شاعر: حشمت سید موسوی
میآید از نهایت تنهایی، یال بلند اسب، رها در باد
این سرخ یال اسب پریشان است، یا لحظههای خون و خدا در باد
میآید و هراس من از این است، کاین قامت بلند چه خواهد شد
آن صبر با شکوه خدا، زینب، آیا هنوز مانده به جا در باد
این چشمهای ابری پاییزی، طوفان عن قریب شگفتی را
در ژرفنای پستی قومی تلخ، خواهد نمود سخت به پا در باد
آشوب لحظههاست که میبارد؟ یا خطبههای شعلهور سرکش
اینک که مانده است به جا آری، تنها صدا صداست صدا در باد
میآید و اگرچه که میدانم، سنگینی غرامت این غم را
میآید و درست نمیدانم درد از کجاست تا به کجا در باد