افول رؤياي زندگي آمريكايي

اگر چه تا چند سال پيش ث، الگوي رؤياي زندگي مرفه و مصرف گراي آمريكايي در سراسر دنيا ، به عنوان يك الگوي آرماني در همه زمينه ها به شمار مي رفت ، اما مطالعات و نظر سنجي هاي مختلف اخير نشان از تغييري گسترده در اين نگرش دارد. چرا كه امروزه در قريب به اتفاق نقاط دنيا ، به راهبردهاي كليدي دولت آمريكا در حوزه هايي نظير بازارهاي آزاد ، دموكراسي ، مؤسسات بين المللي و جهاني سازي با ديده ترديد نگريسته مي شود . گسترش جنبش هاي آمريكا ستيز به همراه به عرصه
شنبه، 23 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افول رؤياي زندگي آمريكايي
افول رؤياي زندگي آمريكايي
افول رؤياي زندگي آمريكايي

نويسنده: آندرو موراوسيك (1)

چكيده :

اگر چه تا چند سال پيش ث، الگوي رؤياي زندگي مرفه و مصرف گراي آمريكايي در سراسر دنيا ، به عنوان يك الگوي آرماني در همه زمينه ها به شمار مي رفت ، اما مطالعات و نظر سنجي هاي مختلف اخير نشان از تغييري گسترده در اين نگرش دارد. چرا كه امروزه در قريب به اتفاق نقاط دنيا ، به راهبردهاي كليدي دولت آمريكا در حوزه هايي نظير بازارهاي آزاد ، دموكراسي ، مؤسسات بين المللي و جهاني سازي با ديده ترديد نگريسته مي شود . گسترش جنبش هاي آمريكا ستيز به همراه به عرصه آمدن مدل هاي جديد سياسي و اقتصادي به ويژه در آسيا و اروپا و آمريكاي لاتين ، مدل هاي مديريتي جديدي را براي دولت هاي مختلف فراهم نموده است . نويسنده اين مقاله در ادامه با نگاهي به وضعيت كنوني دموكراسي آمريكايي ، توسعه اقتصادي و سياست خارجي اين كشور و خودداري دولت ها از پذيرش اين الگوها ، معتقد است كه پايمال شدن آزادي و برابري و عدالت و حقوق ديگران از سوي حكمرانان آمريكايي را بايد اصلي ترين دليل افول رؤياي زندگي آمريكايي در جهان امروز دانست.
تا چندي پيش ، رؤياي زندگي آمريكايي يك خيال پردازي جهاني به شمار مي رفت . در اين ميان ، نه تنها آمريكايي ها ي بلكه بسياري ديگر از مردم دنيا ، اين شيوه زندگي را به عنوان كعبه آمال خويش برگزيده بودند. ساكنان اروپاي شرقي به (( راديوي صداي آزاد اروپا )) گوش مي دادند و دانشجويان چيني نيز نمادي از مجسمه آزادي را در ميدان (( تيان من )) پكن بر پا نموده بودند . كافيست تنها يكبار به سخنراني هفته گذشته بوش ، گوش فرا دهيد ( كه در آن 49 بار از كلمه (( آزادي )) استفاده نموده بود ) تا دريابيد كه آمريكايي ها تا چه حد همچنان به اين رؤياي ديرپا ، پايبند هستند. ( هر چند ) براي بسياري از مردم دنيا ، شكل گيري اين امپراطوري ، هراس زيادي به وجود آورده است. اما مسأله خوفناك تر اين است كه رؤياي آمريكايي ، همچنان وجود داشته باشد و آمريكا را به عنوان مدلي براي جهان معرفي نمايد كه در صدد گسترش دامنه نفوذ خويش است . شكاف كنوني بوجود آمده بين آنچه آمريكايي ها خود را تصور مي نمايند و آنچه مردم دنيا به آن معتقدند ،در نظرسنجي اخير شبكه بي بي سي (BBC) قابل مشاهده است . در اين نظرسنجي ، 71 درصد آمريكايي ها ، ايالات متحده را به عنوان سرچشمه نيكي در دنيا مي بينند. . بيش از نيمي از آنان نيز ، انتخاب بوش را به عنوان يك گام مثبت در جهت تأمين امنيت جهاني ارزيابي مي نمايند . ساير مطالعات نيز نشان مي دهد كه 70 درصد آمريكايي ها به نهادهاي كشورشان ايمان داشته و 80 درصد آنان نيز اعتقاد دارند كه ايده زندگي آمريكايي ، بايد در سراسر دنيا گسترش يابد .
امام مردم ساير نقاط دنيا، ديدگاه ديگري دارند : چرا كه 58 درصد شركت كنندگان در نظر سنجي شبكه بي بي سي ، انتخاب مجدد بوش را به عنوان تهديدي جهت صلح جهاني مي بينند . اين نتايج در كشورهاي هم پيمان با دولت آمريكا نيز بسيار بالاست . چرا كه 77 درصد مردم آلمان ، 64 درصد مردم انگلستان و 82 درصد مردم تركيه چنين نظري دارند . در ميان 1/3 ميليارد نفر جمعيت مسلمان دنيا هم ، درصد حاميان ايالات متحده ، يك عدد يك رقمي مي باشد. البته تنها مردم سه كشور فيليپين ، هند و لهستان ، از انتخاب مجدد بوش به عنوان رئيس جمهور ايالات متحده ، استقبال نموده اند . روشن است كه جريان ضد بوش بوجود آمده در دوره اول رياست جمهوري وي ، به روند آمريكا ستيزي در سراسر دنيا، منجر گرديده است . چرا كه مثلا 70 درصد شركت كنندگان در اين نظر سنجي كه از 21 كشور دنيا انتخاب شده اند ، با ارسال نيروي نظامي به عراق مخالف بوده اند . همچنين ، در ميان فقيرترين كشورهاي دنيا ، تنها يك سوم مردم ، خواهان گسترش ارزش هاي آمريكايي در كشورشان هستند . يكي ازكارشناسان مؤسسه تحقيقاتي (( گلوب اسكن )) به خبرنگار بي بي سي مي گويد : (( آقاي بوش به انزواي جهاني دولت آمريكا به عنوان يك كشور خوشنام و مؤثر در صحنه سياست هاي جهاني ، ياد خواهد گرديد . )) رئيس جمهور سابق برزيل (( خوزه سارني )) با توجه به نظر 78 در صد از مردم كشورش كه آمريكا را به عنوان يك تهديد ارزياي نموده بودند، مي گويد : « با توجه به انتخاب مجدد جورج بوش ، من تنها مي توانم براي ساير مردم دنيا ، آرزوي صبر و شكيبايي نمايم . )) حقيقت اين است كه آمريكايي ها در يك دنياي خيالي زندگي مي كنند. آنان به ديدگاه ديگران نسبت خويش ، توجهي نمي كنند و به آثار تصميمات نابخردانه دولتشان و حضور در جنگ عراق ، اعتنايي ندارند. آمريكايي ها كه در گذشته به دليل تلاش در جهت گسترش مفاهيمي نظير دموكراسي ، بازارهاي آزاد و مؤسسات بين المللي و در يك كلام جهاني سازي در دنيا مورد توجه بودند، امروزه در موضعي منفعل قرار گرفته اند.
امروزه ، كشورهاي دنيا، مدل هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي مختلفي را براي انتخاب دارند. اما جنبش هاي ضد آمريكايي ، به ويژه در اروپا و آمريكاي لاتين كه مدل هاي غير آمريكايي مورد نظرشان را به اجرا در آورده اند ، به راحتي به چشم مي خورد . پژوهشگر نامدار معاصر (( جرمي ريفكين )) در كتاب اخيرش با عنوان (( رؤياي اروپايي )) به شكل گيري جريان جديدي در توجه به رفاه اجتماعي ، تنوع فرهنگي و احترام به كشورهاي حوزه بالكان در جامعه اروپا اشاره مي كند. در آسيا نيز، رشد سرمايه سالاري استبدادي در چين و سنگاپور ، مدلي را براي جايگزيني با فرهنگ منفور تحت سلطه ابر شركت ها ، فراهم آورده است .
امروزه بسياري تلاش مي كنند كه در آثار خود، اين جنبش اخير ضد آمريكايي را به عنوان يك جريان موقتي و يا يك دلخوري و عصبانيت زياد ، معرفي كنند. اما بايد دانست آمريكاي امروز كه به وسيله رؤياهايش ، كور شده است ، قادر به تشخيص جريان هاي مخالف با خويش نيست . لذا ، در مورد نتايج ناگوار اين رؤياي آمريكايي مي توان مباحث زيادي را مطرح كرد . چرا كه اگر ساير کشورهاي دنيا ، ديگر به اين مدل آمريکايي در حوزه هاي سياسي ، اقتصادي و ديپلماتيك ايمان ندارند ، مي توان از آن به عنوان يك دليل مناسب در جهت عدم كارايي اين مدل ، نام ببريم .

دموكراسي آمريكايي

در گذشته ، قانون اساسي آمريكا يك سند انقلابي به شمار مي رفت كه سرشار از نوآوري هايي متعدد در عصر خود نظير انتخابات آزاد ، قضاوت عادلانه ، فدراليسم و شايد مهمتر از همه به رسميت شناختن حقوق مدني شهروندان بود. در قرون نوزدهم و بيستم ميلادي ، کشورهايي در سراسر دنيا با کپي برداري از اين اسناد و به ويژه در آمريکاي لاتين ، تلاش کردند که از اين الگو ، تقليد نمايند. همانطور که پس از پايان جنگ جهاني دوم ، ژاپن و آلمان نيز از اين روش ، بهره بردند . اما امروز اوضاع به چه ترتيبي پيش مي رود ؟ هنگامي که ملت ها يک قانون اساسي جديد مي نويسند و همانطور که در دو دهه اخير نيز اتفاق افتاده است ، ديگر به ندرت توجهي به مدل زندگي آمريکايي مي نمايند .با خروج اتحاد جماهير شوروي از اروپاي مرکزي ، کارشناسان حقوقي و سياسي آمريکا تلاش کردند تا الگويي آمريکايي بر مبناي رقابت را به اين کشورها ، تحميل نمايند . اما بعضي از کارشناسان اروپايي اعلام داشتند که پافشاري بر رقابت ، مي تواند منجر به بروز فساد و يا حداقل شکل گيري لابي هاي قدرتمند گردد. به علاوه ، اروپايي ها با سلطه تلويزيوني به عنوان شکل دهنده پيروزي هاي انتخاباتي از طريق گفتگوهاي تلويزيوني و يا استفاده از افراد خوش تيپ ، مخالف بوده اند . از سوي ديگر ، حتي پس از حمله آمريکا به بالکان ، دولت کوزوو نيز از پذيرش مدل آمريکايي سر باز زد . به علاوه ، دولت جديد آفريقاي جنوبي نيز که پس از پايان آپارتايد نژاد پرستانه در اين کشور شکل گرفته بود ، از پذيرش الگوي فدراليسم مورد نظر آمريکا خودداري نموده است .

توسعه اقتصادي

اصولا رؤياي آمريکايي ، رويکردي اقتصادي داشته است که يک ايده آل پويا از شرکت هاي آزاد ، بازارهاي آزاد و ايجاد فرصت هاي فردي بر مبناي شايستگي و تغيير را شکل مي دهد . مطمئنا بايد پذيرفت که اقتصاد ايالات متحده به صورتي غير متعارف ، خلاق و پر بازده بوده است . چرا که در آمد سرانه آمريکايي ها نيز همواره در سطح بالاترين درآمدهاي سرانه ملي قرار دارد. اما امروزه ما در مناطق تازه صنعتي شده اي نظير آمريکاي لاتين و آسيا و حتي اروپاي شرقي ، شاهد پويايي اقتصادي بيشتري هستيم . به علاوه ، همه اين کشورها ، يک رشد اقتصادي سريع تر از ايالات متحده دارند . با توجه به روند کنوني ، در سال 2040 ميلادي ، اقتصاد چين بزرگ تر از اقتصاد آمريکا خواهد بود . لذا ، خودداري دولت هاي مختلف از پذيرش اين الگوي آمريکايي توسعه ، چندان عجيب نيست .
امروزه ما شاهد تفاوت هاي متعدد الگوي زندگي آمريکايي و الگوي اروپايي هستيم که به قدرت رسيدن حزب کارگر ، کاهش حاشيه مالياتي و ايجاد محدوديت هاي ايالتي و دولتي در حوزه مديريت ، از نتايج آن مي باشد . به علاوه ، بايد دانست که پس از پايان جنگ جهاني دوم ، در اکثر سال ها ، اروپايي ها و ژاپن ، رشد اقتصادي بيشتري نسبت به ايالات متحده داشته اند. فروش بيشتر ايرباس نسبت به بوئينگ در حوزه فروش هواپيماهاي تجاري و قرار گرفتن چين به عنوان اولين شريک تجاري اتحاديه اروپا به جاي ايالات متحده نيز ، از نتايج اين وضعيت مي باشد.
حتي در انگلستان نيز تلاش هاي متعددي انجام شده است که همزمان با اجراي برنامه هاي اقتصادي ، توجه بيشتري به حمايت هاي اقتصادي گردد. به علاوه ، اروپاييان دريافته اند که در سيستم اجتماعي آنان ، توجه بيشتري به آموزش ، امنيت شغلي و حمايت از شبکه هاي روابط اجتماعي افراد مي گردد. اما اروپايي ها تمايل دارند که ماليات هاي اجتماعي بيشتري بپردازند تا کيفيت عمومي زندگي آنان بهبود يابد . همچنين امروزه به عنوان مثال ، آمريکايي ها ساعات کار بيشتري نسبت به اروپايي ها دارند ،اما فاقد زندگي شادتر ، بهره وري بيشتر ، بدهکاري کمتر و يا سفرهاي بين المللي و تعطيلات استحقاقي بيشتر ، مي باشند.
چندي پيش «جورج مونبيوت » يکي از روشنفکران نامدار انگليسي در سخنان خود اعلام نموده بود که « مدل زندگي آمريکايي به يک کابوس و نه يک رؤيا براي جهان امروز ، تبديل گرديده است.»
از سوي ديگر ، ما در سطح اروپا هم شاهد رويکردهاي اقتصادي متفاوتي به نسبت رويکردهاي مدل آمريکايي هستيم . افزايش سهم بخش هايي نظير هزينه هاي عمومي دولت ، هزينه هاي مراقبت از کودکان ، مراقبت هاي بهداشتي و ارائه آموزش عمومي مناسب در بسياري از کشورهاي اروپايي با استفاده از الگوي توسعه سوئد گامي در جهت دستيابي به بهره وري اقتصادي و برابري اقتصادي مي باشد. اگرچه در گذشته ايالات متحده به عنوان سرزمين فرصت هاي برابر مطرح شده بود، اما ديگر اين امر ، وجود خارجي ندارد . چرا که اگر چه در دو دهه قبل ، درآمد يک مدير عامل آمريکايي 39 برابر کارگر کارخانه اش بود ، امروزه اين نسبت به 1000 برابر افزايش يافته است . مطالعات ميان فرهنگي نيز نشان مي دهد که زندگي براي افراد فقير در خاک آمريکا سخت تر از گذشته شده است . آقاي مونبيوت ، داده هاي علمي مربوط به اين امر را چنين خلاصه مي نمايد : « در سوئد ، احتمال خروج شما از طبقه اي اقتصادي که در آن به دنيا آمده ايد سه برابر احتمال مشابه در خاک آمريکاست . » ساير ملت ها نيز در ساليان اخير ، به اين امر توجه نموده اند . چرا که در معدود کشورهاي طرفدار آمريکا نظير مجارستان و لهستان نيز کمتر از 25 درصد مردم خواهان وارد نمودن الگوي اقتصادي آمريکا به کشورشان هستند. ناکامي دولت آمريکا در دستيابي به يک سيستم فراگير بيمه اي و درماني ، نرخ بالاي مرگ و مير نوزادان ، وجود درصد بالاي کودکان فقير و مشکلات متعدد آموزشي و فرهنگي در مدارس و دانشگاه هاي آمريکا ، از مهمترين دلايل اين تغيير رويکرد است . به عنوان مثال ، اگر چه در گذشته دانشگاه هاي آمريکايي به عنوان بهترين دانشگاه هاي دنيا شناخته مي شدند، اما در سال هاي اخير ، تعداد بيشتري از دانشجويان متقاضي ادامه تحصيل، روانه دانشگاه هاي اروپايي و آسيايي شده اند .

سياست هاي خارجي

از گذشته ، رهبران ايالات متحده ، به قدرت نظامي خويش ، اعتقاد داشته اند . لذا اگر چه گفته مي شود جنگ جهاني دوم در جهت منافع دول متحدين پايان يافت ، اما بايد اذعان کرد که مهمترين نتيجه اين جنگ ، ايجاد جهاني ايمن تر براي دستيابي به منافع دولت ايالات متحده و نه ايجاد نهادهايي نظير سازمان تجارت جهاني ، اتحاديه اروپايي و يا سازمان ملل در اين راستا با هدف بهبود وضعيت کشورهاي فقير بوده است . سازمان ناتو و طرح « مارشال » نيز دو پايه اي بودند که اروپاي امروز بر مبناي آن ساخته شد . البته امروزه نيز آمريکايي ها همان فرضيات را با اشتباه گرفتن جايگاه قدرت نظامي و حقوق بين المللي خويش ، تکرار مي نمايند . لذا موضع آنان در برابر عدم شرکت فرانسه و آلمان در جنگ عراق ، و اتهاماتي نظير ميمون و فرصت طلب به آنها به سادگي فراموش شدني نيست . بدين ترتيب ، موضع گيري هاي اخير بوش در مورد حمله به ايران و افزايش تعداد نيروهايش در عراق را تنها مي توان به « آخرين بيسمارک » (2) جهان امروز ، تشبيه نمود. چرا که دولت کاخ سفيد ، آخرين دولت دنياست که معتقد است مي تواند از قدرت نظامي خويش ، به عنوان ابزاري در عرصه سياست خارجي خويش بهره گيرد .
امروزعلاوه بر اتحاديه اروپايي که رويکردهاي آن در حوزه هايي نظير تجارت ، کمک هاي خارجي ، دفاع از صلح جهاني و قوانين بين المللي در جهان کاملا پيشرو به شمار مي رود ، دولت چين نيز به اين عرصه وارد شده است . البته وضعيت روبه رشد اقتصادي آنها هم در کنار دستيابي به بازارهايي گسترده به عنوان يک سلاح مؤثر ديپلماتيک در روابط بين المللي به شمار مي رود . لذا استقبال از حضور ترکيه در اتحاديه اروپا نيز از سوي کارشناسان به عنوان گامي در جهت گسترش ارزش هاي اروپايي در جهان اسلام ، عنوان گرديده است. و در مجموع نيز اين رويکردها در کنار استقبال از پيوستن کشورهاي اروپاي شرقي به اتحاديه اروپايي ، به سوي کاستن از قدرت ايالات متحده در عالم ، حرکت مي کنند. هر چند ايالات متحده به شدت به دنبال باز پس گيري سيطره جهاني خويش است. البته مردم آمريکا نيز تا حدود زيادي از اين ايده آل گرايي دموکراتيک استقبال مي نمايند . به علاوه صحبت هاي اخير بوش را به خاطر آوريد که اعلام نموده است « بقاي آزادي در سرزمين ما ، تا حدود زيادي به بقاي آزادي در ساير ملت ها وابسته است . » هر چند ديگر در جهان امروز کمتر کسي حاضر است که به اين ادعاها گوش فرا دهد.
از سوي ديگر در رسانه هاي دنيا نيز ، اظهارات بوش با پرسش ها و تحليل هاي متفاوتي روبه رو مي گردد . چرا که افول رؤياي زندگي آمريکايي نه تنها در سايه شکست سياست هاي خارجي اين کشور که به دليل پايمال نمودن ارزش هايي نظير آزادي و برابري و عدالت از سوي آنان ، کاملا هويدا گرديده است و ما شاهد نتايج آن در سراسر دنيا هستيم .

پى نوشتها

1-Andrew Moravcsik : پژوهشگر مسايل اجتماعي و نويسنده همكار هفته نامه (( نيوزويك ))
2- رزم ناوي آلماني که تا آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم ، همچنان به دفاع از خويش مي پرداخت و سرانجام نيز غرق گرديد.

منبع:WWW.newsweek.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط