وهابيون و هويت شيعي در عربستان
نويسنده:مهدي بهرام شاهي
هويت شيعي در جامعه عربستان داراي دو جنبه و ويژگي است. از يك منظر شيعيان خود را بخشي جدا از جامعه عربستان تلقي مي كنند و ازمنظري ديگر يعني از منظر ملي آنان به عنوان شهروندان كشور تلقي شده و با ديدي جامع گراتر نگريسته مي شوند. شكل گيري اين هويت دوگانه شيعيان عربستان تا حد بسيار زيادي به عوامل فرهنگي، مذهبي وسياسي وابسته است.
در عربستان سعودي معيار تعيين هويت متفاوت است، زيرا معيارهايي مانند منطقه سكونت (به عنوان مثال حجاز، عصير، شرقيه)، دين يا فرقه (فرقه هاي اصلي : شيعيان، اهل تسنن و شاخه هاي فرعي : حنبلي وهابي، جعفري، اسماعيلي، مالكي و شافعي) و يا قبيله (عنيزه، شمار،قحطان، غميد و غيره) مي توانند معيار تعيين هويت قرار گيرند، با وجوداين ممكن است هويت برخي گروهها با لحاظ همه اين ويژگي ها تعيين شود، نظير شيعيان اسماعيليه.
به طور كلي مردم مايلند بيش از يك معيار براي تعيين هويت آنها به كار رود، از اين رو ممكن است براي معرفي خود چند ويژگي اعم از قبيله،خاندان، كشور، منطقه، شهر، دين، مذهب، حزب و غيره را به كار ببرند.
همواره انتخاب معيار تعيين هويت شخص متاثر از شرايط است. گاهي شخص فقط يك ويژگي را ملاك تعيين هويت خود قرار مي دهد، زيرااين ويژگي مختصات منحصر به فرد و خاص وي را كاملا بر مي تاباند.وقتي دو گروه با يكديگر روبرو مي شوند، هويت اهميت بسياري پيدامي كند. به عنوان مثال پافشاري وهابيون در تحميل عقايد خود به ديگران موجب شده گروه هاي ديگر هويت آنان را بپذيرند و از آنان پيروي كنند. در اين مورد هويت شيعيان در مقابل و عليه هويت وهابيون است.
پس از انقلاب ايران فرقه گرايي در ميان شيعيان عربستان تشديدشد، زيرا در اين برهه شكل گيري هويت شيعي بسيار ضروري به نظرمي رسيد.
پس از دوره اي نسبتا كوتاه عناصر و شاكله هاي هويت شيعيان استان شرقي عربستان افزايش يافت و علاوه بر ويژگي هاي ديني، عوامل دروني و بيروني نيز شكل گيري هويت شيعي را متاثر نمودند. اين عوامل عبارتند از لهجه، مثل ها، افسانه ها و داستان هاي عاميانه، فعاليت اقتصادي، آداب و سنن شامل نوع لباس و پوشش و نحوه برگزاري جشن هاي عروسي و ارزش هاي اجتماعي و خانوادگي. بدين ترتيب همه اين عوامل و عناصر، در شكل گيري هويت شيعي منشا اثرند.
اما شيعيان چگونه شعور جمعي خود را تقويت كردند؟ پاسخ به اين سوال مستلزم بررسي وجوه تمايز شيعيان استان شرقي از ديگر گروههااست، لذا در ادامه اين ويژگي ها بررسي مي گردد.
نخست اينكه رستگاري و نجات بواسطه رعايت محرمات و انجام موكدات در طي زندگي روزمره حاصل مي شود. ثانيا زندگي في النفسه بارعايت اين محدوده ها و مرزها، في النفسه رستگاري نسبي محسوب مي گردد. از اينرو اين مذهب هم نويد بخش رستگاري و هم نوعي تجربه رستگاري است.
جنبه مهم ديگر تشيع، احكام عملي اجتماعي و تكليف شيعيان درقبال اجتماع است كه شركت در مراسم مذهبي، جشنها، تشيع جنازه ومشاركت در ايجاد صندوقهاي قرض الحسنه و پرداخت زكات، خمس ونذورات از آن جمله اند. از آنجا كه تشيع سر منشا بسياري از هنجارها وارزش هاي اجتماعي است، افراد بايد در قبال اين هنجارها مسئوليت پذير باشند، زيرا هنجارها و ارزشهاي مذكور نمايانگر فضايي مقدس اندكه حفظ حرمت آنها براي شيعيان لازم است. در مذهب تشيع همه مولفه ها و اركان در فضايي مقدس قرار مي گيرند و همه نهادها، اعمال،عقايد، اصول ديني و حتي اسطوره ها مقدس اند.
شيعيان عربستان سعودي از نظر عقيدتي با محيط سازش نيافته ومرزها و محدوده هاي عقيدتي خود را نقض نكرده اند و اين امر در موسم حج كاملا نمود مي يابد.
در اينجا لازم است خاطر نشان گردد اگر چه وهابيون خود را سني معرفي مي كنند، شيعيان استان شرقي عربستان در مقابل وهابيون و نه اهل تسنن موضع گيري كرده اند. اين امر در روابط دوستانه نخبگان وشخصيت هاي برجسته شيعه و سني كه در كنار يكديگر در استان شرقي و حجاز همزيستي مسالمت آميز دارند، به خوبي نمود يافته است. درحقيقت شيعيان بيشتر بر هويت اسلامي خود تاكيد مي كنند تا هويت شيعي. از منظر جامعه شناختي اقليت ها مايلند خود را عضوي از هويت غالب جلوه دهند، زيرا بدين ترتيب احساس ضعف و آسيب پذيري نخواهند كرد. با وجود اين در صورتي كه فرقه هاي ديگر تهديدشان كننداز مذهب خود جانبداري مي نمايند. از نظر شيعيان تابعيت سعودي ووهابيت، ماهيت و موجوديت واحدي را تشكيل داده اند كه تلفيقي ازعناصر ديني و منطقه ايست. در اينجا اين سوال پيش مي آيد كه آياشيعيان با هويت ديني غالب وفق خواهند يافت؟
زيرا چنانچه تغيير هويت قومي منفعت و سودي در پي داشته باشدبسياري از مردم عربستان به اين امر مبادرت مي كنند. اين در حاليست كه به نقل از ( والكر كنر) در عصر ملي گرايي و تبليغ اصل خودمختاري، هيچ نشانه اي از تغيير هويت مردم عربستان مشاهده نشده است، بلكه برعكس مردم هويت جديد را نمي پذيرند، زيرا معتقدندممكن است از اين طريق هويت خاص و اصلي آنها محو شود و غالبا درهويت جديد در رابطه با حقوق و وظايف گروهها عدالت رعايت نمي شود.
شيعيان مايل نيستند در هويت حكومت هضم شوند، زيرا بدين ترتيب مجبور خواهند شد دست از عقايد خود بردارند، در حالي كه پذيرش هويت جديد تغيير وضعيت و جايگاه سياسي آنان را از امتيازات اجتماعي محروم شده اند، در پي نخواهد داشت.
اگر چه شيعه بودن در عربستان سعودي بيشتر مضر است تا منفعت بخش، ولي اين امر موجب نشده شيعيان هويت خود را از دست بدهند.در واقع كساني كه هويت را صرفا ابزاري براي منفعت طلبي مي انگارند،جنبه هاي اخلاقي و روانشناختي آنرا مد نظر قرار نمي دهند، اين درحاليست كه بسياري از اعضاي گروهها در راه ابراز وفاداري به گروه وحفظ هويت جان خويش را فدا مي كنند.
انسجام يك گروه در ابراز ديدگاههاي مشترك نمود مي يابد و اين مفاهيم مشترك عامل تقويت انسجام گروه بشمار مي روند. به عنوان مثال حسينيه فقط محل انجام فعاليت هاي ديني نيست، بلكه در واقع اين مكان رابطه بنيادين و عميق بين نظام معنايي شيعيان و اعضاي گروه را بر مي تاباند.
بنابراين آئين ها و نمادهاي ديني معرف شيعيانند و تعبير (معرف جمعي) دوركيم در مورد آنها مصداق پيدا مي كند. به نقل از دوركيم، اين مناسك و آئين ها پيوند مومن با خدا و فرد با جامعه را مستحكم مي نمايد. در سال 1927 علماي وهابي فتوايي صادر كردند كه به موجب آن شيعيان ملزم مي شدند اعتقاداتشان را ترك نموده و به وهابيت بگروند، پس از صدور اين فتوا اقدامات خشونت آميزي عليه شيعيان صورت گرفت و وهابيون تلاش كردند حسينيه ها و مساجد را برچينند،ولي به علت پايداري و مقاومت شيعيان تلاش وهابيون ناكام ماند.شيعيان اماميه برخلاف شيعيان اسماعيلي جنوب عربستان، در مقابل سياست همسان سازي وهابيت مقاومت مي كنند، ولي آنچه شيعيان اسماعيلي را از شيعيان اماميه متمايز مي كند اين است كه اسماعيليان براساس معيارهاي قبيله اي نظام يافته اند. به عبارت ديگر اسماعيليان ازعوامل قومي قبيله اي اثر پذيرفته اند و قبيله (يام) نمونه و مصداق بارزاين ويژگي است. اسماعيليان بدون اينكه هويت قومي مذهبي خود رامخدوش نمايند به خوبي با نظام موجود تطبيق يافته اند، در نتيجه فشارحكومت و تبليغات مداوم وهابيون تاثير چنداني بر آنان نداشته و عده قليلي از آنان به وهابيون پيوسته اند. در طي سالهاي اخير اسماعيليان منطقه نجران با تاكيد بر موءلفه هاي مذهبي، تاريخي و اجتماعي،هويت خود را تقويت كرده اند. وقايع منطقه نجران در سال 2000 نشانگرتقويت جنبش اسماعيليه است. اسماعيليان مصمم شدند مانند شيعيان اماميه استان شرقي عربستان مراسم سوگواري شهادت امام حسين (ع)را به طور علني برگزار كنند كه اين تصميم واكنش حكومت و وهابيون رادر پي داشت. اين حركت اسماعيليان با تشديد فعاليت هاي تبليغي وهابيون در منطقه مقارن بود. وهابيون همه توان خود را بكار گرفتند تااسماعيليان را به كيش خود در آورند.
در حقيقت مراسم مذهبي به ابزاري براي نمايش هويت شيعيان اماميه و اسماعيلي تبديل شد. تنوع تعاملات فرهنگي و اجتماعي موجود در بطن جامعه شيعي آنان را در مقابله با گروه غالب ياري مي كند.شيعيان نيز مانند گروه هاي ديگر هويت متمايز خود را حفظ مي نمايند.واژه عربي (الجماعه) به معني گروهي متمايز با اعضاي خاص است،شيعيان عربستان عبارت (من الجماعه) به معناي (متعلق به گروه خودي) را براي تعيين هويت و شناسايي يكديگر بكار مي برند. در عين حال تقريبا همه گروهها بدون در نظر گرفتن شاخصه هاي قومي ومذهبي عباراتي مشابه عبارت مذكور را براي معرفي خود بكار مي برند.
گاهي مرزها و محدوده هاي تفكيك كننده شيعيان از اهل تسنن غيروهابي عربستان واضح و شفاف و گاهي مبهم و نامشخص اند. به عنوان مثال برگزاري جشن سالروز ولادت پيامبر (ص) و اعتقاد به شفاعت اهل بيت (ع) و توسل به ايشان وجه مشترك شيعيان و سني هاي شافعي ومالكي حجاز است.
ولي در حوزه هاي ديگر شكاف بين فرقه هاي مذكور بسيار عميق است كه مباحث مربوط به امامت و عصمت امامان و اعمال اجتماعي مذهبي از آن جمله اند. پايبندي به قوميت عامل مشاركت شيعيان درفعاليت هاي گروهي است، بعلاوه فرقه گرايي شيعيان را به سوي ايجادمراكز و نهادهاي ديني خاص خود سوق داده است (نظيرحسينيه،مسجد، انتشارات، مجلات، كلوبهاي اجتماعي و مراكز فرهنگي و حتي احزاب سياسي). آنان با سازوكار و امكانات موجود در داخل و خارج از كشور اين رويه را دنبال مي كنند تا هويت گروهي خود را بروز دهند.
در واقع به علت نامناسب بودن شرايط جامعه عربستان براي فعاليت گروهي و اجتماعي، شيعيان نتوانستند به طور رسمي خود را سازماندهي كنند، بنابراين علت اتخاذ اين رويه نبود آزادي بيان در كشور عربستان است.
در اوايل دوره حكومت سعودي علماي شيعه به طور مداوم در مقابل فشار حكومت سعودي و وهابيون مقاومت كردند و در جهت بقا و رشدنظام نمادين شيعي كوشيدند و شيعيان استان شرقي از اين نظام نمادين براي ابراز هويت اجتماعي و متمايز خود بهره مي برند. آنان عليرغم وجود محدوديت هاي شديد بر احياي مراسم جمعي ديني نظير برگزاري مراسم ولادت يا وفات ائمه (ع) پافشاري كردند و به عنوان پايگاه ديني مردم به اموري نظير، ازدواج، طلاق، رفع اختلافات خانوادگي، وقف وموارد مشابه ديگر كه ضامن وحدت شيعيان است رسيدگي مي نمودند.
با تقويت جايگاه مرجعيت در جهان تشيع نقش علماي شيعه استان شرقي اهميت بسياري پيدا كرد. در بدو امر نقش مرجعيت فقط به انتقال تعاليم پيامبر(ص) و ائمه (ع) محدود مي شد ولي بتدريج اين نقش تغييريافت و از نظر سياسي نيز اهميت پيدا كرد. از آنجا كه شيعيان استان شرقي عربستان از مرجعيت ديني بي بهره بودند از احكام مراجع عراق وايران پيروي مي كردند. مراجع ديني علاوه بر رهبري ديني درعرصه هاي سياسي و قضايي نيز هدايت گر مقلدين خود مي باشند، درنتيجه شيعيان در همه ابعاد زندگي به احكام فقهي مراجع رجوع مي كنند. در سال 1941 (شيخ منصور المرهون) از علماي شيعه برجسته قطيف مسئله اي را از (سيد ابوالحسن الاصفهاني) مرجع تقليد وقت نجد، استفتاء نمود. موضوع استفتاء از اين قرار بود كه آيا ترك بيعت باحكومت ابن سعود جايز است يا خير.
مرجع مذكور در پاسخ مكتوب خود به اين استفتاء اين امر را جايزندانست. نامه مذكور هنگام عبور از مرز عراق و عربستان توسط مرزبانان حكومت سعودي توقيف شد. وقتي ابن سعود نامه مذكور را خواند دستوربازداشت (شيخ منصور) و فرزندش (شيخ علي) را صادر كرد و آنها را به رياض احضار نمود. فتواي الاصفهاني موجبات رضايت و خشنودي ابن سعود را فراهم نمود، با وجود اين وي (شيخ منصور) و فرزندش را تهديدكرد در صورت تكرار اين سوالات به مرگ محكوم خواهند شد. خودمحوري و انحصار طلبي مطلق ابن سعود به وي اجازه نمي داد در مقابل يك گروه مذهبي مستقل مسامحه نمايد، زيرا در اين صورت آنان به رقيب وي تبديل شده و از حمايت مردم برخوردار مي شدند.
اكثريت جمعيت منطقه قطيف را شيعيان تشكيل مي دهند و جمعيت اهل تسنن كه در مناطق مشخص و مجزا نظير مناطق (ام الصحك)،(رحيمه)، (دعرين)، (ايناك) و (الزور) تمركز يافته اند به مراتب كمتراز شيعيان است. با وجود اينكه همواره عوامل اجتماعي اقتصادي روابطاهل تسنن و شيعيان را متشنج نموده، بعلت بهبود شرايط زندگي واستحكام حكومت سعودي آرامش در اين منطقه برقرار شد، البته اين به معناي پايان يافتن اختلافات نيست. عليرغم پراكندگي و تغييرات جمعيتي ناشي از گسترش شهرنشيني در منطقه احساء، تشخيص مناطق شيعه نشين از مناطق سني نشين آسان است و مرزهاي فرقه اي همچنان وجود دارد، اين در حاليست كه تشخيص شيعيان از اهل تسنن در منطقه قطيف دشوار است، زيرا از ديرباز اين دو فرقه در كنار يكديگرزندگي مسالمت آميزي داشته اند. از اوايل دهه 1970 بسياري از شيعيان احساء از روستاها به شهرهاي دمام (مركز تجاري و مركز استان شرقي)،رياض و مناطق ديگر مهاجرت كردند، در حالي كه شيعيان قطيف درمناطق خود باقي ماندند. علت اين امر را مي توان در روحيه مسامحه گراي شيعيان احساء جستجو كرد، زيرا آنان مدتها با اهل تسنن همزيستي مسالمت آميز داشته اند. شيعيان و اهل تسنن احساء بايكديگر مبادلات تجاري دارند، بعلاوه شيعيان احساء برخلاف همكيشان خود در قطيف در عرصه هاي سياسي فعال نيستند. شيعيان احساء دين را از تجارت، سياست و حوزه هاي عمومي تفكيك كرده اند،در حالي كه از نظر شيعيان قطيف دين با مولفه هاي مذكور در ارتباطتنگاتنگ است و پيوند آنها ناگسستني است.
علماي شيعه احساء بر نمادهاي شيعي نظير پوشيدن لباس هاي مذهبي، عمامه بر سر گذاشتن و يا حتي ذكر شهادت (اشهد ان عليٹ ولي الله) تاكيد نمي كنند و علماي قطيف در اين مورد با آنان اختلاف نظردارند. اين تفاوت از آنجا ناشي مي شود كه شيعيان احساء موارد فوق را به عنوان شاخصه ها و شاكله هاي اصلي هويت خود قلمداد نمي كنند، بلكه بواسطه پيروي از اصول و مباني عقيدتي شيعي و انجام مناسك ديني واجتماعي و برگزاري مراسم هاي مذهبي هويتشان را بروز مي دهند، درحالي كه شيعيان قطيف نمادهاي شيعي را به عنوان عناصر سازنده هويت اجتماعي خود تلقي مي كنند. با اين همه تفاوت منش شيعيان احساء و قطيف لزوما نمايانگر ميزان دينداري آنها نيست.
در احساء عناصر معنوي و عرفاني زير ساختهاي اصلي دين را تشكيل مي دهند، در حالي كه جنبه هاي عقلاني و سياسي تشيع در قطيف پررنگ تر است. در واقع مذهب تشيع در اين مناطق از عوامل خارجي نظير جنبش اسلامي عراق و مصر، انقلاب اسلامي ايران و به ويژه فرقه گرايي وهابيون اثر پذيرفته است. البته اين به معناي وجود اختلاف وانشقاق عميق شيعيان اين مناطق نيست، بلكه هدف از طرح اين مباحث بررسي تاثير عوامل منطقه اي بر هويت شيعيان است. قطيف،احساء و استان شرقي عربستان فقط به مثابه محل سكونت گروهي ازمردم تلقي نمي شوند، بلكه در گستره اي وسيع تر رابطه و تعامل بين شيعيان منطقه را بر مي تابانند.در اين فضا شيعيان تمايز فرهنگي،انسجام اجتماعي و نارضايتي سياسي خود را به نمايش گذاشته اند و عليه دشمن كه عامل محروميت و انزواي آنهاست متحد شده اند.
جدايي شيعيان استان شرقي از مناطق ديگر عواطف آنان را متاثرنموده، از اينرو شيعيان قطيف هرگز مايل نيستند به مناطق ديگرمهاجرت كنند. حتي شيعيان جوياي كار اين منطقه پيشنهاد كار درمناطق ديگر را رد مي كنند، زيرا مايل نيستند از جامعه خود جدا شوند.
دانشجويان شيعه دانشگاه شاه سعود در رياض با دانشجويان ديگر درهم نمي آميزند و گروهي مجزا را تشكيل داده اند و بدين ترتيب با ارتباطبرقرار كردن با همكيشان خود در اين گروه احساس امنيت مي كنند.
هنگامي كه اين آئين ها در محافل عمومي به منصه ظهور مي رسند،ويژگي هاي مشترك شيعيان را به نمايش مي گذارند و در واقع شيعيان بواسطه اين ويژگي ها از ديگران متمايز مي گردند. مفهوم گروه درمواردي نظير ازدواج نمود مي يابد و تقريبا در اين مورد خروج عضو از گروه غير ممكن است، زيرا اكثر خانواده هاي شيعه معتقدند فرزندانشان بايد باهمكيشان خود ازدواج كنند. تقريبا همه شيعيان موارد بسيار نادر ازدواج شيعيان با اهل سنت و به ويژه وهابيون را كه در دهه هاي اخير رخ داده ملامت كرده اند و عليه اين پديده كه آنرا ظلم نابخشودني مي دانند بسيج شده اند. بعلاوه تهديدات مداوم طيف مذهبي حاكم عليه شيعيان موجب شده آنان حتي اصول و مباني عقيدتي خود را بررسي نكنند، چه رسد به اينكه آنها را نقد كنند، زيرا آنان اين اقدام را گامي به سوي متزلزل نمودن هويت و اتحاد خود مي دانند.
پيروان هر فرقه اي در صورت مواجه شدن با تهديدهاي داخلي ياخارجي انسجام اجتماعي خود را حفظ مي كنند. بر حسب عادت، پيروان فرقه هاي مختلف در عين اينكه بر مرزها و محدوده هاي مشخص عقيدتي خود تاكيد مي كنند، همه توان خود را براي حفظ وفاق داخلي بكار مي گيرند. تحليل و بررسي قوميت مي تواند ما را در فهم بهتر اين پديده ها ياري كند. خاص گرايي ديني شيعيان به مفهوم آگاهي ازبحران هاي بالقوه و يا بالفعل است. در اينجا، ( بحران ( به معناي نگراني از تبعيد و ترس از جدايي، انزوا و اضمحلال است.
در مورد شيعيان عربستان سعودي، منشا اصلي بحران و انگيزه جدايي شيعيان از اكثريت غالب اين است كه آنان خود را خارج از حيطه اجتماع بزرگتر و غالب مي پندارند و عملكرد حكومت سعودي اين ديدگاه شيعيان را تقويت كرده است. در واقع اين واكنش شيعيان به وضعيت كنوني جامعه عربستان به مبحث تقيه و انتظار در دوران غيبت امام عصر (عج) مربوط مي شود. شيعيان مجبورند از حكام نامشروع كه نه امامند و نه از سوي امام تعيين شده اند فاصله بگيرند. اگر چه اين رويكردپس از احياي تشيع در عراق، ايران و كشورهاي حوزه خليج فارس كمرنگ شد ولي همچنان در عرصه هاي ديني استمرار يافته است.
در مجموع، شيعيان استان شرقي عربستان نوعي از خاص گرايي ديني را به نمايش گذاشته اند. مي توان اين خاص گرايي را به شبكه اي قومي تشبيه نمود كه اعضاي آن عضويت خود را از طريق مشاركت مداوم درفعاليت هاي اجتماعي ابراز مي كنند. در واقع در شبكه مذكور موضع گيري هاي سياسي شيعيان نمود مشاركت جمعي قومي است و تمايز وجدايي مناطق شيعه نشين از مناطق ديگر نمود خاص گرايي منطقه اي است.
بنابراين شيعيان در عربستان سعودي به جامعه اي بديل و آلترنايتوتبديل شده اند كه اعضاي آن علايق، ديدگاهها و عقايد خاص خود رادارا مي باشند. در اين جزيره مجزا، اجتماع شيعيان انسجام خود را حفظنموده و ديدگاهها و مطالبات سياسي جمعي خود را مطرح مي كنند.
(ژاكوب گلدبرگ) معتقد است جمعيت بومي عربستان از نظر قومي وديني همگون تر و منسجم تر از جمعيت هر كشور ديگر عربي است وجمعيت شيعيان تنها استثناي عمده از اين همگوني است، همچنين ازنظر (جيمز پيسكاتوري) در عربستان تفاوت هاي قومي و مذهبي اهميت زيادي نداشته و چالشي براي وحدت ملي ايجاد نكرده اند وجمعيت اين كشور به استثناء جمعيت شيعيان، اجتماع همگوني از اعراب اهل تسنن است و در اين مورد نيز شيعيان استثناي اصلي اين اجتماع همگون محسوب مي شوند. برخي معتقدند جمعيت عربستان سعودي به دو بخش تقسيم شده است ؛ قبايل سني كه اكثريت جمعيت را تشكيل مي دهند و اقليت شيعه. به نقل از (جوزف كاستينر)، اكثريت جمعيت مناطق نجد، القسيم و احساء بدوي و چادر نشين بوده اند، البته اين فقطيك فرض است. در اين رابطه دو نكته قابل توجه است.
اولا مناطق مذكور به عنوان مناطق مركزي و اصلي كشور تلقي نمي شدند. تا دهه 1950 مكه تنها شهر پر جمعيت عربستان بود كه جمعيت آن به يكصد هزار نفر مي رسيد و اكثريت جمعيت آن يكجانشين و ثابت بودند، همچنين جمعيت هر يك از شهرهاي رياض و جده به هشتاد هزار نفر مي رسيد و بيشترين تراكم جمعيت در استان جنوبي عربستان ديده مي شد.
ثانيا برخلاف ادعاي (كاستينر) اكثريت جمعيت احساء در اوايل قرن بيستم چادر نشين نبوده اند. به نقل از (جي. گ. لوريمر) جمعيت ثابت وغير كوچ نشين احساء در سال 1915 صد و يك هزار نفر بوده است، درحالي كه كل جمعيت چادر نشينان 57/000 نفر بوده كه اكثر آنان ازمنطقه نجد به اين ناحيه مهاجرت كرده بودند. اگر چه در اين رابطه آماررسمي در دست نيست، در اين مورد اتفاق نظر وجود دارد كه شيعيان 50درصد از كل جمعيت منطقه احساء را تشكيل مي دهند.
بررسي همگوني ديني در عربستان سعودي مستلزم توجه به تفاوت هاي عميق و پيچيده اجتماعي، فرهنگي و مذهبي اين كشوراست. مي توان همگوني مذهبي در عربستان سعودي را به همگوني جامعه مسلمين در تاريخ اسلام تشبيه نمود. از آنجا كه مذهب شاخص ترين و متمايزترين ويژگي گروههاي مختلف است، تفاوت ها وتمايزهاي مذهبي بيش از ديگر تفاوت ها نمود مي يابد، از اينرو فرض مي كنيم طبقه بندي اقليت اكثريت در مورد عربستان قابل اعمال باشد.اگر چه اين طبقه بندي تا حد بسيار زيادي به درك و شناخت هر گروه ازخود وابسته است، جامعه شناسان عربستان واژه (اقليت) را براي گروهي بكار مي برند كه در موسم حج از آفريقا به عربستان آمدند و احتمالا در دوشهر مقدس مكه و مدينه سكني گزيدند. به عنوان مثال در مدينه برخي اقليت ها در (منشيه) و (باب الكوسه) استقرار يافتند. اگر چه اكثراقليت ها تابعيت كشور عربستان سعودي را كسب نمودند،محدوديت هاي فرهنگي قومي مانع از آن شد تا در جامعه سعودي ادغام شوند. اين اقليت ها در گتو يا محدوده خاص خود سنت هاي اجتماعي،زبان، سنن، رسوم، آداب، عادات و سابقه فرهنگي خود را حفظ نموده اند.وهابيون ستيزه جو شيعيان را اقليت مي نامند تا بدين طريق شأن ومنزلت جامعه و منطقه آنان را پائين تر از اكثريت سني مذهب نشان دهند. البته اين بدان معنا نيست كه گروههاي ديگر اجتماعي همگون ومنسجم اند. با توجه به وجود تباين و عدم تجانس در جوامع شيعه وسني، طبقه بندي مذهبي شيعه سني مناسب به نظر نمي رسد. به نقل از(سلمه) با اينكه اهل سنت اكثريت جمعيت را تشكيل مي دهند، اتحادو انسجام در ميان آنان وجود ندارد.
عليرغم فشار مداوم وهابيون، چهار مذهب سني همچنان در كشور بقايافته اند. وضعيت شيعيان نيز به همين منوال است و جامعه آنان همگون نيست. شيعيان اماميه در استان شرقي و مدينه و اسماعيليان و زيديه درجنوب و در منطقه نجران و كيسانيات ينبوع سكني گزيده اند. از اينروتعبير اكثريت همگون ديني افسانه اي بيش نيست، چرا كه فرقه هاي مختلف لزوما موجوديتي واحد را تشكيل نمي دهند، بلكه هر فرقه ويژگي هاي منطقه اي، اجتماعي و مذهبي خاص خود را داراست. در واقع مي توان عربستان سعودي را مانند لبنان كشور اقليت هاي ديني تلقي نمود كه وهابيون معرف اقليت غالب مي باشند. جوامع قبيله اي و بدوي درمنطقه نجد متمركز شده اند در حالي كه جوامع شهري و ثابت در حجاز واحساء استقرار يافته اند. با اينكه اين مناطق در جغرافياي سياسي كشورادغام شده اند، از نظر فرهنگي، روانشناختي و جامعه شناختي واگرا ومتفاوتند.
شيعيان استان شرقي با مردم نجد، حجاز، عصير و مردم مناطق ديگربيگانه اند و عكس اين حالت نيز صادق است. هنگامي كه يك شيعه به جده يا عصير مي رود نسبت به فضاي اجتماعي، فرهنگي و بومي اين منطقه احساس بيگانگي مي كند. هنگامي كه يك حجازي به استان شرقي مي رود نيز دچار همين حالت مي شود. بديهي است كاركنان سعودي شركت نفتي آرامكو كه از مناطق ديگر به اين ناحيه آمده اندترجيح مي دهند با شيعيان استان شرقي ارتباط برقرار نكنند. آن دسته ازكاركنان شركت كه براي ساخت مسكن خود در مناطق شيعه نشين وام دريافت كرده اند معمولا با زيردستان خود و به ويژه شيعيان توافق مالي مي كنند تا از مزاياي شركت به طور مشترك بهره ببرند. با اينكه شركت نفتي آرامكو در سال 3 ـ 1982 نيروهاي سعودي بسياري را استخدام نمود، تغيير جمعيتي چشمگيري در مناطق شيعه نشين پديد نيامد. درواقع كاركنان اهل حجاز، نجد، عصير و ديگر شهرها وام دريافتي ازشركت را جهت ساخت خانه در مناطق خود هزينه كردند و بسياري ازآنان اقامت خود را در استان شرقي، كوتاه مدت و يك استثناء تلقي مي كردند. از نظر تاريخي شكاف بين مردم اين مناطق بسيار عميق است و سابقه آن به مدتها قبل از تشكيل حكومت سعودي باز مي گردد.
به عنوان مثال منطقه گرايي مردم حجاز داراي ريشه تاريخي است.پس از اينكه حجاز به تصرف سپاهيان ابن سعود درآمد، شكاف منطقه اي نمودار شد، زيرا مناطق نجد و حجاز از نظر فرهنگي، اجتماعي اقتصادي و سياسي كاملا از يكديگر متمايز و متفاوت بودند.
به نقل از يكي از دانشمندان حجاز، هنگامي كه نجد هنوز يك جامعه قبيله اي بود حجاز شهر و جامعه اي نسبتا متجدد بشمار مي رفت. زماني كه ابن سعود به حجاز حمله كرد با سرزميني دو گانه مواجه شد. از يك سوبيابان هاي خالي از سكنه و شهرهاي عقب مانده و سزاوار حكومتي تئوكراتيك و از سوي ديگر سرزميني مقدس كه درهاي آن به سوي جهان گشوده شده بود و حكومت بر آن زيركي خاصي را مي طلبيد.
(جي. بي. كيلي) در سال 1980 همين تحليل را با عباراتي مشابه ارائه نمود. در اين شرايط آلترناتيو مناسب، دنبال كردن سياست هاي زيركانه و بلند مدت براي سازش دادن دو قطب و جلب حمايت كوچ نشينان يا بدويان و شهرنشينان بود. ولي گروه اخوان كساني را كه تسليم عقايدشان نمي شدند مشرك مي پنداشتند، از اين رو آلترناتيوسازشكارانه را رد كردند و آن را ضعف معصيت آميز ناميدند. حكومت سعودي از الحاق كامل حجاز به كشور خودداري نمود، بنابراين مردم آنراحكومتي خارجي مانند عثمانيان مي پنداشتند. در واقع جامعه حجازچالشي جدي براي حكومت به شمار مي آمد، از اينرو در پي شكست سياست اشرف در سال 26 1925، ابن سعود مصمم شد حجاز را به قلمرو خود منظم نمايد تا بدين طريق روحيه تمايز يافتگي و احساس جدايي مردم از بين برود. از نظر ابن سعود انضمام حجاز به كشور در تغييرمركز قدرت از مناطق ساحلي به مناطق بياباني و مركزي اهميت ويژه اي داشت و از طرف ديگر هدف اصلي وي تشكيل حكومتي بود كه عموم مردم به حكام آن يعني خاندان آل سعود و اسلام وهابي وفادار باشند
در عربستان سعودي معيار تعيين هويت متفاوت است، زيرا معيارهايي مانند منطقه سكونت (به عنوان مثال حجاز، عصير، شرقيه)، دين يا فرقه (فرقه هاي اصلي : شيعيان، اهل تسنن و شاخه هاي فرعي : حنبلي وهابي، جعفري، اسماعيلي، مالكي و شافعي) و يا قبيله (عنيزه، شمار،قحطان، غميد و غيره) مي توانند معيار تعيين هويت قرار گيرند، با وجوداين ممكن است هويت برخي گروهها با لحاظ همه اين ويژگي ها تعيين شود، نظير شيعيان اسماعيليه.
به طور كلي مردم مايلند بيش از يك معيار براي تعيين هويت آنها به كار رود، از اين رو ممكن است براي معرفي خود چند ويژگي اعم از قبيله،خاندان، كشور، منطقه، شهر، دين، مذهب، حزب و غيره را به كار ببرند.
همواره انتخاب معيار تعيين هويت شخص متاثر از شرايط است. گاهي شخص فقط يك ويژگي را ملاك تعيين هويت خود قرار مي دهد، زيرااين ويژگي مختصات منحصر به فرد و خاص وي را كاملا بر مي تاباند.وقتي دو گروه با يكديگر روبرو مي شوند، هويت اهميت بسياري پيدامي كند. به عنوان مثال پافشاري وهابيون در تحميل عقايد خود به ديگران موجب شده گروه هاي ديگر هويت آنان را بپذيرند و از آنان پيروي كنند. در اين مورد هويت شيعيان در مقابل و عليه هويت وهابيون است.
پس از انقلاب ايران فرقه گرايي در ميان شيعيان عربستان تشديدشد، زيرا در اين برهه شكل گيري هويت شيعي بسيار ضروري به نظرمي رسيد.
پس از دوره اي نسبتا كوتاه عناصر و شاكله هاي هويت شيعيان استان شرقي عربستان افزايش يافت و علاوه بر ويژگي هاي ديني، عوامل دروني و بيروني نيز شكل گيري هويت شيعي را متاثر نمودند. اين عوامل عبارتند از لهجه، مثل ها، افسانه ها و داستان هاي عاميانه، فعاليت اقتصادي، آداب و سنن شامل نوع لباس و پوشش و نحوه برگزاري جشن هاي عروسي و ارزش هاي اجتماعي و خانوادگي. بدين ترتيب همه اين عوامل و عناصر، در شكل گيري هويت شيعي منشا اثرند.
اما شيعيان چگونه شعور جمعي خود را تقويت كردند؟ پاسخ به اين سوال مستلزم بررسي وجوه تمايز شيعيان استان شرقي از ديگر گروههااست، لذا در ادامه اين ويژگي ها بررسي مي گردد.
نقش فرقه (مذهب)
نخست اينكه رستگاري و نجات بواسطه رعايت محرمات و انجام موكدات در طي زندگي روزمره حاصل مي شود. ثانيا زندگي في النفسه بارعايت اين محدوده ها و مرزها، في النفسه رستگاري نسبي محسوب مي گردد. از اينرو اين مذهب هم نويد بخش رستگاري و هم نوعي تجربه رستگاري است.
جنبه مهم ديگر تشيع، احكام عملي اجتماعي و تكليف شيعيان درقبال اجتماع است كه شركت در مراسم مذهبي، جشنها، تشيع جنازه ومشاركت در ايجاد صندوقهاي قرض الحسنه و پرداخت زكات، خمس ونذورات از آن جمله اند. از آنجا كه تشيع سر منشا بسياري از هنجارها وارزش هاي اجتماعي است، افراد بايد در قبال اين هنجارها مسئوليت پذير باشند، زيرا هنجارها و ارزشهاي مذكور نمايانگر فضايي مقدس اندكه حفظ حرمت آنها براي شيعيان لازم است. در مذهب تشيع همه مولفه ها و اركان در فضايي مقدس قرار مي گيرند و همه نهادها، اعمال،عقايد، اصول ديني و حتي اسطوره ها مقدس اند.
شيعيان عربستان سعودي از نظر عقيدتي با محيط سازش نيافته ومرزها و محدوده هاي عقيدتي خود را نقض نكرده اند و اين امر در موسم حج كاملا نمود مي يابد.
در اينجا لازم است خاطر نشان گردد اگر چه وهابيون خود را سني معرفي مي كنند، شيعيان استان شرقي عربستان در مقابل وهابيون و نه اهل تسنن موضع گيري كرده اند. اين امر در روابط دوستانه نخبگان وشخصيت هاي برجسته شيعه و سني كه در كنار يكديگر در استان شرقي و حجاز همزيستي مسالمت آميز دارند، به خوبي نمود يافته است. درحقيقت شيعيان بيشتر بر هويت اسلامي خود تاكيد مي كنند تا هويت شيعي. از منظر جامعه شناختي اقليت ها مايلند خود را عضوي از هويت غالب جلوه دهند، زيرا بدين ترتيب احساس ضعف و آسيب پذيري نخواهند كرد. با وجود اين در صورتي كه فرقه هاي ديگر تهديدشان كننداز مذهب خود جانبداري مي نمايند. از نظر شيعيان تابعيت سعودي ووهابيت، ماهيت و موجوديت واحدي را تشكيل داده اند كه تلفيقي ازعناصر ديني و منطقه ايست. در اينجا اين سوال پيش مي آيد كه آياشيعيان با هويت ديني غالب وفق خواهند يافت؟
زيرا چنانچه تغيير هويت قومي منفعت و سودي در پي داشته باشدبسياري از مردم عربستان به اين امر مبادرت مي كنند. اين در حاليست كه به نقل از ( والكر كنر) در عصر ملي گرايي و تبليغ اصل خودمختاري، هيچ نشانه اي از تغيير هويت مردم عربستان مشاهده نشده است، بلكه برعكس مردم هويت جديد را نمي پذيرند، زيرا معتقدندممكن است از اين طريق هويت خاص و اصلي آنها محو شود و غالبا درهويت جديد در رابطه با حقوق و وظايف گروهها عدالت رعايت نمي شود.
شيعيان مايل نيستند در هويت حكومت هضم شوند، زيرا بدين ترتيب مجبور خواهند شد دست از عقايد خود بردارند، در حالي كه پذيرش هويت جديد تغيير وضعيت و جايگاه سياسي آنان را از امتيازات اجتماعي محروم شده اند، در پي نخواهد داشت.
اگر چه شيعه بودن در عربستان سعودي بيشتر مضر است تا منفعت بخش، ولي اين امر موجب نشده شيعيان هويت خود را از دست بدهند.در واقع كساني كه هويت را صرفا ابزاري براي منفعت طلبي مي انگارند،جنبه هاي اخلاقي و روانشناختي آنرا مد نظر قرار نمي دهند، اين درحاليست كه بسياري از اعضاي گروهها در راه ابراز وفاداري به گروه وحفظ هويت جان خويش را فدا مي كنند.
انسجام يك گروه در ابراز ديدگاههاي مشترك نمود مي يابد و اين مفاهيم مشترك عامل تقويت انسجام گروه بشمار مي روند. به عنوان مثال حسينيه فقط محل انجام فعاليت هاي ديني نيست، بلكه در واقع اين مكان رابطه بنيادين و عميق بين نظام معنايي شيعيان و اعضاي گروه را بر مي تاباند.
بنابراين آئين ها و نمادهاي ديني معرف شيعيانند و تعبير (معرف جمعي) دوركيم در مورد آنها مصداق پيدا مي كند. به نقل از دوركيم، اين مناسك و آئين ها پيوند مومن با خدا و فرد با جامعه را مستحكم مي نمايد. در سال 1927 علماي وهابي فتوايي صادر كردند كه به موجب آن شيعيان ملزم مي شدند اعتقاداتشان را ترك نموده و به وهابيت بگروند، پس از صدور اين فتوا اقدامات خشونت آميزي عليه شيعيان صورت گرفت و وهابيون تلاش كردند حسينيه ها و مساجد را برچينند،ولي به علت پايداري و مقاومت شيعيان تلاش وهابيون ناكام ماند.شيعيان اماميه برخلاف شيعيان اسماعيلي جنوب عربستان، در مقابل سياست همسان سازي وهابيت مقاومت مي كنند، ولي آنچه شيعيان اسماعيلي را از شيعيان اماميه متمايز مي كند اين است كه اسماعيليان براساس معيارهاي قبيله اي نظام يافته اند. به عبارت ديگر اسماعيليان ازعوامل قومي قبيله اي اثر پذيرفته اند و قبيله (يام) نمونه و مصداق بارزاين ويژگي است. اسماعيليان بدون اينكه هويت قومي مذهبي خود رامخدوش نمايند به خوبي با نظام موجود تطبيق يافته اند، در نتيجه فشارحكومت و تبليغات مداوم وهابيون تاثير چنداني بر آنان نداشته و عده قليلي از آنان به وهابيون پيوسته اند. در طي سالهاي اخير اسماعيليان منطقه نجران با تاكيد بر موءلفه هاي مذهبي، تاريخي و اجتماعي،هويت خود را تقويت كرده اند. وقايع منطقه نجران در سال 2000 نشانگرتقويت جنبش اسماعيليه است. اسماعيليان مصمم شدند مانند شيعيان اماميه استان شرقي عربستان مراسم سوگواري شهادت امام حسين (ع)را به طور علني برگزار كنند كه اين تصميم واكنش حكومت و وهابيون رادر پي داشت. اين حركت اسماعيليان با تشديد فعاليت هاي تبليغي وهابيون در منطقه مقارن بود. وهابيون همه توان خود را بكار گرفتند تااسماعيليان را به كيش خود در آورند.
در حقيقت مراسم مذهبي به ابزاري براي نمايش هويت شيعيان اماميه و اسماعيلي تبديل شد. تنوع تعاملات فرهنگي و اجتماعي موجود در بطن جامعه شيعي آنان را در مقابله با گروه غالب ياري مي كند.شيعيان نيز مانند گروه هاي ديگر هويت متمايز خود را حفظ مي نمايند.واژه عربي (الجماعه) به معني گروهي متمايز با اعضاي خاص است،شيعيان عربستان عبارت (من الجماعه) به معناي (متعلق به گروه خودي) را براي تعيين هويت و شناسايي يكديگر بكار مي برند. در عين حال تقريبا همه گروهها بدون در نظر گرفتن شاخصه هاي قومي ومذهبي عباراتي مشابه عبارت مذكور را براي معرفي خود بكار مي برند.
گاهي مرزها و محدوده هاي تفكيك كننده شيعيان از اهل تسنن غيروهابي عربستان واضح و شفاف و گاهي مبهم و نامشخص اند. به عنوان مثال برگزاري جشن سالروز ولادت پيامبر (ص) و اعتقاد به شفاعت اهل بيت (ع) و توسل به ايشان وجه مشترك شيعيان و سني هاي شافعي ومالكي حجاز است.
ولي در حوزه هاي ديگر شكاف بين فرقه هاي مذكور بسيار عميق است كه مباحث مربوط به امامت و عصمت امامان و اعمال اجتماعي مذهبي از آن جمله اند. پايبندي به قوميت عامل مشاركت شيعيان درفعاليت هاي گروهي است، بعلاوه فرقه گرايي شيعيان را به سوي ايجادمراكز و نهادهاي ديني خاص خود سوق داده است (نظيرحسينيه،مسجد، انتشارات، مجلات، كلوبهاي اجتماعي و مراكز فرهنگي و حتي احزاب سياسي). آنان با سازوكار و امكانات موجود در داخل و خارج از كشور اين رويه را دنبال مي كنند تا هويت گروهي خود را بروز دهند.
در واقع به علت نامناسب بودن شرايط جامعه عربستان براي فعاليت گروهي و اجتماعي، شيعيان نتوانستند به طور رسمي خود را سازماندهي كنند، بنابراين علت اتخاذ اين رويه نبود آزادي بيان در كشور عربستان است.
نقش علما
در اوايل دوره حكومت سعودي علماي شيعه به طور مداوم در مقابل فشار حكومت سعودي و وهابيون مقاومت كردند و در جهت بقا و رشدنظام نمادين شيعي كوشيدند و شيعيان استان شرقي از اين نظام نمادين براي ابراز هويت اجتماعي و متمايز خود بهره مي برند. آنان عليرغم وجود محدوديت هاي شديد بر احياي مراسم جمعي ديني نظير برگزاري مراسم ولادت يا وفات ائمه (ع) پافشاري كردند و به عنوان پايگاه ديني مردم به اموري نظير، ازدواج، طلاق، رفع اختلافات خانوادگي، وقف وموارد مشابه ديگر كه ضامن وحدت شيعيان است رسيدگي مي نمودند.
با تقويت جايگاه مرجعيت در جهان تشيع نقش علماي شيعه استان شرقي اهميت بسياري پيدا كرد. در بدو امر نقش مرجعيت فقط به انتقال تعاليم پيامبر(ص) و ائمه (ع) محدود مي شد ولي بتدريج اين نقش تغييريافت و از نظر سياسي نيز اهميت پيدا كرد. از آنجا كه شيعيان استان شرقي عربستان از مرجعيت ديني بي بهره بودند از احكام مراجع عراق وايران پيروي مي كردند. مراجع ديني علاوه بر رهبري ديني درعرصه هاي سياسي و قضايي نيز هدايت گر مقلدين خود مي باشند، درنتيجه شيعيان در همه ابعاد زندگي به احكام فقهي مراجع رجوع مي كنند. در سال 1941 (شيخ منصور المرهون) از علماي شيعه برجسته قطيف مسئله اي را از (سيد ابوالحسن الاصفهاني) مرجع تقليد وقت نجد، استفتاء نمود. موضوع استفتاء از اين قرار بود كه آيا ترك بيعت باحكومت ابن سعود جايز است يا خير.
مرجع مذكور در پاسخ مكتوب خود به اين استفتاء اين امر را جايزندانست. نامه مذكور هنگام عبور از مرز عراق و عربستان توسط مرزبانان حكومت سعودي توقيف شد. وقتي ابن سعود نامه مذكور را خواند دستوربازداشت (شيخ منصور) و فرزندش (شيخ علي) را صادر كرد و آنها را به رياض احضار نمود. فتواي الاصفهاني موجبات رضايت و خشنودي ابن سعود را فراهم نمود، با وجود اين وي (شيخ منصور) و فرزندش را تهديدكرد در صورت تكرار اين سوالات به مرگ محكوم خواهند شد. خودمحوري و انحصار طلبي مطلق ابن سعود به وي اجازه نمي داد در مقابل يك گروه مذهبي مستقل مسامحه نمايد، زيرا در اين صورت آنان به رقيب وي تبديل شده و از حمايت مردم برخوردار مي شدند.
عوامل منطقه اي
اكثريت جمعيت منطقه قطيف را شيعيان تشكيل مي دهند و جمعيت اهل تسنن كه در مناطق مشخص و مجزا نظير مناطق (ام الصحك)،(رحيمه)، (دعرين)، (ايناك) و (الزور) تمركز يافته اند به مراتب كمتراز شيعيان است. با وجود اينكه همواره عوامل اجتماعي اقتصادي روابطاهل تسنن و شيعيان را متشنج نموده، بعلت بهبود شرايط زندگي واستحكام حكومت سعودي آرامش در اين منطقه برقرار شد، البته اين به معناي پايان يافتن اختلافات نيست. عليرغم پراكندگي و تغييرات جمعيتي ناشي از گسترش شهرنشيني در منطقه احساء، تشخيص مناطق شيعه نشين از مناطق سني نشين آسان است و مرزهاي فرقه اي همچنان وجود دارد، اين در حاليست كه تشخيص شيعيان از اهل تسنن در منطقه قطيف دشوار است، زيرا از ديرباز اين دو فرقه در كنار يكديگرزندگي مسالمت آميزي داشته اند. از اوايل دهه 1970 بسياري از شيعيان احساء از روستاها به شهرهاي دمام (مركز تجاري و مركز استان شرقي)،رياض و مناطق ديگر مهاجرت كردند، در حالي كه شيعيان قطيف درمناطق خود باقي ماندند. علت اين امر را مي توان در روحيه مسامحه گراي شيعيان احساء جستجو كرد، زيرا آنان مدتها با اهل تسنن همزيستي مسالمت آميز داشته اند. شيعيان و اهل تسنن احساء بايكديگر مبادلات تجاري دارند، بعلاوه شيعيان احساء برخلاف همكيشان خود در قطيف در عرصه هاي سياسي فعال نيستند. شيعيان احساء دين را از تجارت، سياست و حوزه هاي عمومي تفكيك كرده اند،در حالي كه از نظر شيعيان قطيف دين با مولفه هاي مذكور در ارتباطتنگاتنگ است و پيوند آنها ناگسستني است.
علماي شيعه احساء بر نمادهاي شيعي نظير پوشيدن لباس هاي مذهبي، عمامه بر سر گذاشتن و يا حتي ذكر شهادت (اشهد ان عليٹ ولي الله) تاكيد نمي كنند و علماي قطيف در اين مورد با آنان اختلاف نظردارند. اين تفاوت از آنجا ناشي مي شود كه شيعيان احساء موارد فوق را به عنوان شاخصه ها و شاكله هاي اصلي هويت خود قلمداد نمي كنند، بلكه بواسطه پيروي از اصول و مباني عقيدتي شيعي و انجام مناسك ديني واجتماعي و برگزاري مراسم هاي مذهبي هويتشان را بروز مي دهند، درحالي كه شيعيان قطيف نمادهاي شيعي را به عنوان عناصر سازنده هويت اجتماعي خود تلقي مي كنند. با اين همه تفاوت منش شيعيان احساء و قطيف لزوما نمايانگر ميزان دينداري آنها نيست.
در احساء عناصر معنوي و عرفاني زير ساختهاي اصلي دين را تشكيل مي دهند، در حالي كه جنبه هاي عقلاني و سياسي تشيع در قطيف پررنگ تر است. در واقع مذهب تشيع در اين مناطق از عوامل خارجي نظير جنبش اسلامي عراق و مصر، انقلاب اسلامي ايران و به ويژه فرقه گرايي وهابيون اثر پذيرفته است. البته اين به معناي وجود اختلاف وانشقاق عميق شيعيان اين مناطق نيست، بلكه هدف از طرح اين مباحث بررسي تاثير عوامل منطقه اي بر هويت شيعيان است. قطيف،احساء و استان شرقي عربستان فقط به مثابه محل سكونت گروهي ازمردم تلقي نمي شوند، بلكه در گستره اي وسيع تر رابطه و تعامل بين شيعيان منطقه را بر مي تابانند.در اين فضا شيعيان تمايز فرهنگي،انسجام اجتماعي و نارضايتي سياسي خود را به نمايش گذاشته اند و عليه دشمن كه عامل محروميت و انزواي آنهاست متحد شده اند.
جدايي شيعيان استان شرقي از مناطق ديگر عواطف آنان را متاثرنموده، از اينرو شيعيان قطيف هرگز مايل نيستند به مناطق ديگرمهاجرت كنند. حتي شيعيان جوياي كار اين منطقه پيشنهاد كار درمناطق ديگر را رد مي كنند، زيرا مايل نيستند از جامعه خود جدا شوند.
دانشجويان شيعه دانشگاه شاه سعود در رياض با دانشجويان ديگر درهم نمي آميزند و گروهي مجزا را تشكيل داده اند و بدين ترتيب با ارتباطبرقرار كردن با همكيشان خود در اين گروه احساس امنيت مي كنند.
انسجام اجتماعي
هنگامي كه اين آئين ها در محافل عمومي به منصه ظهور مي رسند،ويژگي هاي مشترك شيعيان را به نمايش مي گذارند و در واقع شيعيان بواسطه اين ويژگي ها از ديگران متمايز مي گردند. مفهوم گروه درمواردي نظير ازدواج نمود مي يابد و تقريبا در اين مورد خروج عضو از گروه غير ممكن است، زيرا اكثر خانواده هاي شيعه معتقدند فرزندانشان بايد باهمكيشان خود ازدواج كنند. تقريبا همه شيعيان موارد بسيار نادر ازدواج شيعيان با اهل سنت و به ويژه وهابيون را كه در دهه هاي اخير رخ داده ملامت كرده اند و عليه اين پديده كه آنرا ظلم نابخشودني مي دانند بسيج شده اند. بعلاوه تهديدات مداوم طيف مذهبي حاكم عليه شيعيان موجب شده آنان حتي اصول و مباني عقيدتي خود را بررسي نكنند، چه رسد به اينكه آنها را نقد كنند، زيرا آنان اين اقدام را گامي به سوي متزلزل نمودن هويت و اتحاد خود مي دانند.
پيروان هر فرقه اي در صورت مواجه شدن با تهديدهاي داخلي ياخارجي انسجام اجتماعي خود را حفظ مي كنند. بر حسب عادت، پيروان فرقه هاي مختلف در عين اينكه بر مرزها و محدوده هاي مشخص عقيدتي خود تاكيد مي كنند، همه توان خود را براي حفظ وفاق داخلي بكار مي گيرند. تحليل و بررسي قوميت مي تواند ما را در فهم بهتر اين پديده ها ياري كند. خاص گرايي ديني شيعيان به مفهوم آگاهي ازبحران هاي بالقوه و يا بالفعل است. در اينجا، ( بحران ( به معناي نگراني از تبعيد و ترس از جدايي، انزوا و اضمحلال است.
در مورد شيعيان عربستان سعودي، منشا اصلي بحران و انگيزه جدايي شيعيان از اكثريت غالب اين است كه آنان خود را خارج از حيطه اجتماع بزرگتر و غالب مي پندارند و عملكرد حكومت سعودي اين ديدگاه شيعيان را تقويت كرده است. در واقع اين واكنش شيعيان به وضعيت كنوني جامعه عربستان به مبحث تقيه و انتظار در دوران غيبت امام عصر (عج) مربوط مي شود. شيعيان مجبورند از حكام نامشروع كه نه امامند و نه از سوي امام تعيين شده اند فاصله بگيرند. اگر چه اين رويكردپس از احياي تشيع در عراق، ايران و كشورهاي حوزه خليج فارس كمرنگ شد ولي همچنان در عرصه هاي ديني استمرار يافته است.
در مجموع، شيعيان استان شرقي عربستان نوعي از خاص گرايي ديني را به نمايش گذاشته اند. مي توان اين خاص گرايي را به شبكه اي قومي تشبيه نمود كه اعضاي آن عضويت خود را از طريق مشاركت مداوم درفعاليت هاي اجتماعي ابراز مي كنند. در واقع در شبكه مذكور موضع گيري هاي سياسي شيعيان نمود مشاركت جمعي قومي است و تمايز وجدايي مناطق شيعه نشين از مناطق ديگر نمود خاص گرايي منطقه اي است.
بنابراين شيعيان در عربستان سعودي به جامعه اي بديل و آلترنايتوتبديل شده اند كه اعضاي آن علايق، ديدگاهها و عقايد خاص خود رادارا مي باشند. در اين جزيره مجزا، اجتماع شيعيان انسجام خود را حفظنموده و ديدگاهها و مطالبات سياسي جمعي خود را مطرح مي كنند.
شيعيان و هويت ملي
(ژاكوب گلدبرگ) معتقد است جمعيت بومي عربستان از نظر قومي وديني همگون تر و منسجم تر از جمعيت هر كشور ديگر عربي است وجمعيت شيعيان تنها استثناي عمده از اين همگوني است، همچنين ازنظر (جيمز پيسكاتوري) در عربستان تفاوت هاي قومي و مذهبي اهميت زيادي نداشته و چالشي براي وحدت ملي ايجاد نكرده اند وجمعيت اين كشور به استثناء جمعيت شيعيان، اجتماع همگوني از اعراب اهل تسنن است و در اين مورد نيز شيعيان استثناي اصلي اين اجتماع همگون محسوب مي شوند. برخي معتقدند جمعيت عربستان سعودي به دو بخش تقسيم شده است ؛ قبايل سني كه اكثريت جمعيت را تشكيل مي دهند و اقليت شيعه. به نقل از (جوزف كاستينر)، اكثريت جمعيت مناطق نجد، القسيم و احساء بدوي و چادر نشين بوده اند، البته اين فقطيك فرض است. در اين رابطه دو نكته قابل توجه است.
اولا مناطق مذكور به عنوان مناطق مركزي و اصلي كشور تلقي نمي شدند. تا دهه 1950 مكه تنها شهر پر جمعيت عربستان بود كه جمعيت آن به يكصد هزار نفر مي رسيد و اكثريت جمعيت آن يكجانشين و ثابت بودند، همچنين جمعيت هر يك از شهرهاي رياض و جده به هشتاد هزار نفر مي رسيد و بيشترين تراكم جمعيت در استان جنوبي عربستان ديده مي شد.
ثانيا برخلاف ادعاي (كاستينر) اكثريت جمعيت احساء در اوايل قرن بيستم چادر نشين نبوده اند. به نقل از (جي. گ. لوريمر) جمعيت ثابت وغير كوچ نشين احساء در سال 1915 صد و يك هزار نفر بوده است، درحالي كه كل جمعيت چادر نشينان 57/000 نفر بوده كه اكثر آنان ازمنطقه نجد به اين ناحيه مهاجرت كرده بودند. اگر چه در اين رابطه آماررسمي در دست نيست، در اين مورد اتفاق نظر وجود دارد كه شيعيان 50درصد از كل جمعيت منطقه احساء را تشكيل مي دهند.
بررسي همگوني ديني در عربستان سعودي مستلزم توجه به تفاوت هاي عميق و پيچيده اجتماعي، فرهنگي و مذهبي اين كشوراست. مي توان همگوني مذهبي در عربستان سعودي را به همگوني جامعه مسلمين در تاريخ اسلام تشبيه نمود. از آنجا كه مذهب شاخص ترين و متمايزترين ويژگي گروههاي مختلف است، تفاوت ها وتمايزهاي مذهبي بيش از ديگر تفاوت ها نمود مي يابد، از اينرو فرض مي كنيم طبقه بندي اقليت اكثريت در مورد عربستان قابل اعمال باشد.اگر چه اين طبقه بندي تا حد بسيار زيادي به درك و شناخت هر گروه ازخود وابسته است، جامعه شناسان عربستان واژه (اقليت) را براي گروهي بكار مي برند كه در موسم حج از آفريقا به عربستان آمدند و احتمالا در دوشهر مقدس مكه و مدينه سكني گزيدند. به عنوان مثال در مدينه برخي اقليت ها در (منشيه) و (باب الكوسه) استقرار يافتند. اگر چه اكثراقليت ها تابعيت كشور عربستان سعودي را كسب نمودند،محدوديت هاي فرهنگي قومي مانع از آن شد تا در جامعه سعودي ادغام شوند. اين اقليت ها در گتو يا محدوده خاص خود سنت هاي اجتماعي،زبان، سنن، رسوم، آداب، عادات و سابقه فرهنگي خود را حفظ نموده اند.وهابيون ستيزه جو شيعيان را اقليت مي نامند تا بدين طريق شأن ومنزلت جامعه و منطقه آنان را پائين تر از اكثريت سني مذهب نشان دهند. البته اين بدان معنا نيست كه گروههاي ديگر اجتماعي همگون ومنسجم اند. با توجه به وجود تباين و عدم تجانس در جوامع شيعه وسني، طبقه بندي مذهبي شيعه سني مناسب به نظر نمي رسد. به نقل از(سلمه) با اينكه اهل سنت اكثريت جمعيت را تشكيل مي دهند، اتحادو انسجام در ميان آنان وجود ندارد.
عليرغم فشار مداوم وهابيون، چهار مذهب سني همچنان در كشور بقايافته اند. وضعيت شيعيان نيز به همين منوال است و جامعه آنان همگون نيست. شيعيان اماميه در استان شرقي و مدينه و اسماعيليان و زيديه درجنوب و در منطقه نجران و كيسانيات ينبوع سكني گزيده اند. از اينروتعبير اكثريت همگون ديني افسانه اي بيش نيست، چرا كه فرقه هاي مختلف لزوما موجوديتي واحد را تشكيل نمي دهند، بلكه هر فرقه ويژگي هاي منطقه اي، اجتماعي و مذهبي خاص خود را داراست. در واقع مي توان عربستان سعودي را مانند لبنان كشور اقليت هاي ديني تلقي نمود كه وهابيون معرف اقليت غالب مي باشند. جوامع قبيله اي و بدوي درمنطقه نجد متمركز شده اند در حالي كه جوامع شهري و ثابت در حجاز واحساء استقرار يافته اند. با اينكه اين مناطق در جغرافياي سياسي كشورادغام شده اند، از نظر فرهنگي، روانشناختي و جامعه شناختي واگرا ومتفاوتند.
شيعيان استان شرقي با مردم نجد، حجاز، عصير و مردم مناطق ديگربيگانه اند و عكس اين حالت نيز صادق است. هنگامي كه يك شيعه به جده يا عصير مي رود نسبت به فضاي اجتماعي، فرهنگي و بومي اين منطقه احساس بيگانگي مي كند. هنگامي كه يك حجازي به استان شرقي مي رود نيز دچار همين حالت مي شود. بديهي است كاركنان سعودي شركت نفتي آرامكو كه از مناطق ديگر به اين ناحيه آمده اندترجيح مي دهند با شيعيان استان شرقي ارتباط برقرار نكنند. آن دسته ازكاركنان شركت كه براي ساخت مسكن خود در مناطق شيعه نشين وام دريافت كرده اند معمولا با زيردستان خود و به ويژه شيعيان توافق مالي مي كنند تا از مزاياي شركت به طور مشترك بهره ببرند. با اينكه شركت نفتي آرامكو در سال 3 ـ 1982 نيروهاي سعودي بسياري را استخدام نمود، تغيير جمعيتي چشمگيري در مناطق شيعه نشين پديد نيامد. درواقع كاركنان اهل حجاز، نجد، عصير و ديگر شهرها وام دريافتي ازشركت را جهت ساخت خانه در مناطق خود هزينه كردند و بسياري ازآنان اقامت خود را در استان شرقي، كوتاه مدت و يك استثناء تلقي مي كردند. از نظر تاريخي شكاف بين مردم اين مناطق بسيار عميق است و سابقه آن به مدتها قبل از تشكيل حكومت سعودي باز مي گردد.
به عنوان مثال منطقه گرايي مردم حجاز داراي ريشه تاريخي است.پس از اينكه حجاز به تصرف سپاهيان ابن سعود درآمد، شكاف منطقه اي نمودار شد، زيرا مناطق نجد و حجاز از نظر فرهنگي، اجتماعي اقتصادي و سياسي كاملا از يكديگر متمايز و متفاوت بودند.
به نقل از يكي از دانشمندان حجاز، هنگامي كه نجد هنوز يك جامعه قبيله اي بود حجاز شهر و جامعه اي نسبتا متجدد بشمار مي رفت. زماني كه ابن سعود به حجاز حمله كرد با سرزميني دو گانه مواجه شد. از يك سوبيابان هاي خالي از سكنه و شهرهاي عقب مانده و سزاوار حكومتي تئوكراتيك و از سوي ديگر سرزميني مقدس كه درهاي آن به سوي جهان گشوده شده بود و حكومت بر آن زيركي خاصي را مي طلبيد.
(جي. بي. كيلي) در سال 1980 همين تحليل را با عباراتي مشابه ارائه نمود. در اين شرايط آلترناتيو مناسب، دنبال كردن سياست هاي زيركانه و بلند مدت براي سازش دادن دو قطب و جلب حمايت كوچ نشينان يا بدويان و شهرنشينان بود. ولي گروه اخوان كساني را كه تسليم عقايدشان نمي شدند مشرك مي پنداشتند، از اين رو آلترناتيوسازشكارانه را رد كردند و آن را ضعف معصيت آميز ناميدند. حكومت سعودي از الحاق كامل حجاز به كشور خودداري نمود، بنابراين مردم آنراحكومتي خارجي مانند عثمانيان مي پنداشتند. در واقع جامعه حجازچالشي جدي براي حكومت به شمار مي آمد، از اينرو در پي شكست سياست اشرف در سال 26 1925، ابن سعود مصمم شد حجاز را به قلمرو خود منظم نمايد تا بدين طريق روحيه تمايز يافتگي و احساس جدايي مردم از بين برود. از نظر ابن سعود انضمام حجاز به كشور در تغييرمركز قدرت از مناطق ساحلي به مناطق بياباني و مركزي اهميت ويژه اي داشت و از طرف ديگر هدف اصلي وي تشكيل حكومتي بود كه عموم مردم به حكام آن يعني خاندان آل سعود و اسلام وهابي وفادار باشند