مثل های فارسی – قسمت پنجم

هوای کسی را داشتن. کسی را از حمایت خود بهره مند کردن : " من خودم زیر بالش را دارم . " این همان زیر بال کسی را گرفتن نیز هست : مساعدت به کسی، بیشتر برای ترقی و پیشرفت او : " اگر عموجانم زیر بالم را نگرفته بود همان اول کار، ورشکست شده بودم. "
پنجشنبه، 5 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مثل های فارسی – قسمت پنجم
مثل های فارسی – قسمت پنجم
مثل های فارسی – قسمت پنجم

زیر بال کسی را داشتن

هوای کسی را داشتن. کسی را از حمایت خود بهره مند کردن : " من خودم زیر بالش را دارم . " این همان زیر بال کسی را گرفتن نیز هست : مساعدت به کسی، بیشتر برای ترقی و پیشرفت او : " اگر عموجانم زیر بالم را نگرفته بود همان اول کار، ورشکست شده بودم. "

س

سر بریدن با پنبه
با پنبه سر بریدن !!
با محبت و مهربانی، موجبات فلاکت کسی را فراهم آوردن.
از طریق لطف و محبت یا نرمی و ملاطفت به کسی زیان سخت وارد کردن.
دشمنی را زیر نقاب مهربانی و دوستی پنهان کردن.
مترادف : شتر را با نمد داغ کردن

سرت به کار خودت باشه !

فضول کار دیگران نباش : " تو به دیگران چه کار داشتی؟ بهتر بود سرت به کار خودت باشه. " " به او سپرده بودم که سرش به کار خودش باشه و بیخود پاپی این و اون نشه. "

سر بار، مال خر بردبار است !

ستم، بیشتر بر مردم صبور روا می شود !

سر خر باش، صاحب زر باش !

سر خر در اینجا به مفهوم مزاحم نیست ، کنایه از ابلهی و نامطبوعی ست. در جامعه ارزش شخص به فهم و درک یا داشتن هیات و ظاهر جالب انسانی نیست، معیار تمامی ارزش ها، در جوامع منحط، پول وکمیت دارایی شخص است ...

سیبی را که بالا می ندازی، تا پایین بیاد هزار چرخ می خوره !

مترادف : از این ستون به آن ستون فرج است به سال 247 هجری، روزی از جانب خلیفه ی خونخوار (متوکل عباسی) فرمان آمد تا آزاد مردانی را که به دوستاقخانه در بندند از دم گردن زنند. در میان محبوسان جوانی بود که به رفتار نجیبانه ی خود صاحب منصب مامور خلیفه را سخت شیفته ی خود کرد، چنانکه پیش رفت و از او پرسید : - از کجایی ؟ - از مردم همدانم - گناهت چیست ؟ - نمی دانم - افسوس. دلم به جوانی و آراستگی تو می سوزد اما نمی توانم از فرمان خلیفه سر بپیچم. آیا در این دم آخر آرزویی داری که بر آورم؟ - آری، آرزو دارم بگذاری غذایی بخورم و آنگاه سر از تنم جدا کنی. امیر فرمان داد نان و گوشت و میوه ای فراهم آوردند و جوان با آرامش خاطر به خوردن پرداخت. چندان که امیر را از حالت او شگفت آمد، گفت : - چنان آرام و آسوده خاطر به تناول مشغولی که انگار کم ترین اندیشه ای از آنچه در انتظار توست نداری، حال آن که به هر حال ساعتی نخواهد گذشت که زیر تیغ جلاد بنشینی ! جوان سیبی از سبد میوه برداشت و به هوا افکند و گفت : - سیبی که به هوا افکنی تا فرود آید هزار چرخ می خورد ! هنوز لحظه ای نگذشته بود که سواری از راه رسید و فریاد کشان گفت : از ریختن خون بی گناهان دست بردارید که خلیفه المتوکل را کشتند !!

سفره ی دل را پیش مردم باز کردن

هر کسی را از آنچه در زندگی و خانه ی خود می گذرد آگاه کردن : " چه لازم است که آدم سفره ی دلش را پیش مردم باز کند ؟ " به کنایه، به اختصار سفره را باز کردن هم می گویند.

ع

عافیت باشد !
1) تعارفی است مهرآمیز یا از روی ادب، با کسی که عطسه کرده یا از گرمابه بیرون آمده است.
2) از سر مزاح، به کسی می گویند که اشتباهی خنده آور مرتکب شده یا شکستی (البته نه زیان بار) خورده است.

عمرش را داد به شما !

« پدر بزرگ بیچاره مان هم پارسال عمرش را داد به شما » کنایه را به مزاح درباره ی هر چیز که از میان رفته باشد نیز به کار می برند : « - ماشین بزرگ و قشنگی داشتی، چی شد ؟ - خدا بیامرزدش، عمرش را داد به شما »

ک

کارَت نباشد !
در این امر دخالت نکن . انجام این امر یا حل این مشکل را به من واگذار : " تو کارت نباشه، من راجع به این قضیه با عمویت صحبت می کنم . " " به محمود بگو کارش نباشه، خودم این کار رو به سامان می رسونم. " " ما کارمان نباشه، جمشید خودش هوای کار را داره . "

م

مرغ همسایه غازه !
آش همسايه روغن غاز دارد !
چيزی كه از آن ديگران چشمگيرتر است و گواراتر
مترادف :
" مرغ همسايه غاز است "
" مرغ همسايه، تخم غاز می كند ! "
" آفتاب همسايه، گرمتر است "
کتاب کوچه ج.1

می رم به آخور !

پادشاهی قطعه شعری را که سروده بود برای ملک الشعرای دربار خود، خواند تا ببیند چگونه است. شاعر گفت: شعر چندان پر ارجی نیست ! پادشاه خشمگین شد و فرمان داد که شاعر را چند روزی در طویله ی شاهی به آخور بستند.
چندی بعد، باز شاه را هوس شاعری به سر افتاد و قطعه ای دیگر ساخت و نزد ملک الشعرا قرائت کرد. شاعر پس از شنیدن شعر برخاست و به راه افتاد. شاه شگفت زده پرسید: کجا می روی؟ ملک الشعرا جواب داد : به آخور قربان !
کتاب کوچه ج.1.

مرغ آمین

مرغی افسانه ای است كه می گويند هرگاه كسی دعا يا نفرينی كند و در آن هنگام مرغ آمين در راه ( در حال پرواز ) باشد، آن دعا يا نفرين بی‌درنگ، به اجابت خواهد پيوست :
" مادره از جا در رفت و پسرش را نفرين كرد كه الهی داغت به دلم بماند !
-نگو مرغ آمين، در راه بود؛ پسره جلوی چشم مادره پرپر زد و مرد !! "

مرد را باریک الله می کشه، خر را سرباری !

گاه، تشویق و ترغیب دیگران وسیله ی تحمیقی ست که باعث نابودی شخص، می شود. همچنان که سرباری سبب از پا در آمدن حیوان بارکش می شود.
کتاب کوچه .ج.4

مال کافر را می خورند، بالاش شمشیر می زنند

مترادف : نان کافر می خوری ، شمشیر بر کافر مزن !!

مثل شترِ بالای مناره (نردبان)

چیزی که از کسی نهان، نتوان کرد. به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد که نهان شدستم اینجا، مکنیدم آشکارا !! (جلال الدین بلخی)

من می گم خواجه ام ، تو می گی (می پرسی) چند تا بچه داری ؟

من اصل را منکرم، تو از فرع آن می پرسی ؟

مال بچه یتیم نیست !

صرف مال یتیم تا هنگامی که کبیر نشده و اختیار دارایی خود را به دست نگرفته حرام است. به جای بچه یتیم، صغیر نیز به کار می برند.

ن

نگذار دهنم را باز کنم !
وادارم نکن اسرار یا حقایق را بگویم !!

ه

هیزم تر به کسی فروختن
هیزم تر به کسی فروختن، کنایه از فریب دادن از قبیل: وفا نکردن به عهد، با حیله از قول و قرار شانه خالی کردن، گندم نمایی و جوفروشی، دو رویی کردن و همین که خر از پل گذشت بد لعابی کردن است. به عبارت دیگر این ضرب المثل در مورد کسی به کار می رود که بدون هیچ دلیلی در مقام دشمنی و ناجوانمردی برآید و کسی را که با او هیچ اصطکاک منافعی ندارد بکوبد و زیان و ضرر برساند. در چنین مورد گفته می شود: به فلانی هیزم تری نفروختیم که با ما دشمنی می کند.
اما ریشه و علت تسمیهء آن:
... همان طور که می دانیم هیزم همان چوب خشک سوختنی است که از چوب های غیر صنعتی و افتادهء جنگل ها و یا شاخه های بریده شدهء درختان باغ ها و بیشه ها به دست می آید و پس از مدتی رطوبت و آب های جمع شده در منافذش را در مقابل تابش خورشید از دست می دهد و برای سوخت آماده می شود.
هیزم وقتی خشک باشد هم خوب می سوزد و ایجاد حرارت می کند و هم ذره ای دود از آن متصاعد نمی شود تا چشم را آزار دهد و در و دیوار اطاق و آشپزخانه را سیاه و کثیف کند. در زمان های گذشته هیچ چیز به اندازهء هیزم تر اهل خانه را آزار نمی داد زیرا در آشپزخانه با هیزم تر غذای مطبوع به دست نمی آمد و در اطاق ها هم به جای آنکه گرمی دهد و از زکام و سرماخوردگی جلوگیری کند دودش به چشم، می رفت و تمام اشیاء و لوازم خانه را دودآلود می کرد.
شاید این سوال پیش آید که هیزم فروش به جای هیزم خشک چه اصراری داشت که هیزم تر بفروشد و سر وصدای مردم را در بیاورد؟ جواب سوال این است که تهیه و تدارک هیزم تر خرج زیاد نداشت و به محض آنکه از درخت قطع می شد به خریدار بی اطلاع، تحمیل می شد و تبدیل به پول می شد در صورتی که برای تهیهء هیزم خشک مجبور بودند شاخه های بریده را در محل وسیعی روی هم بچینند و مدتی طولانی صبر کنند تا رطوبتش را در مقابل حرارت خورشید از دست بدهد و برای سوخت، آماده گردد به همین جهات در زمان های قدیم هیزم فروش ها هزار حیله و نیرنگ به کار می بردند که هیزم تر بفروشند و با هزینهء کمتر، سود بیشتر ببرند ولی خریدار هیزم هم به دقت سر و ته چوب ها را وارسی می کرد و هزار قسم من بمیرم و ترا به خدا و جان مولا... نثار هیزم فروش می کرد تا هیزم تر نفروشد! و ساکنان خانه را به زحمت نیندازد در غیر این صورت اگر هیزم دود می کرد در دل، هیزم فروش را نفرین می کردند. اگر غذا خوب نمی پخت یا بوی دود می گرفت به عزیزان هیزم فروش دشنام می دادند! خلاصه هر ناکامی را به حساب هیزم فروش می گذاشتند که هیزم تر فروخته و موجب بروز آن حوادث گردیده...
" امثال و حکم * جلد دوم * مهدی پرتوی آملی "

هارت و پورت کردن !

این مثل فقط در لغت نامه آمده و جای دیگر شنیده یا دیده نشده. مترادف بارت و بورت کردن. شارت و شورت کردن. زرت و زورت کردن. گرد و خاک کردن.

هوای آن بالاها چطور است ؟!

مترادف : به خدا نزدیکی، یه دعایی هم در حق ما بکن !

ی

يك گل آتش بردار،‌ اشتهايت را بترسان !
از سر مزاح، به كسی گويند كه بسيار می خورد يا نسبت به چيزی بسيار گرانبها و ممتنع الحصول، طمع كرده است.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.