همه مجنون رخ لیلایند
محو آن سلسله ی زیبایند
دسته دسته سوی دلبر آیند
تا که سر بر کف پایش سایند
ساقی از جام وفا می ریخت
از خم عشق پیاپی می ریخت
موسم عیش و طرب باز آمد
جلوه ای ز آن مه طنّاز آمد
عشق را قبله گه راز آمد
مولد ساقی جانباز آمد
شور و حالی همه در سر داریم
عرض تبریک به حیدر داریم
موسم مستی دیگر شده است
فصل غم های دلم سر شده است
بزم جانانه ی دلبر شده است
جشن سقّای دلاور شده است
ساقیا می بده از ساغر هو
مست مستم ز رخ و دست و سبو
مژده آن ساقی میخانه رسید
صاحب بزم کرمخانه رسید
زآسمان نعره ی مستانه رسید
بوی یاس از سوی گلخانه رسید
عاشقان روح کرامات آمد
برهمه قبله ی حاجات آمد
یک جهان عاشق و دلداده ی اوست
آسمان واله و افتاده اوست
میکده مستِ می باده ی اوست
عشق و ایثار و وفا زاده ی اوست
زنده اوصاف و سجایا ز دَمَش
موج زن بحر کرم از کرمش
دفتر عشق بود دیوانش
عرش و فرش است همه حیرانش
محفل نور سروده خوانش
حوریان محور رخ جانانش
مرتضی(ع) مست جمال مستش
می زند بوسه به چشم و دستش
باز عالم همه مستانه شده
دل ما واله و دیوانه شده
معتکف گوشه ی میخانه شده
محو خال رخ جانانه شده
تا که ساقی می نابی بدهد
از خم عشق شرابی بدهد
این که بر ام بنین(س) پاره تن است
وارث حیدری بوالحسن(ع) است
برق چشمش صف دشمن شکن است
بر دل لشکر دون لرزه زن است
در گلستان ولا او یاس است
قبله ی اهل یقین عباس(ع) است
/خ