نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(2)

با شكل‏گيرى خانواده هسته‏اى، ساحت محرميت براى عروس و داماد توسعه پيدا مى‏كند. نخستين فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدين ترتيب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مى‏يابد و بر پايه آن، بايد پوشش حمايتى دو حوزه خويشاوندى نيز آنان را در برگيرد و در مبارزه با نگرانيها و دغدغه‏هاى زندگى زناشويى، به ايشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شكل گرفته، يارى رساند.
چهارشنبه، 2 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(2)
نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(2)
نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(2)

نويسنده: سيد ابراهيم سجادي

خويشاوندان و خانواده هسته‏اى

با شكل‏گيرى خانواده هسته‏اى، ساحت محرميت براى عروس و داماد توسعه پيدا مى‏كند. نخستين فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدين ترتيب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مى‏يابد و بر پايه آن، بايد پوشش حمايتى دو حوزه خويشاوندى نيز آنان را در برگيرد و در مبارزه با نگرانيها و دغدغه‏هاى زندگى زناشويى، به ايشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شكل گرفته، يارى رساند.
ازدواج، بنيادى است كه حقيقت آن را پيوند و رابطه دو جنس مخالف تشكيل مى‏دهد. استحكام و آسيب‏ناپذيرى اين پيوند، به عنايت بايسته خويشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها كه تجربه بيشتر دارند - نيازمند است كه بايد در شرايط مختلف شكل‏گيرى، ادامه حيات و تهديد آسيب‏ها، با آن، همراهى كند:

1. كمك به همسان گزينى

ازدواج به عنوان محبوب‏ترين سازه، در نزد خداوند، معرفى شده است.66 ولى اين محبوبيت وقتى زمينه پيدامى كند كه اين بنياد از كيفيت و شايستگى‏هاى لازم برخوردار باشد. يعنى كانونى باشد براى تجلى دلسوزى و دوستى متقابل و زايش دودمان پاكيزه «ذرية طيبة». كاركردى از اين دست، در گروه هميارى خويشاوندان دلسوز و با تجربه، با اين نهاد است و گرنه اقدام مستقلانه دختر و پسر جوان آميخته با كم‏دقتى خواهد بود. چنين ساده‏انگارى، پيمان زناشويى را در معرض خطر انحلال و گسست نابه‏هنگام قرار خواهد داد!
دنياى جوان، دنياى بى‏تجربگى و خوشبينى است، در عين حال، حس استقلال‏طلبى وى را به تك‏روى فرامى‏خواند. در كنار غليان غريزه جنسى كه ناسازگارى آن با تيزبينى و آينده‏نگرى، بر كسى پوشيده نيست، بى‏حوصلگى مرد، براى دستيابى به اشباع غريزه جنسى و علاقه‏مندى دختران به يافتن شيفته، فرصت گزينش و انتخاب شريك زندگى را از آنان مى‏گيرد.67
از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، كه مى‏گويد: «انتخاب همسر كاملاً برحسب تصادف باشد يعنى جز قانون تصادف هيچ چيز ديگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزينى - كه در گذشته مقبوليت همگانى داشته و اينك نيز در جهان بى‏طرفدار نيست69 - حمايت مى‏كند، البته با تفسير مخصوص به خود. قرآن مى‏گويد:
«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ...» (نور /26)
«زنان ناپاك با مردان ناپاك سازگارند و مردان ناپاك با زنان ناپاك، و زنان پاك از آنِ مردان پاك و مردان پاك از آنِ زنان پاكند».
«الزَّانِى لاَ يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (نور /3)
«مرد زناكار، جز با زن زناكار يا مشرك، ازدواج نمى‏كند و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك، به زنى نمى‏گيرد و اين كار بر مؤمنين حرام است».
اصل همسان گزينى (: يافتن كفو و همتا) كه عمدتاً به حوزه اخلاق و فكر، نظر دارد، در سنت نيز به صورت مشروح بازتاب يافته و براى تأمين آن حتى شناخت محيط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مى‏شود. در سخنان منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده است:
«ايها الناس ايّاكم و خضراء الدمن! قيل يا رسول‏اللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70
«مردم! از گياه سبزى كه در كنار مزبله (جايگاه زباله) مى‏رويد، بپرهيزيد. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى كنار مزبله چيست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زيبايى است كه در خانواده بد پرورش يافته باشد.»
«تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71
«با خاندان صالح وصلت كنيد، زيرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچه‏هاست».
«تخيّروا نطفكم فان النساء يلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72
«براى نطفه‏هاى‏تان انتخاب كنيد كه زنان شبيه برادران و خواهرانشان بچه مى‏زايند».
همسان گزينى با معيارهاى دينى، هم براى زن سرنوشت‏ساز است و هم براى مرد. زيرا «هر فردى از والدين و محيط خانوادگى چيزهايى را فرامى‏گيرد. تحت تأثير جو حاكم بر آن محيط قرار دارد. اگر اعضايى كه در محيط فوق‏الذكر هستند داراى ضعف اخلاقى يا فكرى و روحى باشند، در فرد هم تأثيرات زيادى مى‏گذارند.»73 پس مطالعه پيشينه خانوادگى هر كدام براى ديگر، بايد با اهميّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمين سلامت و تداوم حيات خانوادگى آن دو.
با توجه به گرايش‏ها و كشش‏هاى مقطع جوانى كه قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پيچيدگى كار همسان‏گزينى، پيشينه دلسوزى و تجربه والدين يا بزرگان فاميل و ضرورت كنترل خطر فروپاشى خانواده، پيشنهاد دخالت يا كمك اولياء و بزرگان فاميل، در امر ازدواج جوانان، پيشنهاد منطقى و ضرورى مى‏نمايد.
بر اين اساس، بسيارى از جوامع درگذشته، چنين دخالتى را قانونى مى‏دانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدين در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى كه با رضايت پدر و مادر، به خانه شوهر مى‏رفت، پادشاه زن، ناميده مى‏شد. زنى را كه بى‏رضايت پدر و مادر، شوهر مى‏كرد، «خودسراى زن» يعنى زن خودسر مى‏خواندند.74
در كلام منتسكيو، اين دخالت، به دليل بى‏تجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستايش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگليس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدين براى ازدواج پسر و دختر جوان، بايد از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مى‏شد و در غياب آن دو، تصويب انجمن خانوادگى مركب از خويشان پدرى و مادرى، تعيين كننده بود.76
درباره كاركرد اين دخالت، جامعه‏شناسان مى‏گويند:
«درصد طلاق در ميان كسانى كه بر مبناى خواست والدين يا گروه ديگر ازدواج مى‏كنند، خيلى پايين‏تر از درصد طلاق در ميان كسانى است كه به خاطر - عشق - ازدواج مى‏كنند.»77
قرآن نيز نيازمندى‏هاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشكل اقتصادى و رعايت اصل همسان‏گزينى دينى، ضرورى مى‏شناسد. به همين دليل خطاب به بزرگان هر فاميل78 و حوزه خويشاوندى مى‏گويد:
«وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وليستعفف الذين لايجدون نكاحاً حتى يغنهم اللَّه مِن فَضْلِهِ» (نور /33و34)
«مردان و زنان مجردتان را همسر دهيد. همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى‏نياز مى‏سازد، و كسانى كه توان ازدواج ندارند، پاكدامنى پيشه كنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بى‏نيازى برساند».
در روايت نبوى نيز آمده است:
«زوّجوا ابناءكم و بناتكم».79
«زمينه ازدواج پسران و دختران‏تان را فراهم سازيد.»
استفاده قرآن از واژه‏هاى: «وانكحوا الايامى» كه يادآور نقش خويشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحين» به عنوان يادآور اصل همسان‏گزينى دينى، يادآور نيازهاى اساسىِ جوانان در زمينه ازدواج است. همگانى شدن نيازشناسى از اين نوع، در جمع خويشاوندان، مى‏تواند دغدغه جوانان را كاهش دهد، انگيزه درستكارى را تقويت كند و از خريد جهيزيه رقابتى، وليمه رقابتى و پيش‏شرطهاى ديگر متّكى بر همچشمى كه اهريمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مى‏دهد، جلوگيرى كند!
در يك دايره محدودتر، يارى‏رسانى خويشاوند، شكل جدى‏ترى به خود مى‏گيرد و آن عبارت است از كمك به دختران جوان و كم سن و سالى كه تازه مى‏خواهند ازدواج كنند. در چنين موردى، براى اين كه دختر بى‏تجربه و خوش‏باور، فريب زمزمه محبت و عشق مردان شكارچى و شهوت‏پرست را نخورند، كرامت انسانى آنها آسيبى نبيند و اصل همسان گزينى رعايت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و يارى رسانى آنها با تأكيد بيشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است.
بسيارى از مفسّران،81 آيه زير را بازگو كننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مى‏دانند:
«إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ...» (بقره /237)
]در طلاق پيش از آميزش، نصف مهر زنان بدانها داده مى‏شود[ «مگر اين كه آنها آن را ببخشند يا آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».

2. پاس استقلال خانواده

«وقتى دو شريك زندگى به قصد تشكيل خانواده به هم ملحق مى‏شوند، اين آغاز رسمى يك واحد جديد خانواده است. اما بين شروع رسمى يك خانواده و خلق يك واحد زنده، مراحل بسيارى وجود دارد».82
اظهارنظر فوق، با دقت و واقع‏بينى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفكر دينى، در بخش تشكيل خانواده، نيز زمينه پذيرش دارد و قابل تأييد مى‏نمايد.
از منظر دين، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دل‏مشغولى عميق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فاميل آن دو، نسبت به رعايت اصل همسان گزينىِ پيشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمينه‏سازى‏هاى لازم جهت تضمين بهداشت روانى، در محيط زندگى خانواده هسته‏اى، فراهم مى‏گردد، فاصله باقى‏مانده تا تشكيل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سايه حمايت خويشاوندان با دقت‏ها و تلاش‏هاى ايثارگرايانه خود، بايد بپيمايند.
در روايت نبوى آمده است:
«من تزوّج فقد احرز نصف دينه فليتّق اللَّه فى نصف الباقى»83
«هر كسى ازدواج كند به نگهدارى نصف دينش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقيمانده خداترسى پيشه كند.»
در نخستين روزهاى زندگى زناشويى، نسيم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شكل گرفته را، نوازش مى‏دهد، ولى گسترش و ريشه‏دارى اين سه حالت روحى در آن، به گونه‏اى كه تجليگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آيد و تربيت‏يافتگان در آن، اين سه موهبت را با خود به جامعه منتقل كنند، به آگاهى، تصميم‏گيرى و رفتارزن و شوهر و خويشاوندان آن دو، بستگى دارد.
قرآن با توجه به شكل تكامل يافته خانواده، مى‏گويد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (روم /21)
«و از نشانه‏هاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در اين، نشانه‏هايى است براى گروه انديشه‏ورز».
مخاطب ضمير جمع مذكر (لكم) كه در اين بخش از سوره چند بار تكرار شده است، برمبناى «تغليب»، عموميت دارد و شامل زنها نيز مى‏شود، با اين بار معنايى كه زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همديگر هديه مى‏دهد و هر كدام براى ديگرى تكيه‏گاه كارآمد و اطمينانى به حساب مى‏آيد، مبادله پيوسته، مكرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحكيم فزاينده روابط بين آنها را در پى دارد.
پيشنهاد بايسته دين و تحليل روان‏شناختى خانواده، براى تحقق هر چه بيشتر و بهتر ايده فوق، اين است كه زن و مرد به مطالعه گرايش‏ها و تقاضاهاى ويژه همديگر، همت گمارند. آگاهى در اين رابطه سبب مى‏شود كه در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صميميت افزايش يابد.
از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چيز را براى خانواده و خانه مى‏خواهد،84 براساس اين تمايل، مرد بايد سر ساعت بعداز انجام كار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غريزه تأمين خانواده،85 اگر كار اضافى پيدا شود بى‏درنگ مى‏پذيرد، هر چند به مراجعه ديروقت به خانه منجر گردد. برپايه اين دو كشش غريزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بى‏تفاوتى از سوى زن، روبه‏رو مى‏گردد، كه وى را وادار مى‏كند تا همسرش را متهم به ناسپاسى كند!
نمونه ديگر اين است كه مرد با سكوت در خلوت از خستگى86 بيرون مى‏آيدو زن با درميان گذاشتن آن، با كسى كه درك كند،87 اين دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رويارويى منفى وامى‏دارد.88
در نمونه‏هاى فوق، آشنايى مرد با ويژگيهاى روحى زن و برعكس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداكارى مى‏دهد. بردبارى و توجه هر يك به فداكارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هديه مى‏كند.
دين ضمن توصيه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همديگر، مرد را كه عنوان «قيّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مى‏شناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مى‏گويد:
«و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19)
«زندگى‏تان را با زنان براساس معروف سامان دهيد.»
يعنى رفتارتان با طبع و درك زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89
ابن عباس ذيل آيه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى كه براى مرد اثبات شده، مى‏گويد:
«مقصود اين است كه مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعايت نمايد، زيرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده كه فضيلت خود را با چشم‏پوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات كند.»90
برخى از مفسّران، بر همين مبنا، حتى خوش‏رويى و خوش‏زبانى را نيز از مصاديق معروف قلمداد نموده‏اند.91
بر اين اساس كليد سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همان است كه به صورت واكنش علاقه و احترام مرد، به وجود مى‏آيد.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم كند، غيرمستقيم، به همان ميزان به سعادت خود، خدمت كرده است و كانون خانواده خود را، رونق بخشيده است.93 زمانى كه زن احساس كند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ايثار خود ادامه مى‏دهد.94
با درك متقابل زن و مرد از همديگر و مسئوليت‏پذيرى بيشتر مرد، الگوى پيشنهادى روان‏شناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پيدامى كند كه براساس آن «زن و شوهر بايد الگوهايى به وجود آورند كه در آن هر كدام، عملكرد ديگرى را در بسيارى زمينه‏ها حمايت كند، بايد الگوى تكميلى به وجود آورند كه به هر يك از آنها، اين امكان را بدهد كه تسليم شود، بى‏آن كه احساس كند تسليم شده است. هم زن و هم شوهر بايد بخشى از مجزا بودن خود را براى كسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممكن است زير بار «بهم وابستگى» رفتن را در يك رابطه قرينه مختل كند.»95
بهم وابستگى كه الگوى قرآن، پديد مى‏آورد، بهم‏تنيدگى نهايت مستحكمى است كه تعبير لباس بودن هر كدام از زن و مرد براى ديگرى، بدان اشاره دارد، يعنى هر كدام مانع آشكار شدن معايب ديگرى است، هر كدام ديگرى را زيبا جلوه مى‏دهد و هر كدام آسايش ديگرى را تأمين مى‏كند و مانع آسيب به او مى‏شود.
«هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /187)
«زنان جامه شما و شما نيز لباس آنها هستيد.»
تعبير قرآن مى‏تواند شكل كاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» كه روان‏شناسان در حوزه خانواده درمانى، تأكيد بر ضرورت آن دارند. اين حدود ذهنى كه زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مى‏سازد، نه سفت باشد كه سبب انزواى آن دو شود و نه سست كه به خويشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملكرد آن دو را بدهد.96 خويشاوندان بايد اين انفصال را97 پذيرفته، مورد حمايت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهديد قرار مى‏گيرد.98
براساس تعبير قرآن، هر يك از زن و شوهر، جسم و جان ديگرى و سبب زيبا و خوشايند جلوه‏گر شدن او به حساب مى‏آيد. بهم وابستگى با اين ويژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صميميت رابطه آن را با خويشاوندان تأمين مى‏كند. چنين زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همديگر مى‏دانند و خانواده‏هاى اصلى نيز، خودشان را ممنون آن دو مى‏شناسند.
در روايتى آمده است:
«الآباء ثلاثة اب زوّجك و اب ولّدك و اب علّمك».99
«پدران سه تا هستند: پدرى كه به تو همسر داده، پدرى كه تو را به دنيا آورده و پدرى كه به تو دانش آموخته است.»
وقتى شوهر خواهر، يا شوهر دختر امام سجادعليه السلام، بر آن حضرت وارد مى‏شد، او را روى عبايش مى‏نشاند و مى‏فرمود: «مرحبا بمن كفى المؤنة و ستر العورة»100.
«خوش آمد مى‏گويم به كسى كه بخشى از مؤنه زندگيم را تقبّل كرده و ناموسم را پوشانده است.»
حمايت خويشاوندان، از خانواده‏اى هسته‏اى، مصاديق مختلف دارد و بهترين آنها توصيه به درك متقابل و پوشش بودن براى همديگر، است كه اعتراف و تأكيد بر استقلال آن نيز شمرده مى‏شود، تا بدين‏وسيله از خطر دريدگى در لباس زندگى زناشويى و درز معايبى، از آن به بيرون، پيش‏گيرى به عمل آيد.
معمولاً وابستگى شديد به خانواده‏هاى اصلى و ناآشنايى با راز و رمز ايجاد محوطه خانوادگى و پذيرفته نشدن حيات زناشويى، نزد خويشاوندان، زمينه‏ساز جهيدن اسرار زناشويى، به بيرون از حريم آن، مى‏شود و تمايلات غريزى مادر شوهر و مادرزن را شعله‏ور مى‏سازد كه اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس كه او نيز چنين هدفى101 را پيگير است، به طور طبيعى سر ستيز دارد و دومى در پى ساختن داماد ايده‏آلش مى‏باشد. واويلاى اين دو مادر، ممكن است، دو فاميل را به صف‏آرايى دعوت كند، حمايتهاى جانبدارانه‏اى را راه‏اندازى نمايد و بهم‏تنيدگى زناشويى را به نابودى كشاند!
مطالعات آسيب‏شناختى خانواده وجود چنين فرايند را در پهنه تعامل خويشاوندان و خانواده‏ها تأييد مى‏كند. براساس آمار داده شده در ايران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بيجاى خويشاوندان و آشنايان اعلام نموده‏اند كه از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102

3. رسالت درمان خانواده

خانواده يك سيستم باز و ملزم به برون سازى و انس‏گيرى با دو خانواده اصلى، خويشاوندان و جامعه است. با اين ويژگى كه موفقيت خود را، در گرو بهم وابستگى درونى متعادل مى‏داند. اين بهم وابستگى بر دو تكيه گاه حقوقى و اخلاقى استوار مى‏باشد. رعايت حقوق متقابل زن و شوهر و تعامل اخلاقى آن دو كه نماد دلسوزى و مهربانى است، وقتى تحقق مى‏يابد كه نوعى خودسازى در حوزه روابط زناشويى هميشه مطرح باشد و فلسفه بهم‏تنيدگى بايسته، در خانواده را يادآورى كند و گرنه دنياى بيرون، آسيب‏هاى خود را از كانال برون‏گرايى اعضاى خانواده، به درون آن گسيل مى‏دارد و روابط بين زن و شوهر را به تهديد مى‏گيرد. زمانى كه در بيرون فعاليت‏هاى سازمان يافته‏اى مثل نهضت برابرى زن و مرد، اصالت مدپرستى، رقابت در مصرف و رواج سكس، جريان داشته باشد، وسوسه تعارض با شدت بيشتر، به سراغ شوهر و خانم مى‏رود و زمينه تخاصم و احياناً روان‏پريشى را فراهم مى‏آورد.
قرآن با واقع‏بينى ويژه خود،آسيب‏پذيرى خانواده را با گونه‏هاى مختلفش پيش‏بينى كرده و براى كنترل و درمان به موقع آن راهكارى ارائه داده است كه با خانواده درمانى جديد، تفاوت اساسى دارد.
طبق نظريه «خانواده درمانى» جديد، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مى‏رود كه آسيب و اختلال روانى در يك عضو يا دو عضو و يا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه كند. باور درمانگر اين است كه فرد در چارچوب محيط اجتماعى‏اش در نظر گرفته شود. فرد نمى‏تواند جدا از ساير اعضاى خانواده باشد. پس بايد ساخت گروه خانواده تغيير كند تا اعضاى آن هم تغيير كند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردم‏شناس بايد به فرهنگى كه با آن كارمى كند ملحق شود و در داخل سيستم خانواده، فشار آن را تجربه كند و برخلاف مردم‏شناس كه به شناخت بسنده دارد، بايد آن فرهنگ را تغيير دهد. وارد سيستم خانواده شدن يعنى شبيه شدن با اعضاى خانواده و تقليد كردن از آنها، كار دشوارى است ولى بدون اين نوع برون‏سازى، درمانگر نمى‏تواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104
نظريه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤوليت درمان به اعضاى خانواده و خويشاوندان، از اقدام زودهنگام و پيش از ريشه‏دار شدن آسيب، حمايت مى‏كند. به همين دليل از واژه «خوف نشوز» استفاده مى‏كند كه اشاره دارد به آغاز نمايش علائم هنجارشكنى توسط زن، شوهر يا هر دو.
به تعبير ديگر، قرآن از اين ايده حمايت مى‏كند كه اسرار خانواده نبايد به بيرون از خانواده درز كند. در جامعه تنها بعض اعضاى خويشاوندان مى‏تواند در بعض شرايط، در جريان مشكلات خانواده به صورت تفصيلى قرار بگيرند و آن، زمانى است كه زن و شوهر هر دو روابطشان را گل‏آلود ببينند.
مرد و زن هر دو موظف است كه همديگر را زير ذره‏بين قرار دهد. هر گاه نشانه‏هاى انگيزه آسيب‏زنى به روابط زناشويى را، در رفتار همديگر مشاهده كرد، بى درنگ دست به كار شده، از توسعه و رشد آن جلوگيرى نمايد.
بدين ترتيب در نظريه قرآن مشكل ورود درمانگر در سيستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد كردن، به گونه‏اى كه ساير اعضا بپذيرند، وجود ندارد؛ چه آن كه درمانگر از پيش در خانواده يا خويشاوندان عضويت حقيقى دارد، و مى‏تواند زودهنگام متوجه آسيب شده و آهنگ درمان كند.
قرآن در رابطه با نقش و راهكارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و كنترل اختلال رؤيت شده در خانواده، مى‏گويد:
«وَالَّتِيْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً...» (نساء /34)
«زنانى را كه از سركشى شان بيم داريد، پند دهيد، در رختخواب تنها گذاريد و تنبيه كنيد. پس اگر از شما فرمان بردند، دنبال راهى بيدادگرى بر ضد آنها نباشيد.»
«وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ...» (نساء /128)
«اگر زنى از شوى خويش بيم سركشى و رويگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند و صلح بهتر است».
كارآمدترين سرفصل نظريه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خويشاوندان است كه ابن‏عربى از آن به عنوان يكى از اصول قرآنى ياد مى‏كند كه بنيان شريعت را تشكيل مى‏دهد و با اظهار تأسف از اين كه در عصر وى در تمام شهرهاى كشورش، اثرى از اجراى اين طرح قرآنى به چشم نمى‏آيد مى‏گويد:
«وقتى كه تمام قضات را به اجرا و احياى اين اصل، فراخواندم، جز يك قاضى، كسى جواب مثبت ندادند».105
رشيد رضا نيز با سوگمندى، مى‏گويد:
«در حالى كه فساد در خانواده‏ها، در حال گسترش است و از والدين به بچه‏ها سرايت مى‏كند كسى وجود ندارد كه به اين سفارش گرانمايه، به عنوان واجب يا مستحب عمل كند.»106
قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خويشاوندان واگذار مى‏كند كه روابط زناشويى از سوى زن و شوهر، به تهديد گرفته شود و نشانه‏هاى حق‏كشى در رفتار هر دو به چشم آيد. در چنين شرايطى قرآن مى‏گويد:
«وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً خَبِيراً» (نساء /35)
«اگر از ناسازگارى ميان زن و مرد بيم داشتيد، داورى از خويشاوندان شوهر و داورى از خويشاوندان زن، برانگيزيد، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند ميانشان سازگارى پديد مى‏آورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.»
مفسّران و فقيهان، پرسشهايى از اين دست را در رابطه با آيه، مهم ديده و طرح كرده‏اند كه چه كسى مخاطب آيه است؛ و كسى كه برانگيخته مى‏شود داور است يا وكيل؟، دو نفرى كه براى حل مشكل خانواده تعيين مى‏گردند، مى‏توانند تصميم بر طلاق و جدايى زن و شوهر بگيرند، يا نه؟، جز خويشاوندان كس ديگرى اجازه دارد كه به ايفاى چنين نقشى همت گمارد يا نه؟
در كنار ديدگاه‏هايى كه خود زن و مرد، فرمان‏روايان و مؤمنين را مسئول مى‏شناسد، برخى اين احتمال را نيز مطرح مى‏كند كه مخاطب آيه خويشاوندان دو طرف است.107 اين احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بيشتر، نشان مى‏دهد، زيرا براساس بيان صريح قرآن، كار خانواده درمانى، بايد توسط خويشاوندان، صورت گيرد. واگذارى يا مشروط كردن، اين كار، به دستور حكومت، دليلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به اين واقعيت‏ها كه خويشاوندان به صورت طبيعى در جريان مشكل قرار مى‏گيرند و انگيزه ذاتى براى اقدام و زمينه عاطفى براى اجرا هم دارند.
سرشت دين و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن اين نوع تنش‏زدايى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مى‏باشد. بسيارى از اوقات خانواده و خويشاوندانش، در سايه حكومت طاغوت‏منش يا كافر، زندگى مى‏كنند كه دين مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مى‏داند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در اين سطح، به قدرى وسعت دارد كه در حوصله حكومت نمى‏گنجد.
در روايتى كه تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداخته‏اند، نيزهمراهان زن و مرد كه يقيناً خويشاوندان ايشان بوده‏اند مسئول تعيين داور شناخته شده است و نه خود على‏عليه السلام:
«انه جاءه رجل و امرأة و مع كل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذين؟ قالوا وقع بينهما شقاق قال على‏عليه السلام فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ثمّ قال للحكمين تدريان ما عليكما! أن رأيتما ان تجمعا جمعتما و ان رايتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضيت بكتاب اللَّه بما علىّ فيه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال على‏عليه السلام كذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108.
«زن و مردى - كه هر كدام را جمعى از مردم همراهى مى‏كردند - به امام على‏عليه السلام مراجعه كردند. امام‏عليه السلام فرمود: «اين دو را چه ماجرايى است؟ گفتند: بين آنها، ناسازگارى پديد آمده است! امام فرمود: از خويشاوندان هر كدام داورى را برگزينيد. سپس به دو داور فرمود: مى‏دانيد چه مسؤوليتى داريد؟ اگر نظرتان اين بود كه آنها را هم بمانند، حكم به با هم ماندن آنها مى‏كنيد و اگر نظرتان بر اين قرار گرفت كه از هم جدا شوند، حكم به جدايى آنها مى‏كنيد. پس زن گفت راضى هستم به حكم كتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدايى رضايت نمى‏دهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغين است، مگر اين كه اقرار كنى به گونه‏اى كه زن اقرار كرد.»
قسمت پايانى روايت از صلاحيت و اختيارات گسترده داوران پرده برمى‏دارد (و گويا اين نكته را مورد تأكيد قرار مى‏دهد كه تعيين پيش‏شرط در حقيقت دعوت به طرفدارى از يك طرف دعوا مى‏باشد كه يادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همان‏گونه كه تلقى وكالت از آيه، مخالف نص آن مى‏باشد109، انتخاب گزينه طلاق - با استناد به آيه - توسط داوران نيز مخالف صراحت قرآن است كه تأكيد بر آسيب‏زدايى و كارآمدى قطعى اين گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراين اگر درمانى صورت نمى‏گيرد، راز آن را بايد در ناكارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو كرد و دنبال داور ديگرى بود، به همين دليل، شهيد ثانى مى‏گويد:
«شايسته داوران است كه در تلاششان، خلوص نيت و قصد اصلاح داشته باشند. پس كسى كه در تلاش شايسته‏اش، حسن نيت دارد، خداوند تلاشش را نيكو قرار مى‏دهد و اين سبب تحقق خواسته او مى‏گردد، چنان كه قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بين زوجين را مقدر مى‏كند». مفهوم شرط اين است كه ناكامى داوران و تداوم ناسازگارى بين زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نيت دو داور است و اين كه آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبوده‏اند؛ بلكه در نيك يكى يا هر دو فساد وجود داشته، به همين دليل به مرادشان نرسيده‏اند.»110
رشيد رضا نيز از آيه همين مطلب را مى‏فهمد و تأكيد مى‏كند كه براساس آيه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مى‏آيد. اين نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحكيم نظام خانواده‏هاست. كه در مقابل سازگارى، از جدايى، يادى نمى‏كند، تا بدين‏وسيله بفهماند كه جدايى نبايد به وجود آيد.111
عادلانه بودن داورى، مورد تأكيد قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعايت عدالت، احياى مجدد صميميت در محيط خانواده، نيز هدف داورى قلمداد شده است، بر اين اساس، شايستگى داور در اين باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمينه‏هاى طبيعى از قبيل آشنايى بيشتر داوران با وضعيت درون خانوادگى، علاقمندى شديد آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بيان آنچه كه در ضميرشان دارند، از دوستى، كينه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلايل هر كدام كه بازگويى آنها با بيگانه، از نظر آنان، ناخوشايند مى‏باشد. فضايل اكتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نيز جزء شرايط داورى داوران فاميلى، قلمداد شده است كه به روزرسانى آنها مستلزم آشنايى با روان‏شناسى خانواده و فن روان‏درمانى خانواده خواهد بود.
روش كارى داوران در تفاسير و كتب فقهى اين گونه توضيح داده شده است كه هر كدام از دو داور، با خويشاوند خود، به تنهايى مى‏نشيند تا در جريان گفتنى‏ها و تمايلات او قرار گيرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنيها و شنيدنى‏هايى كه به دست آورده است، به مطالعه مى‏گيرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشويى را، مشخص نمايند. در نهايت هر كدام به سراغ فاميل خود مى‏رود تا مسؤوليت و وظيفه او را در رابطه با پديده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد كند.115
ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونه‏هاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعاليت‏هايى را كه در جهت بازگشت صميميت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمى‏گيرد. براساس اين معيار، نشستهاى مشترك و مركب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفيد تشخيص داده شود، نيز مشروعيت و مطلوبيت پيدا مى‏كند و...
به هر حال فيصله‏هاى داوران، نافذ است. دستگاه قضايى حق ندارد، چيزى بر آن بيفزايد يا كم كند،116 شروط پيشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازم‏الاجرا مى‏باشد.117 جلوگيرى از تخلف، با نظارت مشترك حاكم و خويشاوند، قابل تأمين است.

آخرين سخن

يارى رسانى به خانواده توسط خويشاوندان، با هر سه گونه‏اش، فعلاً در جامعه دينى وجود خارجى ندارد. ازدواجها رو به تصادفى شدن است و همسان‏گزينى دينى با كمك خويشاوندان رو به فراموشى پيش مى‏رود. پيوندهاى خويشاوندى، تنها زمينه‏ساز حضور اعضاى فاميل در تالار عروسى براى صرف وليمه است. زندگى مشترك زناشويى با زورآزمايى و انگيزه چيره شدن، آغاز مى‏شود. آسيبهاى خانوادگى، زودهنگام به سراغ زن و شوهر مى‏آيد. نوزاد بينوا، در ميدان نبرد، چشم به جهان مى‏گشايد و زندگى را به تجربه مى‏گيرد. بسيارى از اين آشفتگيها ريشه در فراموشى طرح صله رحم و غفلت از احياى پيوند خويشاوندى دارد كه اينك على‏رغم داشتن جايگاه والا در متن دين، فاقد دانش، آموزش و كارشناس مى‏باشد. بايد اذعان داشت كه «صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار»، با صله رحم آبادانى و شادابى را مى‏شود به جامعه و خانواده برگرداند.

پي نوشت :

66 - پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزويج»، بحارالانوار، 222/100.
67 - جهت مطالعه حالات روحى و غريزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موريس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اكبر علمى، 1328؛ سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383.
68 - مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، /237.
69 - ساروخى، باقر، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم.
70 - وسائل الشيعه، 229/14.
71 - الهندى، على، كنزالعمال، چاپ پنجم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296.
72 - همان.
73 - نجاتى، حسين، روان‏شناسى زناشويى، چاپ اول، تهران، انتشارات بيكران، 50/ 1376.
74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شركت افست، 222/ 1359.
75 - منتسكيو، روح القوانين، ترجمه على اكبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اميركبير، 634/ 1362 و 632.
76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101.
77 - هرى. س.ترى يانديس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378.
78 - مأخذ مخاطب‏شناسى در آيه تفاسير زير مى‏باشد:
- الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406.
- البرسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، چاپ هفتم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 146/6 1405.
- تفسير المراغى، 103/ 16 - 18.
79 - كنزالعمال، 290/16.
80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73.
81 - زمخشرى ضمن اين كه خود، شش دليل اقامه مى‏كند بر اين كه مراد از آيه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناكرده است، اين تلقى را ديدگاه مالك نيز معرفى مى‏كند. مرحوم طبرسى اين نظر را نظر جمعى از علماى شيعه و نظر شافعى مى‏داند: مراجعه شود به: تفسير كشاف، 463/1 و مجمع‏البيان، 341/1.
82 - خانواده و خانواده درمانى، /46.
83 - بحارالانوار، 219/100.
84 - سجادى، ابراهيم، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36.
85 - همان، مشاركت اجتماعى زنان، پژوهشهاى قرآنى، شماره 172/ 37-38.
86 - جان گرى، مردان مريخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئيز عندليب و اشرف عديلى، چاپ اول، تهران، نشر سيمرغ، 51/ 1374.
87 - همان.
88 - جهت مطالعه بيشتر موضوع ويژگى‏هاى گرايشى زن و مرد، مراجعه شود به:
- جان گرى، مردان مريخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئيز عندليب و اشرف عديلى، چاپ اول، تهران، نشر سيمرغ.
- سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى خانواده، /170 - 175.
- همان، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 143-150/ 35-36.
- ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، /135-137.
89 - رشيد رضا، تفسير المنار، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفة، 456/4.
90 - الطبرى، ابن جرير، جامع البيان فى تأويل القرآن، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 467/2 1412.
91 - مجمع البيان، 24/2.
92 - نظام حقوق زن در اسلام، /148.
93 - همان، /210.
94 - مردان مريخى و زنان ونوسى، /45.
95 - خانواده و خانواده درمانى /87.
96 - همان، /88.
97 - همان، /40.
98 - همان /47.
99 - امينى، عبدالحسين، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتب الاسلامية، 369/1 1366. به نقل از: درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، /185.
100 - وسائل الشيعه، 42/14.
101 - وقتى ويژگى روحى خصوصى سازى مشترك بين تمام زنان را بدانيم، مادرشوهر و عروس هر دو اين ويژگى را دارند و در فكر اختصاصى كردن داماد هستند.
102 - فرجاد، محمد حسين، آسيب‏شناسى اجمتاعى ستيزه‏هاى خانواده و طلاق، چاپ اول، انتشارات منصورى، 108/ 1372.
103 - خانواده و خانواده درمانى، /22.
104 - همان، /168 - 169.
105 - ابن عربى، محمد، احكام القرآن، بيروت، دارالمعرفة، 421/1 1407.
106 - تفسير المنار، 79/5.
107 - زيدان، عبدالكريم، المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسير المراغى، 31/5؛ السيورى، مقداد، كنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 174/51 1405.
108 - الشافعى، محمد، الام، بيروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العياشى، محمد، تفسير العياشى، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسير الكشاف، 73/2.
109 - ابن القيم الجوزيه، زاد المعاد فى هدى خير العباد، چاپ بيست و هفتم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415.
110 - عاملى، زين الدين (شهيد ثانى)، مسالك الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 369/8 1416.
111 - تفسير المنار، 79/5.
112 - تفسير الكشّاف، 72/2.
113 - ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، چاپ سوم، بيروت، دارالمعرفة، 505/1 1409.
114 - مسالك الافهام، 369/8.
115 - المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، 424/8.
116 - همان، /433.
117 - مسالك الافهام، 371/8.
منبع:www. maarefquran.com





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط