نویسنده: محمدرضا افضلی
بارها گفتیم این را ای حسن *** مینگردم از بیانش سیر من
بارها خوردی تو نان دفع ذبول *** این همان نان است چون نبوی ملول
در تو جوعی میرسد تو ز اعتلای *** که همی سوزد ازو تخمه و ملال
هر که را درد مجاعت نقد شد *** نوشدن با جزو جزوش عقد شد
لذت از جوع است نه از نقل نو *** با مجاعت از شکر به نان جو
پس ز بی جوعیست وز تخمه تمام *** آن ملالت نه ز تکرار کلام
چون ز دکان و مکاس و قیل و قال *** در فریب مردمت ناید ملال
چون ز غیبت و أکل لحم مردمان *** شصت سالت سیری ای نامد از آن
عشوهها در صید شله کفته تو *** بیملولی بارها خوش گفته تو
بار آخر گوییش سوزان و چست *** گرمتر صد بار از بار نخست
جان کلام ابیات مزبور این است که برای درک حقیقت و چشنیدن «طعامهای معنوی» باید در تو نیازی باشد؛ بخواهی تا دریابی. نیاز موجب میشود که نان را مکرر میخوری و از آن بیزار نمیشوی. این معانی را هم با نیاز، مکرّر میتوان شنید. نیاز انسان را با نوشدن و ادراکات تازه پیوند میدهد. «بیجوعی»، یعنی نداشتن نیاز باطنی و پربودن از خودبینی که موجب خستگی از تکرار یک سخن است. از تکرار سخن حق خسته میشوید، اما کارهای بیارزش دنیای مادی که سراپا تکرار است شما را خسته نمیکند. چرا از رفت و آمد به دکان و چانهزدن و بگو و مگو بات مردم به قصد فریبشان، هیچ خسته و دل تنگ نمیشوی؟ به دلیل آن که انگیزهها و دواعی تو در این زمینه بسیار نیرومند است، ولی در استماع اقوال اهلالله هیچ انگیزهای نداری. چرا بعد از شصت سال غیبت کردن و خوردن گوشت مُردهی مردم، سیر نمیشوی؟ تشبیه عمل زشت غیبت به خوردن گوشت مردم، برگرفته از آیهی 12 سوره «حجرات» است. بارها بیهیچ دلتنگی و ملالتی، برای شکار زنان حیلهها به کار بستی و سخنان دلنشین به آنان گفتی. تازه، نه تنها خسته و ملول نشدی، بلکه صد برابر گرمتر و چالاکتر از دفعهی اول با زنان سخن گفتی.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
بارها خوردی تو نان دفع ذبول *** این همان نان است چون نبوی ملول
در تو جوعی میرسد تو ز اعتلای *** که همی سوزد ازو تخمه و ملال
هر که را درد مجاعت نقد شد *** نوشدن با جزو جزوش عقد شد
لذت از جوع است نه از نقل نو *** با مجاعت از شکر به نان جو
پس ز بی جوعیست وز تخمه تمام *** آن ملالت نه ز تکرار کلام
چون ز دکان و مکاس و قیل و قال *** در فریب مردمت ناید ملال
چون ز غیبت و أکل لحم مردمان *** شصت سالت سیری ای نامد از آن
عشوهها در صید شله کفته تو *** بیملولی بارها خوش گفته تو
بار آخر گوییش سوزان و چست *** گرمتر صد بار از بار نخست
جان کلام ابیات مزبور این است که برای درک حقیقت و چشنیدن «طعامهای معنوی» باید در تو نیازی باشد؛ بخواهی تا دریابی. نیاز موجب میشود که نان را مکرر میخوری و از آن بیزار نمیشوی. این معانی را هم با نیاز، مکرّر میتوان شنید. نیاز انسان را با نوشدن و ادراکات تازه پیوند میدهد. «بیجوعی»، یعنی نداشتن نیاز باطنی و پربودن از خودبینی که موجب خستگی از تکرار یک سخن است. از تکرار سخن حق خسته میشوید، اما کارهای بیارزش دنیای مادی که سراپا تکرار است شما را خسته نمیکند. چرا از رفت و آمد به دکان و چانهزدن و بگو و مگو بات مردم به قصد فریبشان، هیچ خسته و دل تنگ نمیشوی؟ به دلیل آن که انگیزهها و دواعی تو در این زمینه بسیار نیرومند است، ولی در استماع اقوال اهلالله هیچ انگیزهای نداری. چرا بعد از شصت سال غیبت کردن و خوردن گوشت مُردهی مردم، سیر نمیشوی؟ تشبیه عمل زشت غیبت به خوردن گوشت مردم، برگرفته از آیهی 12 سوره «حجرات» است. بارها بیهیچ دلتنگی و ملالتی، برای شکار زنان حیلهها به کار بستی و سخنان دلنشین به آنان گفتی. تازه، نه تنها خسته و ملول نشدی، بلکه صد برابر گرمتر و چالاکتر از دفعهی اول با زنان سخن گفتی.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول