ايران و آمريکا از آغازين رابطه تا جنگ جهاني اول (قسمت دوم)

گر چه ماده ي هفتم قرارداد دوستي و تجارتي ايران و آمريکا که در پانزدهم ربيع الثاني 1273 هجري قمري (برابر سيزدهم دسامبر 1856 ميلادي) منعقد و در تاريخ بيستم جمادي الاول 1273 به توشيح ناصرالدين شاه رسيده بود مقدر ميداشت که: دولتين معاهدتين به جهت حمايت اتباع خود و تقويت امور تجارت و فراهم نمودن اسباب حصول معاشرت دوستانه و عادلانه فيمابين تبعه ي جانبين چنين اختيار نمودند که حق داشته باشند که يک مأمور ديپلماتيک در پايتخت دولتين مقيم سازند و از
سه‌شنبه، 1 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايران و آمريکا از آغازين رابطه تا جنگ جهاني اول (قسمت دوم)
ايران و آمريکا از آغازين رابطه تا جنگ جهاني اول (قسمت دوم)
ايران و آمريکا از آغازين رابطه تا جنگ جهاني اول (قسمت دوم)

نويسنده: هادي محمدي
منبع: راسخون
گر چه ماده ي هفتم قرارداد دوستي و تجارتي ايران و آمريکا که در پانزدهم ربيع الثاني 1273 هجري قمري (برابر سيزدهم دسامبر 1856 ميلادي) منعقد و در تاريخ بيستم جمادي الاول 1273 به توشيح ناصرالدين شاه رسيده بود مقدر ميداشت که: دولتين معاهدتين به جهت حمايت اتباع خود و تقويت امور تجارت و فراهم نمودن اسباب حصول معاشرت دوستانه و عادلانه فيمابين تبعه ي جانبين چنين اختيار نمودند که حق داشته باشند که يک مأمور ديپلماتيک در پايتخت دولتين مقيم سازند و از طرفين سه نفر قونسول برقرار نمايند.
قونسول هاي دولت عليه ايران در شهرهاي واشينگتون و نيويورک و نيوارله دنس توقف خواهند داشت و قونسول هاي دولت ممالک مجتمعه در دارالخلافه ي تهران و بندر بوشهر و دارلسلطنه ي تبريز توقف خواهند نمود... «و با اينکه لازمه ي اجراي مدلول ماده ي پنجم همان قرارداد که مقدر ميداشت:، در ممالک محرومه ايران هر گاه مدافعه يا مباحثه فيمابين تبعه ي دولت وکيل يا قونسول دولت مجتمعه ي آمريکا شمالي حادث گردد. در محلي که وکيل يا قونسول دولت مجتمعه آمريکا مقيم باشد، متداعيتين و تحقيق و تدقيق و اجراي حکم به عدل و انصاف در محکمه ي دولت عليه ايران که عاديه ي طي اينگونه امورات است با حضور احدي از منتسبان وکيل يا قونسول دولت ممالک مجتمعه ي آمريکا خواهد شد...» اين بود که لااقل نماينده ي سياسي آمريکا در دربار تهران مقيم باشد، با اين وصف هيچيک از دو دولت در پايتختهاي يکديگر نماينده ايي نداشتند و امور آمريکاييان مقيم ايران به سفارت انگليس در تهران محول بود. از طرفي گاهي، براي آمريکاييان، خاصه ميسيونهاي مذهبي آمريکايي در ايران، مشکلاتي پيش مي آمد که با نبودن نماينده ي سياسي دولت آمريکا در ايران اميدي به حل آنها نمي رفت. دولت ايران نيز بسيار مايل بود که دولت آمريکا نماينده سياسي خود را به ايران بفرستد. جان فاستر (jhan W.fastetr) وزير مختار آمريکا در پترزبورگ در دوم ماه 1881، گزارش زير را به وزارت امور خارجه ي آمريکا فرستاده است:
«ديروز جناب حاجي ميرزا حسين خان سپهسالار اعظم، سفير کبير فوق العاده ي پادشاه ايران که براي تبريک جلوس امپراتور روسيه وارد شده است، به سفارت آمريکا آمد. در مذاکراتي که هنگام بازديد پيش آمد،؛ سپهسالار اظهار تأسف کرد که دولت آمريکا با ايران هيچ گونه روابط رسمي ندارد. و حال آنکه قرار داد تجارت و مودتي که بين دو کشور منعقد شده، مستلزم داشتن روابط رسمي است. سپهسالار اظهار کرد که کشتيهاي آمريکا به بندرهاي ايران آمدورفت مي کنند، اتباع آمريکا در ايران سکونت دارند و چون هزينه ي زندگي در تهران بسيار ارزان است، دولت آمريکا مي توانند بدون مصارف زيادي کارداري در آن جا داشته باشد، سپهسالار اظهار داشت مرسلين آمريکايي که قسمت اعظم ساکنين آمريکايي ايران را تشکيل مي دهند، متهم شده اند که در اغتشاشات اخير کردها با ترکها همدست بوده اند. دولت ايران وي را مأمور رسيدگي بدين امر کرده است.
و در نتيجه تحقيقات معلوم شد که اتهام مزبور بي اساس بوده است و سپهسالار توانسته بود روحانيون مسيحي را از اين اتهام شديد تبرئه نمايد... سال گذشته هنگامي که رهسپار محل مأموريت خود بودم و از لندن عبور مي کردم در کالج «سنت جيمز» وزير مختار ايران در انگلستان را ملاقات کردم. او هم اظهار ميل مي کرد که دولت آمريکا نماينده ايي به ايران اعزام دارد... چند سال پيش، موقعي که شاه ايران در اين شهر بود با سرکنسول آمريکا در پترزبورگ در اين خصوص مذاکراه و همين قسم اظهار تمايل نموده بود. لذا شبهه ايي ندارم که اگر نماينده اي از طرف دولت آمريکا به ايران فرستاده شود، با دل و جان پذيرفته خواهد شد. لکن کنگره ي آمريکا، حاضر نبود لايحه ي تأسيس سفارتخانه آمريکا در ايران را بگذراند. تا آن که سرانجام يکي از نمايندگان کنگره ي آمريکا به کمک خواهر و شوهر خواهرش (که جزو ميسيون مذهبي آمريکا به ايران آمده بودند) از کرسي خطابه ي مجلس به مبارزه ي شديدي برخاست و در ششم فوريه 1882 ميلادي طرحي پيشنهاد نمود که پرونده ي مشکلات آمريکاييان مقيم اروميه را به مجلس بياورند:
«تا لزوم توجه به حال آنان و ضرورت تأسيس روابط سياسي بين جوانترين و نيرومندترين دول روي زمين از يک طرف، و کهنسالترين ملل جهان که روزي مقتدرترين و برومندترين دولتها بوده است، از طرف ديگر محرز و تأمين گردد.» در سوم آگوست 1882 کميسيون خارجه، لايحه قانوني مربوط به پنج هزار دلار اعتبار حقوق کاردار و سرکنسول تهران را به کنگره پيشنهاد نمود. يکي از نمايندگان اعتراض کرد که با نداشتن روابط بازرگاني قابل توجهي، به چه علت بايد سرکنسول از آمريکا به ايران فرستاده شود. ويليامز (williams) نماينده ويسکانسنين (wisconsin) مدافع لايحه، پاسخ داد که اين لايحه از طرف دو وزير خارجه ي آمريکا و به درخواست وزير مختار آمريکا در پترزبورگ و کرتين (curtain) نماينده ي ايالت پنسيلوانيا (pennsylvania) و کسون (kasson) وزير مختار پيشين آمريکا در اتريش به اتفاق آراء اعضاء کميسيون امور خارجه، پيشنهاد شده است. کسون در نامه ي خود به عنوان وزير خارجه ي آمريکا مي نويسد: «تجارت سالانه ي ايران از هيجده تا بيست ميليون دلار است. از اين مبلغ تا دوازده ميليون دلار واردات و هفت ميليون دلار صادرات است و پنبه ي آمريکايي را ممکن است در ايران رواج داد چنانکه نفت آمريکا، اکنون در آن کشور راه يافته است.» کرتين گفت:
«جمعيت ايران در حدود هشت ميليون نفر است. مساحت ايران سه برابر خاک فرانسه است. شهرهاي بزرگ و ثروتمند در ايران فراوان است. جمعيت تبريز 120,000 نفر، تهران 85,000 نفر، مشهد 70،000 نفر، اصفهان 60,000 نفر، و يزد 40,000 نفر است.
يکي از اجناس آمريکا که در تجارت ايران ديده مي شود و بايد با ديده ي اهميت تلقي نمود، يک قلم چهار ميليون دلار پنبه است که تنها در سال گذشته وارد تبريز شده و قسمت عمده ي آن مال آمريکا است که تنها ابتدا به انگلستان و از آنجا به صورت پارچه به ايران حمل شده است. يکي از نويسندگان اخير گفته است: ايران هرگز مانند دوران کورش نتواند بر دنيا حکومت کند، لکن بر اثر گردش روزگار و حرکت چرخهاي تاريخ روزي خواهد رسيد که نفوذ بازرگاني و مذهب ايران صدها ميليون نفوس بشر را فرا خواهد گرفت.
موقعيت جغرافيايي ايران بسيار مهم است. ميسيونرهاي آمريکايي که در سال 1834 شروع به کار نمودند، خدمات مفيدي انجام داده اند. در اروميه و تهران و تبريز و ساير نقاط، مدارس باز کرده و چاپخانه به ايران برده و به زبان سرياني که زبان نصرانيان است نشرياتي دارند که پيروان آن مذهب را مايه ي ارشاد است. شور سوم اين لايحه نيز تمام شد و تصويب گرديد. به اندازه اي افکار عمومي آمريکا از ايران بيخبر بود که کميسيون خارجه کنگره، از بيم آنکه مبادا کنگره نپذيرد، حتي در پيشنهاد خود رتبه ي وزارت مقيم را هم براي نمايندگان سياسي آمريکا در تهران قايل نشد .و به عنوان کاردار و سرکنسول قناعت کرد. ولي در دوره ي بعد، اين قسمت اصلاح شد و کنگره عنوان وزارت مقيم را پذيرفت. در پنجم آگوست 1882 ميلادي کنگره ي آمريکا قانون تأسيس سفارت تهران را تصويب کرد. سال بعد، يعني در ژانويه 1883ـ برابر ربيع الاول 1300 هجري قمري ـ سفير آمريکا از طرف پرزيدنت آرثور (chester alen arthur) رئيس جمهور وقت آمريکا، به تهران گسيل شد. عنوان او «وزير مقيم» و نامش ساموئل گيرين ويلر بنجامين
(samuel Green weLeeler benjamin) بود.
روزنامه شرف در شماره ي بيست و هشتم به تاريخ جمادي الاول 1302 در شرح حال بنيامين مي نويسد:
«جناب مستر بنژامين وزير مقيم ممالک متحده ينگي دنيا مقيم دربار دولت عليه ايران از سلسله يکي از خانواده هاي اصيل قديم است که در دويست و پنجاه و سه سال قبل از اين از انگلستان به آمريکا مهاجرت و مسافرت نموده اند و جناب مشاراليه يکي از مؤسسين ممالک ماساچست و کانيک تيک مي باشد. والد معزي اليه چند مدتي به سمت قونسولگري در دربار يونان بوده است و معزي اليه پس از فراغت از تحصيل در مدرسه علميه و صناعيه آن وقت شروع به خواندن و فراگرفتن قانون نمود و بعد از آن در تحت حکومت مملکت نيويورک به منصبي منصوب گرديد. پس از چند سالي از آن منصب استعفا کرده داخل دايره ي ادبيات و صنايع شد و پانزده جلد کتاب در علوم ادبيه و صنايع و تاريخ تصنيف نمود.
«در ماه ژانويه سال 1883 ميلادي به سمت وزير مقيمي از طرف دولت جمهوري اتاتوني مأمور به اقامت در دربار دولت عليه ايران گرديد.» بنا به گزارشي که بنجامين به وزارت خارجه آمريکا داده است، شصت و پنج روز پس ار حرکت از نيويورک، بنجامين در روز شنبه 9 ژوئن 1883 برابر با 3 شعبان 1300 هجري قمري از راه بردو، مارسي، استانبول، باکو، وارد تهران مي شود. در انزلي، مهماندار، وي و همراهانش را به اقامتگاه ييلاقي شاه هدايت مي کند. پس از صرف صبحانه، با کشتي سلطنتي به پيربازار مي روند. در آنجا والي گيلان و گروهي از محترمين به استقبال مي آيند. اسب مجللي از اسطبل سلطنتي براي سواري بنجامين مي آورند و با مستقبلين ـ که حدود پنجاه نفر بودندـ عازم شهر رشت مي شوند و در عرض راه، شش تن از حکام نواحي مجاور با همراهان خود، به استقبال مي آيند و به هيأت مستقبلين ملحق مي شوند. بيرون شهر، دويست تن از وجوه اهالي نيز به جمعيت مي پينوندند تا به دارا لاياله ميرسند. گارد احترام مراسم سلام را به جا مي آورند و با شکوه بسيار، در آنجا پذيرايي مي شوند.
تشريفات به قدري خستگي آور بوده که بنجامين، در واقع خود را زنداني احساس مي کند. در اين وقت تلگراف ميرسد که ناصرالدين شاه روز پنجشنبه 11 ژوئن، از تهران خارج خواهد شد و بنجامين بايد شتاب کند که قبل از خروج از شهر، به تهران برسد، در گزارش خود مي نويسد: «طبق مقررات، هر فرستاده ي خارجي که در نبودن شاه به دروازه تا سه ـ چهار ماه بيرون شهر بمانم، خانواده را به منشي و مترجم سپردم و به يک مسافرت بسيار سختي تن در دادم. دويست و بيست ميل راه از فراز گردنه ها و کوهها، سوار اسب، باميهماندار پيمودم، و حال آنکه هرگز چنين کاري در زندگي خود نکرده بودم، ولي مناظر بسيار عالي و متنوع بود. از سلسله ي البرز و... گذشتيم. قله ي عظيم دماوندـ مخروطي که بي شباهت به کوه بلند چمبرازو در آمريکاي جنوبي نيست ـ بالاي سر تهران، به ارتفاع 6096 متر پديدار شد. ...بين راه خبر رسيد که اعليحضرت براي ابراز حسن نيت نسبت به آمريکا خيال دارند، ساير دولتها، در تهران، يا وزير مختار، يا سفير کبير دارند. ...پس از سيصد ميل اسب سواري آن هم چهار نعل، خسته و فرسوده بودم و نمي توانستم تشريفات ممتدي را تاب بياورم. ...ميل من اين بود که تند برويم، لکن قافله ي وزير مختار روس که جلوتر از ما بود کند حرکت مي کرد، و وقتي به او خبر دادند که ما در دنبال او حرکت مي کنيم، کمي قدمها را تندتر کرد و قسمت عمده اي اسباب سفر خود را گذاشت که از عقب بياورند. آيين و آداب بين المللي و قاعده و قانون ايران مانع بود که همان روز يا زودتر از او وارد شوم، و إلا شايد زودتر خود را به تهران رسانده بودم. در قزوين به فرمان اعليحضرت، در شکه يي چند به ما دادند. در يک منزلي تهران گفته شد که بايد بمانم تا دستور برسد. سواري با دستور فرا رسيد. ايرانيها در ساير امور به اعلي درجه قائل به تأني هستند، ولي در امر تشريفات به اندازه ايي دقيق و باريک بين و وقت شناسند و به حدي از روي مطالعه ي کامل رفتار مي کنند که شگفتي آور است. بيرون شهر تهران، همين که به يکي از کاخهاي سلطنتي نزديک شديم، پيکي با شتاب رسيد و يک جعبه نقل آلبالو هديه آورد.در پلکان کاخ، رئيس قشون ايران با يک عده افسران ارشد، با لباس فاخر و نشانهاي رنگارنگ به استقبال آمد. پس از صرف چاي و غليان و مبادله ي تعارفات، بر اسب عربي بسيار ممتازي از اسطبل شاهي سوار شدم. ديگران هم سوار شدند و گارد سلطنتي که تعداد افرادش به هزار تن مي رسيد به حرکت درآمد. همين که به دروازه ي کاشيکاري قشنگ شهر نزديک شديم، قزاقها شروع به تاخت و تاز و تيراندازي هوايي و هنرنماييهاي محيرالعقولي روي اسب، نمودند.
گروهي انبوه، هر دو سمت خيابانها، براي تماشا گرد آمده و مأمورين نظميه و نظام به فواصل معين قرار گرفته بودند. از ميدان بزرگ وزارت جنگ گذشتيم و به کوي جديد اروپايي نشين شهر رسيديم و به منزلي که براي اقامت سفير آمريکا تعيين شده بود نزديک شديم که افسري به تاخت آمد و اطلاع داد که سيصد سرباز، بيرون منزل، براي احترام صف کشيده اند.و سربازان سلام دادند، و ما پس از جواب سلام، با همراهان به منزل وارد شديم. روي ميزها مملو از شيرينهاي مرحمتي اعليحضرت بود. ميزها از وفور نعمت سنگيني مي کرد. پس از صرف چاي و غليان، رئيس قشون برخاست و همه رفتند. روز 10 ژوئن، رئيس کل تشريفات به ديدن من آمد و اظهار داشت که اعليحضرت، ساعت يک بعد از ظهر روز 11 ژوئن مرا به حضور خواهند پذيرفت و بلافاصله به مسافرت تابستاني خواهند رفت. وزير مختار روس، روز پيش، باريافته بود.
مسأله اي که مايه ي نگراني شده بود، لباس رسمي نمايندگان سياسي آمريکاست که بسيار ساده است، و در ملاقاتها و شرفيابيهاي رسمي، در درباري که به نظر بنجامين از همه ي دربارهاي ديگر دنيا در امر تشريفات نکته سنج تر بوده است. سرانجام وي در همان روز در مراسم ويژه اي که در کاخ گلستان برگزار گرديد استوارنامه ي خود را همراه با پيامي از رئيس جمهوري آمريکا، «چستر آرتور» به ناصرالدين شاه ارائه نمود. البته روابط دو کشور در سال 1944 به حد سفير رسيد. (1) نخستين وزير مختار ايران در آمريکا حسنقلي خان معتمدالوزراء صدرالسلطنه بود که در سال 1888 به آمريکا رفت. وي که تازه از سفر مکه بازگشته بود. در نخستين عيد قربان پس از مراجعت از مکه که مقيم واشنگتن بود مراسم قرباني را در سفارت ايران بعمل آورد و به دريافت عنوان «حاجي واشنگتن» از طرف ناصرالدين شاه نائل گرديد! گزارشهايي که «حاجي واشنگتن» از اين مأموريت براي ناصرالدين شاه فرستاد. بسيار جالب و خواندني است. حسينقلي خان در اين گزارشها حيرت و شگفتي خود را از سيستم حکومتي امريکا و محدوديت اختيارات رئيس جمهوري ابراز مي دارد و مي نويسد:
«... تمام مردم ينگي دنيا فرداً فرد سلطان قادر مستقل هستند. مملکتي که پنجاه کرور نفس محترم سلطنتي دارد ببينيد به چه اطمينان و آسايش راه مي روند و کار مي کنند و به چه اندازه اين خلق محترم و با مکنت هستند! دولت عليه ايران به افتخار تمام مي تواند بگويد که در آمريکا وزير مختار مرا قبول نموده به او احترام کردند و هم بدانيد که من با يک دولت محترم معتبري که اول دولت دنيا است آشنايي و دوستي دارم حکايت آمريکا حکايت ديگر است حکايت اروپا و برلن و لندن و پاريس و ونيز نيست... اينجا جاي ديگري است... تمام اهالي اين مملکت به تمام اهالي اروپا استهزاء مي کنند و آنها را اجنبي مي شمارند و روس و انگليس را سخريه مي نمايند و تمام بيدار و هوشيار و با علم و تربيت و مال انديش هستند زنهاي اين مملکت با مردها در تربيت و کار تفاوت ندارند و تمام رجال و امناي دولت مواجب بخور و نوکر رعيت هستند و اگر خلافي بکنند جماعت آنها را معزول مي نمايد. در اجزاي وکلا دو نفر هم غلام سياه! هست...»
دقت در لحن گزارشات حسينقلي خان يا «حاجي واشنگتن» نشان مي دهد که وزيرمختار ايران که در مدت اقامت خود در ايالات متحده با نحوه اداره پارلماني کشور آشنا شده است با زباني ساده مي خواهد مزايا و محاسن اين طرز حکومت را به سلطان مستبد قاجار گوشزد نمايد که مي گويد: «... تمام رجال و امناي دولت مواجب بخور و نوکر رعيت هستند و اگر خلافي هم بکنند جماعت آنها را معزول مي نمايد...» سفراي بعد ايران در آمريکا که به تربيت اسحق مفخم، مرتضي خان ممتازالملک و مهدي خان امير تومان بوده اند مانند حسينقلي خان معتمدالوزراء تحت تأثير آن روز گار آمريکا قرار گرفته و گزارشات و خاطرات آنها در بوجود آوردن محيط مساعدي که به برقراري مشروطيت ايران منجر شد بي تأثير نبوده است.موازي با ايجاد روابط سياسي ميان ايران و آمريکا نفوذ فرهنگ آمريکايي در ايران نيز آغاز گرديد. در سال 1887 «ساموئل وارد» نخستين کالج آمريکايي را در تهران در محل فعلي دبيرستان البرز پايه گذاري نمود. بعدها در سال 1898 سرپرستي اين کالج به دکتر جردن و همسرش سپرده شد و اين زن و شوهر آمريکايي به اتفاق يک آمريکايي ديگر به نام دکتر «بويس» ضمن توسعه مدرسه آمريکايي طهران، نخستين مدارس دخترانه به سبک جديد را نيز تأسيس نمودند. در حوادث بدو مشروطيت نيز پاي يک آمريکايي به نام «هاوارد باسکرويل» به ميان کشيده شد که به دستور قونسول آمريکا در تبريز به طرفداران «ستارخان» آموزشهاي نظامي مي داد. وي معلم مدرسه آمريکايي تبريز بود. با سکرويل در جريان نبرد نيروهاي دولتي با مشروطه خواهان، در سال 1909 در تبريز به هلاکت رسيد.

پي نوشت :

1-روابط ايران و آمريکا تا سال 1944 در حد وزيرمختاري بود (وزيرمختار از لحاظ سياسي از سفير پايين تر است) ديگر وزير مختار آمريکا در ايران 1)هربرت باون تا سال 1901؛ 2) گريسکوم سومين وزير مختار آمريکا در ايران؛ 3)ريچموند پيرسون تا سال 1907؛ 4) جان جاکسن،چهارمين وزير مختار 5) چارلز راسل پنجمين وزير مختار تا سال 1914

منابع:

1-ايران و ايرانيان نوشته ساموئل گرين ويلر بنجامين (ص 10 تا 17)
2-اميرکبير و ايران نوشته فريدون آدميت (فصل 28)
3-تاريخ ايران در دوره سلطنت قاجار نوشته علي اکبر شيمع (فصل 8و9)
4-سايت اينترنتي ويکي پديا
5-آمريکا نوشته ميلر سند 185 (متن کامل اسناد رسمي وزارت امور خارجه آمريکا)





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط