نقض حقوق بشر در غرب از ديد آمار واعترافات
امروزه يكى از مهمترين مباحثى كه ارتباطتنگاتنگى با افكار عمومى مـلـتـهـا دارد, رعـايـت مـسـاءلـه حقوق بشر است . به گونه اى كه حـكومتهاى موجود در جهان , تمامى تلاش خود را به كاربسته اند تا وانمود نمايند كه در قلمرو حكومتى آنها, حقوق بشر نقض نمى شود و آنان , مدافعان واقعى اين اصل اساسى اند تا بدين طريق حاكميتشان را مـشـروعيت بخشيده و به زعم خود,واجد مشروعيت جهانى نيز بگردند.
دولـتـهاى غربى نه تنها جوامع خود را بعنوان الگويى براى احترام و مـراعـات حـقـوق انسانهامعرفى مى كنند, بلكه خودشان را ناظر بر اعمال دول ديگر, در راستاى رعايت اين اصل مى دانند. اين در حالى اسـت كـه حـقـوق بشر درغرب رعايت نمى شود و اما على رغم اين مـطـلب ,هر از چند گاهى فرياد آنان مبنى بر تضييع حقوق بشر در جهان سوم , با كمك دستگاههاى خبر پراكنى در فضاى جهان طنين افكن مى شود.
اگـر بـى حـب و بغض و با رعايت انصاف , نظرى به دنياى باصطلاح (مـتـمـدن امروزى ) بيفكنيم ,بوضوح درخواهيم يافت كه , (برابرى عـمـومى انسانها) چيزى بيش از يك حيله سياسى براى فريب مردم نـيـسـت كـه به صورت يك مساءله سياسى و اجتماعى مطرح شده اسـت . مـادامـى كـه ضـرورت هـاى لازم , آنـها را تحت فشار و تنگنا قرارندهد, هرگز حاضر نخواهند شد به حقوق مردم وقعى بنهند. ما در اين نوشته سعى خواهيم كرد موارد نقض حقوق بشر در غرب را از ديـد آمـار و اعـتـرافـات مـنتشره در دو بعد داخلى و بين المللى مـوردبـررسـى قـرار دهـيم تا در نهايت , فاصله بين گفتار تاعمل مدعيان دروغين اثبات گردد.
نـژادپـرستى كه از گهواره تا گور سياه پوستان راهمراهى مى كند بـزرگـتـريـن مـشـكـل داخـلـى آمريكابه شمار مى رود و با وجود پـيـشـرفـتهايى كه آمريكادر چند دهه گذشته داشته , مساءله نژاد درزمينه هاى آموزشى , اشتغال , مراقبتهاى پزشكى و مسكن هنوز به چشم مى خورد.
تبغيض نژادى جنبه هاى گوناگونى را دربرمى گيرد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ قوانين مربوطبه سياهان : (آبراهام لينكلن ) رئيس جمهور اسبق آمـريـكـا, نـظـام بردگى را لغو كرد و به دنبال آن , كليه كشورهاى جهان اين موضوع را پذيرفتند, ولى همه اين اقدامات به مثابه يك امر تـشـريـفاتى و ظاهرى مى ماند والغاء رژيم بردگى هرگز به معنى آزادى نـبـود لـذادر ايـالات جـنـوبـى آمريكا,براى سياهان مقررات خاصى وضع شد كه در آن نحوه زندگى و قواعد روزمره آنها جزء به جزءمشخص مى شد:
سـياهان بايد خيلى زود بخوابند و خيلى زودبيدار شوند و در كمال خـضـوع و خـشـوع با سفيدپوستان صحبت كنند, آنها حق اشتغال به كارهاى تخصصى را ندارند, سياهان با وجودآزاد بودن , ناچارند كه مـثـل گـذشـته زندگى كنند,يعنى خيلى پايين تر از يك كارگر سـفـيد و ماءموراجراى بدترين كارها با كمترين حقوقها باشند,اگر كار نداشته باشند به زندان انداخته مى شوندو سرنوشت آنها به دست كـارفرمايى سپرده مى شود كه با پرداخت پول , آزادى آنها راتحصيل كـرده اسـت . آنـهـا بـايـد از بـابت پولى كه كارفرما براى آزادى شان پرداخته است ,براى اوكار كنند.
ب ـ بـهـره كـشـى ازاقـلـيـت هاى قومى : نژادپرستى وبهره كشى از اقـليت هاى قومى , يكى از مظاهرروشن زندگى در ايالات متحده , در آمـده اسـت يـكـى از روزنامه هاى محلى سانفرانسيسكو, درطى مقاله اى در سال 1982 م در اين رابطه نوشت :
كميسيون ويژه اى كه از سوى فرماندار ايالت كاليفرنيا, دو سال پيش جهت بررسى مساءله نژادپرستى تشكيل شد اخيراء با ارائه گزارشى درحـدود دو هـزار صـفـحـه نـشـان مـى دهد كه ازسياه پوستان و سرخ پوستان و ديگر اقليت هاى قومى به نحو وحشتناكى در محل كار و وسـايـل نقليه عمومى و مراكز آموزشى و هنگام حل مشكل مسكن بهره كشى و با آنان بدرفتارى مى شود.
ج ـ پـايـبـند نبودن به تعهدات در قبال غير سفيدها:قاره آمريكا در سال 1513 م , بوسيله يك سياح اسپانيايى كشف شد و در سال 1607 م . اولين گروه مهاجرين انگليسى در ساحل (ويرجينيا)پياده شدند. مهاجرين اشغالگر از همان ابتداى ورود به آمريكا, ارتباط استثمارى و نـابـرابـرى را بـابـومـيـان كـه سـاكـن اصـلـى آن ديـار بـودنـد, بـرقـرارسـاختند.سردمداران فعلى آمريكا به تبعيت ازاسلاف خود [ اشـغـالـگـران انگليسى ] بر اين رابطه نابرابر صحه گذاشته و پايبند نبودن خود در قبال غير سفيدها را در عمل به ثبوت رساندند.
(در سـمـيـنـارى كـه در اواخـر سـال 1981 م درماناگوا راجع به تـبـعـيضات نژادى تشكيل گرديد,آشكار شد كه دولت آمريكا 365 معاهده منعقده با قبائل بومى را كه سرزمين آنها را غارت و به تصرف خود درآورده بود نقض كرده است .)
د ـ قـربانيان جنايت و زندانيان غير سفيد: براساس آمار منتشر شده در مـطـبـوعـات آمـريـكـا,بـيـشـتـريـن قربانيان جنايت كه بر اثر خـشـونـت هـاى تـبـعيض نژادى جان خود را از دست مى دهندغير سـفـيـدها هستند. آمار نشان مى دهد كه درمقابل هر سفيد پوست جـوان كـه در آمـريـكـا به قتل مى رسد پنج غير سفيد پوست كشته مى شوند.طبق گفته وزارت بهدارى و وزارت تعليم وتربيت و رفاه آن كشور, هر ساله اين مساءله به طرزوحشتناكى رو به افزايش است . مجله (پروگرسيو) چاپ آمريكا در اين رابطه مى نويسد:
(از هـر 17 غـير سفيدپوست مرد و از هر 32 غيرسفيدپوست زن يك نـفـر در سـنـيـن بـين 16 تا 19سالگى قربانى جنايات فجيع در هر سال مى شوند.)
اگـر چـه سـياهان به نسبت سفيدها, بيشتر قربانى جنايات فجيع و مـورد ظـلم آشكار قرار مى گيرندبا اين وجود بيشترين زندانيان را نيز همان سياهان تشكيل مى دهند و اين در حالى است كه آنها كمتر از 15%سكنه ايالات متحده را تشكيل مى دهند.
ه ـ سياهان در آزمايشگاه
را مـدافـع حقوق بشر ومروج دمكراسى و آزادى در جهان مى دانند درمـسـاءلـه تبعيض نژادى تا به آن حد افراط نمودندكه ارزش هاى انـسـانـى را بـطـور كـلـى نـاديـده انـگـاشـته و از سياهان بعنوان (حـيـوان آزمايشگاهى ) در انجام آزمايشها استفاده مى كنند (يونايتد پرس ) چاپ آمريكا در سال1981 م . اينگونه مى نويسد:
(دولـت آمـريكا در سال 1932 از 622سياهپوست به عنوان خوكچه آزمايشگاهى براى آزمايش تفليس استفاده كرده است . حدود400 نفر از اين عده حتى پس از كشف پنى سيلين نيز معالجه نشدند.) (مالكوم ايكس ) كه خود يكى از سياهان آمريكاست و سرانجام نيز, در فـوريـه 1965 م .قربانى مبارزه با نژاد پرستى شد, چهره كريه وعوام فريب آمريكا را اينگونه ترسيم مى كند:
(نـه , من آمريكايى نيستم . من يكى از 22 ميليون سياهپوستى هستم كـه قـربـانـى تـوسـعـه طـلبى آمريكايى شده است . من يكى از 22 مـيـليون سياهپوستى هستم كه قربانى يك دمكراسى شده است كه دمـكراسى نيست بلكه نوعى رياكارى است . من آمريكا را از چشمان يـك قـربـانـى مـى نـگـرم و نـمـى دانـم كـه رؤيـاى آمـريـكـايـى كدام است .اماكابوس آمريكايى را خوب مى شناسم
الـف ـ سـيـمـاى امنيت در آمريكا و انگليس :آمريكاى جهانخوار كه ادعـاى بـرقـرارى امـنـيـت در جـهان را دارد در قلمرو داخلى اش گـرفـتـارآنچنان بحران ناامنى زايد الوصفى مى باشد كه وحشت و اضـطراب در ميان شهروندانش به صورت يك عارضه روانى پديدار گشته است .
مـجـلـه معروف (ريدرز ايجست ) چاپ آمريكا, دردسامبر 1968 م , وضعيت امنيت در جامعه آمريكا را چنين توصيف مى كند: امروزه ميليونها آمريكايى در وحشت به سرمى برند بيشتر مردم براى حفظ جان خودآنچنان محتاطانه كار ميكنند كه در كشورهاى ديگر اين همه احتياط ابلهانه به نظر مى رسد.بطور متوسط در هر 20 ثانيه يـك دزدى شـبانه ,در هر 30 ثانيه يك سرقت و در هر 43 دقيقه بك جـنـايـت بـوقوع مى پيوندد و در هر روز بطورمتوسط هزار اتومبيل بوسيله سارقين كمتر از 25سال دزديده مى شود. امنيت در انگلستان كه خود را مهد دمكراسى مى داند, به حدى است كـه سـاكـنين برخى از نقاطلندن اظهار مى دارند: به محض تاريك شـدن هوا, از ترس اين كه مورد حمله قرار بگيرند, دربيرون از خانه نـمـى مـانند. تايمز لندن به نقل ازمقامات اين كشور, درباره ميزان جرم و جنايت چنين مى نويسد:
(در هـر ساعت 56 مورد جرم و جنايت واقع مى شود و در لندن آمار جـرم و جنايت به طرز بى سابقه اى افزايش يافته است . بطورى كه بر طبق آمار موجود در سال 1980 م . تنها584132 مورد جرم و جنايت در شـهر لندن به ثبت رسيده بود در حالى كه تنها در 9ماه اول سال 1981 م . اين رقم به 459274 مورد بالغ شد.)
ب ـ نـقـش فـقـر در ارتـكاب جرم : توزيع ناعادلانه ثروت در درون جـوامـع غربى , طيف عظيمى ازمردم فقير را در مقابل معدودى از ثروتمندان وسرمايه داران قرار داده است . بعنوان مثال درسال 1980 م , 560764 نفر آمريكايى بادرآمد سرانه حدود 100000 دلار يا بيشتر درمـقـابـل بـيش از 30 ميليون نفر كه در فقر بسرمى برند , جلوه گر است . اين در حالى است كه نوسان درآمد سرانه در بين اين قشر غنى , از100000 تا يك ميليون دلار است , از طرف ديگر موقعيت اقليتها بسيار وخيم و دردآور است .نسبت فقر در ميان سفيدپوستان 11 درصـد, درميان اسپانيوليها 6/26 درصد و در ميان سياهپوستان 2/34 درصـد است , نسبت فقربراى تمام آمريكاييها 14 درصد است . بـراى زنان فقيرى كه به تنهايى سرپرستى خانواده را برعهده دارند, كرايه خانه , از هر چيزى ترسناكتراست . ميزان فقر در ميان اين قبيل زنـان بـطـورتـكـان دهـنده اى بالاست . (6/34 درصد اينگونه زنان فقيرند)
وقـتى وضعيت عمومى فقر در جامعه اينگونه باشدبسيار طبيعى به نـظر مى رسد كه افراد براى ايمن ماندن از فقر و پركردن شكم خود, با ارتكاب جرم , زندگى در زندان را به زندگى بيرون ترجيح دهند. نـيـويـورك تايمزبه نقل از رئيس زندان ويليام در كازويلياى جنوبى چنين مى نويسد:
بـا ايـنـكـه تعداد زندانيان سه برابر شده , ولى درصدجنايات كاهش نـيـافـته و اين بدان جهت است كه مردم تنها براى سيركردن شكم خـود و بـدسـت آوردن چند وعده غذا, عملا مرتكب تخلفات كوچك مى گردند تا دستگير شوند.
شـمـار زنـدانـيـان در بـرخى از زندانهاى آمريكاآنقدر زياد است كه عـده اى از آنـهـا در مـحوطه زندان در زير چادر زندگى مى كنند. تـكـمـيـل ظـرفيت زندانها حكايت از گسترش بى حدوحصرجرم و جنايت در آن ديار است .
الـف ـ مـجـازات عمدى : دستگيرى افراد بى گناه ,شهادت كذب و جعل اسناد و در نهايت محكوم ساختن افراد به فعاليتهاى تروريستى وخرابكارانه , خصوصا در مواردى كه اشخاص متهم به ارتكاب جرائم سياسى باشند از جمله مواردى است كه بى عدالتى و مجازات عمدى رادر (دنياى باصطلاح متمدن ) اثبات مى كند. بطورمثال :
پـس از هيجده سال , در زندان دارام انگليس , به خانم جوديت وارد, گـفـتـه شـد: بـازداشت شمااشتباهى بوده و شما مى توانيد زندان راترك كنيد.
ايـن خانم بى گناه , چون مظنون به عضويت درارتش جمهوريخواه ايـرلـنـد بـوده بـا همدستى مقامات پليسى و قضايى انگليس به اين مجازات عمدى محكوم گرديده بود.
ب ـ مـحكوم نشدن سفيدپوستان : در بعضى ازموارد, تضييع حقوق انـسـانـهـا, بـرعكس مورد قبلى است و اين حالت در وقتى است كه مجرم ,شخصى نژادپرست باشد. در اين صورت , مجرم به آزادى خود يـقـيـن دارد و هـيـچـگونه دغدغه خاطرى را از اين حيث احساس نمى كند.
(نل اوبانكز) خبرنگار روزنامه گريسچن ساينس مانيتور كه 35 سال سـابـقـه خـبرنگارى دارد درجواب اين سؤال كه وقتى نژادپرستان هنگام ارتكاب جرم غافلگير مى شوند چه پيش مى آيد؟پاسخ مى دهد: (قـاتـلان مـطـمـئنند كه آزاد خواهند شد. حتى وقتى مدارك انكار نكردنى براى گناه يك مردسفيدپوست وجود داشته باشد.)
ج ـ نـقش فقر و نژاد در دادگاهها: مثل معروف (هر چه پول دادى , آش مـى خـورى ) بـراى تـوصـيـف مـاهـيـت سيستم قضايى غرب , فـوق الـعـاده گـويـا به نظر مى رسد چرا كه ميزان سرمايه وداشتن پـشـتوانه مالى قوى اشخاص , تاءثير بسزايى بر كيفيت احكام صادره دادگاهها دارد (مريلين توماس ) با اشاره به اينكه در حال حاضر در 31ايالت از 51 ايالت آمريكا مجازات مرگ وجوددارد مى گويد:
(قـربـانـيان بى عدالتيهاى كشور و قضاوتهاى نادرست , كه به دليل عـدم اسـتـطاعت مالى ازوكيل مدافع شخصى محرومند و خود نيز ازآمـوزش و سـواد كـافـى براى درك پيچيدگيهاى موجود در يك كـشـور ذاتا نژادپرست , برخوردارنيستند, به ناچار در دادگاهى كه معمولا قضات آن سفيد پوستند, محكوم مى شوند.) در بـيـانـيه سازمان عفو بين الملل , نيز كه در سال1982 در پاريس مـنـتشر گشته , بر تاءثير مساءله فقر ونژاد در ميزان اعدام ها, اشاره شده است :
اكـثـريـت مـحكوم شدگان به اعدام در آمريكا, ازطبقات فقير و از ميان بيكاران هستند, بيش از 40درصد از 1924 [نفر] اعدام شده در آمريكا,سياه پوست هستند. همچنين بيش از نصف تعداد3863 اعدام شدگان از سال 1930م درآمريكا سياه پوست بوده اند.
الـف ـ نقش روابط نامشروع در از هم پاشيدن كانون خانواده : فقدان امـنـيـت در جـوامع غربى ,تبليغات امور جنسى , فساد اجتماعى , و ...زمـيـنـه هـاى ارتـبـاط نـامشروع را بوجود مى آورند.وقتى رواب ط نـامشروع شكل گرفت پاكى ,صداقت , تفاهم و اعتماد متقابل نيز از افرادجامعه رخت برمى بندد. بديهى است هر گاه آلودگى و انحراف و عـدم اعـتماد در بين اعضاى خانواده بوجود آمد, فرجام كار نيز به طـلاق وجـدايـى كـشـيـده خواهد شد. و اين همان آتشى است كه شـعـلـه هـاى آن از درون خـانواده هاى غربى , زبانه مى كشد. مجله مـعـروف (پـجـنـت )وضـعـيـت خـانـواده هـاى آمريكايى را چنين تشريح مى كند:
هـر سـاله تعداد زيادى از زن و شوهرهاى آمريكايى كه مناسبات آنها در خـطـر قـطـع كـامـل اسـت بـراى مشورت به مؤسسه آمريكائى روابـطخـانواده در لوس آنجلس رجوع مى كنند.(جورج كامينكس ) جامعه شناس معروف كه صدنفر از آنها را بطور اتفاقى مورد تحقيق قـرارداده , اعـلام كـرد كـه عـامـل اصـلى اختلاف , روابطنامشروع مى باشد.
ب ـ آميزش جنسى اشتراكى و نابودى بنيان خانواده : آميزش جنسى اشـتـراكـى , يـكـى ازمـصـاديـق گـسـترش بى بندوبارى و فساد اجـتماعى است كه در سست شدن بنيان خانواده تاءثيربسزايى دارد. ايـن مـسـاءلـه در ايـالات مـتحده آمريكا بيشتر, گريبانگير والدين مـيـانـسـال گـشـتـه اسـت . بـسيار طبيعى به نظر مى رسد وقتى آفـات خطرناكى از اين نوع , خانواده ها را مورد تهديدقرار دهد, آنچه بقاء و دوام نمى آورد خانواده واعضاى آن است . اداره سـرشـمـارى آمـريـكا كه از آميزش جنسى اشتراكى با علامت
يـاد مـى كـنـدآمـار ايـن خانواده ها را چنين زدژژرر اخـتـصـارى
اعلام مى كند: تعداد اين قبيل خانواده ها به 9/1 ميليون نفرمى رسد. يعنى 3 درصد كل خانواده هاى آمريكائى را اين قبيل خانواده ها تشكيل مى دهند 55 درصد كسانى كه در بين اين گروهها زندگى مى كنند, هرگز تن بـه ازدواج قانونى نمى دهند و 32 درصد آنها مطلقه هستندو تقريبا دو سوم آنها, زنان و مردان 35 سال به بالا هستند و بالاخره 70 آنها فاقد فرزندهستند.
ج ـ ازدواجهاى غير قانونى : روابط نامشروع جنسى در بين نوجوانان 13 تـا 19 سـالـه غـربـى بـه صـورت مـشـكـلـى جـدى خودنمائى مى كندمجله (نيوزويك ) اينگونه مى نويسد:
(در آمـريـكا خانواده هاى فراوانى وجود دارد كه بوسيله مادرانى كه بـطـور غـيـرقـانـونـى ازدواج كـرده انـد, اداره مى شوند. تعداد اين نوع خانواده ها از 1970 م . تا 1982 م . 367 درصدافزايش داشته است .)
د ـ نـاامـنـى بـراى زنـان : تـاءمل در وضعيت زنان غربى , گواه اين واقـعـيـت است كه زن در جوامع به اصطلاح دمكراتيك , در مرحله حيوانات قرارگرفته و آبرو و حيثيت نيز از آن ستانده شده است . در واقـع در آن جـوامـع , زن بـصورت يك بازيچه و وسيله كامرانى در اخـتـيـار مـردان بـى بـنـدوبـار در آمـده حـقـوق و امـنـيت آن به طـرزوحشتناكى مورد تعرض قرار مى گيرد. به گونه اى كه امنيت در نظر آنها, بصورت پوچ و نامفهوم جلوه گر مى شود كه پرداختن به آمار و ارقام موجود در اين رابطه , شرم آور است . لذا ما نيز ازآن پرهيز مى كنيم .
ر ـ افـزايـش طـلاق و بـى سـرپـرسـتـى كـودكـان : وجودكودكان بـى سـرپرست در مغرب زمين , نشان ازوخامت روابط خانوادگى و بالا بودن ميزان طلاق دراين كشورهادارد.كودكانى كه هر دو يايكى از سـرپـرسـت هـاى خـود را از دسـت داده انـد,آوارگـى و بـى سـرپـرسـتـى شـان مرهون هوسرانيها وبى بندوباريهاى والدين آنهاست .
از ديـد روانشناسان اجتماعى , جدائى و طلاق يك عارضه اجتماعى بـنـيـان برافكن در جوامع غربى محسوب مى شود. شبكه اى ـ بى ـ سى آمريكا, وضع طلاق را اينگونه تشريح مى كند: مـيـزان طـلاق در آمـريـكـا در عرض 20 سال گذشته250 درصد افزايش يافته است بر پايه اين گزارش تعداد كودكان بدون سرپرست حاصل ازاين افزايش طلاق به بيش از 13 ميليون نفرمى رسد كه 60 درصد آنها سنين كمتر از 9 سال دارند.
الـف ـ مطبوعات در غرب , فاقد استقلال بوده تابع سياستهاى سران حـاكـم هـسـتند: دولتمردان غربى براى القاى همكارى شهروندان بابرنامه هايشان , همواره از هر وسيله اى براى دگرگونى در صنعت اطـلاعـات كـه نـقش اساسى رادر نحوه شكل گيرى تفكر مردم و جهت گيرى آنها درباره حوادث جارى داراست , استفاده مى كنند. در واقـع رسـانه هاى گروهى , تحت سيطره و در كمند كسانى هستند كه بر اريكه قدرت نشسته و آنها را هدايت مى كنند. (جان سونيتون ) سر دبير مجله (نيويورك تايمز)نوشت :
اگـر نـشـريـات شـهـرهـاى كـوچك را استثناء كنيم ,چيزى به نام مطبوعات مستقل در ايالات متحده وجود ندارد.
ب ـ بـرخـورد دوگـانه مطبوعات غرب در انتشاراخبار: كشورهاى غـربـى , اخبار, حواشى وتحليل هاى سياسى و اقتصادى را بر مبناى مصالح خود انتقال مى دهند. بر اين اساس در انعكاس اخبار داخلى و بـين المللى برخوردى دوگانه دارند. گزارش هاى مربوط به حقوق بـشر را به گونه اى كه به نفعشان باشد, طرح مى كنند. بعنوان مثال (تـا پـايـان سـال 1976, بيش از يك ميليون نفر از مردم كامبوج در حـكـومـت تـروريـسـتـى كـمونيستها به قتل رسيدند. با وجود اين طى هـمـان سال , نيويورك تايمز تنها چهار گزارش درمورد حقوق بـشـر در كـامبوج ارائه داد, اما درمقابل شصت و شش گزارش در مـورد تـجـاوزات حكومت شيلى به حقوق بشر, انتشار داد.واشنگتن پـست فقط 9 مطلب درباره حقوق بشردر كامبوج داشت در مقابل , 58 مطلب در موردشيلى گزارش كرد.
سـانـسور اخبار كامبوج در مورد افغانستان هم اعمال شد, جائى كه روسـهـا بـيش از يك ميليون نفر را كشتند و ميليونها نفر را آواره و بى خانمان كردند, (ريداروين ) متذكر مى شود كه تنها دريك شب در دسـامـبـر1986, شـبكه هاى خبرى وقت بيشترى به مجادله (ايران گيت ) (پنجاه وهفت دقيقه ) در مقايسه با وقت اختصاص داده شده بـه افـغـانـستان در طول سال 1985 (پنجاه ودو دقيقه ) تخصيص دادند.)
ج ـ اشـاعـه دروغ و دامن زدن به اخبار كذب بوسيله وسايل ارتباط جـمـعى : از ديگرمشخصه هاى مطبوعات غربى , جعل وقايع ودامن زدن به اخبار كذب است . لذا هرگاه استكبار جهانى با هم اتفاق نظر داشته باشند, ازهيچ , همه چيز تدارك ديده و از كاه , كوههامى سازند و برعكس .
وسـايـل ارتـبـاط جـمـعى و رسانه هاى گروهى غرب معتقدند كه گـردش آزاد اطـلاعات و اخبار فقطدر محدوده حوادث و اتفاقات كـشـورهاى قدرتمند غربى جايگاه دارد و وقتى نوبت به جهان سوم بـرسـد جـعـل اخـبـار و حـوادث ,مشروعيت پيدا مى كند دامنه دارى كه در قضيه بمب گذارى بوئينس آيرس , عليه جمهورى اسلامى جريان داشت , گواه صادقى بر اين مدعاست .
در جـريـان مـصاحبه با 3 منافق زن , هنگامى كه ازحدود 50 رسانه خـارجى دعوت شده است , تنها25 خبرنگار در محل مصاحبه حاضر شـده اند و ازاين ميان نيز تنها يك خبرگزارى حاضر به مخابره متن مـصـاحـبه شده است حداقل , خبر رامخابره نكرديد؟ گفته است :
(مـا را فرستاده بودند چيزى عليه شما از مصاحبه در بياوريم و اگر آنـچه در مصاحبه مطرح شده رامنعكس مى كرديم ممكن بود شغل خود را ازدست بدهيم .)
الـف ـ تـاءثـير نژاد و رنگ در بيكارى : گر چه اين معضل اجتماعى , بـلايـى دامنگير مى باشد كه تقريبا همه افراد جامعه را در برگرفته است , اماميزان آن در ميان اقليت هاى نژادى به مراتب گسترده تر از سـفـيـدپـوسـتـان مـى بـاشد. بعنوان مثال : (در ناحيه ديترويت كه سـفـيـدپـوسـتـان وسـيـاه پـوسـتـان بـطـور 50 * 50 از تـسـاوى حـقـوق بـرخـوردارنـد در دهه اول 1980 م . در يكى ازكارخانه هاى اتـومبيل سازى آن 93 هزار تن كارگر, كار خود را از دست دادند كه 70 هزار نفرآنها را سياه پوستان تشكيل مى دادند. به طورى كه تعداد بـيـكـاران سـفيدپوست 6 درصد و بيكاران سياه پوست به 25 درصد مى رسيد.)
عـلاوه بـر بـيكارى كه به نسبت بالايى شامل سياه پوستان مى شود, مـيـزان مـزد دريـافـتـى آنـهادر مقابل كارهاى سخت نيز به نصف مى رسد كه اين مساءله محروميت از حقوق اجتماعى وطبيعى آنها را گواهى مى دهد.
ب ـ ورشـكـسـتـگـى اقـتصادى و بيكارى : دركشورهاى باصطلاح پـيـشـرفـتـه , يـگـانه راهى كه براى به تعويق انداختن ورشكستگى دركـارخـانـجـات بـكار مى رود, اخراج , بازخريد, وبازنشستگى هاى اجـبارى كارگران مى باشد كه دراغلب موارد آنها را وادار ساخته تا در مـقـام مـقـابـلـه بـا ايـن عـمـل , دسـت بـه كم كارى , اعتصاب وتظاهرات زده و موجبات شورش ديگر اقشارمحروم گردند. مـكـتـب اقتصادى غرب , انباشت سرمايه وسودآورى كلان را بدون توجه به ارزشهاى انسانى مد نظر قرار مى دهد. لذا بى توجهى به وضع كـارگـران و پـايـمـال نـمـودن حـقوق آنان چندان دور از انتظار نـيـسـت .چـرا كـه توجه واحقاق حقوق مروت وانصاف را مى طلبد اماكاپيتاليسم مروت و انصاف چه مى شناسد؟
مـصلحت عاليه جامعه بشريت اقتضا مى كند كه به آزار و ايذاى افراد بشر و تبعيضات مذهبى ونژادى خاتمه داده شود. بـر اين اساس , هر يك از اقليتهاى دينى دركشورهاى مختلف جهان مـى تـوانـنـد بـا اسـتـفـاده ازايـن حـق مـشروع در مراسم و آداب مـذهـبـى مخصوص خود از آزادى و امنيت كامل برخوردار گردند. اگر از اين حيث , نظرى به ممالك غربى بيفكنيم , خواهيم يافت كه طـرح چـنـين مسائلى از جانب آنها, يك حربه سياسى بيش نيست و پيروان اديان غيرمسيحى در انجام فرايض دينى در تنگنا قرار گرفته و از اين بابت شديدا رنج مى برند.
ممنوعيت از تحصيل دختران مسلمان با پوشش اسلامى در مدارس فـرانـسـه , مـشـتـى از خـروارهـابى اعتنايى به اصل آزادى مذهبى انـسـانـهـاسـت .ايـن واقعه تلخ در آبانماه 1368, با اخراج چندتن از دانـش آمـوزان دخـتر از مدرسه اى در شهر(كريل ) اين كشور بوقوع پيوست . وزير آموزش و پرورش وقت فرانسه , چنين گفت : (كشور نمى تواند تعصب مذهبى راتحمل كند.) فرانسه اى كه خود را مهد ليبراليسم وآزاديخواهى مى داند, از حضور چند دخترمسلمان با پوشش اسلامى در مدارس خودآنچنان واهمه دارد كـه در اولـيـن عكس العمل ,آنها را از حقوق اجتماعى و كسب تـعـلـيـم و تـربيت محروم مى كند. در واقع شعار آزاديخواهى آن به صداى دوهولى مى ماند كه از دور خوش است و آزادى آن هم , همان آزادى حـيـوانـى ,نـامـشـروع و غـيـر عقلائى است كه نتيجه اى به جزسردرگمى و پوچى براى انسانيت به ارمغان ندارد.
دولـتـهاى غربى نه تنها جوامع خود را بعنوان الگويى براى احترام و مـراعـات حـقـوق انسانهامعرفى مى كنند, بلكه خودشان را ناظر بر اعمال دول ديگر, در راستاى رعايت اين اصل مى دانند. اين در حالى اسـت كـه حـقـوق بشر درغرب رعايت نمى شود و اما على رغم اين مـطـلب ,هر از چند گاهى فرياد آنان مبنى بر تضييع حقوق بشر در جهان سوم , با كمك دستگاههاى خبر پراكنى در فضاى جهان طنين افكن مى شود.
اگـر بـى حـب و بغض و با رعايت انصاف , نظرى به دنياى باصطلاح (مـتـمـدن امروزى ) بيفكنيم ,بوضوح درخواهيم يافت كه , (برابرى عـمـومى انسانها) چيزى بيش از يك حيله سياسى براى فريب مردم نـيـسـت كـه به صورت يك مساءله سياسى و اجتماعى مطرح شده اسـت . مـادامـى كـه ضـرورت هـاى لازم , آنـها را تحت فشار و تنگنا قرارندهد, هرگز حاضر نخواهند شد به حقوق مردم وقعى بنهند. ما در اين نوشته سعى خواهيم كرد موارد نقض حقوق بشر در غرب را از ديـد آمـار و اعـتـرافـات مـنتشره در دو بعد داخلى و بين المللى مـوردبـررسـى قـرار دهـيم تا در نهايت , فاصله بين گفتار تاعمل مدعيان دروغين اثبات گردد.
نقض حقوق بشردرغرب
1 ـ تبعيضات نژادى
نـژادپـرستى كه از گهواره تا گور سياه پوستان راهمراهى مى كند بـزرگـتـريـن مـشـكـل داخـلـى آمريكابه شمار مى رود و با وجود پـيـشـرفـتهايى كه آمريكادر چند دهه گذشته داشته , مساءله نژاد درزمينه هاى آموزشى , اشتغال , مراقبتهاى پزشكى و مسكن هنوز به چشم مى خورد.
تبغيض نژادى جنبه هاى گوناگونى را دربرمى گيرد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ قوانين مربوطبه سياهان : (آبراهام لينكلن ) رئيس جمهور اسبق آمـريـكـا, نـظـام بردگى را لغو كرد و به دنبال آن , كليه كشورهاى جهان اين موضوع را پذيرفتند, ولى همه اين اقدامات به مثابه يك امر تـشـريـفاتى و ظاهرى مى ماند والغاء رژيم بردگى هرگز به معنى آزادى نـبـود لـذادر ايـالات جـنـوبـى آمريكا,براى سياهان مقررات خاصى وضع شد كه در آن نحوه زندگى و قواعد روزمره آنها جزء به جزءمشخص مى شد:
سـياهان بايد خيلى زود بخوابند و خيلى زودبيدار شوند و در كمال خـضـوع و خـشـوع با سفيدپوستان صحبت كنند, آنها حق اشتغال به كارهاى تخصصى را ندارند, سياهان با وجودآزاد بودن , ناچارند كه مـثـل گـذشـته زندگى كنند,يعنى خيلى پايين تر از يك كارگر سـفـيد و ماءموراجراى بدترين كارها با كمترين حقوقها باشند,اگر كار نداشته باشند به زندان انداخته مى شوندو سرنوشت آنها به دست كـارفرمايى سپرده مى شود كه با پرداخت پول , آزادى آنها راتحصيل كـرده اسـت . آنـهـا بـايـد از بـابت پولى كه كارفرما براى آزادى شان پرداخته است ,براى اوكار كنند.
ب ـ بـهـره كـشـى ازاقـلـيـت هاى قومى : نژادپرستى وبهره كشى از اقـليت هاى قومى , يكى از مظاهرروشن زندگى در ايالات متحده , در آمـده اسـت يـكـى از روزنامه هاى محلى سانفرانسيسكو, درطى مقاله اى در سال 1982 م در اين رابطه نوشت :
كميسيون ويژه اى كه از سوى فرماندار ايالت كاليفرنيا, دو سال پيش جهت بررسى مساءله نژادپرستى تشكيل شد اخيراء با ارائه گزارشى درحـدود دو هـزار صـفـحـه نـشـان مـى دهد كه ازسياه پوستان و سرخ پوستان و ديگر اقليت هاى قومى به نحو وحشتناكى در محل كار و وسـايـل نقليه عمومى و مراكز آموزشى و هنگام حل مشكل مسكن بهره كشى و با آنان بدرفتارى مى شود.
ج ـ پـايـبـند نبودن به تعهدات در قبال غير سفيدها:قاره آمريكا در سال 1513 م , بوسيله يك سياح اسپانيايى كشف شد و در سال 1607 م . اولين گروه مهاجرين انگليسى در ساحل (ويرجينيا)پياده شدند. مهاجرين اشغالگر از همان ابتداى ورود به آمريكا, ارتباط استثمارى و نـابـرابـرى را بـابـومـيـان كـه سـاكـن اصـلـى آن ديـار بـودنـد, بـرقـرارسـاختند.سردمداران فعلى آمريكا به تبعيت ازاسلاف خود [ اشـغـالـگـران انگليسى ] بر اين رابطه نابرابر صحه گذاشته و پايبند نبودن خود در قبال غير سفيدها را در عمل به ثبوت رساندند.
(در سـمـيـنـارى كـه در اواخـر سـال 1981 م درماناگوا راجع به تـبـعـيضات نژادى تشكيل گرديد,آشكار شد كه دولت آمريكا 365 معاهده منعقده با قبائل بومى را كه سرزمين آنها را غارت و به تصرف خود درآورده بود نقض كرده است .)
د ـ قـربانيان جنايت و زندانيان غير سفيد: براساس آمار منتشر شده در مـطـبـوعـات آمـريـكـا,بـيـشـتـريـن قربانيان جنايت كه بر اثر خـشـونـت هـاى تـبـعيض نژادى جان خود را از دست مى دهندغير سـفـيـدها هستند. آمار نشان مى دهد كه درمقابل هر سفيد پوست جـوان كـه در آمـريـكـا به قتل مى رسد پنج غير سفيد پوست كشته مى شوند.طبق گفته وزارت بهدارى و وزارت تعليم وتربيت و رفاه آن كشور, هر ساله اين مساءله به طرزوحشتناكى رو به افزايش است . مجله (پروگرسيو) چاپ آمريكا در اين رابطه مى نويسد:
(از هـر 17 غـير سفيدپوست مرد و از هر 32 غيرسفيدپوست زن يك نـفـر در سـنـيـن بـين 16 تا 19سالگى قربانى جنايات فجيع در هر سال مى شوند.)
اگـر چـه سـياهان به نسبت سفيدها, بيشتر قربانى جنايات فجيع و مـورد ظـلم آشكار قرار مى گيرندبا اين وجود بيشترين زندانيان را نيز همان سياهان تشكيل مى دهند و اين در حالى است كه آنها كمتر از 15%سكنه ايالات متحده را تشكيل مى دهند.
ه ـ سياهان در آزمايشگاه
را مـدافـع حقوق بشر ومروج دمكراسى و آزادى در جهان مى دانند درمـسـاءلـه تبعيض نژادى تا به آن حد افراط نمودندكه ارزش هاى انـسـانـى را بـطـور كـلـى نـاديـده انـگـاشـته و از سياهان بعنوان (حـيـوان آزمايشگاهى ) در انجام آزمايشها استفاده مى كنند (يونايتد پرس ) چاپ آمريكا در سال1981 م . اينگونه مى نويسد:
(دولـت آمـريكا در سال 1932 از 622سياهپوست به عنوان خوكچه آزمايشگاهى براى آزمايش تفليس استفاده كرده است . حدود400 نفر از اين عده حتى پس از كشف پنى سيلين نيز معالجه نشدند.) (مالكوم ايكس ) كه خود يكى از سياهان آمريكاست و سرانجام نيز, در فـوريـه 1965 م .قربانى مبارزه با نژاد پرستى شد, چهره كريه وعوام فريب آمريكا را اينگونه ترسيم مى كند:
(نـه , من آمريكايى نيستم . من يكى از 22 ميليون سياهپوستى هستم كـه قـربـانـى تـوسـعـه طـلبى آمريكايى شده است . من يكى از 22 مـيـليون سياهپوستى هستم كه قربانى يك دمكراسى شده است كه دمـكراسى نيست بلكه نوعى رياكارى است . من آمريكا را از چشمان يـك قـربـانـى مـى نـگـرم و نـمـى دانـم كـه رؤيـاى آمـريـكـايـى كدام است .اماكابوس آمريكايى را خوب مى شناسم
2 ـ قتل و ناامنى در غرب
الـف ـ سـيـمـاى امنيت در آمريكا و انگليس :آمريكاى جهانخوار كه ادعـاى بـرقـرارى امـنـيـت در جـهان را دارد در قلمرو داخلى اش گـرفـتـارآنچنان بحران ناامنى زايد الوصفى مى باشد كه وحشت و اضـطراب در ميان شهروندانش به صورت يك عارضه روانى پديدار گشته است .
مـجـلـه معروف (ريدرز ايجست ) چاپ آمريكا, دردسامبر 1968 م , وضعيت امنيت در جامعه آمريكا را چنين توصيف مى كند: امروزه ميليونها آمريكايى در وحشت به سرمى برند بيشتر مردم براى حفظ جان خودآنچنان محتاطانه كار ميكنند كه در كشورهاى ديگر اين همه احتياط ابلهانه به نظر مى رسد.بطور متوسط در هر 20 ثانيه يـك دزدى شـبانه ,در هر 30 ثانيه يك سرقت و در هر 43 دقيقه بك جـنـايـت بـوقوع مى پيوندد و در هر روز بطورمتوسط هزار اتومبيل بوسيله سارقين كمتر از 25سال دزديده مى شود. امنيت در انگلستان كه خود را مهد دمكراسى مى داند, به حدى است كـه سـاكـنين برخى از نقاطلندن اظهار مى دارند: به محض تاريك شـدن هوا, از ترس اين كه مورد حمله قرار بگيرند, دربيرون از خانه نـمـى مـانند. تايمز لندن به نقل ازمقامات اين كشور, درباره ميزان جرم و جنايت چنين مى نويسد:
(در هـر ساعت 56 مورد جرم و جنايت واقع مى شود و در لندن آمار جـرم و جنايت به طرز بى سابقه اى افزايش يافته است . بطورى كه بر طبق آمار موجود در سال 1980 م . تنها584132 مورد جرم و جنايت در شـهر لندن به ثبت رسيده بود در حالى كه تنها در 9ماه اول سال 1981 م . اين رقم به 459274 مورد بالغ شد.)
ب ـ نـقـش فـقـر در ارتـكاب جرم : توزيع ناعادلانه ثروت در درون جـوامـع غربى , طيف عظيمى ازمردم فقير را در مقابل معدودى از ثروتمندان وسرمايه داران قرار داده است . بعنوان مثال درسال 1980 م , 560764 نفر آمريكايى بادرآمد سرانه حدود 100000 دلار يا بيشتر درمـقـابـل بـيش از 30 ميليون نفر كه در فقر بسرمى برند , جلوه گر است . اين در حالى است كه نوسان درآمد سرانه در بين اين قشر غنى , از100000 تا يك ميليون دلار است , از طرف ديگر موقعيت اقليتها بسيار وخيم و دردآور است .نسبت فقر در ميان سفيدپوستان 11 درصـد, درميان اسپانيوليها 6/26 درصد و در ميان سياهپوستان 2/34 درصـد است , نسبت فقربراى تمام آمريكاييها 14 درصد است . بـراى زنان فقيرى كه به تنهايى سرپرستى خانواده را برعهده دارند, كرايه خانه , از هر چيزى ترسناكتراست . ميزان فقر در ميان اين قبيل زنـان بـطـورتـكـان دهـنده اى بالاست . (6/34 درصد اينگونه زنان فقيرند)
وقـتى وضعيت عمومى فقر در جامعه اينگونه باشدبسيار طبيعى به نـظر مى رسد كه افراد براى ايمن ماندن از فقر و پركردن شكم خود, با ارتكاب جرم , زندگى در زندان را به زندگى بيرون ترجيح دهند. نـيـويـورك تايمزبه نقل از رئيس زندان ويليام در كازويلياى جنوبى چنين مى نويسد:
بـا ايـنـكـه تعداد زندانيان سه برابر شده , ولى درصدجنايات كاهش نـيـافـته و اين بدان جهت است كه مردم تنها براى سيركردن شكم خـود و بـدسـت آوردن چند وعده غذا, عملا مرتكب تخلفات كوچك مى گردند تا دستگير شوند.
شـمـار زنـدانـيـان در بـرخى از زندانهاى آمريكاآنقدر زياد است كه عـده اى از آنـهـا در مـحوطه زندان در زير چادر زندگى مى كنند. تـكـمـيـل ظـرفيت زندانها حكايت از گسترش بى حدوحصرجرم و جنايت در آن ديار است .
3 ـ وضعيت دادگاهها
الـف ـ مـجـازات عمدى : دستگيرى افراد بى گناه ,شهادت كذب و جعل اسناد و در نهايت محكوم ساختن افراد به فعاليتهاى تروريستى وخرابكارانه , خصوصا در مواردى كه اشخاص متهم به ارتكاب جرائم سياسى باشند از جمله مواردى است كه بى عدالتى و مجازات عمدى رادر (دنياى باصطلاح متمدن ) اثبات مى كند. بطورمثال :
پـس از هيجده سال , در زندان دارام انگليس , به خانم جوديت وارد, گـفـتـه شـد: بـازداشت شمااشتباهى بوده و شما مى توانيد زندان راترك كنيد.
ايـن خانم بى گناه , چون مظنون به عضويت درارتش جمهوريخواه ايـرلـنـد بـوده بـا همدستى مقامات پليسى و قضايى انگليس به اين مجازات عمدى محكوم گرديده بود.
ب ـ مـحكوم نشدن سفيدپوستان : در بعضى ازموارد, تضييع حقوق انـسـانـهـا, بـرعكس مورد قبلى است و اين حالت در وقتى است كه مجرم ,شخصى نژادپرست باشد. در اين صورت , مجرم به آزادى خود يـقـيـن دارد و هـيـچـگونه دغدغه خاطرى را از اين حيث احساس نمى كند.
(نل اوبانكز) خبرنگار روزنامه گريسچن ساينس مانيتور كه 35 سال سـابـقـه خـبرنگارى دارد درجواب اين سؤال كه وقتى نژادپرستان هنگام ارتكاب جرم غافلگير مى شوند چه پيش مى آيد؟پاسخ مى دهد: (قـاتـلان مـطـمـئنند كه آزاد خواهند شد. حتى وقتى مدارك انكار نكردنى براى گناه يك مردسفيدپوست وجود داشته باشد.)
ج ـ نـقش فقر و نژاد در دادگاهها: مثل معروف (هر چه پول دادى , آش مـى خـورى ) بـراى تـوصـيـف مـاهـيـت سيستم قضايى غرب , فـوق الـعـاده گـويـا به نظر مى رسد چرا كه ميزان سرمايه وداشتن پـشـتوانه مالى قوى اشخاص , تاءثير بسزايى بر كيفيت احكام صادره دادگاهها دارد (مريلين توماس ) با اشاره به اينكه در حال حاضر در 31ايالت از 51 ايالت آمريكا مجازات مرگ وجوددارد مى گويد:
(قـربـانـيان بى عدالتيهاى كشور و قضاوتهاى نادرست , كه به دليل عـدم اسـتـطاعت مالى ازوكيل مدافع شخصى محرومند و خود نيز ازآمـوزش و سـواد كـافـى براى درك پيچيدگيهاى موجود در يك كـشـور ذاتا نژادپرست , برخوردارنيستند, به ناچار در دادگاهى كه معمولا قضات آن سفيد پوستند, محكوم مى شوند.) در بـيـانـيه سازمان عفو بين الملل , نيز كه در سال1982 در پاريس مـنـتشر گشته , بر تاءثير مساءله فقر ونژاد در ميزان اعدام ها, اشاره شده است :
اكـثـريـت مـحكوم شدگان به اعدام در آمريكا, ازطبقات فقير و از ميان بيكاران هستند, بيش از 40درصد از 1924 [نفر] اعدام شده در آمريكا,سياه پوست هستند. همچنين بيش از نصف تعداد3863 اعدام شدگان از سال 1930م درآمريكا سياه پوست بوده اند.
4 ـ وضعيت خانواده
الـف ـ نقش روابط نامشروع در از هم پاشيدن كانون خانواده : فقدان امـنـيـت در جـوامع غربى ,تبليغات امور جنسى , فساد اجتماعى , و ...زمـيـنـه هـاى ارتـبـاط نـامشروع را بوجود مى آورند.وقتى رواب ط نـامشروع شكل گرفت پاكى ,صداقت , تفاهم و اعتماد متقابل نيز از افرادجامعه رخت برمى بندد. بديهى است هر گاه آلودگى و انحراف و عـدم اعـتماد در بين اعضاى خانواده بوجود آمد, فرجام كار نيز به طـلاق وجـدايـى كـشـيـده خواهد شد. و اين همان آتشى است كه شـعـلـه هـاى آن از درون خـانواده هاى غربى , زبانه مى كشد. مجله مـعـروف (پـجـنـت )وضـعـيـت خـانـواده هـاى آمريكايى را چنين تشريح مى كند:
هـر سـاله تعداد زيادى از زن و شوهرهاى آمريكايى كه مناسبات آنها در خـطـر قـطـع كـامـل اسـت بـراى مشورت به مؤسسه آمريكائى روابـطخـانواده در لوس آنجلس رجوع مى كنند.(جورج كامينكس ) جامعه شناس معروف كه صدنفر از آنها را بطور اتفاقى مورد تحقيق قـرارداده , اعـلام كـرد كـه عـامـل اصـلى اختلاف , روابطنامشروع مى باشد.
ب ـ آميزش جنسى اشتراكى و نابودى بنيان خانواده : آميزش جنسى اشـتـراكـى , يـكـى ازمـصـاديـق گـسـترش بى بندوبارى و فساد اجـتماعى است كه در سست شدن بنيان خانواده تاءثيربسزايى دارد. ايـن مـسـاءلـه در ايـالات مـتحده آمريكا بيشتر, گريبانگير والدين مـيـانـسـال گـشـتـه اسـت . بـسيار طبيعى به نظر مى رسد وقتى آفـات خطرناكى از اين نوع , خانواده ها را مورد تهديدقرار دهد, آنچه بقاء و دوام نمى آورد خانواده واعضاى آن است . اداره سـرشـمـارى آمـريـكا كه از آميزش جنسى اشتراكى با علامت
يـاد مـى كـنـدآمـار ايـن خانواده ها را چنين زدژژرر اخـتـصـارى
اعلام مى كند: تعداد اين قبيل خانواده ها به 9/1 ميليون نفرمى رسد. يعنى 3 درصد كل خانواده هاى آمريكائى را اين قبيل خانواده ها تشكيل مى دهند 55 درصد كسانى كه در بين اين گروهها زندگى مى كنند, هرگز تن بـه ازدواج قانونى نمى دهند و 32 درصد آنها مطلقه هستندو تقريبا دو سوم آنها, زنان و مردان 35 سال به بالا هستند و بالاخره 70 آنها فاقد فرزندهستند.
ج ـ ازدواجهاى غير قانونى : روابط نامشروع جنسى در بين نوجوانان 13 تـا 19 سـالـه غـربـى بـه صـورت مـشـكـلـى جـدى خودنمائى مى كندمجله (نيوزويك ) اينگونه مى نويسد:
(در آمـريـكا خانواده هاى فراوانى وجود دارد كه بوسيله مادرانى كه بـطـور غـيـرقـانـونـى ازدواج كـرده انـد, اداره مى شوند. تعداد اين نوع خانواده ها از 1970 م . تا 1982 م . 367 درصدافزايش داشته است .)
د ـ نـاامـنـى بـراى زنـان : تـاءمل در وضعيت زنان غربى , گواه اين واقـعـيـت است كه زن در جوامع به اصطلاح دمكراتيك , در مرحله حيوانات قرارگرفته و آبرو و حيثيت نيز از آن ستانده شده است . در واقـع در آن جـوامـع , زن بـصورت يك بازيچه و وسيله كامرانى در اخـتـيـار مـردان بـى بـنـدوبـار در آمـده حـقـوق و امـنـيت آن به طـرزوحشتناكى مورد تعرض قرار مى گيرد. به گونه اى كه امنيت در نظر آنها, بصورت پوچ و نامفهوم جلوه گر مى شود كه پرداختن به آمار و ارقام موجود در اين رابطه , شرم آور است . لذا ما نيز ازآن پرهيز مى كنيم .
ر ـ افـزايـش طـلاق و بـى سـرپـرسـتـى كـودكـان : وجودكودكان بـى سـرپرست در مغرب زمين , نشان ازوخامت روابط خانوادگى و بالا بودن ميزان طلاق دراين كشورهادارد.كودكانى كه هر دو يايكى از سـرپـرسـت هـاى خـود را از دسـت داده انـد,آوارگـى و بـى سـرپـرسـتـى شـان مرهون هوسرانيها وبى بندوباريهاى والدين آنهاست .
از ديـد روانشناسان اجتماعى , جدائى و طلاق يك عارضه اجتماعى بـنـيـان برافكن در جوامع غربى محسوب مى شود. شبكه اى ـ بى ـ سى آمريكا, وضع طلاق را اينگونه تشريح مى كند: مـيـزان طـلاق در آمـريـكـا در عرض 20 سال گذشته250 درصد افزايش يافته است بر پايه اين گزارش تعداد كودكان بدون سرپرست حاصل ازاين افزايش طلاق به بيش از 13 ميليون نفرمى رسد كه 60 درصد آنها سنين كمتر از 9 سال دارند.
مطبوعات ورسانه هاى گروهى 5 ـ ناآگاهى مردم در جوامع غربى :
الـف ـ مطبوعات در غرب , فاقد استقلال بوده تابع سياستهاى سران حـاكـم هـسـتند: دولتمردان غربى براى القاى همكارى شهروندان بابرنامه هايشان , همواره از هر وسيله اى براى دگرگونى در صنعت اطـلاعـات كـه نـقش اساسى رادر نحوه شكل گيرى تفكر مردم و جهت گيرى آنها درباره حوادث جارى داراست , استفاده مى كنند. در واقـع رسـانه هاى گروهى , تحت سيطره و در كمند كسانى هستند كه بر اريكه قدرت نشسته و آنها را هدايت مى كنند. (جان سونيتون ) سر دبير مجله (نيويورك تايمز)نوشت :
اگـر نـشـريـات شـهـرهـاى كـوچك را استثناء كنيم ,چيزى به نام مطبوعات مستقل در ايالات متحده وجود ندارد.
ب ـ بـرخـورد دوگـانه مطبوعات غرب در انتشاراخبار: كشورهاى غـربـى , اخبار, حواشى وتحليل هاى سياسى و اقتصادى را بر مبناى مصالح خود انتقال مى دهند. بر اين اساس در انعكاس اخبار داخلى و بـين المللى برخوردى دوگانه دارند. گزارش هاى مربوط به حقوق بـشر را به گونه اى كه به نفعشان باشد, طرح مى كنند. بعنوان مثال (تـا پـايـان سـال 1976, بيش از يك ميليون نفر از مردم كامبوج در حـكـومـت تـروريـسـتـى كـمونيستها به قتل رسيدند. با وجود اين طى هـمـان سال , نيويورك تايمز تنها چهار گزارش درمورد حقوق بـشـر در كـامبوج ارائه داد, اما درمقابل شصت و شش گزارش در مـورد تـجـاوزات حكومت شيلى به حقوق بشر, انتشار داد.واشنگتن پـست فقط 9 مطلب درباره حقوق بشردر كامبوج داشت در مقابل , 58 مطلب در موردشيلى گزارش كرد.
سـانـسور اخبار كامبوج در مورد افغانستان هم اعمال شد, جائى كه روسـهـا بـيش از يك ميليون نفر را كشتند و ميليونها نفر را آواره و بى خانمان كردند, (ريداروين ) متذكر مى شود كه تنها دريك شب در دسـامـبـر1986, شـبكه هاى خبرى وقت بيشترى به مجادله (ايران گيت ) (پنجاه وهفت دقيقه ) در مقايسه با وقت اختصاص داده شده بـه افـغـانـستان در طول سال 1985 (پنجاه ودو دقيقه ) تخصيص دادند.)
ج ـ اشـاعـه دروغ و دامن زدن به اخبار كذب بوسيله وسايل ارتباط جـمـعى : از ديگرمشخصه هاى مطبوعات غربى , جعل وقايع ودامن زدن به اخبار كذب است . لذا هرگاه استكبار جهانى با هم اتفاق نظر داشته باشند, ازهيچ , همه چيز تدارك ديده و از كاه , كوههامى سازند و برعكس .
وسـايـل ارتـبـاط جـمـعى و رسانه هاى گروهى غرب معتقدند كه گـردش آزاد اطـلاعات و اخبار فقطدر محدوده حوادث و اتفاقات كـشـورهاى قدرتمند غربى جايگاه دارد و وقتى نوبت به جهان سوم بـرسـد جـعـل اخـبـار و حـوادث ,مشروعيت پيدا مى كند دامنه دارى كه در قضيه بمب گذارى بوئينس آيرس , عليه جمهورى اسلامى جريان داشت , گواه صادقى بر اين مدعاست .
در جـريـان مـصاحبه با 3 منافق زن , هنگامى كه ازحدود 50 رسانه خـارجى دعوت شده است , تنها25 خبرنگار در محل مصاحبه حاضر شـده اند و ازاين ميان نيز تنها يك خبرگزارى حاضر به مخابره متن مـصـاحـبه شده است حداقل , خبر رامخابره نكرديد؟ گفته است :
(مـا را فرستاده بودند چيزى عليه شما از مصاحبه در بياوريم و اگر آنـچه در مصاحبه مطرح شده رامنعكس مى كرديم ممكن بود شغل خود را ازدست بدهيم .)
6 ـ بيكارى
الـف ـ تـاءثـير نژاد و رنگ در بيكارى : گر چه اين معضل اجتماعى , بـلايـى دامنگير مى باشد كه تقريبا همه افراد جامعه را در برگرفته است , اماميزان آن در ميان اقليت هاى نژادى به مراتب گسترده تر از سـفـيـدپـوسـتـان مـى بـاشد. بعنوان مثال : (در ناحيه ديترويت كه سـفـيـدپـوسـتـان وسـيـاه پـوسـتـان بـطـور 50 * 50 از تـسـاوى حـقـوق بـرخـوردارنـد در دهه اول 1980 م . در يكى ازكارخانه هاى اتـومبيل سازى آن 93 هزار تن كارگر, كار خود را از دست دادند كه 70 هزار نفرآنها را سياه پوستان تشكيل مى دادند. به طورى كه تعداد بـيـكـاران سـفيدپوست 6 درصد و بيكاران سياه پوست به 25 درصد مى رسيد.)
عـلاوه بـر بـيكارى كه به نسبت بالايى شامل سياه پوستان مى شود, مـيـزان مـزد دريـافـتـى آنـهادر مقابل كارهاى سخت نيز به نصف مى رسد كه اين مساءله محروميت از حقوق اجتماعى وطبيعى آنها را گواهى مى دهد.
ب ـ ورشـكـسـتـگـى اقـتصادى و بيكارى : دركشورهاى باصطلاح پـيـشـرفـتـه , يـگـانه راهى كه براى به تعويق انداختن ورشكستگى دركـارخـانـجـات بـكار مى رود, اخراج , بازخريد, وبازنشستگى هاى اجـبارى كارگران مى باشد كه دراغلب موارد آنها را وادار ساخته تا در مـقـام مـقـابـلـه بـا ايـن عـمـل , دسـت بـه كم كارى , اعتصاب وتظاهرات زده و موجبات شورش ديگر اقشارمحروم گردند. مـكـتـب اقتصادى غرب , انباشت سرمايه وسودآورى كلان را بدون توجه به ارزشهاى انسانى مد نظر قرار مى دهد. لذا بى توجهى به وضع كـارگـران و پـايـمـال نـمـودن حـقوق آنان چندان دور از انتظار نـيـسـت .چـرا كـه توجه واحقاق حقوق مروت وانصاف را مى طلبد اماكاپيتاليسم مروت و انصاف چه مى شناسد؟
7 ـ عدم آزادى اديان غيرمسيحى در انجام فرايض دينى
مـصلحت عاليه جامعه بشريت اقتضا مى كند كه به آزار و ايذاى افراد بشر و تبعيضات مذهبى ونژادى خاتمه داده شود. بـر اين اساس , هر يك از اقليتهاى دينى دركشورهاى مختلف جهان مـى تـوانـنـد بـا اسـتـفـاده ازايـن حـق مـشروع در مراسم و آداب مـذهـبـى مخصوص خود از آزادى و امنيت كامل برخوردار گردند. اگر از اين حيث , نظرى به ممالك غربى بيفكنيم , خواهيم يافت كه طـرح چـنـين مسائلى از جانب آنها, يك حربه سياسى بيش نيست و پيروان اديان غيرمسيحى در انجام فرايض دينى در تنگنا قرار گرفته و از اين بابت شديدا رنج مى برند.
ممنوعيت از تحصيل دختران مسلمان با پوشش اسلامى در مدارس فـرانـسـه , مـشـتـى از خـروارهـابى اعتنايى به اصل آزادى مذهبى انـسـانـهـاسـت .ايـن واقعه تلخ در آبانماه 1368, با اخراج چندتن از دانـش آمـوزان دخـتر از مدرسه اى در شهر(كريل ) اين كشور بوقوع پيوست . وزير آموزش و پرورش وقت فرانسه , چنين گفت : (كشور نمى تواند تعصب مذهبى راتحمل كند.) فرانسه اى كه خود را مهد ليبراليسم وآزاديخواهى مى داند, از حضور چند دخترمسلمان با پوشش اسلامى در مدارس خودآنچنان واهمه دارد كـه در اولـيـن عكس العمل ,آنها را از حقوق اجتماعى و كسب تـعـلـيـم و تـربيت محروم مى كند. در واقع شعار آزاديخواهى آن به صداى دوهولى مى ماند كه از دور خوش است و آزادى آن هم , همان آزادى حـيـوانـى ,نـامـشـروع و غـيـر عقلائى است كه نتيجه اى به جزسردرگمى و پوچى براى انسانيت به ارمغان ندارد.