یادگیری کارآفرینانه: مدلی مفهومی مبتنی بر روایت

یادگیری کارآفرینانه مدت‌ها است که به عنوان یک حوزه مهم تحقیق در ارتباط با مطالعات آکادمیک کارآفرینی و پیشرفت عملی کارآفرینان جدید مطرح شده، اما این حوزه تا کنون به خوبی درک نشده است. این مقاله از مطالعه یادگیری
دوشنبه، 17 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
یادگیری کارآفرینانه: مدلی مفهومی مبتنی بر روایت
 یادگیری کارآفرینانه: مدلی مفهومی مبتنی بر روایت

 

برگردان: دکتر سعید جعفری مقدم (1)
سما لشکری (2)، مریم جلیل‌زاده (3)


 

مقدمه

یادگیری کارآفرینانه (4)مدت‌ها است که به عنوان یک حوزه مهم تحقیق در ارتباط با مطالعات آکادمیک کارآفرینی و پیشرفت عملی کارآفرینان جدید مطرح شده، اما این حوزه تا کنون به خوبی درک نشده است. این مقاله از مطالعه یادگیری کارآفرینانه در صنایع خلاق و رسانه‌ای (5)، نشأت گرفته است که به دو سؤال زیر پاسخ می‌دهد.
1) مردم چگونه یاد می‌گیرند که به شیوه‌های کارآفرینانه کار کنند: آیا تجربیات و فرآیندهای مشخصی در یادگیری آنها وجود دارد که بتوان ارتباطی بین آنها و نظریات یادگیری موجود برقرار کرد؟
2) آیا می‌توان چارچوبی مفید برای فهم یادگیری سازمانی چه در بعد علمی و چه در بعد مفهومی ارائه داد؟
این مقاله دو قضیه را مطرح می‌کند. اولین موضوع این است که یادگیری، بخش اساسی و درستی از پروژه کارآفرینانه است که در آن انسان و اجتماع و فعالیت‌های رفتاری به اندازه ویژگی‌های اقتصادی که معمولاً در کانون توجه هستند، مورد توجه قرار می‌گیرند. موضوع دوم مدل مفهومی است که فرآیند یادگیری کارآفرینانه را شرح می‌دهد و می‌تواند در آموزش کارآفرینانه و توسعه به کار گرفته شود.
کارآفرینی، فرایند به هم پیوسته‌ای از خلق فرصت، تشخیص فرصت و عمل در راستای فرصت، نوآوری ترکیبی و تصمیم‌گیری و اجرای آن است. این تعریف با تعریف شِین (6) منافاتی ندارد. یادگیری، فرایند معنابخشی است که مردم را قادر می‌سازد به گونه‌ای متفاوت عمل کنند و شامل دانستن، عمل کردن و درک چرایی اعمال است.
افراد طی فرایند یادگیری، از طریق تجربیات زمینه‌ای معنی‌سازی می‌کنند و حقیقت (موجودیت) جدیدی را خلق می‌کنند. کارآفرینی و یادگیری به طور ذاتی فرایندهایی سازنده و رفتارهایی اجتماعی هستند. بنابراین اصطلاح یادگیری کارآفرینانه به معنی یادگیری نحوه تشخیص فرصت و عمل در راستای فرصت‌ها و فعالیت‌های متقابل اجتماعی به منظور تأسیس، سازماندهی و مدیریت کسب و کارهای مخاطره‌آمیز است.

1- خلاصه‌ای از ادبیات مرتبط با موضوع

در مورد سؤال اول و اینکه افراد چگونه یاد می‌گیرند به شیوه‌های کارآفرینانه عمل کنند، باید گفت: گرچه همچنان سلطه تفکر اقتصاد - محور و مبتنی بر واقعیت بیرونی، پایدار است؛ اما این طرز تفکر، فهمی محدود از فرایندهای انسانی و اجتماعی مؤثر در کارآفرینی و یادگیری ارائه می‌دهد.
اگرچه سهم اقتصاد را نباید نادیده انگاشت، و افرادی همچون اسچامپتر (7) و کرزنر (8) اهمیت یادگیری را در فرایند کارآفرینی مورد توجه قرار داده‌اند، اما محدودیت‌های تئوری اقتصادی را در درک حوزه‌های انسانی، اجتماعی و روانشناسی رفتار کارآفرینانه تشریح کرده‌اند. تحقیقات اخیر در رابطه با شناخت کارآفرینانه ناشی از پارادایم شناختی که در واقع بر مبنای مفهوم سازی‌های فردی (نه اجتماعی) و ذهنی (نه رفتاری) شکل می‌گرفت، نیز به محدودیت‌هایی مبتلا بود.
این نتایج را می‌توان در الگوریتم «مدل پویای یادگیری کارآفرینانه» که توسط مینیتی و بیگراو (9) مطرح شد، مشاهده کرد. همان طور که اسپینوزا (10) و همکارانش در سال 1977 نیز آن را مورد توجه قرار داده‌اند. برای فهم بهتر فرآیندهای انسانی مرتبط با کارآفرینی، لازم است به کارآفرینی فراتر از رویکردهای اثبات‌گرایانه (11) و واقع‌گرایانه (12) نگریست.
مهم‌ترین نتیجه‌ای که از دامنه وسیعی از ادبیات علمی موجود درباره آموزش کارآفرینی می‌توان گرفت آن است که گرچه آموزش می‌تواند آگاهی فرهنگی، دانش و مهارت‌هایی برای کارآفرینی ایجاد کند ولی هنر اقدام یا عمل کارآفرینانه، به صورت تجربی و در میدان کسب و کار آموخته می‌شود، نه در محیط آموزشی و یادگیری باید به نحوی سازنده و فعال انجام شود، نه فقط از طریق فرآیندهای آموزشی صرف، و این در واقع موضوع سؤال دوم است که آیا می‌توان چارچوبی برای فهم یادگیری کارآفرینانه ایجاد کرد.
پارادایم شناختی در مقوله مطالعه یادگیری هم صادق است. این پارادایم محدودیت‌هایی دارد که ناشی از به کارگیری مفهوم پردازش اطلاعات فردی برای فهم تفکر و توانایی انسان برای یادگیری است. در قلمرو مکتب شناخت نیز پژوهشگرانی بودند که تئوری‌های تجربی و اجتماعی را برای یادگیری مطرح کردند و در آن، اقدام، مفهوم‌سازی و فعالیت اجتماعی را با هم ترکیب نمودند، در حالی که سهم زبان، ساختارگرایی (13) و مباحثه (14) در فهم یادگیری با تلاش‌های کلی، (15) ویگوتسکی (16) و هری (17) توسعه یافت. وینجر (18) در سال 1998 یک تئوری اجتماعی و رفتاری جامعه را درباره یادگیری توسعه داد که ابعادِ معنا، عمل، هویت و جامعه را در بر می‌گرفت. این تئوری مبنایی مفهومی برای مدل یادگیری کارآفرینانه ایجاب می‌کند که مشارکت اجتماعی و عملکرد انسانی را با شناخت مطابقت می‌دهد و تئوری یادگیری پیشرفته را برای کاربرد در کارآفرینی، توانمند می‌سازد. این مبنای مفهومی هم چنین قادر است از حد مفهوم فردی یادگیری کارآفرینانه فراتر رود.
از ادبیات موجود درباره یادگیری کارآفرینانه می‌توان سه پرسش را استخراج کرد؟ اول اینکه افراد چرا و چگونه هویت‌های کارآفرینانه خود را توسعه می‌بخشند (پرورش می‌دهند)؟ دوم اینکه افراد چگونه یاد می‌گیرند فرصت‌های برآمده از تجارب اجتماعی‌شان را شناسایی و دنبال کنند؟ و سرانجام اینکه افراد چگونه یاد می‌گیرند با توسل بر فرآیندهای بین فردی بنگاه‌هایی را ایجاد و مدیریت کنند؟ با کشف این سه سؤال، درکی جدید از یادگیری کارآفرینانه میسر می‌شود که روش‌شناسی آن در بخش بعد پیشنهاد می‌شود.

2- روش‌شناسی

روش شناسی این مطالعه، ساخت‌گرایی اجتماعی (19)، روایت (20) و تفسیر (21) است. رویکردهای روایی به عنوان روش‌هایی معتبر در مطالعات تفسیری کارآفرینی شناخته شده‌اند. در این مطالعه موردی، از روایت برای تشریح فرایندهای یادگیری کارآفرینانه در «دنیای زندگی» کارآفرینان، آگاهی از اقدامات و تعاملات آنان در محیط فعالیتشان و اقدامات مخاطره‌آمیز فردی و سازمانی و یادگیری‌های آنان، استفاده می‌شود.
این تحقیق در صنعت رسانه خلاق در انگلستان در محیطی انجام گرفته که در آن تغییر سریع، ریسک زیاد و نوسانات بالا و فرصت‌های ایجاد کسب و کار جدید و رشد، بسیار آشکار است. به هر حال به دلیل بی‌توجهی خط مشی‌گذاری عمومی به کسب و کارهای متوسط (22) و نیازهای یادگیری و توسعه کارآفرینان خلاق، فرایند کارآفرینانه و بعد یادگیری آن به خوبی فهمیده نشده است. بنابراین درک جدیدی از ارزش‌های عملی و آکادمیک می‌تواند ایجاد شود و ضمن اینکه به نظر می‌رسد (این درک) محدود باشد، ممکن است در کارآفرینی فرهنگی در انگلستان و احتمالاً مناطق دیگر، به کار گرفته شود.
این مطالعه، کارآفرینان نوظهور را شناسایی کرده و شخصیت آن‌ها و توسعه کسب و کارشان را از طریق یک سلسله مطالعات عمیق درباره‌ی زندگی آنها، دنبال می‌کند. چالش‌های روش‌شناسی برآمده از این رویکرد، مسائل مرتبط با انتخاب و حفظ تعهد و مشارکتِ شرکت کنندگان در مستندسازی داستان این کارآفرینان، بازتاب گفتگوها و مسأله معناداری تعامل خود پژوهشگران با شرکت‌کنندگان در پژوهش بود.
دامنه مطالعه به سه شرکت کننده محدود شده بود تا به جای بررسی سطحی بتوان مطالعه‌ای عمیق بر روی آنان انجام داد. این سه شرکت کننده از طریق توصیه، روابط اجتماعی و شبکه‌ای، انتخاب، و برای مشارکت دعوت شدند. معیار انتخاب این شرکت‌کنندگان این بود که اخیراً کسب وکار رسانه‌ای فرهنگی را راه‌اندازی کرده باشند و نوع فعالیت آنها از سایر انتخاب شوندگان متمایز باشد، برای شرکت در تحقیق آمادگی کامل داشته باشند و درصدد باشند کسب و کار خود را به شیوه‌های نوآورانه رشد و توسعه دهند. کارآفرینان شرکت کننده و کسب و کارهایشان که به صورت مطالعه موردی مطرح می‌شوند، عبارتند از:
* Sawari Culture : کسب و کار مبتنی بر سفارش از طریق پست الکترونیکی که سرگرمی و کالاهای رسانه‌ای را در بازار رو به رشد آسیا عرضه می‌کنند (kal).
* Bluefish شرکت نمایندگی طراحی، شناسایی و بازاریابی (Tony).
* Shires FM، یک گروه ایستگاه رادیویی مستقل (mike).
پژوهشگر در یک دوره دو ساله، به عنوان نویسنده همکار، با هر یک از شرکت‌کننده‌ها همکاری کرد و طی آن مصاحبه‌های چندگانه‌ای درباره داستان زندگی آنان انجام داد. هدف وی از این مصاحبه‌ها خلق گزارشی از تجارب آنها در پرورش فردی و توسعه کسب و کارشان بود.
دامنه این مصاحبه‌ها عبارت بود از: داستان مسیر شغلی و کسب وکار شرکت‌کنندگان از آغاز تاکنون و شناسایی و کشف رویدادهای آموزنده کلیدی مانند دلایل آنان برای تصمیم به آغاز یک کسب و کار و تجربه‌های بعدی و تغییرات و نکات آموزنده به دست آمده.
هر مصاحبه در 27 طبقه که از طریق تجزبه و تحلیل مباحثه‌ای (23) ایجاد شده بود، بازنویسی و کدگذاری شد. این کار مقایسه گزیده گفته‌های کدگذاری شده مشابه، بین سه مطالعه موردی، و تئوری پردازی را امکان‌پذیر می‌کند. برای جزئیات مکمل و تأیید کننده، یافته‌هایی شامل موارد زیر گردآوری شد:
مشاهده اجتماعی شرکت کننده‌ها در جلسات کسب و کار و سایر تعاملات آنان، گفتگوهای آنها با همکارانشان و بررسی نمونه‌هایی از دستاوردهای خلاق و تجاری بنگاه آنان. مطالب (یاد شده) در پیش نویسی برای هر مطالعه موردی تنظیم شد و گفته‌ها با همکاری شرکت کنندگان و با استفاده از ساختار کدگذاری، با هدف توسعه مدلی ادراکی برای یادگیری کارآفرینانه، مرور و مقایسه شد.

3- یافته‌ها

حاصل این گزارش‌ها سه نکته مشترک اصلی بود که به یادگیری شرکت کنندگان و نیز نتایج برگرفته از بررسی ادبیات موضوع مرتبط می‌شد. این موارد عبارت بودند از: پیدایش شخصیت فردی و اجتماعی، شرکت یا کسب و کار مذاکره‌ای و یادگیری زمینه‌ای. علاوه بر این، 11 موضوع فرعی دیگر نیز شناسایی شد که با ترکیب آنها با هم، مدل یادگیری کارآفرینانه (شکل 1) شکل گرفت. در ادامه شرحی درباره هر یک از موضوع‌های اصلی و فرعی مذکور و گزیده‌هایی از مطالب مربوط به هر مطالعه موردی ارائه شده است.
 یادگیری کارآفرینانه: مدلی مفهومی مبتنی بر روایت
توضیح شکل شماره 1: مدل سه بعدی یادگیری کارآفرینانه

3-1- پیدایش شخصیت فردی و اجتماعی

پیدایش شخصیت فردی و اجتماعی، توسعه هویت اجتماعی است که شامل زندگی گذشته و تجربیات خانوادگی، آموزش و شکل‌گیری مسیر شغلی افراد و ارتباطات آنها می‌باشد. افراد برای تبدیل شدن به فردی کارآفرین، هویت فردی و اجتماعی خود را مورد بازنگری قرار می‌دهند و درباره کسی که هستند و کسی که می‌خواهند باشند و این که ترجیح می‌دهند چگونه در جامعه شناخته شوند، تأمل می‌کنند. در ادامه فرآیند پیدایش شخصیت فردی و اجتماعی را با نقل داستان "کال" از شرکت Sawari Culture شرح می‌دهیم:
من در کسب و کار چاپ و نشر - که متعلق به شوهرم بود - کار می‌کردم. به تدریج، متوجه شدم می‌خواهم کاری بیش از این انجام دهم. این صنعت مردانه بود و بیشتر ارباب رجوع‌های ما مردهای آسیایی بودند که در مورد من چنین می‌اندیشیدند: "او همسرش است و همه کاری که انجام می‌دهد دفترداری است." در آن زمان من به فکر و نظر آنها در مورد خودم اهمیت نمی‌دادم، ولی بعدها دیگر این نظر را خوشایند نمی‌دانستم و می‌خواستم آن را به چالش بکشم و با آن مقابله کنم.
فهم این موضوع که من بخواهم کارهای خلاقانه انجام دهم، برای شوهرم بسیار سخت بود. به این دلیل که ما در محیطی با نگرش‌های ارتودوکسی رشد کرده بودیم که در آن درباره کارهای ویژه دختران وکارهای مناسب پسران دیدگاه‌های زیادی مطرح بود. شروع کردم به کارهای طراحی کامپیوتری که واقعاً از آن لذت می‌بردم. اما به مرحله‌ای رسیدیم که دیگر نمی‌خواستم تنها به عنوان یک همسر و یک مادر ایفای نقش کنم. می‌خواستم فردی باشم که اختیار خود را در دست دارد. چیزی درونم می‌گفت: «این درست نیست، این حق نیست، توانایی من خیلی از این بیشتر است».
این باعث شد بفهمم که می‌توانم کسب و کار خود را انجام دهم، شما ایده‌ای برای کاری دارید که می‌خواهید آن را تحقق ببخشید و توسعه دهید. من می‌خواهم کاری را برای خودم انجام دهم. این طور نیست که بگویم «همه این کار به خودم تعلق دارد و این کسب و کار را خودم به تنهایی به وجود آورده‌ام». نمی‌توانم چنین ادعایی داشته باشد. شما مجبورید حمایت دیگران را هم جلب کنید و این از طرق مختلف انجام می‌گیرد، ولی من همیشه این نیرو و باور را داشتم که می‌خواهم کاری را محقق نمایم.
داستان کال مثالی است از ایجاد هویت کارآفرینانه از طریق شکل‌گیری هویت فردی و اجتماعی که چهار موضوع فرعی، ساختار روایی از هویت، نقش خانواده، هویتی که در اثر تکرار و تمرین شکل می‌گیرد، و کشمکش بین هویت کنونی و هویت آتی را در آن می‌توان تشخیص داد.
افراد به عنوان یک نویسنده و روایتگر، از طریق نقل داستان‌هایشان به صورت اتوبیوگرافی - که خود در آنها نقش اصلی را ایفا می‌کنند - هویت خویش را می‌سازند. هنگامی که آنها از طریق داستان‌هایی که می‌گویند، هویت خویش را معنا می‌بخشند و در ذهن خود و دیگران، به گونه‌ای متفاوت از خویش یاد می‌کنند و به بازآفرینی خود می‌پردازند؛ از هویت کارآفرینانه آنها به نحوی اجتماعی یاد می‌شود. هنگامی که تجربه‌های یادگیری، هویت فردی و اجتماعی آنها را شکل می‌دهد، تغییر و توسعه حاصل می‌شود.
نقش خانواده‌ها در شکل‌گیری هویت‌ها و اقدامات تعیین کننده است. داستان‌های کارآفرینانه با ارجاع به روابط شخصی با والدین، همسران و فرزندان، ساخته می‌شوند. در مقابل، از طریق کارآفرینی، روابط با اعضای خانواده تغییر پیدا می‌کند. این مساله به ویژه در مورد «کسب و کارهای خانوادگی» صادق است، همان طور که در داستان کال دیدیم، او هویت خود در ارتباط با روابط خانوادگی، ازدواج و فرزندانش را مورد بازنگری قرار داد و به گونه‌ای متفاوت از آنها سخن گفت. شرکت کنندگان مرد از نقش‌های خود به عنوان پدر و شوهر سخن گفتند و اینکه چگونه آنان هویت حرفه‌ای خویش را پا به پای هویت خانوادگی مدیریت کرده‌اند. واضح است که سخن گفتن از نقش‌ها و انتظارات، در سنت‌های اجتماعی و فرهنگی، مثل نقش‌های جنسیتی زن و شوهر یا پدر و مادر، سهم مهمی در شکل‌گیری هویت اجتماعی افراد دارد. این بعد خانوادگی نباید در توسعه کارآفرینانه نادیده گرفته شود. هر چند که تغییرات زیادی در وضعیت خانواده ایجاد می‌کند (از جمله از طریق عدم حضور والدین).
افراد با فعالیت‌های فردی و اجتماعی، انجام اقدامات و پذیرش نقش‌هایی که در شغل خود تجربه می‌کنند، هویت خویش را پرورش می‌دهند. همان‌طور که کال، استعداد خود برای طراحی خلاقانه را از تجربیات خود کشف کرد، افراد یاد می‌گیرند چگونه توانایی‌های خود را در شبکه‌های اجتماعی و روابط صنعتی به کار بگیرند. این توانایی‌ها، مهارت‌ها و آگاهی از چگونگی انجام کارها، معمولاً در فعالیت اصلی و محوری بنگاه جدید به کار گرفته می‌شوند.
در قصه‌های کارآفرینانه، معمولاً تنشی بین هویت فعلی و هویت آتی وجود دارد؛ جایی که نارضایتی از واقعیت موجود، از طریق اقدام کارآفرینانه توصیف می‌شود، این ممکن است دلیلی برای «کارآفرین شدن» باشد. اینها می‌توانند رویدادهای قوی باشند که در آن، این تشخیص هیجانی وجود دارد که واقعیت (تاکنون) تجربه شده حس خوبی ایجاد نکرده است این نه تنها یک ناسازگاری شناختی، بلکه برانگیزاننده و محرک است. تصمیم برای اتخاذ کسب و کارهای مخاطره‌آمیز جدید معمولاً با رد شرایط موجود (وضعیت نارضایت‌بخش کنونی)، اصرار به خلق واقعیتی جدید و هویتی تغییر یافته، مرتبط است.
بنابراین افراد از وضعیت «شاغل ناراضی بودن» در نقش‌های کاری، که در آن فعالیت‌ها و هویت اجتماعیشان از طریق دیگران تعریف شده و با آنچه که احساس می‌کنند درست است، تناقض دارد، به سمت ایجاد واقعیتی جدید پیش می‌روند که در آن با ایجاد کسب و کار مخاطره‌آمیز جدید می‌توانند به شیوه‌هایی کار کنند که با ارزش‌ها و شخصیتشان هماهنگی داشته باشد.
اقدام کارآفرینانه، گزینه‌های ممکنی از «آنچه می‌تواند باشد) را به واقعیتی مسلم تبدیل می‌کند و مسئولیت شکل دادن به رویدادهای آینده را بر عهده می‌گیرد. این گذاری است از هویتی که توسط دیگران تعریف می‌شود، مانند نقش‌های کاری یا خانوادگی، به ایجاد هویتی جدید. این فرآیند با تجربه عدم اطمینان هیجانی همراه است که ناشی از تغییر وضعیت از حالت شرکت کننده (و بازیگر) به حالتی است که در آن فرد، نقش تهیه کننده و کارگردان نمایش کارآفرینانه را بر عهده می‌گیرد. این تغییر با وجود اعتماد به نفس و خودباوری میسر خواهد بود.

3-2- یادگیری زمینه‌ای

یادگیری زمینه‌ای با شرکت در جامعه، صنایع و شبکه‌هایی که در آن تجربه‌های فردی به یکدیگر مرتبط می‌شوند، با هم مقایسه می‌شوند و مفاهیم را با هم تسهیم می‌کنند، شکل می‌گیرد. افراد از طریق این روابط و تجربه‌های موقعیتی می‌تواند درک شهودی و توانایی خویش را برای شناسایی فرصت‌ها، افزایش دهند. اینگونه یادگیری، استنباط فرد از شخصیت خویش را در ارتباط با نحوه یاد کردن (استنباط) وی از ایجاد کسب و کاری مخاطره‌آمیز قرار می‌دهد. همان‌گونه که افراد در بستر اجتماعی‌شان یاد می‌گیرند که «چه کسی می‌توانند باشند» و «چگونه با دیگران کار کنند تا به اهدافشان دست یابند»، این واقع گرایی را یاد می‌گیرند که چه می‌تواند باشند و چه نمی‌توانند باشند.
این موضوع با ارائه خلاصه‌ای از قضیه شایرز اف ام (24) (یکی از سه مطالعه مورد این تحقیق)، یادگیری زمینه‌ای Mike و سه موضوع فرعی مرتبط با این نوع یادگیری (شامل: یادگیری از طریق غوطه‌ور شدن در صنعت، شناخت فرصت‌ها از طریق مشارکت فرهنگی و نظریه‌های کاربردی اقدام کارآفرینی) نشان داده می‌شود.
«من کارم را در رادیو از سن 15 سالگی شروع کردم. کمی در «رادیو بیمارستان» کار کردم، بعد تجربه کاری‌ام را در ایستگاه رادیو محلی آغاز کردم. خیلی جالب بود، من می‌خواستم آنجا باشم و کارهایی را انجام دهم که می‌توانستم نشان دهم ارزشمند هستند. این کا را در دوران مدرسه، بعدازظهرها و آخر هفته‌ها انجام می‌دادم. برنامه خودم را وقتی که 17 ساله بودم اجرا کردم و تا دوره دانشگاه آن را ادامه دادم. بعد از آن، همان شرکت شغل مهارت آموزی برای اداره یک ایستگاه رادیویی جدید کوچک را به من پیشنهاد کرد.
باید کار را به خوبی انجام می‌دادم و کار خیلی سختی بود. بعداً به یک ایستگاه رادیویی بزرگ‌تر رفتم تا کارکنانش را با تمام قدرت اداره کنم. این مدت دریافتم گذشته از اینکه ممکن است هدف‌ها، چشم‌اندازها و مقاصدی برای خود داشته باشم، شغل من این است که انسان‌های دیگر را در دستیابی به اهدافشان کمک کنم؛ چرا که به تنهایی نمی‌توانستم کاری از پیش ببرم. برای شش ماه کار، خیلی خوب پیش رفت، درآمد و تعداد شنوندگان افزایش پیدا کرد. اما بعد رکودی در بازار به وجود آمد، شرکت در مسیر دیگری گام نهاد و من به شدت خسته شده بودم. شغلم را رها کردم، اگرچه ریسکی بزرگ را متقبل می‌شدم، ولی (وضعیت موجود) تضاد بسیار زیادی با باورهایم داشت.
آنجا هیچ ایستگاه رادیویی بازرگانی وجود نداشت. بنابراین با شرایطی که (راه اندازی آن) تبلیغ شده بود، تقاضایی برای دریافت مجوز دادم. من سهام‌داران (سرمایه‌گذاران) دیگری پیدا کردم و آنها را به سرمایه‌گذاری متقاعد کردم. ما گمنام بودیم، ولی مجوز را گرفتیم و به این ترتیب من عهده‌دار رادیو شایر FM شدم.
اصلاً دوست نداشتم کاری را انجام دهم که به کل با آنچه به درستی آن اعتقاد داشتم در تضاد باشد و من در این مسیر موفق بودم، همین فرصتی بود که سازمانی را از همان ابتدا با ایده خودم اداره کنم.
می توانم به شما بگویم کلید اصلی موفقیت چه بود؛ چرا که بسیاری اوقات بر همین اساس کار کرده‌ام. بخشی از آن هنر بود، بخشی علم و بخش دیگر، همان چیزی است که احساس می‌کنید درست است. اگر بپرسید برای تدوین برنامه رادیویی مان چقدر تحقیق می‌کردم؟ پاسخ می‌دهم خیلی کم، من می‌دانستم چه چیز کارساز است. این یک رویکرد است که باید احساسش کنی. ما بازار خودمان را می‌شناسیم، روی جواب‌هایمان کار کرده‌ایم و قصد داریم به آنها پایبند و متعهد باشیم؟ داستان مایک، جریان یادگیری بلند مدت شغلی، از کار در صنعت رادیو را بیان می‌کند که در جریان آن، چگونه مایک از یک شغل کوچک به گوینده، تهیه کننده، مدیر ایستگاه رادیویی، و نهایتاً مدیر عالی سازمان ارتقاء پیدا کرده است.
این داستان یافته‌های گیب دیر (25) و میتون را تایید می‌کند که به تأثیر عمیق «تجربه مسیر کاری» بر شکل‌گیری تجربه کارآفرینانه اشاره کرده‌اند. این در بر گیرنده توسعه مهارت‌ها، تماس‌های حرفه‌ای و اجتماعی است که در نتیجه اشتغال به کار حاصل می‌شود. چنین یادگیری ذاتاً رابطه‌ای، کارکردی و مشکل گشا است که با مشارکت و تعامل اجتماعی درباره نحوه انجام امور و چگونگی استقرار جریان‌های انجام کار در موقعیت‌های معین به دست می‌آید.
این یادگیری همان‌گونه که گیب می‌گوید، از طریق کشف و یادگیری تجربی، اثبات اقدامات مبتنی بردرک شهودی و مهارت‌ها و بینش‌هایی که افراد در ایجاد کسب و کار خود به کار می‌برند، حاصل می‌شود.
افراد می‌توانند تشخیص فرصت‌ها و احتمالات آینده را با شرکت در شبکه‌های اجتماعی و صنعتی یاد بگیرند. مایک خلأ موجود در رادیو محلی را در Shires FM شناسایی کرد و بر اساس این فرصت، کسب وکار مخاطره‌آمیز جدیدی را در محیطی که می‌شناخت، ایجاد کرد. درک آینده برای مواجه شدن با آینده و ترسیم درست آن ضروری است؛ در واقع لازم است تصور کنید چطور می‌توان کسب و کاری مخاطره‌آمیز را قبل از اینکه تمام دانش، شرایط یا موقعیت‌های لازم موجود باشد، ایجاد کرد. این یک فرآیند یادگیری خلاق و جمعی است که در آن ایده‌ها، فرصت‌ها، فناوری‌ها و منابع به شیوه‌ای جدید در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، و در شرایطی که بازار و دیگر عوامل خارجی مثل مقررات و فقدان رقیب، مزیت‌ساز می‌شوند، عمل می‌کنند.
مایک «آنچه برایش کارساز بود» را گفت. کارآفرینان، با توسل بر تجربه و یادگیری محیطی خود از صنعت، اینگونه قوانین و رویه‌ها را توسعه می‌دهند. چنین دانشی از تجربه، شهود مستقیم، و درک اینکه چه چیزی کارساز است، چرا، چطور و با چه کسی باید کار کرد، باعث شکل‌گیری نظریه‌هایی کاربردی می‌شود که افراد را قادر می‌سازد با توسل بر تجربه قبلی، مخاطرات کار را کاهش دهند؛ چرا که آنها می‌دانند چه کاری انجام می‌دهند.

3-3- شرکت یا کسب و کار مذاکره‌ای

مفهوم شرکت یا مؤسسه مذاکره‌ای این است که کسب و کار تنها با یک شخص انجام نمی‌پذیرد؛ بلکه با ارتباطات مبتنی بر مذاکره با دیگران انجام می‌گیرد. ایده‌ها و آرزوهای افراد از طریق فرایندهای تعاملی مبادله با ذینفعان، شامل مشتریان، سرمایه‌گذاران و دیگر شرکت کنندگان از جمله شرکا و کارکنان، در درون و حول یک شرکت عینیت می‌یابند. این گزیده برگرفته از مطالعه موردی بلوفیش (26) از داستان Tony است و به بیان چهار موضوع فرعی زیر (حول شرکت مذاکره‌ای) می‌پردازد: 1- مشارکت و فعالیت اقتصادی شراکتی؛ 2- مفاهیم، ساختار و رویه‌های مذاکره شده؛ 3- تغییر نقش‌ها در طول زمان و 4- درگیر شدن با شبکه‌ها و ارتباطات خارجی.
«ما سه نفر، بلوفیش را تأسیس کردیم. وقتی شرکتی که ما در آن کار می‌کردیم با ما تسویه حساب کرد؛ سعی نکردیم مشتری‌های قدیمی شرکت را برای خود نگه داریم؛ تصمیم گرفتیم کارمان را واقعاً صادقانه انجام دهیم و با مشتریانمان روراست باشیم، مسیر شغلی خود را بدون مبالغه ادامه دهیم؛ پیوسته کارمان را تصحیح کنیم و سعی کنیم هر چیزی را که اشتباه بوده است، درست کنیم. ما اتاق کوچکی را برای کار اجاره کردیم و ساعت‌های بسیار زیادی کار کردیم. نام بازی ما «بقا» بود. تا وقتی که تا پاسی از نیمه شب کار نمی‌کردیم، باور نداشتیم که به اندازه کافی سخت کار کرده‌ایم.
ولی با ساعات طولانی در شرکت زندانی شدیم. فهمیدیم که دیگر از کار لذت نمی‌بریم. ما می‌دانستیم که اراده انجام کار خوب را داریم، ولی باید می‌فهمیدیم که چه کاری را اشتباه و چه کاری را درست انجام داده‌ایم. ما سرگردان بودیم و به دنبال راهمان می‌گشتیم. اعتبارنامه‌های خود را مهیا کردیم و کم کم داشتیم می‌فهمیدیم که چطور سود ببریم یا متضرر شویم.
حسابدار ما، مجبورمان کرد هنگام فروش، هر چیزی که برای این کسب و کار نیازمندیم و هر شیوه بیانی که برای ارائه محصول لازم داریم یادداشت کنیم. ما چهار کلمه بین خودمان نوشتیم: خلاقیت، مؤثر بودن، لذت (سرگرمی) و درستی.
این کلمات عصاره کسب و کار ما شد و به ارزش‌های‌مان تبدیل شد. توافق کردیم که اگر 2 پوند را 5 پوند نکنیم از کار دست بکشیم. به همین منظور یک برنامه 20 ساله برای مراحل سوددهی نوشتیم و خودمان را بیرون از کسب و کار، در یک ساختار قدرتمند مدیریتی که این کسب و کار را برایمان اداره می‌کرد، قرار دادیم. حالا درست به هدفمان رسیده بودیم و فقط 40 تا 50 ساعت در هفته کار می‌کردیم، نه بیشتر.
به عنوان یک تیم، واقعاً در خلق ایده و تشویق اشخاص عالی بودیم، ولی در رسیدن به یک نتیجه موفقیت‌آمیز ناکام ماندیم. ما از اینکه نمی‌توانستیم کار را به مرحله اجرا برسانیم و دچار مسئولیت گریزی جمعی شده‌ایم در عذاب بودیم؛ تا حدی که هیچ کس مسئول تصمیماتی که اتخاذ می‌شد، نبود. اما حالا نقش‌های خاصی را برای هر یک تعیین کرده‌ایم، ما کاملاً با کارمان عجین شده‌ایم و به خاطر همین، کارها سریع‌تر انجام می‌شود.
حالا فقط می‌توانیم اشخاص زیرک و با استعدادی را استخدام کنیم که نه تنها با ما تفاوت دارند بلکه بهتر از ما کار می‌کنند. ما بر آن نیستیم اشخاص جدیدی استخدام کنیم که شبیه ما باشند چون این اشتباه متداولی است که ما اوایل مرتکب شدیم. ما مطمئن شدیم که افراد باید متناسب با نقشی خاص انتخاب شوند و به نظر می‌رسد که این شیوه کاربردی‌تر است».
مؤسسان Blue Fish، شرکای ائتلافی کارمندانشان در شرکت هستند. همچنان که وینگر (27) در سال 1998، اعلام کرد: شرکت، ائتلافی است که در آن مذاکرات جمعی انجام می‌شود. بعد اصلی فرایند یادگیری کارآفرینانه، توانایی جلب مشارکت سازنده دیگران برای رسیدن به هدف مورد نظر است و این موضوع در هر سه مطالعه موردی نشان داده شده است. ایجاد باوری مشترک در واقعیتی جدید از کسب و کار مخاطره‌آمیز، برای بنیان‌گذاران سازمان ضروری است و از همین طریق است که می‌توان رویاها و آمال شخصی را با تکیه بر عملکردی مشارکتی محقق نمود. این کار، هویت فردی را به هویت جمعی شرکت ارتقاء می‌دهد و هدفش دستیابی به نتایج جمعی مطلوبی مانند خلق ثروت، بقای اقتصادی یا تولید در زمینه فعالیتی خاص می‌باشد. این منافع مشترک شرط لازم برای فعالیت اقتصادی مشترک یا شرکت ائتلافی است که با فرایند یادگیری اجتماعی توام است که در آن افراد یاد می‌گیرند چگونه با هم کار کنند. شرکت ائتلافی همچنین منابع ترکیبی مانند تخصص، منابع مالی و فناوری را برای تحقق ایده کسب و کار به کار می‌گیرد.
همچنان که تونی اشاره کرد، مؤسسان Blue fish بر چهار کلمه به توافق رسیدند که بعدها به ارزش‌هایشان تبدیل شد. درون شرکت، فرهنگی متمایز ظهور می‌یابد که طبق روش‌های مذاکره‌ای کار می‌کند. این فرهنگ هم نمایان گر سبک، زبان و بلند همتی بنیان‌گذاران شرکت و هم منعکس کننده روش‌های انجام کار بنیان‌گذاران و کارکنان سازمان است. بنیان‌گذاران، قدرت رسمی و مالکیت کسب و کار را حفظ می‌کنند؛ در حالی که آنها باید یاد بگیرند نحوه مشارکت افراد در کسب وکار را تشخیص دهند و دریابند که نگرانی‌ها و تمایلات چه کسانی بر فرهنگ، ساختار و اقدامات سازمان تأثیرگذار است. تضاد و عدم توافق، اغلب به عنوان جنبه تفکیک ناپذیر این مذاکرات نمایان می‌شوند.
همچنان که افراد، نظریه‌های عملی را در زمینه شرکت مذاکره‌ای توسعه می‌دهند، این نظریه‌ها و اقدامات مبنایی می‌شوند برای پاسخ به این سؤال که «چه کاری نتیجه بخش است؟». همین‌طور در جوامع عملگرا (28)، چیزی که یاد گرفته می‌شود، تنها به یک فرد خاص تعلق ندارد، بلکه در میان کل اعضای این جامعه توزیع می‌شود. در کسب و کارهای خلاقانه، اغلب تعهدی عاطفی بین اشخاص و شرکت وجود دارد که فرهنگ متمایز آن از طریق سبک، زبان، رفتارها و احساسات بین اشخاص بوجود آمده است. اصطلاحاتی مانند «اشتیاق»، «صدای بلند»، «هیجان» و «سرگرمی» بیانگر زندگی عاطفی و انرژی فعالیت‌های اقتصادی است که فراتر از عقلانیت است؛ چرا که افراد، هویت خود و توانایی‌های خلاقه خویش در تولید فرهنگی شرکت را از این طریق عرضه و آن را با مخاطبان خود تسهیم می‌کنند. این کیفیت تعهد عاطفی، اغلب همان چیزی است که شرکت را در کسب و کارهای خلاقانه به پیش می‌برد.
اگر شرکتی موفق باشد، به رشد و شکوفایی می‌رسد، پر و بال می‌گیرد و ساختار و عملکردش پیچیده‌تر می‌شود و افراد بیشتری را به کار می‌گیرد. تغییر نقش‌های غیر رسمی به رسمی، روابط و ساختارها نیز این فرایند را همراهی می‌کنند. با توسعه کسب و کار، تغییرات مهم و معنادار در نقش بنیان‌گذاران و دیگران اجتناب ناپذیر است. رشد شرکت را می‌توان بر حسب تغییرات قابل مشاهده در رفتار انسانی و اجتماعی با یادگیری بین فردی مولد و مذاکره‌های انجام شده در مورد کسب و کار و نه الزاماً از طریق رشد اقتصادی، مشاهده نمود.
این تغییر مذاکره‌ای در نقش‌ها (تغییری در نقش‌ها که پس از مذاکره‌های لازم ایجاد شده است)، به مدیریت کارآفرینانه مربوط می‌شود که در آن، توانایی مدیریت خود نگهدارنده از طریق مدیران، تیم‌ها و خبره‌های وظیفه‌ای که مسئولیت مدیریت و کسب و کار را می‌پذیرند، توسعه می‌یابد. این فرایندهای یادگیری دو جانبه که برای فرایندهای انجام کار ضروری است، به اثر بخشی مدیریت روابط کارکنان، تغییر انتظارات گذشته، تسهیم اقدامات، و حل تنش‌ها و تضادهای موجود در روابط بستگی دارد. وقتی که افراد به استخدام یک کسب و کار در می‌آیند، در آن کار جامعه‌پذیر می‌شوند و نرم‌های فرهنگی مشارکت، رفتار و زبان آن شرکت را می‌پذیرند. این فرایند یادگیری انسجامِ فرهنگی است که طی آن هویت جدید استخدام شدگان به عنوان کارکنان این کسب وکار از سوی سایر کارکنان پذیرفته می‌شود.
بخش برگزیده بعدی از مطالعه موردی Blue fish نشان دهنده تعهد انتخابی شرکت در شبکه‌های روابط بیرونی است. این گونه اقدامات در دستیابی به سرمایه اجتماعی، فرصت‌ها و منابع، حائز اهمیت هستند. این تأثیرگذاری گلچین شده بر گروه‌هایی معین و توسعه شبکه اجتماعی و ادراکاتِ (افراد موجود در این شبکه‌ها) حول کسب وکار، جنبه‌ای اجتناب‌ناپذیر از یادگیری کارآفرینانه است.
ما تقریباً تمام راهنمایی‌هایمان را از افرادی که به آنها مراجعه می‌کردیم و شبکه‌هایی که با آنها ارتباط داشتیم می‌گرفتیم. به زودی پی بردیم که توصیه کنندگان کلیدی ما افراد کمی هستند، ما تمرکزمان را روی مدیران جوان گذاشتیم و از آنها خواستیم که احساس کنند مشتریان خاص ما هستند.
می دانیم که فقط می‌توانیم با انواع خاصی از مشتریان کار کنیم، کسانی که واقعاً می‌خواهند گوشی شنوا داشته باشند. من همیشه معتقد بوده ام که با مشارکت قوی تأمین کنندگان - مشتریان با ما، می‌توانیم چیزی فوق‌العاده خلق کنیم و این محقق نخواهد شد مگر اینکه آنها درگیر کار شوند و این نیازمند حرکتی دو سویه است.
منظور این است که مشتری باید به عنوان یک شرکت کننده فعال وارد کار شود و نباید در نقش یک مصرف کننده انفعالی ظاهر شود؛ در آن صورت چیزی بیشتر از ارزش اقتصادی حاصل از معامله خواهیم داشت؛ درست مثل زمانی که تولید کننده‌ها از خودشان مایه می‌گذارند و در آن صورت مشتری‌ها خودشان را با شرکت یکی می‌دانند. روابط و تفاهم با برخی مشتریان و تأمین کنندگان نتیجه بخش‌تر از ارتباط با شمار دیگری از آنها است. مهارت‌های گوش دادن، مذاکره و روایت (داستان) گویی، برای حفظ روابط اثر‌بخش ضروری است. هویت فرهنگی شرکت از طریق کنش‌های متقابل با همین گروه‌های بیرونی شکل می‌گیرد و انسجام می‌یابد. هویت و اقدامات شرکت و اعتبار (و باور کردنی بودن) داستان‌های شرکت که درون شبکه‌های انتخاب شده از سوی شرکت درک و پذیرفته می‌شوند، اساس و بنای شرکت است.

4- نتایج و کاربرد

دامنه کاربرد این مدل گسترده‌تر، قابل استفاده برای روش‌های نظری، آموزشی وکاربردی و فراتر از محیط حاکم بر مطالعات موردی یاد شده و صنعت رسانه‌ای خلاق است. از آنجا که آنچه در این مطالعات موردی مشاهده شد، احتمالاً تا اندازه‌ای در فرایندهای مشابه در کسب وکارهای کارآفرینانه قابل مشاهده است، می‌توان آن را برای تفسیر دیگر مطالعات موردی نیز به کار گرفت. تعمیم این پژوهش در سطح فرایند و تئوری و از طریق تفسیر مبنایی محدود از مطالعات موردی، با این هدف که درک کاملی از نحوه وقوع رویدادها پیدا کنیم، مشروعیت (علمی) دارد.
نمی خواهیم از تعمیم تجربی بحث کنیم، اما ترجیح می‌دهیم پیشنهاد کنیم که یادگیری کارآفرینانه برای توسعه اجتماعی انسان نقشی بنیادین دارد. بنابراین، موقعیت‌هایی که در این مدل برسی شده ممکن است در فهم این موضوع مفید و قابل استفاده باشند.
این مدل، اظهارات یا ادعاهایی درباره فرایندهای شناختی (ادراکی) افراد مطرح نمی‌کند، بنابر این برای مقایسه آن با نظریه‌هایی که فهم عقلایی یا اقتصادی رفتار کارآفرینانه را - که ریشه در نظریه شناختی دارد - مطرح می‌کنند، مبنایی وجود ندارد.
گرچه شناخت‌گرایی (29) در ادبیات موجود نافذ و غالب است، همچنان که جرگن، (30) مطرح می‌کند، در برابر پذیرش ساده این موضوع مرافعه‌ای سخت وجود دارد و آن، این است که در مقابل دیدگاه یاد شده، یک گزینه ساختار گرایی اجتماعی پیشنهاد کنیم و اعتباری برابر برای آن قائل شویم. در عوض این مدل با تئوری یادگیری اجتماعی و نگرز (31) هماهنگ است، به این ترتیب که با تأکید بر خلق، تشخیص و توسعه فرصت‌ها، برخی مباحث ونگرز بیش از سایر مباحث وی اهمیت می‌یابند. مدل یاد شده همچنین به نظریه‌های ساختارگرایی اجتماعی، روایتی و نظریه‌های پیشین مانند عمل‌گرایی و بنیان‌گرایی نزدیک می‌شود مطرح شده است. تا به حال هیچ نظریه یادگیری کارآفرینانه‌ای که اساس تفکر ساختار‌گرایی اجتماعی داشته باشد ارائه نشده است. بنابراین بنا به ادعاهای فوق، این مدل به عنوان مفهومی بدیع و متمایز که فهم یادگیری کارآفرینانه را ارتقاء می‌بخشد، پیشنهاد شده است. مدل مذکور هم در بستر صنعت رسانه‌ای خلاق و هم فراتر از آن، با بهره‌گیری از ابزارهای ادراکی روایتی و ساخت اجتماعی عمل می‌کند. حداقل دو راه برای کاربرد عملی این مدل وجود دارد. یکی آموزشی و دیگری برای شرکت کنندگانِ عرصه کسب وکار است. از نظر آموزشی، وجود یک مدل کل‌گرای یادگیری کارآفرینانه که با استفاده از آن دانشجویان بتوانند به یادگیری، اقدام و توسعه خود معنا دهند و از طریق این مدل یاری شوند، ضروری است. این می‌توان مسیر پیشرفت از «تدریس دوباره کارآفرینی» را به «یادگیری برای کارآفرینی» تقویت کند. این مسیری است که به نحوی فزاینده در آموزش کارآفرینی پذیرفته شده است.
این مدل، مشوق نگرشی ادراکی و در عین حال عملی برای یادگیری است که مشارکت در کار کارآفرینانه، بر اساس توسعه فردی، در رفتارهای فردی و اجتماعی و در تشخیص فرصت در محدوده محیط را تشویق می‌کند.
این مدل را می‌توان به منظور استفاده آموزشی در حوزه‌های زیر توسعه داد: آموزش کارآفرینی و فراتر از آن در خلق کسب و کارهای مخاطره‌آمیز، رشد و پرورش کسب و کار و در برنامه‌های رشد کسب و کارهای کوچک.
این مدل همچنین ممکن است برای اجرا کنندگان خیلی با ارزش باشد؛ زیرا بیان می‌کند که پیدایش شخصیت فردی و اجتماعی و تغییر هویت متناظر آن، جنبه‌ای اساسی از تجربه کارآفرینانه است که فقط نمی‌توان آن را مهارت‌ها و دانشی دانست که به طور شناختی ایجاد شده است. به عنوان مثال، مباحث را می‌توان برای ایجاد طرح‌های یادگیری مورد استفاده قرار دارد، به نحوی که یادگیری شخصی را منعکس کنند.
بنابراین ممکن است مدل یاد شده به نحوی شخصیت کارآفرینان را متجلی سازد که از آن به عنوان ساختاری برای تفکر، از طریق پرسش‌هایی درباره موارد زیر، استفاده شود: هویت فردی و اجتماعی کارآفرینان، نحوه مذاکره آنها درباره کسب و کار خویش، نحوه استفاده آنها از یادگیری زمینه‌ای (محیطی) برای تشخیص فرصت‌ها، و نیز برای توسعه «نظریه‌های کاربردی» که کارآفرینان از تجربیات شهودی خود استخراج می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران.
2. کارشناسی ارشد مدیریت کارآفرینی دانشگاه تهران.
3. کارشناسی ارشد مدیریت کارآفرینی دانشگاه تهران.
4. این مقاله ترجمه اثر زیر است:
Rae, D. (2005), Entrepreneurial Learning: A Narrative-based Conceptual Model, Journal of Small Business and Enterprise Development, Vol. 12, No. 3
5. Media
6. Shane
7. Schumpeter
8. Kirzner
9. Miniti & Bygrave
10. Spinosa
11. positivist
12. entitative
13. Constructionist
14. Discourse
15. Kelly
16. Vygotsky
17. Harre
18. Weneger
19. Constructivism
20. Narrative
21. Interpretive
22. Missing middle
23. Discourse analysis
24. Shires FM
25. Gibb Dyer & Mitton
26. Blue Fish
27. Wenger
28. Community of practice
29. Cognitivism
30. Gergen
31. Wenger's

منبع مقاله :
صالحی‌امیری، رضا، (1388)، مجموعه مقالات دانشگاه؛ کار‌آفرینی و توسعه، تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما