برگردان: حمید احمدی
حضور ایدهی ایران به منزلهی یک واقعیت مذهبی، فرهنگی و قومی به پایان قرن ششم پیش از میلاد بازمیگردد. اما نخستین بار در دههی دوم قرن سوم پیش از میلاد است که به واژهی «ایران» همچون یک «اندیشهی سیاسی» و به منزلهی ویژگی اساسی تبلیغات ساسانیان برمیخوریم، (2) چرا که پیگیری آن در حکومتهای پیش از اردشیر ممکن نیست. (3) در واقع نمیتوانیم بگوییم که ایدهی سیاسی آریانام خشثره (ariyānām xšaθra)، پیش از دودمان ساسانی وجود داشته است، هر چند چنین ادعایی در مواردی چند مطرح شده است. (4) کتیبههای داریوش اول (5) و خشیارشا که در آنها از استانهای گوناگون امپراتوری هخامنشی نام برده شده است، به روشنی میگوید که ایرانیان در فاصلهی بین قرن ششم و اواسط قرن پنجم پیش از میلاد به این که به آریا (ariya) یا ملت «ایرانی» (6) تعلق دارند آگاهی داشتند. (7) داریوش و خشیارشا از تعلق به دودمانی که آن را «ایرانی» میخواندند به خود میبالند: آنها خود را «ایرانی» و «از دودمان ایرانی» یعنی آریا (ariya) و آریا چیثه (ariya čiça) اعلام میکنند. این نکته در کتیبهای آمده است که در آن ابتدا کشورهای ایرانی در فهرست سلسله مراتب جدیدی که نظم قومی- جغرافیایی دارند ردیف شدهاند. این فهرست را میتوان، برای مثال، با فهرست کشورهای کتیبهی داریوش در بیستون مقایسه کرد. (8)
همچنین از همین کتیبه میدانیم که اهورامزدا در بخشهای نسخهی ایلامی که معادل کتیبهی بیستون، ستون چهارم، بندهای 62-60 در نسخهی فارسی باستان است، «خدای ایرانیان» محسوب میشود که زبانش زبان «ایرانی» یا آریا «ariya» است. (9) گذشته از این، اوستا، کتاب زرتشتیان، آشکار از آریا همچون یک نام قومی استفاده میکند (10) و در آن تعابیری همچون آریا دینگهو (ariyå daiƞhāvō) [سرزمینها و مردم ایرانی]، آریو شاینام (ariyō šaynam) سرزمینی که ایرانیان در آن سکونت دارند] و ایریانم وئیج دینگهویا دائیتیا (airyanəm vaējō vaƞhuyā dāityayā) [گسترهی ایرانی دائیتیای خوب یعنی رود جیحون یا آمودریای مدرن] آمده است. (11) بنابراین هیچ شک و تردیدی دربارهی ارزش قومی ایران کهن یا آریا (ariya) نمیتواند وجود داشته باشد. (12)
مدارک مربوط به مفهوم «ایران» در پارسی کهن و اوستا را منابع یونانی تأیید میکنند. هرودوت (7.62) میگوید که مادها زمانی خود را آریویی (Arioi) میخواندند؛ استرابون (15.2.8) از آریانه به منزلهی محلی بین ایران و هند سخن میگوید؛ اودموس رودس آپود دمشقی (13) (15.2.8) به آنچه «مغان و همهی دودمانهای ایرانی (reioná)» میخواند اشاره میکند؛ و دیودوروس سیکولوس (14) (1.94.2) زرتشت را یکی از آریانوییها (Arianoi) میداند.
بنابراین، اصطلاحات قومی، زبانی و مذهبی مربوط به آریای ایران کهن و ایریای اوستایی، بر اساس مدارک گوناگون، در گسترهی زمانی دوران هخامنشی تا دورههای سلوکی و پارتی به وجود آمدهاند و بر اساس منابع ایرانی و غیر ایرانی تأیید میشوند. علاوه بر منابع یونانی، منابع ارمنی را نیز میتوان در زمرهی منابع غیر ایرانی دانست. برای نمونه، تعبیر آریا ارهمزد (ari Aramazd) با همان «اهورامزدای ایرانی» در کتاب تاریخ ارمنستان (بخش 127) نوشتهی آگاتانجلوس آمده است. (15) یک منبع ایرانی دیگر به نام کتیبهی رباطک (1.3f) که به زبان باختری است، دربردارندهی واژهی «اریائو» (ariao) به معنی «به (زبان) ایرانی» است. (16) همهی این مدارک نشانگر این نکته است که نام ariya یا «ایرانی» یک تعریف جمعی بوده و به مردمی اشاره میکرده است (17) که از تعلق به یک دودمان قومی آگاهی داشتند، به یک زبان مشترک سخن میگفتند و سنتی دینی داشتند که بر محور کیش اهورامزدا استوار بود.
گرچه هویت ایرانی تا پایان دورهی پارتیان دارای بار قومی، زبانی و مذهبی بود، اما هنوز فاقد ویژگی سیاسی بود. ایدهی امپراتوری یا پادشاهی «ایرانی»، ایدهای کاملاً ساسانی است. این ایده نتیجهی همگرایی منافع دودمان جدید و روحانیون زرتشتی بود، و ما میتوانیم با مدارک موجود این نکته را نشان دهیم. این همگرایی به پیدایش ایدهی ایرانشهر (18) (Ērān-šahr) یا «قلمرو پادشاهی ایرانیان» انجامید که هم اِر ēr (19) بود و هم مزدیسن یا «مزدایی» (20). این واژه همانطور که در عبارت ارمزدیسن (21) (ērmāzdēsn) در کتیبهی کعبهی زرتشت (22) پیش از نام نرسه یکی از فرزندان شاهپور اول آمده است، پیش از نام بهرام دوم روی برخی از سکههای مربوط به او آشکار است. (23) کلمهی فارسی میانهی ار (جمع اران ērān)، درست همانند کلمهی فارسی باستان آریا یا کلمهی اوستایی ایریا یک ارزش آشکار قومی دارد و در واژهی چکیدهی ایریه (ērīh) به معنی «منش ارانی، ایرانی بودن، ایرانیت» نیز آمده است. (24)
شکلهای مفرد و جمع اِر و اِران در فارسی میانه در دورهی ساسانی به طور گستردهای مورد استفاده قرار میگرفت. ما نمونههایی از آن را در لقبهای سلطنتی (شاهنشاه ایران) و [انیران [ud Anērān] [šāhān-šāh Ērān ]، به معنی (شاه شاهان ایرانیان [و غیر ایرانیان]) و در عنوانهای اداری مدنی و نظامی برای افسران ارشد، بزرگان یا کارمندان بلندپایهی غیرنظامی، عناوینی چون ایران امارگر (Ērān-āmārgar) به معنی نوعی سررشتهدار ارشد ایران- همبراگبد (Ērān-hambāragbed) به معنی سرپرست انبارها، ایران دبیربد (Ērān-dibīrbed)، به معنی سرپرست اداره، ایران درست بد (Ērān-drustbed)، به معنی جراح دربار، ایران سپاهبد (Ērān-spāhbed)، به معنی ارتشبد امپراتوری، میبینیم. این نوع عناوین در دوران اشکانی به هیچوجه وجود نداشتند. حتی عنوان سلطنتی پارتی یعنی شهنشه آریان (šāhān šāh Aryān) به معنی «شاه شاهان ایرانیان» که برای نمونه در کتیبهی کعبهی زرتشت دیده میشود، چیزی جز نسخهی پارتی عنوان ساسانی نیست، یعنی درست همانند معادل basileús basi-léōn Arianṓn یونانی آن (25).
روشن است که نام ایران در عنوانهای رسمی دولت جدید و ادارات آن، کاربرد خاص ساسانی داشت که در قرن سوم میلادی با روی کار آمدن اردشیر اول رایج شد. پادشاهان ساسانی بر مبنای ایدئولوژی دولت جدید واژهی «ایران» را در نامگذاری بسیاری از مکانها و شهرها (خواه شهرهای تازه تأسیس شده یا تغییر نام یافته) به کار بردند. برخی از این نامهای مشهور عبارت بودند از: ایران شهر شابوهر، ایران آسان کرد کواد، ایران شاد کواد، ایران وینرد کواد، ایران خورّه شابوهر، و ایران خورّه یزدگرد. (26) این دو نام آخر اهمیت ویژه دارند چون مفهوم ایران خورّه (Ērān xwarrah) را در بردارند که یادآور مفهوم اوستایی آریانم (airyanəm) یا آریانم خووَرنه (airyanəm xwarənō) (27) به معنی «شکوه ایرانی» یا «شکوه ایرانیان» است و میخواهد میان ایدئولوژی سلطنتی ساسانی و اسطورهها و افسانههای کهن، یا به عبارت دیگر، میان سنت کیانی و دودمان جدید پادشاهی ایران در قرون سوم میلادی رابطه برقرار کند. (28) وضعیتی درست شبیه به وضع واژهی ایران خورّه (Ērān xwarrah) نیز میبایست در خصوص واژهی ایران ویج (تعبیر فارسی میانهای که بازتاب واژهی اوستایی ایرانام وئیجو بود) وجود داشته باشد. در هر دو مورد، مدارک و شواهدی مبنی بر ارتباط گسستناپذیر با سنت مذهبی وجود دارد، چون کلمهی اِر در فارسی میانه، که رابطهی چندانی با کلمهی آریا در فارسی باستان ندارد، با شکل قدیمیتر آن که در میان عبارات به کار میرفت و در ایریایی اوستا در ایران کهن نشان داده شده است ارتباط دارد. (29) علاوه بر این، باید یادآوری کرد که در کنار عنوانهای سلطنتی، عنوانهای اداری نظامی و غیرنظامی، نام مکانها و نیز نامهای خاص مشخص نظیر ایراندخت (Ērān duxt)، ایران گشنسب (Ērān-Gušnasp)، ایران خرد (Ērān-xrad) (30) نشان میدهد که کاربرد نام ایران تا چه اندازه در دوران ساسانی گسترده شده بود. تمام این عوامل را صرفاً میتوان بر اساس حس آشکاری از هویت ملّی که از قرن سوم به بعد آغاز به ظهور کرده بود تبیین کرد.
ایران در قرن سوم میلادی بر اثر کشمکش میان جهانگرایی و ناسیونالیسمی که به روشنی در عرصهی مذهبی و فرهنگی جلوهگر شده بود، به لرزه درآمد. پیامد این کشمکش بسیار مشهور است. انگیزههای سنتگرا و ناسیونالیستی پیروز شدند و جهانگرایی مانوی به دست ناسیونالیسم مغی زرتشتی از پای درآمد. هویت ایرانی که تا آن زمان اساساً ماهیت فرهنگی و مذهبی داشت، یک ارزش قطعی سیاسی به خود گرفت و ایران و ایرانیان را در کانون ایرانشهر و به عبارت دیگر، در کانون دولتی قرار داد که بر قدرتهای دوگانهی تخت و محراب استوار بود و با یک ایدئولوژی کهن باستانی تقویت میشد. این ایدئولوژی در دورهی ساسانی بیش از پیش برجسته شد و در دورهی طولانی فرمانروایی خسرو اول (531-579 میلادی) به اوج رسید. البته، عوامل اقتصادی و اجتماعی نیز به پیروزی طبقات قویتر جامعهای که اساساً بر اقتصاد روستایی متشکل از طبقهی اشراف زمیندار و جنگجو و روحانیت زرتشتی تکیه داشت کمک کرد. همهی اینها با روحیهی زمان همخوانی داشت.
در واقع، شکلگیری فرهنگهای ملّی، ویژگی رایج قرن سوم میلادی بود و از گذار از اواخر روزگار باستان (عهد عتیق) حکایت میکرد. بنابراین، ایدهی یک هویت ملّی نیرومند، یعنی نشانهی برجستهی به قدرت رسیدن دودمان ساسانی در ایران، را باید در پرتو پدیدهای نگریست که بسیار گستردهتر بود و از یک طرف امپراتوری روم را از شرق تا غرب دربر میگرفت و، از طرف دیگر، جهان گستردهای [ایران] را که اسکندر مقدونی با فتح امپراتوری ایران در شش قرن پیش با یکدیگر متحد ساخته بود شامل میشد. (31)
در ایران، ادعای برخورداری از تبار هخامنشی، شناساندن دودمان ساسانی با دودمان کیانیان، بنیادگذاری میراث سنتی که نیازهای دودمان جدید و نیروهای اجتماعی تکیهگاه آن را برآورده میکرد، همه جنبههای گوناگونی فرایند سیاسی و فرهنگی واحدی بودند که به شدت با تبلیغات ساسانی تقویت میشد. سنت ایرانشهر، که گمان میرفت در گذشتهی دور باستانی ریشه دارد، و در واقع در آن زمان آگاهی اندک و مبهمی نسبت به آن وجود داشت، (32) صرفاً به قرن سوم میلادی برمیگردد. علاوه بر این، جای هیچگونه تردیدی نیست که تاریخ ملّی ایران آینهی تمام نمای شرایط ساسانی تلقی میشود. نگاه به دورههای پیشدادی و کیانی، هر دو، بازتاب نگاه ساسانی است. (33)
واقعیت این است که پیدایش و قدرت گرفتن ساسانیان، به جنبههای گوناگون فرهنگ ایرانی حسی ملّی یا حتی ناسیونالیستی داد که توانست پس از سقوط پادشاهی و افول زرتشتیگری به بقای خود ادامه دهد. (34) در ایران ساسانی، شکلگیری یک فرهنگ ملّی کاملاً آگاه به «ایرانی» بودن آغاز شد که اعاده و تجدید حیات [بازآیی و نوزایی] خرد «دانایان کهن»، داناگان پیشینگان (dānāgān pēšēnīgān)، و نیز ستایش یک گذشتهی قهرمانی باشکوه آغشته به رنگ و بو و روحیهی کهن و باستانی، به آن انگیزه میداد. این فرآیند با پایداری تمام در طول زمان توسعه یافت و به ویژه در قرن ششم میلادی شکل قطعی به خود گرفت. اما ریشههای این فرآیند در قرن سوم میلادی، یعنی در دورهی انتقال قدرت از اشکانیان (247ق. م./ 224 م.) به ساسانیان (224-651م.) و شناسایی سیاسی معنویت زرتشتی نهفته بود.
آثار پهلوی که در کتابهای عربی یا فارسی جدید استفاده شد، بازتاب فرآیند شکلگیری یک هویت ایرانی است که بر عناصر زیر استوار بود:
1. بازنگری و ترکیب چهرههای گوناگون یک سنت حماسی- افسانهای، که برای نمونه در شرح کوتاه بنیانگذاری مرکز هر استان در کتاب شهرستانهای ایران آمده است. (35)
2. ایدئولوژی سلطنتی دودمان جدید و بینش تاریخی سنت مذهبی هیربدان و موبدان. دیدگاه اخیر در عهد اردشیر (36) و در نامهی تنسر (37) بیان شده است.
دربارهی مفاهیم جغرافیایی مربوط به تبلیغات امپراتوری در ایران باستان، باید اشاره کنیم که کتیبههای ساسانی، از زمان اردشیر تا کرتیر فهرستی از استانهای ایرانی و غیرایرانی به دست میدهند که تاحدی مفهوم اوستایی هفت اقلیم را تغییر میدهد، در حالی که سنت اواخر دوران ساسانی ایرانشهر را کشور (kešwar) مرکزی میداند (38) و بدینترتیب در تصویر جدید جهان، امپراتوری ایران جای همان ناحیهی مرکزی یا خونیرس (39) (Xwaniraθa) را میگیرد. (40)
بنابراین، در دوران ساسانی بود که هویت ایرانی پیش از اسلام از همهی جنبهها، یعنی جنبهی سیاسی، مذهبی، فرهنگی و زبانی (همراه با رشد زبان فارسی میانه) به اوج پیشرفت خود رسید. جذبهی یک گذشتهی قهرمانی مرتبط با ریشههای درهم آمیخته یا کمتر شناخته شدهی هخامنشی، (41) و سنتی مذهبی که منبع اصلی آن را اوستا به وجود میآورد، عناصر اصلی این هویت بودند. هر دو این عناصر در خداینامهی (Xwadāy-nāmag) دورهی ساسانی ترکیب شده بودند. ویژگی قهرمانی و افسانهای این خداینامه در بخشهای بعد به گونهای فزاینده و سنجیده ماهیت غیرقهرمانی و مذهبی به خود میگرفت. (42) این اثر را که منبع اصلی تاریخ ملّی ایران است، ابن مقفع (142-104ق.) به عربی ترجمه کرد، وگرچه نسخهی اصلی فارسی میانه یا ترجمهها و اقتباسهای عربی یا فارسی جدید آن باقی نماند، اما به گونهای گسترده بر تاریخنویسان اسلامی، ادیبان و شاعران بعدی تأثیر گذاشت. تاریخ طبری و شاهنامهی فردوسی بیان روشن نفوذ این خداینامهاند.
پینوشتها
1. بنگرید به:
Gerhardo Gnoli, "Iranian Identity pre-Islamic period", Encyclopedia Iranica.
2. Gerhardo Gnoli, The Idea of Iran: An Essay on its origins, Rome, 1989; Gerhardo Gnoli, Iran als religiöser Begriff im Mazdaimus, Rheinisch- Westfälisch Akademie der Wiessenschaften, Vorträge G 320, Opladen, 1993; Gerhardo Gnoli, "L" Iran tradoantico e la regalità sassanide", Mediterraneo Antico Economia Società Culture 1, 1998, pp. 115-139.
3. بنگرید به: Ardasiri در دانشنامهی ایرانیکا:
4. Avon Gutschmid, Geschichte Irans und Seiner Na Chbarlandervon Alexander dem Grossen bis zum Untergang der Arsaeiden, Tubingen, 1888, p. 123, J. Markwart, [ Marquart] "Beiträge zur Geschichte un Sage von Eran", ZDMG 49, 1895, P. 629; e. Herzfeld, "Sakastan. Geschichtliche Untersuchunge zu den Augrabungen am kūh i Khwādja", AMI 4, 1932, PP. 36-37; Idem, Archaelogical History of Iran, London, 1935, p. 9; Idem, Iran in the Ancient East, London and New York, 1941, p. 192; Idem, Zoroaster and His World, 2 vols, Princeton, 1947, 1, p. 700; A Shapur Shahbazi, "The History of the Idea of Iran", in eds, Birth of the Persian Empire, eds. London and New York, 2005, pp. 100-111.
5. بنگرید به: DARIUS. III در دانشنامهی ایرانیکا.
6. نیولی خود واژهی Iranina nation را به کار برده است. –م.
7. بنگرید به: ARYA, ARYANS در دانشنامهی ایرانیکا.
8. Gnoli, The Idea of Iran, pp. 22-23; Gnli, "Iranian identity as a Historical Problem: the Beginnings of a National Awareness under the Achaemeninas", in The East and the Meaning of History. International Conference (23-27 November 1992), Roma, 1994, pp. 153-154;
نیز بنگرید به: BISOTUN در دانشنامهی ایرانیکا.
9. کتیبهی داریوش در بیستون، ستون چهارم، سطرهای 88-89 بنگرید به:
R. Kent, Old Persian 2nd ed, New Haven, 1953, pp. 130-132.
10. وندیداد، فرگرد اول، یشت 13، بندهای 133-143.
بنگرید به:
J. Darmesterer, Le Zend- Avesta II, Paris, 1960, pp. 553-554.
11. بنگرید به: ERAN-WEZ در دانشنامهی ایرنیکا.
12. Benveniste, Le Vocabulaire des Institutions Indo-Européennes, 2 vols. (Paris, 1969), I, pp. 369F;
O. Szemerényi, "Studies in the kinship Terminology of the Indo- European Language", in Varia 1977, Acta Iranica 16, Tehran and Liège, 1977, pp. 240-241;
J. Kellens, "Lemot "aryen" ou le fantasme contre l"analyse", Bulletin de la Classe des Lettres Académie Royale de Belgique, série, 14/1-6, 2003.
13. Eudemus of Rhodes apud Damascius, Dubitationes et solutiones in platonis parmenidem, 125 bis.
14. Diodorus Siculus
15. c. de Lamberterie, "Arménien ari et anari", in C-H. de Fouchécour and p. Gignoux, eds. Études irano-aryennes offertes à Gilbert Lazard, paris, 1989, p. 243; R. Schmitt, "zu dem àrischen Ahuramzad, Stud. Ir. 20, 1991, Gnoli, 1993, p. 19.
16. N. Sims- Williams, "A New Bactrian Inscription of kanishka the Great, Part I: The Rabatak Inscription, Text and Commentary", Slik Road Art and Archaeology 4, 1995-96, pp. 75-96, 128-137 and 1997 p. 5; Gnoli, "The Aryan Language", Jerusalem Studies in Arabi c and Islam 26, 2002.
17. W. Geiger, Ostiranische kultur im Altertum, Erlangen, 1882, 1; Gershevitch, "The Alloglottography of Old Persian", TPS, 1979, pp. 167 f; R. Schmitt, Die Iranier-Namen bei Aischylos (Wien: 1978), p.31.
18. بنگرید به: Eransahr در دانشنامهی ایرانیکا.
19. واژهی فارسی میانه معادل آریای ariya فارسی باستان و ایریای airya اوستایی.
20. بنگرید به: ER, ER MAZDESN در دانشنامهی ایرانیکا.
21. Gnoli, "r mazdsn. Zum Begriff Iran und Seiner Entstehung im 3. Jahrhundert"in Transition Periods in Iranian History. Actes di Symposium deFribourg-en-Brisgau (22-24 mai 1985), Paris, 1987.
22. Skz, Mid. Pers 24, porth. 19. Greek 42-43.
23. V. G. Lukonin. Kul" tura sasanidskogo Irana, Moskva, 1969, pp. 104, 177; Iran v III veke, (Moskva, 1979), pp. 39, 92, note 4, 116.
24. Gnoli, "Mittelpersisch er Iranier", in R. Schmith and P. O. SkjærvØ, eds., Studia Grammatica Iranica. Festschrift für Helmut Humbach (München, 1986, 1989), pp. 144-147.
25. basileus basileon Arianon, king of kings, ruling kings.
26. R. Gyselen, La Géographie Administrative de l"Empire sassanide, Les Témoignages Sigillographiques (Paris, 1989).
27. بنگرید به: FARRAH در دانشنامهی ایرانیکا.
28. Gnoli, The Idea of Iran, pp. 148-151.
29. W. Eilers, "Verbreitung und Fortleben alter Epenthese" in Hommages Universal à L l"Iran Commémoration Cyrus Actes du Congrès de Shiraz 1971 …, Acta Iranica 1-3, 3 vols. (Tehran and Liège, 1974), p. 283.
Eilers, Geographische Namengebung in und um Iran (München 1982), p. 8; Gnoli, "Mittelpersisch Iranier", 1986, p. 115.
30. Gignoux, 1986, pp. 79-80.
31. Gerhard Gnoli, The Idea of Iran, pp. 162-164, "L"Iran tardoantico e la regalità sassanide", Mediteraneoantico; Economia Società Culture, 1998, pp. 119-122.
32. Yarshater, "Were the Sasanians Heirs to the Achaemenids?".
33. Yarshater, "Iranian National History", 1983, pp. 402-411.
34. B. Spuler, "Les Iraniensm et le gouvernment des Arabes au début de la domination de l, Islam", Orientalia Suecana 33-35, 1984-1986, pp. 395-400.
35. Markwart, Eransahr n ach der Geographie des ps. Moses Xorenac"I, Berlin, 1931; T. Daryaee, shahrestaniha i Eranshahr A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History, Costa Mesa, 2002.
36. M. Grignaschi, "Quelques Spécimens de la literature Sassanide Conserves dans les Bibliothèques d"Istanbul", JA, 1966, pp. 1-142; Abbas E. ed., Ahd Ardashir (Bayrut, 1967).
De Fouchécour, C. H. Moralia, Les Notions Morales dans la literature Persane du 3e/9e au 7e/13esiècle, (Paris, 1986), pp. 87-89.
37. نامهی تنسر به گشنسب، به تصحیح مجبتی مینوی (تهران: دنیای کتاب، 1387).
38. بنگرید به: Avestan Geography در دانشنامهی ایرانیکا.
39. Xanira
40. Daryaee, Shahrest shnia I Era en Shahr.
41. Yarshater, "Were the Sassnians Heirs to the Achaemenids?".
Daryaee, "National History or keyanid History? The Nature of Sassanid Zoroastrian Historiography", Iranian Studies, 28, 1995, pp. 129-141.
42. Yarshater, "Iranian National History", p. 394.
اشرف، احمد؛ (1395)، هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی، احمدی، حمید، نشر نی، چاپ اول