نویسنده: ریچلهاک
مترجم: ارغوان اشتری
مترجم: ارغوان اشتری
پیشفرض از منظر رماننویس
داستان را باید با عنصری اساسی و اولیه آغاز کرد؛ یعنی همان پیشفرض که بنیان ایده شماست. آیا پیشفرض مخاطرات داستان را تعیین میکند؟ آیا پیشفرض تعیین میکند داستان درباره چیست؟ به عبارت دیگر: «قهرمان بر چه چیزهایی غلبه خواهد کرد تا به هدفش دست یابد؟»
یک پیشفرض عالی، همچون قلاب (hook) است که توجه سردبیر، کارگزار یا خواننده را به خود جلب میکند.
خلق پیشفرض داستان
پیشفرض داستان، محتوای داستان را تعیین میکند. ضرورتی ندارد که خیال انگیز یا هنرمندانه باشد، بلکه تعریفی بی کم و کاست از داستان است در یک یا دو خط.رمان شما بدون یک پیشفرض محکم با تزلزل پیش خواهد رفت. چرا؟ چون در این وضعیت پس از صحنههای ابتدایی، برای ادامه دادن داستان به دست و پازدن خواهید افتاد. یعنی شما پروراندن ایده داستان را شروع میکنید و موانع یا بحرانهایی را اضافه میکنید که ارتباطی با مسیر شخصیت اصلی ندارد. بدینسان پیشفرض خود را حتی به یک پیشفرض ضعیفتر تبدیل خواهید کرد. سفرهای جادهای مفرح هستند؛ این طور نیست؟ روزهایی هستند که میل داریم سوار ماشین شویم و فقط ماشین سواری کنیم. اما کم پیش میآید بیش از دو سه ساعت در جاده برانیم، چون کمی بعد به این پرسشها میرسیم: «میخواهیم کجا برویم؟ چه کار داریم میکنیم؟ باید برگردیم یا به راه ادامه بدهیم؟» اگر بدانیم مقصدمان کجاست و به چه دلیلی آن مقصد را انتخاب کردهایم، سفر جادهای همیشه آرامشبخشتر و لذتبخشتر خواهد بود؛ حتی اگر دلیل این سفر صرفاً «رفتن به سفری جادهای» باشد.
نوشتن یک رمان نیز به همین ترتیب است. جرقه زدن یک ایده در ذهن عالی است، اما فقط تا آن زمان که پشت میز مینشینید تا آن را روی کاغذ بیاورید. بعدش چه؟ قدم بعدی چیست؟ حتی اگر 50 یا 100 صفحه را بدون داشتن یک پیشفرض مشخص بنویسید، در واقع مرحله بازنویسی سنگینی در انتظار شما خواهد بود.
نمونههایی از پیشفرض:
گتسبی بزرگ درباره مردی (راوی داستان) است که شاهد ویرانی تدریجی مردی ثروتمند و سبک سر در دهه 20 میلادی است و این که چگونه زوال او اطرافیانش را نیز به نابودی میکشاند.بانوی زیبای من درباره دختر فروشنده خیابانی و عامی است که مردی ثروتمند و بافرهنگ او را آموزش میدهد تا به بانویی جذاب بدل شود.
جان سخت درباره یک پلیس خشن شهر نیویورک است که برای به دست آوردن دل همسرش به لس آنجلس سفر میکند و گرفتار ماجرای نجات گروگانها از دست تروریستها میشود.
رومئو و ژولیت استان دل دادگان جوانی است که برای با هم بودن عشق تا پای مرگ را انتخاب میکنند و بر خانوادههای خود که با یکدیگر در جنگاند، غلبه میکنند.
یک پیشفرض خوب شخصیت اصلی و مشکلات داستان را پررنگتر جلوه میدهد و به هدف یا گرهگشایی داستان اشاره میکند. پیشفرض نشان میدهد که چه مخاطراتی در مسیر داستان وجود دارد، خواستههای قهرمان چیست. پیشفرض درباره یک موضوع یا مکان نیست، درباره شخصیت و مسئله است.
به داستان خود فکر کنید. درباره چیست؟ مخاطرهها چیست؟ پرسش اصلی داستان چیست؟ اکنون پیشفرض خود را بنویسید.
وقتی میخواهم درباره لباس عروسیای متعلق به 100 سال پیش بنویسم که چهار زن در طول 100 سال آن را پوشیدهاند، تمرکزم را بر آن زنها و آن لباس میگذارم.
پیشفرض:
لباس عروسی (The Wedding Dress) درباره یک جامه زیبای عروسی است که زندگی چهار زن را در 100 سال گذشته به هم پیوند میزند. این پیراهن هرگز مندرس نشده؛ هرگز نباید رفو شود و همواره شکیل باقی مانده است. و دل هر عروسی را میرباید.وقتی رمان لباس عروس را مینوشتم، در ذهن خود اهمیت لباس را برای هر شخصیت حفظ میکردم و این که چگونه این پیراهن در زندگی هر یک از این زنان نقشی ایفا کرده است. هر مانع و هدفی باید با این پیشفرض - چهار زن این پیراهن را کشف و پوشیده بودند - سازگار میبود.
تنشها و کشمکشها
پیش فرض به تنشها و کشمکشهای داستان اشاره میکند. در فیلم خواستگاری (The Proposal) شخصیت مارگارت (ساندرا بولاک) باید تابعیت ایالات متحده را به دست آورد تا بتواند شغل خود را حفظ کند. دستیار او، درو، تنها امید اوست.پیشفرض:
سرویراستار پرجنب و جوش و تندمزاج یک انتظارات در نیویورک به زودی به کانادا بازگردانده میشود و کارش را از دست میدهد، مگر این که راهی برای ماندن در آمریکا پیدا کند. دستیار پرکارش تنها امید اوست. اما این دستیار رویاها و آرزوهای خود را دارد. هنگامی که آنها بر سر ماندن سرویراستار به توافق میرسند و معاملهای میکنند، در عمل عشقی میان آنها به وجود میآید و زندگی آنها را تغییر میدهد.ما میبینیم که مارگارت و درو هر کدام چیزی در زندگی میخواهند. از طرفی پی میبریم که اختلافهایی جدی نیز با هم دارند. سپس میبینیم که تنها راه موفقیت هر دوی آنها همکاری با یکدیگر است؛ چه پیشفرض عالیای.
اشکالاتی که باید از آنها اجتناب کرد
زیادی پروپیمان کردن داستان کار آسانی است. زمانی که یک پیشفرض تعیین میشود، افزودن کشمکشها و موانع بیشتر وسوسه کننده است. بیایید دوباره فیلم خواستگاری را بررسی کنیم. به نظر ما این ایده به تنشهای بیشتری احتیاج داشت تا فیلمنامه آن فروخته شود؟ اگر نویسنده واقعاً میخواست همه کشمکشهای احتمالی این دو قهرمان را به یک استودیوی هالیوود نشان دهد، چه اتفاقی میافتاد؟مثلاً اگر پیشفرض به شکل زیر بود...
پیشفرض:
سرویراستار پرجنب و جوش و تندمزاج یک انتشارات در نیویورک به زودی به کانادا بازگردانده میشود و کارش را از دست میدهد، مگر این که راهی برای ماندن در آمریکا پیدا کند. دستیار پرکارش تنها امید اوست. اما این دستیار رویاها و آرزوهای خود را دارد. هنگامی که آنها بر سر ماندن سرویراستار به توافق میرسند و معاملهای میکنند، در عمل عشقی میان آنها به وجود میآید و زندگی آنها را تغییر میدهد. اما بهترین نویسنده مارگارت او را ناامید میکند و نامزد سابق درو وارد صحنه میشود. مارگارت و درو مطمئن نیستند که بتوانند این کلک را سوار کنند. مارگارت تلاش میکند دل نویسنده را به دست بیاورد. در حالی که دستیار از کار خود استعفا میدهد تا دنبال نامزد سابق خود برود. بسیار خب، این بخش آخر است که داستان را به مسیر کاملاً متفاوتی میبرد. حالا ما مارگارت را داریم که هدف جدیدی پیدا کرده است و موانع خاص خود را دارد. درو نیز یک هدف جدید داستانی پیدا میکند و پیش فرض قبلی کاملاً تغییر کرده است. این که به رئیسش کمک کند تا بتواند در کشور بماند و در عوض خودش هم به خواستههایش برسد؛ ترفیع شغلی و انتشار دست نوشتهای که پیدا کرده است. به این ترتیب مدت زمان زیادی طول خواهد کشید تا آنها دوباره کنار هم قرار بگیرند و رابطه آنها به پایانی خوش بینجامد.قوانین خلق یک پیشفرض
1. پیشفرض خود را بر هدف اصلی داستان متمرکز کنید.2. پیشفرض خود را زیاد شلوغ نکنید، مختصر و مفید باشد.
3. شخصیت کیست؟ مخاطرات چیست؟ هدف کدام است؟ گرهگشایی چگونه انجام میشود؟
در حالی که داستان را مینویسید، پیشفرض را جلوی چشم خود بگذارید. پیشفرض «ستون فقرات» داستان شماست. هر مانع و هدفی باید با این «ستون فقرات» مطابقت کند. مثلاً اگر داستان درباره پیش خدمتی است که در دام عشق پلیسی میافتد که پدرش را کشته، باید هر صحنه و فصل درباره کشف عشق، شناخت یکدیگر و حقیقت ماجرای کشته شدن پدر پیشخدمت باشد. این پیشفرض نباید درباره آرزوی پیشخدمت برای ترک کار فعلیاش و دستیابی به شغلی بهتر در شهر میامی باشد. همچنین نباید درباره آرزوی پلیس، پیوستن به نیروهای سازمان فدرال آمریکا باشد. این داستان درباره عشق و حقیقت است. منطقی نیست؟
منبع: http://www.mybooktherapy.com
منبع مقاله:
ماهنامه فیلم نگار، اردیبهشت 95، سال پانزدهم، شماره 161.