرحله ي دنيا، بهشت آخرت را براي خويش بنيان نهد و فراهم سازد، از خوشبختي دور است.
اينکه دين براي آدمي خوشبختي مي آورد، به همين معناست. «فرجام نيک» چه در دنيا و چه در آخرت، نشانه اي از خوشبختي است؛ آن هم خوشبختي حقيقي. کلام نوراني حضرت علي (ع) در اين زمينه چنين است: «حقيقت سعادت، آن است که کار انسان با سعادت پايان گيرد و حقيقت بدبختي و شقاوت، آن است که عمل انسان به شقاوت پايان پذيرد».(4)
فرجام انديشي و عاقبت نگري، تنها در انسان هاي متعهدي که به سعادت خويش اهميت مي دهند، يافت مي شود. اين درست است که: «جوجه را آخر پاييز مي شمارند». آخر پاييز عمر ما، رسيدن به مرحله ي حساب و کتاب آخرت است.آنجاست که «سعيد» و «شقي» بازشناخته مي شوند. اين نيز رهنمودي از اميرمؤمنان (ع) است که مي فرمايد: «آنگاه که[ اعمال] برخداي سبحان عرضه شوند، خوشبختي و بدبختي از هم بازشناخته مي شود».(5)
دين، مي کوشد تا هم دنياي متدين را مرفه کند، هم آخرتش را آباد سازد؛ هم نيازهاي جسمي و مادي انسان را تأمين کند، هم خواسته هاي روح و جان او را برآورد؛ هم فرد را به کمال برساند، هم جامعه را متکامل سازد؛ هم آرامش درون و اطمينان نفس و راحتي وجدان به انسان ببخشد، هم زندگي از ستم پذيري و حقير زيستن و حيوانيت رها کند و به تعالي برساند.
بي شک، راهي که خدا براي خوشبختي بندگانش ترسيم کرده است – که همان «دين» است – ، زودتر آنها را به هدف مي رساند.
انسان چگونه مي خشکد؟ ريشه در آب داشتن انسان به چيست؟ ميوه و ثمر درخت «وجود انسان» کدام است؟ و ... در يک جامعه: سعادت انسان در چيست و سعادتمند کيست؟
زندگي، مانند روياندن يک گل و کاشتن نهال وسرسبز ساختن يک مزرعه است: مزرعه ي وجود! فصلي، مخصوص بذر افشاني و نهال نشاني است، فصلي هم مخصوص برداشت محصول و چيدن ميوه ودروکردن خرمن و انباشتن انبار.
در نگاه دين، «زندگي» يک «مزرعه» است، «انسان» هم «دهقان» بذر خويشتن وروياندن نهال فطرت است. «سعادت» هم «آفت زدايي» از اين بوستان و به ثمر نشستن اين نهال ورسيدن به «کمال انساني» است. «غفلت» هم «آتش» ي است که در اين خرمن مي افتد و همه ي برگ و بارها را مي سوزاند.
خوشبخت، کسي است که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا مي رود؟ درک اين «فلسفه ي حيات» رسيدن به «بلوغ» است و هر که خام بميرد و به اين مرحله نرسيده، رخت از جهان بربندد، کال و نارس مرده و نابالغ، جهان را وداع گفته است؛ هر چند هشتاد سال سن داشته باشد و دهها نوه و نتيجه!
اين، محصول همان غفلت از «چرايي» و «چگونگي» زيستن است.
در باغ عمل، بي برو حاصل مانديم
غفلت زده در مزرعه ي دل مانديم
اين جان و دل خشک، کويري تر شد
هنگامه ي کشت بود و غافل مانديم
چگونه مي توان از زندگي لذت برد و با اميد، زيست و به آينده، خوش بين بود؟
وقتي نيروها وتواناييهاي وجودمان در مسير «هدف خلقت» باشد، هرگز دچار «پوچي» نخواهيم شد. پوچگرايي، معناي ديگري از هدر رفتن بذر وجود در مزرعه ي زندگي است.
کسي که در چشم انداز خود، «آخرت» را هم (که مرحله ي ابدي وجود ماست) مي بيند و براي کاميابي آن مرحله تلاش مي کند، معناي خوشبختي را بهتر فهميده است.
حضرت امير(ع) مي فرمايد: «سعادت انسان در آن است که دين خود را به کف آورده باشد و براي آخرت خويش کار کند». (1)
برخي انسانها، همچون آبي که در ريگزار کوير فرو مي رود و نه کام تشنه اي را سيراب مي کند، نه درختي را به بار مي نشاند و نه چشم و دلي را مي نوازد، در زندگي شان «هدر» مي روند و دود مي شوند و به هوا مي روند. کساني هم که از لحظه لحظه ي عمرشان ثمر مي چينند و براي روز نياز، ذخيره مي سازند. خوشبختي را در ميان اين گروه بايد جستجو کرد.
باز هم کلامي از حضرت امير (ع): «توفيق انجام دادن کارهاي شايسته، از خوشبختي است».(2)
و مگر آموزه ي دين چيزي جز اين گونه جهت دادن به فکر و نيت وعمل و تلاش است؟ دين، در مسير خوشبخت ساختن انسانها، به آنان رهنمود مي دهد که:
- فلسفه ي حيات و مبدأ و معاد را بشناسند،
- از بردگي نفس اماره و سلطه ي ابليس رها شوند،
- در کارهاي نيک، از يکديگر پيشي گيرند،
- دنيا را پل عبور براي سراي جاودانه ي آخرت ببينند،
-از آنچه دارند، براي آباداني خانه ي ابدي خرج کنند،
- با پاک زيستن و انصاف داشتن و اهل گذشت و ايثار بودن، لذت زندگي و معنويت حيات را در يابند،
- با قناعت وساده زيستي، از دام حرص و آز، برهند،
- کاميابي را فراتر از «ثروت مادي» و «رفاه دنيوي» بشناسند،
- با عبوديت و بندگي خدا، در طريق فطرت گام بردارند،
- براي ورود به عرصات محشر، ره توشه ي صالحات ذخيره کنند، نه کالاي قاچاق ستم و گناه،
- و بسياري حکمتهاي ناب از اين قبيل،که براي پيروانش خوشبختي وآرامش روح و راحتي وجدان و احساس لذت مي آورد.
آينده را چه کسي برايمان مي سازد؟
مگر آخرت و بهشت، از فراهم آمدن قطره قطره و ذره ذره نيکيها، طاعتها، مردم دوستيها، خدمت رسانيها، ياري رساندن مظلومان و کمک کردن به محتاجان فراهم نمي شود؟
اقبال لاهوري مي گويد:
در طلب کوش و مده دامن اميد زدست
دولتي هست که يابي سرراهي، گاهي
اين دولت سر راه – که همان خوشبختي است – براي تلاشگران صادق و عاشقان جويا وجويندگان اميدوار، خواهد بود. دست يافتن به بهشت و بهشتي شدن، عين خوشبختي است و نفيس ترين دولت سرراه است؛ ولي چه کساني اهل بهشت اند؟ قرآن، بهشت را پاداش کدام عمل و کدام گروه مي شمارد؟ به تعبير قرآن: «خوشبختان، جاودانه در بهشت اند».(3)
و... اين، يعني هر که بهشتي نشود، سعادتمند نيست و هر که نتواند در مرحله ي دنيا، بهشت آخرت را براي خويش بنيان نهد و فراهم سازد، از خوشبختي دور است.
اينکه دين براي آدمي خوشبختي مي آورد، به همين معناست. «فرجام نيک» چه در دنيا و چه در آخرت، نشانه اي از خوشبختي است؛ آن هم خوشبختي حقيقي. کلام نوراني حضرت علي (ع) در اين زمينه چنين است: «حقيقت سعادت، آن است که کار انسان با سعادت پايان گيرد و حقيقت بدبختي و شقاوت، آن است که عمل انسان به شقاوت پايان پذيرد».(4)
فرجام انديشي و عاقبت نگري، تنها در انسان هاي متعهدي که به سعادت خويش اهميت مي دهند، يافت مي شود. اين درست است که: «جوجه را آخر پاييز مي شمارند». آخر پاييز عمر ما، رسيدن به مرحله ي حساب و کتاب آخرت است.آنجاست که «سعيد» و «شقي» بازشناخته مي شوند. اين نيز رهنمودي از اميرمؤمنان (ع) است که مي فرمايد: «آنگاه که[ اعمال] برخداي سبحان عرضه شوند، خوشبختي و بدبختي از هم بازشناخته مي شود».(5)
دين، مي کوشد تا هم دنياي متدين را مرفه کند، هم آخرتش را آباد سازد؛ هم نيازهاي جسمي و مادي انسان را تأمين کند، هم خواسته هاي روح و جان او را برآورد؛ هم فرد را به کمال برساند، هم جامعه را متکامل سازد؛ هم آرامش درون و اطمينان نفس و راحتي وجدان به انسان ببخشد، هم زندگي از ستم پذيري و حقير زيستن و حيوانيت رها کند و به تعالي برساند.
بي شک، راهي که خدا براي خوشبختي بندگانش ترسيم کرده است – که همان «دين» است – ، زودتر آنها را به هدف مي رساند.
پی نوشت:
1- غرر الحکم، ج7، ص 160.
2-همانجا.
3- سوره ي هود، آيه ي 108.
4- ميزان الحکمه، ج 4، ص 464.
5- همانجا.