کنار خسته رود

ققنوس‌های شهر من بوی خاکستر را فراموش کرده‌اند وقتی که دانه‌های سیب از چشم‌های دختر آدم
پنجشنبه، 2 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
کنار خسته رود

کنار خسته رود

شاعر: مهدی اکبری


ققنوس‌های شهر من
بوی خاکستر را
فراموش کرده‌اند
وقتی که دانه‌های سیب
از چشم‌های دختر آدم
فرو چکید
بهست، برای آدم
ناگزیر شد
وقتی که دست‌های بریده‌ای
رسالت هزاران پیامبر را
به دوش می‌کشند
و نیل
کنار خسته فرات
دو خیمه شب شد
بار دیگر بهشت
برای آدم ناگزیر شد
بار دیگر
وقتی که موسی
عصای خود را
کنار خسته رود، جاگذاشت...
آب نبود
نور
بی هیچ شکستی به آسمان پرید...



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما