مكتب واسطه اقتصاد اسلامي از ديدگاه امام خميني
نويسنده:محمد واعظ زاده خراساني
مقدمه:
در نظام سرمايهداري مالكيت فردي محترم و آزاد و نامحدود است در حالي كه دخل و تصرف دولت در مالكيت مردم محدود بوده و مانع آزادي اقتصادي مردم نيست.
به عكس، در نظام كمونيستي مالكيت مردم، ناچيز و تقريباً با تفاوتهايي كه در كشورهاي مختلف وجود دارد منتفي است، در حالي كه دولتها به طور نامحدود و تقريباً انحصاري و مستقل و آزاد عمل ميكنند و مالك بلارقيب شمرده ميشوند.
نظامهاي مشابه با اندكي تفاوت، به يكي از اين دو نظام بر ميگردند و همان مشخصات را دارا هستند، كه فعلا در صدد بيان آنها نيستيم و تنها به ذكر مشخصات و مفاسد اين دو نظام اشاره ميكنيم، تا زمينهاي باشد براي ارائؤ نظام اقتصاد اسلامي از ديدگاه امام خميني(س).
نظام سرمايهداري به معني عام حسنش اين است كه دست مردم را در تلاشها و فعاليتهاي اقتصادي و در انتخاب شغل و جمع ثروت باز ميگذارد، به طوري كه مردم احساس آزادي ميكنند و اين امر با فطرت و غرايز و تمايلات انسان سازگار است و طبعاً باعث نشاط و تلاش مردم در كار و با يك مطالعؤ سطحي اين امر را در كشورهاي غير كمونيستي آزاد و مستقل جهان ميتوان ملاحظه كرد، البته در كشورهايي با نظام سرمايهداري كه آزادي ندارند غالباً چنين رشدي مشهود نيست، كه علت آن هم فشار استعمار و فقدان آزادي سياسي است نه خاصيت اصل نظام. ولي در كنار اين حسن و امتياز در نظام سرمايهداري، اختلاف طبقاتي كه لازمؤ آزادي مردم و پيش افتادن طبقهاي و عقب افتادن طبقه ديگر است، وجود دارد و جامعه به دو طبقه مرفه و ثروتمند و مترف و طبقؤ محروم و مستضعف و عقب افتاده يا عقب نگه داشته شده تقسيم ميشود، و اين خود باعث همه نوع ستم و تجاوز و تعدد و محروميت و درگيري و كينه توزي ميگردد، همان خصلتهايي كه انقلابهاي پياپي و مبارزات طبقاتي را در پي دارد و در گذشته منشا استقرار نظام كمونيستي و حكومت كارگري گرديده است.
اما نظام كمونيستي همان طور كه ادعا ميشود مانع اختلاف طبقاتي و سمتهاي فردي و طبقاتي است و اگر سوء استفادهاي از سوي طبقؤ حاكمه رخ ندهد، زندگي مردم مشابه هم خواهد گرديد و از معايب و مفاسدي كه براي نظام سرمايهداري بر شمرديم، فارغ است، اما مفاسد ديگري در بردارد كه از مفاسد نظام سرمايهداري دست كمي ندارد و بلكه مسلماً بدتر و زيان بارتر است و به همين جهت اين نظام، در ذات خود محكوم به فنا و نيستي ميباشد زيرا:
اولاً: از جهات گوناگون و در ابعاد مختلف باغر غرايز و فطرت انسان مخالف است؛ انسان طبعاً مالكيت جو و مال طلب است، در خود احساس علاقه به مال ميكند. انسان مايل است نتيجؤ كار و كوشش خود را خود مالك شود، نه كس ديگر يا دولت يا جامعه. انسان فطر به طور فطري آزاديخواه است و ميخواهد در انتخاب شغل، فعاليت و كار، جمع ثروت، نحوؤ زندگي و سكني آزاد باشد، نظام كمونيستي به حكم طبيعت خود همؤ اين آزاديها را از انسان سلب مينمايد و كاملاً بر خلاف تمايلات و غرايز انسان حركت ميكند.
ثانياً: همان گونه كه تجربه نشان داد اين نظام، نظامي است استبدادي و خشن كه آزادي سياسي را مانند همؤ آزاديهاي خدادي ديگر از انسان سلب ميكند اين نظام، انسان را به ابزاري بي اراده در دست حاكمان تبديل مينمايد و جز با همين خصلت قابل بقا و دوام نيست.
ثالثاً: اين نظام، مانع رشد و تلاش و نشاط انسان است و جامعه را به جامعهاي مرده و بي تحرك و مستمند و فقير تبديل خواهد كرد.
رابعاً: سرانجام، باعث يك نوع ديگر از اختلاف طبقاتي است كه در يك طرف عامؤ مردم محروم و بي اراده و در طرف ديگر طبقؤ حاكمه مرفه و برخوردار از همؤ مواهب و مالك الرقاب مردم قرار دارد. و اگر اختلاف طبقاتي، عيب عمدؤ سرمايهداري است كه اين عيب به كيفيتي بدتر و در چهرهاي قبيح تر در نظام كمونيستي تكرار ميشود.
در نظام سرمايهداري، طبقات گوناگون وجود دارد ولي به طور عمده مقدرات اقتصادي جامعه مستقيماً، و مقدرات اجتماعي و فرهنگي و سياسي جامعه به طور غيرمستقيم در دست سرمايهداران است و در نظام كمونيستي همؤ اين مقدرات يكجا به طور شقاوتمندانهاي در اختيار دولت و طبقؤ حاكمه است، با اين تفاوت كه در نظام سرمايهداري، مظلومان و محرومان حق داد زدن و فرياد كشيدن و تظلم و تظاهر و اعتصاب و در دل ندارند؛ ولي در نظام كمونيستي ابداً چنين حقي وجود ندارد.
در نظام سرمايهداري مردم، اميد رهايي از محروميت دارند و راه فرار از استضعاف و نردبان ترقي و پيشرفت در وضع اقتصادي براي ايشان وجود دارد و هر كسي با تلاش و كوشش خود اميد ثروتمند شدن و نيل به رفاه را دارد.
اما در نظام كمونيستي چشمههاي اميد همه كور است و همؤ درهاي نجات بسته است و جز افراد معدودي كه با شركت در ستم حاكمان بر خلق خدا و همكاري با حزب امكان رسيدن به نوايي را دارند، بقيؤ افراد به طور مطلق در نااميدي به سر ميبرند و شبهاي تاريكشان شب يلداست.
خامساً: آنچه در نظام كمونيستي مزيد بر علت است و "زاد في الطنبور نغمة اخري" رابطه و وابستگي تصنعي اين نظام در بلوك كمونيستي، با انكار خدا و با الحاد و مبارزه با اديان است كه خود حركت ديگر بر خلاف مسير فطرت و غرايز انساني و مخالف با عاليترين غرايز انساني يعني غريزه خداجويي و انساني يعني غريزه خداجويي و انسان دوستي او است.
نظام كمونيستي با همؤ زرق و برق و ادعاهاي تو خالي طرفداران آن، همان طور كه اشاره شد به لحاظ روبرويي و نبرد با فطرت و غريزؤ انسان، در ذات خود محكوم به فنا است و همان طور كه مشاهد كرديم در پايگاه مركزي اش، اين نظام شكست خورد و با شكست آن كشور پهناوري از هم پاشيد.
نظام سرمايهداري گرچه تا اين حد بي پايه و ناپايدار نيست، اما مسلماً همواره دستخوش انقلاب و نارضايتي عمومي خواهد بود اينك نشانههاي آن در پايگاه اصلي آن يعني آمريكا به چشم ميخورد.
نتيجه آنكه هر دو نظام بر اساس يك نوع ستم و ظلم و نابرابري مبتني است و ظلم پايدار نيست.
تلاش براي زيستن و مكتب واسطه
نظام سرمايهداري، در عين حال كه دست مردم را در فعاليتهاي اقتصادي به طور نامحدود باز ميگذارد، براي جلوگيري از تراكم بي رويؤ ثروت، مالياتهاي سنگين تصاعدي كه گاهي تا هشتاد درصد سود حاصله را ميبلعد وضع كرده است كه صرف منافع عامه مردم ميشود تا مآلاً هر كسي از حداقل زندگي بهرهمند گردد و برخي از كشورها مانند انگلستان تا حدود زيادي موفق هم بودهاند، اما با اين وصف، در اين قبيل كشورها فقر ريشه كن نگرديده است و ميزان بيكاري و گرسنگي بخصوص در آمريكا در سطح بالايي است. همچنين در نظامهاي سرمايهداري با رعايت حق بيمه و حقوق كارگري و مقررات ديگر امتيازات زيادي به طبقؤ محروم دادهاند كه ميتوان نام آن را حقالسكوت محرومان گذاشت بدون اينكه احساس محروميت را از دل آنان بزدايد.
در نظامهاي كمونيستي احياناً مانند كشور چنين ناچار شدهاند مالكيتهاي محدودي را قانوني كنند، اما به طور عمده همؤ آنان چاره را در دولتي كردن ارزاق و مايحتاج عمومي و جيره بندي مطلق دانستهاند، كه علاوه بر اينكه مسلماً از سوء استفاده متصديان توزيع مصون نميماند، اصل خود جيره بندي، يك نوع زندان دائم و آهنين، و سدي محكم در برابر تمنيات و خواست طبيعي مردم است كه همه احساس دربند بودن و در غل و زنجير زيستن ميكنند، هر چند خود را به اين تسلي ميدهند كه "ظلم بالسويه يك نوع عدل است".
راه ديگر فرار از مفاسد اين دو نظام، ابتكار مكتب واسطه، نظام سوسياليستي است كه در عين اشباع حس مالكيت مردم و دادن حق ماكليت در بخشي از نيازها، جلوي مالكيت نامحدود را گرفتهاند، و قدرت و اختيار دولت، صنايع مهم، قلمروي مردم، كارها و فعاليتهاي درجه دوم است.
دولت تا حدي كه جلوي سرمايهداران را بگيرد، نبض اقتصاد را در اختيار دارد و كارها را كنترل ميكند و مردم هم تا حدي كه اختلاف طبقاتي شديد و غير قابل تحمل پيش نيايد و جامعه به دو طبقؤ محروم و مرفه تقسيم نشود، در كارها اختيار و آزادي دارند.
طرفداران نظام سوسياليستي ادعا دارند اين نظام، تنها راه نجات انسانها از مظالم سرمايهداران و حكومتهاي كمونيستي است. ما در صدد تكذيب اين ادعا يا انتقاد از اين نظام نيستيم و تا حدي ناچار هستيم در نظام اسلامي آن را بپذيريم، در اين خصوص سيد قطب كتابي دارد به نام اسلام متهم ميان نظام سرمايهداري و كمونيستي "الاسلام المتهم عليه بين الراسمالية و الشيوعية" مرحوم آيتاللّه طالقاني كتابي به نام "اسلام مكتب واسطه" دارند، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز تا حد زيادي مالكيت را محدود نموده است، با اينهمه نظام به تنهايي به طور كلي، كارساز نيست و بايد چيزهاي ديگري را كه اسلام آورده و با آن چاشني كرده است به آن ضميه كرد، تا به نظام اقتصادي مطلوب برسيم اينك پس از اين مقدمؤ طولاني كه از توجه به آن بي نياز نيستيم، به اصل مطلب ميپردازيم.
نظرات امام در رابطه با مكتب واسطه اسلامي
اصل اول ـ اصالت معنويات و وسيله بودن ماديات در نظام اسلامي.
در نظام اسلامي، اقتصاد اصل نيست بلكه مكتب و فرهنگ اصل است، ماديات صرفاً ابزاري براي وصول به معنويات است و در همين حد ارزش دارد، ماديات وسيله است نه هدف، اين مطلب را سرسري نبايد گرفت و از كنار آن به آساني گذشت، هدف بودن ماديات يا وسيله بودن، از زمين تا آسمان با هم فرق دارند، بخش عمده دعواها و خصومتها در ماديات از همين جا سرچشمه ميگيرد، وسيله بودن ماديات، علاقؤ ذاتي انسان را از آنها به آنچه هدف است، مصروف ميدارد و حب دنيا را كه "راس كل خطيئه" است از آنها ميزدايد و مفاسد دو نظام ديگر را به حد صفر ميرساند، حضرت امام "س" در اين زمينه فرمايشا ت بسيار دارند، كه به گوشهاي از آنها اشاره ميكنيم:
"نظر ما به اقتصاد نيست مگر به طور آلت، نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از ما جدا كردند و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق، خودش را با باخت و محتواي بسياري از جوانهاي ما را گرفت."
"زير بنا اقتصاد نيست، براي اينكه غايت انسان، اقتصاد نيست؛ انسان زحمتش براي اين نيست كه فقط شكمش را سير كند يا جوانهايش را بدهد شكمش سير بشود و ذات انسان از اينجا تا لانهايت انسان هست، اين انسان مردني نيست، انسان تا آخر هست و برنامؤ اسلام اين است كه اين انسان را جوري كند كه هم اينجا صحيح باشد و هم آنها صحيح باشد، راه مستقيم، نه طرف شرق و نه طرف غرب، صراط مستقيم، يك سرش اينجاست، يكسرش هم لانهايت"
صحيفه نور؛ ج 9، ص 76 تاريخ 18/6/58
"و قانون مالي مثلاً در اسلام كه براي اداره كشور و احتياج زندگاني مادي وضع شده به طوري وضع شده است كه جنبؤ زندگي معنوي در آن منظور است و كمك كاري به زندگاني معنوي ميكند از اين جهت در دادن مالياتهايمان تقرب به خدا كه به واسطه آن زندگاني معنوي تامين روح انساني بزرگ ميشود، شرط شده است".
كشف الاسرار ص 212
"هيچ كس از رژيمهاي دنيا غير از اين رژيم توحيدي انبيا توجهش به معنويات انسان نبوده است، در نظر نداشته است كه معنويات را ترقي بدهد. آنها همه در دنبال اين بودهاند كه اين ماديات را استداده از آن بكنند و يك نظام مادي در عالم ايجاد بشود".
صحيفه نور؛ ج7، ص 179، تاريخ 2/4/58
اصل دوم: نظام اسلامي مستقل و واسطه ميان دو نظام ديگر است.
"يكي از مسايل بسيار مهمي كه به عهدؤ علما و فقها و روحانيت است، مقابله جدي با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادي شرق و غرب و مبارزه با سياستهاي اقتصادي سرمايهداري و اشتراكي در جامعه است...
صحيفه نور؛ ج2،ص108، تاريخ 2/1/68
"و مطمئن باشيد آنچه صلاح جامعه است در بسط عدالت و رفع ايادي ظالمانه و تامين استقلال و آزادي و جريانات اقتصادي و تعديل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عينيت، در اسلام به طور كامل ميباشد و محتاج به تاويلات خارج از منطق نيست".
صحيفه نور؛ ج2،ص 18 تاريخ 24/11/56
"اسلام تعديل ميخواهد، نه جلو سرمايه را ميگيرد و نه ميگذارد سرمايه آنطور بشود كه يكي صدها ميليارد دلار داشته باشد و براي سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته و امثال ذلك، و اين يكي شب كه برود پيش بچههايش نان نداشته باشد، نميشود، اين عملي نيست، نه اسلام با اين موافق است و نه هيچ انساني با اين موافق است..."
صحيفه نور؛ ج8، ص36، تاريخ 15/4/58
"يكي از اموري كه لازم به توصي و تذكر است، آن كه اسلام نه با سرمايهداري ظالمانه و بي حساب و محروم كنندؤ تودههاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم ميكند و مخالف عدالت اجتماعي ميداند.
گرچه بعضي كج فهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسايل سياسي حاكم در اسلام، در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كردند و باز هم دست را نداشتهاند كه اسلام را طرفدار بي مرز و حد سرمايهداري غرب، مثل رژيم امريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند و با اتكال به قول و فعل اين نادانان، يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام شناسان واقعي، بغا اسلام به معارضه برخاستهاند و نه رژيمي مانند رژيم كمونيم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك ميباشند... بلكه اسلام، يك رژيم معتدل، با شناخت مالكيت و احترام به آّن، به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصر كه اگر به حق به آن عمل شود، چرخهاي اقتصادي سالم به راه ميافتد و عدالت اجتماعي كه لازمؤ يك رژيم سالم است، تحقق مييابد".
صحيفه نور؛ ج ص 6 ـ 45
"مالكيت در اسلام پذيرفته شده است و لكن اسلام در چيزهايي كه حق مالكيت به آنها تعلق ميگيرد و نيز در شيوه و شرايط پيدا شدن اين حق دستوراتي داده است كه نظام اقتصادي اسلام را و نيز روابط اقتصادي در جامعؤ اسلامي را از روابط و نظام اقتصادي سرمايهداري امروز دنيا جدا ميكند و اگر اين حدود و شرايط مراعات شود، جامعه نه مشكلات و نابرابريهاي دنياي مطالعات اسلامي داشته باشيم، سرمايهدار امروز را پيدا ميكند و نه دولت اسلامي به بهانههاي مختلفه هر گونه آزادي را از انسانها سلب ميكند.
در اينجا بايد نظام اقتصاد اسلام را در مجموعه قوانين و مقرات اسلامي در كليؤ زمينهها و شئون فردي و اجتماعي ملاحظه كرد..."
"ما بايد راه مستقيم اسلام را بگيريم، كه آيا سرمايهداري تا چه حدودي در اسلام قبول شده است و اسلام دربارؤ او چه ميگويد و كمونيسم را اصلا اسلام قبول دارد يا قبلو ندارد. اگ يك مكتب انحرافي ما را در تحت تاثير خودش قرار بدهد، ما از اسلامي غافل شدهايم، حسن نيت داريم، خيلي هم ميل داريم كه ملت چه باشد، صلاح اين است كه امروز چه بشود، صلاح برا ي اينكه اسلام تقويت بشود اين است كه امروز چه بشود. همؤ اطراف مساله مطالعه نميشود كه ببينند آن صلاح آخري، آنكه اسلام گفته است، اين يكي مطلبي است كه از خداست."
صحيفه نور؛ ج 17، ص 162، تاريخ 4/11/61
اصل سوم: مالكيت مشروع و نامشروع دارشد و مبتني بر عدالت اجتماعي است
قيد مشروعيت چه در اصل پيدايش ثروت و چه در مورد ثروتهاي از پيش فراهم آمده، هر دو بايد رعايت گردد، اين بهترين وسيله كنترل ثروت، و برقراري عدالت اجتماعي است، عدالت اجتماعي در همين محدوده مطلوب است، و بايد نطام اسلامي تحقق يابد، در اسلام استثمار به هيچ وجه مشروع نيست. در اسلام حق كارگر محترم است و كارگر محبوب خداست و نبايد مورد استثمار كارفرما قرار بگيرد:
"مسالؤ مالكيت، به يك معنا، مالكيت هم مشروع، هم مشروط، محترم است، لكن به معني اين نيست كه هر كسي هر كاري ميخواهد بكند و مالكيت از هر جا ميخواهد پيدا بشود. مشروع بودن معنايش اين است كه روي موازين شرعي باشد، ربا در كار نباشد، مال مردم استثمار بي جهت نباشد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد، يعني نه قيدي دارد و نه حدي دارد اين غلط نسبت دادند. من نميدانم اين كسي كه نسبت داده چه كسي است و چرا نسبت داده است؟
مالكيت در صورتي كه مشروع باشد، روي موازين باشد محترم است، چه ما مرتجع باشيم، چه نباشيم، و مالكيت غير مشروع محترم نيست.
اينهايي كه اندوخته كردن و هيچ حسابي نداشتند، و هيچ حسابي نداشتند، و هيچ موازيني نداشتند، مالهاي مردم را اينها اندوخته كردند، مالهاي مردم مصادره بايد بشود لكن اين معنا بايد معلوم شود كه مصادره اموال روي موازين اداري، روي موازين قانوني بايد بشود، اگر بنا باش كه هر كس برسد، بريزد و مصادره كند، اين هرج و مرج است. هرج مرج نبايد ـ در يك مملكت [باشد] ما ك شما انقلاب كرديد، پس بايد هرج مرج هم بايد باشد، ـ هرج و مرج نبايد باشد، بايد روي موازين باشد، دادگاههاي انقلاب هستند، وقتي كه مراجعه كنيد به آنها كه اين سرمايهها كه اينها پيدا كردند آنها كردند، از غير مشروع بوده، آن رسيدگي ميكند، اگر چنانچه غير مشروع بوده مصادره ميكند. اما به مجرد اينكه فرض كنيد كه كسي بگيود كه مال زاغه نشينهاست، ما حالا هم ميگوييم كه مملكت اولي هست به زاغهنشينها تا ديگران، اما معنايش اين نيست كه الان زاغهنشينها برخيزند و مردم را از خانههايشان بيرون كنند يا بگيرند جاها را. معنايش اين است كه روي موازين بايد عمل بشود به طوري كه زاغه نشينها هم ـ عرض ميكنم ـ كه خانهنشين بشوند و مرفه باشند در هر صورت ملاحظه اين معنا بايد بشود... موازين بايد داشته باشد، اسلام حدود دارد و بايد روي حدودش عمل بشود."
صحيفه نور؛ ج10، ص135/14/8/58
"ما آزاديم هروئين بفروشيم، آزاديم ترياك بفروشيم، آزاديم قمارخانه باز كنيم، آزاديم شرابخانه باز كنيم، شراب فروشي باز كنيم، همچو آزادي نيست، اين آزاديها يك آزاديهاي غرب است كه اينطور چيزها را ميآورد، آزادي كه در اسلام است، در حدود قوانين اسلام است. آن چيزي كه خدا فرموده است نبايد بشود، شما آزاد نيستيد كه الزام كنيد، همچو آزادي نيست كه كسي بخواهد قمار بكند، بگويند آزاد است خودش ميداند."
صحيفه نور؛ ج 7، ص 92 تاريخ 23/3/58
"در مورد فروش موقوفات، و ما پيشتر ثابت كرديم كه روي اصل مالكيت ك پايهاش بر اساس فرد و دين است، هيچ كس نميتواند برخلاف گفته صاحب ملك تصرفي در آن بكند، و يكي از كارهاي بسيار بد رضاخان همين بود كه ملكي را كه يكي با دسترنج خود پيدا كرده و مصرفش را براي كارهاي ديني يا دنيايي قرار داده، كسي بي جهت آن را برخلاف گفته او خرج كند يا بفروشد و به مصرف ديگري برساند."
صحيفه نور؛ ص 382
"خيال نكنيد كه اين املاكي كه حالا از اين گردن كلفتها گرفته شده است، حكومت اسلامي ميآيد و ميگويد: زمينها را بدهيد به خودشان، يكي يكي را ميآورند ميشناند حساب از آنها ميكشند، شما ماليتهاي دولت اسلام را بايد بدهيد، شصت هفتاد سال، صدسال، خودتان، پدرانتان، جدتان نداده اگر حساب بكنيم، زائد بر اين املاكي كه شما داريد، جواهرانتان را هم از شما ميگيريم پولهاي بانكي تان را هم از شما ميگيريم براي اينكه شما بدهكار هستيد به دولت. ولتي املاك ملي شد يعني مال دولت اسلام شد".
صحيفه نور؛ ج 40، ص 59 تاريخ 20/9/57
اصل چهارم: عدالت اجتماعي و دفاع از مستضعفان عليه مستكبرين.
معني عدالت اجتماعي آن نيست كه همه مردم در نحوه زندگي و ثروت و ساير مزاياي انساني برابر نيستند بلكه معني عدالت اجتماعي آن است كه هركس به حق خود برسد و همه در برابر قانون مساري باشند، و از منافع عمومي به يك نسبت برخوردار گردند.
"اسلام طبقهاي را بر طبقه ديگر ترجيح نداده است، اسلام گرايش ماديگري ندارد، اسلام تمام طبقات را مساوي دانسته است فقط به تقوا مردم را بر ديگران ترجيح داده است."
صحيفه نور؛ ج 6، ص 190، تاريخ 26/2/58
"اسلام برنامهاش است كه مابين فقير و غني و نميدانم ـ كرد و ترك و لر و اينها فرق نگذارد، همه برادر و همه برابر و براي همه است."
صحيفه نور؛ ج 9، ص 79، تاريخ 18/6/58
"برنامه جمهوري اسلامي اين است كه يك دولتي به وجود بيايد كه با همه قشرها به عدالت رفتار كند و امتياز بين قشرها ندهد، مگر به امتيازات انساني كه خود آنها دارند..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 114، تاريخ 23/4/58
"خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه انبيا را ما فرستاديم، بينات به آنها داديم، ميزان برايشان داديم و فرستاديم "ليقوم الناس بالقسط" غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عدالت اجتماعي در بين مردم باشد، ظلمها از بين برود، ستمگريها از بين برود و ضعفا به آنها رسيدگي بشود، قيام به قسط بشود..."
صحيفه نور؛ ج 15، ص 146، تاريخ 18/6/60
"پيغمبرها تاريخشان معلوم است و اينها آمدهاند كه بسيج كنند اين مستمندان را كه بروند ماين غارتگرها را سرجاي خودشان بنشاند و عدالت اجاتماعي درست كنند."
صحيفه نور؛ ج 7، ص 205، تاريخ 5/4/58
"ثروتهايي را كه عده معدودي استفاده جور بودهاند، باز خواهيم گرفت. شرايط زندگي افراد محروم را بهبود خواهيم بخشيد و ملت را در راه شرافت و فداكاري و به سوي يك جامعه آزاد و نوين رهبري خواهيم كرد."
صحيفه نور؛ ج 4، ص 242، تاريخ 27/10/57
"...احكام مترقي اسلام اين است، آنكه به حال مستمندان و ضعفا بيشتر عنايت دار د تا به حال ديگران، آنكه طرفدار مستضعفين است، آن رژيمي كه ميخواهد مستضعفين را از قيد و بند آن گرفتاريها بيرون بياورد آن اسلام است..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 103، تاريخ 21/4/58
"علماي اسلام موظفند با انحصار طلبي و استفادههاي نامشروع ستمگران، مبارزه كنند و نگذارند عده كثيري گرسنه و محروم باشند و در كنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار، در ناز و نعمت به سر ببرند اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: من حكومت را به اين علت قبول كردم كه را ملزم كرده كه در مقابل پرخوري و غارتگري ستمگران و گرسنگي و محروميت ستمديدگان ساكت ننشينند و بيكار نايستند."
ولايت فقيه؛ ص 2 و 4 و 42
"...علماي اصيل اسلام هرگز زيربار سرمايهداران و پول پرستان و خوانين نرفتهاند، و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كردهاند، و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايهداران در يك كاسه است و خداوند كساني را كه اينطور تبليغ كرده و يا چنين فكر ميكنند، نميبخشد، روحانيت متعهد به خون سرمايهداران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت..."
صحيفه نور؛ ج 21، ص 90، تاريخ 3/12/67
"و آنه كه تصور ميكنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايهداري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانهاند، و آنهايي هم كه تصور ميكنند سرمايهداران و مرفهان بيدرد، با نصيحت و پند و اندرز متنبه ميشوند، و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك ميكنند، آب در هاون ميكوبند، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنيا خواهي و آخرت جويي، دو مقاولهاي است كه هرگز با هم جمع نميشوند. و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند، فقرا و متدينين بي بضاعت، گرادنندگان و بر پا دارندگان واقعي انقلاب هستند، ما بايد تمامي تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم."
صحيفه نور؛ ج 20، ص 235، تاريخ 29/4/67
اصل پنجم: مردمي بودن و ساده زيستن مسئولان كه حضرت امام در اين زمينه ميفرمايند:
صحيفه نور؛ ج 17، ص 218، تاريخ 1/1/62
"آنكه در راس واقع شده است مثل خود پيغمبر(ص) و آنهايي كه در پايين (به اصطلاح شما يا مردم) واقع شدهاند اينها در يك جا با هم مجتمع ميشوند و مينشيند و صحبت ميكنند و (عرض ميكنم) قصه و صحبت و تجييش جيوش ميكنند، اين بناي پيغمبر اينطور بود، بغمبر كه خلفة اللّه بود همه او را قبول داشتند، وقتي كه توي مسجد مينشست نميشناختندش، كسي كه از خارج ميآمد، نميشناخت، براي اينكه بالا و پاييي در كار نبوده آن وقت، حتي يك همچو چيزي هم نبوده است كه بيندازد زيرش آن روي يك حصير، اگر خوب بود حصير والا روي زمين مينشست، اسلام اين است..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 190، تاريخ 30/4/58
"حضرت امير سلام اللّه عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود ا حجاز تا مصر، امريكا كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهي وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشستهايم با هم اين هم زيرپايش نبود... پيغمبر هم همين شيوه را داشت، اسلام اين است، آنكه ما ميخواهيم اين است، البته هيچ كس قدرت ندارد مثل او باشد، اما، ميخواهيم يك خرده نزديك، يك بويي از اسلام باشد، ما ميخواهيم اين طور بشود كه وقتي رئيس يك مملكتي فرض كنيد رئيس جمهور يا نخست وزيرش، توي جمعيت ميآيد همچو امتيازي نباشد كه مردم كناب بروند..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 18، تاريخ 13/4/58
"...تا بشر بفهمد كه اولاً حكومت اسلام چگونه است و روابط بين حكومت و ملتها چه روابطي است، و طرز اجراي عدالت به چه صورت است، و شخص اول مملكت در زندگي با رعيت هيچ فرقي ندارد... در حكومت اسلام، شخص اول، كه خليفه مسلمن است زندگي عادي اش در عرض فقيرترين افراد يا پايين تر از آن است... حاكم اسلام مثل حاكمهاي ديگر از قبيل سلاطين يا روساي جمهور نيست، حاكم اسلام حاكمي است كه در بين مردم، در همان مسجد كوچك مدينه مياّمد و به حرفهاي مردم گوش ميكرد، و آنهايي كه مقدرات مملكت دستشان بود، مثل ساير طبقات مردم در مسجد اجتماعي ميكردند، و اجتماعشان به صورتي بود كه كسي كه از خارج ميآمد نميفهميد كه كي رئيس مملكت است و كي صاحب منصب است و چه كساني مردم عادي هستند، لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم، و براي اجراي عدالت طوري بود كه اگر چنانچه يك نفر از پايين ترين افراد ملت، بر شخص اول مملكت ادعايي داشت و پيش قاضي ميرفت، قاضي شخص اول مملكت را احضار ميكرد و او هم حاضر ميشد..."
صحيفه نور؛ ج 3، ص 84، تاريخ 18/8/57
"در رژيم اسلام شايد در راس برنامهها همين تفاهم مابين دولت و ملت باشد، يعني نه دولت خودش را جدا ميداند و بخواهد تحميل كند و مردم را تهديد بكند، ارعاب بكند، اذيت بكند، نه مردم در صدد اين بودند كه دولت را تضعيف بكنند از مقررات دولتي، اسلام، وضعش از اول اينطور بوده است در زندگي، در معاشرت، در اينها يا مردم يا پايينتر بوده است يا همان جور، و ما بهترين حاكمي كه در اسلام بعد از رسولاللّه پيدا شد حضرت امير سلام اللّه عليه بود، و معالأسف حكومت كوتاهي داشت، و ما وقتي كه سيره ايشان را در عمل از تاريخ اخذ
اصل ششم: استقلال اقتصادي و خودكفايي
"ايران كشوري است كه بايد كشاورزي آن اساس همؤ كارها باشد آن عدهاي كه ميگويند از نظر كشاورزي نميشود خودكفا شد، اطلاع دقيق ندارند، روستاييان هم سعي كنند به شهرها نيايند و در روستاهاي خود بمانند، چون آنها كه نميخواهند مثل بالا شهريهاي ما زندگي كنند پس ادر روستاها بمانند..."
صحيفه نور؛ ج 18، ص 189، تاريخ 28/9/62
"كار روستاها بسيار ارزشمند است در سابق به روستاها هيچ نميرسيدند و كار اساسي براي روستاها نشده بود، امروز هم اگر پشتوانؤ مردم نبود، دولت توان رسيدگي به تمام روستاها را پيدا نميكرد، امرو بحمداللّه با همت جوانها وضع روستاها رو به بهبودي است."
صحيفه نور؛ ج 18، ص 189، تاريخ 28/9/62
"...همهاش وابستگي، همهاش خرابي. آن دهات و قصبات و آن جاهاي دور افتاده يك نظر به آن نشد، اين بدبختها بايد با الاغ از اين ور آن ور بروند مريضهايشان را ببرند."
صحيفه نور؛ ج 18، ص 71، تاريخ 26/5/62
"فرهنگ استعماري فرهنگ استقلال بشود، دادگستري، بايد متحول بشود، دادگستري غربي به دادگستري اسلامي مبدل بشود، اقتصاد ما بايد متحول بشود، اقتصاد وابسته به اقتصاد مستقل متبدل بشود."
صحيفه نور؛ ج 5، ص 237، تاريخ 12/1/58
اصل هفتم: اخلاق اقتصادي
"به هر حال خصوصيات بزرگي چو قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر تودهها، رو حانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتي بالاتر از اينكه روحانيت با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشؤ مسلمانان جاري ساخته است..."
صحيفه نور؛ ج 21، ص 90، تاريخ 3/12/67
"برنامه ريزي در جهت رفاه متناسب با وضع عامؤ مردم توام با حفظ شعاير و ارزشهاي كامل اسلامي، پرهيز از تنگ نظريها و افراط گراييها و نيز مبارزه با فرهنگ مصرفي كه بزرگترين آفت يك جامعؤ انقلابي است، و تشويق به توليدات داخلي و برنامه ريزي در جهت توسعؤ صادرات و گسترش مبادي صدور كالا و خروج از تكيه به صادرات نفت و نيز آزادي واردات و صادرات و به طور كلي تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قيمت".
صحيفه نور؛ ج 21، ص 38، تاريخ 11/7/67
اصل هشتم: مشاركت مردم در امور اقتصادي
"وقتي مردم ديدن كه شما درصدد خدمت به آنها هستيد، طبيعي است كه آنها هم كمك به شما ميكنند و اين، به اين است كه همه وزارتخانهها، هر كسي كه متصدي يك وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنابراين بگذارد كه اصلاح كند به نفع مردم به جوري كه مردم وقتي كه در آن وزارتخانه وارد ميشوند با رضايت خاطر، با اطمينان خاطر، بيرون بيايند، اگر اينطور بشود، بلااشكلال مردم حاضرند، مردم، مردم خوبي هستند ما از مردم تشكر بايد بكنيم، ما همه مرهون آنها هستيم، عمده اين است كه ما با هم بتوانيم خدمت متقابل بكنيم و بايد ما از مرحله لفظ و شعار بيرون برويم، و به مرحله عمل برسيم، يعني هر وزير در وزارتخانه خودش واقعاً بين خودش و خدا، خودش را موظف بداند به اينكه آن پرسنل آنجا را، هركس در تحت نظر او هست، آنها را بسيج كند به اين كه با مردم رفتار خوب بكنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند، و همين طور شركت دادن مردم در امرو، اين را كراراً گفتم، شما هم خودتان گفتيد: كه يك كشوري را كه بخواهيد اداره بكنيد، يك دولت، تا شركت مردم نباشد نميشود ادارؤ صحيح بشود، وقتي بنا شد كه مردم شركت كردند در كارها، شما شركت داديد مردم را، آنهايي كه الاَّن خدمت ميكنند و سابق هم خدمت كردند به شما، به ما، به همه به اسلام، و شما را رساندند به اينجا، آنها را كنار نگذاريد، رد نكنيد، آنها را وارد كنيد در كار وقتي وارد كرديد در كار و آنها ديدند كه شما ميخواهيد همكاري كنيد با آنها، آنها هم همكاري ميكنند با شما، و بي همكاري امثال بازار، كارگرها نميدانم زارعين، بدون اين قشرهاي مختلفي كه هستند، كار از پيش نميرود، بايد آنها هم وارد باشند در كار و كمك كنند، كارهايي كه آنها ميتوانند انجام بدهند، انجام بدهند، مثلاً بازرگاني كه ميتوانند كارهاي بازرگان متعهد، نه هرچيز، آنهايي كه درصدد اينند كه براي كشور خدمت بكنند، آنها را دستشان را باز بگذاريد خدمت بكنند، دنبال اين نباشيد كه هي هرچي را دولتياش كنيد، نه دولتي در يك حدودي است، آن حدودي كه معلوم است، قانون هم معين كرده، وليكن مردم را شركت بدهيد، بازار را شركت بدهيد..."
صحيفه نور؛ ج 19، ص 239، تاريخ 9/8/64
نتيجه بحث:
خلاصه و جان كلام آن است كه از ديدگاه امام، اقتصاد اسلامي نه سرمايهداري است و نه كمونيستي ، مالكيت فردي در حد معقول و شروع در اسلام وجود دارد و خيلي هم گسترده است و محدود به آنچه سوسياليستها ميگويد، نيست، بلي ولي فقيه و دولت متكي به ولايت فقيه، بر حسب مصلحت وقتي ميتواند براي بخشهاي مهم اقتصادي و مالكيتها محدوديت قائل شود.
اما در اصل اسلام، محدوديت مالكيت فردي تنها بر اساس رعايت حلال و حرام و مشروع و نامشروع است، بايد ديد ثروت از چه راه به دست آمده نا مشروع محترم نيست ولو كم باشد.
اين حد مشروعيت، كنترل شديدي در ثروت از لحاظ كمي و كيفي به وجود آورد، ثروتهايي كه از راه باطل و از طريق مكاسب محرمه (كه در فقه بيان شد) به دست آمده نسبت به مالكين احترام ندارد، و بايد به مصرف ديگري طبق نظر فقيه و قوانين منبعث از شريعت و ولايت فقيه برسد.
كما اينكه اصل اول كه زير بناي اقتصاد اسلامي است يعني توجه به معنويات و اعراض از ماديات، طمع جمع ثروت و تكاثر را از دلها ميزدايد و ديگر نه كسي به فكر جمع ثروت نامحدود مي افتد و نه كنز و احتكار، و غصب و سرقت و خيانت و تجاوز و تعدي و امثال اين امور، از انسان مهذب سر ميزند و اين خود پايه و ركن اصلي اقتصاد اسلامي است، كه منحصراً در مكتب انبيا تحقق مييابد و لاغير. پس اصل اول نيز به نوبه خود جلوي تراكم ثروت را ميگيرد، حال اگر سفارش اكيد اسلام را به انحاي مختلف بر بذل مال به طور رايگان به مستمندان و در راه خدا و في سبيل اللّه، در نظر بگيريم خواهيم ديد كه حتي ثروتهاي از راه مشروع به دست آمده در دست انسانهاي متعهد باقي نميماند، و در راه خير صرف ميشود و اين امر سوم است براي كنترل ثروت كه گرچه الزامي نيست ولي دائمي است.
اصل چهارم يعني عدالت اجتماعي و دفاع از مستضعفين و مقابله با مستكبرين هم به نوبت خود، در تعديل ثروت و برابري تقريبي سطح زندگي جامعه بسيار نقش دارد كه نياز به توضيح نيست، تنها بايد عدالت اجتماعي را در همه ابعاد و سطوح اقتصادي از جمله در واگذاري و تقسيم اراضي دولتي و انفال گسترش بدهيم و خواهيم ديد كه اين اصل به كمك اصل سوم، مالكيت بسياري از اراضي متصرفي زمين خواران را زير سوال ميبرد و مالكيت را از آنان سلب ميكند.
اصل پنجم يعني مردمي بودن و ساده زيستن مسئولان نظام، گرچه به طور مستقيم در تعديل ثروت تاثير ندارد، ولي به طور غير مستقيم مسئولان را از گرايش به تجمل و اشرافي زيستن باز ميدارد، كه قهراً طمع آنان به جمع ثروت و اشياي گرانبها را كاهش ميدهد، در عين حال اثر وراني در جامعه دارد كه محرومان و مستضعفان عقدهاي از كسي در دل نميگيرند، زيرا ميبينند حتي ثروتمندان و دولتمردان مانند آنان زندگي ميكنند و با آنان، دمساز هستند و اين امر به نوبه خود گامي است در راه پيوند قشرهاي جامعه باهم و با دولت.
اصول ششم و هفتم و هشتم در اقتصاد تاثير چشمگيري دارند و مسئولان نظام، افراد و جامعه را عموماً به تلاش دسته جمعي و سالم در راه رسدن به خود كفايي و استقلال اقتصادي وادار ميكند، نقش اخلاق اقتصادي و مشاركت مردم در رشد اقتصاد و سلامت آن قابل انكار نيست، در حقيقت استقلال سالم هدف نهايي و ساير اصول وسيله رسيدن به آن است.
وللّه الحمد اولاً وآخراً