پاكستان: پاشنه آشيل آمريكا
شكنندگى و يا اقتدار حكومتهاى ناشى از ماهيت بستر اجتماعى است كه در بطن آن فعاليت مىكنند و اين بستر هم خصلت و حيات خود را بر پايه عملكرد و طبيعت ساختار حكومت كسب مىكنند، اين در همتنيدگى متقابل مىباشد كه حكومت را ملزم به ملحوظ داشتن فرايندهاى حاكم در اجتماع در سياستهاى داخلى و خارجى خود و گروههاى اجتماعى و ضرورتا مقيد به در نظر گرفتن تنگناهاى اقتدار سياسى مىكند. انتخابات دهم اكتبر كه پرويز مشرف به دنبال كودتاى سه سال پيش خود قول آن را داده بود، نشان داد كه بافت اجتماعى و ساختار سياسى در پاكستان آنچنان بحرانزده مىباشد كه چيزى جز بىثباتى مزمن و مداوم را شاهد نخواهيم بود. انتخابات براى پارلمان 342 نفرى پاكستان مشخص ساخت كه هيچ حزبى قادر به تشكيل يك اكثريت ساده نمىباشد و در عين حال نشان داد كه در كنار ناتوانى احزاب سنتى و عرفى، گروهها و احزاب داراى گرايشهاى اسلامى توانستهاند موقعيت خود را محكم و استوار سازند. ناتوانى ساختارى و ارزشى احزابى كه در سى سال گذشته در قلمرو سياست پاكستان تعيين كننده بودهاند و افزايش قدرت احزاب و گروههايى كه هويت ارزشى آنان وجه مشخصه فعاليتهايشان مىباشد، در فضايى به وقوع پيوسته است كه ارتش نقش وسيعترى را نسبت به گذشته دارا مىباشد. ضعيف شدن احزاب سنتى، تقويت گروههاى سنت گراى داراى نگرشهاى ايستا و افزونتر شدن قدرت نظاميان اقتدارگرا، تركيب بيمار گونهاى است كه پىآمدهاى تفرقهانگيز، آشوبزا و فرقهگراى آن بسيار محتمل مىباشد.
حق وتوى نظامى پرويز مشرف، بر عملكرد پارلمان، انتخاب و توانايى او در انحلال اين نماد دموكراتيك خود بيش از هر چيز ديگرى، نشانگر بن بست اجتماعى و سياسى حاكم بر كشورى مىباشد كه در استراتژى جورج دبليوبوش براى مبارزه با تروريسم و اشاعه و تقويت حضور آمريكا در جنوب آسيا نقش مهمى را مىبايستى ايفا كند. اين نقشى است كه در جنگ افغانستان از طرف آمريكا بر پاكستان تحميل شد و اين كشور در خط مقدم مبارزه آمريكا بر عليه گروههاى مخالف منافع و ارزشهاى رهبر جهان حزب به ايفاى نقش پرداخت. در بهار سال 2000 وزارت خارجه آمريكا در گزارشى اعلام كرد كه گروههاى مخالف منافع، ارزشها، تفكرات و سياستهاى آمريكا كه اين كشور از آنان به عنوان تروريستها نام مىبرد ديگر در خاورميانه متمركز نمىباشند و به جهت شكلگيرى شرايط محيطى مناسبتر در جنوب آسيا، در اين منطقه متمركز شدهاند.
يكى از كشورهايى كه تمايلات ضد آمريكايى در آن رونق يافته است دستمايه گزارش وزارت خارجه قرار گرفت، كشور پاكستان مىباشد. كشورى كه بيش از چهل درصد مردم آن زير خط فقر زندگى مىكنند و كمتر از چهل درصد مردم سواد خواندن و نوشتن دارند. حاكميت فرهنگ خشونت در پاكستان كه در بطن آن گرايشهاى سنتگراى متعارض با ارزشهاى آمريكايى نضج گرفتهاند از يك سو بازتاب ساختار اقتصادى مبتنى بر سيستم فئوداليته و از سوى ديگر بر تافته از سياستهاى آمريكا در طول بيش از بيست سال گذشته در شبه قاره هند و افغانستان بوده است. در جنوب آسيا آنچه پاكستان را از كشورهاى ديگر منطقه متمايز مىسازد، ماهيت خشونتنگر فرهنگ است، به گونهاى كه تفكرات ضد دموكراتيك و رفتارهاى آزادى گريز به تمامى ساختارها و روابط اجتماعى رخنه كرده است. اين فرهنگ تداوم يافته است چرا كه خصلت فئوداليته تفوق و برترى حول روابط مبتنى بر خويشاوندى بر اعتماد به دولت و اقتدار مركزى در گستردهى كشور يكهتاز مىباشد. از سويى ديگر، بيش از بيست سال جنگ در افغانستان و متأثر شدن جامعه پاكستانى از يك جنگ و مخصوصا درگيرى مستقيم پشتوهاى پاكستان كه درشمال غرب اين كشور ساكن مىباشند و ده درصد جمعيت را تشكيل مىدهند تأثير فراوان در حاكميت فرهنگ خشونت داشته است و دارد.
در كنار اين عوامل نبايد از نظر دور داشت كه معضل كشمير كه به دنبال استقلال پاكستان در آگوست 1947 و به دنبال تصميم حاكم جامو و كشمير براى الحاق كشمير با اكثريت مسلمان به هندوستان، شكل گرفت اهميت به سزايى در شكل دادن و تداوم نگرشهاى افراطى در پاكستان داشته است. با توجه به اينكه قشر وسيعى از جمعيت پاكستان همچنان در روستاها زندگى مىكنند، سبب گشته است كه فئودالها نقش گستردهاى در حيات اقتصادى و بالتبع حيات سياسى كشور داشته باشند. در ده سال گذشته رشد اقتصادى كشور حدود 4 درصد بوده كه در مقام مقايسه با رقيب اين كشور يعنى هندوستان 5/6 درصد بوده است، نشان از ناكارآمدى اقتصادى و فساد گسترده مالى در اين كشور دارد.
توليد ناخالص اين كشور كه نزديك به هفتاد ميليارد مىباشد در مقام مقايسه با هندوستان كه بيش از پانصد ميليارد دلار مىباشد، اين كشور را در موقعيتى قرار داده كه نتواند نيازهاى اساسى مردم را برآورده سازد كه اين خود فقر گسترده و همه جانبهاى را به وجود آورده است. با وجود اين وضعيت بد اقتصادى دولت در جهت ابتياع وفادارى نظاميان كه تنها منبع قابل اتكاء و قابل اطمينان دولت مىباشد نزديك به پنج درصد توليد ناخالص ملى خود را به بودجه نظامى اختصاص مىدهد در حالى كه هندوستان تنها دو درصد توليد ناخالص را اختصاص به بودجه نظامى داده است.
امروزه بودجه نظامى پاكستان كه نزديك به سه ميليارد دلار مىباشد نه تنها امنيت را براى اين كشور به ارمغان نياورده است بلكه بخش عظيمىاز بودجه اين كشور را يعنى نزديك به سى درصد را از فعاليتهاى توليدى و اشتغالزا خارج ساخته است، در كشورى كه نزديك به نيمى از جمعيت فقير محسوب مىشوند اختصاص نزديك به يك سوم بودجه كشور به فعاليتهاى نظامى نشان از اين واقعيت دارد كه حكومت براى بقاى خود به جهت فقدان عملكرد دموكراتيك تنها اتكاء به قوه قهريه نظاميان دارد. نظامىگرى دولت گستردگى فقر را نهادينه و در نتيجه بستر مناسب را براى افراطى گرايى و خشونت طلبى فراهم ساخته است. اقتصاد مبتنى بر كاركردهاى فئوداليته و وابسته به روابط قبيلهاى و خويشاوندى كه ماهيتا غير از مواردى مىباشد موقعيت اين كشور را در سيستم اقتصادى جهانى به شدت تضعيف كرده است، سبب كاهش اعتبار اين كشور در بين نمادهاى اقتصادى بينالمللى گشته است. كشورى كه كمترى از نه ميليارد دلار ذخاير ارزى دارد در مقام مقايسه با هندوستان كه نزديك به شصت ميليارد دلار ذخاير ارزى دارد، در موقعيتى است كه از اعتبار لازم براى دريافت وامهاى جهانى و سرمايه گذارى خارجى بىبهره مىباشد. زيرساختهاى اقتصادى كه به جهت ماهيت فئوداليته آن فاقد كارآيى در پايينترين حد آن در مقام مقايسه استانداردهاى منطقهاى و جهانى مىباشند، شرايطى را فراهم كرده است كه گسلهاى اجتماعى تشديد شوند و محيط مناسب براى پايهگيرى بىثباتى اجتماعى و افراط گرايى به وجود آيد. در كنار اقتصاد بيمارگونه پاكستان كه محيط اجتماعى مناسب را براى بىثباتى سياسى فراهم آورده است، بايد به اين نكته توجه كافى مبذول شود كه سياست آمريكا در قبال افغانستان در طى بيست سال گذشته كمك فراوانى به نهادينه شدن بىثباتى و افراطى گرى كرده است.
سياستهاى آمريكا نقش عمدهاى در شكل گرفتن حركتهايى كه در جهت طالبانى كردن حيات سياسى كشور كه داراى بمب اتم مىباشد، بازى كرده است كه اين خطر عمدهاى براى صلح و آرامش در جنوب آسيا محسوب مىشود. بىكفايتى رهبران حاكم بر پاكستان در حيطه اقتصادى كه فقر و در نهايت بىثباتى را اجتناب ناپذير كرده است با همگامى همه جانبه اين رهبران با سياستهاى افغانى آمريكا، پاكستان را به آتشفشان در شرف انفجارى تبديل كرده است كه فرقه گرايى مذهبى، رقابتهاى قبيلهاى و خشونتهاى اجتماعى را گريز ناپذيرتر از هميشه خواهد ساخت. در دوران رونق دهه 1980 در كشورهاى توليد كننده نفت، كارگران پاكستانى كه در كشورهاى نفت خيز خليج فارس زندگى مىكردند نزديك به بيست و پنج ميليارد دلار در دوران حكومت ضياء الحق، حاكم نظامى پاكستان بين سالهاى 1977 تا 1988 به اين كشور ارسال كردند كه فقدان كارآمدى اقتصادى رهبران نظامىپاكستان منجر به بىثمرى اين سرمايه هنگفت گشت، حمله نيروهاى شوروى به افغانستان كه در سال 1979 آغاز گشت و با خروج اين نيروها از اين كشور در سال 1989 پايان يافت، دولت آمريكا را به اين سوى سوق داد كه با همكارى دولت پاكستان به بسيج و تجهيز نيروهايى بپردازد كه به جهت گرايشهاى مذهبى حضور نيروهاى بيگانه را غير قابل قبول يافته بودهاند، با تشويق آمريكا، حمايت مالى چهار ميليارد دلارى عربستان سعودى و پذيرش پاكستان، تا آغاز دهه 1990 از يك سو مدارس مذهبى در مناطق پشتونشين پاكستان ايجاد شد تا نيروى انسانى لازم براى جنگ در افغانستان را تربيت كند و از سوى ديگر افراد جذب شده از كشورهاى مسلمان از شمال آفريقا تا منطقه خليج فارس به پاكستان گسيل شدند تا تعليمات نظامى را فراگيرند.
در اين مدارس تأكيد بر بخش مذهبى سوادآموزى بود و از مباحث مدون و عملى هيچگونه صحبتى نبود. خروج شوروى از افغانستان تنها منجر به پايان كار مدارس نبود بلكه به افزايش تعداد مدارس در پاكستان و ملى شدن كنترل مدارس از نفوذ دولت پاكستان گشت. در دهه 1990 تعداد اين مدارس مداوما افزايش يافت چنان چه امروزه نزديك به پنجاه هزار مدرسه مذهبى در پاكستان خصوصا در مناطق پشتونشين وجود دارند كه تحت كنترل گروهها و ساختارهايى غير دولتى قرار دارند، تدريس در اين مدارس مذهبى كاملا به دوراز مباحث عرفى مىباشند و تشويقگر خواهان عملكرد نهادها و ساختارهاى سياسى و اجتماعى بر اساس مبانى اسلامى مىباشد.
در كشورى كه به علت فقر گسترده مادى، خانوادهها توان مالى لازم براى ثبت نام كودكان خود در مدارس غير مذهبى را فاقد مىباشند، مدارس مذهبى محركهاى فراوانى را در جهت تشويق خانوادههاى فقير براى فرستادن كودكان خود به اين مدارس، فراهم ساختهاند. هزينههاى مسكن، پوشاك و خوراك محصلان كاملا به وسيله حاميان مالى و مؤسسات اين مدارس پرداخت مىشود حتى در مواردى هم به خانوادههاى اين افراد كمكهاى مالى مىشود كه فرزندان خود را به اين مدارس بفرستند. مدارس مذهبى در طول جنگ افغانستان محيط مناسبى براى استخدام بود و بعد از پايان جنگ افغانستان از اوايل دهه 1990 به محيط مناسبى براى استخدام داوطلبان خواهان جنگ در كشمير و اشاعه فرقه گرايى مذهبى در پاكستان تبديل گشته است.
فارغ التحصيلان اين مدارس امروزه به يك تهديد امنيتى بالقوه براى حاكمان پاكستان تبديل شدهاند. اين مدارس به خط توليد افراد متعارض با ارزشهاى آمريكايى و ديدگاههاى ليبرال در حيطههاى سياسى و اقتصادى تبديل شدهاند. سرمايه لازم براى تداوم فعاليتهاى اين خط توليد از طرف ثروتمندان پاكستانى و يا كشورهاى ساحلى خليج فارس و عربستان تهيه مىشود.
حزب جماعت علماى اسلامى كه مركز قدرت آن در ميان پشتوها مىباشد با توجه به نگرش افراط گرايانهاش، اين مدارس را بستر مناسبى جذب طرفداران يافته است. فرقههاى مذهبى مثل سپاه صحابه در طول ده سال گذشته در فعاليتهاى خود نزديك به چهار هزار شيعه را ترور كرده است و گروه جيش محمدى كه يكى از دو گروه عمده در حال نبرد در كشمير مىباشد اكثر قريب به اتفاق اعضاى خود را از بين دانش آموختگان اين مدارس مذهبى به دست مىآورند.
فارغ التحصيلان اين مدارس به جهت اين كه تنها داراى معلومات مذهبى هستند قادر به اين نمىباشند كه بعد از اتمام تحصيلات در بازار كار جذب شوند و در نتيجه غالبا در مسير قرار مىگيرند كه مستعد جذب به وسيله فرقههاى مذهبى افراطى براى نبرد در كشمير، نبرد بر عليه حكومت مركزى پاكستان و مبارزه با گروههاى مذهبى رقيب مىشوند. هدف حزب جماعت علماى اسلامى و فرقههاى افراطى، مذهبى مىباشد كه در بين اعضاى عادى ساختار نظامى نفوذ كنند و از اين طريق حكومتى بر اساس الگوى حاكم بر عربستان سعودى به وجود آورند هر چند كه حزب بزرگتر اسلامى يعنى جماعت اسلام كه مركز قدرت آن در پنجاب مىباشد، در صدد است كه در بين فرماندهان ارشد نظامى نفوذ كند و از اين طرق حكومت مذهبى را در پاكستان شكل دهد. پنجابهاه كه نزديك به 63 درصد جمعيت پاكستان را تشكيل مىدهند بيشترين مقامات ارشد را در ساختار رهبرى ارتش در اختيار دارند. تشديد موجهاى اسلامگرايى نوع وهابى در پاكستان هر چند ممكن است از نظر رهبران پاكستان قابل كنترل جلوه كند، اما تصميم گيرندگان آمريكايى را بسيار نگران و دلمشغول ساخته است. آنچه امروزه در پاكستان به وضوح شاهد هستيم و انتخابات ماه اكتبر هم دليلى بر وجود و گستردگى آن است اين واقعيت ملموس مىباشد كه اسلام سياسى به تدريج به گفتمان سياسى حاكم بر پاكستان غلبه مىكند. گفتمان سياسى امروزه در پاكستان در چارچوب معيارها، ارزشها و قالبهاى اسلامى بيان مىشود و اين بدان مفهوم است كه مفاهيم اسلامى، دستور گفتمان سياسى را معين مىكند و ارزشهاى عرفى كه احزاب سنتى، غربگرا و نظاميان حاكم آن را مطلوب مىيابند، معيار ارزيابى به وسيله توده وسيعى از مردم كه در خارج از پايتخت زندگى مىكنند به حساب نمىآيند. هدف اسلام سياسى كه به وسيله احزاب سياسى اسلامى و فرقههاى مذهبى بيان مىشود اين نمىباشد كه اسلام چه است و چه مىباشد، چرا كه اين ويژگى اسلام سنتى مىباشد كه راديكالها آن را نفى مىكنند، اسلام سياسى مد نظر راديكالها در اين راه گام برمىدارد كه بيان كند كه اسلام چه مىخواهد و خواهان چه چيزى است. اين نوع از اسلام بيانگر آن است كه تقاضاهاى اسلام چه مىباشد. اسلام سياسى خواهان عدالت در ابعاد سياسى، اقتصادى و اجتماعى مىباشد كه مىبايستى بر اساس حديث و قرآن باشد، اسلام سياسى مورد نظر اسلام گرايان پاكستانى با تكيه بر حديث و قرآن خواهان ايجاد جامعهاى برى از ارزشهاى غربى و بالتبع مخالفت نماهاى حضور آمريكا در جامعه و در سطحى اساسىتر در بدنه سياسى اين كشور مىباشد.
احزاب و فرقههاى اسلامى در پاكستان تعريف آمريكا از تروريسم را رد مىكنند و آن را تنها ابزارى در دست اين كشور براى مداخلهگرى در امور ديگر كشورها مىدانند و اعتقاد دارند كه در فرايند مبارزه با تروريسم آمريكا قادر گشته است بيش از هميشه در حيات كشور پاكستان مداخله كند، آن را شكل دهد و وابستگى رهبران اين كشور مخصوصا نظاميان را به سياستهاى آمريكا تشديد كند. عبارت منيچين كه جورج دبليوبوش به كار برد در خصوص اين كه كشورها يا بر عليه آمريكا هستند يا همراه آمريكا مىباشند، محققا اين گروهها و احزاب را در چارچوب دستههايى مىگذارد كه بر عليه منافع آمريكا عمل كنند.
با توجه به اين مسئله است كه آمريكا در ليست گروههاى تروريستى، سپاه صحابه، جيش محمدى و حركت مجاهدين را كه نيروهاى خود را از بين دانش آموختگان مدارس مذهبى فراهم مىآورند، قرار داده است. پاكستان به كشور خط اول جبهه در جنگ آمريكا بر عليه تروريسم تبديل شده است. اما آنچه جالب توجه است اين واقعيت مىباشد كه بىثباتى هر روز نسبت به روز پيش در پاكستان گستردهتر مىشود كه عامل اصلى آن نيز گروههايى هستند كه در ليست آمريكا به عنوان حاميان تروريسم معرفى گشتهاند و اين به خوبى نشانگر تمايز اولويتهاى رهبران پاكستان و تصميم گيرندگان آمريكايى مىباشد.
رهبران آمريكا مشكل اصلى پاكستان را در اين مىدانند كه گروههاى فرقهگرا با توسل به آموزههاى مذهبى تدريس شده در مدارس مذهبى و تبليغات مذهبى خواهان ايجاد بىثباتى و در نهايت برقرارى يك ساختار حكومتى مذهبى در كشور مىباشند، اين گروهها به شدت ضد آمريكايى و مخالف مفاهيم ليبرالى مىباشند كه رهبران آمريكا در صدد اشاعه و استقرار آن در كشورهاى مسلمان مىباشند. تصميم گيرندگان آمريكايى بر اين عقيده استوار هستند كه در صورت عدم توجه دولتمردان پاكستانى اين كشور يا به بىنظمى اجتماعى گرفتار خواهد شد و يا اينكه در آغوش گيرنده قيام اسلامى مبتنى بر معيارهاى طالبان حاكم بر افغانستان خواهد شد. طالبانى شدن ساختار حكومت، معيارهاى فرهنگى، ارزشهاى اجتماعى و تفكرات اقتصادى پاكستان هنگامى براى رهبران آمريكا هراسانگيزتر مىشود كه به خاطرشان مىآيد كه پاكستان كشورى است كه بدنبال آزمايش اولين بمب اتم در سال 1998 به جرگه كشورهاى داراى توانايى اتمى پيوسته است.
با توجه به اينكه رهبران آمريكا خطر اصلى كه پاكستان را تهديد مىكند را برخاسته از اشاعه اسلام سياسى در اين كشور مىدانند به طور مؤكد از اين دولت خواستهاند كه سعى در خشكاندن ريشههاى حركات اسلامگرايانه كند. از پاكستان خواسته شده كه اولا به درسهاى تدريس شده در مدارس مذهبى درسهايى اضافه شود كه تفكرات و نظرات مدون بيان كند، ثانيا تمامى 40 هزار مدرسه مذهبى به ثبت برسند و در آينده هم تمامى مدارس جديد بايد اجازه فعاليت را بگيرند، ثالثا ثبت نام دانشآموزان خارجى حتما مىبايستى با اجازه دولت صورت گيرد، خامسا مىبايستى منابع مالى مدارس مذهبى شفاف و روشن گردد و در نهايت اين كه دولت مدارس را ملزم سازد كه هيچگونه نقشى در تشويق دانش آموختگان اين مدارس براى حضور در اردوگاههاى تعليماتى نظامى بازى نكنند.
با وجود تأكيدات فراوان آمريكاييان، دولت پاكستان به جهت ملاحظات داخلى و تنگناهاى امنيتى تاكنون در جهت عملياتى ساختن اين پيشنهادات قدمى برنداشته است. برخلاف دولت آمريكا كه مشكل پاكستان را گسترش فرقهگرايى مذهبى و اسلامى شدن گفتمان سياسى حاكم بر پاكستان مىداند، دولتمردان پاكستانى معضل اصلى و دغدغهى عمده امنيتى اين كشور را مشكل كشمير مىدانند و خطر را از جانب هندوستان متوجه خود مىدانند و اسلامگرايى را آنچنان خطرساز به حساب نمىآورند. برخلاف رهبران آمريكا خطر متوجه امنيت پاكستان را داراى منبع داخلى مىدانند، رهبران پاكستان خطرى كه امنيت اين كشور را تهديد مىكند در خارج از مرزهاى خود مىيابند. بحران كشمير كه از زمان آغاز استقلال پاكستان، روابط اين كشور را با هندوستان زهرآگين ساخته، امروزه ماهيتى اسلامى يافته است. اين بحران كه تا سال 1980 برخاسته از تلاش ملى گرايانه و عرفى گرايان براى الحاق به پاكستان بوده است از اوايل دهه 1990 به دنبال الحاق دانش آموختگان مدارس مذهبى پاكستان و مبارزان افغانى به صفوف مبارزان كشميرى ماهيتى كاملا مذهبى پيدا كرده است. از گروههاى اصلى مذهبى كه در اين مبارزه بر عليه هندوستان درگير مى باشند، مى بايستى از گروه «لشگر طيبه» و «گروه حركت مجاهدين» نام برد كه همراه با جنگجويان افغانى در كنار مبارزان كشميرى براى آزادسازى كشمير تلاش مى كنند. سياست دولت پاكستان در طول چند دهه گذشته مبتنى بر دو محور بوده است كه در وهله اول حمايت از طالبان و در وهله دوم حمايت از رزمندگان مسلمان كشميرى بوده است.
حوادث يازده سپتامبر و الزامات سياست خارجى آمريكا سبب شد كه رهبران پاكستانى ناچارا از حمايت طالبان دست بردارند و در حمايت از آمريكا مبارزه بر عليه طالبان قدم بردارند البته حمايت دولتمردان پاكستان از طالبان نه به جهت ديدگاههاى آنان بلكه بدين جهت بود كه حضور طالبان آنان را قادر ساخت كه به نفوذ گستردهاى در افغانستان دست يابند و از اعمال قدرت اتحاد شمال كه داراى نگرشهاى دوستانه نسبت به ايران و هندوستان بود، جلوگيرى كنند.
تغيير سياست پاكستان در خصوص طالبان به خوبى بيانگر اين واقعيت است كه رهبران پاكستانى به وابستگى شديد خود به آمريكا آگاه مى باشند. محور ديگر سياست پاكستان كه حمايت از رزمندگان كشميرى مى باشد به دنبال حوادث يازده سپتامبر به جهت سياستهاى آمريكا،ناچارا دچار دگرگونىهايى شده است كه البته دگرگونى در سياستهاى پاكستان بر اثر فشارهاى آمريكا از چند سال قبل شروع به تغيير كرد. در زمستان سال 1998 در دوران نخست وزيرى نوازشريف و رياست ستاد ارتش، پرويز مشرف در عمليات نظامى پاكستانى موفق شدند كه بخش هندى منطقه كارگيل را به تصرف خود درآورند كه موقعيت استراتژيك پاكستان را به شدت بهبود بخشيد اما دولت آمريكا با تشديد وخامت اوضاع، دولتمردان پاكستانى را مجبور به عقب نشينى كرد. روابط آمريكا با هندوستان در دوران كلينتون به شدت رو به بهبودى نهاد و استروب تالبوت معاون وزير خارجه نه بار با وزير خارجه هندوستان ملاقات كرد. كلينتون در ماه مارچ 2000 براى پنج روز به هندوستان سفر كرد و در سپتامبر همان سال هم نخست وزير هندوستان آقاى واجپانى به آمريكا سفر كرد.
اما موقعيت پاكستان در رابطه با هندوستان، مسئله كشمير و كاهش حمايت آمريكا از سياستهاى رهبران آمريكا با حوادث يازده سپتامبر كيفيتى متناوب پيدا كردند. هندوستان از اولين كشورهايى بود كه از سياست مبارزه با تروريسم جورج دبليوبوش حمايت كرد و موفق شد كه به دنبال حمله گروههاى مسلمان مستقر در پاكستان به ساختمان پارلمان در دهلى نو در دسامبر سال 2001 به آمريكا بقبولاند كه رزمندگان كشميرى بر خلاف ادعاى پاكستا ملىگرا نمىباشند بلكه از حاميان و مدافعان تروريسم مى باشند. جورج دبليوبوش در اين راستا تعدادى از گروههاى مبارز پاكستانى حاضر در كشمير را تروريست قلمداد ساخت و دولت پرويز مشرف را برخلاف اولويتهاى سياست خارجى و امنيتى پاكستان مجبور كرد كه اجازه ندهد كه رزمندگان از خاك پاكستان حركت كنند و خط كنترل را پشت سر بگذارند.
امروزه روابط هند و آمريكا به بهترين سطح خود بعد از سفر كندى به هندوستان در هنگام جنگ مرزى هندوستان و چين در سال 1962 رسيده است كه اين به مفهوم تضعيف موقعيت منطقهاى پاكستان مىباشد.
آمريكاييان دغدغههاى امنيتى پاكستان را قابل قبول نمىدانند و بر اين باور نيستند كه هندوستان يك تهديد امنيتى براى پاكستان محسوب مى شود بلكه بر اين تلاش هتند كه به رهبران پاكستان بقبولانند كه امنيت و حيات پاكستان از داخل تهيه مى شود و قدرتمند شدن احزاب سياسى مسلمان و افزايش فرقههاى مذهبى وهابى است كه خطر امنيتى محسوب مى شود. با توجه به اين كه پاكستان براى تداوم حيات اقتصادى خود نيازمند وامهاى پرداخت شده به وسيله بانك جهانى و صندوق بينالمللى پول مىباشد كه هر دو اين سازمانها تحت نفوذ و كنترل آمريكا قرار دارند و اين كه نيازمند جذب سرمايه گذارى خارجى براى دستيابى به يك ميزان رشد قابل قبول مىباشد بايد پذيرفت كه رهبران اين كشور چارهاى ندارند جز اين كه تعريف آمريكا از خطر امنيتى متوجه پاكستان را بپذيرند و گسترش اسلام سياسى را در پاكستان خطر امنيتى بيابند.
حق وتوى نظامى پرويز مشرف، بر عملكرد پارلمان، انتخاب و توانايى او در انحلال اين نماد دموكراتيك خود بيش از هر چيز ديگرى، نشانگر بن بست اجتماعى و سياسى حاكم بر كشورى مىباشد كه در استراتژى جورج دبليوبوش براى مبارزه با تروريسم و اشاعه و تقويت حضور آمريكا در جنوب آسيا نقش مهمى را مىبايستى ايفا كند. اين نقشى است كه در جنگ افغانستان از طرف آمريكا بر پاكستان تحميل شد و اين كشور در خط مقدم مبارزه آمريكا بر عليه گروههاى مخالف منافع و ارزشهاى رهبر جهان حزب به ايفاى نقش پرداخت. در بهار سال 2000 وزارت خارجه آمريكا در گزارشى اعلام كرد كه گروههاى مخالف منافع، ارزشها، تفكرات و سياستهاى آمريكا كه اين كشور از آنان به عنوان تروريستها نام مىبرد ديگر در خاورميانه متمركز نمىباشند و به جهت شكلگيرى شرايط محيطى مناسبتر در جنوب آسيا، در اين منطقه متمركز شدهاند.
يكى از كشورهايى كه تمايلات ضد آمريكايى در آن رونق يافته است دستمايه گزارش وزارت خارجه قرار گرفت، كشور پاكستان مىباشد. كشورى كه بيش از چهل درصد مردم آن زير خط فقر زندگى مىكنند و كمتر از چهل درصد مردم سواد خواندن و نوشتن دارند. حاكميت فرهنگ خشونت در پاكستان كه در بطن آن گرايشهاى سنتگراى متعارض با ارزشهاى آمريكايى نضج گرفتهاند از يك سو بازتاب ساختار اقتصادى مبتنى بر سيستم فئوداليته و از سوى ديگر بر تافته از سياستهاى آمريكا در طول بيش از بيست سال گذشته در شبه قاره هند و افغانستان بوده است. در جنوب آسيا آنچه پاكستان را از كشورهاى ديگر منطقه متمايز مىسازد، ماهيت خشونتنگر فرهنگ است، به گونهاى كه تفكرات ضد دموكراتيك و رفتارهاى آزادى گريز به تمامى ساختارها و روابط اجتماعى رخنه كرده است. اين فرهنگ تداوم يافته است چرا كه خصلت فئوداليته تفوق و برترى حول روابط مبتنى بر خويشاوندى بر اعتماد به دولت و اقتدار مركزى در گستردهى كشور يكهتاز مىباشد. از سويى ديگر، بيش از بيست سال جنگ در افغانستان و متأثر شدن جامعه پاكستانى از يك جنگ و مخصوصا درگيرى مستقيم پشتوهاى پاكستان كه درشمال غرب اين كشور ساكن مىباشند و ده درصد جمعيت را تشكيل مىدهند تأثير فراوان در حاكميت فرهنگ خشونت داشته است و دارد.
در كنار اين عوامل نبايد از نظر دور داشت كه معضل كشمير كه به دنبال استقلال پاكستان در آگوست 1947 و به دنبال تصميم حاكم جامو و كشمير براى الحاق كشمير با اكثريت مسلمان به هندوستان، شكل گرفت اهميت به سزايى در شكل دادن و تداوم نگرشهاى افراطى در پاكستان داشته است. با توجه به اينكه قشر وسيعى از جمعيت پاكستان همچنان در روستاها زندگى مىكنند، سبب گشته است كه فئودالها نقش گستردهاى در حيات اقتصادى و بالتبع حيات سياسى كشور داشته باشند. در ده سال گذشته رشد اقتصادى كشور حدود 4 درصد بوده كه در مقام مقايسه با رقيب اين كشور يعنى هندوستان 5/6 درصد بوده است، نشان از ناكارآمدى اقتصادى و فساد گسترده مالى در اين كشور دارد.
توليد ناخالص اين كشور كه نزديك به هفتاد ميليارد مىباشد در مقام مقايسه با هندوستان كه بيش از پانصد ميليارد دلار مىباشد، اين كشور را در موقعيتى قرار داده كه نتواند نيازهاى اساسى مردم را برآورده سازد كه اين خود فقر گسترده و همه جانبهاى را به وجود آورده است. با وجود اين وضعيت بد اقتصادى دولت در جهت ابتياع وفادارى نظاميان كه تنها منبع قابل اتكاء و قابل اطمينان دولت مىباشد نزديك به پنج درصد توليد ناخالص ملى خود را به بودجه نظامى اختصاص مىدهد در حالى كه هندوستان تنها دو درصد توليد ناخالص را اختصاص به بودجه نظامى داده است.
امروزه بودجه نظامى پاكستان كه نزديك به سه ميليارد دلار مىباشد نه تنها امنيت را براى اين كشور به ارمغان نياورده است بلكه بخش عظيمىاز بودجه اين كشور را يعنى نزديك به سى درصد را از فعاليتهاى توليدى و اشتغالزا خارج ساخته است، در كشورى كه نزديك به نيمى از جمعيت فقير محسوب مىشوند اختصاص نزديك به يك سوم بودجه كشور به فعاليتهاى نظامى نشان از اين واقعيت دارد كه حكومت براى بقاى خود به جهت فقدان عملكرد دموكراتيك تنها اتكاء به قوه قهريه نظاميان دارد. نظامىگرى دولت گستردگى فقر را نهادينه و در نتيجه بستر مناسب را براى افراطى گرايى و خشونت طلبى فراهم ساخته است. اقتصاد مبتنى بر كاركردهاى فئوداليته و وابسته به روابط قبيلهاى و خويشاوندى كه ماهيتا غير از مواردى مىباشد موقعيت اين كشور را در سيستم اقتصادى جهانى به شدت تضعيف كرده است، سبب كاهش اعتبار اين كشور در بين نمادهاى اقتصادى بينالمللى گشته است. كشورى كه كمترى از نه ميليارد دلار ذخاير ارزى دارد در مقام مقايسه با هندوستان كه نزديك به شصت ميليارد دلار ذخاير ارزى دارد، در موقعيتى است كه از اعتبار لازم براى دريافت وامهاى جهانى و سرمايه گذارى خارجى بىبهره مىباشد. زيرساختهاى اقتصادى كه به جهت ماهيت فئوداليته آن فاقد كارآيى در پايينترين حد آن در مقام مقايسه استانداردهاى منطقهاى و جهانى مىباشند، شرايطى را فراهم كرده است كه گسلهاى اجتماعى تشديد شوند و محيط مناسب براى پايهگيرى بىثباتى اجتماعى و افراط گرايى به وجود آيد. در كنار اقتصاد بيمارگونه پاكستان كه محيط اجتماعى مناسب را براى بىثباتى سياسى فراهم آورده است، بايد به اين نكته توجه كافى مبذول شود كه سياست آمريكا در قبال افغانستان در طى بيست سال گذشته كمك فراوانى به نهادينه شدن بىثباتى و افراطى گرى كرده است.
سياستهاى آمريكا نقش عمدهاى در شكل گرفتن حركتهايى كه در جهت طالبانى كردن حيات سياسى كشور كه داراى بمب اتم مىباشد، بازى كرده است كه اين خطر عمدهاى براى صلح و آرامش در جنوب آسيا محسوب مىشود. بىكفايتى رهبران حاكم بر پاكستان در حيطه اقتصادى كه فقر و در نهايت بىثباتى را اجتناب ناپذير كرده است با همگامى همه جانبه اين رهبران با سياستهاى افغانى آمريكا، پاكستان را به آتشفشان در شرف انفجارى تبديل كرده است كه فرقه گرايى مذهبى، رقابتهاى قبيلهاى و خشونتهاى اجتماعى را گريز ناپذيرتر از هميشه خواهد ساخت. در دوران رونق دهه 1980 در كشورهاى توليد كننده نفت، كارگران پاكستانى كه در كشورهاى نفت خيز خليج فارس زندگى مىكردند نزديك به بيست و پنج ميليارد دلار در دوران حكومت ضياء الحق، حاكم نظامى پاكستان بين سالهاى 1977 تا 1988 به اين كشور ارسال كردند كه فقدان كارآمدى اقتصادى رهبران نظامىپاكستان منجر به بىثمرى اين سرمايه هنگفت گشت، حمله نيروهاى شوروى به افغانستان كه در سال 1979 آغاز گشت و با خروج اين نيروها از اين كشور در سال 1989 پايان يافت، دولت آمريكا را به اين سوى سوق داد كه با همكارى دولت پاكستان به بسيج و تجهيز نيروهايى بپردازد كه به جهت گرايشهاى مذهبى حضور نيروهاى بيگانه را غير قابل قبول يافته بودهاند، با تشويق آمريكا، حمايت مالى چهار ميليارد دلارى عربستان سعودى و پذيرش پاكستان، تا آغاز دهه 1990 از يك سو مدارس مذهبى در مناطق پشتونشين پاكستان ايجاد شد تا نيروى انسانى لازم براى جنگ در افغانستان را تربيت كند و از سوى ديگر افراد جذب شده از كشورهاى مسلمان از شمال آفريقا تا منطقه خليج فارس به پاكستان گسيل شدند تا تعليمات نظامى را فراگيرند.
در اين مدارس تأكيد بر بخش مذهبى سوادآموزى بود و از مباحث مدون و عملى هيچگونه صحبتى نبود. خروج شوروى از افغانستان تنها منجر به پايان كار مدارس نبود بلكه به افزايش تعداد مدارس در پاكستان و ملى شدن كنترل مدارس از نفوذ دولت پاكستان گشت. در دهه 1990 تعداد اين مدارس مداوما افزايش يافت چنان چه امروزه نزديك به پنجاه هزار مدرسه مذهبى در پاكستان خصوصا در مناطق پشتونشين وجود دارند كه تحت كنترل گروهها و ساختارهايى غير دولتى قرار دارند، تدريس در اين مدارس مذهبى كاملا به دوراز مباحث عرفى مىباشند و تشويقگر خواهان عملكرد نهادها و ساختارهاى سياسى و اجتماعى بر اساس مبانى اسلامى مىباشد.
در كشورى كه به علت فقر گسترده مادى، خانوادهها توان مالى لازم براى ثبت نام كودكان خود در مدارس غير مذهبى را فاقد مىباشند، مدارس مذهبى محركهاى فراوانى را در جهت تشويق خانوادههاى فقير براى فرستادن كودكان خود به اين مدارس، فراهم ساختهاند. هزينههاى مسكن، پوشاك و خوراك محصلان كاملا به وسيله حاميان مالى و مؤسسات اين مدارس پرداخت مىشود حتى در مواردى هم به خانوادههاى اين افراد كمكهاى مالى مىشود كه فرزندان خود را به اين مدارس بفرستند. مدارس مذهبى در طول جنگ افغانستان محيط مناسبى براى استخدام بود و بعد از پايان جنگ افغانستان از اوايل دهه 1990 به محيط مناسبى براى استخدام داوطلبان خواهان جنگ در كشمير و اشاعه فرقه گرايى مذهبى در پاكستان تبديل گشته است.
فارغ التحصيلان اين مدارس امروزه به يك تهديد امنيتى بالقوه براى حاكمان پاكستان تبديل شدهاند. اين مدارس به خط توليد افراد متعارض با ارزشهاى آمريكايى و ديدگاههاى ليبرال در حيطههاى سياسى و اقتصادى تبديل شدهاند. سرمايه لازم براى تداوم فعاليتهاى اين خط توليد از طرف ثروتمندان پاكستانى و يا كشورهاى ساحلى خليج فارس و عربستان تهيه مىشود.
حزب جماعت علماى اسلامى كه مركز قدرت آن در ميان پشتوها مىباشد با توجه به نگرش افراط گرايانهاش، اين مدارس را بستر مناسبى جذب طرفداران يافته است. فرقههاى مذهبى مثل سپاه صحابه در طول ده سال گذشته در فعاليتهاى خود نزديك به چهار هزار شيعه را ترور كرده است و گروه جيش محمدى كه يكى از دو گروه عمده در حال نبرد در كشمير مىباشد اكثر قريب به اتفاق اعضاى خود را از بين دانش آموختگان اين مدارس مذهبى به دست مىآورند.
فارغ التحصيلان اين مدارس به جهت اين كه تنها داراى معلومات مذهبى هستند قادر به اين نمىباشند كه بعد از اتمام تحصيلات در بازار كار جذب شوند و در نتيجه غالبا در مسير قرار مىگيرند كه مستعد جذب به وسيله فرقههاى مذهبى افراطى براى نبرد در كشمير، نبرد بر عليه حكومت مركزى پاكستان و مبارزه با گروههاى مذهبى رقيب مىشوند. هدف حزب جماعت علماى اسلامى و فرقههاى افراطى، مذهبى مىباشد كه در بين اعضاى عادى ساختار نظامى نفوذ كنند و از اين طريق حكومتى بر اساس الگوى حاكم بر عربستان سعودى به وجود آورند هر چند كه حزب بزرگتر اسلامى يعنى جماعت اسلام كه مركز قدرت آن در پنجاب مىباشد، در صدد است كه در بين فرماندهان ارشد نظامى نفوذ كند و از اين طرق حكومت مذهبى را در پاكستان شكل دهد. پنجابهاه كه نزديك به 63 درصد جمعيت پاكستان را تشكيل مىدهند بيشترين مقامات ارشد را در ساختار رهبرى ارتش در اختيار دارند. تشديد موجهاى اسلامگرايى نوع وهابى در پاكستان هر چند ممكن است از نظر رهبران پاكستان قابل كنترل جلوه كند، اما تصميم گيرندگان آمريكايى را بسيار نگران و دلمشغول ساخته است. آنچه امروزه در پاكستان به وضوح شاهد هستيم و انتخابات ماه اكتبر هم دليلى بر وجود و گستردگى آن است اين واقعيت ملموس مىباشد كه اسلام سياسى به تدريج به گفتمان سياسى حاكم بر پاكستان غلبه مىكند. گفتمان سياسى امروزه در پاكستان در چارچوب معيارها، ارزشها و قالبهاى اسلامى بيان مىشود و اين بدان مفهوم است كه مفاهيم اسلامى، دستور گفتمان سياسى را معين مىكند و ارزشهاى عرفى كه احزاب سنتى، غربگرا و نظاميان حاكم آن را مطلوب مىيابند، معيار ارزيابى به وسيله توده وسيعى از مردم كه در خارج از پايتخت زندگى مىكنند به حساب نمىآيند. هدف اسلام سياسى كه به وسيله احزاب سياسى اسلامى و فرقههاى مذهبى بيان مىشود اين نمىباشد كه اسلام چه است و چه مىباشد، چرا كه اين ويژگى اسلام سنتى مىباشد كه راديكالها آن را نفى مىكنند، اسلام سياسى مد نظر راديكالها در اين راه گام برمىدارد كه بيان كند كه اسلام چه مىخواهد و خواهان چه چيزى است. اين نوع از اسلام بيانگر آن است كه تقاضاهاى اسلام چه مىباشد. اسلام سياسى خواهان عدالت در ابعاد سياسى، اقتصادى و اجتماعى مىباشد كه مىبايستى بر اساس حديث و قرآن باشد، اسلام سياسى مورد نظر اسلام گرايان پاكستانى با تكيه بر حديث و قرآن خواهان ايجاد جامعهاى برى از ارزشهاى غربى و بالتبع مخالفت نماهاى حضور آمريكا در جامعه و در سطحى اساسىتر در بدنه سياسى اين كشور مىباشد.
احزاب و فرقههاى اسلامى در پاكستان تعريف آمريكا از تروريسم را رد مىكنند و آن را تنها ابزارى در دست اين كشور براى مداخلهگرى در امور ديگر كشورها مىدانند و اعتقاد دارند كه در فرايند مبارزه با تروريسم آمريكا قادر گشته است بيش از هميشه در حيات كشور پاكستان مداخله كند، آن را شكل دهد و وابستگى رهبران اين كشور مخصوصا نظاميان را به سياستهاى آمريكا تشديد كند. عبارت منيچين كه جورج دبليوبوش به كار برد در خصوص اين كه كشورها يا بر عليه آمريكا هستند يا همراه آمريكا مىباشند، محققا اين گروهها و احزاب را در چارچوب دستههايى مىگذارد كه بر عليه منافع آمريكا عمل كنند.
با توجه به اين مسئله است كه آمريكا در ليست گروههاى تروريستى، سپاه صحابه، جيش محمدى و حركت مجاهدين را كه نيروهاى خود را از بين دانش آموختگان مدارس مذهبى فراهم مىآورند، قرار داده است. پاكستان به كشور خط اول جبهه در جنگ آمريكا بر عليه تروريسم تبديل شده است. اما آنچه جالب توجه است اين واقعيت مىباشد كه بىثباتى هر روز نسبت به روز پيش در پاكستان گستردهتر مىشود كه عامل اصلى آن نيز گروههايى هستند كه در ليست آمريكا به عنوان حاميان تروريسم معرفى گشتهاند و اين به خوبى نشانگر تمايز اولويتهاى رهبران پاكستان و تصميم گيرندگان آمريكايى مىباشد.
رهبران آمريكا مشكل اصلى پاكستان را در اين مىدانند كه گروههاى فرقهگرا با توسل به آموزههاى مذهبى تدريس شده در مدارس مذهبى و تبليغات مذهبى خواهان ايجاد بىثباتى و در نهايت برقرارى يك ساختار حكومتى مذهبى در كشور مىباشند، اين گروهها به شدت ضد آمريكايى و مخالف مفاهيم ليبرالى مىباشند كه رهبران آمريكا در صدد اشاعه و استقرار آن در كشورهاى مسلمان مىباشند. تصميم گيرندگان آمريكايى بر اين عقيده استوار هستند كه در صورت عدم توجه دولتمردان پاكستانى اين كشور يا به بىنظمى اجتماعى گرفتار خواهد شد و يا اينكه در آغوش گيرنده قيام اسلامى مبتنى بر معيارهاى طالبان حاكم بر افغانستان خواهد شد. طالبانى شدن ساختار حكومت، معيارهاى فرهنگى، ارزشهاى اجتماعى و تفكرات اقتصادى پاكستان هنگامى براى رهبران آمريكا هراسانگيزتر مىشود كه به خاطرشان مىآيد كه پاكستان كشورى است كه بدنبال آزمايش اولين بمب اتم در سال 1998 به جرگه كشورهاى داراى توانايى اتمى پيوسته است.
با توجه به اينكه رهبران آمريكا خطر اصلى كه پاكستان را تهديد مىكند را برخاسته از اشاعه اسلام سياسى در اين كشور مىدانند به طور مؤكد از اين دولت خواستهاند كه سعى در خشكاندن ريشههاى حركات اسلامگرايانه كند. از پاكستان خواسته شده كه اولا به درسهاى تدريس شده در مدارس مذهبى درسهايى اضافه شود كه تفكرات و نظرات مدون بيان كند، ثانيا تمامى 40 هزار مدرسه مذهبى به ثبت برسند و در آينده هم تمامى مدارس جديد بايد اجازه فعاليت را بگيرند، ثالثا ثبت نام دانشآموزان خارجى حتما مىبايستى با اجازه دولت صورت گيرد، خامسا مىبايستى منابع مالى مدارس مذهبى شفاف و روشن گردد و در نهايت اين كه دولت مدارس را ملزم سازد كه هيچگونه نقشى در تشويق دانش آموختگان اين مدارس براى حضور در اردوگاههاى تعليماتى نظامى بازى نكنند.
با وجود تأكيدات فراوان آمريكاييان، دولت پاكستان به جهت ملاحظات داخلى و تنگناهاى امنيتى تاكنون در جهت عملياتى ساختن اين پيشنهادات قدمى برنداشته است. برخلاف دولت آمريكا كه مشكل پاكستان را گسترش فرقهگرايى مذهبى و اسلامى شدن گفتمان سياسى حاكم بر پاكستان مىداند، دولتمردان پاكستانى معضل اصلى و دغدغهى عمده امنيتى اين كشور را مشكل كشمير مىدانند و خطر را از جانب هندوستان متوجه خود مىدانند و اسلامگرايى را آنچنان خطرساز به حساب نمىآورند. برخلاف رهبران آمريكا خطر متوجه امنيت پاكستان را داراى منبع داخلى مىدانند، رهبران پاكستان خطرى كه امنيت اين كشور را تهديد مىكند در خارج از مرزهاى خود مىيابند. بحران كشمير كه از زمان آغاز استقلال پاكستان، روابط اين كشور را با هندوستان زهرآگين ساخته، امروزه ماهيتى اسلامى يافته است. اين بحران كه تا سال 1980 برخاسته از تلاش ملى گرايانه و عرفى گرايان براى الحاق به پاكستان بوده است از اوايل دهه 1990 به دنبال الحاق دانش آموختگان مدارس مذهبى پاكستان و مبارزان افغانى به صفوف مبارزان كشميرى ماهيتى كاملا مذهبى پيدا كرده است. از گروههاى اصلى مذهبى كه در اين مبارزه بر عليه هندوستان درگير مى باشند، مى بايستى از گروه «لشگر طيبه» و «گروه حركت مجاهدين» نام برد كه همراه با جنگجويان افغانى در كنار مبارزان كشميرى براى آزادسازى كشمير تلاش مى كنند. سياست دولت پاكستان در طول چند دهه گذشته مبتنى بر دو محور بوده است كه در وهله اول حمايت از طالبان و در وهله دوم حمايت از رزمندگان مسلمان كشميرى بوده است.
حوادث يازده سپتامبر و الزامات سياست خارجى آمريكا سبب شد كه رهبران پاكستانى ناچارا از حمايت طالبان دست بردارند و در حمايت از آمريكا مبارزه بر عليه طالبان قدم بردارند البته حمايت دولتمردان پاكستان از طالبان نه به جهت ديدگاههاى آنان بلكه بدين جهت بود كه حضور طالبان آنان را قادر ساخت كه به نفوذ گستردهاى در افغانستان دست يابند و از اعمال قدرت اتحاد شمال كه داراى نگرشهاى دوستانه نسبت به ايران و هندوستان بود، جلوگيرى كنند.
تغيير سياست پاكستان در خصوص طالبان به خوبى بيانگر اين واقعيت است كه رهبران پاكستانى به وابستگى شديد خود به آمريكا آگاه مى باشند. محور ديگر سياست پاكستان كه حمايت از رزمندگان كشميرى مى باشد به دنبال حوادث يازده سپتامبر به جهت سياستهاى آمريكا،ناچارا دچار دگرگونىهايى شده است كه البته دگرگونى در سياستهاى پاكستان بر اثر فشارهاى آمريكا از چند سال قبل شروع به تغيير كرد. در زمستان سال 1998 در دوران نخست وزيرى نوازشريف و رياست ستاد ارتش، پرويز مشرف در عمليات نظامى پاكستانى موفق شدند كه بخش هندى منطقه كارگيل را به تصرف خود درآورند كه موقعيت استراتژيك پاكستان را به شدت بهبود بخشيد اما دولت آمريكا با تشديد وخامت اوضاع، دولتمردان پاكستانى را مجبور به عقب نشينى كرد. روابط آمريكا با هندوستان در دوران كلينتون به شدت رو به بهبودى نهاد و استروب تالبوت معاون وزير خارجه نه بار با وزير خارجه هندوستان ملاقات كرد. كلينتون در ماه مارچ 2000 براى پنج روز به هندوستان سفر كرد و در سپتامبر همان سال هم نخست وزير هندوستان آقاى واجپانى به آمريكا سفر كرد.
اما موقعيت پاكستان در رابطه با هندوستان، مسئله كشمير و كاهش حمايت آمريكا از سياستهاى رهبران آمريكا با حوادث يازده سپتامبر كيفيتى متناوب پيدا كردند. هندوستان از اولين كشورهايى بود كه از سياست مبارزه با تروريسم جورج دبليوبوش حمايت كرد و موفق شد كه به دنبال حمله گروههاى مسلمان مستقر در پاكستان به ساختمان پارلمان در دهلى نو در دسامبر سال 2001 به آمريكا بقبولاند كه رزمندگان كشميرى بر خلاف ادعاى پاكستا ملىگرا نمىباشند بلكه از حاميان و مدافعان تروريسم مى باشند. جورج دبليوبوش در اين راستا تعدادى از گروههاى مبارز پاكستانى حاضر در كشمير را تروريست قلمداد ساخت و دولت پرويز مشرف را برخلاف اولويتهاى سياست خارجى و امنيتى پاكستان مجبور كرد كه اجازه ندهد كه رزمندگان از خاك پاكستان حركت كنند و خط كنترل را پشت سر بگذارند.
امروزه روابط هند و آمريكا به بهترين سطح خود بعد از سفر كندى به هندوستان در هنگام جنگ مرزى هندوستان و چين در سال 1962 رسيده است كه اين به مفهوم تضعيف موقعيت منطقهاى پاكستان مىباشد.
آمريكاييان دغدغههاى امنيتى پاكستان را قابل قبول نمىدانند و بر اين باور نيستند كه هندوستان يك تهديد امنيتى براى پاكستان محسوب مى شود بلكه بر اين تلاش هتند كه به رهبران پاكستان بقبولانند كه امنيت و حيات پاكستان از داخل تهيه مى شود و قدرتمند شدن احزاب سياسى مسلمان و افزايش فرقههاى مذهبى وهابى است كه خطر امنيتى محسوب مى شود. با توجه به اين كه پاكستان براى تداوم حيات اقتصادى خود نيازمند وامهاى پرداخت شده به وسيله بانك جهانى و صندوق بينالمللى پول مىباشد كه هر دو اين سازمانها تحت نفوذ و كنترل آمريكا قرار دارند و اين كه نيازمند جذب سرمايه گذارى خارجى براى دستيابى به يك ميزان رشد قابل قبول مىباشد بايد پذيرفت كه رهبران اين كشور چارهاى ندارند جز اين كه تعريف آمريكا از خطر امنيتى متوجه پاكستان را بپذيرند و گسترش اسلام سياسى را در پاكستان خطر امنيتى بيابند.