شاعر: غلامرضا کافی
چقدر آشنا مینمایی غریبه!
بگو از کجا از جایی، غریبه
در این شهر و این شب چه بی سرپناهی
نداری مگر آشنایی غریبه
دل نخلها تازه شد از عبورت
مگر تو ولی خدایی غریبه
تن شهر بوی تو را میدهد، آی
تو جان کدام آشنایی غریبه
تو در آسمان نگاهت چه داری
که کردی دلم را هوایی غریبه
غبار کدامین سفر بر تو مانده است
به کار که بستی گره چفیهات را
که از کار من میگشایی غریبه
تو را میشناسم، تو را میشناسم
تو هم رنگ خون خدایی غریبه
کمین گاه دیو است این شهر، این شب
مگر در دل من در آیی غریبه
تو رفتی و ماندست در کوچهی شهر
نشان از توام ردپایی غریبه