شبهه ناسازگاری امامت با اصل خاتمیت

مبنای عقلی ضرورتِ امامت با خاتمیت ناسازگار است

امامت مکمل نبوت و اصل خاتمیت است، اما برخی از اهل سنت و بعضی روشنفکران در سال‌های اخیر درصدد متعارض نشان دادن این دو اصل با یکدیگر برآمدند که این شبهه خود به شبهه‌های متعدد تحلیل می‌شود که اینک به دلیل
پنجشنبه، 11 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مبنای عقلی ضرورتِ امامت با خاتمیت ناسازگار است
 مبنای عقلی ضرورتِ امامت با خاتمیت ناسازگار است

 

نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی


 

 شبهه ناسازگاری امامت با اصل خاتمیت

امامت مکمل نبوت و اصل خاتمیت است، اما برخی از اهل سنت و بعضی روشنفکران در سال‌های اخیر درصدد متعارض نشان دادن این دو اصل با یکدیگر برآمدند که این شبهه خود به شبهه‌های متعدد تحلیل می‌شود که اینک به دلیل اهمیت و تحلیل و نقد شبهات آن می‌پردازیم:
شبهه اول درصدد القای این توهم است که بنابر توجیه فلسفه خاتمیت از طریق بلوغ عقلی مردان صدر اسلام، لازم می‌آید که دیگر به اصل امامت و وجود امام معصوم بعد از پیامبر نیازی نباشد، چرا که عقل مسلمانان و حداقل عقل نخبگان آنان می‌تواند جایگزین اصل امامت گردد. و این رویکرد به خاتمیت موجب عرفی شدن دین می‌گردد. (1)
به دیگر سخن توجیه فلسفه خاتمیت با تمسک به بلوغ عقلی بیشتر با مشرب اهل سنت سازگاری دارد تا با مذهب تشیع.
برخی با مقایسه رأی شهید مطهری در تکامل و بلوغ فکری مردم از یک سو و تفسیر امامت به حافظ شریعت و مرجع شناسایی اسلام از سوی دیگر، آن دو را ناسازگار وصف می‌کنند:
وقتی مردم به حدی از رشد و بلوغ فکری رسیده‌اند که می‌‌توانند برنامه هدایت و سعادت خود را یکجا تحویل بگیرند و در پرتو اجتهاد کلیات وحی را تفسیر و توجیه کنند، چه نیازی به مرجع تفسیر دین و شناخت اسلام دارند. (2)

تحلیل و بررسی

در تحلیل شبهه فوق باید گفت که اولاً: مقصود از بلوغ عقلی مردمان صدر اسلام، نه نیل آنان به مقام تخصص در دین‌شناسی و تفسیر قرآن، بلکه مقصود استعداد و تکامل آنان در صیانت کتاب آسمانی از آفت تحریف و حفظ و انتقال صحیح آن به نسل‌های بعدی است، با این وصف که در پرتو تعلیمات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مرتبه‌ای از دانش و فهم دین و قرآن رسیده و نسل آنان نیز بر تربیت و ظهور دین‌شناسان امثال سلمان، کمیل و مقداد مستعد است، با این وجود عدم عصمت مردم و همچنین عالمان، احتمال خطا و تفسیر ناصواب از دین در صدر اسلام به صورت احتمال بالا وجود داشت، چرا که در آن دوره مبانی و اصول مسلم و ثابت دین هنوز منقّح، مدوّن و مضبوط نشده بود، لذا به وجود یک مرجع علمی دینی معصوم به نام «امام» احساس نیاز می‌شد. بر این اساس تا تدوین و تنقیح اصول و مبانی دینی نیاز به امام و مرجع دینی معصوم کاملاً محسوس و ضروری است تا حداقل اصول و مبانی دین خاتم مصون از خطا باقی بماند.

تفاوت صدر اسلام با عصر غیبت

این اشکال که نیاز به مرجع دینی معصوم در هر دوره مثل دوره غیبت و اجتهاد نیز لازم است، چرا که در اجتهاد نیز احتمال خطا وجود دارد، (3) اشکال موجّه نیست، برای اینکه در عصر غیبت احتمال خطا نه در اصول و مبانی دین که در فروع و جزئیات است که خطای آن به اصل دین آسیب وارد نمی‌کند و قیاس آن دو قیاس مع‌الفارق است.

شهید مطهری

در تبیین چگونگی بلوغ عقلی مردم برای توجیه خاتمیت به مراتب آن اشاره نمی‌کند، اما به اشکال منافات آن با اصل امامت متفطن بود، لذا برای پاسخ از اشکال به مرجعیت علمی امام و حل اختلاف دینی اشاره می‌کند که مسلمانان و نخبگان از حل آنها ناتوان هستند و از اینجا معلوم می‌شود که منظور شهید مطهری بلوغ نسبی مسلمانان صدر اسلام بوده است، چنان‌که می‌گوید:
"یک سلسله اختلافات و تفرق‌ها، تشتت‌ها و مذهب‌های مختلف و گوناگون در شریعت خاتمه پیدا می‌شود، باید یک شاخص وجود داشته باشد که اگر مردم در این مذاهب گوناگون که اینها را اهواء آراء و تعصب‌ها ایجاد کرده است، بخواهند بفهمند که حق چیست بروند به سراغ او ... علمای امت می‌توانند در کار دعوت و تبلیغ و ترویج جانشین پیغمبران باشند، اما نمی‌توانند مرجع حل اختلافات باشند. (4)"
به دیگر سخن تنها بلوغ و تکامل عقلی مخاطبان اسلام منافاتی با اصل امامت ندارد بلکه استعداد و تکامل فکری به معنای فوق شرط و مقدمه بهره‌گیری از وجود امام است، چرا که در صورت عدم رجوع مردم و یا عالمان دین به امام برای تفسیر متشابهات و حل اختلافات دینی، این امر یا از جمود فکری و خشک شدن اندیشه دینی در جامعه حکایت می‌کند یا بیان‌گر جهالت مردم و عالمان دین به اصل امامت و عدم درک نیاز رجوع به امام در حل مسائل دین است، که هر دو فرض نشان‌گر عدم بلوغ فکری و عقلی مسلمانان صدر اسلام است که در این صورت اصل امامت ثمربخش نخواهد بود. پس برای توجیه خاتمیت از طریق اصل امامت نیز باید به بلوغ فکری- هرچند نسبی- مسلمانان صدر اسلام ملتزم شویم.
سخن آخر اینکه بلوغ عقلی نه ملاک منحصره توجیه خاتمیت بلکه یکی از ملاک‌ها و دلایل است که در عرض دلایل دیگر از جمله اصل امامت قرار دارد که مجموع آن دلایل، اصل خاتمیت را توجیه و تبیین می‌کند. (5)

پی‌نوشت‌ها:

1. «پذیرش این تفسیر از ختم نبوت و گونه شیعه آن، فلسفه غیبت کبری که انقطاع وحی علامتی از رشید شدن بشریت تحت تعالیم پیامبران است و از آن پس بشر قادر است به مدد چراغ عقل راهی را ادامه دهد که انبیاء آن را طی کرده و به گام‌های خود هموار کرده‌اند، طریق دیگری برای عرفی شدن شریعت است»، (شاهد قدسی تا شاهد بازاری، ص 82).
2. حجت‌الله نیکویی، تئوری امامت در ترازوی نقد، ص 13.
3. «مگر در هنگام اجتهاد (ارجاع جزئیات به کلیات) امکان خطا رفع می‌شود و احتمال استنباط غلط از بین می‌رود؟ مسلم است که پاسخ منفی است. پس با این حساب اجتهاد نیز نیاز به عصمت دارد و غیرمعصوم حق اجتهاد ندارد، اما آیا این را می‌پذیرند؟» (تئوری امامت در ترازوی نقد، صص 11 و 12).
4. خاتمیت، ص 53.
5. برای توضیح بیشتر از ملاک‌های خاتمیت ر. ک: نگارنده، آیین خاتم، صص 433 و 499.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط