برشی از كتاب «چزابه»
كتاب 220 صفحه اي «چزابه»، روايت خاطرات «فتح الله جعفري» فرمانده لشگر زرهي سپاه از جنگ در فصل پاييز و زمستان سال 1360 در منطقه اي رملي به همين نام است.
روايتي ناب كه با كمي كار بيشتر و حذف مطالب غيرضروري مي توانست به اثري شناخته شده و جذاب تر تبديل شود.
مسئوليت نويسنده در زمان وقوع حوادث و مسئوليت فعلي وي باعث شده قلم در مواردي از چارچوب روايي خارج و حالتي تحليلي به خود بگيرد.
اين موضوع گرچه داراي محسناتي است اما مانند سرعت گير خواننده را از غرق شدن در تب و تاب حوادث محروم مي كند. درواقع جعفري با نگاه و قلم دهه هشتاد به سراغ دهه شصت رفته است.
«پايگاه گلف كه روزي نه چندان دور محل گلف بازي و تفريح انگليسي ها و آمريكايي ها بود، حالاآغوش خود را به روي متفكران جوان نظامي باز كرده بود. فتح الله به گلف آمد و نقشه جنوب مثل سفره اي پيش رويش باز شد. آنچه مي ديد هاشورهاي قرمزي بود كه از خطوط مرزي به داخل خاك ايران كشيده شده بود. اين هاشورها نشان مي داد كه رد پوتين هاي تجاوز تا كجا خاك ما را آلوده كرده است.»
اگر اهل مطالعه ايد پاييز و زمستان 60 را كه جعفري در 12 فصل روايت كرده از دست ندهيد.
اين روايت شامل صحنه هايي است كه متاسفانه تاكنون در هيچ فيلمي به تصوير كشيده نشده و تا مدت ها در دل و ذهن خواهد ماند.
اين شما و اين 11برش كوتاه از «چزابه» كه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
گلف اين فرهنگ را به وجود آورد كه با توجه به اين كه دفاع ما دفاع مقدس و فرهنگ ما فرهنگ عاشورا و كربلااست، عناوين و اسامي بايد بر همين اساس نامگذاري شوند زيرا مردم كشورمان به آن اسامي مقدس عشق مي ورزند.
برادر رداني پور آمد. برادر حسن هم بود. او براي شهدا گريه مي كرد. برادر حسن به او دلداري داد و به پشت شانه هايش زد و گفت: نگران نباش، جنگ همين است.
منبع: روزنامه كيهان/ شماره 19220 / صفحه 9 فرهنگ مقاومت / مورخه ( 12/8/87)
روايتي ناب كه با كمي كار بيشتر و حذف مطالب غيرضروري مي توانست به اثري شناخته شده و جذاب تر تبديل شود.
مسئوليت نويسنده در زمان وقوع حوادث و مسئوليت فعلي وي باعث شده قلم در مواردي از چارچوب روايي خارج و حالتي تحليلي به خود بگيرد.
اين موضوع گرچه داراي محسناتي است اما مانند سرعت گير خواننده را از غرق شدن در تب و تاب حوادث محروم مي كند. درواقع جعفري با نگاه و قلم دهه هشتاد به سراغ دهه شصت رفته است.
«پايگاه گلف كه روزي نه چندان دور محل گلف بازي و تفريح انگليسي ها و آمريكايي ها بود، حالاآغوش خود را به روي متفكران جوان نظامي باز كرده بود. فتح الله به گلف آمد و نقشه جنوب مثل سفره اي پيش رويش باز شد. آنچه مي ديد هاشورهاي قرمزي بود كه از خطوط مرزي به داخل خاك ايران كشيده شده بود. اين هاشورها نشان مي داد كه رد پوتين هاي تجاوز تا كجا خاك ما را آلوده كرده است.»
اگر اهل مطالعه ايد پاييز و زمستان 60 را كه جعفري در 12 فصل روايت كرده از دست ندهيد.
اين روايت شامل صحنه هايي است كه متاسفانه تاكنون در هيچ فيلمي به تصوير كشيده نشده و تا مدت ها در دل و ذهن خواهد ماند.
اين شما و اين 11برش كوتاه از «چزابه» كه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
اشكان يا عاشورا؟!
گلف اين فرهنگ را به وجود آورد كه با توجه به اين كه دفاع ما دفاع مقدس و فرهنگ ما فرهنگ عاشورا و كربلااست، عناوين و اسامي بايد بر همين اساس نامگذاري شوند زيرا مردم كشورمان به آن اسامي مقدس عشق مي ورزند.
منو با خودت ببر!
دست ها بالا
شب، زخم، زمزمه
بي پا نرو!
مادر بزرگ!
كارت شناسايي
سقا بدون آب
سلام دوكوهه
به نام حضرت زهرا (سلام الله علیها )
جنگ همين است
برادر رداني پور آمد. برادر حسن هم بود. او براي شهدا گريه مي كرد. برادر حسن به او دلداري داد و به پشت شانه هايش زد و گفت: نگران نباش، جنگ همين است.
منبع: روزنامه كيهان/ شماره 19220 / صفحه 9 فرهنگ مقاومت / مورخه ( 12/8/87)