نگاهى به كتاب هاى دلايل در سيره نبوى

مسلمانان از روزهاى آغازين بعثت به بازگو كردن و نقل سيره و روش زندگانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اهتمام ورزيدند. پس از آن، نگارش و تدوين سيره نبوى آغاز و سپس از مهم ترين رشته هاى علمى شمرده شد. نگارش سيره نبوى در قالب ها و با نگاه هاى متفاوتى صورت گرفت كه يكى از شكل هاى تدوين آن، سيره نگارى بر اساس دلايل و معجزات است. اگر چه بسيارى از كتاب هاى دلايل، به ويژه نخستين نگاشته هاى از اين دست، از ميان رفته و جز اندكى باقى نمانده است، اما
يکشنبه، 1 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهى به كتاب هاى دلايل در سيره نبوى
نگاهى به كتاب هاى دلايل در سيره نبوى
نگاهى به كتاب هاى دلايل در سيره نبوى

نويسنده: قاسم خانجانى1

چكيده

مسلمانان از روزهاى آغازين بعثت به بازگو كردن و نقل سيره و روش زندگانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اهتمام ورزيدند. پس از آن، نگارش و تدوين سيره نبوى آغاز و سپس از مهم ترين رشته هاى علمى شمرده شد. نگارش سيره نبوى در قالب ها و با نگاه هاى متفاوتى صورت گرفت كه يكى از شكل هاى تدوين آن، سيره نگارى بر اساس دلايل و معجزات است. اگر چه بسيارى از كتاب هاى دلايل، به ويژه نخستين نگاشته هاى از اين دست، از ميان رفته و جز اندكى باقى نمانده است، اما همان تعداد باقى مانده، به معرفى و شناخت بيشترى نياز دارند. از آن جا كه شناخت منابع و نگاشته هايى با اين نگاه، محققان را براى پژوهش و تحقيق بهتر در زمينه سيره پيامبر و تاريخ اسلام رهنمون خواهد بود، در اين نوشته به معرفى اجمالى مهم ترين كتاب هاى دلايل، بيان شيوه، روش و محتوا و تمايز بين آن ها و نيز نقد و بررسى برخى از آن ها پرداخته ايم.
واژگان كليدى: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، سيره نبوى، اثبات پيامبرى، دلايل، معجزات، دلائل النبوه و اعلام النبوه.

مقدمه

سيره و روش زندگانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از نخستين روزهاى بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حتى پيش از آن، توجه همگان را به خود جلب كرده است. پس از بعثت پيامبر و به ويژه پس از آن كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در قرآن به عنوان بهترين الگو معرفى شد،2 كانون توجه مسلمانان قرار گرفت و الگو پذيرى از زندگى ايشان با تأكيد خداوند متعال اهميت بيشترى يافت. اهميت سيره و روش زندگى ايشان سبب شد تا پس از رحلت رسول خدا گزارش ها و روايات مربوط به زندگانى ايشان همراه با قداستى درخور، نگارش يافته و با عنوان «سيره و مغازى» تدوين شود و نهضت عظيم نگارش تاريخ اسلام را پديد آورد. در اين ميان، «دلايل نگارى» يكى از گرايش هاى خاصى است كه در هر دو محدوده سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و سيره امامان(عليه السلام) راه يافته است. در اين روش، اثبات پيامبرى رسول خدا و امامت امامان و نيز بيان سيره ايشان، در قالب بيان دلايل و معجزات آن بزرگواران صورت مى گيرد.
اگرچه برخى بر اين باورند كه اين نوع نگارش در قرن چهارم رواج يافت و اين آثار را اخباريان در برابر پاسخ گويى به شبهه هايى كه درباره اثبات نبوت مطرح شده بود پديد آوردند،3 اما سابقه سيره نگارى بر اساس دلايل و معجزات، به پيش از اين زمان باز مى گردد، زيرا نخستين نگارش ها از اين دست در اوايل و اواسط قرن سوم به وسيله مورخان و عالمانى، چون مدائنى(م 224ق) و ابن قتيبه دينورى (م 276ق) صورت گرفته است،4 ضمن آن كه برخى مؤلفان ديگر در قرن سوم نيز مباحثى را مربوط به دلايل و معجزات در نوشته هاى خود آورده اند. نمونه اى از اين نگارش ها توسط محمد بن اسماعيل بخارى (م 256ق)5 سامان يافته است. وى در كتاب المناقب صحيح يك باب را با عنوان «علامات النبوّة فى الاسلام» به اين موضوع اختصاص داده و بيش از 71 حديث در اين باره آورده است.6 از اين رو بايد اذعان داشت كه نگارش سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر اساس دلايل و معجزات، هم زمان با عصر نگارش سيره و مغازى يا اندكى پس از آن، آغاز شده و شاخه اى مهم از سيره نگارى به شمار مى آيد.
البته كامل ترين آثار و نوشته ها در سيره نبوى با اين نگاه، در قرن چهارم و پنجم و حتى اوايل قرن ششم ظهور يافت كه دلايل النبوه از ابونُعيم اصفهانى (م 430ق)، بيهقى (م 458ق) و قوام السنّه اصفهانى (م 535ق) كه به تفصيل معرفى خواهند شد، از نمونه هاى آن مى باشند.
در اين نوشته برآنيم تا علاوه بر ارائه فهرستى از كتاب هايى كه با تكيه بر دلايل و معجزات به سيره و مغازى پيامبر(صلى الله عليه وآله)پرداخته اند، برخى از مهم ترين كتاب هاى موجود در اين زمينه را معرفى كنيم و با بيان شيوه و روش نگارش آن ها، پاره اى از امتيازات و نقايص شان را بازگو كرده و دورنمايى از محتواى آن ها را ترسيم كنيم. اما پيش از اين بايد به چند نكته توجه داشت:
1. نوشته هاى مربوط به دلايل، لزوماً عنوانى برگرفته از دلايل ندارند، بلكه ممكن است از عناوينى، چون أعلام النبوّه، اثبات نبوّة النبى، آيات النبى(صلى الله عليه وآله) و مانند آن نيز استفاده شده باشد كه اگر چه عناوين متفاوت اند، اما موضوع آن ها واحد است؛
2. فهرست ارائه شده از كتاب هاى دلايل، بر اساس سال درگذشت نويسندگانشان تنظيم شده است و به اهميت نوشته يا عدم آن، و نيز با حروف الفباى نام كتاب يا نويسنده ارتباطى ندارد؛
3. بيشتر اين كتاب ها يا موجود نيست و يا نسخه اى خطى از آن ها وجود دارد كه آن نيز ممكن است در دست رس نبوده و هنوز به چاپ نرسيده باشد. البته تعداد اندكى از آن ها چاپ شده است؛
4. در معرفى مهم ترين كتاب ها در اين شاخه از سيره نگارى، بيشتر به اهميت نوشته نظر داشته ايم، نه سال درگذشت نويسندگان و نه كميت اين آثار؛
5. نگاه پديد آورندگان كتاب هاى دلايل به موضوع و محتواى آثارشان يك سان نيست و اين نگاه در كميت و مطرح كردن برخى از مباحث تأثير داشته است. از اين رو در اين كتاب ها، هم از لحظ موضوع و هم از لحاظ روش، مباحث به شكل يك سان مطرح نشده است و چه بسا در برخى از آن ها مباحثى مطرح شده باشد كه با سيره و مغازى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هيچ ارتباطى ندارد؛
6. در بيان امتياز و نقايص برخى از اين منابع، در صدد واكاوى تمام مباحث اين آثار نبوده و تنها براى نمونه به برخى از روايات پرداخته ايم. روشن است كه بررسى تمام مباحث در صورتى كه نياز باشد مجالى ديگر و شايد پژوهشى ديگر مى طلبد؛
7. گرچه برخى از كتاب ها با عنوان اعلام النبوّه نگاشته شده اند، اما هم از لحاظ موضوع و هم از نظر شيوه، روش و انگيزه نگارش، با كتاب هاى دلايل و معجزات ارتباطى دارند. به عنوان نمونه، ابوحاتم رازى(م 322ق) كتابى با عنوان اعلام االنبوّه نگاشته و در آن به اشكال ها و شبهه هايى كه از سوى ابوبكر محمد بن زكرياى رازى در باره وحى و نبوت مطرح شده، پاسخ گفته است. در حقيقت، اين كتاب از لحاظ روش و محتوا با سيره نبوى و معجزات و دلايل رسول خدا(صلى الله عليه وآله)ارتباطى ندارد، چنان كه مصحح كتاب در مقدمه آن تصريح كرده و مى گويد:
اولين كتابى است در ادب [مذهب] اسماعيلى كه بر ضد فيلسوفى كه منكر ضرورت وحى و نبوت است نوشته شده است و در آن همه اشكالاتى كه معمولا بر دين و انبيا ايراد مى كنند طرح و به آن پاسخ داده شده است.7
از اين رو ما نيز تنها به شمردن اين كتاب در شمار كتاب هايى با عنوان دلائل بسنده كرده ايم.
قاضى عبدالجبار معتزلى نيز كتابى با عنوان تثبيت دلائل النبوّه نگاشته كه اگر چه در آن برخى معجزات و دلايل پيامبرىِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بررسى و به اثبات رسانده است، اما به سبب داشتن موضعى جدلى و در برخى موارد، مخالف با عقايد شيعى و وارد شدن در اختلاف مذاهب و مانند آن و نيز پرداختن به برخى از مباحثِ خارج از موضوعِ سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دلايل و معجزات آن حضرت، از معرفى و مقايسه آن با ساير كتاب هاى دلايل خوددارى كرده و تنها به نام بردن از اين كتاب بسنده كرده ايم.

فهرستى از كتاب هاى سيره نبوى بر اساس دلايل و معجزات

1. آيات النبى(صلى الله عليه وآله)، ابوالحسن على بن محمد بن عبدالله مدائنى (م 224ق).8
2. أمارة النبوّه، ابواسحاق جوزجانى (م 259قـ ).9
3. الدين و الدولة فى اثبات نبوّة النبى محمد(صلى الله عليه وآله)، على بن ربن طبرى (م 260ق ). توضيح آن در متن آمده است.
4. دلائل النبوّه، ابوزرعة رازى (م 264ق ).10
5. أعلام النبى(صلى الله عليه وآله)، ابوسليمان داود بن على بن داود بن خلف اصبهانى (م 270ق ).11
6. أعلام النبوّه، ابو داود، سليمان بن اشعث سجستانى، مؤلف السنن (م 275ق ).12
7. أعلام النبوّة، ابن قتيبه دينورى، ابو محمد عبدالله بن مسلم (م 276ق ).13
8. أعلام النبى(صلى الله عليه وآله)، ابو حاتم محمد بن ادريس بن منذر بن داود بن مهران حنظلى (م 277ق ).14
9. دلائل النبوّه، ابواسحاق ابراهيم بن هيثم بن مهلّب بلدى بغدادى (م 277ق ).15
10. دلائل النبوّه، ابن ابى الدنيا، ابوبكر عبدالله بن محمد (م 281ق ).16
11. دلائل النبوّه، ابواسحاق ابراهيم بن اسحاق حربى (م 285ق ).17
12. دلائل النبوّه، ابوبكر جعفر بن محمد بن حسن بن مستفاض فريابى (م 301 ق ).18
13. دلائل النبوّه، ابواسحاق ابراهيم بن حماد بغدادى مالكى (م 320 ق ).19
14. أعلام النبوّه، ابو حاتم رازى، احمد بن حمدان بن احمد ورسامى ليثى (م 322 ق ).20
15. دلائل النبوّه، ابوالحسن الاشعرى، على بن اسماعيل بن ابى بشر البغدادى (م 324 ق ).21
16. دلائل النبى(صلى الله عليه وآله)، ابو جعفر، احمد بن يحيى بن حكيم اودى صوفى كوفى22 كهآن را جعفر بن محمد بن مالك فزارى، از مشايخ محمد بن همام (م 336ق)، از او روايت كرده است.23
17. دلائل النبوّه، ابواحمد عسال اصبهانى (م 349 ق ).24
18. دلائل النبوّه، ابوبكر محمد بن حسين بن محمد بن زياد بن هارون نقاش شافعى مقرى موصلى (م 351 ق ).25 ابن نديم وى را محمد بن حسن انصارى معرفى كرده است.26
19. دلائل النبوّه، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (م 360 ق ).27
20. دلائل النبوّه، محمد بن على بن اسماعيل ابوبكر شافعى، قفّال شاشى (م 366 ق ).28
21. دلائل النبوّه، ابوالشيخ، عبداللّه بن محمد بن جعفر بن حيان صبهانى (م 369 ق ).29
22. أعلام النبوّه، ابن بابويه محمد بن على شيخ صدوق (م 381 ق ).30
23. أعلام النبوّه، ابن فارس (م 395 ق ).31
24. دلائل النبوّه، ابوعبدالله بن منده (م 395 ق ).32
25. أعلام النبوّة و دلالات الرساله، ابن فُطَيْس، عبدالرحمن بن محمد بن عيسى، ابوالمطرّف اندلسى قرطبى محدث مالكى (م 402ق ).33
26. دلائل النبوّه،34 ابوسعد عبدالملك بن ابى عثمان محمد بن ابراهيم خرگوشى نيشابورى (م 407ق ).35
27. تثبيت دلائل النبوّه، ابوالحسين احمد بن عبد الجبار همدانى شافعى، قاضى عبدالجبار (م 415ق).36
28. اثبات نبوّة النبى(صلى الله عليه وآله)، احمد بن حسين زيدى (م 421ق). توضيح آن در متن آمده است.
29. دلائل النبوّه، ابونُعيم اصبهانى (م 430 ق). توضيح آن در متن آمده است.
30. دلائل النبوّه، ابن سماك ابوذر احمد بن محمد انصارى هروى مالكى (م 431 ق).37
31. دلائل النبوّه، ابوالعباس جعفر بن محمد معروف به مستغفرى (م 432 ق).38
32. أعلام النبوّه، ابوالحسن على بن محمد ماوردى (م 450 ق). توضيح آن در متن آمده است.
33. دلائل النبوّة و معرفة احوال صاحب الشريعه، ابوبكر احمد بن حسين بيهقى (م 458 ق). توضيح آن در متن آمده است.
34. دلائل النبوّه، ابن دلهات، احمد بن عمر بن أنس عُذرى اندلسى، ابوالعباس (م 478 ق).39
35. أعلام النبوّه، احمد بن على بن قدامه، ابومعالى بغدادى (م 486 ق).40
36. أعلام النبوّه، ابوعبيد، عبدالله بن عبدالعزيز بن محمد بكرى اندلسى قرطبى، صاحب معجم مااستعجم (م 487 ق).41
37. دلائل النبوّه، ابوالقاسم اسماعيل بن محمد بن فضل تيمى اصبهانى ملقب به قوام السنّه (م 535 ق). توضيح آن در متن آمده است.
38. أعلام النبوّه، شمس الدين محمد بن عبداللّه، ابن ظفر مكى (م 565 ق).42
39. دلائل النبوّه و الالهيات، محمد بن عبد الواحد بن احمد بن عبدالرحمن سعدى، ضياء الدين ابوعبدالله مقدسى دمشقى حنبلى (م 643 ق).43
40. دلائل النبوّه، ابوبكر محمد بن حسن معزّى معروف به نقّاش موصلى (م 851 ق).44
41. دلائل النبوّه، ابن اشرف رومى، عبداللّه بن اشرف بن محمد مصرى اربيقى (م 874 يا 889 ق).45

مهم ترين كتاب هاى دلايل نگارى

برخى از مهم ترين كتاب هايى كه در اين موضوع به چاپ رسيده و در دست رس هست عبارت اند از:
1. دلائل النبوّة و معرفة احوال صاحب الشريعه، ابوبكر احمد بن حسين بيهقى (م 458ق) تحقيق عبدالمعطى قلعجى، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1405 ق.
نويسنده كتاب از محدثان بزرگ اهل سنت است. وى در خسروجرد نيشابور به دنيا آمد و در بيهق، رشد و نمو يافت و در حالى كه بيش از پانزده سال نداشت از شيوخ خود حديث آموخت.46
حاكم نيشابورى، نويسنده المستدرك على الصحيحين، و ابوسعيد خرگوشى، نگارنده كتاب شرف النبى(صلى الله عليه وآله) را از اساتيد وى مى دانند.47 گذشته از برخى امتيازات دلائل النبوه ابو نعيم يا قوام السنّه بايد كتاب بيهقى را مهم ترين اثر در گرايش دلايل نگارى به شمار آورد. كتاب بيهقى چندان اهميت يافت كه برخى درباره آن، كتاب نوشته يا آن را به اختصار درآوردند. از جمله ابن ملقن (م 804ق)كه مختصر اين كتاب را در غاية السؤل فى خصائص الرسول آورده است.48 هم چنان كه عالمى ناشناخته، مختصر آن را در كتابى با عنوان بغية السائل عما حواه كتاب الدلائل آورده كه جزء دوم آن در كتابخانه ظاهريه دمشق است.49 سخاوى نيز القول المرتقى فى ختم دلائل النبوة للبيهقى را براى آن نگاشت.50
بيهقى همانند برخى ديگر از دلايل نگاران از منابع بسيارى استفاده كرده است كه امروزه تعدادى از آن ها از بين رفته است يا از كسانى روايت نقل كرده است كه اين اخبار در منابع ديگر نيامده است. وى در چند مورد51 بدون واسطه، و در چندين مورد52 با واسطه از ابراهيم بن سعد از زهرى، گزارش هايى نقل كرده است. هم چنين وى در چندين مورد53 از طبرانى بهره برده است كه به نظر مى رسد از كتاب دلائل النبوه طبرانى نقل كرده باشد.
بيهقى در دو مورد54 به نقل از طبرانى از فريابى (م 301ق) نويسنده دلائل النبوه بهره برده است. البته وى در چند مورد55 نيز بدون واسطه از فريابى نام برده كه با توجه به سال وفات او بايد با واسطه نقل كرده باشد. علاوه بر اين، وى در چند مورد ديگر نيز از فريابى نام برده كه او در حقيقت، محمد بن يوسف بن واقد ضبى فريابى (م 212ق) است كه بخارى نيز از او خبر نقل كرده، لكن با فريابى نويسنده دلائل النبوه يكى نيست.
بسيارى از مورخان و عالمان از دلائل النبوه بيهقى يا بدون واسطه از خودِ او روايات بسيارى نقل كرده اند. برخى عالمان شيعى نيز از بيهقى نقل روايت كرده اند، مثلا طبرسى در إعلام الورى56 از وى رواياتى آورده است.57
بيهقى در مقدمه كتاب با اشاره به تأييد هر يك از پيامبران از ناحيه خداوند با معجزه هاى گوناگون، انواع معجزات پيامبران و محدوده تأثير آن ها و ويژگى هاى هر يك از معجزات را بيان كرده است. وى سپس از قرآن به عنوان معجزه آشكار ياد كرده و برخى از وجوه اعجاز قرآن را شمرده است. وى در ادامه، به معجزات ديگر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، همچون معرفى ايشان در تورات و انجيل و معجزات دوران زندگى آن حضرت اشاره دارد.
بيهقى پس از مقدمه، برخى مباحث مربوط به شناخت حديث و روايت را آورده است. وى در اين بخش با اشاره به كتاب هايى كه پيش از خود او در باب معجزات نوشته شده، از عدم گزينش اخبار صحيح توسط مؤلفان پيشين ياد كرده است و تأكيد مى كند كه وى از ميان اخبار بسيار، روايات صحيح را برگزيده است. وى سپس فهرستى اجمالى از مطالب كتابش را ارائه كرده و پس از آن به مباحث اصلى پرداخته است. مطالب اين كتاب در هفت مجلد به اختصار چنين است:
مجلد اول: شامل تولد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و معجزات مربوط به آن، نسب آن حضرت، ويژگى هاى ظاهرى و معنوى ايشان و اخبار مربوط به آن حضرت در اديان و كتاب هاى پيشين.
مجلد دوم: شامل بيان معجزات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از تولد ايشان و مطالبى مربوط به شقّ صدر و معجزات پس از بعثت.
مجلد سوم: مربوط به غزوات و سريه هاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است. وى با تأكيد بر اين كه قصدش بيان دلايل و معجزات بوده و بنا بر زياده گويى در اينباره ندارد، از سريه هاى پيش از غزوه بدر آغاز كرده و تا پايان جنگ احزاب به آن ها پرداخته، آن گاه ازدواج رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با زينب بنت جحش را بيان كرده است.
مجلد چهارم: اين جلد به بيان غزوه بنى قريظه تا غزوه ذات السلاسل در سال هفتم و ارسال نامه هاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به پادشاهان سرزمين هاى مجاور شبه جزيره عربستان اختصاص دارد.
مجلد پنجم: اين جلد، زمينه هاى فتح مكه و رويداد فتح مكه تا حجة الوداع رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را دربر دارد.
مجلد ششم: در اين جلد، معجزات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در دوران زندگى ايشان، از جمله دعاهاى مستجاب شده آن حضرت، پاسخ به پرسش هاى يهوديان و ديگران و پيش گويى حوادث آينده را بيان كرده است.
مجلد هفتم: در اين جلد مباحثى درباره رؤياهايى كه برخى ديده اند و بر صداقت آن حضرت در پيامبرى دلالت داشته است و نيز چگونگى نزول وحى و بيمارى و رحلت آن حضرت، مباحثى آمده است . فهرست آيات، احاديث نبوى، اعلام، قبايل و شعوب و بقاع و امكنه پايان بخش اين چاپ كتاب است.
اين كتاب توسط محمود مهدوى دامغانى ترجمه شده و توسط مركز انتشارات علمى و فرهنگى در سال 1361 در دو جلد در هفت صد صفحه همراه با فهرست فنى چاپ شده است.
2. دلائل النبوّه، ابونعيم احمد بن عبدالله اصبهانى (م 430ق)، تحقيق محمد رواس قلعه جى و عبدالبر عباس، چاپ اول: بيروت، دار النفائس، 1406ق.
اين كتاب با آن كه يك جلد بيشتر نيست، اما اهميت بسيارى دارد و از مهم ترين كتاب هاى دلايل به شمار مى رود كه بر جاى مانده و به دست ما رسيده است. اين كتاب با مشخصات ياد شده با فهرست نسبتاً كاملى از اماكن، اوائل حديث، افرادى كه داستانى درباره آنان نقل شده، راويان حديث، موضوعات و مفاهيمى از دلائل النبوه به چاپ رسيده است. البته چاپ هاى ديگرى نيز دارد كه بدون فهرست و نمايه چاپ شده است و از كيفيت خوبى برخوردار نيست. از اين كتاب با نام كتاب الدلائل هم ياد شده است.58
ابونعيم در اين كتاب، مطالب خود را با بيان برترى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در قرآن آغاز كرده، سپس به بيان معجزات آن حضرت در پيش از تولد، دوران كودكى، دوران جوانى، دوران بعثت و پس از آن پرداخته است.
بر اساس آن چه ابونعيم در مقدمه كتابش آورده است وى اين كتاب را به درخواست برخى طلاب حديث، نگاشته و در آن، احاديث و رواياتى را گرد آورده است كه درباره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد شده و دليل ها را بر درستى پيامبرى ايشان اعتبار مى بخشد.59 روش ابونعيم در تدوين كتابش چنين بوده است كه حديث، يعنى آن چه درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شده را آورده است، اما به بيان درستى يا ضعف سند آن نپرداخته و آن را به عهده خواننده گذاشته است، در حالى كه در سلسله سند برخى از آن روايات، كسانى وجود دارند كه به دروغ گويى يا ساختن روايت متهم هستند، هم چنان كه برخى از آنان نيز كاملا صحيح هستند.60
نكته اى كه در اين جا توجه به آن بسيار ضرورى است اين است كه آن چه امروزه به عنوان كتاب دلائل النبوه از ابونعيم در دست است در حقيقت اصل دلائل النبوه نيست، بلكه منتخبى از آن كتاب است. كتاب اصلى كه مفصل بوده مفقود شده است و جز بخش نخست آن يافت نمى شود.61 از اين رو تعداد و شماره فصل هاى دلائل النبوه اصلى با منتخب آن تفاوت هايى دارد كه مصحح به مواردى كه يكسان نيستند اشاره كرده و شماره فصل كتاب اصلى دلائل النبوه را در پاورقى آورده است.
بر اساس تحقيق مصحح كتاب، از مقايسه بين بخش نخستِ بر جاى مانده از كتاب اصلى و منتخب كه اكنون در دست است، سه نكته روشن مى شود:
1. روايات متعدد حذف شده و به نقل يك روايت كه ساير روايات را در بر مى گيرد و غالباً از آن ها نيز روشن تر است اكتفا شده است؛
2. طرق نقل رواياتِ متعدد حذف شده و به نقل يك طريق اكتفا شده است. از اين رو به ندرت پيش آمده است كه بيش از يك طريق نقل شود؛
3. برخى از اخبار كه به شدت انكار شده اند حذف شده است.62
البته درباره تدوين كننده اين منتخب نيز اختلاف نظر وجود دارد كه مصحح كتاب، تدوين آن را توسط خود ابونعيم ترجيح داده است.63
ابونعيم در چند مورد64 بدون واسطه، و در چند مورد65 با واسطه از موسى بن عقبه استفاده كرده است، چنان كه در چند مورد66 از فريابى (م 301 ق) بهره برده است، البته چون طريق نقل خبر را آورده نشان مى دهد كه اين اخبار را با واسطه از فريابى نقل كرده است نه از كتاب دلائل النبوه فريابى.
از اخبار و سلسله اسناد روايات ابونعيم به دست مى آيد كه وى در تدوين كتاب دلائل النبوه از روايات طبرانى بسيار بهره برده و روايات فراوانى از آن نقل كرده است، به طورى كه با يك نگاه آمارى حدود 120 روايت از مجموع 566 روايت نقل شده در كتاب دلائل النبوه، يعنى بيش از يك پنجم رواياتش از طبرانى است. بر اساس تصريح خود ابونعيم وى در پنج مورد با قرائت و در پنج مورد با املا و قرائت و در ده مورد به شكل املا، و در ساير موارد بدون اشاره به چگونگى دريافت، روايت از طبرانى نقل كرده است. وى بخشى از كتابش را به ناله و گريه جنيان بر مرگ عمر اختصاص داده است67 كه چون آن را از طبرانى نقل مى كند روشن مى شود طبرانى نيز بخشى از كتابش را به اين امور اختصاص داده است.
ابونعيم حدود 25 روايت از واقدى نقل كرده است كه چون با واسطه نقل كرده و سلسله سند آن را آورده است احتمال دارد در كتاب وى نديده باشد و در شش مورد،68 روايات را به شكل مستقيم از واقدى نقل كرده است كه به نظر مى رسد از كتاب واقدى نقل كرده باشد.
ابونعيم بخش مختصرى از پايان كتابش را به معجزاتى اختصاص داده كه براى برخى از صحابه پيش آمده و به دوران پس از رسول خدا مربوط است و البته رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بدان ها اشاره اى نكرده اند.
نقل سلسله سند توسط ابونعيم در بسيارى از موارد، شناخت منبع روايت وى را آسان نموده است علاوه بر آن كه در برخى موارد روايتى را نقل كرده است كه يا به سبب شنيدن از راويان پيش از خود يا به سبب استفاده از منابعى كه امروزه در دست نيست در كتاب هاى ديگر يافت نمى شود. به عنوان نمونه، وى 27 بار از طريق ابراهيم بن سعد با واسطه احمد بن محمد بن ايوب ورّاق و يك بار با واسطه دو نفر، يعنى سلمة بن فضل و احمد بن صالح بن ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف، از محمد بن اسحاق خبر نقل كرده است.69 هم چنين از زياد بن عبداللّه بن طفيل بكائى(م 183ق) خبرى نقل كرده است كه در سيره ابن هشام نيامده است.70 هم چنين وى از يونس بن بكير(م 199ق) يك روايت،71 از يحيى بن سعيد اموى(م 194ق) از ابن اسحاق،72 از جرير بن حازم ازدى(م 170ق) دو روايت،73 از سلمة بن فضل ابرش انصارى(م 191ق) شش روايت74 و از محمد بن سلمه باهلى(م 191ق) دو روايت نقل كرده است.75 اين راويان همگى از راويان ابن اسحاق بوده و برخى از آنان كتاب مغازى به نقل از ابن اسحاق داشته اند.76
3. دلائل النبوّه، ابوالقاسم اسماعيل بن محمد بن فضل تيمى اصبهانى، ملقب به قوام السنّه (م 535 ق)، تحقيق ابوعبدالرحمن مساعد بن سليمان راشد حميد، چاپ اول: بيروت، دارالعاصمه.
اين كتاب با تصحيح و تحقيق بسيار كامل و مفصلى به چاپ رسيده است. مطالب كتاب با موضوعاتى درباره علامت ها و نشانه هاى پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پيش از تولد، آغاز شده و با بيان معجزات دوره هاى مختلف زندگانى آن حضرت، همچون دوران كودكى، جوانى، بعثت و پس از آن ادامه يافته است.
اين كتاب از ويژگى هاى زير برخوردار است:
1. عموم احاديث كتاب با اسناد و سلسله سند آمده است، از اين رو بررسى روايات را آسان مى نمايد.
2. متأخر بودن نويسنده در مقايسه با برخى از مؤلفان ديگر در زمينه دلايل نگارى باعث شده است تا او بتواند از آنان استفاده كند. با مطالعه كتاب قوام السنه به دست مى آيد كه وى در شانزده مورد از واقدى(م 207ق)، در يك مورد از ابوداود سجستانى(م 275ق)، در هفت مورد از طبرانى(م 360ق)، در چهار مورد از قفّال شاشى(م 366ق)، در چهار مورد از ابونعيم اصفهانى(م 430ق) و در پنج مورد از ابوالشيخ بن حيان اصفهانى(م 369ق) كه تأليفات مستقلى در باب دلايل داشته اند، روايت نقل كرده است كه در برخى موارد مانند استفاده از ابوالشيخ تصريح مى كند كه روايت را در كتاب آنان ديده است. اين تصريح نشان مى دهد كه وى از برخى كتاب هاى دلائل كه مفقود شده يا اكنون در دست نيست استفاده كرده، علاوه آن كه در برخى موارد، با واسطه از افرادى چون موسى بن عقبه نيز رواياتى آورده است.
3. نويسنده، غريب الحديث را شرح كرده و كلمات مشكل را توضيح داده است.
اين كتاب از چهار جلد تشكيل شده و فهرست هاى متنوعى شامل آيات، احاديث، اعلام، اشعار، شرح لغات و... دارد.
4. أعلام النبوّه، ابوالحسن على بن محمد ماوردى (م 450 ق)، تصحيح خالد عبدالرحمن عك، چاپ اول: بيروت، دارالنفائس، 1414ق.
نويسنده ابتدا به عنوان مقدمات بحث، در چند باب، مباحثى از قبيل معرفت خداوند، اثبات نبوّت پيامبران، معجزه و ادعاى نبوّت، رؤياى پيامبران، فرق بين انبيا و رسل، تعداد پيامبران و احوال برخى پيامبران را مطرح كرده، سپس به اثبات پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرداخته و در خلال چند فصل، معجزه بودن قرآن و وجوه مختلف اعجاز قرآن را به شكل گسترده اى بررسى كرده است. در ادامه، از معجزات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در افعال و اقوال ياد كرده و در چند باب، معجزات دوران زندگى پيش از بعثت و پس از بيعت آن حضرت را بيان كرده، آن گاه در پايان به اخلاق و ويژگى هاى شخصى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز اشاره كرده است.
اين كتاب، فهرست كاملى از آيات، احاديث نبوى، اصطلاحات علوم، اعلام، اشعار، اماكن و شهرها، فرقه ها، ملل، امم، قبايل و شعوب و كتاب ها دارد. البته اينكتاب پيش از اين توسط دارالكتب العلميه بيروت در 236 صفحه رقعى و بدون تحقيق و فهرست فنى به چاپ رسيده است.
5. الدين و الدولة فى اثبات نبوّة النبى محمد(صلى الله عليه وآله)، على بن ربن طبرى (م 260 ق)، تحقيق عادل نويهض، چاپ سوم: بيروت، دار الافاق الجديدة، 1979م.
اين كتاب با آن كه حجم زيادى ندارد، اما چون از نخستين نگاشته ها در زمينه دلايل و معجزات است، اهميت ويژه اى دارد. نويسنده برخى معجزات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از جمله اطلاع از اخبار غيبى را مطرح كرده و از قرآن و غلبه ايشان بر امور، به عنوان معجزات ديگر ياد كرده است. در بخشى ديگر از اين كتاب به خبر دادن پيامبران پيشين به پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)اشاره شده است. كتاب با فهرست آيات، اعلام، اماكن، قبايل و امم، اديان و مذاهب و كتاب هاى وارده در متن به پايان مى رسد.
على بن ربن طبرى با آن كه بخشى از مباحث كتاب را به تفصيل آورده است، اما به برخى مطالب كه با موضوع كتاب تناسب بيشترى داشته و ساير دلايل نگاران نيز بدان پرداخته اند، اشاره نكرده است. به عنوان نمونه، وى حدود چهل صفحه، يعنى بيش از بيست درصد از كتابش را به اِخبار پيامبران پيشين به پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)؛ حدود بيست صفحه، يعنى بيش از ده درصد از كتاب را به اخبار و وجوه اخبار و دلايل بر تصحيح اخبار گذشتگان؛ حدود هفده صفحه، يعنى حدود ده درصد را به نيك بودن افرادى كه مردم را به دين پيامبر(صلى الله عليه وآله) فراخواندند، از جمله برخى خلفاى عباسى اختصاص داده است. البته شايد ياد كرد از برخى خلفاى عباسى در اين كتاب به سبب آن باشد كه كتاب را به تشويق متوكل عباسى نگاشته است.77 گفتنى است وى بسيارى از معجزات كلامى و رفتارى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نام نبرده يا با اختصار تمام از آن گذشته است.
6. اثبات نبوّة النبى(صلى الله عليه وآله)، ابوالحسن احمد بن حسين هارونى حسنى زيدى (م 421 ق)، تحقيق خليل احمد ابراهيم حاجّ؛ مصر، المكتبة العلميه.
نويسنده در مقدمه اين كتاب درباره سبب بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و رحمت عالميان بودن ايشان سخن گفته و مطالب خود را در چهار باب سامان بخشيده است:
باب اول: در اين باب كه با عنوان «البيان عن اعجاز القرآن» آمده است، به موضوعاتى چون بالاترين رتبه داشتن فصاحت قرآن، عدم معارضه چيزى با قرآن، وقوع تحدّى و عدم وقوع معارضه پرداخته است.
باب دوم: عنوان اين باب «برخى معجزات از زبان احاديث» است و در موضوعاتى چون تأييد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با معجزات حسى از قبيل اخبار به امور غيبى و مانند آن مطرح شده است.
باب سوم: از مطالب كتاب هاى پيشين مانند تورات و انجيل درباره مژده بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سخن گفته است.
باب چهارم: در اين باب مطالبى را درباره رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اين كه خداوند آن حضرت را از كودكى براى پيامبرى آماده كرده بود و صفات و ويژگى هاى اخلاقى ايشان آورده است.
يادآور مى شود كه اين كتاب فاقد فهرست فنى و نمايه هاى لازم است.
حسنى زيدى انگيزه خود را از نگارش اين كتاب، زدودن غبار شبهه از معجزات پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيان كرده است،78 لذا بخش اعظم اين كتاب به معجزه جاويد پيامبر(صلى الله عليه وآله)، قرآن اختصاص يافته است، به طورى كه حدود 102 صفحه از 170 صفحه مطالب كتاب يعنى شصت درصد آن به بحث اعجاز قرآن و مباحث مربوط به آن اختصاص دارد، در حالى كه بخش اندكى از كتاب (از صفحه 139 155)، يعنى كمتر از ده درصد را به ساير معجزات پيامبر(صلى الله عليه وآله)اختصاص داده است. به نظر مى رسد با توجه به هميشگى بودن اعجاز قرآن، نويسنده بيشتر درصدد اثبات اعجاز قرآن و مباحث مربوط به آن بوده است و اگر چه بسيارى از معجزات پيامبر(صلى الله عليه وآله) را فروگذار كرده و برخى را به اختصار آورده است، اما از اين لحاظ در ميان كتاب هاى دلايل منحصر به فرد است. البته عدم ذكر برخى معجزات و ارائه گزارشى مختصر از برخى ديگر، به اين لحاظ است كه اصلاً موضوع كتاب اثبات النبوه است نه دلائل النبوه، و بين اين دو تفاوت شايانى است.

شيوه نگارش كتاب هاى دلايل

با آن كه هدف از نگارش كتاب هاى دلايل اثبات پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر اساس دلايل و معجزات بوده است، اما صاحبان اين آثار براى تدوين كتاب خود روش يكسانى به كار نبرده اند. به عنوان نمونه، اظهار نظر يا بيان اختلاف نظر يا اقوال مختلف درباره برخى موضوعات و روايات تاريخى در اين كتاب ها به شكل متفاوتى مطرح شده است. به عنوان مثال، ماوردى در بحث مربوط به نخستين مسلمان، سه قول را مطرح كرده و تنها به بيان روايات پرداخته است،79 در حالى كه برخى چون ابونعيم به اين بحث اشاره نكرده اند، اما بيهقى نيز اگرچه روايات مختلف مربوط به نخستين مسلمان را آورده است، ولى به نظر مى رسد جانب دارانه روايات مربوط به اسلام ابوبكر را تقويت كرده باشد.80
هم چنين ماوردى در چند مورد، اختلاف يا تعدد اقوال در تفسير برخى آيات را بيان كرده است. به عنوان نمونه مى توان به معناى «صَرف اجنّه» در آيه «وَ إِذْ صَرَفْنَآ إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْءَانَ»،81 يا انواع فتنه در آيه «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَـنَ»،82 يا معناى اعمى و بصير در در آيه «هَلْ يَسْتَوِى الاَْعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ»83 و دو وجه داشتن تأويل آيه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»84 اشاره كرد. البته ساير دلايل نگاران نيز برخى از اين آيات را به مناسبت هاى مختلف آورده اند، اما به معانى يا تفاسير مختلف آن اشاره نكرده اند. در اين جا صرف نظر از اين كه براى نگاه ماوردى يا نگاه ديگران امتياز قائل شويم بايد به تفاوت اين دو ديدگاه در نگارش اين آثار توجه داشته باشيم.
ماوردى در برخى موارد همچون «حديث بنيان كعبه»85 يا «شقّ صدر»86 بدون اظهار نظر درباره درستى يا نادرستى اين اخبار، تركيبى از روايات را آورده است در حالى كه ابونعيم87 رواياتى را كه به «شق صدر» پيامبر در مقاطع مختلف سنى اشاره كرده، آورده است، آن گاه به اختلاف روايات درباره سنّ پيامبر هنگام اين رخداد و منفرد بودن روايت اين رخداد در بزرگسالى پيامبر اشاره كرده است،88 بيهقى نيز اظهار نظرى در اين باره نكرده و مانند بسيارى از حوادث ديگر براى بنيان كعبه89 و شقّ صدر90 تنها روايات متعددى را با سلسله سند نقل كرده است. قوام السنه اصفهانى نيز بدون هيچ اظهار نظرى، پنج روايت درباره شق صدر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سنين مختلف و زمان اسراء و معراج نقل كرده كه دو روايت آن مرسل است.91
البته بر اساس آن چه مصصح كتاب آورده است و از مطالعه كتاب نيز برمى آيد، روش ماوردى در اين كتاب، روشى كلامى جدلى، عقلى و منطقى است و محور آن، اظهار نظر و استدلال عقلانى است.92 اين روشى است كه ساير نويسندگان كتاب هاى دلايل كمتر بدان توجه داشته اند، و از اين لحاظ روش ماوردى با روش ساير دلايل نگاران تفاوت دارد.

تفاوت در محتواى مباحث

يكى از موضوعاتى كه به نظر مى رسد در برخى كتاب هاى اعلام النبوّه و دلايل النبوّه كمتر بدان توجه شده يا از روى عمد مطرح نشده است معجزات يا پيش گويى هاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره برخى حوادث است كه به شكلى با امام على(عليه السلام) يا تشيع ارتباط دارد.
به عنوان مثال با آن كه على بن ربن طبرى با صراحت پيش بينى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را درباره عايشه مطرح كرده است كه فرمود: «انّك ستنبح عليك كلاب الحوأب؛ سگان حوأب بر تو پارس خواهند كرد»93 و ماوردى94 و بيهقى95 به «صاحبة الجمل» بودن يكى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تطبيق آن بر عايشه هنگام آغاز جنگ جمل اشاره كرده اند، اما ابونعيم اصفهانى و قوام السنّه اصفهانى از آن سخن نگفته است.
همچنين پيش بينى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از آينده عمار بن ياسر و كشته شدن او به دست گروهى ستم كار با عبارت «تقتلك الفئة الباغيه» كه بعداً در جنگ صفين رخ داد و فئه باغية بر معاويه و يارانش انطباق يافت، مورد توجه بيهقى96 و ماوردى97بوده است، اما ابونعيم اصفهانى و قوام السنّه اصفهانى بدان اشاره نكرده اند. هم چنين از ميان دلايل نگاران تنها على بن ربن طبرى خطاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) به زبير بن عوام را آورده است كه فرمود: «انّك تقاتل عليّا و انت ظالم له؛ تو با على جنگ مى كنى، در حالى كه تو به على ظلم مى كنى».98
موضوع «ردّ شمس» بحث ديگرى است كه به شكل متفاوت در منابع ياد شده آمده است. ماوردى روايت مشهور را در اين باره نقل كرده و «ردّ شمس» را درباره امام على(عليه السلام) دانسته است،99 اما بيهقى آن را درباره «اسراء» پيامبر دانسته و گفته است: خورشيد براى هيچ كس بازنگشت مگر براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اسراء و براى يوشع بن نون هنگام مقابله با ستم كاران در روز جمعه.100 قوام السنّه اصفهانى و بيشتر دلايل نگاران نيز به طور كلى به اين حديث نپرداخته اند.
هم چنين بيهقى بحث حديث انذار و آيه «واَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبين»101 و داستان مربوط به آن را به شكل ناقص آورده است. وى در اين باره بدون اشاره به پرسش پيامبر(صلى الله عليه وآله)در آن مجلس مبنى بر يارى ايشان و پاسخ امام على(عليه السلام) و اعلام آمادگى ايشان، تنها به آماده كردن غذا توسط امام على(عليه السلام) و دعوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از خويشاوندان و مزاحمت هاى ابولهب و بركت پيدا كردن اين غذا پرداخته است.102 ماوردى نيز حتى به آماده كردن غذا توسط امام على(عليه السلام) اشاره نكرده و تنها آشكار شدن دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) با نزول آيه ياد شده و برخورد ناشايست ابولهب را آورده است،103 هم چنان كه على بن ربن طبرى، ابونعيم، قوام السنه و برخى ديگر بدان اشاره نكرده اند.
اشاره به «ليلة المبيت» و خوابيدن امام على(عليه السلام) به جاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در شب هجرت از مباحثى است كه بيهقى104 و قوام السنّه اصفهانى105 بدان اشاره كرده اند، اما ماوردى و برخى ديگر از آن سخن نگفته اند.
ماوردى بخشى از كتابش را به ويژگى هاى اخلاقى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اختصاص داده و از موضوعاتى چون عقل، صبر، زهد، تواضع، حلم و وقار آن حضرت سخن گفته است،106 چنان كه در بخشى مستقل به ويژگى هاى گفتارى آن حضرت پرداخته است،107 در حالى كه ساير دلايل نگاران جز در مواردى كه با معجزات و دلايل نبوت ايشان تناسب داشته است به اين قبيل موضوعات اشاره نكرده اند.
ماوردى در موارد بسيارى همچون مكه و تاريخ آن يا بحث نياكان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به حاشيه و جوانب موضوعات نيز پرداخته و به اصطلاح، مباحثش خارج از موضوع است،108 در حالى كه ديگران يا از اساس به اين موضوعات نپرداخته يا مانند بيهقى به اندازه اى اين مباحث را آورده اند كه به روشن شدن مباحث كمك كند. از سوى ديگر، بيهقى بخش مفصلى را به مشخصات ظاهرى، شمايل رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اخلاق و منش آن حضرت اختصاص داده است،109 در حالى كه بيشتر دلايل نگاران به اين بحث نپرداخته و برخى به اختصار بدان اشاره كرده اند.

توجه به اسناد و منابع روايات

يكى از مباحث محورىِ شيوه نگارش دلايل نگارى، اِسناد يا عدم اِسناد اخبار و روايات و معرفى يا مشخص كردن منابعى است كه نويسندگان اين آثار از آن ها بهره گرفته اند. در اين مورد، شيوه اين نويسندگان بسيار متفاوت است و اگر بنا بر اين باشد كه توجه نويسندگان اين آثار به سلسله سند يا منبع روايات را از ملاك هاى ارزيابى اين قبيل آثار به شمار آوريم تفاوت بسيار زيادى را بين برخى از اين آثار شاهد خواهيم بود.
در اين ميان برخى چون على بن ربن طبرى، حسنى زيدى و ماوردى شايد كمترين توجه را به اين موضوع داشته اند. على بن ربن طبرى بدون اشاره به سلسله سند روايات تنها با عبارات «روى عن انس...»110 يا «روى عن ابن عباس»111 يا «روى انّ يهودياً دعاه الى الطعام...»112 يا «روى عن النبى(صلى الله عليه وآله) انّه كتب الى كسرى...»113 اخبار را نقل كرده است.
حسنى زيدى نيز سند براى رواياتش نقل نكرده است و تقريباً تمام اخبارى را كه نقل مى كند مشهور دانسته و در بسيارى از موارد با عبارت هاى مختلفى بر شهرت اين روايات تأكيد كرده و در برخى موارد با عبارت هاى طولانى بر اين تأكيد، اصرار ورزيده است. از اين رو در ابتداى رواياتش مى گويد: «من المشهور الظاهر ما روى عن النبى(صلى الله عليه وآله) انّه قال...»114 يا «و من الخبر المشهور الذى لايرتاب فيه اهل النقل و هو معلوم بينهم...»115 يا «و من الخبر المشهور المستفيض الذى لايرتاب فيه اهل النقل و اصحاب السير و التواريخ و لاشتهارها يعرفها كثير من العامة قصة كسرى...»116 يا «و من المستفيض...»117 وى در برخى موارد نيز به شهرت هاى پيش گفته ارجاع داده و گويد: «و من ذلك...»118 يا «و منها...».119
ماوردى نيز مجموعه اخبار و روايات خود را از چند طريق نقل كرده است كه هيچ يك از اين راه ها براى دست يابى به سند يا منبع روايات سودمند نخواهند بود، زيرا نقطه اشتراك تمام اين گونه هاى نقل روايات، مبهم بودن آن هاست. وى در برخى موارد با عبارت «ما حكاه اهل النقل...»120 و بدون هيچ اشاره اى به راوى يا منبع روايت، به بيان مطالب خود پرداخته است. در مواردى نيز به گونه هاى مختلفى از راوى نام برده است، همچون: «ما رواه انس بن مالك» «رواه جبير بن مطعم...»،121 «ما رواه ابو سعيد الخدرى...»،122 «ما رواه عبداللّه بن عباس عن ابيه...»،123«ما حكاه السدّى انّ رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)...»،124 «روى الزهرى عن عائشه»125 و مواردى از اين دست كه اگر چه از راوى نام مى برد، اما به دليل حذف تمام يا بخشى از سلسله سند يا نام نبردن از منبع مورد استفاده، شناخت و بررسى روايت را از نظر سند ناميسور ساخته است. البته ماوردى در نقل بخشى از رواياتش همين آگاهى هاى ناقص از سند رواياتش را نيز به دست نداده و چنان مستقيم به نقل روايت پرداخته است گو اين كه خود از شاهدان آن حوادث بوده است كه به عنوان نمونه مى توان به موارد ذيل اشاره كرد: «من اعلامه انّ طفيلا العامرى جاء الى النبى(صلى الله عليه وآله) فشكا اليه جذام...»،126 «من اعلامه انّه قال لعمه العباس و قد اسر يوم بدر...»،127 «من اعلامه فى الاجابة انّ النبى(صلى الله عليه وآله)لما تلا و النجم اذا هوى...».128
اما بيشتر دلايل نگاران از جمله ابونعيم، بيهقى و قوام السنه در اين زمينه، بسيار متفاوت از ديگران عمل كرده اند. آنان به طور معمول براى تمام روايات و اخبار خود، سلسله سند را به طور كامل نقل كرده اند. از اين رو نه تنها در بيشتر موارد، به سادگى مى توان منبع مورد استفاده آنان را شناسايى كرد، بلكه با استفاده از اسناد روايات مى توان به بازسازى و احياى برخى منابع كهن كه از ميان رفته و قابل دست رسى نيست پرداخت. مغازى موسى بن عقبه كه از نخستين منابع سيره و مغازى به شمار مى رود يكى از منابعى است كه آنان به ويژه بيهقى در موارد بسيارى از آن استفاده كرده و از آن نام برده اند.

كتاب نامه

1. ابن نديم، محمد بن اسحاق (م 385ق)، الفهرست، تحقيق رضا تجدد، تهران.
2. ابوحاتم رازى، احمد بن حمدان (م 322 ق )، أعلام النبوّه، تحقيق، تصحيح و مقدمه صلاح صاوى و غلام رضا اعوانى، با مقدمه انگليسى سيد حسين نصر، تهران، انجمن فلسفه ايران، 1397ق.
3. ابونعيم احمد بن عبدالله اصبهانى (م 430 ق )، دلائل النبوّه، تحقيق محمد رواس قلعه جى و عبدالبر عباس، چاپ اول: بيروت، دار النفائس، 1406 ق.
4. اصبهانى، قوام السنه ابوالقاسم اسماعيل بن محمد بن الفضل تيمى (م 535 ق)، دلائل النبوّه، تحقيق ابو عبدالرحمن مساعد بن سليمان راشد حميد، چاپ اول: بيروت، دارالعاصمه.
5. بخارى، محمدبن اسماعيل (م 260ق)، الصحيح، تحقيق قاسم شماعى رفاعى، چاپ اول: بيروت، دارالقلم، 1407 ق.
6. بغدادى، اسماعيل باشا (م 1339ق)، ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون، تحقيق محمد شرف الدين بالتقايا و رفعت بيله كيسى، بيروت، دار احياء التراث العربى .
7. بغدادى، اسماعيل باشا (م 1339ق)، هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، بيروت، دار احياء التراث العربى .
8. بيهقى، ابوبكر احمد بن حسين (م 458ق)، دلائل النبوّة و معرفة احوال صاحب الشريعه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1405 ق.
9. تهرانى، آقا بزرگ (م 1389 ق)، الذريعة الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الأضواء، 1403ق.
10. جعفريان، رسول، منابع تاريخ اسلام، چاپ اول: قم، انتشارات انصاريان، 1376.
11. حاجى خليفه، مصطفى بن عبدالله (م 1067 ق)، كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، چاپ اول: بيروت، دار الكتب العلميه، 1413 ق.
12. خرگوشى، ابوسعيد واعظ (م 407 ق)، شرف النبى(صلى الله عليه وآله)، ترجمه نجم الدين محمود راوندى، تصحيح محمد روشن، تهران، انتشارات بابك، 1361.
13. خطيب بغدادى، احمد بن على (م 463 ق)، تاريخ بغداد أو مدينة السلام، بيروت، دارالكتب العلميه.
14. ذهبى، محمد بن احمد (م 748ق)، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب ارنؤوط، چاپ هفتم: بيروت، مؤسسة الرساله، 1401 ق.
15. زركلى، خير الدين (م 1410 ق)، الاعلام، بيروت، دار العلم للملايين، 1992 م .
16. سخاوى، محمد بن عبدالرحمن (م 902ق)، الاعلان بالتوبيخ لمن ذم التاريخ، دمشق، مطبعة البرقى، 1349 ق.
17. سمعانى، عبدالكريم بن محمد، (م 562ق)، الأنساب، تحقيق عبد اللّه عمر بارودى، بيروت، دار الجنان، 1408 ق.
18. صفدى، خليل بن أيبك (م ،764ق)، الوافى بالوفيات، به كوشش يوسف فان اس، بيروت، دار صادر، 1411 ق.
19. طبرسى، اعلام الورى.
20. طبرى على بن ربن (م 260 ق )، الدين و الدولة فى اثبات نبوّة النبى محمد(صلى الله عليه وآله)، تحقيق عادل نويهض، چاپ سوم: بيروت، دار الافاق الجديده، 1979 م.
21. قاضى ابرقوه، رفيع الدين اسحاق بن محمد هَمَدانى (به احتمال م 623 ق)، سيرت رسول الله(صلى الله عليه وآله)، با مقدمه و تصحيح اصغر مهدوى، چاپ دوم: تهران، انتشارات خوارزمى، 1361.
22. كلبرگ اتان، كتابخانه ابن طاووس، ترجمه سيدعلى قرائى و رسول جعفريان، قم، كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى، 1371.
23. ماوردى (م 450 ق)، ابوالحسن على بن محمد، أعلام النبوّه، تصحيح خالد عبدالرحمن عك، چاپ اول: بيروت، دارالنفائس، 1414 ق .
24. نجاشى، احمد بن على (م 450ق)، رجال النجاشى، تحقيق موسى شبيرى زنجانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416 ق.
25. هارونى حسنى زيدى، ابوالحسن احمد بن حسين (م 421 ق )، اثبات نبوّة النبى(صلى الله عليه وآله)، تحقيق خليل احمد ابراهيم حاجّ، مصر، المكتبة العلميه.

پي نوشت :

1 كارشناس ارشد تاريخ اسلام.
2. «لَقَد كانَ لَكُم فى رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب(33) آيه21).
3. رسول جعفريان، منابع تاريخ اسلام، ص 84.
4. در فهرستى كه ارائه خواهيم كرد به مشخصات كامل اين آثار اشاره مى شود.
5. براى شرح حال و سال وفات وى، ر.ك: خطيب بغدادى، تاريخ بغداد أو مدينة السلام، ج 2، ص 34.
6. صحيح البخارى، ج 5، ص 34ـ60.
7. ر.ك: ابوحاتم رازى، اعلام النبوه، مقدمه، ص 11.
8. ابن نديم، الفهرست، ص 113.
9. نسخه خطى آن در دارالكتب ظاهريه دمشق به شماره 104 موجود است.
10. سخاوى،الأعلان بالتوبيخ لمن ذمّ التاريخ، ص 91.
11. ابن نديم، همان، ص 272.
12. حاجى خليفه، كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، ج 1، ص 580.
13. ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 297.
14. زركلى، الأعلام، ج 6، ص 27.
15. سخاوى، همان، ص 91.
16. ذهبى، همان، ج 13، ص 402.
17. حاجى خليفه، همان، ج 1، ص 580.
18. زركلى، همان، ج 2، ص 128.
19. ابن نديم، همان، ص 252.
20. زركلى، همان، ج 1، ص 119.
21. اسماعيل پاشا، هدية العارفين، ج 1، ص 677.
22. رجال النجاشى، ص 81.
23. ر.ك: آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 8، ص 253.
24. بيهقى، دلائل النبوه، مقدمه، ص 91.
25. ذهبى، همان، ج 15، ص 574.
26. ر.ك: ابن نديم، همان، ص 36.
27. ذهبى، همان، ج 16، ص 128.
28. سمعانى، الانساب، ج 4، ص 533.
29. بيهقى، همان، مقدمه، ص 91.
30. آقا بزرگ تهرانى، همان، ج 2، ص 240.
31. سخاوى، همان، ص 91.
32. همان.
33. ذهبى، همان، ج 17، ص 212.
34. البته اين كتاب را با نام هاى شرف النبوّه (ر.ك: حاجى خليفه، همان، ج 2، ص 1045) شرف
المصطفى(صلى الله عليه وآله)، شرف النبى(صلى الله عليه وآله) و دلائل النبوّه (ر.ك: خرگوشى، شرف النبى(صلى الله عليه وآله)، مقدمه، ص 17) نيز مى شناسند و ترجمه آن با مشخصات ذيل به فارسى چاپ شده است: شرف النبى(صلى الله عليه وآله)، ابوسعيد واعظ خرگوشى، ترجمه نجم الدين محمود راوندى، تصحيح محمد روشن، تهران، انتشارات بابك، 1361. اسماعيل پاشا (هدية العارفين، ج1، ص 625) دو عنوان شرف النبوّه و شرف المصطفى را جدا آورده است كه به نظر مى رسد مصداق آين دو نام را يك كتاب نمى داند، اما بيش از كتاب ياد شده از خرگوشى شناخته شده نيست. اخيراً در سال 1424 ق اين كتاب با نام شرف المصطفى(صلى الله عليه وآله) و با تحقيق ابو عاصم نبيل بن هاشم غمرى آل باعلوى در مكه مكرمه توسط دارالبشائر الاسلاميه در شش جلد با تحقيقى خوب و فهرست فنى مفيد چاپ شده است.
36. زركلى، همان، ج 3، ص 273.
37. اسماعيل پاشا، هدية العارفين، ج 1، ص 437 438.
38. حاجى خليفه، همان، ج 1، ص 580.
39. ذهبى، همان، ج 18، ص 586.
40. اسماعيل پاشا، هدية العارفين، ج 1، ص 80.
41. صفدى، الوافى بالوفيات، ج 17، ص 156.
42. حاجى خليفه، همان، ج 1، ص 126.
43. اسماعيل پاشا، هدية العارفين، ج 2، ص 122.
44. حاجى خليفه، همان، ج 1، ص 760.
45. اسماعيل پاشا، هدية العارفين، ج 1، ص 470.
46. بيهقى، همان، مقدمه، ج 1، ص 92 93.
47. همان، ص 94 95.
48. همان، ص 91.
49. همان، ص 92.
50. اسماعيل پاشا بغدادى، ايضاح المكنون، ج 2، ص 253.
51. ر.ك: همان، ج 1، ص 191 و 225؛ ج 3، ص 324؛ ج 7، ص 148 و 150.
52. ر.ك: همان، ج 3، ص 158؛ ج 4، ص 377، 391ـ392؛ ج 6، ص 343 و 355 و ج 7، ص 133 و 277.
53. ر.ك: همان، ج 1، ص 306؛ ج 2، ص 35 و 409؛ ج 3، ص 253؛ ج 4، ص 322؛ ج 5، ص 427 و 454؛ ج 6، ص 24، 307، 319، 515 و 531 و ج 7، ص 39، 138 و 222.
54. ر.ك: همان، ج 2، ص 409 و ج 7، ص 222.
55. ر.ك: همان، ج 1، ص 362؛ ج 6، ص 326 و ج 7، ص 306.
56. ر.ك: طبرسى، اعلام الورى، ص 8، 17، 37، 38، 40، 41، 47، 52، 54، 68، 69، 123، 124 و 220.
57. اتان كلبرگ، كتابخانه ابن طاووس، ص 231.
58. حاجى خليفه، همان، ج 2، ص 1418.
59. ابو نعيم،دلائل النبوه، ص 17.
60. همان، ص 19.
61. همان، ص 21.
62. همان، ص 22 25.
63. همان، ص 26.
64. ر.ك: همان، ج 1، ص 50 و ج 2، ص 328.
65. ر.ك: همان، ج 2، ص 514 و 567.
66. ر.ك: همان، ج 1، ص 48 و 257، ج 2، ص 412، 415، 419 و 428.
67. ر.ك: همان، ص 578.
68. ر.ك: همان، ج 1، ص 77، 157، 177 و ج 2، ص 365، 450 و 496.
69. قاضى ابرقوه، سيرت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)، مقدمه، ص 22.
70. همان، ص 25.
71. همان، ص 29.
72. همان، ص 33.
73. همان، ص 34.
74. همان، ص 37.
75. همان، مقدمه، ص 42.
76. همان، ص 43.
77. ر.ك: على بن ربن طبرى، الدين و الدوله فى اثبات نبوة النبى محمد(صلى الله عليه وآله)، ص 210.
78. ر.ك: حسنى زيدى، اثبات نبوّة النبى(صلى الله عليه وآله)، ص 11 13.
79. ر.ك: ماوردى، اعلام النبوه، ص 349 350.
80. ر.ك: بيهقى، همان، ج 2، ص 160 165.
81. احقاف (46) آيه 29 و نيز ر.ك: ماوردى، همان، ص 246.
82. ص (8) آيه 34 و نيز ر.ك: ماوردى، همان، ص 287 288.
83. انعام (6) آيه 50 و نيز ر.ك: ماوردى، همان، ص 178.
84. حجر (15) آيه 94 و نيز ر.ك: ماوردى، همان، ص 198.
85. ر.ك: ماوردى، همان، ص 306 308.
86. ر.ك: همان، ص 303 304.
87. ابونعيم، دلائل النبوه، ص 215 222.
88. ر.ك: همان، ص 220.
89. ر.ك: بيهقى، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج 1، ص 63 64.
90. ر.ك: همان، ج 1، ص 5 8.
91. ر.ك: قوام السنه اصفهانى، دلائل النبوه، ج 1، ص 248 257.
92. ر.ك: ماوردى، همان، ص 25.
93.ر.ك: على بن ربن طبرى، الدين و الدولة فى اثبات نبوّة النبى محمد(صلى الله عليه وآله)، ص 85 - 86.
94. ماوردى، همان، ص 290.
95. بيهقى، همان، ج 6، ص 410.
96. ر.ك: همان، ج 2، ص 546 553.
97. ر.ك: ماوردى، همان، ص 187.
98. ر.ك: على بن ربن طبرى، همان، ص 85 86.
99. ر.ك: ماوردى،همان، ص 203.
100. ر.ك: بيهقى، همان، ج 2، ص 404.
101. شعراء (26) آيه 214.
102. ر.ك: بيهقى، همان، ج 2، ص 179.
103. ر.ك: ماوردى، همان، ص 351.
104. ر.ك: بيهقى، همان، ج 2، ص 466.
105. ر.ك: اصفهانى، همان، ج 2، ص 574.
106. ر.ك: ماوردى، همان، ص 312 319.
107. ر.ك: همان، ص 319 329.
108. ر.ك: همان، ص 273 290.
109. ر.ك: بيهقى، همان، ج 1، ص 194 307.
110. ر.ك: على بن ربن طبرى، همان، ص 70 و صفحات ديگر.
111. ر.ك: همان، ص 71 و صفحات ديگر.
112. ر.ك: همان، ص 74.
113. ر.ك: همان، ص 93.
114. ر.ك: حسنى زيدى، همان، ص 139.
115. ر.ك: همان، ص 140.
116. ر.ك: همان، ص 141.
117. ر.ك: همان، ص 147.
118. ر.ك: همان، ص 146.
119. ر.ك: همان، ص 143.
120. ر.ك: ماوردى، همان، ص 219.
121. ر.ك: همان، ص 216.
122. ر.ك: همان، ص 214.
123. ر.ك: همان، ص 210.
124. ر.ك: همان، ص 191.
125. ر.ك: همان، ص 346.
126. ر.ك: همان، ص 172.
127. ر.ك: همان، ص 194.
128. ر.ك: همان، ص 197.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما