زبانهای ترکی با توجه به منشأ تکوینشان، از خانوادهای زبانی هستند که این خانواده به زبانهای مغولی و منچو - تونگوزی (1) بسیار نزدیک است. (2) زبانهای ترکی در تعدادی از هم از نظر ساختار زبان هم آواها و نظایر آن، وجوه اشتراک فراوانی دارند و مسلماً منشأ آنها به ادوار دُور تاریخی باز میگردد.
بسیاری از پژوهشگران این شواهد را دلیلی بر پیوند تکوینی میان کلمات و اصطلاحات و تغییرات ویژهی این زبانها میدانند؛ بنابراین، آنها را واحدهای یک خانوادهی زبانی مشترک یعنی آلتایی، میدانند (رامشتت، (3) پوپه، (4) رازانن، آلتو، (5) تکین، (6) و دیگران). برخی محققان نیز این شواهد را وامگیری زبانی از زبان دیگر میدانند که حاصل مناسبات تاریخی اقوام است. این عده با نظریهی مشهور به آلتایی مخالفاند (نمت، (7) لیگتی، (8) بنزینگ، (9) کلاوسن، (10) شچربک، (11) دورفر، (12) و دیگران).
هرچند نظریهی خانوادهی زبانهای آلتایی در قرن دوازدهم / هجدهم، اما ظهور کرد. (13) چون رامشتت، از تمام جنبههای ممکن برای وجود پیوند تکوینی این زبانها تلفیق جامعی عرضه کرده است، وی را بنیانگذار این نظریه میشناسند.
(14)
انتشار نظر رامشتت پس از مرگ او، در مباحثات تند اما پرباری که دربارهی اعتبار نظریهی آلتایی در گرفته بود، فصل جدیدی گشود. به رغم تداوم بحثها بسیاری از جزئیات زبانی و تاریخی آن روشن گشته و به موازات آن، حوزههای جدیدی در تحقیقات به وجود آمده است. (15)
کسانی که خویشاوندی زبانهای آلتایی یا حتی اورال - آلتایی را میپذیرند، امزوره، زبانهای کرهای و ژاپنی را نیز - که پیش از این به عنوان حلقههای فرضی در این شبکه مطرح بودند. (16)- جزئی از این مجموعه به شمار میآورند.
پیروان مکتب نوستراتیک (17)- که محور آن بازسازی تحول زبانهای اولیهای است که در گذشتههای دور دراوراسیا وجود داشت - یگانگی زبانهای آلتایی را از جنبهی تکوینی، نکتهی مهمی در نظریهی خود میدانند.
مخالفان نظریهی آلتایی، تطابقهای کهن بین ترکی، مغولی و منچو - تونگوزی را حاصل وامگیریهایی میدانند که به ویژه در مورد زبانهای ترکی، به بازسازی برخی ویژگیهای ساختاری در دورهای تاریخی که پیش از نخستین آثار مکتوب زبانی بوده است، کمک میکند. با وجود تضاد دیدگاه در مورد موضوع اصلی، در برخی جزئیات این بحث- که به دوران پیش از تاریخ اقوام آلتایی نیز مربوط میشود - میان آرا و تفاسیر، توافق وجود دارد. (18)
در مرحلهی جدید بررسی نظریهی آلتایی، ضرورت بهرهگیری دقیق از دیدگاههای سنّتی و معیارهای زبانشناسی تاریخی و تطبیقی آشکار شده است. (19) بهرهگیری از شیوهها و تجربههایی که عمدتاً نتیجهی مطالعات هندو اروپایی است، غالباً به علت نبودن منابع دربارهی ادوار اولیهی زبانهای آلتایی، به بنبست میرسد (به خصوص در مورد زبانهای مغولی و منچو-تونگوزی که محافظه کارتر از زبانهای ترکیاند).
معلوم شده است که بسیاری از جنبههای خاص تحول این زبانها به توضیحی مفصّلتر از اصطلاح «رابطهی ابتدایی شبهخویشاوندی» (20) (21) نیاز دارد؛ جنبههایی که به موقعیت جغرافیایی و تاریخی زیستگاه اصلی این زبانها و مهاجرتهای بعدی (مانند جابه جاییهای کند یا سریع و اختلاط اقوام در یک جا، دوزبانه یا چند زبانه بودن، مبادلهی زبان، عناصر لایههای اجتماعی و عوامل دیگر) بستگی دارد.
مسلماً عوامل یاد شده، در شرایط ایجاد مشابهتها و پراکندگی جغرافیایی آنها تأثیر عمیقی داشته است. این مشابهتها دامنهی شواهد زبانی موجود را کاملاً تغییر داده است. این قراین تاریخی، در مقایسه با زبانهای هند و اروپایی، کاملاً متفاوت و نیازمند رهیافتی خاص و منظم برای توضیح این واقعیات است.
ویژگیهای ساختاری
زبانهای ترکی از نظر آوایی، مصوتهای بسیار دارند و صامتهای آنها نسبتاً اندک است، خوشههای همخوان نیز در آنها وجود ندارد. نظامهای آوایی زبانهای منفرد، با اندک موارد استثنایی، همسانیهای فراوانی دارند.به علت نبودن تحقیقات میدانی در زمینهی تطبیقی، آرای بحثبرانگیز بسیاری دربارهی عناصر زِبَرزنجیری (22) (تکیه و نواخت) وجود دارد. عموماً بر آناند که در بیشتر زبانهای ترکی، تکیه روی هجانی اول است. (23) نواخت موسیقایی، (24) مستقل از تکیه است و روی آخرین هجا قرار میگیرد (25) و از طرف دیگر، بسته به معنای پسوندهای خاص، میتواند میگیرد جابه جا شود. (26)
قانون هماهنگی مصوتها، (27) که هماهنگی صامتها را نیز در پی دارد، یکی از ویژهترین مشخصههای زبان ترکی است. این قاعدهی صرفی (که از دیدگاه آوایی، همگونی همه جانبهای به همراه دارد) اساساً بر سه مختصهی متقابل مصوتها (پسین و پیشین؛ (28) گِرد و گسترده؛ (29) باز و بسته) (30) استوار است، قواعد دقیق بعدی که توالی مصوتها را تعیین میکند، در ساختار کلمه بیان شده است. هماهنگی، منحصر به تک واژههای پایه نیست، بلکه تا تکواژههای وابسته (31) (پسوندها) نیز بسط مییابد و گونههای آوایی بیشتری پدید میآورد.
معروفترین نمونهی هماهنگی مصوتها، هماهنگی کامی (32) است، به این معنی که در یک کلمه فقط مصوتهای پسین یا پیشین میتوانند واقع شوند. این حالت در همهی زبانهای ترکی وجود دارد. در گروه مصوتهای گِرد و گسترده، الگوهای گوناگونی هست و با توجه به این موضوع، دو گونهی اصلی وجود دارد:
(الف) هماهنگی لبی، که در نتیجهی آن، مصوتهای بسته علاوه بر تقسیم به پسین در برابر پیشین، به گِرد در برابر گسترده تقسیم میشوند؛ (ب) کشش لبی، که در نتیجهی آن، مصوتهای باز با مصوتهای گرد هماهنگ میشوند.
به سبب ویژگیهای انحصاری این نظام آوایی، ترکیب الگوهای آن، مانند گونههای فرعی دیگر در هر زبانی، خاص خود این زبانهاست. بنابراین، در انواع زبانهای ترکی قدیم و جدید، میزان تحقق قاعدهی هماهنگی مصوتها، بسته به گسترش آن زبانها، درجات متفاوتی دارد.
در کاربرد تمام نمونههای هماهنگی مصوتها استثناهای فراوانی هست؛ به ویژه در مورد وامواژهها که اغلب به میزان معتنابهی میتوانند استقلالآوایی خود را حفظ کنند.
یکی از مختصات جالب توجه زبانهای ترکی، ماهیت پیوندی (33) آنهاست. این اصطلاح که غالباً بر آن خرده گرفتهاند، اساساً بر تضاد با زبانهای صرفی تأکید میکند (مثلاً زبانهای هند و اروپایی). این ویژگی (پیوندی بودن) به استفاده از تک واژههای وابسته (پسوندها) در حد اشتقاق لغت و عملکرد دستوری به روشی تقریباً اختصاصی دلالت دارد.
حرف تعریفهای معیّن و جنس دستوری (مذکر و مؤنث و خنثی) در زبانهای ترکی وجود ندارد. در مورد اعداد، شکل مفرد اسامی به کار به کار میرود (معدود مفرد است). حروف اضافه [پیش از متمم] نمیروند.
دستگاه نحوی زبان نسبتاً ساده است. پسوندهای صرفی (34) در مفرد و جمع یکسان است، چون جمع پسوند مستقلی دارد. مقولات دستوری (35) (انواع کلمه) در ترکی محدود است و اساساً میتوان آنها را به اسم و فعل و حرف تقسیم کرد. هیچ نشانهی دستوری برای تمایز میان اسم و صفت وجود ندارد.
زبانهای ترکی از نظر مشتقهای فعلی بسیار غنیاند. اسم فعل و صفت فعلی و اسم مصدر یا حاصل مصدر در این زبانها، کارکرد مهمی در ساختار نحوی دارند.
یک عامل اساسی در نحو، معرّف (صفت، مضافُالیه، بدل) است که همیشه مقدّم بر کلمهی مُعَرَّف (مثلا یک اسم) میآید و اسم در حالت اضافی (مِلکی) پیش از اسمی که نشان دهندهی مالکیت است (مضاف) قرار میگیرد.
با توجه به ساختار جمله، موقعیت عناصر تشکیل دهندهی آن (ترتیب کلمات) تعیین کننده است. گاه، اصل عمدهی اعمال دستوری، همپایگی و تناسب است. عبارت پیرو که با حرف ربط با ضمایر موصولی آغاز میشود، نشان دهندهی نفوذ زبانهای بیگانه است.
بیشتر این ویژگیهای اساسی، که با عناصر فرعی دیگر تلفیق شده است، بین زبانهای فینو - اوگری (36) [= فنلاندی - مجارستانی] مغولی، منچو - تونگوزی، کرهای و ژاپنی مشترک است و به آنها مختصات مشترک چشمگیری میدهد که آنها را از سایر زبانهای اوراسیابی جدا میسازد. پینوشتها:
پینوشتها:
1. Manchu-Tungus.
2. بریتانیکا، ذیل "Altaic languages"؛ ایرانیکا، ذیل" Altaic.
3. Ramstedt.
4. Poppe.
5. Räsänen.
6. Aalto.
7. Tekin.
8. Németh.
9. Ligeti.
10. Benzing.
11. Shčerbak.
12. Doerfer.
13. پویه، ص 125-126.
14. ر. ک. آلتو، ص 161 به بعد.
15. ر. ک. کلاوسن، 1956، ص 181به بعد؛ همو، 1966، ص 81 به بعد.
16. ر.ک. پویه، ص 149 به بعد؛ آلتو، ص 175به بعد؛ میلر، 1979، ص 1 به بعد؛ استریت، ص 101 به بعد؛ منگس، ص 234 به بعد.
17. Nostratic School.
18. دورفر، 1981ب، ص 93 به بعد؛ همو، 1984، ص 37-38.
19. ر. ک. همو، 1972-1973، ص 50 به بعد؛ همو، 1981- 1984، ص 35 به بعد؛ همو، 1981الف، ص 39 به بعد.
20. relationship - like primaeval relation.
21. اصطلاحی که نِمِت در ص 63 به کار برده.
22.suprasegmental elements.
23. پویه، ص 180.
24. musical tone
25. همانجا، بازن، ص 11.
26. همانجا، گابن، ص10.
27. vowel harmony
28. back & Front.
29. rounded & unrounded.
30. high & low.
31. bound morphemes.
32. palatal harmony.
33. agglutinative nature.
34. case suffixes.
35. parts of speech
36. Finno - Ugric
رئیسنیا، رحیم ... [و دیگران]، (1389) ترکان، تاریخ، زبان، ادبیات، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.