اخلاق و رفتار امام کاظم (علیه السلام)
امام هفتم (علیه السلام) در دودمان مقدس و تقوى و در بيت رفيع زهد و عبادت پرورش يافته بود كه ايمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوى و خصائص انسانى از تمام در و ديوار و جوانب زندگى آن ميباريد و همگان شيفته و دلباخته عبادت و ستايش پروردگار خود بودند.
در كودكى:
صاحب اين منصب كسى خواهد بود كه لهو و لعب در زندگى او راهندارد.
در اين هنگام كودك خردسالى كه در دست خود بره گوسفندى را گرفته و با خود همراه دارد و با همان اطوار كودكانه با عشق و علاقهاى كه خود به عبادت و سجده دارد به آن حيوان بىزبان اصرار ميورزد و سر او را بپائين ميآورد كه بر آفريدگار خود سجده كند!
پدر مهربان دست او را فرا ميگيرد و به آغوش خود ميكشد و او را به سينه خود ميچسباند و ميفرمايد:
عزيز دل من تو آن فردى هستى كه لهو و لعب در برنامه زندگى تو راه ندارد. (1)
زيباترين ساعات زندگى امام (علیه السلام) بهنگام خلوت كردن با آفريدگارش سپرى ميشد و لذت بخشترين اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهى تشكيل ميداد.او بهنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود، متوجه كمال مطلق و معبود بىهمتا ميگشت و قطرهى وجود خود را به اقيانوس بيكران هستى بخش جهان ميپيوست، قطرات اشك شوق بىاختيار از چشمان نازنين او بر صورتش مىنشست و آرام آرام بر زمين ميغلتيد و ميافتاد و اضطراب و لرزه اندام او را فرا ميگرفت و نالههاى جان سوز سر ميداد و گريههاى طولانى.
امام (علیه السلام) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات ميپرداخت، نافله شب را تا وقت فريضه صبح ادامه ميداد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقيبات و دعاها ميپرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در اين حالت روحانى باقى ميماند.
محدثين نقل نمودهاند كه بارها در شبها در مدينه داخل مسجد نبوى (ص) ميشد و پس از انجام فرائض سر بر سجده ميگذاشت و با صداىحزين و اندوه فراوان توام با اشگ چشم، اخلاص و شوق اين كلمات از او شنيده ميشد:
عظم الذنب من عندى، فليحسن العفو من عندك يا اهل التقوى و يا اهل المغفره» او اين كلمات را با خضوع و خشوع كامل توم با ناله و سوزش مخصوص تا پاسى از شب بر زبان جارى ميساخت و در وادى شوق وصال محبوب خود گام ميزد. (2)
سپاس براى فراغت
بار الها! من بارها از درگاه تو مسئلت ميداشتم كه براى عبادت، فراغتى بمن عنايت فرمائى تا به اطاعت و فرمان بردارى تو قيام ورزم از اينكه اكنون درخواست مرا اجابت فرمودهاى در برابر چنين توفيقى سپاسگزارم. (3)
در بيشترين اوقات دعاى آنحضرت با اين كلمات آغاز ميگردد.
الهم انى اسئلك الراحة عند الموت و المغفرة بعد الموت و العفو عند الحساب. (4)
بار خدايا! من بهنگام مرگ آسايش و راحتى و پس از مرگ غفران و آموزش و بهنگام بررسى حساب عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت ميدارم.
سفرهاى حج آن بزرگوار
روش مسافرتهاى آن حضرت باين ترتيب بود كه معمولا از معاشرت و اختلاف با مردم كه موجب تضييع فرصت گرانبهاى عبادت خالق ميگردد احتراز و اجتناب ميورزيد و فقط و فقط به عبادت و سازندگى نفس، و تصفيه خويشتن، و تفكر در عظمت خالق ميپرداخت.در اين سير و سلوك و انديشهها بود كه از خود بيخود ميگشت و راه تقرب و وصال را ميجست كه عاليترين و لذت بخشترين حالات يك فرد با ايمان و بنده خداست.داستان ملاقات او با شقيق بلخى كه در بخش آراء و گفتههاى ديگران آمده است كه گوياى اين حالت سير و سفر روحانى است.او در پايان ملاقاتش با امام طبق دريافتهاى خود اعتراف نمود: كه موسى بن جعفر يكى از اوتاد و ابدال روزگار ميباشد» . (5)
امام در يكى از دعاهاى حج خود مي گويد:
«انت شربى اذا ظمئت من الماء و قوتى اذا اردت الطعاما الهى! و سيدى! مالى سواك فلا تعدمنيها» .
خدايا! همه چيز و همه زندگى من تو هستى و جز تو خواسته و پناه ديگرى ندارم.تلاوت و انس با قرآن:
او عاشق قرآن و فانى در اجراى احكام و محتوايات قرآن بود و لحظهاى از اين امر غفلت نداشت قرآن را با صداى خوش و لحن زيبا و آواز دلربا و آهنگ روحانى و معنوى بصورت شمرده و مقطع تلاوت ميفرمود.جذبه صداى او، رهگذران و مستمعين را از راه رفتن باز ميداشت و تحت تاثير خاص خود قرار ميداد و گاهى آنان را به گريه و ناله ميافكند.در اثر ممارست دائمى با قرآن و عبادتها و مناجاتهائى كه داشت مردم مدينه در ميان خود او را به «زين المتهجدين» يعنى زينت شب زنده داران و عبادت كنندگان لقب داده بودند و با آن لقب ميان مردم شهرت يافته بود. (6)
عنايت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آيات نورانى الهى از يك حقيقت بزرگ پرده بر ميدارد و آن اين كه قرآن از ديدگاه اهل بيت در مقام عظمت و اهميت والاترى قرار دارد كه ما هنوز به آن حقيقت نرسيدهايم آنان بهتر از همگان ميدانند كه قرآن چه تاثير شگرف و فوق العادهاى در زندگى روحى و اجتماعى مردم ميتواند داشته باشد و اگر محتويات و احكام آن در ميان مردم پياده و اجرا شود چه زندگى سعادت بخش و راحتى نصيب آنان خواهد شد.
مردان حديث و روايت با اتفاق آراء اعتراف كردهاند كه قهرمان گفتار ما در پرهيزكارى و پرستش حق و عبادت شبانه روزى خداوند عالم، و در عنايت و توجه به قرآن در عصر خود بىهمتا و بىنظير بود و كمتر شبى در عمر پر بركتش سپرى گرديد كه سر بر بالين استراحت و آسايش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بيارامد و از عبادت و نيايش پروردگار و از قرائت و تلاوت آيات قرآن كريم غفلت و كوتاهى داشته باشد.
تفقد از مخلوق
شيخ مفيد در اين باره مي نويسد: او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدينه تفقد و دلجوئى بعمل مي آورد
و در زنبيل مخصوص پول و مواد غذائى بمنازل و كلبههاى آنان حمل مي كرد، و به ترتيبى در اختيار آنان قرار ميداد كه گاهى خودشان هم نمي دانستند كه اين كمكها از سوى كدام شخص است و از كدام ناحيه صورت گرفته است» (7)
تواضع و فروتنى:
حضرت در جواب فرمودند:
اين مرد سياه چهره بندهاى است از بندگان خدا و برادرى است كه بحكم كتاب خدا، همسايهى است يا ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترين پدران و آئين اسلاموالاترين اديان، بين ما و او را بهم ربط داده است (8) .
در راه انجام وظيفهى امر به معروف
روش تبليغ و راه و رسم امر بمعروف و نهى از منكر امام (علیه السلام) شيوه مخصوص داشت كه امكان نداشت نفس گرم و مسيحائى او بر قلب مستعدى دميده گردد و او از گناه خود بر نگردد.
داستان زير ميتواند نمونه بارزى از اين مقوله بشمار آيد.
«بشر بن حارث حافى» از اهالى مرو بود و مدتى از عمرش را به گناهكارى و شهوات گذرانده بود.روزى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) از كوچهاى كه خانه «بشر» در آن بود عبور ميفرمود، موقعى كه به در خانه «بشر» رسيد اتفاقا در باز شد و يكى از كنيزكان بشر از خانه ـ بيرون آمد كنيز حضرت را شناخت و آن حضرت هم ميدانست كه اين خانهى بشر است از كنيز سئوال فرمود : آقاى تو آزاد است يا بنده؟
پاسخ داد: آزاد است.فرمودند: چنين مينمايد كه گفتى، زيرا اگر بنده بود به شرايط بندگى عمل ميكرد و از آقاى خود اطاعت مينمود.
حضرت اين سخن را فرمود و راه خود را در پيش گرفت و رفت.كنيز به خانه برگشت و گفته امام را براى بشر بازگو كرد.سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانى بر پا كرد و سخت ـ منقلبش نمود .او با عجلهى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه از خانه بيرون دويد و خود را به امام رساند و با دست مبارك او توبه كرد و گناهان خود را ترك گفت و راه و رسم اطاعت و بندگى را پيش گرفت.چون موقعى كه بحضور امام شرفياب شد و توبه كرد پا برهنه بود به احترام حفظ آن لحظهى سعادت بخش تا پايان عمر كفش نپوشيد و هميشه با پاى برهنه راه ميرفت لذا معروف شد به بشرحافى: يعنى پابرهنه (9)
چون امام راه و رسم تبليغ را ميدانست كه با چه زبانى با فرد آلوده سخن گويد بشرى كه چندين سال با گناه و ناپاكى آلوده بود با يك جمله كوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود كه از گذشتهى خود استغفار نمود و باقيماندهى عمر خود را با پاكى و درستكارى سپرى ساخت و يكى از مردان نامى و معروف تاريخ گرديد بحدى كه خطيب بغدادى در تاريخ خود از يكى از علماى آن عصر بنام ابراهيم حربى نقل ميكند كه او گويد «شهر بغداد عاقلتر و متينتر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى كه در هر موى او عقل و تدبيرى نهفته است» (10)
آزاد ساختن غلام:
توضيح اين مطلب اينست كه در گذشته مسئله برده دارى و برده فروشى (با كمال تاسف) يكى از مسائل مورد قبول اجتماع آنروز بوده است كه در اثر جنگها و تجارتهاى بين المللى به وفور در كشور اسلامى انجام ميگرفت.برخى از بردهها در اختيار افراد قسى القلب و خشن قرار ميگرفتند كه رفتارى خشونت بار با آنان داشتند و چارهاى جز ماندن و تحمل مشكلات را نداشتند، بهترين خدمت بهمنوع در شرايط آنروز نجات دادن بردهها از چنگال چنين مالكان سنگدل بود كه مردان خدا و پاك دلان آنان را ميخريدند و در راه خدا آزاد مىساختند و عمل امام (علیه السلام) نيز بر اساس همين هدف بود.
بذل و كرم آن بزرگوار
او سعى و كوشش داشت كارى را كه براى خدا انجام ميدهد بيرون از دائره ديد مردم باشد و جز خداوند متعال كسى از آن آگاهى و اطلاع نداشته باشد.
امام شبها را بهترين فرصت براى انجام چنين نيتى ميدانست و عطاياو كمكهاى خود را در دل شب بمنازل مستمندان ميرساند و بىآنكه خود صاحب منازل اطلاع پيدا كنند در منازل آنان قرار ميداد هدف امام از اين پنهان كارى اين بود كه مبادا آبروى ارزشمند مستمندان در برابر متاعهاى كم ارزش و پست مادى باز ستانده شود يا اينكه كسى جز پروردگار عالم از راز چنين عملى آگاه گردد او با عطايا و بخششهاى شبانهى خود خانوادههائى را از فقر و فلاكت نجات داد.
مرحوم شيخ مفيد در ارشاد مي نويسد: «امام موسى بن جعفر سخىترين فرد عصر خود بود» (13)
مرحوم سيد محسن جبل عاملى اعلى الله مقامه در اين باره نقل مي كند:
«سخاوت و كرم و بذل و بخشش امام (علیه السلام) زبانزد خاص و عام بود و از اين جهت شهرت به سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقراى مدينه تفقد بعمل مىآورد و در زنبيل مخصوص پول و نقدينه و مواد غذائى بمنازل آنان حمل ميكرد بىآنكه مستمندان توجه و آگاهى پيدا نمايند كه اين عطايا از كدام ناحيه است؟»
شخصى بنام محمد بن عبد الله بكرى براى وصول مطابات خود بمدينه آمد ولى از بدهكاران چيزى به دستش نيامد.در بين راه با امام روبرو گشت و جريان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود دستور داد به منزل برگردد و كيسهاى را كه محتوى سيصد دينار بود بياورد و به او بدهد تا دست خالى به وطن برنگردد.
او در پايان نقل خود مىافزايد: معمولا عطاياى امام بين دويست تا سيصد دينار بود كه آن روز مبلغ قابل توجهى بشمار مىآمد از اينرو كيسههاى عطايا و بخشش امام در ميان مردم معروف و مشهور بود.
استاد سيد باقر قريشى داستان زير را از تاريخ خطيب بغداد نقل مي كند.
امام روزى با اطرافيان و خدمتگزاران خود براى سركشى بمزارع خود بصحرا ميرفت، در بين راه در محلى به استراحت پرداختند، سردى هواى مدنيه در حدى بود كه نياز به آتش احساس ميشد، همگى نشسته بودند ناگاه غلام زنگى كه در دست خود ديگ حلوائى داشت بسراغ خدمتگزاران امام آمد و پرسيد آقا و سيد شما كجاست؟ آنان با اشاره امام را به او نشان دادند.
باز پرسيد كنيهى او چيست؟
گفتند: ابو الحسن،
غلام به سوى امام آمد و حلوائى كه در دست داشت جلو امام گذاشت تا ميل كند.امام آنرا پذيرفت و به خدمتگزاران خود تحويل داد، او كه سردى هوا را احساس ميكرد.بطرف بيابان رفت و قدرى هيزم جمع آورى كرد و به پيشگاه امام آورد.و عرض كرد اين هيزمها را تقديم شما ميكنم امام از خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هيزم را روشن كنند و دستور داد نام آن برده و مشخصات مالك او را ثبت كنند و محفوظ نگهدارند.
امام چند روزى در مزرعهى خود اقامت گزيد سپس عازم بيت الله الحرام گرديد تا حج عمره بجا آورد.پس از فراغت از اعمال عمره بيكى از دوستان خود بنام «صاعد» دستور داد كه جوياى مالك و صاحب غلام شود و اگر او در مكه است حضور او را به امام اطلاع دهد تا شخصا بسراغ او برود.امام انگيزه صدور اين دستور را چنين توجيه فرمودند:
«بهتر است من به سوى او روز چرا كه من نيازمند او هستم»
«صاعد» به جستجوى مالك برده پرداخت و اطلاع پيدا كرد كه خوشبختانه او يكى از دوستداران و شيعيان اهل بيت (علیه السلام) است.مالك برده پس از آشنائى با صاعد از علت آمدن او جويا شد صاعد ابتدا نميخواست كه قدوم امام را باطلاع او برساند ولى در اثر كنجكاوى و دقت او در پرس و جوئى از تشريف فرمائى امام هم آگاهى يافت بااشتياق تمام بديدار امام شتافت و از ملاقات امام بسيار خوشحال و مسرور گرديد.امام در ضمن صحبت خود فرمودند:
آيا علاقمند هستى كه غلامت را بفروشى؟ عرض كرد: غلام و هر چه ملك و دارائى دارم مال شما است و تقديم محضر مبارك مي باشد.
امام فرمودند: من با ملك و دارائى شما كار ندارم و فقط اگر غلام را بفروشى من خريدارم.آن مرد اصرار داشت كه امام غلام را بىپول بصورت هديه بپذيرد ولى امام امتناع ميورزيد، تا اينكه او را با ملكى كه در آن كار ميكرد به هزار دينار خريده، برده را در راه خدا آزاد ساخت و ملك را در اختيار او گذاشت تا وسيلهى معيشت وى باشد.
امام با اين عمل خود خواست كه در برابر احسان و خدمت آن برده، احسان و نيكى متقابل داشته باشد.به بركت اين عطاى خاص امام خداوند متعال وسعتى در كار آن برده فراهم آورد كه فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادى بازار مكه گرديدند.
اين صباغ مالكى در مورد كرم و سخاوت آن بزرگوار مي نويسد:
«و كان موسى الكاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم كفا و اكرمهم نفاس و كان ينفقد فقراء المدينه و يحمل اليهم الدراهم و الدنانير و النفقات الى بيوتهم و لا يعلمون من اى جهة وصلهم ذالك و لم يعلموا بذالك الا بعد موته.» (14)
«موسى بن جعفر عابدترين و داناترين و سخىترين و پاك نفسترين مردم عصر خود بود او پول و مواد غذائى و ديگر نيازمنديهاى ضرورى را به خانههاى مستمندان مدينه ميبرد بىآنكه آنان دريابند اين احسانها و كمكها از كدام ناحيه است و تا روزيكه آن بزرگوار رحلت كرد كسى از اين راز آگاهى نداشت ـ با شهادت امام بر همگان معلوم گرديد»
او بخشش و كرم را از نياى بزرگش امير المؤمنين، على عليه السلامآموخته بود.شب هنگام در دل ظلمات مدهش مدينه در خانه يتيمان و بيوه زنان را ميكوفت بى آنكه خود را بشناساند شام شب و روزى روزشان را ميرساند و بىسر و صدا به خانه خود باز ميگشت.
احسان به دشمن:
نيكى و احسان به دشمن:
كار تعدى و بيدادگرى اين فرومايه به جائى رسيد كه چند تن از ياران پيشواى هفتم اجازت طلبيدند كه با ريختن خون او دفتر اين حكايت ننگين را بشويند.آنان اصرار داشتند امام اجازه دهد تا با يك ضرب شمشير كار اين فاجر خبيث را براى هميشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.
ولى امام، هرگاه كه اين درخواست را از ياران خود مىشنيد با لحنپرخاش آميزى آنان را از اين انديشه باز ميداشت و ميفرمودند: «من خود او را تنبيه خواهم كرد»
امام (علیه السلام) روزى بى آنكه كسى را همراه خود بردارد بر قاطرى كه مركب اختصاصىاش بود نشست، و به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت.بعرض رساندند او در حومه مدينه در كشتزار خود مشغول كشاورزى است امام به سوى مزرعهى او رفت و بدون رعايت آئين كشت و كار قاطر سوارى خود را از ميان گندمها عبور داد.
آن مرد كه از دور اين سوار بزرگوار را شناخته بود فرياد كشيد: چه ميكنى؟ كجا مىآئى؟
امام (علیه السلام) بى آنكه باين فريادها پاسخ گويد همچنان پيش ميرفت تا به در كومهى او رسيد و در آنجا از مركب خود پياده شد و بر دشمن كينه توز و نادان خود سلام گفت و با خنده و خوشروئى فرمودند:
ـ خوب حالا بگو ببينم از اين بىاحتياطى من مزرعهى شما چقدر خسارت ديد كه اينقدر ناراحت شدى؟
مردك كه هنوز اخمهايش باز نشده بود گفت: صد سكه طلا.
ـ بگو ببينم از اين مزرعه چقدر اميد سود و بهرهدارى؟
مرد با لحن تند و تلخى گفت: من كه غيب نميدانم.
ـ امام فرمودند: منهم از غيب سئوال نكردم.
مرد فكرى كرد و گفت: دويست سكه طلا.
در اين هنگام امام كيسهاى از جيب خود بيرون آورد و در دامان آن مرد سرازير كرد كه محتواى آن سيصد سكهى طلا بود.
امام فرمودند: اين بهرهاى كه اميدوار بودى از مزرعهات بدست آورى مىبينى كه مزرعهى تو همچنان بحال خود باقى است و من اميدوارم كه خداوند متعال اميد ترا از اين مزرعه باز آورد.
آن مرد كه در برابر اين كرم و بخشش و در مقابل اين ماجرا متحير وبهت زده مانده بود از جا برخاست و با انكسار و مذلت خود را بپاى آن بزرگوار افكند و ديگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (علیه السلام) بنگرد.
عصر آنروز كه ياران امام (علیه السلام) آنمرد را در مسجد پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدينه ديدند وى درباره امام مي گفت: الله اعلم حيث يجعل رسالته؛«خداوند آگاه و دانا است كه پيشوائى را به چه كسى واگذارد» .
آخرين دعا
اين قبيل نمونهها و الگوها را جز در مكتب انسانساز اهل بيت در جاى ديگرى نميتوان سراغ گرفت، مكتبى كه پيشروان آن هستى و امكانات خود را در راه خدا و آسايش بندگان او قرار ميدهند و خود را فانى و محو در بقاء و دوام تعاليم آن مينمايند هرگز نظير اين برخورد را در ديگر مكتبهاى مادى و حتى معنوى نميتوان جستجو كرد بويژه در عصر كنونى كه چرخهاى زندگى مردم بر اساس ماديت متقابل و گام به گام و اقتصاد ربائى و بهرهاى ميچرخد، و اصول انسانى را زير چرخهاى بيرحم ماده پرستى محو و تباه ميسازد و همه را طالب مال و منال و جوياگر كسب قدرت از راه ماده و ماديات مينمايد، و كمتر به معنويات و عواطف عاليه و اصول فضايل توجه ميشود و اصولا عواطف و احساسات دست نخورده و سالمى باقى نگذاشتهاند تا سرچشمه و زاينده اين ثمرات باشد، و اگر باز نمونههائى پيدا شود، در ميان پيروان و دوستداران اين مكتب پر فضيلت، است كه مورد گواهى دوست و دشمن و آشنا و بيگانه است .عطوفت به همنوع:
امام (علیه السلام) قلبى مهربان و پر عاطفه نسبت بمردم و همنوعان خود داشت و سعى و كوشش تام و تمام در اداء حوائج و نيازهاى تودهها و مستمندان و رفع ظلم و نياز از ديگران داشت هيچ فردى قصد خانهى او را نميكرد
مگر آنكه با دست پر و با قلب آرام و مسرور از حضور او برميگشت.
امام به يار وفادار و صحابى بزرگوار خود على بن يقطين، از آن نظر
اجازهى دخول بدستگاه خلافت داد كه بتواند رفع ظلمى از مظلومان و بيچارگان بنمايد و از رواياتى كه از آن بزرگوار در اين باره صادر شده است، استفاده ميگردد كه كفاره خدمت در تشكيلات دولتى خدمت بهمنوع و برادران و ستمديدگان است و او هم توانست گرفتاران فراوانى را از فشار ظلم و تعدى نجات دهد و استخدام او بر اين اساس و روى اين هدف مقدس بود.
مردى از ديار رى:
«آگاه باش! در تحت عرش الهى سايهاى وجود دارد در آن افرادى آرامش پيدا ميكنند كه نسبت به برادران ايمانى خود خير و نيكى انجام داده باشند يا گرهى از مشكلات آنان را بگشايند يا سرور و شادى به قلباو وارد سازند، حامل نامه هم برادر تو است سلام و رحمت الهى بر شما باد!» (16)
نامه را گرفت و پس از انجام فريضه حج، به وطن برگشت وقتى به شهر خود رسيد شبانه به سراغ فرماندار ـ رى رفت و در را كوبيد.خدمتگزار فرماندار آمد و پرسيد:
ـ تو كيستى؟
ـ من پيام آور امام صابر هستم.
خدمتكار پيش فرماندار رفت و جريانرا باطلاع او رساند.فرماندار با خوشحالى پا برهنه به استقبال او شتافت، دست بر گردنش انداخت، بوسه بر سر و چشم او زد و با اشتياق و علاقهى فراوان از احوال امام (علیه السلام) جويا شد.او نامهى امام را به فرماندار تفويض كرد او نامه را روى چشم خود گذاشت، باحترام آن بلند شد، و پس از مطالعه نامه امام دستور داد تمام اموال و لباسها و دارائى او را آوردند و ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و به هنگام اجراى اين اعمال مرتب ميگفت برادرم آيا ترا خوشحال ساختم؟ سپس پرونده حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و ذمهى او را از مطالبات برى ساخت و او را با خوشحالى و شادمانى مرخص كرد.مرد گرفتار بعنوان اداى برخى از حقوق برادرى او عازم بيت الله الحرام گرديد تا در موسم حج شركت كند و او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد.وقتى امام از اوضاع او آگاه شد بسيار خوشحال گرديد.آن مرد پرسيد آيا اين واقعه شما را خوشحال نمود؟
امام فرمودند: «بخدا قسم كه او مرا شادمان ساخت، امير المؤمنين را شاد ساخت»، (حياة الامام موسى بن جعفر ص 150)
اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدى الى اخيه معروفا او نفس عنه كربة، او ادخل على قلبه سرورا و هذا اخوك و السلام.جدم، رسول خدا را شادمان ساخت و خدا را نيز خشنود كرد» (17) اين داستان با همه آموزندگى و ايثار و گذشتى كه در بردارد گوياى اهتمام بليغ امام در توجه كامل به شئون مسلمانان است.
دعاى آن بزرگوار:
دعاهاى متعددى در كتابهاى مربوط به زندگانى امام از آن بزرگوار نقل گرديده كه هر كدام محتوى مفاهيم عالى و تعاليم ارزنده معنوى است كه در اين كتاب بعنوان تبرك دعائى را كه در مورد حرز و نگهدارى از آفات و شرور با خداى خود مناجات مينموده است مىآوريم و از خداوند بزرگ مسئلت داريم كه به بركت آن دعا كه بر زبان مبارك امام معصوم ما جارى شده است استقلال و عظمت كشورهاى اسلامى و حريم و منطقه نفوذ قرآن كريم بويژه كشور على بن ابيطالب (علیه السلام) و مهد تعاليم اهل بيت «ايران» عزيز را از شر اجانب و بيگانگان و استعمارگران محفوظ دارد و به پيروان على (علیه السلام) و اهل بيت او، آن رشد و بصيرت و اتحاد و يگانگى را عنايت فرمايد كه اين كشور را طبق دلخواه و مورد علاقهى آن بزرگواران اداره كنند و حقيقتا كشور ما را شايسته اهل بيت بنمايند كه آرزوى هر مسلمان وطن دوست و پايبند استقلال و عظمت كشور است.
متن دعا:
اسلام آئين كار و كوشش و تلاش و فعاليت است.تأكيد و سفارش اسلام بر فعاليت و كوشش فوق العاده، و بيرون از حد متعارف است، بحديكه كار كردن براى تامين پارهاى از ضروريات زندگى را بر هر فرد مسلمان، بصورت واجب كفائى تعيين كرده است از اينرو پيشوايان معصوم ما، كه راهنمايان اجتماع و چشم و چراغ امت هستند هر كدام در عهد خود با كارهاى معمولى آن عصر سر و كار داشتهاند و كشاورزى و زراعت كه حرفهى معمول آن روز بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است.آنان به امور زراعت و كشاورزى ميپرداختند و معاش خود را از آن راه تامين ميساختند.امام موسى بن جعفر (علیه السلام) هم زراعت و كشاورزى داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت ميورزيد.يكى از دوستان و شاگردان امام (علیه السلام) بنام حسن فرزند على بن ابى حمزه در اين باره ميگويد:
موسى بن جعفر (علیه السلام) را در مزرعه خود ملاقات كردم و مشاهده نمودم كه در مزرعه مشغول تلاش و فعاليت است به حدى كه از شدت حرارت و گرما، عرق تا قدمهاى مبارك او رسيده است.
گفتم: فدايت گردم كارگران و خدمتگزاران شما كجا هستند كه شما خودتان اين چنين مشغول كار شدهايد؟
امام فرمودند: «بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در زراعت كار و تلاش داشتند و كار خود را به ديگران واگذار نميكردند» .
عرض كردم آنان كيانند؟
پي نوشت :
1 ـ تحف العقول ص 302 سيرة الائمة الاثنى عشر ج 2 ـ 310 و عين عبارت فشرده اينست يتوارى خلف الجدار، و يتوقى اعين الجار و شطوط الانهار و مساقط الثمار و افنيه الدور و الطرق النافذه و المساجد و لا يستقبل القبلة و لا يستد برها و يرفع ثوبه و يضع بعد ذالك حيث يشاء
2 ـ المجالس اسنية سيد محسن جبل عاملى ج 2 ص 523 و منابع متعدد ديگر
3 ـ و فيك الاعيان، ج 4 ص 293
4 ـ المناقب ج 2 ص 379
5 ـ المجالس السنيه ج 2 ص 527 ارشاد مفيد ص 260
6 ـ ارشاد مفيد ص 277
7 ـ تفصيل داستان مزبور در كتابهاى: اخبر الدول ص 112 مختار صفوة الصفوة ص 153 نور الابهار ص 135 و بحار الانوار و احقاق الحق ج 12 و ديگر منابع تاريخى آمده است براى آگاهى بيشتر به اين منابع مراجعه گردد.
8 ـ روى عن موسى بن جعفر عليه السلام انه مر برجل من اهل السواد رميم المنظر فسلم عليه و نزل عنده و حادثه طويلا ثم عرض نفسه في القيام بحاجة ان عرضت له فقيل يابن رسول الله أتنزل الى هذا ثم تسأله عن حوائجه و هو اليك احوج.فقال عليه السلام:
عبد من عبيد الله و اخ فى كتاب الله و جار فى بلاد الله يجمعنا و اياه خير الآباء آدم و افضل الاديان الاسلام.
تحت العقول ص 413
9 ـ تتمة المنتهى ص 329 نقل از آية الكرسى استاد خطيب نامى آقاى فلسفى ص 191
10 ـ تاريخ بغداد ج 7 ص 73
11 ـ حياة الامام موسى بن جعفر نقل از كتاب الدر النظيم في مناقب الائمه مخطط در كتابخانه آيت الله حكيم در نجف.
12 ـ عمدة الطالب ص 185
13 ـ ارشاد ص 227 چاپ دار الكتب الاسلاميه
14 ـ المجالس السنية ج 2 ص 527
15 ـ حياة الامام موسى بن جعفر 1 ص 150
16 ـ الفصول المهمه ابن صباغ مالكى ص 219
17 ـ حياة الامام موسى بن جعفر ص 161
18 ـ مهج الدعوات ص 373
19 ـ من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 52