رمضان رضایی و یدالله رفیعی
درباره علم کلام اسلامی باید گفت تاریخ پیدایش علم کلام مقارن با تاریخ ظهور اسلام است، زیرا با مراجعه به قرآن، روایات و تاریخ اسلام روشن میشود که بحثهای کلامی از نخستین روزهای ظهور اسلام در شکلی گسترده مطرح بوده است. بخش عظیمی از مباحثات کلامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با بتپرستان و اهل کتاب درباهای توحید، نبوت و معاد در قرآن کریم بیان شده است. چنان که بخش عظیم دیگری از آن در کتب و تاریخ ثبت و نقل گردیده است. (1)
ساختار اصلی علم کلام اسلامی به شکل امروزی پس از انتشار عقاید و آراء مذاهب و ادیان مختلف در میان مسلمانان از طریق فتوحات اسلامی و گسترش دامنهی حکومت اسلامی و اختلاط و آمیزش مسلمانان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، پدید آمد تا از عقاید اسلامی دفاع کند و به شبهات اعتقادی پاسخ گوید. اما طرح مباحثات کلامی در میان خود مسلمانان و پیدایش فرقههای دینی و کلامی به پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باز میگردد. یکی از نخستین و مهمترین اختلافات مربوط به مسئله امامت و خلافت است. و پس از آن اختلاف دربارهی قضا و قدر، صفات خداوند، ماجرای حکمیت و مانند آن است که به دنبال این اختلافات فرقههای قدریه، مشبِّهه، خوارج و سایر فرقهها پدید آمدند.
در نهایت این که تاریخ و پیدایش کلام اسلامی در معنای ظهور مذاهب کلامی دارای اصول و قواعد تعریف شده و روش معین کلامی، به اوایل قرن دوم هجری باز میگردد. در این تاریخ مذهب کلامی معتزله پدید آمد که دارای اصول و روش ویژه و روش کلامی است. البته مذهب امامیه از این نظر بر مذهب معتزله تقدم دارد، زیرا اصول و روش کلام امامیه از امام علی (علیه السلام) و دیگر امامان شیعه الهام گرفته است و بدینجهت میتوان تاریخ آن را عصر امام علی (علیه السلام) دانست. "در هر حال قرن دوم هجری را میتوان عصر رونق یافتن علم کلام و عصر تطور در روش بحثهای کلامی خصوصاً در میان اهل سنت دانست. چنان که شهرستانی گفته است رونق علم کلام از زمان حکومت عباسیان آغاز شده است". (2)
وی همچنین ترجمه کتب فلسفه از زبان یونانی به زبان عربی را سبب تحول در روشهای بحث در علم کلام دانسته است. (3)
علم کلام در صدر اسلام
خاستگاه نخستین علم کلام مناظرات و مجادلاتی که توسط مخالفان اسلام با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته است، که غالباً ناشی از تعصبات دور از منطق و حفظ امتیازات قومی و مذهبی بوده است، چنانکه طبرسی در کتاب احتجاج خود مناظرهی مشروحی از سران قریش با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نقل نموده، و در آغاز آورده است: روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار خانهی کعبه، آیات الهی را بر جمعی از اصحاب خود تلاوت مینمود، در این حال گروهی از سران قریش که عبارت بودند از: ولید بن مغیره مخزومی، ابوالبختری بن هشام، ابوجهل، عاص بن وائل سهمی و عبدالله بن ابی امیه مخزومی گرد آمده و دربارهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشرفت برنامه او سخن میگفتند، سرانجام تصمیم گرفتند تا با او به احتجاج پرداخته و (به زعم باطل خود) او را در جمع اصحابش تحقیر نمایند. (4)اهل کتاب نیز با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مجادلات بسیاری داشتند که در قرآن ذکر گردیده و منشاً همه آنها غرض ورزی بوده است. این نکته را نیز باید افزود که طرح مباحثات و مجادلات کلامی، علاوه بر اهداف و انگیزههای طراحان آنها، به زمینهها و شرایط مناسب نیز نیاز داشت. به عبارت دیگر، نخست از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حکم یا موضوع جدیدی مطرح میشد که چون با عقاید دینی بتپرستان و اهل کتاب منافات داشت، لذا آنان را به مبارزه کلامی با پیامبر برمیانگیخت، مثلاً هنگامی که حکم «تحویل قبله» از جانب خداوند صادر گردیده، و قبله مسلمانان از بیت المقدس به جانب کعبه تغییر داده شد، مخالفان پیامبر و به ویژه یهود، به مخالفت برخاسته و مسألهی محال بودن نسخ را مطرح کردند، و بر پایهی آن، تحویل قبله را مردود دانستند، و در نتیجه یک حکم جدید دینی و به دنبال آن یک حادثهی اجتماعی در تاریخ اسلام، منشأ طرح یک بحث جدید کلامی گردید. (5)
علم کلام بعد از پیامبر
همه صحابهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به برتری امام علی (علیه السلام) در پاسخگویی به سؤالات علمی اعتراف داشتند، بدینجهت وی در زمینهی پاسخگویی به مسائل اعتقادی همان موقعیتی را داشت که قبل از او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واجد آن بود بر این اساس شایسته است آن را دورهی خاصی از تاریخ کلام اسلامی بشمار آوریم.علت مطرح شدن تعالیم و آموزشهای کلامی در این دوره، همان چیزهایی است که در دوره پیامبر نیز بود و در رابطه با پرسشهای کلامی نیز آنچه از جانب غیرمسلمانان (اهل کتاب) مطرح گردیده است غالباً آهنگ امتحان داشته و غرض آنان کشف حقانیت آیین اسلام بوده است. بیشتر این پرسشها در نخستین روزهای پس از رحلت رسول گرامی مطرح میشده، (6) ولی پرسشهایی که از طرف مسلمانان مطرح گردیده غالباً مربوط به مسأله قضا و قدر و جبر اختیارند که مسائل جدیدی بودند، هر چند منحصر در آن نمی باشند.
این پرسشها نیز غالباً به انگیزهی یافتن حقیقت و زدودن جهل و ابهام بوده است، زیرا آنان از یک طرف با الهام از فطرت و خرد، انسان را فاعل مختار مییافتند، و نیز مجبور بودن او را مخالف با اصل عدل و حکمت خداوند میشناختند، و از طرفی دیگر، در تفسیر اصل قضاء و قدر الهی به خطا رفته و آن را مستلزم جبر میدانستند، بدینجهت از امام علی (علیه السلام) میخواستند تا آنان را در این جهت راهنمایی کند. (7)
پرسشهای کلامی مسلمانان در این دوره، نسبت به دورهی قبل افزایش چشمگیری دارد، و از جمله عوامل آن یکی این بود که با گذشت زمان مسلمانان فرصت بیشتری یافتند تا به تأمل در مفاهیم دینی و تدبر در قرآن بپردازند، عامل دیگر ارتباط و آمیزش آنان با ملتها و اقوام مختلف بود که در نتیجهی فتوحات اسلامی تحقق مییافت.
«در این روزگار (عهد خلافت عمر) دامنهی مباحث کلامی توسعه یافت؛ زیرا فتوحات بسیار، موجب اختلاط مسلمانان امتهای دیگر با فرهنگها و ادیان مختلف گردید، که در میان آنان دانشمندان عقاید و مذاهب وجود داشتند، و در نتیجه
مباحث کلامی رواج یافت». (8)
در بخش مناظرات کلامی این دوره، دو نمونهی شاخص وجود دارد: یکی در نخستین روزهای آن دوره مطرح گردید که مربوط به مسألهی خلافت و امامت است که از نظر متکلمان امامیه، مسأله امامت از مسائل اعتقادی و کلامی است، ولی از نظر متکلمان اهل سنت از مسائل اعتقادی به شمار نمیرود، و دیگری در آخرین روزهای آن که مربوط به ماجرای حکمیّت میباشد. (9)
ابن خلدون در این باره گفته است: «قصاوی امر الامامة انها قضیة مصلحیة اجماعیة و لا تلحق بالعقائد» (10): آخرین سخن در مورد امامت این است که میزان، رعایت مصلحت اجتماع، و اجماع ملت است، و از مسائل اعتقادی نیست، بدینجهت آن را از ملحقات مسائل علم کلام دانستهاند.
احمد امین، یکی از دانشمندان معاصر مصر، نیز آن را یک مسأله سیاسی محض دانسته که سیاستمداران جامعه اسلامی با توجه به مصالح عمومی در مورد آن تصمیم میگیرند، نامبرده اختلاف مهاجران و انصار را در مورد خلیفهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل بر عدم صدور نص بر امامت از جانب رسول اکرم دانسته است. (11)
اما شیعیان در این زمینه معتقدند که اینکه مسأله امامت جنبهی سیاسی دارد شکی نیست، ولی این امر مانع از عقیدتی بودن آن نمیباشد.
مهمترین عامل پیدایش ماجرای حکمیت و به دنبال آن ظهور فرقهی خوارج، کج فکری و سادهاندیشی بود، خوارج در مرحلهی نخست فریب نیرنگ معاویه را خورده و با اصرار زیاد، امام (علیه السلام) را وادار به قبول حکمیت نمودند، و در مورد نماینده سپاه امام نیز با افراد مورد قبول امام (عبدالله بن عباس و مالک اشتر) مخالفت نمودند و پس از آشکار شدن مکر معاویه گرفتار خطای دیگری شدند و اصل حکمیت را مخالف با قرآن و گناه بزرگ انگاشته و ارتکاب آن را مایه شرک پنداشتند. (12)
آنان در این موضعگیریهای نادرست و افراطی، به دنبال کسب قدرت و حکومت نبودند، بلکه خواهان و طرفداران حق بودند، لیکن آنچه میخواستند در حقیقت چیزی جز باطل نبود که در نظر آنان به صورت حق جلوهگر شده بود. چنانکه امام علی (علیه السلام) هر دو نکته را یادآور شده است و آنان را افرادی سبک عقل و کودن وصف نموده و فرموده است: «وَ اَنتُم مَعاشِر اَخِفّاهُ الهامِ، سُفَهاءُ الاَحلام». (13)
و نیز درباره اینکه آنان خواهان حق بودند، ولی در تشخیص دچار اشتباه شده بودند فرموده است: «لا تُقاتلوا الخَوارِجَ بَعدى، فَلَیس مَن طَلَبَ الحَقَّ فَاَخطَأه، كَمَن طَلَبَ الباطِلَ فَاَدرکه» (14) پس از من با خوارج مقاله نکنید، زیرا کسی که حق را طلب کند و در آن گرفتار خطا شود، مانند کسی نیست که باطل را طلب نموده و بدان دست مییابد (مقصود معاویه و اصحاب او است).
دوره اموی و عباسی
علم کلام در دوره سوم، از مرحلهی گفتار گذشت و وارد مرحلهی تدوین و نوشتار شد، گواه بر این مطلب سه رسالهی معروف کلامی است که در این عصر نگارش یافته است. یکی رسالهی منسوب به حسن بن محمد بن حنیفه (متوفای حدود100) که در سال 73 هجری تألیف گردیده، و دیگری رسالهی حسن بصری (م. 110) و سوم رسالهی عمر بن عبد العزیز (م. 101) میباشد. (15) لذا این دوره، دوره تطور علم کلام است. در این باره نیز آراء مختلفی ابراز شده است، برخی معتقدند که انتقال فلسفه یونان به میان اعراب یکی از مهمترین عوامل تطور کلام اسلامی است. (16) فلسفه یونان در فاصله اندکی توجه مسلمانان را به خود جلب کرد و به زودی از گسترش برخوردار شد بنابراین برخی بر این عقیدهاند که بسط و گسترش علم کلام معلول بسط و گسترش فلسفه بوده است. (17) برخی نیز تکامل علوم غیردینی را عامل تعیین کننده برای ایجاد پرسشهای جدید در ذهن بشر دانسته که آن پرسشها دین را به پاسخگویی فرا میخوانند و در نتیجه مایهی تحول علوم دینی (و از آن جمله علم کلام) میگردند. (18)آنچه که در این جا جای تأمل دارد این است که در عین اینکه برخی از مسائل کلامی تحت تأثیر مسائل فلسفی قرار گرفته و از این جهت تطوراتی در مسائل کلامی رخ داده است، و نیز برخی از آراء علمی در سرنوشت معرفتهای دینی و کلامی تأثیر نهاده و سبب تحول آنها شده است، ولی پارهای از تحولات کلامی معلول هیچ یک از دو عامل مزبور نبوده بلکه معلول یک رشته تحولات اجتماعی و سیاسی بوده است. (19)
گرچه نهضت ترجمهی کتابهای غیردینی به زبان عربی از اوائل دورهی عباسیان (عصر منصور) آغاز گردید، (20) ولی تا زمان مأمون (195-218) چیزی از آثار فلسفی ترجمه نشده است. (21) بنابراین ترجمه و نفوذ آراء فلسفی در دنیای اسلام و آشنایی متکلمان با آن به اوایل قرن سوم هجری بازمیگردد. بر این اساس تطورات کلامی که در قرن اول و دوم رخ داده ناشی از نفوذ آراء فلسفی نبوده است.
پینوشتها
1- محمد السید، محمد صالح، 2001، مدخل الی علم الكلام، ص82.
2- ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص32.
3- همان، ص30.
4- احتجاج: طبرسی، ص28-35.
5- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: دراسات فی علم الکلام و الفلسفه الاسلامیه، یحیی هویدی، ص79-83.
6- طبرسی، احتجاج، ص205-266.
7- احتجاج: ص209 و نیز صدوق، توحید: باب 60، روایت28.
8- طباطبائی، المیزان، ج5، ص 276.
9- بدیر عون، فیصل، الكلام و مدارسه، ص44-48.
10- ابن خلدون، مقدمه، ص 465.
11- ضحی الاسلام، احمد امین، ج3، ص4.
12- هویدی، یحیی، 1979، دراسات فی علم الکلام، ص90.
13- نهج البلاغه: چاپ صبحی صالح، خطبهی36.
14- نهج البلاغه، خطبهی 36.
15- ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج1، ص255.
16- بدیر عون، ص28.
17- فلسفه در ایران: مجموعهی مقالات فلسفی، مقالهی پیدایش و بسط علم کلام، رضا داوری.
18- بدیر عون، ص38.
19- ربانی گلپایگانی، علی، 1387، درآمدی بر علم کلام، ص 123.
20- تاریخ الخلفاء: سیوطی، ص 269.
21- تاریخ تمدن اسلام: جرجی زیدان، ج4، ص 555. ملل و نحل: شهرستانی، ج1، ص30.
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول