حضور اهل بیت (ع) در میان ایرانیان

به جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و احتمالاً امام باقر (علیه‌السلام) دیگر اهل بیت (علیهم‌السلام) - که در این نوشتار مقصود از آنان همه معصومان‌اند - به مناطقی که برخی ایرانیان در آنها حضور
جمعه، 24 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
حضور اهل بیت (ع) در میان ایرانیان
 حضور اهل بیت (علیهم‌السلام) در میان ایرانیان

 

نویسنده: سید محمود سامانی

 

به جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و احتمالاً امام باقر (علیه‌السلام) دیگر اهل بیت (علیهم‌السلام) - که در این نوشتار مقصود از آنان همه معصومان‌اند - به مناطقی که برخی ایرانیان در آنها حضور چشمگیر داشته‌اند، مسافرت و رفت و آمد کرده‌اند و حتی برخی از اهل بیت (علیهم‌السلام) مانند عسکریین (علیهماالسلام) در این مناطق، اقامت چند ساله داشته‌اند. بنابر گزارش‌هایی، در این سفرها برخی ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) تماس‌های مستقیم داشته، مجذوب سیمای نورانی و سلوک اسلامی و انسانی آنان شدند. بی‌تردید این‌گونه دیدارها، در آشنایی و مهرورزی ایرانیان به ائمه (علیهم‌السلام) مؤثر بوده و موجب گسترش تدریجی هواخواهان آنان در این مناطق شده و مناسبات با یکدیگر را رقم زده است.
نخستین امام شیعیان، امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بنا به مقتضیات و شرایط آن روز، پس از پیروزی در نبدر جمل در سال 36 هجری، از بازگشت به مدینه خودداری کرد و شهر کوفه را به پایتختی برگزید. حضور قریب به پنج ساله‌ی آن حضرت در عراق که ایرانیان بسیاری از زمان‌های گذشته در آن ساکن بودند و مرکزیت سیاسی ایرانیان از زمان اشکانیان تا سقوط ساسانیان به شمار می‌رفت، به طور طبیعی مناسبات ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) را موجب می‌شد؛ مضافاً بر آنکه پس از فتح ایران به دست مسلمانان عرب، ایرانیان بسیاری از جمله نومسلمان به شهرهای تازه تأسیس کوفه و بصره روی آوردند و تحت عنوان «موالی» شناخته می‌شدند. آنان از نزدیک امیرمؤمنان و برخی دیگر از اهل بیت (علیهم‌السلام)، چون حسنین (علیهماالسلام) را دیده، با آنان آشنایی یافتند. علاوه بر ایرانیان ساکن کوفه، رفت و آمدهای ایرانیانِ دیگر مناطق به آن شهر - که مرکز خلافت بود - امکان آشنایی را فراهم می‌ساخت. نیز نزدیکی شهرهایی مانند مدائن، ساباط، انبار به کوفه که ایرانیان بسیاری در آنها ساکن بودند، طبعاً دیدارهایی با امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و برخی دیگر از اهل بیت (علیهم‌السلام) را رقم می‌زد.
برخی ایرانیان سخنان امام علی (علیه‌السلام) و عملکرد آن حضرت را در عراق شنیده و دیده بودند و هر یک از آنها کافی بود تعدادی را به مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) و هواخواهی از آنان سوق دهد. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) با خطابه‌ها و سخنان گهربار خود، خط فکری مسلمانان را ترسیم می‌کرد. در این میان، برخی مخاطبان آن حضرت در عراق، ایرانیان بودند. بنابر نوشته یکی از شرق‌شناسان: «یکی از علل گرایش خراسانیان و دیگر ایرانیان به تشیع این بود که آنان شیوه‌های انسانی را جز در حط فکری امام علی (علیه‌السلام) نیافتند». (1)
از شواهد و قرائن بر می‌آید که ایرانیانِ بسیاری در کوفه پای منبر خطابه امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بودند، به طوری که اشعث بن قیس کندی از بزرگان قبیله کنده از عرب جنوبی که همچون برخی دیگر از اشراف عرب، تعصب عربی خاصی داشت، به این حضور و رابطه گرم آن حضرت با ایرانیان اعتراض کرد و خطاب به امیرمؤمنان (علیه‌السلام) گفت: «غلبتنا هذه الحمراء علی وجهک»: حمراء (ایرانیان) در پیش روی تو، بر ما چیره شده‌اند و تو مانع آنان نمی‌شوی! (2) برخورد اشعث، حکایت از روحیه نژادپرستی و برتر دانستن عرب بر عجم است و این چیزی بود که امام علی (علیه‌السلام) با آن مخالف بود و ملاک برتری انسان‌ها را تقوای آنان می‌دانست و از تحقیر انسان‌ها چه عرب و چه عجم به شدت دوری می‌کرد.
گویند امام در جواب اشعث فرمود: «من یعذرنی من هؤلاء الضیاطره...»: چه کسی معذور می‌دارد مرا از این شکم گنده‌ها. یکی از آنان باز می‌گردد و در بستر نرم استراحت می‌کند و قومی در هوای گرم برای خدا فعالیت می‌کنند. آن‌گاه از من می‌خواهند آنان (ایرانیان) را طرد کنم تا از ستمکاران (نادانان) باشم. قسم به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید از رسول خدا شنیدم که فرمود: هر آیه آنان (ایرانیان) به خدا سوگند روزی شما را به سبب اسلام با شمشیر خواهند زد، همان‌گونه که در آغاز، ما آنان را زدید. (3) این گزارش با تفاوت‌های اندکی در منابع دیگر نیز منعکس شده است.
به نقل یعقوبی امام علی (علیه‌السلام) پس از نبرد جمل، در بصره بیت‌المال را به طور مساوی تقسیم کرد و به موالی همانند سهم عرب‌ها داد. هنگامی که به نحوه تقسیم آن حضرت اعتراض شد، حضرت فرمود: «قرأت مابین الدفتین فلم اجد لولد اسماعیل علی ولد اسحاق فضل هذا و اخذ عودا من الارض فوضع بین اصبعیه...»: تمام قرآن را تلاوت کردم و برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق به اندازه این چوب برتری نیافتم. (4)
برقراری مساوات در تقسیم بیت‌المال در عمال امیرمؤمنان به گونه‌ای بود که برخی مدعی شده‌اند، امام علی (علیه‌السلام) موالی را بر عرب برتری داده است. (5) سخن چنین کسانی اتهامی بیش نیست. آنچه امام علی (علیه‌السلام) انجام داده، احترام به مسلمانان غیر عرب بوده است. (6) لطف در حق مردمی که طرد شده‌اند، به معنای برتر دانستن نیست؛ ضمن آنکه تقسیم بیت‌المال میان مسلمانان سابقه داشت و آن اقتدا به سیره رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.
حضور امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در عراق ایجاب می‌کرد آن حضرت به برخی از شهرهای آن سرزمین که دست‌کم بخشی از مردم آن ایرانی بودند، وارد شود و ملاقات‌هایی میان ایشان صورت گیرد؛ برای نمونه در گزارش مشهوری آمده است: هنگامی که آن حضرت در مسیر صفین به شهر انبار، یکی از شهرهای ایرانی رسید، دهقانان آن طبق رسوم قبلی خودشان، جهت ابراز احساسات به آن حضرت، از مرکب‌های خود پیاده شده و با هلهله و شادی شروع به دویدن کردند؛ اما آن حضرت که نمی‌خواست آنان به پیروی از سنت ناخوشایند و ذلت‌بار شاهان، شخصیت انسانی خود را خوار سازند، روش آنان را نهی کرد و به ایشان درس عزت نفس داد. (7)
از دیگر شهرهای ایرانی که امام علی (علیه‌السلام) بدان سفر کرده، می‌توان از مدائن یاد کرد. گویند امام در آن شهر در طاق کسرا نماز خواند (8) که به طور طبیعی برخی از مردم، آن حضرت را از نزدیک دیده و با او آشنایی یافتند. وانگهی ایران در عصر آن حضرت، بخشی از قلمرو اسلامی و تحت حکومت او بود و مردم ایران از طریق کارگزاران امام، با وی در ارتباط بوده، مناسباتی داشته‌اند و از این طریق با شاخص‌ترین چهره اهل بیت (علیهم‌السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آشنایی می‌یافتند. امام علی (علیه‌السلام) هر چند در فتوحات شرکت نداشت، خلفا از رأی و نظر پخته او بهره‌مند می‌شدند. از جمله مشورت‌دهی‌های آن حضرت، مشورت درباره فتح ایران بود. طبق گزارشی خلیفه دوم نامه ای از کارگزارش در کوفه، مبنی بر تحرک ایرانیان و فراهم ساختن سپاهی‌گران در نهاوند برای مقابله با مسلمانان و جبران شکست‌های خود دریافت کرد. خلیفه درباره حضورش در جنگ با ایرانیان با صحابه مشورت کرد و هر یک نظر خود را ارائه کردند. در این هنگام امیرمؤمنان با ملاحظه و سنجیدن همه جوانب قضیه، رأی خود را مبنی بر عدم حضور خلیفه در جنگ اعلام کرد که مخالف نظر برخی صحابه بود و عمر متقاعد شد. (9)
پس از شهادت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در سال چهلم هجری، حسنین (علیهماالسلام) چند ماهی (دست‌کم شش ماه) و تا پس از صلح با معاویه، در عراق حضور داشتند. آنان در ماجرای صلح، در مسیر حرکت برای رویارویی با معاویه، در مدائن - از مشهورترین شهرهای ایرانی و پایتخت اشکانیان و ساسانیان - حضور یافتند. (10) این پس از مجروح شدن امام حسن (علیه‌السلام) در ساباط به دست فردی از خوارج به نام جراح بن سنان اسدی صورت گرفت و اما جهت بهبودی نزد کارگزارش در مدائن، سعد بن مسعود ثقفی رفت. (11) ایرانیان این بخش از قلمرو اسلامی چه در این سفر و چه در دوران اقامت حسنین (علیهماالسلام) در دوران خلافت علی (علیه‌السلام) در کوفه، این بزرگواران را از نزدیک دیده بودند و بی‌تردید این دیدارها در تمایل و ابراز محبت آنان به اهل بیت (علیهم‌السلام) مؤثر بوده است.
درباره ارتباط برخی اهل بیت (علیهم‌السلام) با ایرانیان و سفر آنان به مناطقی مانند طبرستان گزارش‌های غیر صحیحی نیز در منابع منعکس شده است که به شدت مورد تردید است. مطابق گزارشی، امام حسن و حسین (علیهماالسلام) در فتح برخی از نقاط ایران شرکت داشته‌اند. در این باره برخی مورخان آورده‌اند: عثمان بن عفان، سعید بن عاص اموی را در سال 29 هجری والی کوفه کرد. مرزبان (12) طوس به سعید و به عبدالله بن عامر کریز که والی بصره بود، نامه نوشت و آن دو را به خراسان فراخواند. پس سعید به جنگ طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین فرزندان علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) نیز با وی بودند. (13) ابونعیم اصفهانی در این باره می‌نویسد: حسن به عنوان رزمنده وارد اصفهان شد و از آنجا به عزم ملحق شدن به مبارزان جرجان (نزدیک گرگان امروزی) عبور کرد. (14) سهمی نیز چنین گزارشی آورده است. (15) گفتنی است که در این گزارش به حرکت این دو امام از مدینه به کوفه اشاره نشده است.
درباره سفر حسنین (علیهماالسلام) به ایران، اولیاءالله آملی و به تأسی از وی، آقای مرعشی در صحت این اخبار تردید و آنها را رد کرده‌اند. آملی با اشاره به شاخ و برگی که به این خبر در افواه عمومی و باورهای اهالی مازندران داده شده، می‌نویسد:
حضور حسنین در سپاه سعید از دو جهت مردود است. نخست آنکه در سال شماری زندگانی این دو معصوم، اشاره‌ای به سفر آنان به طبرستان نشده است. دیگر آنکه حضور ایشان به همراه مالک اشتر نخعی که به دشمنی با خلیفه سوم مشهور بود، در سپاه والی وی صحیح نیست. (16) ضمن آنکه هیچ ارتباطی از اهالی مازندران با این دو امام و احیاناً اظهار ارادت به آنان در این دوران ثبت نشده است و در شمار اصحاب و یاران امام حسن و حسین (علیهماالسلام) نامی از طبری‌ها نیست. از این گذشته صرف اینکه طبری در شرح لشکرکشی‌های سعید به خراسان از حضور آنان یاد کرده، به معنای همراهی نیست. گزارش بلاذری (م 279 ق) سند ندارد و با تعبیر «فیما یقال» آورده شده است. وی می‌نویسد: «... پس سعید بن عاص به جنگ طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین فرزندن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) نیز با وی بودند». (17) طبری (م 310 ق) نیز می‌نویسد: در سال سی، سعید بن عاص با تنی چند از صحابه همچون حسن و حسین، حذیفه بن یمان، مالک اشتر و... به همراه سپاهی از کوفه به قصد خراسان راه افتادند...». (18) گزارش طبری را مورخان بعدی چون ابن اثیر، ابن کثیر و ابن خلدون با اندک تفاوت در عبارات نقل کرده‌اند. در این گزارش، حنث بن مالک فردی مجهول و علی بن مجاهد نیز کذاب و جاعل حدیث و علی بن محمد مدائنی نیز شخصی که در نقل حدیث قوی نیست، معرفی شده‌اند. (19) گزارش سهمی نیز تردیدآمیز است. وی می‌نویسد: «از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که به جرجان آمده‌اند، حسین بن علی، عبدالله بن عمر و حذیفه بن یمان‌اند و گفته شده حسن بن علی نیز آمده است». (20) ضمن آنکه سخن سهمی مستند نیست. زمان حضور آنان نیز مشخص نشده است. علامه سید جعفر مرتضی عاملی از محققان معاصر، این‌گونه گزارش‌ها درباره سفر حسنین (علیهماالسلام) به ایران را برای شرکت در فتوحات رد کرده است. (21) به نظر می‌رسد نقل چنین اخباری برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات خلفا، بوده است.
علاوه بر اقامت حدود پنج ساله حسنین (علیهماالسلام) در عراق در زمان خلافت امیرمؤمنان (علیه‌السلام)، خلافت کوتاه مدت (حدود شش ماه) امام حسن (علیه‌السلام) بر نیمه شرقی قلمرو اسلامی، خود موجب شناخت ایرانیان از اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌شد؛ هر چند آن حضرت نیز همانند پدرش با توجه به گرفتاری‌هایی که معاویه به وجود آورده بود، نتوانست به خارج عراق توجه داشته کند.
با روی کار آمدن یزید بن معاویه، امام حسین (علیه‌السلام) از بیعت با او سرباز زد و به همراه خاندانش، در پی دعوت مردم کوفه از آن حضرت، در سال 61 هجری، عازم عراق شد. این دومین سفر آن حضرت به این سرزمین بود که ایرانیان زیادی در آن ساکن بودند. هر چند گزارشی از مساعدت ایرانیان به امام حسین (علیه‌السلام) نداریم، اما بی‌تردید این سفر مهم و شهادتِ جانسوز سید الشهداء (علیه‌السلام) که یکی از برجسته‌ترین اعضای اهل بیت (علیهم‌السلام) بود؛ خاندانی که دست‌کم در آن زمان برای برخی ایرانیان مقیم کوفه و شهرهای مجاور شناخته شده بود - از زمینه‌های مهم آشنایی ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) محسوب می‌شود، (22) به ویژه آنکه نسل جدیدی از ایرانیان در عراق شکل گرفته بودند که تا آن زمان با اهل بیت (علیهم‌السلام) آشنایی نداشتند و شهادت آن حضرت و واکنش‌های مختلف به اقدام امویان و قیام‌های ضد اموی در سال‌های بعد موجب شناخت ایرانیان از اهل بیت (علیهم‌السلام) و پیوستن ایشان به این قیام شد.
حسن بصری (م 110 ق) که خود ایرانی تبار است، پس از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: «شانزده نفر از اهل بیت حسین همراه او شهید شدند که در آن زمان هیچ اهل بیتی همانند آنان یافت نمی‌شد». (23) درباره اینکه چرا ایرانیان مقیم عراق با امام حسین (علیه‌السلام) همراه نشدند، شاید بتوان گفت که غالب ایشان هنوز شناخت درستی از اهل بیت (علیهم‌السلام) نداشتند. نیز آنان تابع تصمیمات رؤسای قبایلی بودند که خود بدان‌ها وابسته بودند؛ ثالثاً تهدیدها و ارعاب‌ها و مسدود ساختن راهها را نیز می‌توان از دلایل عدم شرکت ایشان در حادثه کربلا برشمرد.
برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که حمراء - که گروهی از ایرانیان ساکن در کوفه و برخی دیگر از شهرهای عراق بودند - در این زمان ضمن وابستگی به قبایل عرب و پیروی از موضع آنان در تحولات سیاسی، به یک معنا مزدور نیز محسوب می‌شدند و بیشتر به دنبال منافع شخصی خود بودند. (24)
حضور امام سجاد (علیه‌السلام) در واقعه کربلا و افشاگری آن حضرت در کوفه، و دیگر مناطق در پی رخداد عاشورا و ذکر مظلومیت‌های اهل بیت (علیهم‌السلام) مسلماً در آشنایی ایرانیان با شجره طیبه، نقش قابل توجهی داشته است، چنان که چند سال پس از واقعه عاشورا مختار ثقفی با شعار «یالثارات الحسین» قیام کرد و ایرانیان بسیاری دعوت وی را اجابت کردند. همچنین بنابر اخباری، امام حسین (علیه‌السلام) برای زیارت امیرمؤمنان به عراق مسافرت کرده است. (25)
امام باقر (علیه‌السلام) در خردسالی در واقعه عاشورا حضور داشت و جزو اطفالی بود که به اسارت برده شد. (26) سن آن حضرت را در این زمان سه و یا چهار سال دانسته‌اند. (27) ابومخنف صاحب مقتل امام حسین (علیه‌السلام) با یک واسطه از امام باقر نقل می‌کند که: «به هنگام شهادت جدم (امام حسین (علیه‌السلام)) من چهار سال داشتم و شهادت او را به یاد دارم». (28)
امام باقر (علیه‌السلام) به همراه دیگر بازماندگان کربلا در افشای چهره و ماهیت قاتلان شهدای عاشورا نقش بارزی داشت. اصولاً هدف سیدالشهدا از همراه ساختن خاندان خود، پیام‌رسانی و تبلیغ بود. امام باقر (علیه‌السلام) نیز در تاکتیک اتخاذ شده (29) به عنوان یکی از اعضای شاخص اهل بیت (علیهم‌السلام) - به رغم سن کم - نقش داشت. خنثی‌سازی تبلیغات دشمن، تحریف‌زدایی، زنده نگهداشتن هدف و یاد سیدالشهدا از جمله فعالیت‌های اهل بیت از جمله امام باقر (علیه‌السلام) بود.
گزارش‌هایی نیز از سفر امام باقر (علیه‌السلام) در دوران امامت به عراق که گویا مخفیانه جهت زیارت امیرالمؤمنان (علیه‌السلام) و سیدالشهداء (علیه‌السلام) صورت می‌گرفت، در دست است. (30) هر چند که مشخص نیست آن حضرت در این سفرها - در صورت صحتشان -، با ایرانیان ارتباطی داشته است یا خیر.
با توجه به جایگاه رفیع علمی امام باقر (علیه‌السلام) که دانشمندان اهل سنت نیز بدان معترف‌اند. (31) مردمان از مناطق مختلف به آن حضرت مراجعه می‌کردند. اهل عراق از جمله آنان بودند که مشکلات علمی خود را از امام باقر (علیه‌السلام) می‌پرسیدند و با او ارتباط داشتند، چنان که ابرش کلبی از خلیفه اموی، هشام بن عبدالملک پرسید: «من هذا الذی احتوشته اهل العراق یَسألونه؟ قال هذا نبی الکوفه و هو یزعم انه ابن رسول الله و باقر العلم و مفسر القرآن»: این کیست که مردم عراق او را در میان گرفته و مشکلات علمی خود را از او می‌پرسند؟ هشام گفت: این پیامبر کوفه است که خود را پسر رسول خدا و شکافنده علم و مفسر قرآن می‌داند. (32) شاید از این رو هشام چنین تعبیری را برای امام به کار برد که شاگردان و راویان حدیثِ آن حضرت بیشتر کوفی بودند و ارتباط عراقیان با وی بیش از جاهای دیگر بود. در نقلی دیگر آمده است، هشام در سفر حج او را با تعبیر «المفتون به اهل العراق» معرفی کرده است، یعنی کسی که اهل عراق شیفته اویند (33) تردیدی نیست که در عراق موالی و ایرانیان بسیاری ساکن بودند؛ از این رو برخی با آن حضرت در ارتباط بودند. با ملاحظه‌ی فهرست شاگردان و راویانِ امام پنجم این مطلب روشن می‌شود.
امام جعفر صادق (علیه‌السلام) نیز افزون بر سفرهای پنهانی به عراق برای زیارت قبور اجداد خود که برخی بدان اشاره کرده‌اند، (34) در چند نوبت الزاماً به عراق سفر کرد و در برخی شهرها چون حیره، کوفه، بغداد و هاشمیه اقامت داشت. منصور عباسی (دوران حکومت: 136-158 ق) در میان علویان از امام صادق (علیه‌السلام) بیشتر از همه هراس داشت؛ از این رو این خلیفه پس از آنکه قیام نفس زکیه را در مدینه و نیز قیام برادرش ابراهیم را در بصره در سال 144 ق سرکوب کرد، امام صادق را به شدت تحت کنترل قرار داد. و این به رغم آن بود که آن حضرت بنابر مصالحی، خود را از مناقشات و کشمکش‌های سیاسی دور نگه داشته و به عبادت و تعلیم و تربیت افراد و گسترش فرهنگ اسلامی مشغول بود.
امام صادق (علیه‌السلام) در یکی سفرهایش قبر امیرمؤمنان را که مخفی بود، به برخی از همراهان خاصش نشان داد. سید محسن امین نوشته است:
چون آن حضرت به کوفه درآمد، دو رکعت نماز خواند. آن‌گاه اندکی دورتر برفت و دو رکعت دیگر نماز خواند و اندکی نیز دورتر برفت و دو رکعت دیگر نماز گزارد. از آن حضرت در این باره پرسش شد. فرمود: جای نخست، قبر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و دومین جای، محل رأس الحسین (علیه‌السلام) و جای سوم محل منبر قائم (علیه‌السلام) است. امام صادق (علیه‌السلام) بدین نحو گروهی از یارانش، از جمله ابونصر و عبدالله بن طلحه و معلی بن خنیس و یونس بن ظبیان و زراره و عده‌ای دیگر را بر محل قبر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در پشت کوفه و در همان مکان معروف راهنمایی کرد. پیش از این امام نیز حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) به همراه خادم خود برای زیارت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) از حجاز به عراق آمد و قبر آن حضرت را زیارت کرد و بازگشت؛ اما همه مردم از جایگاه آن قبر آگاهی نداشتند. (35)
احضارهای متعدد امام ششم به عراق به دستور منصور عباسی دومین خلیفه این خاندان، بدان سبب صورت می‌گرفت که وی به نقش محوری آن حضرت در میان علویان و نفوذ گسترده‌ی امام واقف بود و از ناحیه او احساس خطر می‌کرد. (36) برخی از منابع شیعی غیر تاریخی به هفت مورد از احضار امام صادق به عراق اشاره کرده و یادآور شده‌اند در تمامی این موارد، خلیفه عباسی تصمیم به قتل امام داشته است که امام با خواندن دعا، شر او را دفع کرده است. (37)
در طی سفرهای امام صادق (علیه‌السلام)، برخی ایرانیان با آن حضرت دیدارهایی داشته‌اند، چنان که ابوحنیفه، رئیس مذهب حنفی از مذهب‌های چهارگانه اهل سنت، از جمله کسانی بود که به دیدار آن حضرت نائل آمد. ابوحنیفه می‌گفت: «من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده ام» (38) وی مناظراتی نیز با آن حضرت داشت. (39) منابع در ایرانی تبار بودن ابوحنیفه اختلاف چندانی ندارند. (40)
به نقل شهرستانی، امام صادق (علیه‌السلام) از آنجایی که شیعیانش عمدتاً در عراق ساکن بودند و یا به دلایل دیگری، مدتی در عراق به سر می‌برده است. (41) برخی به اقامت و یا حضور امام صادق (علیه‌السلام) در هاشمیه (اولین پایتخت عباسیان اشاره کرده‌اند. (42) نزدیکی این شهر به کوفه و فراوانی ایرانیان در این منطقه ارتباط آنان با امام را آسان می‌کرد. نیز گفته شده آن حضرت در مسجد کوفه حضور می‌یافت و طالبان علم از هر سو برگرد او جمع می‌شدند و پرسش‌های علمی خود را از آن حضرت می‌پرسیدند. (43) طبق اظهارات حسن بن علی وشاء، وی نهصد تن از مشایخ حدیث را درک کرده که از امام صادق (علیه‌السلام) روایت می‌کردند. (44) افزون بر سفرهای امام و کارهای فرهنگی، اعزام مبلغِ آن حضرت به پاره‌ای از نقاط ایران و برقراری رابطه با پیروان نیز، زمینه آشنایی بیشتر ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) را فراهم می‌ساخت. (45)
یادآوری این نکته ضروری است که تشیع در ایران از همان آغازین سال‌های سده دوم هجرت، یعنی در زمان امام باقر (علیه‌السلام) ظهور و پس از شهادت آن حضرت، یعنی در عصر امام صادق (علیه‌السلام) گسترش یافت. این دو امام، شیعیانی در ایران داشتند که از طرق مختلف مسائلی را با آن حضرات در میان می‌گذاشتند و حقوق مالی خود را به سوی ایشان می‌بردند. (46) در گزارشی از گروه 72 نفره خراسانیان در مدینه با امام باقر (علیه‌السلام) یاد شده که در سفر زیارتی خود با آن حضرت ملاقات کردند و اموالی به آن حضرت تقدیم کردند. (47)
حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) نیز سال‌ها در زندان‌های مختلف عراق (بصره و بغداد) به سر برده است. (48) و در این مدت برخی ایرانیان، هم با خود آن حضرت از نزدیک دیدار می‌کردند و هم سجایای اخلاقی و زهد و عبادت آن حضرت را از زبان دیگران می‌شنیدند، چنان که موسی بن ابراهیم مروزی ساکن بغداد؛ با آن حضرت دیدار داشت. وی پیش‌تر از مأموران پلیس آن شهر بود و سپس به حلقه راویان پیوست. مروزی زمانی که امام کاظم (علیه‌السلام) در بغداد زندانی بود، از آن حضرت حدیث شنید. گفته شده وی تا سال 229 زنده بوده است. (49)
حتی در میان برمکیان (از خاندان ایرانی صاحب منصب در دستگاه خلافت عباسی) به رغم وابستگی به عباسیان، برخی به ستایش و تمجید از امام کاظم (علیه‌السلام) پرداخته‌اند و مطابق گزارش‌هایی نمی‌خواستند؛ دستان خود را به خون آن حضرت آغشته سازند؛ اما شاید به جهت تبرئه خود نزد هارون از هواخواهی علویان و نیز برای حفظ قدرت و موقعیت خود، در به شهادت رساندن آن امام نقش داشتند. (50) البته اقوال دیگر نیز در این باره وجود دارد.
سفر امام رضا (علیه‌السلام) به ایران از مهم‌ترین راه‌های آشنایی ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) محسوب می‌شود. این رویداد تاریخی را می‌توان به اندازه‌ای مهم تلقی کرد که آن را با صلح امام حسن (علیه‌السلام) و نهضت عاشورا مقایسه کرد. از اهداف امام در این سفر، افزون بر افشای چهره مأمون، گسترش تفکر شیعی و آشنایی مردم با مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) بود.
عبور امام رضا (علیه‌السلام) از شهرها و آبادی‌های مختلف ایران موجب شد مردم بخش‌هایی از مرکز و شرق ایران برای نخستین بار، فردی از اهل بیت (علیهم‌السلام) را از نزدیک زیارت کنند و بر محبت و عشق آنان به اهل بیت (علیهم‌السلام) افزوده شود. هر چند بنا بود آن حضرت را از مسیری حرکت دهند که در آن، شهرهایی مانند کوفه و قم که شیعیان در آن‌ها ساکن بودند، نباشد و علی‌رغم تمهیداتی که مأمون و کارگزارانش انجام داده بودند، آن حضرت در مسیر حرکت خود، مورد استقبال مردم قرار گرفت. نمونه بارز چنین استقبال‌هایی را می‌توان، استقبال مردم نیشابور به تعداد هزاران نفر (به قولی حدود 30000) دانست، ضبط حدیث «سلسله الذهب» و انتشار آن و نیز آثار و برکاتی که از این سفر، نصیب مردم شد و کراماتی که از آن حضرت، بروز کرد، (51) بی‌تأثیر در آشنایی با اهل بیت (علیهم‌السلام) نبود. ضمن آنکه آثار نسبت داده شده به آن امام در طول مسیر سفر، مانند «قدمگاه‌ها» در شهرهای مختلف، به رغم معتبر نبودن و خرافی بودنِ اغلب آنها، موجب شناخت و علاقمندی برخی از مردم ایران به اهل بیت (علیهم‌السلام) شد.
حضور امام رضا (علیه‌السلام) به مدت حدود دو سال (201-203 ق) در جایگاه ولیعهدی مأمون عباسی در شرق ایران در مرو که پایتخت این خلیفه عباس و از شهرهای پرجمعیت و قدیمی ایران بود، فرصت مغنتمی برای ایرانیان بود تا با اهل بیت (علیهم‌السلام) از نزدیک ارتباط داشته باشند. تشکیل مجالس مناظره با دانشمندان ادیان مختلف و برتری علمی آن حضرت بر آنان، (52) حضور یکپارچه مردم برای اقامه نماز عید به امامت امام رضا (علیه‌السلام) (هر چند به دلیل وحشت مأمون به نتیجه نرسید)، خواندن نماز باران و استجابت دعای آن حضرت (53) و عواملی از این قبیل، سبب شناخت و آشنایی بیشتر ایرانیان، به ویژه خراسانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) بود. مطابق گزارشی مردم در مرو، برای دیدار حضرت که عازم نماز بود، بر سر راه‌ها و بام‌ها نشسته بودند و زنان و کودکان همگی بیرون ریخته، چشم به راه آن حضرت بودند. (54)
در مدت یاد شده کسانی از اقصی نقاط، برخلاف انتظار مأمون، به دیدار آن حضرت می‌آمدند. به گونه‌ای که خلیفه این رفت و آمدها را ممنوع کرد. به موجب خبری، امام نزد مأمون رفت و به این امر اعتراض کرد و پس از آن در واکنش به اقدام خلیفه فرمود: «خدایا این مرد به من ستم کرد و مرا خوار و ذلیل کرد و شیعیان مرا از در خانه‌ی من دور کرد. خدایا انتقام مرا از وی بگیر». (55)
هجرت برخی از سادات به ایران در پی هجرت تاریخی امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان و استقرار آنان در مناطق مختلف و تبلیغ آنان و آشنا ساختن ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) را می‌توان از چگونگی آشنایی ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) دانست. تسامح مأمون در برابر علویان در مقایسه با سخت‌گیری پدر و اجدادش، در رفت و آمد سادات به ایران تأثیر بسزایی داشت. اولیاءالله آملی می‌نویسد: «چون خبر ولیعهدی امام رضا (علیه‌السلام) در جهان فاش شد، سادات علوی از اطراف شام و حجاز و عراق و یمن و مدینه و هر جا که بودند، روی به خراسان نهادند تا به امام رضا (علیه‌السلام) بپیوندند و با شهادت آن حضرت سادات به کوهستان‌های دیلم و طبرستان و ری پناه بردند». (56) بنابر نقلی، امام رضا (علیه‌السلام) 21 برادر داشت که به همراه عموزادگان خود از هر دو شاخه حسنی و حسینی راه خراسان را در پیش گرفتند و عده‌ای نیز همراه امام وارد ایران شدند. (57)
شواهدی از تماس شیعیان با امام و نگارش نامه‌هایی به آن حضرت و مطرح کردن پرسش و گرفتن پاسخ وجود دارد. هر چند اهداف امام از سفر، بیشتر مسائل سیاسی بوده است و دعوت خلفا موجب سفر بوده، ضمن آن تماس‌هایی و تبلیغاتی صورت می‌گرفت.
قابل ذکر است تا زمان امام رضا (علیه‌السلام) تشیع به مفهوم خاص خود، به جز در شهر قم و برخی مناطق دیگر، در بخش‌های دیگر ایران ظهور و بروز چندانی نداشت؛ اما با دسترسی مردم به امام و مناظره دانشمندان و علما با آن حضرت در فنون مختلف که به دستور مأمون و در مقر خلافت در مرو صورت می‌گرفت و محکوم شدن مناظره‌کنندگان و نیز ظهور کرامات و مشاهده فضایل آن حضرت، اذهان مردم را متوجه این حقیقت می‌ساخت که آن حضرت و آبا و اجداد او سرچشمه علم نبوی و گنجوران وحی و امامان به حق هستند؛ از این رو هواخواه و پیرو او می‌شدند. نتیجه آن شد که در دوران امامت امام رضا (علیه‌السلام) مشعل تشیع به طور واضح در برخی از شهرهای ایران برافراشته شد.
امام رضا (علیه‌السلام) علاوه بر شرکت در مناظرات عمومی و مجالس علمی که دربار برگزار می‌کرد، (58) در منزل خود در مرو نیز پذیرای شیعیان و پیروان خویش بود که از شهرها و روستاهای دور و نزدیک و از طبقات گوناگون مردم برای زیارت آن حضرت و گرفتن راهنمایی و کسب معارف و حل مسائل می‌آمدند و هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شد. این رفت و آمدها به حدی رسید که مأمون احساس خطر کرد و به حاجب خویش دستور داد مانع اجتماع آنان در منزل امام باشند و شاگردان آن حضرت را پراکنده کنند؛ اما امام از این اقدام مأمون، ابراز نارضایتی کرد. (59)
علاوه بر سفر امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان، در گزارشی از رافعی آمده است: «علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) به قزوین سفر کرده و مدتی در خانه داوود بن سلیمان غازی اقامت داشته است، چنان که اسحاق بن محمد و علی بن مهرویه در نوشته‌ای از طریق همین داوود بن سلمان از امام نقل کرده‌اند که فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین مدفون است». (60) این همان امام‌زاده حسین است که اکنون در قزوین برای او آرامگاه مجللی ساخته شده است. به احتمال این مسافرت، در سال 193 مقارن با مرگ رشید بوده است. (61) قابل توجه است که منابع دست اول در این باره سکوت کرده‌اند و انگیزه دقیق برای سفر نیز ارائه نشده است. ضمن آنکه یادآوری این نکته لازم است که قزوین در مسیر سفر امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان نبوده است. به هر روی حضور امام در مناطق مختلف ایران، منجر به شناخت آن حضرت به عنوان امام شیعه شد و هواداران از وی بیشتر گردید. (62) مدفن آن حضرت در طوس نیز به تدریج زیارتگاه و محل دعوت به مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) شد.
زمانی که امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان رفت، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی کرد. (63) درباره این مطلب که در مدت حضور آن حضرت در مرو، آیا امام جواد (علیه‌السلام) برای دیدار پدر، به خراسان رفته است یا نه، تنها ابن فندق در تاریخ بیهق ذکر کرده است که آن حضرت در سال 202 به طوس آمد و با پدر بزرگوارش دیدار کرد. متن گزارش ابن فندق چنین است: «... و محمد بن علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) که لقب او تقی بود، از راه طبس سینا... عبور کرد که در آن وقت راه قومس [دامغان] سلوک نبود و آن راه را در عهدی نزدیک مسلوک گردانید - به ناحیت بیهق آمد و در دیه ششتمد نزول کرد و از آنجا به زیارت پدر خویش علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) رفت در سنه 202.» (64) گزارش ابن فندق در منابع دیگر نیامده است و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا (علیه‌السلام) (65) چنین بر می‌آید که امام جواد (علیه‌السلام) به آن هنگام در مدینه اقامت داشت و فقط برای غسل و تجهیز پدر و اقامه نماز بر آن حضرت، در طوس حضور یافت؛ البته احتمال نیز دارد که پیش از آن یک بار به طوس رفته باشد. (66)
افزون بر موارد یاد شده، دستگاه خلافت عباسی چند بار امام جواد (علیه‌السلام) را به عراق احضار کرد و امام مدتی در آنجا اقامت داشت. (67) مناظرات و پاسخ به پرسش‌های کسانی مانند یحیی بن اکثم و ابن ابی‌دؤاد از چهره‌های شاخص در دستگاه عباسیان در بغداد، آن هم در حضور دانشمندان و دیگر طبقات مردم، مشهور است. ضمن آنکه قبر آن حضرت در حومه بغداد (کاظمین) خود از راه‌های آشنایی مردم با اهل بیت (علیهم‌السلام) بوده است.
امام هادی (علیه‌السلام) و امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نیز مدت نسبتاً طولانی‌ای در مرکز جدید خلافت عباسیان، در سامرا تحت‌نظر خلفا زندگی کردند. حضور این دو بزرگوار در عراق موجب شد حتی برخی از کارگزاران عباسیان در ایران شیفته آن دو امام شوند و به سهم خود در آشنا ساختن ایرانیان با اهل بیت (علیهم‌السلام) مؤثر باشند، چنان که وقتی احمد بن عبیدالله بن خاقان که متصدی اراضی قم بود هنگامی که برخورد پدرش با امام حسن عسکری (علیه‌السلام) را دید، شیفته آن حضرت شد و برای اطمینان، به تحقیق درباره امام پرداخت و در این تحقیق از هر کس پرسید، آن حضرت را ستودند. (68)
در خبر دیگری آمده است: عبدالرحمنِ نامی از اصفهان برای دادخواهی نزد متوکل عباسی رفت و در آنجا امام هادی (علیه‌السلام) را دید و پس از مشاهده کرامتی از آن حضرت به امامت او معتقد شد. (69) جعفر بن شریف جرجانی گوید: «در سالی حج انجام دادم و برای دیدار ابومحمد (علیه‌السلام) وارد سامرا شد». (70) برخی منابع، گزارشی از سفر اعجازگونه امام عسکری (علیه‌السلام) به جرجان (گرگان) ارائه کرده‌اند. (71) پذیرش چنین خبری از این‌رو که در منابع متقدم تاریخی بدان اشاره نشده و از شهرت نیز برخوردار نیست، مشکل است؛ مضافاً بر اینکه امام در این عصر تحت نظارت دستگاه خلافت قرار داشته و امکان چنین سفری برای امام فراهم نبوده است.

پی‌نوشت‌ها

1. جعفر مرتضی عاملی؛ سلمان الفارسی فی مواجهة التحدی؛ ص 164.
2. ابن ابی‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه؛ ج 19، ص 124.
3. ابراهیم بن محمد ثقفی؛ الغارات؛ ج 2، ص 498. ابن ابی‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه، ج 19، ص 124.
4. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 127.
5. ابراهیم النخعی؛ موسوعه فقه؛ ج 1، ص 64.
6. علی اکبر ذاکری؛ سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب؛ ج 3، ص 631.
7. نهج‌البلاغه؛ حکمت 37.
8. نصر بن مزاحم منقری؛ وقعه صفین؛ ص 142. ابوالفرج بن جوزی؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 5، ص 132. محمد بن علی بن طقطقی؛ تاریخ فخری؛ ص 212-213.
9. احمد بن أبی‌داوود دینوری؛ الاخبار الطوال؛ ص 134. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 1، ص 208. در خصوص مشورت‌دهی‌های امام به خلفا ر.ک: مشورت و مشاوران در سنت و سیره پیشوایان؛ ص 129 به بعد.
10. سید مرتضی؛ تنزیه الانبیاء؛ ص 222. علی بن عیسی اربلی؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه؛ ج 2، ص 62. خطیب بغدادی شرح حال هفت نفر از امامان شیعه را که گذارشان به مدائن یا بغداد افتاده، ورده است (ر.ک: ابوبکر خطیب بغدادی؛ تاریخ بغداد).
11. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 150.
12. مرزبان.
13. احمد بن یحیی بلاذری؛ فتوح البلدان؛ ص 92. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 3، ص 333. علی بن محمد ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 1096.
14. ابونعیم اصفهانی؛ ذکر اخبار اصفهان؛ ج 1، صص 44 و 47.
15. حمزة بن یوسف سهمی؛ تاریخ جرجان؛ ص 46.
16. اولیاء الله آملی؛ تاریخ رویان و مازندران؛ ص 35.
17. احمد بن یحیی بلاذری؛ فتوح البلدان؛ ص 330.
18. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 3، ص 323.
19. رازی؛ کتاب الجرح و التعدیل؛ ج 6، ص 116. جمال‌الدین مزی؛ تهذیب الکمال؛ ج 21، ص 118-119. نیز ر.ک: محسن رنجبر؛ «مواضع امام علی (علیه‌السلام) در برابر فتوحات خلفا»؛ ص 53 به بعد.
20. حمزة بن یوسف سهمی؛ تاریخ جرجان؛ ص 7.
21. جعفر مرتضی عاملی؛ الحیاه السیاسیه للامام الحسن؛ ص 117.
22. تأثیر شهادت امام حسین (علیه‌السلام) بر گسترش تشیع و نقش آن در آشنایی با اهل بیت (علیهم‌السلام)، در صفحات بعد به طور مفصل آورده شده است).
23. خلیفه بن خیاط؛ تاریخ خلیفه؛ ص 146.
24. ر.ک: آل یاسین؛ صلح امام حسن؛ ص 72، ذیل عنوان «الحمراء».
25. حسن الامین؛ سیره معصومان؛ ج 4، ص 751.
26. احمد بن عبدربه؛ العقد الفرید؛ ج 4، ص 360. ابن قتیبه دینوری؛ الامامه و السیاسه؛ ج 2، ص 6. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 320. نیز ر.ک: نگاهی نو به جریان عاشورا؛ ص 197.
27. ابن قتیبه دینوری؛ الامامه و السیاسه؛ ج 2، ص 6. احمد بن عبدربه؛ العقد الفرید؛ ج 4، ص 360.
28. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 320: «قتل جدی و لی اربع سنین و انی لاذکر مقتله و ما نالنا فی ذالک الوقت».
29. مرتضی مطهری؛ حماسه حسینی؛ ج 1، ص 272.
30. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 1، ص 159 به بعد.
31. برای نمونه حکیم بن عیینه با تمام عظمت علمی‌اش در میان مردم در برابر امام باقر (علیه‌السلام)، مانند شاگردی در مقابل معلم به نظر می‌رسید. ابن ابی‌الحدید نیز از امام باقر (علیه‌السلام) با عنوان «سید فقهاء الحجاز» یاد کرده و گفته است مردم از وی و فرزندش جعفر (امام صادق (علیه‌السلام)) فقه آموختند.
32. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 8، ص 120. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 46، ص 355.
33. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص 163. مؤمن بن حسن شبلنجی؛ نورالابصار؛ ص 143. محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء؛ ج 4، ص 405. محمد بن منظور؛ مختصر تاریخ دمشق؛ ج 23، ص 79.
34. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 1، ص 159 به بعد.
35. سید محسن امین عاملی؛ سیره معصومان؛ ج 4، ص 751.
36. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی؛ مقاتل الطالبیین؛ ص 350.
37. سید ابن طاووس؛ مهج الدعوات؛ ص 155-212. مظفر؛ الامام الصادق؛ ص 94 به بعد.
38. محمد بن احمد ذهبی؛ تذکرة الحفاظ؛ ج 1، ص 166. نیز ر.ک: محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 47، ص 217. اسد حیدر؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعه؛ ج 4، ص 335.
39. محمد بن احمد ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء؛ ج 6، ص 257، محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 378. قاضی نعمان؛ شرح الاخبار؛ ج 3، ص 308. ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 4، ص 215-283.
40. ر.ک: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ ج 5، ص 379-381.
41. عبدالکریم شهرستانی؛ ملل و نحل؛ ج 1، ص 147.
42. مطابق روایت شیخ کلینی(رحمه الله) صفوان جمّال می‌گوید: من برای دومین بار، امام صادق (علیه‌السلام) را از مدینه به کوفه روانه کردم. منصور در آن وقت در کوفه بود. هنگامی که امام صادق (علیه‌السلام) به هاشمیه، محل سکونت منصور رسید، پایش را از رکاب بیرون آورد و پیاده شد و استر نیرومندی را طلبید و لباس‌های سفید پوشید. هنگامی که نزد منصور وارد شد، منصور به او گفت: «خود را به پیامبران، تشبیه نموده‌ای» (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 6، ص 645. الانوار البهیه؛ ص 250).
43. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 6، ص 266. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 46، ص 257.
44. احمد بن علی نجاشی؛ الرجال، ص 28.
45. در این رابطه مباحثی در فصل‌های بعدی آورده شده است.
46. ر.ک: سید محسن امین عاملی؛ اعیان الشیعه؛ ج 1، ص 654.
47. ر.ک: محمد بن حسین رازی؛ نزهة الکرام؛ ج 2، ص 697.
48. ر.ک: احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 366. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد، ج 2، ص 215.
49. عقیلی؛ کتاب الضعاء؛ ج 4، ص 164. احمد بن علی نجاشی؛ الرجال؛ صص 404 و 408. محمد بن حسن طوسی؛ الفهرست؛ ص 163. سید حسین مدرسی؛ میراث مکتوب شیعه؛ ص 420-421.
50. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص 215.
51. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ عیون اخبارالرضا؛ ج 2، ص 148-149. جلیل عرفان‌منش؛ جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا از مدینه تا مرو؛ ص 57.
52. ر.ک: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی امام رضا (علیه‌السلام)؛ ج 1، ص 433-452.
53. فضل بن حسن طبرسی؛ اعلام الوری؛ ص 322-323.
54. ر.ک: اخبار و آثار امام رضا (علیه‌السلام)؛ ص 143-145. سید خلیل نجفی یزدی؛ مناقب اهل بیت؛ ج 2، ص 194-195.
55. محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ عیون اخبارالرضا؛ ج 2، ص 185.
56. اولیاءالله آملی؛ تاریه رویان؛ ص 84.
57. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ص 600. فضل بن حسن طبرسی؛ اعلام الوری؛ ص 330.
58. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ عیون اخبار الرضا؛ ج 1، ص 204. مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا (علیه‌السلام)؛ ج 1، ص 433-452.
59. محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ عیون اخبار الرضا؛ ج 2، ص 185.
60. عبدالکریم بن محمد رافعی؛ التدوین فی اخبار قزوین؛ ج 3، ص 428. محمد بن حسن قزوینی؛ ضیافة الاخوان؛ ص 272.
61. باقر شریف قرشی؛ حیاة الامام الرضا (علیه‌السلام)؛ ص 1225. رسول جعفریان؛ حیات فکری سیاسی امامان شیعه؛ ص 477.
62. جعفر مرتضی عاملی؛ حیاة سیاسة الامام الرضا؛ ص 227.
63. علی بن زید بیهقی؛ تاریخ بیهق؛ ص 46. رسول جعفریان؛ حیات فکری سیاسی امامان شیعه؛ ص 477.
64. علی بن زید بیهقی؛ تاریخ بیهق؛ ص 46.
65. در خصوص سفر امام جواد (علیه‌السلام) ر.ک: خزعلی؛ موسوعة الامام الجواد؛ ج 1، ص 398. سید محسن امین عاملی؛ اعیان الشیعه؛ ج 2، ص 33.
66. ر.ک: رسول جعفریان؛ حیات فکری سیاسی امامان شیعه؛ ص 477.
67. در خصوص سفر امام جواد (علیه‌السلام) به عراق نیز ر.ک: عمادالدین طبری؛ مناقب الطاهرین؛ ج 2، ص 789. ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 4، ص 375. شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال؛ ج 3، ص 1709. درباره سفر امام با سامرا ر.ک: ابن جوزی؛ تذکرة الخواص؛ ص 322. مفید؛ ارشاد؛ ج 2، ص 309. علی بن حسین مسعودی؛ اثبات الوصیه؛ ص 247.
68. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص 321-322. محمد بن فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین؛ ص 249-251.
69. علی بن عیسی اربلی؛ کشف الغمه؛ ج 3، ص 183. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 50، ص 141.
70. ابن حمزه طوسی؛ الثاقب فی المناقب؛ ص 214. قطب‌الدین راوندی؛ الخرائج و الجرائح؛ ج 1، ص 424. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 50، ص 262. علی بن عیسی اربلی؛ کشف الغمه؛ ج 3، ص 223.
71. قطب‌الدین راوندی؛ الخرائج و الجرائح؛ ج 1، ص 423. ابن حمزه طوسی؛ الثاقب فی المناقب؛ ص 214-216. علی بن عیسی اربلی؛ کشف الغمه؛ ج 2، ص 931. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 50، ص 262-263.

منبع مقاله :
سامانی، سیدمحمود؛ (1393)، مناسبات اهل بیت (علیهم‌السلام)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.