فوائد و آثار حفظ قرآن
1.پاداش اخروي
همچنين در روايات بيان شده كه حافظان قرآن توان شفاعت كردن ديگران را نيز دارند.
2. هدايت انسان
نفوذ قرآن در جانها و پديد آوردن تحول در شخصيت افراد نيز از آثار سازندهي تلاوت و حفظ قرآن است. بسياري از مردم با تلاوت يا شنيدن آهنگ دلنشين قرآن مسير زندگي خود را تغييرداده، سمت سعادت و كمال رهنمون شدند.[3]
3. آرامش روحي
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[4]
آگاه باش، دلها با ياد خدا آرام ميگيرد.
يكي از نامهاي قرآن ذكر است. تلاوت و حفظ قرآن نوعي ذكر خداوند است كه انسان در پرتو آن از هجوم بسياري از فشارهاي رواني و اضطرابات دروني مصون ميماند. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: مثل قرآن مثل كيسهي سربستهي پر از مشك است. اگر آن را باز كني، بوي مشك فضا را معطر ميسازد و اگر به حال خود رها سازي، سود نميبخشد. قرآن نيز، چنانچه به تلاوتش روي آوري، فضا را از عطر خود آكنده ميسازد و روان را نشاط ميبخشد؛ و اگر تلاوت نكني، در سينهات پنهان ميماند.[5]
4. نجات از تنهايي
5. فهم بهتر قرآن
هر چه حافظ قرآن بر آيات و ارتباط وبازيابي آنها مسلطتر باشد، بهتر ميتواند نظر قرآن دربارهي يك موضوع را به دست آورد. پس مفسران حافظ قرآن، بهتر ودقيقتر ميتوانند قرآن را تفسير كنند و تفسيرشان از تفسير مفسران غير حافظ جامعتر و دقيقتر است.
6. همنشيني با فرشتگان:
اَلْحافِظُ للْقرْآنِ الْعامِلُ بِه مَعَ السَّفَرةِ الْكِرامِ الْبَرَرَةِ.[7]
«حافظ قرآن كه بدان عمل كند، در آخرت رفيق و همراه فرشتگان و سفيران الهي خواهد بود.»
7. غنا و بي نيازي:
اَغْنَي النّاسِ حَمَلةُ الْقُرآنِ مَنْ جَعَلهُ اللهُ تَعالي في جَوْفِهِ[8].
بينيازترين مردم حاملان قرآن ميباشند، آن كسان كه خداي تعالي قرآن را در سينة آنها جاي داده است.
قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
مَنْ اَعطاهُ اللهُ الْقُرآنَ فَرَاي اَنَّ رَجُلاً اُعْطِيَ اَفْضَل مِمّا اُعْطي فَقَدْ صَغَّرَ عَظِيماً وَ عَظَّمَ صَغيراً.[9]
هر كسي خداوند قرآن را به او داد و چنان پندارد كه به مردي بهتر از او چيزي دادهاند، خير بزرگي را كوچك شمرده و كوچكي را بزرگ دانسته است.
8. موجب آمرزش گناهان:
مَنْ قَرَأَ الْقُرآنَ عن حِفْظِهِ ثُمَّ ظَنَّ اَنَّ الله تَعالي لا يَغْفِرُ لَهُ فَهُوَ مِمَّنْ اسْتَهْزِءَ بِآياتِ الله.[10]
«كسي كه قرآن را از حفظ بخواند و گمان كند كه خداوند متعال او را نميآمرزد، در واقع از جمله كساني است كه آيات خداوند را مورد استهزاء و تمسخر قرار داده است.»
9. نجات از عذاب الهي:
«خداوند متعال قلبي كه قرآن در آن باشد را عذاب نميكند.»
10. قبولي شفاعت:
قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
مَن قَرَاَ الْقُرآنَ حَتّي يَسْتَظْهرَهُ وَ يَحْفَظَهُ اَدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ و شَفَّعَهُ في عَشْرَةٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِهِ كُلِّهِمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُمُ النّارُ[12]
«هر كه (آنقدر) قرآن بخواند تا حفظ شود، خداوند او را به بهشت داخل خواهد كرد و شفاعتش را درباره ده نفر از خانوادهاش كه آتش جهنم بر آن واجب شده، ميپذيرد.»
11. آبادي و احياء قلب:
قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
اِنَّ الَّذي لَيْسَ في جَوفِهِ شَيْءٌ مِنَ الْقُرآنِ كَالْبَيْتِ الْخَراب.[13]
«كسي كه در درونش چيزي (سوره يا آيهاي) از قرآن نباشد، همانند خانه ويران است.»
12. انس با قرآن و تلاوت آن موجب احياء و شادابي دل ميشود.
يا بُنَيَّ لا تَغْفَل عَنْ قَرائَةِ الْقُرآن، فَأِنَّ القُرآنَ يُحيي الْقَلْبَ و يَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغِي.[14]
كثير بن سليم ميگويد: رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
اي پسر! از قرائت قرآن غفلت مكن كه قرآن دل را زنده ميكند و از فحشاء و نادرست و ستم باز ميدارد.
13. بالاترين درجات در بهشت:
فَاِذا دَخَلَ صاحِبُ القُرآنِ الْجَنَّةَ قَيلَ لَهُ: اِقْرَأ وَارْقَ، لِكُلِّ آيَةٍ دَرَجةٌ فَلا تَكُونُ فَوقَ حافِظِ القُرآنِ دَرَجةٌ.[15]
هنگامي كه صاحب قرآن داخل بهشت شود، به او ميگويند بخوان و بالا رو، پس برتر از درجة حافظ قرآن درجهاي نيست.
14. نجات از تنهايي:
قال علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ :
لَوْ ماتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ اَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعي[16].
امام علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«اگر همه مردم كه در ميان مشرق و مغرب عالم زندگي ميكنند، بميرند و قرآن كريم با من باشد، احساس ترس و وحشت نميكنم.»
15. در زمره بزرگان و بهترين افراد جامعه:
اَشْرافُ اُمَّتي حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ اَصْحابُ اللَّيلِ.[17]
«بزرگان امت من حاملان قرآن و نماز شب خوانان ميباشند.»
در روايت ديگر ميفرمايد:
فَضْلُ حَمَلَةِ الْقُرآن عَلَي الّذي لَمْ يَحْمِلْهُ كفضل الخالق عَلَي المخلوق.[18]
«فضيلت و برتري حاملان[19] قرآن بر كسي كه سعادت حمل قرآن را نيافته، مانند برتري آفريدگار بر آفريدگان است.»
16. دريافت پاداش پيامبران:
قالَ رَسُولُ الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
اِنَّ اَكْرَمَ العِبادِ اِلَي اللهِ بَعْدَ الأنبياءِ، العُلَماءُ ثُمَّ حَمَلَةُ القُرآن، يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنيا كَما يَخْرُجُ الانبياءُ وَ يُحْشَرُونَ مِنْ قُبُورِهِم مَعَ الأنبِياءِ وَ يَمُرُّون عَلَي الصِّراطِ مَعَ الأنبِياءِ و يُأخُذُونَ ثَوابَ الأنبِياءِ.[20]
پيامبر اسلام فرمود:
«همانا بهترين بندگان نزد خدا بعد از پيامبران علما هستند و سپس حاملان (قاريان و حافظان) قرآن، آنان همانند انبيا از دنيا ميروند، همراه آنان از قبرها برانگيخته ميشوند، در كنار آنان از صراط ميگذرند و پاداش انبياء را (از خداوند)دريافت ميكنند.»
17. سرشناسان اهل بهشت:
قال رسول الله(ص):
حَمَلَةُ القرآنِ عُرَفاءُ اَهْلِ الْجَنَّة[21]
«حاملان قرآن، سرشناسان اهل بهشتاند.
پي نوشت :
[1] . پيامبر اسلام(ص) ميفرمايد: انما مثل صاحب القرآن كمثل الابل المعلقة اذا عاهد عليها أمسكها و ان أطلقها ذهبت و اذا قام صاحب القرآن فقرأه بالليل و النهار ذكره و اذا لم يقم به نسيه. (صحيح مسلم، ج 1، ص 544).
[2] . ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزيادة أو نقصان: زيادة من هدي أو نقصان من عمي. (نهج البلاغه، خ 175).
[3] . برخي از دانشمندان در اين زمينه كتابهاي مستقلي نوشتهاند و حكايات آموزنده بيشماري گرد آوردهاند، مانند كتاب نمونههايي از تأثير و نفوذ قرآن، نوشتهي علي كريمي جهرمي.
[4] . رعد، 13: 28.
[5] . عن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ : ان القرآن مثله كمثل جراب فيه مسك قد ربطت فاه فان فتحته فاح ريح المسك و ان تركته كان مسكا موضوعا مثل القرآن ان قرأته و الا فهو في صدرك. (كنز العمال، ح 2323).
[6] . لومات من بين المشرق و المغرب لما استوحشت بعد أن يكون القرآن معي. (بحار، ج 46، ص 107).
[7] . اصول كافي، ج 4، ص 404.
[8] .كنز العمال، ج 1، ص 510.
[9] . همان.
[10] . مستدرك الوسائل، ج 2، ص 294.
[11] . آثار الصادقين، ج 17، ص 247.
[12] . مجمع البيان، ج 1، ص 45.
[13] . كنز العمال، ج 1، ص 553.
[14] . كنز العمال، ج 2، ص 291.
[15] . بحار الانوار، ج 92، ص 22.
[16] . بحار الانوار، ج 46، ص 107.
[17] . سفينة، ج 2، ص 415.
[18] . كنز العمال، ج 1، ص 515.
[19] . حامل قرآن معناي گستردهاي دارد كه قاريان مفسران قرآن را نيز در بر ميگيرد.
[20] . بحار، ج 92، ص 17.
[21] . وسائل الشيعه، ج 6، ص 175.