ارتباط با مبدأ عزت، سرّ مصونیت وحی

بحث در موضوع مشترک هفت سوره‌ای است که آغاز آنها، حرفهای مقطعه‌ی «حم» ذکر شده است، و این هفت سوره بنام «حوامیم سبعه» معروفند. چون حرفهای مقطع اوائل سور، رمزی است به مضمون آن سور و مضمونهای این هفت سوره
پنجشنبه، 23 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ارتباط با مبدأ عزت، سرّ مصونیت وحی
 ارتباط با مبدأ عزت، سرّ مصونیت وحی

 

نویسنده: آیت‌الله جوادی آملی

 

بحث در موضوع مشترک هفت سوره‌ای است که آغاز آنها، حرفهای مقطعه‌ی «حم» ذکر شده است، و این هفت سوره بنام «حوامیم سبعه» معروفند. چون حرفهای مقطع اوائل سور، رمزی است به مضمون آن سور و مضمونهای این هفت سوره مشترک است، لذا حروف مقطعه‌ی آغاز این هفت سوره هم مشترک است.
مهمترین مضمون مشترک این هفت سوره، تبیین خطوط کلی وحی، اصل ضرورت وحی، و بیان مبدأ وحی، و تشریح ره‌آورد وحی، و بیان نتیجه‌ی عمل به وحی است.
در سوره‌ی فصلت؛ که یکی از این «حوامیم هفتگانه» است، این چنین آمده؛ که این کتاب از مبدأ خدای عزیز و حکیم، فرستاده شده، یعنی وحی از مبدأ حکمت و عزت نازل شده است. چیزی که از حضور خدای حکیم نازل شود، حکمت است. و چیزی که از پیشگاه خدای عزیز تنزل کند، از عزت برخوردار است. بنابراین خود وحی و قرآن حکیم عزیز خواهد بود، زیرا از مبدأ حکمت و عزت نازل شده است.
خداوند متعالی؛ حکیم بالذات است، کتابش حکمت و حکیم بالعرض. خداوند متعالی عزیز بالذات است، کتابش عزیز بالعرض.
چون قرآن و همچنین وحی‌الهی حکیم است، محتوای او محکم و حکیمانه خواهد بود.
و چون عزیز و نفوذناپذیر است، مضمون او از عزت برخوردار بوده و نفوذ‌ناپذیر خواهد بود. لذا؛ با هیچ عاملی، نمی‌توان در برابر وحی خدا بنام «قرآن کریم» مقاومت کرد.
نه با شبهات علمی می‌توان در برابر وحی خدا ایستاد، زیرا سراسر این کتاب حکمت است. و نه با دسیسه‌ها و قدرتهای طغیانگر می‌توان این کتاب را خاموش کرد، زیرا همه آیات این کتاب؛ عزیز و نفوذ‌ناپذیر است. تسلیم هیچ قدرتی نخواهد شد، صلابت هیچ نیروی متصلبی در حریم قرآن اثر نمی‌گذارد.
نه با شبهات علمی می‌توان این کتاب را ابطال کرد، نه قدرت، و زور ستمگران می‌توان نور این کتاب را خاموش کرد. نه جهل اهل شبهه، نه زور زورمداران، نه قدرت شمشیر، نه نیرنگ شیطان، هیچ عاملی؛ توان مقاومت در برابر این کتاب الهی را ندارد «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (1)
آنها که کفر ورزیدند، و در برابر قرآن مقاومت کردند، از این عمل مشئوم خود طرفی نمی‌بندند. زیرا این کتاب باطل‌شدنی نیست. بطلان، در حرم امن قرآن راه ندارد، زیرا این کتاب عزیز است.
عزت؛ یعنی صلابت و نفوذ‌ناپذیری. آن سنگ مستحکم نفوذناپذیر را، می‌گویند «حجر عزیز». آن زمین مستحکم نفوذ‌ناپذیر را، می‌گویند «أرض عزاز» یعنی؛ سخت و نفوذ‌ناپذیر. آن انسانی که تسلیم زور نمی‌شود، نه تهدید در او اثر می‌کند و نه تطمیع در او راه پیدا می‌کند او «مؤمن عزیز» است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (2)
آن کتابی که؛ نتوان با اشکال در حریم آن کتاب، رخنه کرد، کتابی است عزیز. آن مطلب بلند و عمیقی که نتوان آن را با شبهه علمی ابطال نمود، و همچنین نتوان آثار او را از بین برد مطلبی است عزیز.
چون خدا؛ در سراسر عالم نافذ است، کلام خدا از تخوم ارض تا عنان سماء حضور دارد. نمی‌توان این کلام را از بالا سرکوب کرد، زیرا این کلام «مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ‌» (3) است، و از پیشگاه خدای عزیز آمده.
دستی بالاتر از قرآن نیست، که بخواهد این کتاب را خوار و فرسوده کند. و چون به اعماق جهان هستی راه دارد، نیرویی نیست؛ که از اساس و پایه‌های این کتاب؛ به این کتاب، راه پیدا کند، و او را ریشه کند.
پس؛ هیچ ممکن نیست، این کتاب باطل بشود. لذا فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ» نه در زمان نزول وحی، نه بعد از آن. نه در زمان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و نه بعد از ارتحال آن حضرت. زیرا اگر چیزی از حق محض نشأت گرفت، مصون از بطلان است. هم در حال، هم در آینده.
و چون مقابل عزت؛ ذلت است، و رویارویی حق؛ باطل است، لذا سخنان کسانی که در برابر قرآن به مقابله برخاستند و افرادی که در برابر انبیاء و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مبارزه ایستاده‌اند هم از بالا سرکوب می‌شود و هم از اساس و پایه ویران خواهد شد «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ» (4) یعنی خدا خانه‌ی کسی که در برابر وحی ایستاد، از پایه ویران می‌کند.
فرمان خدا قواعد و پایه‌های کاخ بیدادگر را منهدم می‌نماید.
آن انسانی که، بنای اشکال و شبهه را، در برابر وحی خدا چید و احداث کرد، خدا ریشه‌های شبهات و ساختار اشکال و نقد و شبهه‌ی آنها را از ریشه و پایه ویران می‌کند. اما وحی آسمانی نه از پایه و ریشه آسیب می‌بیند، نه از بالا سرکوب می‌شود زیرا «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه».
خدای سبحان وقتی شبهات و اشکالات منکران وحی را نقل کرد، و رد نمود، آنگاه می‌گوید؛ هنگامی که متفکرانشان در برابر ره‌آورد وحی ماندند، بفکر توطئه و نقشه مشؤوم افتادند، گفتند؛ اکنون که با برهان و استدلال؛ در برابر وحی، نمی‌توان مقاومت کرد، با غوغا و بلوا و هوچیگری، جلو پیشرفت وحی را می‌گیریم.
تصمیم مشرکین، این شد که؛ در برابر وحی غوغا کنند. فریاد و غریو سر بدهند، نگذارند سخن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به سمع دیگران برسد. نگذارند مردم سخنان آن حضرت را بشنوند. نگذارند مجلس درس حضرت رسول به آرامی برگزار شود.

تصمیمشان را خدا در همین سوره بیان کرد و آن تصمیمشان را هم بی‌ثمر اعلام کرد. و آن تصمیم این است که گوش به قرآن ندهند و باغوغا و غریو، فریاد و بلوا و آشوبگری جلو وحی خدا را بگیرند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌» (5) گفتند؛ نه خود گوش به وحی بدهید؛ و نه بگذارید دیگران به آن گوش بدهند. نه خود در مجلس درس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور پیدا کنید، و نه بگذارید دیگران حاضر شوند و شرکت کنند.

«لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» خودتان گوش فرا ندهید و گرایش پیدا نکنید. «وَ الْغَوْا فِیهِ» با لغو و غوغاسالاری و بلوا و غریو و هوچیگری، مجلس درس پیغمبر را به هم بزنید. نه بروید، نه بگذارید دیگران بروند. نه بپذیرید و نه بگذارید دیگران بپذیرند. این تصمیم کفار به عنوان بهترین مبارزه در برابر وحی بود.
«لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌» شاید، با این دو کار پیروز بشوید. شاید با این غوغاسالاری غالب بشوید. شاید با به هم زدن مجلس درس قرآن حضرت، ظفرمند بشوید.
نه تنها؛ درباره‌ی مجلس درس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) این تصمیم را داشتند بلکه اصولاً کفار و منافقین را، قرآن با این خط‌مشی معرفی می‌کند. که، اینها در برابر معارف و فضائل اخلاقی و کارهای خیر، نه خود انجام می‌دهند، نه می‌گذارند دیگران انجام بدهند «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ» (6) فرمود؛ کفار و منافقین هم ناهی‌اند و هم نائی.
هم خود از حریم وحی الهی دورند، هم دور دارنده دیگران‌اند. هم خود حاضر نیستند سخن حق را بشنوند و هم نمی‌گذارند دیگران حاضر شوند.
نائی با همزه، یعنی دور. ناهی یعنی بازدارنده. نه خود اقدام به پذیرش کلام حق می‌کنند، نه می‌گذارند دیگران در تحصیل فضائل اقدام کنند. نه خود؛ دست به کار خیر دارز می‌کنند، و در راه خیر، قدم برمی‌دارند، نه می‌گذارند؛ دست کسی به کار خیر، دراز شود، و کسی به طرف امر خیر قدم بردارد.
این برنامه‌ی کلی کفار و مشرکین در برابر وحت انبیاء است که در این سوره هم فرمود؛ نه خود به مجلس ارشاد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌آیند، نه می‌گذارند دیگران در مجلس درس قرآن حضور پیدا کنند.
اما! نه تنها؛ این دسیسه‌ها، سودمند نخواهد بود، بلکه درباره پایان کار این دسیسه‌گران چنین می‌فرماید: «فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (7) اینها را، ما به عذاب شدید گرفتار می‌کنیم. عذابی که؛ مقدار اندک آن که چشیده شود، به شدت دردناک خواهد بود.
در این آیه، فقط مقدار ذوق و چشایی آن عذاب مطرح است، نه اصل آن که به هیچ وجه قابل تحمل نمی‌باشد. زیرا فرو رفتن در عذاب قیامت، یا خوردن آتش آن غیر از چشیدن آن است. مثلاً؛ انسان یک وقت در دریا فرو می‌رود، یک وقت مقداری از آب آن را می‌چشد. چشیدن غیر از فرو رفتن است. فرمود؛ آن عذابی که در قیامت در آن فرو می‌روند اگر مقداری از آن عذاب را بخواهند بچشند شدید است، چه رسد به خود عذاب.
بعضی از آثار آن عذاب را، قرآن کریم این چنین معرفی می‌کند:
«یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ» (8) از هر طرف نشانه‌ی مرگ، به سراغ او می‌آید ولی او نمی‌میرد تا از درد برهد. چون از هر طرف عذاب قیامت او را در برمی‌گیرد و از هر سوی هم، درد کشنده را بر او تحمیل می‌نماید.
یعنی هم از راه لامسه؛ عذاب کشنده را، لمس می‌کند «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا» (9) و هم از راه ذائقه؛ عذاب کشنده را می‌چشد، برای اینکه «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (10) و هم از راه سامعه؛ عذاب کشنده را احساس می‌کند. و می‌شنود «سَمِعُوا لَهَا شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ» (11)
چه اینکه صیحه‌ی اصل قیامت، آن چنان سخت و تحمل‌ناپذیر است که هیچ مقاومت، در برابر آن ممکن نیست. و نیز با باصره، عذاب کشنده را از درون و بیرون مشاهده می‌کند «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً». (12)
گرچه بصورت کور محشور می‌شود، و می‌گوید؛ پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی؟ من در دنیا بینا بودم! «لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (13) و از مشاهده مناظر لذت‌بخش محروم است، ولی مناظر دردناک را، با باصره می‌بیند، که دیدن آن‌ها به نوبه‌ی خود کشنده است.
همچنین دیگر عذابهایی که، از بیرون بر او تحمیل می‌شود، تحمل می‌کند. و مهمتر از همه؛ نارالله است، که از فؤاد و درون او سر می‌کشد. «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (14). اصل آن عذاب، به هیچ‌وجه قابل تحمل نیست و در این آیه می‌فرماید؛ مقدار کمی از آن عذاب که به حد ذوق و چشیدن، درمی‌آید شدید است. چه رسد؛ به اصل عذاب.
«فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ» اینها را، به کیفر بدترین اعمالشان مجازات می‌کنیم، چه اینکه درباره‌ی مؤمنین فرمود: «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (15) یعنی جزای بهترین اعمالشان را به اینها می‌دهیم.
سر اینکه خداوند کیفر بدترین اعمال آن‌ها را، به ایشان می‌دهد این است که؛ اینها کاملاً با تمام توان در برابر وحی الهی ایستاده‌اند ولی کاری از پیش نمی‌برند. نه با ایجاد شبهه، نه با غوغا و فریاد. نه دانشمندان مادی، نه بلواگران مادی. نه جاهل‌ها؛ با فریاد، نه دانشمند‌ها با فکر و اندیشه، هیچ کدامشان در برابر وحی خدا توان مقاومت را ندارند.
قرآن کریم می‌گوید؛ اینها می‌خواهند با دهان نور خدا را خاموش کنند. عده‌ای با تبلیغات، عده‌ای با غوغا و فریاد. آن دانشمندانشان؛ با شبهه‌ها و تبلیغات علمی، که از بیان و بنانشان منتشر می‌شود، و آن نادان‌هاشان؛ با فریاد. که هر دو از یک جا نشأت می‌گیرد. فرمود: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» (16) اینها می‌خواهند نور خدا را با دهان‌ها خاموش کنند.
هرگز؛ نور آفتاب، با فوت دهان خاموش نمی‌شود. هر چه انسان نادان، در برابر آفتاب قرار بگیرد و با دهان فوت کند نور آفتاب افسرده نخواهد شد. فرمود؛ نور قرآن، با فوت دهان غوغاسالارها، خاموش نخواهد شد، و نور قرآن با فوت دهان تبلیغ کننده‌های سوء خاموش نخواهد شد.
آن دانشمند مادی؛ شبهه ایجاد کند با دهان، آن جاهل مادی فریاد بکشد با دهان، هر دو؛ به منزله‌ی فوت دهان است، در برابر آفتاب.
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» (17) خدای سبحان در چند جای قرآن فرمود؛ تصمیم کفار این است که؛ با دهان نور خدا را خاموش کنند، یا با تبلیغ سوء یا با فریاد کشیدن. و هرگز موفق نمی‌شوند ولی هر آتشی را که مشرکین مشتعل کردند، خداوند آن را خاموش می‌کند.
این دو اصل قرآنی است. یک اصل آن است که، نور خدا با هیچ دهانی خاموش نخواهد شد. «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ».
اصل دیگر قرآنی این است «کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ» (18) هر وقت کفار و بداندیشان آتش جنگ علیه اسلام را افروختند خدا آن را خاموش کرده است. پس نار کافر را خدا خاموش می‌کند، ولی نور وحی را هرگز هیچ عاملی نمی‌تواند خاموش کند.
در این کریمه هم فرمود؛ اینها می‌خواهند با زبان و دهان، جلوی وحی را بگیرند ولی مقدورشان نیست و کیفرشان همین است که اشاره شده. «ذلِکَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ‌» (19) و سر حقیقی صیانت قرآن، از گزند زبان بداندیشان همان، عزیز بودن قرآن کریم است «إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ».
اگر چیزی بخواهد به عنوان شبهه‌ی علمی در او رخنه کند، و او را از استحکام علمی بیندازد، ممکن نیست. اگر بیگانه‌ای بیاید در حریم این کتاب تصرف کند، و کم و زیاد کند ممکن نیست. اگر بیگانه‌ای بیاید، این کتاب را جابه جا کند که به هدف او، و به اصل محتوای او، و به اصل ره‌آورد وحی آسیب برساند، ممکن نیست.
چون انسان را باید خدا بپروراند، و برای پرورش انسان، راهی جز وحی نیست. و اگر این وحی در دسترس تحریف و تغییر و تبدیل قرار بگیرد و وحی دیگری نیاید که ضعف آن را جبران نماید، مسیر مستقیم انسانیت آسیب می‌بیند و این ضایعه با هدف آفرینش سازگار نیست.
لذا در سوره حجر فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌» (20) و در همین سوره محل بحث فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ».
و دلیل مصونیت این قرآن، همان عزت او است «إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ» این کتابی است؛ نفوذناپذیر، نه نفوذ علمی، نه نفوذ عملی، نه می‌توان با شبهه در این کتاب رخنه کرد، نه می‌توان با زور جلوی پیشرفت این کتاب را گرفت. موجود مستحکم نفوذناپذیر را می‌گویند «عزیز»، لذا قرآن و اهل قرآن عزیز خواهند بود.
«تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» این از پیشگاه خدایی است که، حکیم است و تمام کارهای او محمود. بنابراین به هیچ‌وجه در برابر وحی نمی‌توان ایستاد. وقتی انسان نتوانست در برابر وحی بایستد، چاره‌ای جز پذیرش آن ندارد. اگر عقل و خرد است آن را می‌پذیرد.
اگر کسی خواست در برابر آن مقاومت کند با دست و پای خویش به هلاکت خود اقدام کرده است «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ» (21) قرآن می‌گوید؛ اگر کسی تباه شد و به هلاکت رسید، بعد از روشن شدن و آفتابی شدن مطلب است. این چنین نیست که هلاکت بدون حجت و بینه باشد. چه اینکه سعادت و موفقیت هم، بعد از روشن شدن حق خواهد بود «وَ یَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» (22)
مطلب روشن را که چون آفتاب، ظاهر و هویدا است می‌گویند «بَیِّنَةٍ». رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق نقل مرحوم محقق (رضوان‌الله تعالی علیه) در شرائع، برای شاهد وظیفه‌ای معین کرده؛ فرمود؛ اگر مطلب برای تو، مثل آفتاب روشن است شهادت بده والا نه «علی مثلها فاشهد أودع» (23) یعنی اگر مطلب مانند آفتاب برای شما روشن شد طبق آن گواهی بده وگرنه گواهی نده.
شهادت را می‌گویند «بَیِّنَةٍ» یعنی بین و روشن و آشکار. در آن آیه هم خدا فرمود؛ مطلب قرآن کریم چون آفتاب روشن شده است، و هر کسی در برابر حق که چون آفتاب روشن است به مبارزه ایستاد قطعاً هلاک می‌شود و هلاکت او هم بعد از بَیِّنَةٍ و روشن شدن است.
و باز در همین سوره می‌فرماید؛ آنها که در برابر قرآن ایستاده‌اند، عمداً، با دست خود چشم خود را نابینا، و گوش خود را ناشنوا کرده‌اند. «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ» (24) این کتاب نسبت به مؤمنین هدایت و شفاء است، تمام بیماریهای اعتقادی و اخلاقی و غیره را درمان می‌کند.
جهل که بدترین بیماری درونی است، با علم او درمان می‌شود. شک که بیماری درونی است، با یقین او معالجه می‌شود. اندوه و غم که بیماری درونی است، با آرامش او حل می‌گردد. ترس و هراس که بیماری درونی است با طمأنینه او درمان می‌پذیرد. اضطراب و نگرانی از آینده، که بیماری درونی است با ثبات و عزم او بهبود می‌یابد.
لذا مؤمن؛ نه ترسی دارد، و نه اندوهی. بر خلاف کافر و منافق؛ که بین این دو دیواره‌ی ترس و غم همیشه در عذابند. زیرا مؤمنین در پرتو قرآن به ولایت می‌رسند که خاصیت ولایت، نجات از این گونه عوامل سوء می‌باشد «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌». (25)
سر اینکه انسان مؤمن از هیچ عاملی نمی‌هراسد، و درباره هیچ امری احساس حزن و غم نمی‌کند، آن است که آینده‌ی خود را روشن می‌بیند. و نسبت به گذشته، غمگین نیست. و نسبت به آینده هراسناک نخواهد بود، چون از گذشته‌اش راضی است، و به آینده‌اش امیدوار.
مؤمن، گذشته روشنی دارد و آینده‌ی روشنی. لذا نه گذشته‌اش غمگینش می‌کند، نه آینده‌اش او را هراسناک.
اما سر آنکه کافر همواره در خوف و حزن است، با اینکه همه‌ی مزایای مادی را به ظاهر دارد، این است که؛ از آینده نگران می‌باشد، که شاید به فقر مبتلا بشود، یا اینکه نمی‌داند چند سال زنده است، و در درون او، مرض ترس، و بیماری اندوه ریشه کرده، و قرآن برای او شفاء نیست. زیرا او این داروی تربیت انسانی را، استعمال نمی‌کند لذا همواره مریض است «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». (26)

هرگز کافر آرام نمی‌گیرد. هرگز کافر و غیرمسلمان از غم و اندوه نمی‌رهد. هرگز به یقین نمی‌رسد. هرگز دستش به دامنه‌ی یقین نمی‌رسد، و هرگز دامن او از دست شک وتردید رها نمی‌شود. پایش به شک فرو رفته، دستش به یقین نرسیده، در این بین فشار می‌بیند «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (27) شیطان او را به تنگدستی تهدید می‌کند. آری کسی که از تکیه‌گاه اصیل امید و آرامش اعراض نمود، دچار فشار هراس و اندوه خواهد شد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (28) چه اینکه اگر کسی به تکیه‌گاه اصیل طمأنینه و امید، اعتماد کرد هرگز در هیچ کاری فرو نمی‌ماند «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (29) هیچ مرضی بدتر از بیماری دل نیست و هیچ دارویی، چون قرآن کریم شفابخش دردهای دل نخواهد بود که: «شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ» (30) هم در بحثهای علمی، شک و تردید و اشکال را حل می‌کند. هم در بحثهای عملی، حزن و ترس را برطرف می‌کند. هم در مسائل علمی یقین می‌آورد، هم در مسائل عملی، طمأنینه و آرامش می‌بخشد. مؤمن آرام است.

یکی از اساتید ما در حکمت الهی، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محی‌الدین الهی قمشه‌ای - رضوان‌الله تعالی علیه - آن روزی که ایران آشوب بود، و از هر طرف این کشور اسلامی مورد تهاجم شرق و غرب بود، این بزرگ حکیم الهی در حالی که برای نوشتن مطالب عقلی قلم در دست داشت، وقتی خبر به ایشان رسید کشور در آتش است، در کمال آرامش فرمود: «لَنْ یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا» (31) چیزی جز خواست خدا به ما نمی‌رسد. مائیم و طمأنینه، مائیم و آرامش، مائیم و استقامت، مائیم و استواری.
از امیرالمؤمنین - علیه افضل صلوات المصلین - رسیده است که در جنگ بدر، چون اولین نبرد اسلام علیه کفر بود، و مسلمانان صدر اسلام سابقه رزمی نداشتند و از امکانات جنگی هم برخوردار نبودند، و سپاه دشمن هم چندین برابر آنان بود و امکانات نظامی و تجهیزات دشمنان نیز چندین برابر بود، و همینطور رفاه اقتصادی آنها چندین برابر بود، لذا عده‌ای از آن جنگ نابرابر، نگران بودند، ولی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شب تا صبح در کنار درخت به عبادت و نیایش پرداخت، و لحظه‌ای اضطراب در حرم امن قلب مطهر آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) راه نداشت.
زیرا اضطراب مرض قلب است و طمأنینه، سلامت قلب. و آنان که دارای قلب سلیمند از مرض نوسان و اضطراب محفوظند. آنها که «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» گرفتار اضطرابند. آنها که مشمول «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ » (32) می‌باشند از طمأنینه کامل برخوردارند.
قرآن کریم؛ هم اشکالات را که در حکمت نظری، مرض قلب است با برهان حل می‌کند و شفاء می‌بخشد، و هم خوف و حزن و اضطراب را که در حکمت عملی مرض قلب است، با تهذیب و تصفیه، شفاء می‌بخشد، و قلب را آرام می‌کند. مگر نه آن است که خدای سبحان عهده‌دار تأمین روزی است؟ فرمود: «مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» (33)
مگر نه آن است که، این همه حیوانات درنده و خزنده را خدا روزی می‌دهد؛ مگر نه آن است که خدا هیچ مار و عقربی را بدون روزی خلق نکرد؟
مگر نه آن است که طبق بیان مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین «یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و... و اختلاف النینان فی البحار الغامرات» (34) ضجه و ناله و لابه‌ی تمام وحش‌های بیابانها را خدا می‌بیند و می‌داند. مگر نه آن است که رفت و آمد همه‌ی ماهیها را، در دل دریاهای عمیق خدا می‌بیند؟ تمام لابه‌ها و ناله‌ها و فریادهای وحشی‌های جنگل‌ها و غارها و بیابانها، همه و همه را، خدا می‌بیند و پاسخ می‌دهد.

حاجت موری ز علم غیب بداند*** در بن خاری ز صخره صماء

پس اضطراب برای رزق وجهی جز وسوسه شیطان ندارد. ما رزق می‌خواهیم، ولی خیال می‌کنیم باید آن قدر ذخیره کنیم که انباردار دیگران باشیم. «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً» (35) خدای سبحان حب انبوه نسبت به مال را نکوهش می‌کند و آن را یک نحو بیماری می‌داند. ولی انسان مؤمن در سایه قرآن کریم از این مرض رها شده به سلامت سخا و طمأنینه رسیده است.
«هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ» هم در حکمت نظری هدایت است، هم در حکمت عملی شفاء. هم عقل نظری را هدایت می‌کند، هم عقل عملی را درمان می‌نماید «وَالذَّینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى» کسانی که ایمان نمی‌آورند در گوش آن‌ها، سنگینی است و این قرآن برای آن‌ها نابینایی است. آیه همین سوره این است «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ». (36) کسی که به آیات الهی گوش فرا نمی‌دهد و نمی‌گذارد دیگران گوش فرا دهند هم در مسائل علمی مریض است و گرفتار جهل و شک خواهد شد، هم در مسائل عملی بیمار است و گرفتار حزن و ترس خواهد بود.
ولی مؤمن، هم در مسائل علمی به یقین و نورانیت رسیده است زیرا خدای رحمان از طریق علوم قرآنی عهده‌دار تعلیم اوست «الرَّحْمنُ‌ عَلَّمَ الْقُرْآنَ‌ خَلَقَ الْإِنْسَانَ‌ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ‌» (37) و هم در مسائل عملی به جایی رسیده است که آن موطن مصون از خوف و غم است. «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌».

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی فصلت، آیات 41، 42.
2. سوره‌ی منافقون، آیه‌ی 8.
3. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 2.
4. سوره‌ی نمل، آیه‌ی 26.
5. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 26.
6. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 26.
7. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 27.
8. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 17.
9. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 56.
10. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 49.
11. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 7.
12. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 12.
13. سوره‌ی طه، آیه‌ی 125.
14. سوره‌ی همزه، آیات 6و 7.
15. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 7.
16. سوره‌ی صف، آیه‌ی 8.
17. سوره‌ی صف، آیه‌ی 8.
18. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 64.
19. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 28.
20. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9.
21. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9.
22. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 42.
23. شرایع کتاب الشهادات.
24. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 44.
25. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 62.
26. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 10.
27. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 268.
28. سوره‌ی طه، آیه‌ی 124.
29. سوره‌ی طلاق، آیه‌ی 3.
30. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 57.
31. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 51.
32. سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 89.
33. سوره‌ی هود، آیه‌ی 6.
34. نهج‌البلاغه فیض خطبه 189.
35. سوره‌ی فجر، آیه‌ی 20.
36. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 5.
37. سوره‌ی الرحمن، آیات 1 تا 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط