نویسنده: محمد بن حسن حرّعاملی
مترجم: مریم سادات عربی
شیخ بزرگ، حسن بن علی بن شعبه حلبی (1)، از بزرگان علمای شیعه در کتاب تحف العقول عن آل الرسول از مولایمان علی بن محمد الهادی (علیه السلام) رسالهای بلند نقل کرده که آن را برای شیعه نوشته است، که سرآغاز آن چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، از علی بن محمد درود بر شما و هر که از راه هدایت الهی تبعیت میکند و رحمت و برکات خدا بر شما؛ نامهی شما به من رسید و آنچه دربارهی اختلاف شما در امر دین و بحث در تقدیر (قضا و قدر) یادآور شده بودید دریافتم - تا جایی که میفرماید - خدایتان رحمت کُناد، بدانید که ما در آثار و اخبار فراوانی که در دست است، نظر کردیم و مجموع آنها را نزد همهی گروندگان به اسلام که خداوند به ایشان عقل و فهم عطا کرده است، از دو دسته بیرون ندیدهایم: که یا حق است و باید از آن پیروی کرد و یا باطل است و باید از آن دوری جُست، همهی امت اسلام بیهیچ اختلافی اتفاق نظر دارند بر این که قرآن حقّ است و در نزد همه فرق اسلامی در این مطلب شکی نیست و همگی معترفند به تصدیق آن و درست بودن کتاب الهی و در این اتفاق درست گفتهاند و به راه راست رفتهاند، و این بر طبق گفتهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: «امّت من بر گمراهی اتفاق نکنند (2)» و خبر داده است که هر آنچه مورد اتفاق امّت اوست حقّ است، البته این در صورتی است که با هم اختلاف نکنند، و قرآن درست و حقّ است و اختلافی میان امّت در باب تنزیل و تصدیق آن وجود ندارد، و هرگاه قرآن گواه تصدیق و حقّ بودن خبری گردد و برخی از امّت منکر آن خبر باشند، بر آنها لازم است که بدان اقرار کنند زیرا که در اصل بر تصدیق و تنزیل قرآن اتفاق دارند و اگر این گروه خبرِ موافق با قرآن را منکر شوند و تمرد کنند از ملّت اسلام بیرون خواهند رفت (3)».
شیخ بزرگ رئیس المحدثین، أبوجعفر ابن بابویه در کتاب عیون اخبار الرضا، در بابی که در آن «اخبار مجموعه»ی امام رضا (علیه السلام) روایت شده است، از قول ریان بن صلت آورده است که گفت: به امام رضا (علیه السلام) گفتم: یابن رسول الله، شما در مورد قرآن چه میفرمایید؟ فرمود: «این قرآن کلام خداست، پا را از آن فراتر نگذارید و از غیرآن هدایت مجوئید که گمراه میشوید (4)».
شیخ ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در کتاب احتجاج در محاجهی امیر المومنین علی (علیه السلام) با گروهی از مهاجرین و انصار در زمان خلافت عثمان، از آن پس که گرد هم جمع شدند و از قریش و فضائل قریش یاد کردند که حدیثی طولانی است، آورده است که طلحه از حضرت علی (علیه السلام) سؤال کرد: یا ابا الحسن، چیزی است که میخواهم از شما بپرسم، یادم هست که شما پارچهی پیچیده شدهای را آورده و گفتید: «ای مردم من تاکنون مشغول غسل و کفن و دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودم و پس از آن سرگرم جمع آوری قرآن شدم، این قرآنی است که به صورت مجموع و عاری از هر افتادگی پیش روی شماست». ولی مکتوب و جمع آوری شما را ندیدم، و یادم هست که عمر کسی را نزد شما فرستاد و آن قرآن را خواست ولی شما از فرستادن آن امتناع کردید و پس از آن عُمَر مردم را فراخواند به این نحو که اگر دو تن برآیهای که نوشته شده بود شهادت میدادند آن را مکتوب میکرد و در صورت شهادت یک تن آن را به تأخیر انداخته و کتابت نمیکرد. عُمَر گفت: و من میشنیدم، که در روز یمامه گروهی را کشتند که همهی آنان قاری قرآنی بودند که جز ایشان کسی آن صورت نمیخواند. سپس او بیرون رفت و گوسفندی آنجا آمده صحیفه و کتابی را که مینوشتند خورد و آن از بین رفت، و کاتب در آن وقت عثمان بود. خودم از عُمَر و اصحابش که مکتوبات آنان را در عهد عُمَر و عثمان جمع و تدوین میکردند شنیدم که میگویند: سورهی "احزاب" معادل سورهی "بقره"، و سورهی "نور" یکصد و شصت آیه و سورهی "حجر" یکصد و نود آیه است؛ ماجرا از چه قرار بود؟ خدا رحمتت کند، چه چیز مانع شد که قرآن خود را بر مردم عرضه داری، در حالی که عثمان وقتی صورت جمع آوری شدهی قرآن عُمَر را گرفت آن را به صورت یک مجموعه گرد آورد و مردم را به قرائتی واحد واداشت و مصحف اُبی بن کعب و ابن مسعود را پاره پاره ساخت و به آتش سوزانید.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمود:
ای طلحه، هر آیهای که خداوند عزّ و جلّ بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرمود به خطّ من و املای آن حضرت در نزد من محفوظ است، و تأویل هر آیهای که خدا بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرموده و هر حلال و حرام و حدّ و حکمی از آن، و خلاصه هر آنچه که امت تا روز قیامت بدان نیازمندند [در آن هست].
تا جایی که طلحه میگوید: یا ابالحسن میبینم که هیچ پاسخی به سؤال اصلی من در مورد قرآن که چرا آن را بر مردم آشکار نمینمایید، نمیدهید؟
فرمود: ای طلحه، به عمد از دادن پاسخ به تو طفره رفتم، حال تو بگو آیا قرآنی که عُمَر و عثمان جمع نمودند همهی مصحف بود یا قسمتی از آن؟
طلحه گفت: همهی قرآن بود، فرمود: خوب، سپس فرمود:
در این صورت اگر بدان عمل کنید از آتش رهائی یافته و به بهشت روید، زیرا حجت ما و دلیل حقّ ما و وجوب طاعت ما در آن ظاهر و هویدا است.
طلحه گفت: مرا همین قدر کافی است، همین که این قرآن باشد. برای من بسنده است. طلحه سپس گفت: مرا از قرآنی که در دست شماست و تأویل و حرام و حلال آن، با خبر فرما [و بگو] که آن را پس از خود به چه کسی میدهید و صاحب آن بعد از شما کیست؟
فرمود: شخصی که به امر رسول خدا باید قرآن را به او بدهم وصی من و والاترین شخصی در میان مردم، فرزندم حسن است، آنگاه پسرم حسن آن را به پسر دیگرم حسین خواهم داد، و به همین ترتیب به فرزندان حسین خواهد رسید تا این که آخرین شان در حوض کوثر بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شود، ایشان با قرآناند و قرآن با ایشان است و هیچ کدام از دیگری جدا نخواهد شد (5)».
طبرسی میگوید:
از ابوذر غفاری نقل است که گفت: چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافت، حضرت علی (علیه السلام) به گردآوری قرآن اقدام نمود و آن را به نزد مهاجران و انصار آورد و بر ایشان عرضه کرد، که رسول خدای او را بدین کار سفارش نموده بود. وقتی ابوبکر آن را گشود در همان نخستین صفحه که گشود با فضائح قوم مواجه شد، عُمَر بلافاصله برجست و گفت: ای علی، این مصحف را برگردان که ما را به آن حاجت نیست؛ و حضرت علی (علیه السلام) آن را برداشت و برگشت. آنگاه زید بن ثابت را که از قاریان قرآن بود احضار کردند و عمر به او گفت: علی قرآنی نزد ما آورد که مشتمل بر فضائح مهاجران و انصار بود، اما برآنیم که قرآنی فراهم کنیم که عاری از هرگونه فضیحت و هتک حرمت مهاجران و انصار باشد. زید این کار را پذیرفت و سپس به آنان گفت: اگر پس از فراغت یافتن من از گردآوری قرآن، به نحوی که شما خواستید، علی قرآن گردآوردهی خود را آشکار کرد؛ آیا همهی کاری که شما کردهاید تباه نمیشود؟ عُمر گفت چاره چیست؟ زید گفت: شما به چارهی کار داناترید.
سپس عُمر گفت: برای راحت شدن از دست او چارهای جز کشتن او نیست، بدینسان دست به کار کشتن او به توسط خالد بن ولید شد که کاری از پیش نبرد، تا آنجا که میگوید - چون عُمر به خلافت رسید از حضرت علی (علیه السلام) خواست که قرآن خود را به آنان بدهد [تا در آن دست ببرند]. از این رو به وی گفت: ای ابوالحسن، بهتر است قرآنی را که در زمان ابوبکر آورده بودی، بیاوری تا شاید در باب آن بتوانیم اتفاق نظر پیدا کنیم.
حضرت فرمود: هرگز، هیچ راهی بدان نیست، من آن را تنها برای اتمام حجّت بر شما به ابوبکر عرضه داشتم که [در روز قیامت مگوئید ما از این مطلب غافل و بیخبر بودیم، یا بگوئید آن را نزد ما نیاوردی! آری آن قرآنی که نزد من است جز پاکان و فرزندان من که وصیّ مناند دستشان بدان نرسد.]
عمر گفت: آیا برای آشکار کردن آن زمان معلومی هست؟ حضرت فرمود: آری، وقتی قائم، از اولاد من قیام نماید مردم را بر اساس آن راه بَرَد (6).
میگویم: از این دو حدیث و امثال آنها، نوع حکم کردن و داوری ائمه (علیهم السلام) را دریافتی، مبنی بر این که این قرآن حقّ است و مجموع آن صحیح و عاری از هرگونه فزونی و تغییر است. حصول نقصی که از این دو حدیث فهم میشود محتمل است که مربوط به تأویل همراه با تنزیل باشد، این مطلب را قرائن روشنی که از این دو خبر و غیر آنها بر میآید تایید میکند، و احتمال هم دارد که نقص مربوط به وحی غیر قرآنی بوده باشد، همان طور که در کلام صدوق گذشت، و احتمال دارد که آن نقص مربوط به آیات منسوخه باشد و وجوه دیگری هم احتمال داده شده است. از حدیث دوّم هم بر میآید که آنچه مخصوصاً از قرآن ساقط شده مربوط به فضیحتهای قوم و نیز نصوص مربوط به فضائل ائمه (علیهم السلام) بوده است که آشکار شدن آنها موجب رسوائی آن قومی میشده که به مخالفت با ائمه برخواستند. بنابراین شکی باقی نمیماند که جز در این قسمت، اِسقاطی صورت نگرفته است و این، منافاتی با تواتر آنچه ساقط شده ندارد چه رسد به بخش باقی مانده، شرط کردن وجود دو شاهد و نه یکی، هم حیله و وسیلهای بود برای اسقاط آنچه مربوط به فضائح قوم میشد، زیرا میدانستند که در شرایط رعایت شدید تقیه و کثرت منافقان موافق با ایشان و قلّت دشمنانشان که پیرو امیرمؤمنان (علیه السلام) بودند، با دو شاهدی که در این باب شهادت دهند مواجه نخواهند گردید. این اندازه کفایت میکند که بدانی ایشان را در آن روز هزاران تن غیرقابل شمارش تبعیت کردند و حضرت علی (علیه السلام) چهار تن پیرو بیشتر نداشت و این امری روشن است.
شیخ بزرگ، ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (رضی الله علیه) به طریق خود از امام صادق (علیه السلام) آورده است که حضرت فرمود:
«قرآن را بیاموزید زیرا قرآن در روز قیامت به زیباترین صورتی که مردم دیدهاند میآید (7)».
و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:
«پس هر گاه آشوبها و فتنهها چون شب تار شما را فرا گرفت به قرآن روآورید زیرا آن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و گزارش دهنده از بدیهاست که گفتهاش مورد تصدیق است، هر که آن را پیشوای خود کرد به بهشتش رهبری کند (8)».
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است:
«همانا این قرآن (کتابی) است که در آن جایگاه نور هدایت و چراغهای شب تار است، پس شخص تیزبین باید که در آن دقت کند و بر پرتوهای آن نظر خویش را بگشاید، زیرا اندیشیدن، زندگانی دلِ بینا است (9)».
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرموده است:
«بدانید همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افکن شب تار، اگر چه [آن کس که در صدد راهنمائی شدن و کسب نور باشد] در سختی و نداری باشد (10)».
و همو فرموده است: «قرآن بیاموزید زیرا در روز قیامت نزد خوانندهی خود میآید - تا این که گوید - بخوان و بالا برو، پس هر آیه که بخواند یک درجه بالا رود (11)».
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: «هر کس در حال جوانی قرآن بخواند و با ایمان هم باشد قرآن با گوشت و خونش بیامیزد و خدای عزّ و جلّ او را با فرشتگان پیغام برنده و نیک رفتارش رفیق کند» (12).
شخصی از علی بن حسین (علیه السلام) پرسید: برترین اعمال کدام است؟
حضرت فرمود: «الحالّ المرتحل؛ آن کس که فرود آید و کوچ کند».
گفت: الحال المرتحل به چه معنا است؟ (آن فرد کیست؟)
حضرت فرمود: [فتح القرآن و ختمه کلَّما حل فی اوّله ارتحل فی آخره (13)]:
خواندن قرآن را از اوّل آن آغاز کند و آن را تا به انتها ختم کند و هر زمان که از اولش در آید به آخرش کوچ کند».
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرموده است: «آن کسی که قرآن بخواند به چنان غنایی برسد که فراتر از آن غنایی نباشد (14)».
همو فرموده است: «قرآن عهد خداوند و فرمان اوست با خلقش، پس سزاوار است برای شخصی مسلمان که در این عهد و فرمان خدا نظر افکند و روزی پنجاه آیه از آن را بخواند» (15).
علی بن حسین (علیه السلام) فرموده است: «آیات قرآن دفینههایی است، پس هر گاه دَرِ یک دفینه را گشودی شایسته است که به آنچه در آن است نظر بیفکنی»(16).
امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرموده، است:
«خانهای که در آن قرآن خوانده شود و خدای عزّ و جلّ در آن یاد شود، برکتش بسیار گردد و فرشتگان در آن حاضر شوند»(17).
امام باقر (علیه السلام) فرموده است:
«هر که قرآن را در حال ایستاده در نماز بخواند خداوند به هر حرفی از آن صد حسنه برای او بنویسد و هر کس آن را در نماز نشسته بخواند خداوند به هر حرفی پنجاه حسنه برایش بنویسد و هر که قرآن را در غیر نماز بخواند خداوند برای هر حرفی ده حسنه برایش بنویسد»(18).
در حدیث دیگری به همین مضمون با افزودهای بر آن، چنین آمده:
«و اگر قرآن را گوش دهد (حتی آن را نخواند) به هر حرفی یک حسنه برایش بنویسد»(19).
از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایتی مانند این دو نقل شده که در آنها برتری و فضیلت و وعده به ثواب فراوان افزوده شده است.(20)
همو فرموده است: «هر کس قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهرهمند شود و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند»(21).
همو فرموده است: «اصحاب محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) آیات قرآن را در یک ماه یا کمتر میخواندند»(22).
از امام صادق (علیه السلام) در باب تنزیل قرآن سؤال شد، ایشان فرمود: «همچنان که به شما آموختهاند بخوانید»(23).
موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: «هر کس به یک آیهی قرآن اکتفا کند از شرق تا غرب همان یک آیه او را بس باشد، اگر با ایمان و عقیده باشد»(24).
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است:
«وقتی که دو حدیث مخالف بر شما عرضه میشود پس آن دو را به کتاب خدا عرضه کنید اگر با کتاب خدا موافق بودند آنها را بگیرید و اگر مخالف کتاب خدا بودند آنها را وانهید»(25).
همو فرموده است:
«همه چیز را باید به کتاب خدا و سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که برگرداند و هر آنچه که با قرآن موافق و مطابق نباشد، سخنی به ظاهر آراسته است»(26).
بدان برای هر کدام از این احادیث، متشابهات زیادی به صورت پراکنده در کتابهای مورد اعتماد اصحاب ما وجود دارد که من از بیم اطالهی سخن از آنها میگذارم و از همین رو هم سندهای آنها را کنار گذاشتم و فقط به قصد تیمّن و تبرّک به ایراد پارهای از آنها پرداختم. بر ما خُرده گرفته نشود که بعضی از این احادیث ضعیف السند و بعضی ضعیف الدلالهاند، چرا که این احادیث و آنچه در معنای آنها هستند از حیث کثرت و تقویت یکدیگر و متضمن بودن امری مشخص و معلوم و موافق بودنشان با ادلّهی پیش گفته، برای اهل انصاف شکی در قبول آنها باقی نمیماند.
پینوشتها:
1- ابو محمد حسن بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، معاصر شیخ صدوق و متوفی 381 قمری ..) وی مورد ستایش همه کسانی قرار گرفته که به زندگانی او پرداخته یا به کتاب او استناد کردهاند. برای تفصیل نگاه کنید به مقدمهی تحف العقول از استاد علی اکبر غفاری، ص 9-11. شرح حال وی در کتاب امل لآمل شیخ حر عاملی و مقدمهی بحارالانوار علامه مجلسی نیز آمده است.2- بحارالانوار، ج 29، ص 36؛ تاریخ مدینة الدمشق، ج 59، ص 7.
3- کلام الله لاتتجاوزه، ولاتطلبوا الهدی فی غیره فتظّلوا. (تحف العقول عن آل الرسول ص 458، باب کلمات امام علی بن محمد هادی).
4- عیون الاخبار، ج 2، ص 56.
5- احتجاج، ج 1، ص 147-148. [م].
6- احتجاج، ج 1، ص 156. [م].
7- «تعلّموا القرآن فإنّ القرآن یأتى یوم القیامة فى أحسن صورة (كافى، ج 2، ص 596، كتاب فضل القرآن).
8- إذا التبسَت علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن، فإنّه شافع مُشقَّع، و محل مصدَّق و من جعله امامه، قاده الی الجنة (کافی، همانجا، ص 599).
9- إنَّ هذا القرآن فیه منار الهدی و مصابیح الدجی، فَلیجلُ جالٍ بصره و یفتح للضیاء نظره، فإنَّ التفکّر حیاة قلب البصیر (کافی، ص 600).
10- اعلموا أنّ القرآن هدى النهار و نور اللیل المظلم على ما كان من جهدٍ وفاقة؛ (همانجا).
11- تعلّموا القرآن، فإنّه یأتى یوم القیامة صاحبه - إلى أن قال - ثمّ یقال له: اقرأ و ارقَه فكلّماقرأ آیة صعد درجة (کافی، ج 2، ص 603).
12- من قرأ القرآن و هو شابٌ مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، وجعله الله عزّ وجلّ مع السفرة الكرام البررة ؛ (همانجا).
13- معانی الاخبار، ص 190 (کافی، ج 2، ص 605 [م]).
14- من قرأ القرآن فهو غنی لاغنی بعده (بحارالانوار، ج 92، ص187).
15- القرآن عهد الله إلى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم أن ینظر فى عهده، وأن یقرأ منه فى كل یوم خمسین آیة (کافی، ج 2، ص 609).
16- آیاتُ القرآن خزائن، فکلّما فتحت خزینة ینبغی لک أن تنظر ما فیها (همانجا).
17- البیت الذی یقرأ فیه القرآن و یذکر الله فیه، یکثر خیره و تحضره الملائکة (همان، ص 610).
18- من قرأ القرآن قائماً فى صلاته كتَبَ الله له بكلّ حرف مئة حسنة، من قرأه فى صلاته جالساً کتب الله له بکلّ حرف خمسین حسنة، و من قرأه فی غیر صلاته کتب الله له بکلّ حرف عشر حسنات (کافی، ج 2، ص 611).
19- و[إن] استمع القرآن كتب الله له بكل حرف حسنة؛ (همانجا).
20- (همان، ص 612).
21- من قرأ القرآن فی المصحف مُتّع ببصره، و خفّف عن والدیه، وان کانا کافرین (همان، ص 613).
22- کان اصحاب محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) یقراً [أحدهم] القرآن فی شهراو أقلّ (کافی، ص 617).
23- قرأُوا کما عُلِّمتم (همان، ص 631).
24- من استکفی بآیة من القرآن من المشرق الی المغرب کفی، إذا کان بیقین (همان، ص 623).
25- إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی کتاب الله، فما وافق کتاب الله فخذوه، و ما خالف کتاب الله فردّوه (وسائل الشیعه، ج 17، ص 118).
26- کل شیء مردود الی کتاب الله و سنّة نبیه (صلی الله علیه و آله و سلم) و کلّ ما لم یوافق القرآن فهو زخرف (کافی، ج 2، ص 69).
منبع مقاله: الحر العاملی، محمدبنالحسن؛ (1391)، رساله در اثبات تواتر قرآن، مریم سادات عربی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل.