روابط جنسي مدرن !
نويسنده: ويليام مورچيسون
انقلاب جنسي حدود سه دهه است كه جامعهي غربي را به جد متحول كرده و كليهي رفتارها و رويكردهاي مربوط به روابط جنسي، خانواده و … را تغيير داده است. هدف از انقلاب جنسي، ايجاد شادي و لذت بيشتر از طريق «رابطهي جنسي بدون تعهد» بود، اما اكنون محصولي جز نااميدي و يأس و ناراحتي ندارد. بحران ايجاد شده، متفكران را به اين نتيجه رسانده است كه بايد روابط جنسي مدرن را براي بازگرداندن تعهد و روابط جنسي محدود به خانواده، متحول كرد.
اين يك اتفاق نبود كه مردم به اين نتيجه رسيدند كه پايان دادن به حاملگي اشكالي ندارد. چنان كه اكنون در جامعهي فعلي ما كه كاملاً متأثر از عصر روشنگري است، اين امر پذيرفته شده است.
حاملگي را ميتوان ـ حتي با استناد به توجيهات علمي ـ عنصري مركزي در روابط جنسي دانست. براي تغيير نگرش افراد به سقط جنين بايد انقلابي در شيوهي نگاه زن و مرد به رابطهي جنسي ايجاد ميشد؛ و با نگاهي جديد به مجموعهي حقوق و تكاليف كهن كه به زمان آدم و حوا بازميگشت، نظر ميانداختند. دقيقاً همين اتفاق نيز افتاده است.
آنچه تعجبآور است اين است كه، اين همه تغيير صرفاً ظرف حدود 30 سال اتفاق افتاده است (در حال حاضر تقريباً 30 سال از آغاز و همهگير شدن انقلاب جنسي در غرب ميگذرد). من همهي اين سالها را به خاطر دارم. شما خوانندهي محترم نيز احتمالاً به ياد داريد. 30 سال اصلاً دورهي طولانياي نيست.
در دههي 1920 انقلابي اخلاقي در ايالات متحده رخ داد. انقلابها همواره ساختارهايي را از ميان ميبرند و ساختارهايي به وجود ميآورند. اين انقلاب نيز نشانهها و فرصتهاي فراواني براي زنان آمريكايي به همراه داشت كه آنها را از آزادي جنسي و فعال بهرهمند ميساخت، اما چه كسي براي تغيير اساسي و فروپاشي ساختارها و رفتارهاي حاكم بر روابط زن و مرد آماده بود؟ من كه در آن زمان، «زير صفر» زندگي ميكردم، براي چنين تغييراتي آماده نبودم.
در سال 1963 كه از دانشگاه فارغالتحصيل شدم، نظم گذشته همچنان پابرجا و سالم به نظر ميرسيد. در اواسط دههي 1970، اين نظم از ميان رفته، كاملاً تغيير كرده و اساساً متحول شده بود. جامعهي ما از دختراني كه به دانشگاه ميرفتند تا مدرك فوق ليسانس بگيرند، به دختراني تبديل شده بود كه با هدف رسيدن به بوسههاي طولاني و روابط جنسي دستهجمعي به دانشگاههاي غرب و يا مدارس حقوقي پا ميگذاشتند. از روابط جنسي كنترل شدهي ميان زن و شوهر (روابط جنسي هستهاي و متمركز) به ايدز و بيماريهاي مقاربتي رسيدهايم. از ازدواج كردن براي زندگي، به طلاق به عنوان راهي براي زندگي رسيدهايم و از مارگارت چيس اسميث به هيلاري كلينتون. از ديدگاهي كه سقط جنين را فاجعهاي همراه يك جرم ميدانست، به ديدگاهي رسيدهايم كه سقط جنين را جزو حقوق بشر و نشانهي افتخارآميز شخصيت و آزادي ميداند و در حقيقت، سقط جنين به يك انتخاب بدل شده است.
اين امر جهان را شگفتزده كرد و تمدن را خلع سلاح؛ صرفاً در تمدن ما كه در آن توليدمثل نسبت به لذت بردن، موقعيت كمتري پيدا كرده است، قانون (ruevs. Wade) قابليت اجرا دارد؛ اين قانون بيان ميدارد كه رابطهي جنسي يك حق است و نتايج آن را به بهترين وجهي بايد اختياري كرد.
براي درك اين كه چرا در اين مدت كوتاه تا اين حد تغيير كردهايم، نيازمند بررسيهاي طولاني هستيم. بررسي عواقب اين تغييرات نيز به همين صورت درازدامن است. ما از چشمان خود استفاده ميكنيم، همين.
دالريمپل يكي از شش نويسندهاي است كه مقالههاي او در كتابي از سوي مؤسسه انتشاراتي مانهاتان (سيتي ژورنال) به عنوان «روابط جنسي مدرن: آزادسازي جنسي و كاستيهاي آن» منتشر شده است. ميرون مگنت سردبير اين مجموعه است و عناوين برخي مقالات آن عبارتند از: «جهان. ال»، «تابوي عشق»، «هميشه سكس، همه جا»، «بازگرداندن حيا و شرم» و …
تشخيص اين نويسندگان، دلسردكننده و نااميدكننده است؛ مشغول داشتن آمريكا به آزادسازي جنسي و روابط جنسي فاجعه آفريده است. «بعد از همهي روابط زنان و مردان، ناراحتي و نااميدي شگرفي وجود دارد، در جهاني كه روابط جنسي با تعهد بسيار اندكي صورت ميگيرد و زندگي مشترك و روابط جنسي بدون ازدواج، براي بسياري جاي ازدواج كردن را گرفته است و روابط جنسي گذرا و موقتي است. زوجها به راحتي همديگر را بدون عتماد، با انزجار و حتي انتقامجويانه ترك ميكنند».
آمريكاييها تنهاتر و غمگينتر شدهاند: مرد مراقب زن و زن مراقب مرد است و از يكديگر احتياط ميكنند. هدف اين انقلاب جنسي، «رابطهي جنسي بدون احساسات» بود و اين امري ساده، قابل قبول و آرامشآور پنداشته ميشد: «در معرض خطر قرار نگرفتن، نه صدمه، نه عصبانيت، نه دعوا، نه دخالت و نه آزار» حالتي بود كه محصول اين انديشه و راه جديد تصور ميشد. اما تنها يك مشكل كوچك بروز كرد و آن اين كه، آدمي به گونهاي ساخته نشده است كه بتواند از اين طريقهي آسان، قابل قبول و آرامشآور پيروي كند. احساسات روابط آدمي را شكل ميدهد؛ احساساتي كه نميتوان آن را آنقدر عميق دفن كرد كه دوباره ظهور نكند.
بنابراين در عصر ما، كودكان «زودتر و زودتر مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميگيرند و اين محصول تبليغات و سرگرميهاي جهاني است كه آنها را احاطه كرده است و شخصيتهاي شكنندهي آنها را براي وسوسه كردن مستعد يافته است». از ميان رفتن احساس شرم از رفتارهاي نادرست جنسي موجب شده است كه افراد بيشتر دست به خشونت جنسي بزنند و كمتر شاهد رفتارهاي تعهدآميز و عاشقانه باشيم.
نويسندگان كتاب مذكور، پس از اين به موضوعاتي اساسي كه تاكنون مقدمهي آن مطرح شد، ميپردازند: مادران تنها، فرزندان رها شده، قلبهاي شكسته، بيماريهاي جنسي و هرج و مرج احساسات و علاوه بر همهي اينها، سقط جنين. باربارا وافو وايتهد در اين ميان مقالهاي با عنوان «چگونه همسريابي ميكنيم» نوشته است. او كه پيش از اين با مقالهاي كه در رد خانوادهي تك والدي به عنوان يك شيوهي زندگي نوشته بود، به شهرت دست يافته است، مينويسد: «زنان بيش از پيش به اين اعتقاد رسيدهاند كه زن حق دارد كه براي خود فرزندي داشته باشد (بدون شوهر). اين اعتقاد از لحاظ تاريخي سابقهاي ندارد و به زمان انقلاب جنسي و انقلاب پيشگيري از بارداري بازميگردد». از ميان اين دو انقلاب، انقلاب جنسي اثر بيشتري بر تغيير تفكر در مورد ماهيت و هدف رابطهي جنسي داشت. بر مبناي ايدئولوژي طرفداران اين مكتب، سكس جديد ـ كه در آن فمنيستها و پيروان پلي بوي مشترك هستند ـ زنان حق دارند از جسم خود و از اعضاي خود به هر نحو كه ميخواهند و بدون عواقب آن، استفاده كنند». بدين معني كه رابطهي جنسي مانند يك تفريح و فارغ از بچه و دردسرهاي آن باشد و البته مشخص است كه اين توقع يكي از نامعقولترين و غيرطبيعيترين توقعاتي است كه محصول انقلاب «سكس بدون تعهد» است. واقعاً اگر به اين خواستهها به دقت توجه كنيد، خواهيد ديد كه بيمعنا است.
با اين همه، هدف رابطهي جنسي چيست؟ منظور من از هدف، لذت و محصولات جانبي اين رابطه نيست؛ هر چند كه اينها به جاي خود قابل پرداختن هستند و نقش بالايي نيز در روابط انساني دارند. قطعاً هدف رابطهي جنسي، خلق حيات است. اين آن چيزي است كه همگان به آن ميپردازند. چه اعتقاد داشته باشند و چه نداشته باشند كه «آدم، حوا را همسر خوبي ميدانست». اما آيا اصولاً رابطهي جنسي ضرورت دارد؟ شايد بتوان به اين سؤال بر مبناي تجربيات و احساس خودمان جواب مثبت بدهيم. حتي علم لقاح مصنوعي نيز اين امر را كه رابطهي جنسي ضرورت دارد، تأييد ميكند. چرا كه آنها در طول كار خود، از انسان زندهي طبيعي، اسپرم زنده را ميگيرند و اين كالايي را كه نميتوان آن را به طور مصنوعي توليد كرد، در محوطهاي خاص قرار ميدهند.
سقط جنين كه هدف از آن آزادسازي جنسي و آزادسازي هوس جنسي است، اهداف ازدواج و رابطهي جنسي را كاهش ميدهد و آن را به يك تفريح تقليل ميدهد. اما تفريح براي چه؟ تفريح براي تفريح! آن گونه كه به نظر ميرسد، هدف ديگري وجود ندارد. واقعاً كه اين تفريح چقدر الهامبخش است!! وقتي رابطهي جنسي را به تفريح تقليل داديم، آن گاه اين سؤال مطرح ميشود كه: پس بعد چه؟ و واضح است كه در اين ميان، هدف اصلي رابطهي جنسي به كناري نهاده شده است. ممكن است بگوييد ما راه خود را انتخاب كردهايم و كسي حق دخالت ندارد. اما چنان كه ميرون مگنت هشدار داد، اين امر به تشديد نااميدي و ناراحتي منجر ميگردد.
بله! مهمترين چيزي كه با حذف هدف رابطهي جنسي براي ما باقي ميماند، ناراحتي است. حتي اگر بر مبناي اخلاقي به فكر مبارزهي با سقط جنين نباشيم، چنان كه نويسندگان «سيتي ژورنال» نيستند، باز هم ميتوان نشان داد كه اگر سكس را از هدف اصلي آن جدا كنيم، محصولي كه باقي ميماند، چيست.
مشخص است كه نااميدي، غم و ناراحتي، اولين كلماتي نيست كه در ارزيابي انقلاب جنسي به ذهن آدمي ميرسد. اگر انقلاب در اصل براي لذتجويي طراحي شده است، در ارزيابي آن با نياز به سرگرمي و لذت و اوقات خوش سخن گفتن است. انقلاب جنسي ابراز ميداشت كه اگر داشتن يك شريك جنسي لذتبخش است، چرا نبايد ده يا دهها و حتي صدها مورد داشت. كليسا «يك مورد» را به عنوان محدوديت مطرح ميكند و از ديدگاه انقلاب جنسي، اين به معني مبارزهي با شادي و تفريح است.
تفاوتهاي زن و مرد و رابطهي جنسي و روابط همسري طولاني مدت، مسأله ديگري است كه انقلاب جنسي آنها را مطرود كرده است، حال آن كه توجه به اين دو عامل ميتواند از «نارضايتي و ناراحتي» مورد بحث بكاهد و مبنايي براي شادي و رضايت قرار گيرد.
اما متأسفانه فرهنگ ما حالتي از ناديدهانگاري و بيتوجهي به واقعيتها و نتايج اسفبار آن را حاكم ساخته است. ما چشمان خود را بر اين همه معضلات موجود بستهايم. با اين همه، روابط جنسي و معضلات و مشكلات آن وجود دارد و ناديده انگاشتن آن از اهميت اين معضل نميكاهد. كمي دقت و توجه ميخواهد تا همهي ما را به اين نتيجه برساند كه شرايط و اوضاع در اين رابطه، بايد اساساً متحول گردد.
منبع: ماهنامه سياحت غرب
اين يك اتفاق نبود كه مردم به اين نتيجه رسيدند كه پايان دادن به حاملگي اشكالي ندارد. چنان كه اكنون در جامعهي فعلي ما كه كاملاً متأثر از عصر روشنگري است، اين امر پذيرفته شده است.
حاملگي را ميتوان ـ حتي با استناد به توجيهات علمي ـ عنصري مركزي در روابط جنسي دانست. براي تغيير نگرش افراد به سقط جنين بايد انقلابي در شيوهي نگاه زن و مرد به رابطهي جنسي ايجاد ميشد؛ و با نگاهي جديد به مجموعهي حقوق و تكاليف كهن كه به زمان آدم و حوا بازميگشت، نظر ميانداختند. دقيقاً همين اتفاق نيز افتاده است.
آنچه تعجبآور است اين است كه، اين همه تغيير صرفاً ظرف حدود 30 سال اتفاق افتاده است (در حال حاضر تقريباً 30 سال از آغاز و همهگير شدن انقلاب جنسي در غرب ميگذرد). من همهي اين سالها را به خاطر دارم. شما خوانندهي محترم نيز احتمالاً به ياد داريد. 30 سال اصلاً دورهي طولانياي نيست.
در دههي 1920 انقلابي اخلاقي در ايالات متحده رخ داد. انقلابها همواره ساختارهايي را از ميان ميبرند و ساختارهايي به وجود ميآورند. اين انقلاب نيز نشانهها و فرصتهاي فراواني براي زنان آمريكايي به همراه داشت كه آنها را از آزادي جنسي و فعال بهرهمند ميساخت، اما چه كسي براي تغيير اساسي و فروپاشي ساختارها و رفتارهاي حاكم بر روابط زن و مرد آماده بود؟ من كه در آن زمان، «زير صفر» زندگي ميكردم، براي چنين تغييراتي آماده نبودم.
در سال 1963 كه از دانشگاه فارغالتحصيل شدم، نظم گذشته همچنان پابرجا و سالم به نظر ميرسيد. در اواسط دههي 1970، اين نظم از ميان رفته، كاملاً تغيير كرده و اساساً متحول شده بود. جامعهي ما از دختراني كه به دانشگاه ميرفتند تا مدرك فوق ليسانس بگيرند، به دختراني تبديل شده بود كه با هدف رسيدن به بوسههاي طولاني و روابط جنسي دستهجمعي به دانشگاههاي غرب و يا مدارس حقوقي پا ميگذاشتند. از روابط جنسي كنترل شدهي ميان زن و شوهر (روابط جنسي هستهاي و متمركز) به ايدز و بيماريهاي مقاربتي رسيدهايم. از ازدواج كردن براي زندگي، به طلاق به عنوان راهي براي زندگي رسيدهايم و از مارگارت چيس اسميث به هيلاري كلينتون. از ديدگاهي كه سقط جنين را فاجعهاي همراه يك جرم ميدانست، به ديدگاهي رسيدهايم كه سقط جنين را جزو حقوق بشر و نشانهي افتخارآميز شخصيت و آزادي ميداند و در حقيقت، سقط جنين به يك انتخاب بدل شده است.
اين امر جهان را شگفتزده كرد و تمدن را خلع سلاح؛ صرفاً در تمدن ما كه در آن توليدمثل نسبت به لذت بردن، موقعيت كمتري پيدا كرده است، قانون (ruevs. Wade) قابليت اجرا دارد؛ اين قانون بيان ميدارد كه رابطهي جنسي يك حق است و نتايج آن را به بهترين وجهي بايد اختياري كرد.
براي درك اين كه چرا در اين مدت كوتاه تا اين حد تغيير كردهايم، نيازمند بررسيهاي طولاني هستيم. بررسي عواقب اين تغييرات نيز به همين صورت درازدامن است. ما از چشمان خود استفاده ميكنيم، همين.
دالريمپل يكي از شش نويسندهاي است كه مقالههاي او در كتابي از سوي مؤسسه انتشاراتي مانهاتان (سيتي ژورنال) به عنوان «روابط جنسي مدرن: آزادسازي جنسي و كاستيهاي آن» منتشر شده است. ميرون مگنت سردبير اين مجموعه است و عناوين برخي مقالات آن عبارتند از: «جهان. ال»، «تابوي عشق»، «هميشه سكس، همه جا»، «بازگرداندن حيا و شرم» و …
تشخيص اين نويسندگان، دلسردكننده و نااميدكننده است؛ مشغول داشتن آمريكا به آزادسازي جنسي و روابط جنسي فاجعه آفريده است. «بعد از همهي روابط زنان و مردان، ناراحتي و نااميدي شگرفي وجود دارد، در جهاني كه روابط جنسي با تعهد بسيار اندكي صورت ميگيرد و زندگي مشترك و روابط جنسي بدون ازدواج، براي بسياري جاي ازدواج كردن را گرفته است و روابط جنسي گذرا و موقتي است. زوجها به راحتي همديگر را بدون عتماد، با انزجار و حتي انتقامجويانه ترك ميكنند».
آمريكاييها تنهاتر و غمگينتر شدهاند: مرد مراقب زن و زن مراقب مرد است و از يكديگر احتياط ميكنند. هدف اين انقلاب جنسي، «رابطهي جنسي بدون احساسات» بود و اين امري ساده، قابل قبول و آرامشآور پنداشته ميشد: «در معرض خطر قرار نگرفتن، نه صدمه، نه عصبانيت، نه دعوا، نه دخالت و نه آزار» حالتي بود كه محصول اين انديشه و راه جديد تصور ميشد. اما تنها يك مشكل كوچك بروز كرد و آن اين كه، آدمي به گونهاي ساخته نشده است كه بتواند از اين طريقهي آسان، قابل قبول و آرامشآور پيروي كند. احساسات روابط آدمي را شكل ميدهد؛ احساساتي كه نميتوان آن را آنقدر عميق دفن كرد كه دوباره ظهور نكند.
بنابراين در عصر ما، كودكان «زودتر و زودتر مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميگيرند و اين محصول تبليغات و سرگرميهاي جهاني است كه آنها را احاطه كرده است و شخصيتهاي شكنندهي آنها را براي وسوسه كردن مستعد يافته است». از ميان رفتن احساس شرم از رفتارهاي نادرست جنسي موجب شده است كه افراد بيشتر دست به خشونت جنسي بزنند و كمتر شاهد رفتارهاي تعهدآميز و عاشقانه باشيم.
نويسندگان كتاب مذكور، پس از اين به موضوعاتي اساسي كه تاكنون مقدمهي آن مطرح شد، ميپردازند: مادران تنها، فرزندان رها شده، قلبهاي شكسته، بيماريهاي جنسي و هرج و مرج احساسات و علاوه بر همهي اينها، سقط جنين. باربارا وافو وايتهد در اين ميان مقالهاي با عنوان «چگونه همسريابي ميكنيم» نوشته است. او كه پيش از اين با مقالهاي كه در رد خانوادهي تك والدي به عنوان يك شيوهي زندگي نوشته بود، به شهرت دست يافته است، مينويسد: «زنان بيش از پيش به اين اعتقاد رسيدهاند كه زن حق دارد كه براي خود فرزندي داشته باشد (بدون شوهر). اين اعتقاد از لحاظ تاريخي سابقهاي ندارد و به زمان انقلاب جنسي و انقلاب پيشگيري از بارداري بازميگردد». از ميان اين دو انقلاب، انقلاب جنسي اثر بيشتري بر تغيير تفكر در مورد ماهيت و هدف رابطهي جنسي داشت. بر مبناي ايدئولوژي طرفداران اين مكتب، سكس جديد ـ كه در آن فمنيستها و پيروان پلي بوي مشترك هستند ـ زنان حق دارند از جسم خود و از اعضاي خود به هر نحو كه ميخواهند و بدون عواقب آن، استفاده كنند». بدين معني كه رابطهي جنسي مانند يك تفريح و فارغ از بچه و دردسرهاي آن باشد و البته مشخص است كه اين توقع يكي از نامعقولترين و غيرطبيعيترين توقعاتي است كه محصول انقلاب «سكس بدون تعهد» است. واقعاً اگر به اين خواستهها به دقت توجه كنيد، خواهيد ديد كه بيمعنا است.
با اين همه، هدف رابطهي جنسي چيست؟ منظور من از هدف، لذت و محصولات جانبي اين رابطه نيست؛ هر چند كه اينها به جاي خود قابل پرداختن هستند و نقش بالايي نيز در روابط انساني دارند. قطعاً هدف رابطهي جنسي، خلق حيات است. اين آن چيزي است كه همگان به آن ميپردازند. چه اعتقاد داشته باشند و چه نداشته باشند كه «آدم، حوا را همسر خوبي ميدانست». اما آيا اصولاً رابطهي جنسي ضرورت دارد؟ شايد بتوان به اين سؤال بر مبناي تجربيات و احساس خودمان جواب مثبت بدهيم. حتي علم لقاح مصنوعي نيز اين امر را كه رابطهي جنسي ضرورت دارد، تأييد ميكند. چرا كه آنها در طول كار خود، از انسان زندهي طبيعي، اسپرم زنده را ميگيرند و اين كالايي را كه نميتوان آن را به طور مصنوعي توليد كرد، در محوطهاي خاص قرار ميدهند.
سقط جنين كه هدف از آن آزادسازي جنسي و آزادسازي هوس جنسي است، اهداف ازدواج و رابطهي جنسي را كاهش ميدهد و آن را به يك تفريح تقليل ميدهد. اما تفريح براي چه؟ تفريح براي تفريح! آن گونه كه به نظر ميرسد، هدف ديگري وجود ندارد. واقعاً كه اين تفريح چقدر الهامبخش است!! وقتي رابطهي جنسي را به تفريح تقليل داديم، آن گاه اين سؤال مطرح ميشود كه: پس بعد چه؟ و واضح است كه در اين ميان، هدف اصلي رابطهي جنسي به كناري نهاده شده است. ممكن است بگوييد ما راه خود را انتخاب كردهايم و كسي حق دخالت ندارد. اما چنان كه ميرون مگنت هشدار داد، اين امر به تشديد نااميدي و ناراحتي منجر ميگردد.
بله! مهمترين چيزي كه با حذف هدف رابطهي جنسي براي ما باقي ميماند، ناراحتي است. حتي اگر بر مبناي اخلاقي به فكر مبارزهي با سقط جنين نباشيم، چنان كه نويسندگان «سيتي ژورنال» نيستند، باز هم ميتوان نشان داد كه اگر سكس را از هدف اصلي آن جدا كنيم، محصولي كه باقي ميماند، چيست.
مشخص است كه نااميدي، غم و ناراحتي، اولين كلماتي نيست كه در ارزيابي انقلاب جنسي به ذهن آدمي ميرسد. اگر انقلاب در اصل براي لذتجويي طراحي شده است، در ارزيابي آن با نياز به سرگرمي و لذت و اوقات خوش سخن گفتن است. انقلاب جنسي ابراز ميداشت كه اگر داشتن يك شريك جنسي لذتبخش است، چرا نبايد ده يا دهها و حتي صدها مورد داشت. كليسا «يك مورد» را به عنوان محدوديت مطرح ميكند و از ديدگاه انقلاب جنسي، اين به معني مبارزهي با شادي و تفريح است.
تفاوتهاي زن و مرد و رابطهي جنسي و روابط همسري طولاني مدت، مسأله ديگري است كه انقلاب جنسي آنها را مطرود كرده است، حال آن كه توجه به اين دو عامل ميتواند از «نارضايتي و ناراحتي» مورد بحث بكاهد و مبنايي براي شادي و رضايت قرار گيرد.
اما متأسفانه فرهنگ ما حالتي از ناديدهانگاري و بيتوجهي به واقعيتها و نتايج اسفبار آن را حاكم ساخته است. ما چشمان خود را بر اين همه معضلات موجود بستهايم. با اين همه، روابط جنسي و معضلات و مشكلات آن وجود دارد و ناديده انگاشتن آن از اهميت اين معضل نميكاهد. كمي دقت و توجه ميخواهد تا همهي ما را به اين نتيجه برساند كه شرايط و اوضاع در اين رابطه، بايد اساساً متحول گردد.
منبع: ماهنامه سياحت غرب