امام علي (ع) و تفسير قرآن كريم
نويسنده:محمد علي مهدوي راد
علي (ع) بي گمان سرآمد مفسران و برجسته ترين چهره تفسيري است. علي (ع) سيراب شده از چشمه سار زلال وحي است و هم گام و همراه هميشگي رسولالله (ص)، فراگيرنده و ابلاغ كننده وحي. زيباترين بيان در ترسيم اين پيوند و هماهنگي را مولي (ع) در ضمن گفتاري بلند بدين سان تبيين كرده است:
آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويش جا داد. و مرا در بستر خود ميخوابانيد چنانكه تنم را به تن خويش مي سود و بوي خوش خود را به من مي بويانيد و گاه بود كه چيزي را مي جويد، سپس آن را به من مي خورانيد... و من در پي او بودم. در سفر و در حضر - چنانكه شتربچه در پي مادر. هر روز براي من از اخلاق خود نشانهاي برپا ميداشت و مرا به پيروي آن مي گماشت. هر سال در "حراء" خلوت ميگزيد، من او را ميديدم و جز من كسي وي را نميديد. آن هنگام جز خانه اي كه رسول خدا (ص) و خديجه عليهالسلام در آن بود در هيچ خانه اي مسلماني راه نيافته بود، من سومين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را ميديدم و بوي نبوت را ميشنودم من هنگامي كه وحي بر او (ص) فرود آمد، آواي شيطان را شنيدم. گفتم: اي فرستاده خدا اين آوا چيست؟ گفت: "اين شيطان است كه از آن كه او را نپرستند نوميد و نگران است، همانا تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم و ميبيني آنچه را من ميبينم. جز اينكه تو پيامبر نيستي و وزيري و بر راه خير ميروي و مومنان را اميري".(1)
بدين سان علي (ع) جان و دل را در آبشار وحي مي شست و از نغمه هاي دلنواز آن، جان را سرمست مي ساخت و از آغازين روزگاران زندگي با جاريهاي وحي زندگي ميكرد و با آموزه هاي وحي لحظه هاي زندگي را در مي آميخت بدين گونه او هم بر وحي بود و همگام آن. محدثان و مورخان آورده اند كه آن بزرگوار هماره ميفرمود:
از من، هر آنچه از آيات الهي خواهيد بپرسيد، چه اينكه تمام آيات الهي را ميدانم كه كي و كجا نازل شده است، در فرازها و يا فرودها. در روزان و يا شبان.(2)
و نيز ميفرمود:
به خداوند سوگند تمام آيات الهي را ميدانم دربارة چه و كجا نازل شده است. پروردگارم به من قلبي فهيم و زباني پرسنده بخشيده است.(3)
و نيز ميفرمود:
تمام آيات الهي را بر رسول الله (ص) خواندم و پيامبر معاني آيات را به من تعليم داد.(4) اين جايگاه والا و مرتبت عظيم علي (ع) در فهم قرآن در ميان صحابيان روشن بود، و آنان بر اين مكانت معترف بودند كه در ادامة اين بحث، اندكي از اظهار نظرهاي آنان را ميآوريم.
و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب (رعد / 43).
"كافران ميگويند كه تو پيامبر نيستي. بگو خدا ميان من و شما گواهي بسنده است و آن كه دانش كتاب ـ قرآن - نزد اوست."
خداوند از خيره سري كافران و از موضع خصمانه آنان در برابر پيامبر، و اينكه آنان همي خواهند گفت و ميگويند كه تو پيامبر نيستي، خبر ميدهد. رسولالله (ص) مأمور ميشود كه در برابر اين جوآفريني و ستيزهگري كافران بگويد: بر صدق مدعا و استواري موضع من، همين بس كه خدا گواه است و آن كس كه علم كتاب نزد اوست.
اندكي تأمل در سوره رعد ـ كه مكي است ـ و آهنگ كلي آن كه در جهت تبيين حقيقت قرآن و تأكيد بر اينكه قرآن نشان صدق رسالت است و رويارويي با پندار مشركان ـ كه آيات الهي را نشان صدق رسالت نميدانستند و در پي معجزهاي ديگر بودند. اين حقيقت با آيات آغازين سوره شروع ميشود و در آيات مياني بدان تأكيد ميگردد و در پايان آيه مورد بحث، نتيجهگيري ميشود كه تأكيدي است مجدد بر آنچه در آغاز آمده- ترديدي باقي نميگذارد كه مراد از كتاب، قرآن كريم است و عالم به اين كتاب بايد پاكيزه خويي از اين امت و از برآمدگان تعاليم اين فرهنگ و آموزههاي قرآن است.(6) از همان روزگاران نخست، علي (ع) چونان مصداقي روشن براي جمله "من عنده علم الكتاب" شناخته شده و رسول الله (ص) بر اين نكته در تفسير و تأويل اين آيه تأكيد ورزيده بود.(7) صحابيان و آشنايان با قرآن نيز مانند: ابن عباس، سلمان فارسي، ابوسعيد خدري، قيسبن سعد، محمدبن حنفيه(8) و زيدبن علي مصداق آن را علي (ع) ميدانستهاند. اما فضيلت ستيزان از يكسو كوشيدند معناي "كتاب" را وارونه سازند و از سوي ديگر براي "من عنده علم الكتاب" مصداق يا مصداقهايي بتراشند،(9) از جمله مراد از كتاب را، تورات بدانند و مصداق "من عنده علم الكتاب" را، عبداللهبن سلام. اما از همان روزگاران نخست مرزبانان حريم حق، اين ستيزهگري با حق را برنتابيدند و مفسر عاليقدر شيعي سعيدبن جبير(10) در پرسش از آيه و اينكه آيا مصداق آن عبداللهبن سلام است، ميگويد:
چگونه چنين تواند بود، در حالي كه اين سوره مكي است و عبداللهبن سلام بعد از هجرت و در مدينه اسلام آورده است.(11)
شگفت آنكه افزون بر آنكه چنين مصداقي با آهنگ كلي سوره و چگونگي گواه گرفتن خداوند بر صدق رسالت رسولالله (ص) مغايرت دارد، خود عبداللهبن سلام نيز از كساني است كه نزول اين آيه را دربارة علي (ع) گزارش كرده(12) و مفسري چون شعبي تصريح كرده كه هرگز آيهاي از قرآن دربارة عبداللهبن سلام نازل نشده است.(13)
امامان (ع) نيز در مقام مفسران راستين قرآن و درجهت برملا ساختن تفسيرهاي وارونه، بر نزول آن دربارة علي (ع) تأكيد نموده،(14)و با صراحت تفسيرهاي ديگر را كذب محض معرفي كردند(15) و نشان دادند كه آگاهي از اعماق جليل و ژرفاي ناپيداي كرانة كتاب الهي، سزاوار علي (ع) و خاندان وحي است.(16) كه "اهل البيت ادري بما في البيت". بدين سان به گواهي قرآن كريم، علي (ع) بر گسترة معاني قرآن آگاه و دانش گسترده، اعماق جليل، ژرفاي شگرف و آموزههاي ناپيداي كرانه آن نزد علي (ع) و همگنان آن بزرگواراست. علامه طباطبايي رضوانالله عليه پس از نقد و بررسي ديدگاههاي مختلف دربارة مصداق آية مورد گفتگو نوشتهاند:
برخي گفتهاند مراد از "كتاب" قرآن كريم است، و معناي آن چنين است، آنكه كتاب الهي را دريافته و به معارف آن آگاهي يافته و حقايقش را به جان نيوشيده، گواهي ميدهد كه قرآن وحي است و من فرستادة خداوندم. بدين سان فرجام سوره با آغاز آن همسوي است و آية فرجام به آيات آغازين و مياني ناظر. در آغاز آمده است "تلك آيات الكتاب و الذي انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لايومنون" (رعد/1) "اينها آيات اين كتاب است و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است ولي بيشتر مردم ايمان ندارند" و در آيات مياني آمده است: "افمن يعلم انما انزل اليك من ربك الحق كم هو اعمي انما يتذكر اولوالالباب" (رعد / 20) "آيا كسي كه ميداند آنچه از جانب پروردگار بر تو نازل شده حق است، همانند كسي است كه نابيناست؟ تنها خردمندان پند ميگيرند."
اين آيات در واقع تأييد و تأكيدي است از جانب خداوند در برابر سبك شماريها، و تكذيبهاي مشركان كه گفتند "لولا انزل عليه آيه من ربه" و گفتند "لست مرسلا" و به رسالت پيامبر (ص) اعتنا نكردند، و آن بزرگوار را هيچ شمردند. خداوند نيز بارها پاسخ گفت و به حقيقت قرآن و اينكه آن برترين آيت الهي است نپرداخت بلكه فرمود "قل كفي بالله..." تا هدف برآيد و سخن استوار شود و اين بهترين گواه است كه اين آيه نيز مانند ديگر آيات سوره، مكي است و اين همه مويد رواياتي است كه از اهل بيت(ع) وارد شده و مصداق آيه را علي (ع) دانستهاند. و راستي را اگر در آن روز جمله "من عنده علم الكتاب" فقط يك مصداق ميداشت، آن كس جز علي (ع) بود؟ او كه در ايمان پيشتاز و در آگاهي به قرآن برترين امت بود. اين حقيقت را روايات بسيار نشان ميدهد، و اگر نبود جز حديث متواتر "ثقلين" مدعي را بسنده بود.(17)
بدين سان در اينكه اين آيت الهي دربارة علي (ع) نازل شده است هيچگونه ترديدي روا نيست؛ و آنچه دربارة آيه آمده است و مصداقهاي ديگر را نشان داده، بر ساختة جريان فضيلت ستيزي و فضيلتسازي امويان و دستگاه خلافت است؛ و اين تنها نمونة آن نيست و نمونههاي ديگرش بسيار است. و روايت ذيل يكي از تنبه آفرينترين نشانه هاي آن:
اسماعيلبن خالد از ابوصالح نقل ميكند كه: "من عنده علم الكتاب" مردي از قريش است اما ما به صراحت او راياد نميكنيم.(18)
چرا؟ روشن است. حاكميت فرهنگستيز اموي نشر حق و سخن از حق را برنمي تابيد. نمونه ديگر آن را بنگريد:
يونس ابن عبيد ميگويد از حسن بصري پرسيدم تو گاهي ميگويي: قال رسولالله... در حاليكه آن بزرگوار را نديدهاي، گفت فرزند برادرم، از چيزي سوال كردي كه تاكنون كسي از من نپرسيده بود، و اگر نبود حرمتي كه تو در پيشم داري هرگز پاسخ نميگفتم. ما در روزگاري زندگاني ميكنيم كه ميبيني (زمان حجاجبن يوسف)، هرگاه شنيدي كه ميگويم: "قال رسولالله" بدان سخني است كه از عليبن ابيطالب (ع) نقل ميكنم. نهايت روزگار به گونهاي است كه نميتوانم علي (ع) را ياد كنم (19) [ و از او نامي به ميان آورم ] .
چنين است قصه پرغصه تاريخ برآمدنها و فروافتادنها، بركشيدنها و فروهشتنها و...
پس سخن ابن عباس استوار است كه گفت: مصداق "من عنده علم الكتاب" عليبن ابي طالب (ع) است و نه جز او، چون اوست كه تفسير و تأويل، ناسخ و منسوخ و حلال و حرام اين قرآن را ميداند.(20)
گزيده سخن آنكه، علي (ع) به اقتضاي اين آيه، آگاهترين و آشناترين كس به معارف قرآن است.
به مردمان خاور و باختر، به عرب و عجم افتخار كن كه تو گراميترين نيا را داري... و در روي آوردن به اسلام پيشتاز هستي و آگاهترين همگان به كتاب الهي...(23)
پيامبر گرامي (ص) بارها گستردگي دانش علي (ع) و آگاهيهاي ژرف آن بزرگوار را از ابعاد معارف قرآن در پيشديد مطرح كرده است تا همگان بدانند كه براي دست يافتن به هدايت الهي بايد به چه كسي مراجعه كنند. يكي از زيباترين و دلپذيرترين اين گونه گفتهها كلام ذيل است. امسلمه ميگويد، پيامبر (ص) فرمود:
علي مع القرآن، و القرآن مع علي، لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.
علي همگام قرآن و قرآن همبر علي است اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در واپسين روزگار در كنار حوض در پيش من حاضر شوند.(24)
كلامي بلند است، با ابعادي عظيم. الف: علي با قرآن است، ب: قرآن با علي است.
اكنون نيك بنگريم رسول الهي (ص) با اين تعبير شكوهزاد چه جايگاهي را براي علي (ع) رقم زده است:
الف:
1) علي با قرآن است، يعني علي (ع) برجستهترين و ارجمندترين كسي است كه بدانسان كه شايسته است ابعاد قرآن را دريافته، حقايق آن را نيوشيده، بر آموزههاي آن چيره گشته و به اعماق جليل آن رسيده است و اين همان حقيقتي است كه تا كنون آورديم و كلام علي (ع) را نيز كه همگان را براي پرسيدن از ابعاد قرآن از وي، دعوت ميكرد نقل كرديم، و بر آن همه بيفزاييم اين نقل گرانقدر را كه علي (ع) فرمود:
هر آيهاي كه نازل ميشد رسولالله (ص) شيوه قرائت آن را به من ميآموخت، آنگاه املاء ميكرد و من مينوشتم، سپس تأويل، تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه آن را ميآموزانيد و دعا ميكرد كه آن حقايق را دريابم و حفظ كنم و من پس از آن هرگز آنچه را دريافتم فراموش نكردم.(25)
داوريهاي صحابيان و مفسران آن روزگاران را در اين باره پس از اين خواهيم آورد.
2)علي با قرآن است، يعني علي (ع) استوارگامترين مدافع قرآن است، كه حراست از قداست قرآن و حفاظت از عظمت قرآن و رسالت جاودانگي قرآن را از جان سپر ساخت، و براي ماندن قرآن و دستخوش تحريف نگشتن آن، از هيچ كوششي دريغ نورزيد. او قرآن را جمع كرد و تفسير و تأويل آن را نگاشت، چون ديگرساني سياسي را سياستمداران آن روزگار دامن زدند و جامعه نوپاي اسلامي دستخوش اضطراب گشت و بيم فروپاشي آن رفت، براي حراست از آموزههاي قرآن سكوت شكننده را پيشه ساخت و به جمع و تدوين تفسير قرآن پرداخت و در برابر پرسشهاي بسيار گفت: "خشيه ان ينقلب القرآن"(26) "ميترسم قرآن ديگرگون شود و معارف آن تباه گردد."
اين فداكاري شكوهمند و حراست از تماميت قرآن را در سيره علوي، پيامبر (ص) پيشبيني كرده بود. ابيسعيد خدري روايت كرده است كه نشسته بوديم و منتظر رسول خدا (ص) بوديم. پيامبر (ص) از يكي از خانههاي زنانشان بيرون آمدند. ما بپاخاستيم و همراه شديم. پاشنة كفش پيامبر (ص) پاره شد، علي (ع) بر جاي ماندند تا آنرا بدوزند پيامبر (ص) حركت كردند و ما هم همراه او به راه افتاديم. پس از آن ايستادند و منتظر علي (ع) شدند ما هم با او ايستاديم پس در اين حال فرمودند:
در ميان شما كسي است كه براي تأويل قرآن نبرد ميكند، همان سان كه من براي تنزيل آن جنگيدم. ما گردن كشيديم، ابوبكر و عمر در ميان ما بودند (يعني با اين حركت وانمود كرديم كه يكي از آن دو است). پيامبر (ص) فرمودند: نه، كفشدوز است...
گفت: آمديم و علي (ع) را بر اين امر مژده داديم، گويي كه از پيش آن را شنيده بود.(27)
شيخ مفيد رضوانالله عليه سخن رسولالله (ص) را بدين گونه گزارش كرده است:
... او كفشدوز است ـ و با دست به علي (ع) اشاره كرد و فرمود: او دربارة تأويل بجنگد آن گاه كه سنت من رها شود و به يك سو افتد و معارف كتاب الهي وارونه گردد و در دين خدا آن كس كه شايستگي ندارد سخن گويد، پس در آن هنگام علي (ع) براي احياي دين خدا با آنان به نبرد خيزد.(28)
علي (ع) نيز از اين مسئوليت عظيم و خطير خود به هنگام رويارويي با خوارج بدينسان سخن گفت: انما اصبحنا نقاتل اخواننا في الاسلام علي ما دخل فيه من الزيغ والاعوجاج و الشبهه و التاويل.
"ليكن امروز پيكار ما با برادران مسلماني است كه دودلي و لجبازي در اسلامش راه يافته است و شبهت و تاويل با اعتقاد و يقين دريافته است."(29)
اين روايات به روشني موضع مدافعانه علي (ع) را از ساحت قرآن نشان ميدهد، و نشانگر آن است كه علي (ع) چونان رسولالله (ص) كه بر ابلاغ و گستراندن ابعاد وحي از هيچ كوششي دريغ نورزيد و براي ابلاغ حق به كام جنگ رفت؛ در جهت تبيين درست تطبيق استوار مفاهيم قرآن از هيچ كوششي بازنايستاد و براي تفسير صحيح و دقيق آيات و جلوگيري از تحريف و وارونهسازي از مسير تأويل در آيات الهي كوشيد و در اين راه تا فرورفتن در امواج جنگ پيش رفت.
3) علي با قرآن است، يعني علي (ع) در مسير هدايت با قرآن است، قرآن نقشبند زندگي است و علي الگوي رفتاري و پيشواي اجراي آموزههاي آن. قرآن حقايق هدايت آفرين دارد و علي (ع) بهترين هدايتگر به شاهراه هدايت است. قرآن حقيقتي استوار و مكتوبي است وحياني؛ و علي (ع) مفسري است بيبديل براي حقايق آن و روشنگري است بي نظير براي معارف آن.
ابوعبدالرحمن سلمي ميگويد: من كسي را آگاهتر از علي (ع) به قرآن نديدم، او هماره ميگفت، از من بپرسيد به خداي سوگند دربارة هر آنچه از قرآن بپرسيد پاسخ خواهم گفت.(30)
و نيز فرمود:
... ذالك القرآن، فاستنطقوه. ولن ينطق، ولكن اخبركم عنه: الا ان فيه علم ما ياتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم. و نظم ما بينكم... فلو سالتموني عنه لعلمتكم (31).
آن ـ كتاب خدا ـ قرآن است، از آن بخواهيدتا سخن بگويد و هرگز سخن نگويد، اما من شما را از آن خبر ميدهم، بدانيد در قرآن علم آينده و سخن از گذشتهها، درمان درد شما و راه سامان دادن كارتان در آن است... كه اگر از آن همه بپرسيد شما را آگاه ميكنم.
اين جايگاه را براي علي (ع) دربارة قرآن، روايات بسياري رقم زده است كه ارجمندترين آنها، حديث متواتر "ثقلين" است كه به مقتضاي آن علي (ع) و آل علي (ع) همراه با قرآناند و در كنار قرآن و در جهت تبيين و تفسير آن؛ و معارف متشعشع قرآن و آموزههاي آفتابگون علي (ع) و فرزندانش، در جهت هدايت و سعادت انسان بايد در هماره تاريخ دوشادوش هم حركت كنند. حديث ياد شده در يكي از طرق روايت آن چنين است:
قال النبي (ص): اني تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي، احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله و عترتي.
من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم، تا آنگاه كه از آن دو پيروي ميكنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، يكي از آن دو بزرگتر از ديگري است: كتاب خداوند و عترت من.(32)
بدين سان اين بخش از كلام جاودانه رسولالله (ص) علي (ع) را در معبر تاريخ، مفسر، مدافع، مبين و همگام قرآن معرفي كرده و حجيت آموزههاي آن بزرگوار را در تفسير و تبيين كلام الهي در رواق تاريخ رقم زده است.
1) قرآن با علي است، يعني درهدايت آفريني، سپيده گشايي، راهنمايي انسان به مقصود والا و مقصد اعلي قرآن همراه علي (ع) و همبر آن بزرگوار است. اين حقيقت ارجمند مضمون روايات بسياري از جمله حديث "ثقلين" است كه از آن سخن گفتيم.
2) قرآن با علي است، يعني قرآن همراه علي (ع) است در بركشيدن فضايل علي (ع)، نمودن رادمنشيها و ارجمنديهاي او و گستراندن عظمتها و والاييهايش. ابن عباس ميگويد:
دربارة هيچ كس به اندازه علي (ع) آيات الهي نازل نشده است.(33)
در نقل ديگري از ابن عباس آمده است كه:
سيصد آيه از قرآن درباره علي (ع)نازل شده است.(34) از مجاهد نقل كردهاند كه:
دربارة علي (ع) هفتاد آيه نازل شد. كه در آنها او را انبازي نيست.(35)
و در نقل ديگري از ابن عباس آمده است:
هرجا در آيات الهي "يا ايها الذين آمنوا" آمده كه علي (ع) امير و شريف آن است. خداوند صحابيان رسولالله (ص) را عتاب كرده اما علي (ع) را جز به نيكي ياد نكرده است.(36)
آنچه آوردم اندكي است از نقلهاي بسياري كه صحابيان و تابعيان در اين باره گزارش كردهاند. گستردگي آيات راجع به علي (ع) محدثان و مفسران را بر آن داشته كه آثاري در اين باره سامان دهند كه از ديرينهترين آثار نگاشته شده و برجاي مانده در ميان ميراث مكتوب اسلامي است.(37)
3ـ آگاهي علي (ع) از قرآن از نگاه صحابيان و...
جايگاه والاي علي (ع) در شناخت قرآن و آگاهي گسترده آن بزرگوار از معارف كتاب الهي، آنچنان شهره روزگار بود كه هيچگونه انكار را برنميتابيد. صحابيان و تابعيان و مفسران از اين حقيقت با عباراتي گويا و هيجانبار سخن گفتهاند و اين جايگاه رفيع را به گونههاي مختلف ستودهاند. ابن عباس ميگفت: آنچه را علي (ع) ميگفت فراگرفتم، آنگاه در اندوختهها و آموختههاي خود انديشيدم و دريافتم كه دانش من به قرآن در سنجش با دانش علي (ع) چونان بركهاي است خرد در برابر دريايي موجخيز.(38)
عمربن خطاب ميگفت: عليبن ابي طالب (ع) از همه ما به معارف قرآن آگاهتر بود.(39)
از عبداللهبن مسعود نقل كردهاند كه: در ميان اهل مدينه علي (ع) آگاهترينشان بود به قرآن.(40)
عبداللهبن عمر، نيز علي (ع) را آگاهترين كسان به قرآن ميدانست.(41) عايشه نيز علي (ع) را آگاهترين اصحاب رسولالله به قرآن معرفي ميكرد.(42) ابوعبدالرحمن سلمي ميگفت: من هيچ كس را به معارف قرآن از علي (ع) آگاهتر نيافتم(43) و چون از عطابن ابي رباح سئوال كردهاند كه داناتر از علي(ع) را در ميان اصحاب رسولالله (ص) ميشناسي؟! گفت: نه. به خدا سوگند.(44) و ابن شبرمه ميگفت: من نديدم كسي را بر منبر فراز آيد و استوار از همگان بخواهد، كه هر آنچه ميخواهند از كتاب الله سئوال كنند جز علي (ع) (45). عامر شعبي نيز ميگفت: بعد از رسولالله (ص) آگاهتر از علي (ع) به آنچه در ميان اين دو لوح است ـ قرآن ـ نيافتم.(46)
ابن ابيالحديد در آغاز شرح نهجالبلاغه بياني ارجمند درجايگاه والاي علي (ع) در علوم اسلامي دارد. او باعباراتي شورانگيز خاستگاه تمامي دانشهاي اسلامي را آن بزرگوار ميداند و دربارة تفسير ميگويد:
دانش تفسير از او سرچشمه گرفته و از تعاليم او دامن گشوده است. اگر به كتابهاي تفسير مراجعه كني استواري اين سخن را درمييابي، چرا كه بيشترين نقلها در تفسير از اوست و از عبداللهبن عباس، و همسويي و همگامي ابنعباس با علي (ع) و فراگيري دانش از او براي همگان روشن است. بدان سان كه به ابن عباس گفت: دانش تو در برابر دانش پسر عمويت چگونه است؟
گفت: مانند قطرهاي از باران در برابر دريايي موجخيز و فراگير!(47)
اينها نيز اندكي بود از داوريهاي بسياري كه در لابلاي صفحات كتابهاي شرح حال نگاري و حديثي و تفسيري پراكنده است. بدين سان علي (ع) آگاهترين، بلند جايگاهترين، ارجمندترين صحابي و مفسر بيبديل قرآن است.
قرآن در نگاه علي (ع) بهار دلهاست كه بايد با آموزههاي آن جان و دل را طراوت بخشيد و شفاي دردهاست كه بايد با رهنمودهاي آن، از زشتيها و نارواييها رهايي جست و دردهاي نفاق، كفر، كژانديشي و كژرفتاري از صفحه جان و صحنه رفتاري زدود، آن بزرگوار فرمود:
تعلموا القرآن فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاءالصدور.(48)
"قرآن را بياموزيد كه نيكوترين گفتار است، و در آن ژرف بيانديشيد كه آن بهار دلهاست و از پرتو هدايتش طلب شفا كنيد زيرا كه شفادهنده سينهها(ي دردآلود) است."
و فرمود:
و اعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قل القرآن من غني. فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به علي لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء: و هوالكفر و النفاق و الغي و الضلال.(49)
"و بدانيد كسي را كه با قرآن است نيازي نباشد، و بيقرآن بي نياز نباشد، پس بهبودي خود را از قرآن بخواهيد و در سختيها از آن مدد جوييد. زيرا در قرآن شفاي بزرگترين دردها يعني كفر و نفاق و تباهي و گمراهي است."
در آن روزگار كه روزگار اوج بيان و سخن بود، قرآن در جامهاي بدانسان زيبا و دلربا عرضه شد كه همگان را به ستايش واداشت. علي (ع) از اين زيبايي شگفت سخن ميگويد و قرآنمداران و جستجوگران حقايق الهي را به ژرفنگري در اعماق جليل آن فراميخواند و همي بدانها نشان ميدهد كه قرآن بسي ژرف است و ناپيدا كرانه:
ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به. "براستي كه قرآن ظاهري زيبا و باطني ژرف و بيپايان دارد. شگفتيهايش پايان نپذيرد و ناشناختههايش [ = غرائب ] سپري نگردد و جز با فروغ آن تاريكيها زدوده نشود."
اين همه را بايد از قرآن آموخت، در محضر آن نشست، از آموزههاي آن بهره گرفت، گرهها را با هدايت آن گشود، از تنگناها با راهنماييهاي آن رهيد و با بصيرت و آگاهي از قرآن پرسيد و پاسخ گرفت. به بيان مولي بنگريد:
ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق...
"آن كتاب خدا، قرآن است، از آن بخواهيد تا سخن بگويد و هرگز سخن نگويد..."(50)
كلام عظيمي است و سخني هدايت آفرين. آيتالله شهيد سيدمحمدباقر صدر، نكته لطيفي را از اين كلام بركشيدهاند:
تعبير "استنطاق" (به سخن درآوردن) كه در كلام امام (ع)، فرزند راستين قرآن آمده، لطيفترين تعبير از كار تفسير موضوعي است كه باعنوان گفتگو با قرآن و طرح مشكلات مربوط به هر موضوع، به قصد دستيابي به پاسخ قرآن، از آن ياد شده است.(51)
آنچه علي (ع) درباره جايگاه قرآن و چگونگي آن گفتهاند، و تبيين و تفسيري كه از ابعاد آن بدست دادهاند، فراتر از آن است كه در اين سطور اندك بگنجد. با كلامي زيبا و ارجمند اين بخش را به پايان ميبريم
... فهو معدن الايمان و بحبوحته، و ينابيع العلم و بحوره، و رياض العدل و غدرانه، و اثافيالاسلام و بنيانه و اوديه الحق و غيطانه، و بحر لاينزفه المستنزفون، و عيون لاينضبها الماتحون و مناهل لايغيضها الواردون، و منازل لايضل نهجها المسافرون و اعلام لايعمي عنها السائرون، و آكام لايجوز عنها القاصدون...
"اين قرآن معدن ايمان است و مركز آن، و چشمهسار دانش است و درياهاي آن، و باغستان داد است و بركهها و آبگيرهاي آن، سنگهاي زيرين بناي اسلام و پايههاي آن؛ واديهاي حقيقت است و سبزهزارهاي آن؛ دريايي است كه بر دارندگان آب آن را خشك نگردانند، چشمهسارهايي است كه هرچه از آن برگيرند فرونخشكد، آبشخورهايي است كه درآيندگان، آب آن را نكاهند، منزلگاههايي است كه مسافران راهش را گم نكنند، نشانههايي است كه روندگان به روشني آنها را ميبينند، پشتههايي است كه روي آورندگان از آن نگذرند و آن را نگذارند."(52)
علي (ع) با تصويرهايي بدينسان زيبا و تبيينهايي گويا از قرآن، دلها را از عشق به آن ميآكند و همگان را به چنگ زدن در اين ريسمان الهي فرا ميخواند.
علي (ع) پس از رحلت رسولالله (ص) قرآن را براساس نزول جمع كرد و در آن به عام و خاص، مطلق و مقيد، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ آيات اشاره كرد و اسباب نزول آيات را گزارش كرد و برخي از مواردي را كه فهم آن دشوار بود توضيح داد... بدينسان آنچه آن بزرگوار گردآوردند به تفسير قرآن مانندتر بود.(53)
بدينگونه روشن ميشود كه اشاره برخي از پيشينيان به مصحف علي (ع) و تأكيد برآكنده بودن آن از دانشهاي گونهگون، اين نگاشته بوده است با تمام ويژگيهاي ياد شده آن. ابن سيرين ميگويد:
آن را از مدينه خواستم و بدان دست نيافتم، اگر آن كتاب فراچنگ ميآمد بيگمان دانش بسياري در آن يافت ميشد.(54)
محمدبن مسلم زهري ميگويد:
اگر مصحف علي (ع) پيدا ميشد، سودمندترين مصحفها ميبود و سرشار از دانش. (55) روشن است كه سرشار از دانش بودن، سودمندترين مصحفها بودن، جز اين نيست كه افزون بر نص قرآن كريم داراي فوايد و حقايق ديگري بوده است. معلم، امت شيخ مفيد (ره) نوشتهاند:
مصحف علي (ع) براساس نزول سامان يافته بود؛ مكي بر مدني و منسوخ برناسخ مقدم بود و هر آيهاي به لحاظ نزول در جاي خود قرار داشت.(56)
ابن شهر آشوب آن را آغازين تأليف در تاريخ اسلام ميداند.(57) محقق رجالي سيدمحسن اعرجي (ره) مينويسد: مراد ابن شهر آشوب آن است كه در مصحف امام (ع) به ثبت نص قرآن بسنده نشده بود، بلكه افزون بر آن، تفسير، تبيين و تأويل آيات نيز نگاشته شده بود. بنابراين، آن نگاشته بزرگترين و مهمترين تصنيفها بود.(58) شيخ مفيد رضوانالله عليه در موردي ديگر تصريح ميكنند كه مصحف امام(ع) آميخته بود به تأويل و تفسيري كه وحياني بود اما قرآني نبود.(59) بدانسان كه پيشتر آورديم كه علي (ع) فرمود: چون آيات نازل ميشد تفسير و تأويل را به من املاء ميكرد و من مينگاشتم. براساس رواياتي، اين مصحف در اختيار امامان (ع) بوده است.(60) از اين روي بعيد نمينمايد كه اين مصحف با اين ويژگيها همان باشد كه بخشي از چگونگي آن در روايت ابوعمر كشي و برخي روايات ديگر آمده است، كه مصحف امام (ع) مشتمل بر نامها و افشاي جريانهايي بوده است.(61)
مرحوم آيتالله العظمي سيدابوالقاسم خويي پس از آنكه روايات مختلف را درباره مصحف علي(ع) ميآورد و بر اين نكته تصريح ميكند كه آن مصحف افزودنيهايي داشته است، تأكيد ميكند كه آن افزودنيها تفسير و تأويل آياتي بوده كه علي (ع) به املاء رسولالله (ص) ثبت و ضبط ميكرده است. به ديگر سخن هر آنچه بر پيامبر (ص) نازل ميشده است قرآني نبوده است بخشهايي قرآني و جلوه اعجاز الهي بود و برخي توضيحات و تفسيرها و تأويلها. بنابراين آنچه در آن مصحف بوده، وحياني بوده است و اما همه قرآني، علامه سيدجعفر مرتضي عاملي پس از آنكه نقلهاو گزارشهاي بسياري را دربارة چگونگي مصحف علي (ع) آورده، نوشتهاند:
بدينسان روشن شد كه مصحف علي (ع) با قرآن موجود هيچگونه تفاوتي نداشته است، و تفاوتهاي ياد شده و افزونيهاي ديگر تفسير و تأويل آيات بود و نه جز آن.(63)
بنابراين مصحف علي (ع) تفسيري عظيم و آغازين تفسير تدوين يافته قرآن كريم بوده و علي (ع) اولين كسي است كه تفسير قرآن را با تلقي از وحي نگاشت. اما سوگمندانه، دگرگونيهاي روزگار از اينكه آن مجموعه در دسترس نسلها و عصرها قرار گيرد، جلوگيري كرد. بر آنچه آمد بايد انبوه نقلهاي تفسيري ارجمند و راهگشايي را كه در منابع و متون حديثي و تفسيري پراكنده است، بيفزاييم كه نمونه روشن تفسير علوي است و سرشار از آگاهيهاي ارجمند.
قرآن را بخوانيد و معارف آن را بركشيد، بيگمان خداوند قلبي را كه حقايق قرآن را نيوشيده باشد، عذاب نميكند.(69)
در مقامي ديگر، رهنمودي براي بهرهگيري از قرآن كريم فرموده است:
كتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه علي بعض. لا يختلف في الله، و لا يخالف بصاحبه عن الله.
كتاب خدا كه بدان، راه حق را، ميبينيد، و بدان، از حق سخن ميگوييد و بدان، حق را ميشنويد، بعض آن بعض ديگر را تفسير كند، و پارهاي بر پاره ديگر گواهي دهد، همه آيههايش خدا را يكسان شناساند و آن را كه همراهش شد از خدا برنگرداند.(70)
علي (ع) با اين بيان ارجمند چگونگي تفسيرپذيري قرآن كريم را مينماياند و بر چگونگي بهرهوري از آيات الهي مردم را راهنمايي ميكند. در نگاه آن بزرگوار تمامي قرآن چونان كلامي واحد و سخني است همگون كه براي شنيدن محتواي هر آيه آن، بايد به آيات ديگر مراجعه كرد و به فهم آيات الهي در فضاي معنايي ويژهاي كه تمام آيات همگون آن را شكل ميدهند، دست يافت. بدينسان علي (ع) شيوه تفسيري ارجمند و كارآمد قرآن به قرآن را مينماياند و چونان مشعلي براي پرتوگيري از انوار كتاب الهي در پيش ديدهها مينهد. قرآنپژوه بزرگ قرن چهارم، ابوعلي فارسي به اين حقيقت ناب راه برده و نوشته است:
تمام قرآن چونان يك سوره است از اين روي گاه مطلبي در سورهاي ميآيد و جواب آن در سورهاي ديگر.(71) علي (ع) بارهاي بار بدين صورت قرآن را تفسير كرده و گرههاي هشته در پيش معاصرانش را گشوده است. يكي از نمونههاي آن اين است كه محدثان و مورخان آوردهاند كه:
زني پس از شش ماه حمل، فرزندي برزمين نهاد، به عمربن خطاب گزارش دادند، آهنگ رجم كرد [ به پندار اينكه مدت حمل نه ماه است و چون اين زن پس از شش ماه از تماس با شوهر فرزند آورده است پس پيشتر باردار بوده و زنا كرده است ] .
علي (ع) از تصميم عمر آگاه شد و او را از رجم بازداشت و فرمود: خداوند كريم در آيتي ميفرمايد: "والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين" و در آيتي ديگر ميفرمايد "و حمله و فصاله ثلاثون شهراً" بدين سان شش ماه مدت حمل است و بيست و چهار ماه مدت شيردهي، عمر زن را رها كرد و گفت: خداوند روزي را نياورد كه مشكلي پيش آيد و فرزند ابوطالب نباشد.(72) برخي از پژوهشگران عرب تفسير قرآن به قرآن را به درستي پايه و بن ماية تفسير موضوعي دانستهاند و بر اين باور رفتهاند كه رگههاي اين جريان در دوران صحابه شكل گرفته و تصريح كردهاند كه علي (ع) پايههاي اين موضوع را در تفسيرهايش استوار كرده است و از آنچه آورديم به عنوان نمونه بحث ياد كردهاند.(73) علي (ع) در بياني ديگر به شناسايي و شناساندن محتوي قرآن ميپردازد، و انواع معارف آن را مينماياند و چگونگي پيوند قرآن و سنت را باز ميگويد و بدين گونه گويا غيرمستقيم ميفهماند كه فهم استوار قرآن در گرو آگاهي به اين همه و اطلاع از چندي و چوني اين دانشهاست. اين حقايق در واپسين سطور خطبه اول نهج البلاغه از فرازمندترين و شكوهمندترين خطب علوي آمده است:
كتاب ربكم فيكم مبينا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه، و خاصه و عامه، و عبره و امثاله، و مرسله و محدوده، و محكمه و متشابهه. مفسرا مجمله و مبينا غوامضه، بين ماخوذ ميثاق في علميه و موسع علي العباد في جهله و بين مثبت فيالكتاب فرضه و معلوم فيالسنه نسخه و واجب في السنه أخذه و مرخص فيالكتاب تركه و بين واجب لوقته و زائل في مستقبله، و مباين بين محارمه من كبير اوعد عليه نيرانه، او صغيرا أرصد له غفرانه، و بين مقبول في ادناه، و موسع في اقصاه.
"كتاب پروردگار در دسترس شماست. اين پيام آسماني همه مصالح و مفاسد حيات دنيوي و اخروي شما را بيان نموده است: حلال و حرام، فرايض و شايستگيها، ناسخ و منسوخ، مباهات و واجبات، خاص و عام، داستانها و اصول عبرتانگيز و امثال و حكم، مطلق و مقيد، محكم و متشابه را توضيح داده، حقايق ابهامانگيز را تفسير و مشكلاتش را روشن ساخته است."
تحصيل علم و يقين به برخي از مطالب قرآني، مطابق پيماني كه از بندگان گرفته شده، لازم است و در برخي ديگر كه اسرار و رموز قرآني محسوب ميشوند، مردم را به تنگناي لزوم معرفت آنها مجبور ننموده است.
گروهي از مسائل در كتاب آسماني ثابت و سنخ آن در سنت روشن است. دستهاي از مسائل وجود دارد كه الزام به آنها در سنت واجب است و در كتاب الهي مورد اختيار مقرر شده است. وجوب بعضي از تكاليف تا وقت معيني است كه با سپري شدنش مرتفع ميگردد. كتاب آسماني انواع محرمات را از يكديگر تفكيك نموده و به معصيت كبيره وعده آتش و به گناهان كوچك اميد بخشش داده است. موضوعات ديگري در قرآن وجود دارد كه انجام دادن اندكي از آنها، مقبول و در وصول به نهايت آنها بندگان را آزاد گذاشته است.(74)
با اين بيان، علي (ع) گويا بر اين نكته تأكيد ميورزد كه در فهم قرآن بايد به گونهگوني ابعاد آيات توجه كرد و محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و... آن را بازشناخت و چگونگي ارتباط سنت با قرآن را در فهم كتاب الهي درك كرد.(75)
مردي در محضر علي (ع) قرائت كردا "انالله و انا اليه راجعون" (بقره / 156) "ما همه از خدائيم و بازگشتمان به سوي اوست". امام علي (ع) فرمودند: گفته "ما از آن خدائيم" اقرار ماست به بندگي و گفته ما كه "به سوي او باز ميگرديم" اقرار است به تباهي و ناپايندگي.(77)
در فرماني به فرماندارش در مكه فرمود:
از مردم مكه بخواه كه از هيچ زايري كه ساكن آن ديار است چيزي نستانند، كه خداوند فرمود:
"سواء العاكف فيه و البادي" (حج / 25) "مسجدالحرام را براي همه مردم برابر قرار داديم و مقيم و مسافر در آن يكساناند."
مراد از "عاكف" شهروندان مكهاند و مراد از "بادي" كساني هستند كه براي حج بدان جا آمدهاند(78) علي (ع) در بياني ارجمند زهد را مصداق عيني دو سوي يك آيه از آيات الهي ميداند و بدين سان از يكسو زهد راستين را معنا ميكند و از سوي ديگر براي آيات الهي تفسيري عيني به دست ميدهد، امام فرمودند:
الزهد كله بين كلمتين من القران قال الله تعالي (لكيلا تاسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا علي ما آتاكم) (حديد / 23) و من لم ياس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه.
"همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم آمده است خداي سبحان فرمايد: تا بر آنچه از دستتان رفته دريخ نخوريد و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد و آن كه برگذشته دريغ نخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوي زهد گرفته است."(79)
استاد شهيد مرتضي مطهري در توضيح اين روايت نوشتهاند:
بديهي است وقتي كه چيزي كمال مطلوب نبود و يا اساساً مطلوب اصلي نبود، بلكه وسيله بود، مرغ آرزو در اطرافش پروبال نميزند و پرنميگشايد و آمدن و رفتنش شادماني يا اندوه ايجاد نميكند.(80)
امام باقر (ع) نقل ميكند كه علي (ع) فرمود:
دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود، يكي از آن دو برداشته شد پس ديگري را بگيريد و بدان چنگ زنيد، اما اماني كه برداشته شد رسول خدا (ص) بود، و اما اماني كه مانده است آمرزش خواستن است. خداوند متعال ميفرمايد: (و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم، و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون) (انفال / 33) و خدا آنان را عذاب نميكند حالي كه تو در ميان آناني و خدا عذابشان نميكند حالي كه آمرزش ميخواهند.(81)
سيد رضي (ره) ميگويد: اين تفسير يكي از نيكوترين بهرهگيريها از قرآن است و از لطايف استنباط از آيات. از علي (ع) درباره اين آيت الهي (ان الله يامر بالعدل و الاحسان) (نحل / 90) "همانا خداوند هماره به داد و نيكي فرمان ميدهد" پرسيدند، آن حضرت فرمود:
العدل الانصاف، و الاحسان التفضل.
"عدل انصاف است و احسان نيكويي كردن."(82)
علي فرمود:
قناعت دولتمندي را بس و خوي نيكو نعمتي بود در دسترس. از امام (ع) از معني فلنحيينه حياه طيبه پرسيدند، فرمود: آن قناعت است.(83)
راستي را مگر زندگي پاك و پاكيزه جز در سايه قناعت فراچنگ ميآيد، و مگرنه اين است كه بسياري از زندگيهاي پلشت و عزتسوزيهاي شخصيت خردكن، از آزمنديها و فزونخواهي و فراخ جوييها برميخيزد و زندگي را از ذلت ميآكند.
از كهنترين روزگاران، مفسران بسياري مصداقي از "حياه طيبه" را قناعت دانستهاند.(84) واحدي نوشته است:
آن كه "حياه طيبه" را قناعت دانسته است، گزينشي نيكو كرده است، چرا كه زندگي جز با قناعت پاكيزه نميشود، و آزمند هماره در رنج است و دردسر.(85)
قرآن كريم به صراحت آيات الهي را به محكم و متشابه تقسيم نموده(86) و تأكيد ميكند كه معاني آيات متشابه و تأويل آنها را جز راسخان در علم ندانند، پيشوايان الهي در روشن ساختن مصداق راسخان در علم فراوان سخن گفته و در روزگاران مسفرآفريني و چهرهسازي بسيار تأكيد كردهاند كه ژرفانديشان در قرآن و راسخان در علم، امامان (ع) و پيشوايان راستين هستند. علي (ع) در ضمن خطبهاي فرمودهاند:
اين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا، كذباً و بغياً علينا، ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعلي الهدي و يستجلي العمي...
"كجايند كساني كه پنداشتند آنان ـ نه ما ـ دانايان علم قرآناند؟ به دروغ و ستمي كه بر ما رانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فروگذاشته؛ به ما عطا كرده و آ نان را محروم داشته. ما را در حوزه عنايت خود در آورد، و آنان را از آن بيرون كرد. راه هدايت را با راهنمايي ما ميپويند. و روشني دلهاي كور را از ما ميجويند."(87) علي (ع) از يك سو تفسير دقيق آيه و مصداق والا و روشن آن را به دست ميداد و از سوي ديگر از جريانهاي گونهگوني كه در جهت ستيز با علي (ع) و آل علي در پي چهرهنمايي و چهرهسازي بودند و براي آيات الهي تفسير باژگونه و مصداق وارونه ميساختند پرده برميگرفت.(88)
يكي از جلوههاي والاي كلام علوي، آميخته ساختن سخنش با كلام الهي و تفسير آيات قرآن در جاريهاي زمان و با جاريهاي زمان است. علي (ع) در اين گفتارها از يك سو چهره ناپاكان و پليدان را مينماياند و از سوي ديگر پاكيزه خويان و نيك سيرتان را ميشناساند و در همه اين موارد سخن را به گونهاي بس دلپذير و تنبه آفرين با كلام الهي آذين ميبندد. علي (ع) در ضمن نامهاي بلند كه سيدرضي (ره) آن را از نيكوترين نامههاي امام (ع) تلقي كرده، مينويسد:
... و گفتي كه من و يارانم را پاسخي جز بر شمشير نيست، راستي كه خنداندي از پس آنكه اشك ريزاندي. كي پسران عبدالمطلب را ديدي كه از پيش دشمنان پس روند، و از شمشير ترسانده شوند "لختي بپاي! حمل به جنگ ميپيوندد"(89) زودا كسي را كه ميجويي تو را ميجويد، و آن را كه دور پنداري به نزد تو راه پويد. من با لشكري از مهاجران و انصار و تابعيان، آنان كه راهشان به نيكويي پيمودند به سوي تو ميآيم لشكري بسيار ـ و آراسته ـ و گرد آن بر آسمان برخاسته. جامههاي مرگ بر تن ايشان، و خوشترين ديدار براي آنان ديدار پروردگارشان، همراهشان فرزندان "بدريان"اند و شمشيرهاي "هاشميان"؛ كه ميداني در آن نبرد تيغ آن رزمآوران، با برادر(90) و دايي (91) و جد (92) تو چه كرد ـ و ضرب دست آنان ـ از ستمكاران دور نيست، (و ما هي من الظالمين ببعيد) (هود / 83)(93)
بدينسان علي (ع) حماسه پايداري و استواري را در برابر دشمن ميسرايد، و آنان را مصداق روشن ستمپيشگان معرفي ميكند و تفسير عيني قرآن كريم را رقم ميزند. اديب بلندآوازه قرن هفتم ابن ابيالاصبح مصري اين بخش از نامه را آورده و آن را مصداقي روشن براي حسن ختام دانسته است.(94)
قرآن كريم كتاب هدايت و مجموعهاي از آموزههاي رحماني است در جهت راهبري انسان در جاريهاي زمان. به گفته مفسري هوشمند،(95) قرآن آييننامة زندگي اجتماعي، سياسي و فكري مسلمانان است و ابعاد قرآن را جز آنان كه در كورانهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي درگيرند نخواهند فهميد. علي (ع) قرآن را فرانموده و با تكيه به آيات وحي صفهاي گوناگون را بازشناسانده است. آن بزرگوار نيروهاي لشكرش را براي نبرد با معاويه بسيج كرد و در ضمن خطبهاي بلند فرمود "هان مسلمانان، در جهاد با معاويه ستمپيشه و بيعت شكن و ياران ستم گسترش بكوشيد و به آنچه از كتاب الهي ميخوانم گوش فرا دهيد و پندگيريد. از مواعظ الهي سود جوييدو از گناهان دور باشيد. خداوند با گزارش چگونگي زندگاني امتهاي ديگر شمايان را پند داده است.
آنگاه قرائت فرمود:
"الم ترالي الملا من بني اسرائيل من بعد موسي اذقالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيلالله قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل في سبيلالله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم و الله عليم بالظالمين و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا قالوا اني يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه و لم يوت سعه من المال قال ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطه فيالعالم و الجسم و الله يوءتي ملكه من يشاء و الله واسع عليم." (بقره / 246ـ247)
"آيا آن گروه از بنياسرائيل را پس از موسي نديدي كه به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما پادشاهي نصب كن تا در راه خدا بجنگيم. گفت: نپنداريد كه اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سرباز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالي كه ما از سرزمينمان بيرون رانده شدهايم و از فرزندانمان جدا افتادهايم؟ و چون قتال بر آنها مقرر شد، جز اندكي، از آن روي برتافتند. خدا به ستمكاران آگاه است.
پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را پادشاه شما كرد. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهي باشد؟ ما سزاوارتر از او به پادشاهي هستيم و او را دارايي چنداني ندادهاند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است، و خدا پادشاهيش را به هركه خواهد دهد كه خدا دربرگيرنده و داناست."
هان مردم دراين آيات شما را عبرت است تا بدانيد كه خداوند خلافت و حكومت را پس از پيامبران در خاندان آنها نهاده و طالوت را با افزودني در توان و علمش زبدهگزيني كرده و بر ديگران برتري بخشيده است. اكنون نيك بنگريد آيا خداوند بني اميه را بر بنيهاشم برگزيده و معاويه را در دانش و توان بر من برتري داده است؟ بندگان خدا، تقوي پيشه كنيد و در راه خداوند، پيشتر از آنكه به خشم خداوند گرفتار آييد، جهاد كنيد.(96)
علي (ع) با اين بيان، جايگاه امامت را نشان داده و آيات الهي را در گسترة زمان تفسير ميكند و از آنچه درباره امتهاي پيشين است، بهره ميگيرد و ويژگيهاي رهبري را براساس آيات الهي رقم ميزند.(97) اين گونه روشنگريها در حقيقت تطبيق دقيق مفاهيم قرآني بر جاريهاي زمان و به ديگر سخن تأويل راستين قرآن كريم است كه در كلام معجز شميم رسولالله (ص) درباره علي (ع) آمده بود كه "علي بر تأويل قرآن ميجنگد بدانسان كه من بر تنزيل قرآن نبرد كردم."
يكي از آموزههاي عظيم و تنبهآفرين قرآن كريم، شناسايي و شناساندن دشمن است و چگونگي درگيري آن با انسان و بازداري او از راه حق. قرآن كريم در آيات بسياري از شيطان سخن گفته و چگونگي تلاش او را براي گمراهي انسان نيز عرضه كرده و به انسان هشدار داده است كه بيدار باشد و در چنگ شيطان و حزب او گرفتار نيايد. قرآن در آياتي چند حزب شيطان را معرفي كرده و فرجام آن را بازگفته است. علي (ع) در جايگاه مفسري راستين و رهبري بيدار كه بايد لحظه به لحظه امت را رهبري كند و از اينكه در تور نامرئي حزب شيطان گرفتار آيند هشدار دهد، به چهرهنمايي از منافقان ميپردازد و در قالب جملات بس گويا و روشنگر، خلق و خوي و سلوك فردي و اجتماعي آنان را مينماياند و در واپسين گفتار، اين آيت الهي را تلاوت ميكند كه:
"اولئك حزب الشيطان، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون" (مجادله / 19)
"آنان حزب شيطاناند، آگاه باش كه حزب شيطان زيان كنندگاناند."(98)
علي (ع) گاه با تكيه بر فضاي فرهنگي و اجتماعي نزول قرآن كريم و با اشاره بر معيار و ارزشهاي حاكم بر زندگاني جاهليان به تفسير آيات الهي پرداخته و نشان ميدهد كه قرآن كريم واقع نگرانه، بنيادهاي جهلآلود ناشايسته با شخصيت انسان را درهم كوبيده و بر ويرانههاي آن بناي رفيع ارزشهاي والاي الهي فراز ميآورد.
قرآن كريم در جهت برنمودن بخشي از خلق و خوي جاهليان و نشان دادن معيارها و ارزشهاي حاكم بر آنها، خطاب بدانها ميفرمايد:
"الهكم التكاثر حتي زرتم المقابر"
"مشغول گردانيد شما را بيشتري جستن تا زيارت كرديد گورها را."(99)
ميبدي در ترجمه اين آيات نوشته است: مشغول داشت شما را نبرد كردن با يكديگر به انبوهي، تا آنگه كه مردگان در گور بشمرديد.(100)
مفسران در تفسير اين آيه دو گونه سخن آوردهاند:
1) فزونخواهي در مال و بيشتر جستن از تمتعات و لذايذ زندگي شما را از خدا بازگردانيد، و اين دلمشغولي همچنان با شما بود تا مرگ فرا رسيد و به زيارت گورها رفتيد.
2) فزونخواهي و بزرگنمايي نيا و تبار براي نشان دادن قدرت و اعتبار شما را به شمارش واداشت و اين شمارش قبيله و تيره، شما را به خود مشغول داشت تا بدان جا كه به ديدار گورها رفتيد و براي اثبات افزوني تعداد قبيلههايتان گورهاي نياكان خود را نيز شمرديد.(101)
قدرت كه قبيله و فرزندان نمادي از آن بود و ثروت و داشتهها، معيار برتري و ارزش قبيلهها شمرده ميشد و جاهليان در مفاخرهها و بزرگداريهاي خود بدان مينازيدند، و گاه اين نازيدنها آنان را به چنين كنشهاي ابلهانهاي وا ميداشت. علي (ع) گويا آيات آغازين اين سوره را اشاره به اين نكته ميداند و و محتواي آيات را اشارهاي به اين بخش از فرهنگ جاهلي ميانگارد كه پس از قرائت اين دو آيه ميفرمايد:
يا له مراماً ما ابعده، و زورا ما اغفله و خطرا ما افظعه. لقد استخلوا منهم اي مدكر، و تناوشوهم من مكان بعيد افبمصارع ابائهم يفخرون؟ ام بعديد الهلكي يتكاثرون؟ يرتجعون منهم اجساداً خوت، و حركات سكنت. ولان يكونوا عبراً احق من ان يكونوا مفتخراً. و لان يهبطوا بهم جناب ذله احجي من ان يقوموا بهم مقام عزه. لقد نظروا اليهم بابصار العشوه. و ضربوا منهم في غمره جهاله. ولو استنطقوا عنهم عرصات تلك الديار الخاويه لقالت ذهبوا فيالارض ضلالا؛ و ذهبتم في اعقابهم جهالا. تطاون في هامهم، تستنبتون في اجسادهم، و ترتعون فيما لفظوا، و تسكنون فيما خربوا، و...
"وه! كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر ـ و در خواب غرور ـ و چه كاري دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جاي مردگان تهي است، حالي كه سخت مايه عبرتاند ـ ليكن عبرت گيرنده كيست؟ - از دور دست به مردگان يازيدند و به آنان نازيدند ـ آيا بدان جا مينازند كه پدرانشان خفتهاند يا به كسان بسياري كه در كام مرگ فرورفتهاند؟ خواهند كالبدهاي خفته بيدار شود و جنبشهاي آسوده در كار. حالي كه مايه پند باشند بهتر است تا وسيله فخر و بزرگواري، و در آستانه خواريشان فرود آرند خردمندانهتر، تا نشاندن در سرير بزرگواري. با ديده تار بدانهانگريستند كه چيستند و اگر از فراخناي خانههاي ويران و سرزمينهاي تهي از باشندگان ميپرسيدند، ميگفتند: آنان به زمين درشدند و گمراه و شما كه به جاي آنانايد، مردمي هستيد نا آگاه. سرهاشان را به پا ميسپريد و بر روي پيكرهاشان ميكاريد و در آنچه به دور افكندهاند ميچريد و در خانهها كه ويران كردند، هستيد.(102)
خطبهاي است بس شكننده و كوبنده در تفسير و تصوير علي (ع) از آن فرهنگ و نشان دادن ابعاد آيت الهي و بيدارگريها و تنبهآفرينيهاي آن بزرگوار، در قالب اين جملهها و در اوج بلاغت و ستيغ فصاحت و بسي رشك برانگيز و اشكانگيز. ابن ابيالحديد ميگويد:
اگر تمام فصيحان در مجلسي گردآيند و اين خطبه بدآنهاخوانده شود، شايسته است به آن سجده كنند... به آنچه تمام امتها سوگند ياد ميكنند، سوگند ياد ميكنم كه از پنجاه سال تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خواندهام و هرگاه خواندم قلبم تپيد، اعضاي بدنم لرزيد و لرزش و ترس وجودم را فراگرفت و از آن پند گرفتم. هرگاه در آن تأمل كردم مردگان ازخويشان و نزديكان و دوستانم را به ياد آوردم و يقين كردم كه آن كس كه در اين جملهها وصف ميشود من هستم. واعظان و فصيحان از اين سخنان بسيار گفتهاند و من بر اينگونه سخن از آنان فراوان دست يافتهام، اما هرگز اين تأثير را بر دل در آنها نديدهام.(103)
"و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين" (قصص / 5)
"و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم."(106)
علي (ع) در كلامي اميد آفرين فرمودند:
لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها و تلاعقيب ذلك "و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا فيالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين."
دنيا پس از سركشي روي به ما نهد، چون ماده شتر بدخو كه به بچه خود مهربان بود. سپس اين آيه را خواند: "و ميخواهيم...".
شارحان نهجالبلاغه اين جمله علي (ع) را اشاره به دولت يار، "روزگار رهايي" و طلوع "خورشيد مغرب" كه انسان با آن حاكميت سپيدهگشا بر "فجر ساحل" خواهد ايستاد و امواج خروشان حق را در تحقيق عيني حاكميت "آخرين اميد" خواهد ديد، دانستهاند.
ابن ابيالحديد ميگويد:
به پندار شيعه اين آيه وعدهاي است براي پيشواي پنهان آنان كه خواهد آمد و در آخرالزمان به حاكميت زمين خواهد رسيد. اما اصحاب ما (معتزله) ميگويند وعده است براي پيشوايي كه بر زمين حاكميت خواهد يافت و بر حكومتها چيره خواهد گشت.(107)
مولي فتحالله كاشاني پس از آنكه روايت را ترجمه كرده، نوشتهاند:
والحمدلله و المنه كه در آخرالزمان دولت آل محمد عليهم صلواتالله الملك المنان به ظهور خواهد رسيد و حق از باطل امتياز خواهد يافت، در زير چرخ برين عليرغم دشمنان بدسگال بيدين و از صادق صلواتالله عليه و علي آبائه و اولاده الكرام اين بيت منقول است:
لكل اناس دوله يرقبونها
و دولتنا في آخرالدهر تظهر
هركسي را دولتي از آسمان آمد پديد
دولت آل علي آخر زمان آيد پديد(108)
آنچه تا اينجا آورديم اندكي بود از بسيار، اين گلگشت در بوستان علي (ع) و در فضاي جاننواز سخنان عليبن ابيالطالب (ع) در تفسير و تأويل آيات قرآن را با ياد يار به فرجام آوردم. ياد و نام امام مهدي (عج) كه دل را از عشق به زيبايي، والايي، عدالت و نيكي ميآكند و انديشيدن به آرمانهاي والاي آن "خورشيد مغرب" چشمانداز سراسر نور و هيجان و ايمان را در پيشديد ميگشايد و زمزمه "نغمههاي پيروزي" آن "دادگستر جهان" "شوق ديدار" آن فرجام بخش آرمان رهايي آفرين پيامبران و بنيانگذار والاي "روزگار رهايي" را در جان فرو ميريزد.
پاورقيها:
20ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 205، ينابيع الموده، ج 1، ص 307.
22ـ رك: احقاق الحق، ج 1، ص 37.
44ـ همان، ص 50 الاستيعاب، ج 3، ص 40؛ عطاء از مفسران تابعي و از چهرههاي برجسته تفسير و اهل مكه است. وفيات الاعيان، ج 1، ص 318.
9ـ جامع البيان، ج 13، ص 176 ؛ الدر المنثور، ج 4، ص 128 ؛ التفسير المنير، ج 13، ص 194.
10ـ سعيدبن جبير از مفسران عالي قدر دوره تابعين است.
33ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 52، الصواعق المحرقه، ص 127.
86ـ آل عمران: 7.
98ـ نهجالبلاغه، خ 194.
1ـ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه (خ 192)، ص 100، ترجمه شهيدي 191ـ192
12ـ احقاق الحق، ج 3، ص 284.
13ـ الدر المنثور، ج 4، ص 129؛ فتح القدير، ج 3، ص 110؛ دلايل الصدق، ج 2، ص 135.
19ـ تهذيب الكمال، ج 6، ص 124؛ تهذيب التهذيب (حاشيه)، ج 3، ص 266.
21ـ بخشي از كلام علي (ع) كه پيشتر نقل كرديم.
41ـ همان، ص 39.
59ـ اوائل المقالات، ص 81 (مصنفات الشيخالمفيد، ج 4).
60ـ الاصول من الكافي، ج 2، ص 462؛ بصائر الدرجات، ص 193؛ المحجه البيضاء، ج 2، ص 263.
11ـ جامعالبيان، ج 13، ص 178، الدر المنثور، ج 4، ص 129؛ الميزان، ج 11، ص 385.
32ـ رك: نفحات الازهار تعريب و تلخيص كتاب شكوهمند و بيبديل عبقاتالانوار، مجلدات 1ـ3، احقاق الحق، ج 4، ص 436 و موارد ديگر آن در مجلدات بيستگانه.
37ـ بنگريد به مقدمه عالمانه تفسير الحبري، ص 138 به بعد بويژه شمارههاي 9، 11، 14، 19، 26، 27، 28، 30، 35 و... يادآوري ميكنم كه در تحليل و تفسير روايت مورد گفتگو از اين كتاب بهره بردهام و شمارههاي ياد شده، كتابهايي است كه نزول آيات را درباره علي (ع) گزارش كردهاند. اما آثار بسياري را كه دربارة اهلبيت (ع) تدوين يافته، در فهرست ياد شده و نيز در سلسله مقالات ارجمند و پژوهشگرانه فقيد علم و تحقيق، زندهياد، سيدعبدالعزيز طباطبايي در شمارههاي مختلف مجله تراثنا موجود است.
45ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 50؛ عبداللهبن شبرمه، از فقيهان تابعي كوفي است، تهذيب الكمال، ج 15، ص 76.
28ـ الارشاد، ج 1، ص 123، و نيز رك: به مقاله "توصيف قاعديگري در بينش تاريخي شيخ مفيد (ره)، آينه پژوهش، سال پنجم، شماره 18ـ17/16.
47ـ شرح ابنابي الحديد، ج 1، ص 19.
52ـ نهجالبلاغه، خ 198، در اينباره رجوع كنيد به: تصنيف نهجالبلاغه بهجالصباغه في شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 232؛ از ديروز تا امروز (مجموعه مقالات استاد سيدجعفر شهيدي)، ص 53، مقاله "قرآن صامت از زبان قرآن ناطق"، فرهنگ آفتاب (فرهنگ تفصيلي مفاهيم نهجالبلاغه)، ج 8، ص 4106 كه مجموعه آنچه را كه در نهجالبلاغه درباره اين موضوع آورده است يك جا آوردهاند.
5ـ الصواعق المحرقه، ص 127؛ كفايه الطالب، ص 231؛ احقاق الحق، ج 3، ص 480؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 406.
26ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 37.
40ـ همان، ص 34.
61ـ اختيار معرفه الرجال، ص 589؛ الاصول من الكافي، ج 2، ص 621.
70ـ نهجالبلاغه، خ 133، صبحي صالح، ص 132، ترجمه شهيدي. و نيز رك: شرح ابن ابيالحديد، ج 8، ص 294؛ نيز بنگريد به خطبه 18، جمله... ان الكتاب يصدق بعضه بعضاً... و شرحهاي آن.
89ـ حماسهاي است كه در روزگار جاهليت به هنگام عزيمت به رزم ميگفتند و آن را به صورتهاي ديگري نيز نقل كردهاند. رك: بهجالصباغه، ج 6، ص 187.
99ـ ترجمه تفسير طبري (= منسوب)، ج 7، ص 2047.
3ـ انساب الاشراف،ج 2 ص 99؛ حليه الاولياء، ج 1، ص 67، شواهد التنزيل، ج 1، ص 45؛ بحارالانوار، ج 4، ص 157.
7ـ امالي صدوق، ج 3، ص 453 ؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 400، ينابيع الموده، ج 1، ص 307، غايه المرام، ص 358، باب 60، حديث 12 ؛ مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 29.
71ـ الحجه للقراء السبعه، ج 6، ص 343، مغني اللبيب (تحقيق: زمان مبارك و...)، ص 328.
78ـ نهجالبلاغه، نامه 67، مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 462.
17ـ الميزان، ج 11، ص 386.
27ـ مسنداحمد بن حنبل، ج 3، ص 501؛ المستدرك، ج 3، ص 132؛ حليه الاولياء، ج 1، ص 67؛ احقاق الحق، ج 4، ص 332؛ و منابع بسيار ديگر.
35ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 52، كشف الغمه، ج 1، ص 314.
39ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 35.
49ـ همان، خطبه 176.
55ـ الفواتح (در حاشيه المستصفي)، ج 2، ص 12؛ منشورات الرضي.
67ـ ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 93.
16ـ منابع پيشين.
48ـ نهجالبلاغه، خطبه 110.
65ـ اعيان الشيعه، ج 1، ص 90.
66ـ رك: مقاله پژوهشگرانه آقاي ا. م موسوي كه احتمالات مختلف درباره اين رساله را آورده و نقد و بررسي كردهاند. (كيهان انديشه، شماره 28، ص 112ـ122).
79ـ ربيعالابرار، ج 1، ص 826؛ نهجالبلاغه، خ 439.
83ـ نهجالبلاغه، خ 229؛ مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 183.
90 و 91 و 92 به ترتيب حنظلهبن ابيسفيان، وليدبن عتبه و عتبهبن ربيعه.
105ـ دلائل الامامه، ص 450؛ معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 5، ص 222 و 321 و منابع بسيار ديگر؛ الغيبه، شيخ طوسي (ره)؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 555.
51ـ مقدمات فيالتفسير الموضوعي، ص 20؛ سنتهاي تاريخ در قرآن، ص 94.
58ـ عده الرجال، ج 1، ص 92.
76ـ پژوهشگر سختكوش حضرت شيخ عزيزالله عطاردي در مجموعه عظيم مسانيدالائمه، در ضمن مسندالامام علي (ع) و در بخش "كتاب التفسير" نقلهاي تفسيري از علي (ع) را به تفكيك از منابع عامه، زيدي و شيعي گرد آورده است كه اميدواريم به زودي منتشر شود.
102ـ نهجالبلاغه، خ 221، ترجمه شهيدي، ص 252.
103ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 11، ص 153.
104ـ رك: سيدهاشم بحراني، المحجه في ما نزل فيالقائم الحجه؛ سيدصادق شيرازي، المهدي فيالقرآن؛ خورشيد مغرب ص 113ـ123؛ معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 5 (الآيات المفسره).
25ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 48؛ ترجمه الامام عليبن ابيطالب من تاريخ دمشق، ج 2، ص 467.
29ـ نهجالبلاغه، خطبه 122، ص 179، چاب صبحي صالح.
30ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 42.
34ـ الصواعق المحرقه، ص 127؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 406.
38ـ النهايه، ج 1، ص 212؛ سفينه البحار، ج 2، ص 414؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 448.
53ـ حسين الراضي، المراجعات (تحقيق)، ص 411.
57ـ معالم العلماء، ص 2.
8ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 400 ؛ احقاق الحق، ج 3، ص 280 و 245، ج 14، ص 362 ؛ ينابيع الموده، ج 1، ص 307.
15ـ تفسير العياشي، ج 2، ص 220؛ نورالثقلين، ج 2، ص 523.
23ـ احقاق الحق، ج 4، ص 331؛ سخني است بلند كه ما بخشي از آن را آورديم، در متن روايت آمده است كه... اقرئهم لكتاب الله عزوجل، بايد توجه داشت كه واژه قرائت در آن روزگاران به دانش فهم كتاب الهي اطلاق ميشده است. رك: مسند زيد، ص 343.
43ـ همان، ص 34.
54ـ الاستيعاب، ج 2، ص 253 (در حاشيه الاصابه)؛ الصواعق المحرقه، ص 126؛ حقايق هامه حول القرآن الكريم، ص 158.
63ـ حقايق هامه حول القرآن الكريم، ص 153ـ161.
68ـ بنگريد به گفتگوي تنبهآفرين ابنعباس و معاويه، كتاب سليمبن قيس، ج 2، ص 783؛ بحارالانوار، ج 44، ص 124؛ مواقف الشيعه، ج 1، ص 84.
85ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 112 و نيز رك: جامع البيان، ج 14، ص 172 كه طبري اين قول را برگزيده و به تفصيل بر استواري آن استدلال كرده است.
2ـ انساب الاشراف، ج 2، ص 99.
6ـ براي تفسير دقيق آيه رك: الميزان، ج 11، ص 383؛ استاد محمدتقي شريعتي، خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنت، چاپ اول، ص 212؛ احمد رحماني همداني، الامام عليبن ابيطالب، ص 179.
14ـ تفسير الحبري، ص 285 و 490؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 402؛ ينابيع الموده، ج 1، ص 306؛ نورالثقلين، ج 2، ص 522.
62ـ البيان في تفسير القرآن، ص 223 و 225.
96ـ الارشاد، ج 1، ص 262؛ الاحتجاج، ج 1، ص 407، بحارالانوار، ج 8، ص 644 (چاپ قديم).
4ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 43.
18ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 404.
31ـ الاصول من الكافي، ج 1، ص؛ نهجالبلاغه، خ 158، ص 223؛ و نيز رك: ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج 2، ص 346؛ مرات العقول، ج 1، ص 208؛ فيظلال نهجالبلاغه، ج 3، ص 419.
36ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 64ـ69؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112.
42ـ همان، ص 47.
46ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 49؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 12، تاريخ بغداد ج 12، ص 227 و...
64ـ الذريعه، ج 20، ص 154.
75ـ براي تفسير خطبه رك: شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 1، ص 120؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج 2، ص 216.
81ـ نهجالبلاغه، خ 88؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 539؛ مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 85.
24ـ طبراني، المعجم الصغير، ج 1، ص 255؛ المستدرك، ج 3، ص 134؛ براي اين حديث با الفاظ و طرقي ديگر. رك: الصواعق المحرقه، ص 75؛ سيوطي، جامعالصغير، ج 2، ص 66؛ احقاق الحق، ج 5، ص 639؛ و منابع بسيار ديگر.
74ـ نهجالبلاغه، خ 1، ص 44؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج 1، ص 18. در ترجمه اين بخش از خطبه، ترجمه استاد علامه شيخ محمدتقي جعفري را برگزيدم، چون آن را گوياتر يافتم.
97ـ رك: الميزان، ج 2، ص 287، دراسات في ولايه الفقيه، ج 1، ص 321.
50ـ همان، خطبه 158.
72ـ السنن الكبري، ج 7، ص 727؛ التفسير الكبير، ج 28، ص 15؛ الدر المنثور، ج 6، ص 9؛ تذكره السبط، ص 137؛ الغدير، ج 6، ص 93؛ و منابع بسيار ديگر.
84ـ جامع البيان، ج 14، ص 172؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 114؛ الوسيط في تفسير القرآن، ج 3، ص 81.
93ـ نهجالبلاغه، نامه 28، ترجمه شهيدي، ص 293. امام (ع) اين نامه را در جواب نامهاي از معاويه نگاشته است. رك: وقعه صفين، ص 86 و منابع ديگر هر دو نامه، مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 265.
56ـ المسائل السرويه، ص 79 (مصنفات الشيخ المفيد، ج 7).
73ـ دراسات فيالتفسير الموضوعي القصص القرآني، احمد جمال العمري، ص 50؛ در فصول پيشين به تفصيل به تفسير موضوعي و چگونگي آن پرداختهايم.
77ـ محاضرات الادباء، ج 2، ص 226؛ تحفالعقول، ص 209؛ مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 92.
94ـ بديع القرآن، ص 343.
100ـ كشفالاسرار، ج 10، ص 596.
69ـ بحارالانوار، ج 93، ص 20.
95ـ متفكر ارجمند سيدمحمدحسين فضلالله در گفتگويي با آينه پژوهش، شماره 7، ص 79ـ80.
80ـ سيري در نهجالبلاغه، ص 212.
82ـ عيون الاخبار، ج 3، ص 19؛ معاني الاخبار؛ نهجالبلاغه، خ 231.
87ـ نهجالبلاغه، خ 144، ترجمه شهيدي، ص 140.
88ـ براي تفسير خطبه رك: منهاجالبراعه، ج 9، ص 21؛ شرح ابن ميثم بحراني، ج 3، ص 187؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج 24، ص 153؛ شرح ابن ابيالحديد، ج 9، ص 86 و نيز رك: كتاب سليمبن قيس، ج 2، ص 771؛ بحارالانوار، ج 33، ص 155 كه امام (ع) در نامهاي بيدارگر به تفسير و تأويل دقيق "راسخان درعلم" پرداخته است.
101ـ جامعالبيان، ج 30، ص 283، البيان، ج 10، ص 402؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 534؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 20، ص 168.
107ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 19، ص 29.
106ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 432، تأويل الآيات، ج 1، ص 413؛ نهجالبلاغه، خ 209؛ شواهدالتنزيل، ج 1و ص 556.
108ـ ترجمه و شرح فارسي نهجالبلاغه، ج 3، ص 389
آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويش جا داد. و مرا در بستر خود ميخوابانيد چنانكه تنم را به تن خويش مي سود و بوي خوش خود را به من مي بويانيد و گاه بود كه چيزي را مي جويد، سپس آن را به من مي خورانيد... و من در پي او بودم. در سفر و در حضر - چنانكه شتربچه در پي مادر. هر روز براي من از اخلاق خود نشانهاي برپا ميداشت و مرا به پيروي آن مي گماشت. هر سال در "حراء" خلوت ميگزيد، من او را ميديدم و جز من كسي وي را نميديد. آن هنگام جز خانه اي كه رسول خدا (ص) و خديجه عليهالسلام در آن بود در هيچ خانه اي مسلماني راه نيافته بود، من سومين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را ميديدم و بوي نبوت را ميشنودم من هنگامي كه وحي بر او (ص) فرود آمد، آواي شيطان را شنيدم. گفتم: اي فرستاده خدا اين آوا چيست؟ گفت: "اين شيطان است كه از آن كه او را نپرستند نوميد و نگران است، همانا تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم و ميبيني آنچه را من ميبينم. جز اينكه تو پيامبر نيستي و وزيري و بر راه خير ميروي و مومنان را اميري".(1)
بدين سان علي (ع) جان و دل را در آبشار وحي مي شست و از نغمه هاي دلنواز آن، جان را سرمست مي ساخت و از آغازين روزگاران زندگي با جاريهاي وحي زندگي ميكرد و با آموزه هاي وحي لحظه هاي زندگي را در مي آميخت بدين گونه او هم بر وحي بود و همگام آن. محدثان و مورخان آورده اند كه آن بزرگوار هماره ميفرمود:
از من، هر آنچه از آيات الهي خواهيد بپرسيد، چه اينكه تمام آيات الهي را ميدانم كه كي و كجا نازل شده است، در فرازها و يا فرودها. در روزان و يا شبان.(2)
و نيز ميفرمود:
به خداوند سوگند تمام آيات الهي را ميدانم دربارة چه و كجا نازل شده است. پروردگارم به من قلبي فهيم و زباني پرسنده بخشيده است.(3)
و نيز ميفرمود:
تمام آيات الهي را بر رسول الله (ص) خواندم و پيامبر معاني آيات را به من تعليم داد.(4) اين جايگاه والا و مرتبت عظيم علي (ع) در فهم قرآن در ميان صحابيان روشن بود، و آنان بر اين مكانت معترف بودند كه در ادامة اين بحث، اندكي از اظهار نظرهاي آنان را ميآوريم.
1ـ آگاهي علي (ع) از قرآن از نگاه وحي
و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب (رعد / 43).
"كافران ميگويند كه تو پيامبر نيستي. بگو خدا ميان من و شما گواهي بسنده است و آن كه دانش كتاب ـ قرآن - نزد اوست."
خداوند از خيره سري كافران و از موضع خصمانه آنان در برابر پيامبر، و اينكه آنان همي خواهند گفت و ميگويند كه تو پيامبر نيستي، خبر ميدهد. رسولالله (ص) مأمور ميشود كه در برابر اين جوآفريني و ستيزهگري كافران بگويد: بر صدق مدعا و استواري موضع من، همين بس كه خدا گواه است و آن كس كه علم كتاب نزد اوست.
اندكي تأمل در سوره رعد ـ كه مكي است ـ و آهنگ كلي آن كه در جهت تبيين حقيقت قرآن و تأكيد بر اينكه قرآن نشان صدق رسالت است و رويارويي با پندار مشركان ـ كه آيات الهي را نشان صدق رسالت نميدانستند و در پي معجزهاي ديگر بودند. اين حقيقت با آيات آغازين سوره شروع ميشود و در آيات مياني بدان تأكيد ميگردد و در پايان آيه مورد بحث، نتيجهگيري ميشود كه تأكيدي است مجدد بر آنچه در آغاز آمده- ترديدي باقي نميگذارد كه مراد از كتاب، قرآن كريم است و عالم به اين كتاب بايد پاكيزه خويي از اين امت و از برآمدگان تعاليم اين فرهنگ و آموزههاي قرآن است.(6) از همان روزگاران نخست، علي (ع) چونان مصداقي روشن براي جمله "من عنده علم الكتاب" شناخته شده و رسول الله (ص) بر اين نكته در تفسير و تأويل اين آيه تأكيد ورزيده بود.(7) صحابيان و آشنايان با قرآن نيز مانند: ابن عباس، سلمان فارسي، ابوسعيد خدري، قيسبن سعد، محمدبن حنفيه(8) و زيدبن علي مصداق آن را علي (ع) ميدانستهاند. اما فضيلت ستيزان از يكسو كوشيدند معناي "كتاب" را وارونه سازند و از سوي ديگر براي "من عنده علم الكتاب" مصداق يا مصداقهايي بتراشند،(9) از جمله مراد از كتاب را، تورات بدانند و مصداق "من عنده علم الكتاب" را، عبداللهبن سلام. اما از همان روزگاران نخست مرزبانان حريم حق، اين ستيزهگري با حق را برنتابيدند و مفسر عاليقدر شيعي سعيدبن جبير(10) در پرسش از آيه و اينكه آيا مصداق آن عبداللهبن سلام است، ميگويد:
چگونه چنين تواند بود، در حالي كه اين سوره مكي است و عبداللهبن سلام بعد از هجرت و در مدينه اسلام آورده است.(11)
شگفت آنكه افزون بر آنكه چنين مصداقي با آهنگ كلي سوره و چگونگي گواه گرفتن خداوند بر صدق رسالت رسولالله (ص) مغايرت دارد، خود عبداللهبن سلام نيز از كساني است كه نزول اين آيه را دربارة علي (ع) گزارش كرده(12) و مفسري چون شعبي تصريح كرده كه هرگز آيهاي از قرآن دربارة عبداللهبن سلام نازل نشده است.(13)
امامان (ع) نيز در مقام مفسران راستين قرآن و درجهت برملا ساختن تفسيرهاي وارونه، بر نزول آن دربارة علي (ع) تأكيد نموده،(14)و با صراحت تفسيرهاي ديگر را كذب محض معرفي كردند(15) و نشان دادند كه آگاهي از اعماق جليل و ژرفاي ناپيداي كرانة كتاب الهي، سزاوار علي (ع) و خاندان وحي است.(16) كه "اهل البيت ادري بما في البيت". بدين سان به گواهي قرآن كريم، علي (ع) بر گسترة معاني قرآن آگاه و دانش گسترده، اعماق جليل، ژرفاي شگرف و آموزههاي ناپيداي كرانه آن نزد علي (ع) و همگنان آن بزرگواراست. علامه طباطبايي رضوانالله عليه پس از نقد و بررسي ديدگاههاي مختلف دربارة مصداق آية مورد گفتگو نوشتهاند:
برخي گفتهاند مراد از "كتاب" قرآن كريم است، و معناي آن چنين است، آنكه كتاب الهي را دريافته و به معارف آن آگاهي يافته و حقايقش را به جان نيوشيده، گواهي ميدهد كه قرآن وحي است و من فرستادة خداوندم. بدين سان فرجام سوره با آغاز آن همسوي است و آية فرجام به آيات آغازين و مياني ناظر. در آغاز آمده است "تلك آيات الكتاب و الذي انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لايومنون" (رعد/1) "اينها آيات اين كتاب است و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است ولي بيشتر مردم ايمان ندارند" و در آيات مياني آمده است: "افمن يعلم انما انزل اليك من ربك الحق كم هو اعمي انما يتذكر اولوالالباب" (رعد / 20) "آيا كسي كه ميداند آنچه از جانب پروردگار بر تو نازل شده حق است، همانند كسي است كه نابيناست؟ تنها خردمندان پند ميگيرند."
اين آيات در واقع تأييد و تأكيدي است از جانب خداوند در برابر سبك شماريها، و تكذيبهاي مشركان كه گفتند "لولا انزل عليه آيه من ربه" و گفتند "لست مرسلا" و به رسالت پيامبر (ص) اعتنا نكردند، و آن بزرگوار را هيچ شمردند. خداوند نيز بارها پاسخ گفت و به حقيقت قرآن و اينكه آن برترين آيت الهي است نپرداخت بلكه فرمود "قل كفي بالله..." تا هدف برآيد و سخن استوار شود و اين بهترين گواه است كه اين آيه نيز مانند ديگر آيات سوره، مكي است و اين همه مويد رواياتي است كه از اهل بيت(ع) وارد شده و مصداق آيه را علي (ع) دانستهاند. و راستي را اگر در آن روز جمله "من عنده علم الكتاب" فقط يك مصداق ميداشت، آن كس جز علي (ع) بود؟ او كه در ايمان پيشتاز و در آگاهي به قرآن برترين امت بود. اين حقيقت را روايات بسيار نشان ميدهد، و اگر نبود جز حديث متواتر "ثقلين" مدعي را بسنده بود.(17)
بدين سان در اينكه اين آيت الهي دربارة علي (ع) نازل شده است هيچگونه ترديدي روا نيست؛ و آنچه دربارة آيه آمده است و مصداقهاي ديگر را نشان داده، بر ساختة جريان فضيلت ستيزي و فضيلتسازي امويان و دستگاه خلافت است؛ و اين تنها نمونة آن نيست و نمونههاي ديگرش بسيار است. و روايت ذيل يكي از تنبه آفرينترين نشانه هاي آن:
اسماعيلبن خالد از ابوصالح نقل ميكند كه: "من عنده علم الكتاب" مردي از قريش است اما ما به صراحت او راياد نميكنيم.(18)
چرا؟ روشن است. حاكميت فرهنگستيز اموي نشر حق و سخن از حق را برنمي تابيد. نمونه ديگر آن را بنگريد:
يونس ابن عبيد ميگويد از حسن بصري پرسيدم تو گاهي ميگويي: قال رسولالله... در حاليكه آن بزرگوار را نديدهاي، گفت فرزند برادرم، از چيزي سوال كردي كه تاكنون كسي از من نپرسيده بود، و اگر نبود حرمتي كه تو در پيشم داري هرگز پاسخ نميگفتم. ما در روزگاري زندگاني ميكنيم كه ميبيني (زمان حجاجبن يوسف)، هرگاه شنيدي كه ميگويم: "قال رسولالله" بدان سخني است كه از عليبن ابيطالب (ع) نقل ميكنم. نهايت روزگار به گونهاي است كه نميتوانم علي (ع) را ياد كنم (19) [ و از او نامي به ميان آورم ] .
چنين است قصه پرغصه تاريخ برآمدنها و فروافتادنها، بركشيدنها و فروهشتنها و...
پس سخن ابن عباس استوار است كه گفت: مصداق "من عنده علم الكتاب" عليبن ابي طالب (ع) است و نه جز او، چون اوست كه تفسير و تأويل، ناسخ و منسوخ و حلال و حرام اين قرآن را ميداند.(20)
گزيده سخن آنكه، علي (ع) به اقتضاي اين آيه، آگاهترين و آشناترين كس به معارف قرآن است.
2ـ آگاهي علي (ع) از قرآن از نگاه رسولالله (ص)
به مردمان خاور و باختر، به عرب و عجم افتخار كن كه تو گراميترين نيا را داري... و در روي آوردن به اسلام پيشتاز هستي و آگاهترين همگان به كتاب الهي...(23)
پيامبر گرامي (ص) بارها گستردگي دانش علي (ع) و آگاهيهاي ژرف آن بزرگوار را از ابعاد معارف قرآن در پيشديد مطرح كرده است تا همگان بدانند كه براي دست يافتن به هدايت الهي بايد به چه كسي مراجعه كنند. يكي از زيباترين و دلپذيرترين اين گونه گفتهها كلام ذيل است. امسلمه ميگويد، پيامبر (ص) فرمود:
علي مع القرآن، و القرآن مع علي، لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.
علي همگام قرآن و قرآن همبر علي است اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در واپسين روزگار در كنار حوض در پيش من حاضر شوند.(24)
كلامي بلند است، با ابعادي عظيم. الف: علي با قرآن است، ب: قرآن با علي است.
اكنون نيك بنگريم رسول الهي (ص) با اين تعبير شكوهزاد چه جايگاهي را براي علي (ع) رقم زده است:
الف:
1) علي با قرآن است، يعني علي (ع) برجستهترين و ارجمندترين كسي است كه بدانسان كه شايسته است ابعاد قرآن را دريافته، حقايق آن را نيوشيده، بر آموزههاي آن چيره گشته و به اعماق جليل آن رسيده است و اين همان حقيقتي است كه تا كنون آورديم و كلام علي (ع) را نيز كه همگان را براي پرسيدن از ابعاد قرآن از وي، دعوت ميكرد نقل كرديم، و بر آن همه بيفزاييم اين نقل گرانقدر را كه علي (ع) فرمود:
هر آيهاي كه نازل ميشد رسولالله (ص) شيوه قرائت آن را به من ميآموخت، آنگاه املاء ميكرد و من مينوشتم، سپس تأويل، تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه آن را ميآموزانيد و دعا ميكرد كه آن حقايق را دريابم و حفظ كنم و من پس از آن هرگز آنچه را دريافتم فراموش نكردم.(25)
داوريهاي صحابيان و مفسران آن روزگاران را در اين باره پس از اين خواهيم آورد.
2)علي با قرآن است، يعني علي (ع) استوارگامترين مدافع قرآن است، كه حراست از قداست قرآن و حفاظت از عظمت قرآن و رسالت جاودانگي قرآن را از جان سپر ساخت، و براي ماندن قرآن و دستخوش تحريف نگشتن آن، از هيچ كوششي دريغ نورزيد. او قرآن را جمع كرد و تفسير و تأويل آن را نگاشت، چون ديگرساني سياسي را سياستمداران آن روزگار دامن زدند و جامعه نوپاي اسلامي دستخوش اضطراب گشت و بيم فروپاشي آن رفت، براي حراست از آموزههاي قرآن سكوت شكننده را پيشه ساخت و به جمع و تدوين تفسير قرآن پرداخت و در برابر پرسشهاي بسيار گفت: "خشيه ان ينقلب القرآن"(26) "ميترسم قرآن ديگرگون شود و معارف آن تباه گردد."
اين فداكاري شكوهمند و حراست از تماميت قرآن را در سيره علوي، پيامبر (ص) پيشبيني كرده بود. ابيسعيد خدري روايت كرده است كه نشسته بوديم و منتظر رسول خدا (ص) بوديم. پيامبر (ص) از يكي از خانههاي زنانشان بيرون آمدند. ما بپاخاستيم و همراه شديم. پاشنة كفش پيامبر (ص) پاره شد، علي (ع) بر جاي ماندند تا آنرا بدوزند پيامبر (ص) حركت كردند و ما هم همراه او به راه افتاديم. پس از آن ايستادند و منتظر علي (ع) شدند ما هم با او ايستاديم پس در اين حال فرمودند:
در ميان شما كسي است كه براي تأويل قرآن نبرد ميكند، همان سان كه من براي تنزيل آن جنگيدم. ما گردن كشيديم، ابوبكر و عمر در ميان ما بودند (يعني با اين حركت وانمود كرديم كه يكي از آن دو است). پيامبر (ص) فرمودند: نه، كفشدوز است...
گفت: آمديم و علي (ع) را بر اين امر مژده داديم، گويي كه از پيش آن را شنيده بود.(27)
شيخ مفيد رضوانالله عليه سخن رسولالله (ص) را بدين گونه گزارش كرده است:
... او كفشدوز است ـ و با دست به علي (ع) اشاره كرد و فرمود: او دربارة تأويل بجنگد آن گاه كه سنت من رها شود و به يك سو افتد و معارف كتاب الهي وارونه گردد و در دين خدا آن كس كه شايستگي ندارد سخن گويد، پس در آن هنگام علي (ع) براي احياي دين خدا با آنان به نبرد خيزد.(28)
علي (ع) نيز از اين مسئوليت عظيم و خطير خود به هنگام رويارويي با خوارج بدينسان سخن گفت: انما اصبحنا نقاتل اخواننا في الاسلام علي ما دخل فيه من الزيغ والاعوجاج و الشبهه و التاويل.
"ليكن امروز پيكار ما با برادران مسلماني است كه دودلي و لجبازي در اسلامش راه يافته است و شبهت و تاويل با اعتقاد و يقين دريافته است."(29)
اين روايات به روشني موضع مدافعانه علي (ع) را از ساحت قرآن نشان ميدهد، و نشانگر آن است كه علي (ع) چونان رسولالله (ص) كه بر ابلاغ و گستراندن ابعاد وحي از هيچ كوششي دريغ نورزيد و براي ابلاغ حق به كام جنگ رفت؛ در جهت تبيين درست تطبيق استوار مفاهيم قرآن از هيچ كوششي بازنايستاد و براي تفسير صحيح و دقيق آيات و جلوگيري از تحريف و وارونهسازي از مسير تأويل در آيات الهي كوشيد و در اين راه تا فرورفتن در امواج جنگ پيش رفت.
3) علي با قرآن است، يعني علي (ع) در مسير هدايت با قرآن است، قرآن نقشبند زندگي است و علي الگوي رفتاري و پيشواي اجراي آموزههاي آن. قرآن حقايق هدايت آفرين دارد و علي (ع) بهترين هدايتگر به شاهراه هدايت است. قرآن حقيقتي استوار و مكتوبي است وحياني؛ و علي (ع) مفسري است بيبديل براي حقايق آن و روشنگري است بي نظير براي معارف آن.
ابوعبدالرحمن سلمي ميگويد: من كسي را آگاهتر از علي (ع) به قرآن نديدم، او هماره ميگفت، از من بپرسيد به خداي سوگند دربارة هر آنچه از قرآن بپرسيد پاسخ خواهم گفت.(30)
و نيز فرمود:
... ذالك القرآن، فاستنطقوه. ولن ينطق، ولكن اخبركم عنه: الا ان فيه علم ما ياتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم. و نظم ما بينكم... فلو سالتموني عنه لعلمتكم (31).
آن ـ كتاب خدا ـ قرآن است، از آن بخواهيدتا سخن بگويد و هرگز سخن نگويد، اما من شما را از آن خبر ميدهم، بدانيد در قرآن علم آينده و سخن از گذشتهها، درمان درد شما و راه سامان دادن كارتان در آن است... كه اگر از آن همه بپرسيد شما را آگاه ميكنم.
اين جايگاه را براي علي (ع) دربارة قرآن، روايات بسياري رقم زده است كه ارجمندترين آنها، حديث متواتر "ثقلين" است كه به مقتضاي آن علي (ع) و آل علي (ع) همراه با قرآناند و در كنار قرآن و در جهت تبيين و تفسير آن؛ و معارف متشعشع قرآن و آموزههاي آفتابگون علي (ع) و فرزندانش، در جهت هدايت و سعادت انسان بايد در هماره تاريخ دوشادوش هم حركت كنند. حديث ياد شده در يكي از طرق روايت آن چنين است:
قال النبي (ص): اني تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي، احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله و عترتي.
من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم، تا آنگاه كه از آن دو پيروي ميكنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، يكي از آن دو بزرگتر از ديگري است: كتاب خداوند و عترت من.(32)
بدين سان اين بخش از كلام جاودانه رسولالله (ص) علي (ع) را در معبر تاريخ، مفسر، مدافع، مبين و همگام قرآن معرفي كرده و حجيت آموزههاي آن بزرگوار را در تفسير و تبيين كلام الهي در رواق تاريخ رقم زده است.
1) قرآن با علي است، يعني درهدايت آفريني، سپيده گشايي، راهنمايي انسان به مقصود والا و مقصد اعلي قرآن همراه علي (ع) و همبر آن بزرگوار است. اين حقيقت ارجمند مضمون روايات بسياري از جمله حديث "ثقلين" است كه از آن سخن گفتيم.
2) قرآن با علي است، يعني قرآن همراه علي (ع) است در بركشيدن فضايل علي (ع)، نمودن رادمنشيها و ارجمنديهاي او و گستراندن عظمتها و والاييهايش. ابن عباس ميگويد:
دربارة هيچ كس به اندازه علي (ع) آيات الهي نازل نشده است.(33)
در نقل ديگري از ابن عباس آمده است كه:
سيصد آيه از قرآن درباره علي (ع)نازل شده است.(34) از مجاهد نقل كردهاند كه:
دربارة علي (ع) هفتاد آيه نازل شد. كه در آنها او را انبازي نيست.(35)
و در نقل ديگري از ابن عباس آمده است:
هرجا در آيات الهي "يا ايها الذين آمنوا" آمده كه علي (ع) امير و شريف آن است. خداوند صحابيان رسولالله (ص) را عتاب كرده اما علي (ع) را جز به نيكي ياد نكرده است.(36)
آنچه آوردم اندكي است از نقلهاي بسياري كه صحابيان و تابعيان در اين باره گزارش كردهاند. گستردگي آيات راجع به علي (ع) محدثان و مفسران را بر آن داشته كه آثاري در اين باره سامان دهند كه از ديرينهترين آثار نگاشته شده و برجاي مانده در ميان ميراث مكتوب اسلامي است.(37)
3ـ آگاهي علي (ع) از قرآن از نگاه صحابيان و...
جايگاه والاي علي (ع) در شناخت قرآن و آگاهي گسترده آن بزرگوار از معارف كتاب الهي، آنچنان شهره روزگار بود كه هيچگونه انكار را برنميتابيد. صحابيان و تابعيان و مفسران از اين حقيقت با عباراتي گويا و هيجانبار سخن گفتهاند و اين جايگاه رفيع را به گونههاي مختلف ستودهاند. ابن عباس ميگفت: آنچه را علي (ع) ميگفت فراگرفتم، آنگاه در اندوختهها و آموختههاي خود انديشيدم و دريافتم كه دانش من به قرآن در سنجش با دانش علي (ع) چونان بركهاي است خرد در برابر دريايي موجخيز.(38)
عمربن خطاب ميگفت: عليبن ابي طالب (ع) از همه ما به معارف قرآن آگاهتر بود.(39)
از عبداللهبن مسعود نقل كردهاند كه: در ميان اهل مدينه علي (ع) آگاهترينشان بود به قرآن.(40)
عبداللهبن عمر، نيز علي (ع) را آگاهترين كسان به قرآن ميدانست.(41) عايشه نيز علي (ع) را آگاهترين اصحاب رسولالله به قرآن معرفي ميكرد.(42) ابوعبدالرحمن سلمي ميگفت: من هيچ كس را به معارف قرآن از علي (ع) آگاهتر نيافتم(43) و چون از عطابن ابي رباح سئوال كردهاند كه داناتر از علي(ع) را در ميان اصحاب رسولالله (ص) ميشناسي؟! گفت: نه. به خدا سوگند.(44) و ابن شبرمه ميگفت: من نديدم كسي را بر منبر فراز آيد و استوار از همگان بخواهد، كه هر آنچه ميخواهند از كتاب الله سئوال كنند جز علي (ع) (45). عامر شعبي نيز ميگفت: بعد از رسولالله (ص) آگاهتر از علي (ع) به آنچه در ميان اين دو لوح است ـ قرآن ـ نيافتم.(46)
ابن ابيالحديد در آغاز شرح نهجالبلاغه بياني ارجمند درجايگاه والاي علي (ع) در علوم اسلامي دارد. او باعباراتي شورانگيز خاستگاه تمامي دانشهاي اسلامي را آن بزرگوار ميداند و دربارة تفسير ميگويد:
دانش تفسير از او سرچشمه گرفته و از تعاليم او دامن گشوده است. اگر به كتابهاي تفسير مراجعه كني استواري اين سخن را درمييابي، چرا كه بيشترين نقلها در تفسير از اوست و از عبداللهبن عباس، و همسويي و همگامي ابنعباس با علي (ع) و فراگيري دانش از او براي همگان روشن است. بدان سان كه به ابن عباس گفت: دانش تو در برابر دانش پسر عمويت چگونه است؟
گفت: مانند قطرهاي از باران در برابر دريايي موجخيز و فراگير!(47)
اينها نيز اندكي بود از داوريهاي بسياري كه در لابلاي صفحات كتابهاي شرح حال نگاري و حديثي و تفسيري پراكنده است. بدين سان علي (ع) آگاهترين، بلند جايگاهترين، ارجمندترين صحابي و مفسر بيبديل قرآن است.
4ـ قرآن در نگاه علي (ع)
قرآن در نگاه علي (ع) بهار دلهاست كه بايد با آموزههاي آن جان و دل را طراوت بخشيد و شفاي دردهاست كه بايد با رهنمودهاي آن، از زشتيها و نارواييها رهايي جست و دردهاي نفاق، كفر، كژانديشي و كژرفتاري از صفحه جان و صحنه رفتاري زدود، آن بزرگوار فرمود:
تعلموا القرآن فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاءالصدور.(48)
"قرآن را بياموزيد كه نيكوترين گفتار است، و در آن ژرف بيانديشيد كه آن بهار دلهاست و از پرتو هدايتش طلب شفا كنيد زيرا كه شفادهنده سينهها(ي دردآلود) است."
و فرمود:
و اعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قل القرآن من غني. فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به علي لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء: و هوالكفر و النفاق و الغي و الضلال.(49)
"و بدانيد كسي را كه با قرآن است نيازي نباشد، و بيقرآن بي نياز نباشد، پس بهبودي خود را از قرآن بخواهيد و در سختيها از آن مدد جوييد. زيرا در قرآن شفاي بزرگترين دردها يعني كفر و نفاق و تباهي و گمراهي است."
در آن روزگار كه روزگار اوج بيان و سخن بود، قرآن در جامهاي بدانسان زيبا و دلربا عرضه شد كه همگان را به ستايش واداشت. علي (ع) از اين زيبايي شگفت سخن ميگويد و قرآنمداران و جستجوگران حقايق الهي را به ژرفنگري در اعماق جليل آن فراميخواند و همي بدانها نشان ميدهد كه قرآن بسي ژرف است و ناپيدا كرانه:
ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به. "براستي كه قرآن ظاهري زيبا و باطني ژرف و بيپايان دارد. شگفتيهايش پايان نپذيرد و ناشناختههايش [ = غرائب ] سپري نگردد و جز با فروغ آن تاريكيها زدوده نشود."
اين همه را بايد از قرآن آموخت، در محضر آن نشست، از آموزههاي آن بهره گرفت، گرهها را با هدايت آن گشود، از تنگناها با راهنماييهاي آن رهيد و با بصيرت و آگاهي از قرآن پرسيد و پاسخ گرفت. به بيان مولي بنگريد:
ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق...
"آن كتاب خدا، قرآن است، از آن بخواهيد تا سخن بگويد و هرگز سخن نگويد..."(50)
كلام عظيمي است و سخني هدايت آفرين. آيتالله شهيد سيدمحمدباقر صدر، نكته لطيفي را از اين كلام بركشيدهاند:
تعبير "استنطاق" (به سخن درآوردن) كه در كلام امام (ع)، فرزند راستين قرآن آمده، لطيفترين تعبير از كار تفسير موضوعي است كه باعنوان گفتگو با قرآن و طرح مشكلات مربوط به هر موضوع، به قصد دستيابي به پاسخ قرآن، از آن ياد شده است.(51)
آنچه علي (ع) درباره جايگاه قرآن و چگونگي آن گفتهاند، و تبيين و تفسيري كه از ابعاد آن بدست دادهاند، فراتر از آن است كه در اين سطور اندك بگنجد. با كلامي زيبا و ارجمند اين بخش را به پايان ميبريم
... فهو معدن الايمان و بحبوحته، و ينابيع العلم و بحوره، و رياض العدل و غدرانه، و اثافيالاسلام و بنيانه و اوديه الحق و غيطانه، و بحر لاينزفه المستنزفون، و عيون لاينضبها الماتحون و مناهل لايغيضها الواردون، و منازل لايضل نهجها المسافرون و اعلام لايعمي عنها السائرون، و آكام لايجوز عنها القاصدون...
"اين قرآن معدن ايمان است و مركز آن، و چشمهسار دانش است و درياهاي آن، و باغستان داد است و بركهها و آبگيرهاي آن، سنگهاي زيرين بناي اسلام و پايههاي آن؛ واديهاي حقيقت است و سبزهزارهاي آن؛ دريايي است كه بر دارندگان آب آن را خشك نگردانند، چشمهسارهايي است كه هرچه از آن برگيرند فرونخشكد، آبشخورهايي است كه درآيندگان، آب آن را نكاهند، منزلگاههايي است كه مسافران راهش را گم نكنند، نشانههايي است كه روندگان به روشني آنها را ميبينند، پشتههايي است كه روي آورندگان از آن نگذرند و آن را نگذارند."(52)
علي (ع) با تصويرهايي بدينسان زيبا و تبيينهايي گويا از قرآن، دلها را از عشق به آن ميآكند و همگان را به چنگ زدن در اين ريسمان الهي فرا ميخواند.
5ـ تفسير علي (ع)
علي (ع) پس از رحلت رسولالله (ص) قرآن را براساس نزول جمع كرد و در آن به عام و خاص، مطلق و مقيد، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ آيات اشاره كرد و اسباب نزول آيات را گزارش كرد و برخي از مواردي را كه فهم آن دشوار بود توضيح داد... بدينسان آنچه آن بزرگوار گردآوردند به تفسير قرآن مانندتر بود.(53)
بدينگونه روشن ميشود كه اشاره برخي از پيشينيان به مصحف علي (ع) و تأكيد برآكنده بودن آن از دانشهاي گونهگون، اين نگاشته بوده است با تمام ويژگيهاي ياد شده آن. ابن سيرين ميگويد:
آن را از مدينه خواستم و بدان دست نيافتم، اگر آن كتاب فراچنگ ميآمد بيگمان دانش بسياري در آن يافت ميشد.(54)
محمدبن مسلم زهري ميگويد:
اگر مصحف علي (ع) پيدا ميشد، سودمندترين مصحفها ميبود و سرشار از دانش. (55) روشن است كه سرشار از دانش بودن، سودمندترين مصحفها بودن، جز اين نيست كه افزون بر نص قرآن كريم داراي فوايد و حقايق ديگري بوده است. معلم، امت شيخ مفيد (ره) نوشتهاند:
مصحف علي (ع) براساس نزول سامان يافته بود؛ مكي بر مدني و منسوخ برناسخ مقدم بود و هر آيهاي به لحاظ نزول در جاي خود قرار داشت.(56)
ابن شهر آشوب آن را آغازين تأليف در تاريخ اسلام ميداند.(57) محقق رجالي سيدمحسن اعرجي (ره) مينويسد: مراد ابن شهر آشوب آن است كه در مصحف امام (ع) به ثبت نص قرآن بسنده نشده بود، بلكه افزون بر آن، تفسير، تبيين و تأويل آيات نيز نگاشته شده بود. بنابراين، آن نگاشته بزرگترين و مهمترين تصنيفها بود.(58) شيخ مفيد رضوانالله عليه در موردي ديگر تصريح ميكنند كه مصحف امام(ع) آميخته بود به تأويل و تفسيري كه وحياني بود اما قرآني نبود.(59) بدانسان كه پيشتر آورديم كه علي (ع) فرمود: چون آيات نازل ميشد تفسير و تأويل را به من املاء ميكرد و من مينگاشتم. براساس رواياتي، اين مصحف در اختيار امامان (ع) بوده است.(60) از اين روي بعيد نمينمايد كه اين مصحف با اين ويژگيها همان باشد كه بخشي از چگونگي آن در روايت ابوعمر كشي و برخي روايات ديگر آمده است، كه مصحف امام (ع) مشتمل بر نامها و افشاي جريانهايي بوده است.(61)
مرحوم آيتالله العظمي سيدابوالقاسم خويي پس از آنكه روايات مختلف را درباره مصحف علي(ع) ميآورد و بر اين نكته تصريح ميكند كه آن مصحف افزودنيهايي داشته است، تأكيد ميكند كه آن افزودنيها تفسير و تأويل آياتي بوده كه علي (ع) به املاء رسولالله (ص) ثبت و ضبط ميكرده است. به ديگر سخن هر آنچه بر پيامبر (ص) نازل ميشده است قرآني نبوده است بخشهايي قرآني و جلوه اعجاز الهي بود و برخي توضيحات و تفسيرها و تأويلها. بنابراين آنچه در آن مصحف بوده، وحياني بوده است و اما همه قرآني، علامه سيدجعفر مرتضي عاملي پس از آنكه نقلهاو گزارشهاي بسياري را دربارة چگونگي مصحف علي (ع) آورده، نوشتهاند:
بدينسان روشن شد كه مصحف علي (ع) با قرآن موجود هيچگونه تفاوتي نداشته است، و تفاوتهاي ياد شده و افزونيهاي ديگر تفسير و تأويل آيات بود و نه جز آن.(63)
بنابراين مصحف علي (ع) تفسيري عظيم و آغازين تفسير تدوين يافته قرآن كريم بوده و علي (ع) اولين كسي است كه تفسير قرآن را با تلقي از وحي نگاشت. اما سوگمندانه، دگرگونيهاي روزگار از اينكه آن مجموعه در دسترس نسلها و عصرها قرار گيرد، جلوگيري كرد. بر آنچه آمد بايد انبوه نقلهاي تفسيري ارجمند و راهگشايي را كه در منابع و متون حديثي و تفسيري پراكنده است، بيفزاييم كه نمونه روشن تفسير علوي است و سرشار از آگاهيهاي ارجمند.
6ـ مجموعهاي در علوم قرآني
7ـ تفسير قرآن از نگاه علي (ع)
قرآن را بخوانيد و معارف آن را بركشيد، بيگمان خداوند قلبي را كه حقايق قرآن را نيوشيده باشد، عذاب نميكند.(69)
در مقامي ديگر، رهنمودي براي بهرهگيري از قرآن كريم فرموده است:
كتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه علي بعض. لا يختلف في الله، و لا يخالف بصاحبه عن الله.
كتاب خدا كه بدان، راه حق را، ميبينيد، و بدان، از حق سخن ميگوييد و بدان، حق را ميشنويد، بعض آن بعض ديگر را تفسير كند، و پارهاي بر پاره ديگر گواهي دهد، همه آيههايش خدا را يكسان شناساند و آن را كه همراهش شد از خدا برنگرداند.(70)
علي (ع) با اين بيان ارجمند چگونگي تفسيرپذيري قرآن كريم را مينماياند و بر چگونگي بهرهوري از آيات الهي مردم را راهنمايي ميكند. در نگاه آن بزرگوار تمامي قرآن چونان كلامي واحد و سخني است همگون كه براي شنيدن محتواي هر آيه آن، بايد به آيات ديگر مراجعه كرد و به فهم آيات الهي در فضاي معنايي ويژهاي كه تمام آيات همگون آن را شكل ميدهند، دست يافت. بدينسان علي (ع) شيوه تفسيري ارجمند و كارآمد قرآن به قرآن را مينماياند و چونان مشعلي براي پرتوگيري از انوار كتاب الهي در پيش ديدهها مينهد. قرآنپژوه بزرگ قرن چهارم، ابوعلي فارسي به اين حقيقت ناب راه برده و نوشته است:
تمام قرآن چونان يك سوره است از اين روي گاه مطلبي در سورهاي ميآيد و جواب آن در سورهاي ديگر.(71) علي (ع) بارهاي بار بدين صورت قرآن را تفسير كرده و گرههاي هشته در پيش معاصرانش را گشوده است. يكي از نمونههاي آن اين است كه محدثان و مورخان آوردهاند كه:
زني پس از شش ماه حمل، فرزندي برزمين نهاد، به عمربن خطاب گزارش دادند، آهنگ رجم كرد [ به پندار اينكه مدت حمل نه ماه است و چون اين زن پس از شش ماه از تماس با شوهر فرزند آورده است پس پيشتر باردار بوده و زنا كرده است ] .
علي (ع) از تصميم عمر آگاه شد و او را از رجم بازداشت و فرمود: خداوند كريم در آيتي ميفرمايد: "والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين" و در آيتي ديگر ميفرمايد "و حمله و فصاله ثلاثون شهراً" بدين سان شش ماه مدت حمل است و بيست و چهار ماه مدت شيردهي، عمر زن را رها كرد و گفت: خداوند روزي را نياورد كه مشكلي پيش آيد و فرزند ابوطالب نباشد.(72) برخي از پژوهشگران عرب تفسير قرآن به قرآن را به درستي پايه و بن ماية تفسير موضوعي دانستهاند و بر اين باور رفتهاند كه رگههاي اين جريان در دوران صحابه شكل گرفته و تصريح كردهاند كه علي (ع) پايههاي اين موضوع را در تفسيرهايش استوار كرده است و از آنچه آورديم به عنوان نمونه بحث ياد كردهاند.(73) علي (ع) در بياني ديگر به شناسايي و شناساندن محتوي قرآن ميپردازد، و انواع معارف آن را مينماياند و چگونگي پيوند قرآن و سنت را باز ميگويد و بدين گونه گويا غيرمستقيم ميفهماند كه فهم استوار قرآن در گرو آگاهي به اين همه و اطلاع از چندي و چوني اين دانشهاست. اين حقايق در واپسين سطور خطبه اول نهج البلاغه از فرازمندترين و شكوهمندترين خطب علوي آمده است:
كتاب ربكم فيكم مبينا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه، و خاصه و عامه، و عبره و امثاله، و مرسله و محدوده، و محكمه و متشابهه. مفسرا مجمله و مبينا غوامضه، بين ماخوذ ميثاق في علميه و موسع علي العباد في جهله و بين مثبت فيالكتاب فرضه و معلوم فيالسنه نسخه و واجب في السنه أخذه و مرخص فيالكتاب تركه و بين واجب لوقته و زائل في مستقبله، و مباين بين محارمه من كبير اوعد عليه نيرانه، او صغيرا أرصد له غفرانه، و بين مقبول في ادناه، و موسع في اقصاه.
"كتاب پروردگار در دسترس شماست. اين پيام آسماني همه مصالح و مفاسد حيات دنيوي و اخروي شما را بيان نموده است: حلال و حرام، فرايض و شايستگيها، ناسخ و منسوخ، مباهات و واجبات، خاص و عام، داستانها و اصول عبرتانگيز و امثال و حكم، مطلق و مقيد، محكم و متشابه را توضيح داده، حقايق ابهامانگيز را تفسير و مشكلاتش را روشن ساخته است."
تحصيل علم و يقين به برخي از مطالب قرآني، مطابق پيماني كه از بندگان گرفته شده، لازم است و در برخي ديگر كه اسرار و رموز قرآني محسوب ميشوند، مردم را به تنگناي لزوم معرفت آنها مجبور ننموده است.
گروهي از مسائل در كتاب آسماني ثابت و سنخ آن در سنت روشن است. دستهاي از مسائل وجود دارد كه الزام به آنها در سنت واجب است و در كتاب الهي مورد اختيار مقرر شده است. وجوب بعضي از تكاليف تا وقت معيني است كه با سپري شدنش مرتفع ميگردد. كتاب آسماني انواع محرمات را از يكديگر تفكيك نموده و به معصيت كبيره وعده آتش و به گناهان كوچك اميد بخشش داده است. موضوعات ديگري در قرآن وجود دارد كه انجام دادن اندكي از آنها، مقبول و در وصول به نهايت آنها بندگان را آزاد گذاشته است.(74)
با اين بيان، علي (ع) گويا بر اين نكته تأكيد ميورزد كه در فهم قرآن بايد به گونهگوني ابعاد آيات توجه كرد و محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و... آن را بازشناخت و چگونگي ارتباط سنت با قرآن را در فهم كتاب الهي درك كرد.(75)
8ـ نمونه هايي از تفسير علي (ع)
مردي در محضر علي (ع) قرائت كردا "انالله و انا اليه راجعون" (بقره / 156) "ما همه از خدائيم و بازگشتمان به سوي اوست". امام علي (ع) فرمودند: گفته "ما از آن خدائيم" اقرار ماست به بندگي و گفته ما كه "به سوي او باز ميگرديم" اقرار است به تباهي و ناپايندگي.(77)
در فرماني به فرماندارش در مكه فرمود:
از مردم مكه بخواه كه از هيچ زايري كه ساكن آن ديار است چيزي نستانند، كه خداوند فرمود:
"سواء العاكف فيه و البادي" (حج / 25) "مسجدالحرام را براي همه مردم برابر قرار داديم و مقيم و مسافر در آن يكساناند."
مراد از "عاكف" شهروندان مكهاند و مراد از "بادي" كساني هستند كه براي حج بدان جا آمدهاند(78) علي (ع) در بياني ارجمند زهد را مصداق عيني دو سوي يك آيه از آيات الهي ميداند و بدين سان از يكسو زهد راستين را معنا ميكند و از سوي ديگر براي آيات الهي تفسيري عيني به دست ميدهد، امام فرمودند:
الزهد كله بين كلمتين من القران قال الله تعالي (لكيلا تاسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا علي ما آتاكم) (حديد / 23) و من لم ياس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه.
"همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم آمده است خداي سبحان فرمايد: تا بر آنچه از دستتان رفته دريخ نخوريد و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد و آن كه برگذشته دريغ نخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوي زهد گرفته است."(79)
استاد شهيد مرتضي مطهري در توضيح اين روايت نوشتهاند:
بديهي است وقتي كه چيزي كمال مطلوب نبود و يا اساساً مطلوب اصلي نبود، بلكه وسيله بود، مرغ آرزو در اطرافش پروبال نميزند و پرنميگشايد و آمدن و رفتنش شادماني يا اندوه ايجاد نميكند.(80)
امام باقر (ع) نقل ميكند كه علي (ع) فرمود:
دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود، يكي از آن دو برداشته شد پس ديگري را بگيريد و بدان چنگ زنيد، اما اماني كه برداشته شد رسول خدا (ص) بود، و اما اماني كه مانده است آمرزش خواستن است. خداوند متعال ميفرمايد: (و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم، و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون) (انفال / 33) و خدا آنان را عذاب نميكند حالي كه تو در ميان آناني و خدا عذابشان نميكند حالي كه آمرزش ميخواهند.(81)
سيد رضي (ره) ميگويد: اين تفسير يكي از نيكوترين بهرهگيريها از قرآن است و از لطايف استنباط از آيات. از علي (ع) درباره اين آيت الهي (ان الله يامر بالعدل و الاحسان) (نحل / 90) "همانا خداوند هماره به داد و نيكي فرمان ميدهد" پرسيدند، آن حضرت فرمود:
العدل الانصاف، و الاحسان التفضل.
"عدل انصاف است و احسان نيكويي كردن."(82)
علي فرمود:
قناعت دولتمندي را بس و خوي نيكو نعمتي بود در دسترس. از امام (ع) از معني فلنحيينه حياه طيبه پرسيدند، فرمود: آن قناعت است.(83)
راستي را مگر زندگي پاك و پاكيزه جز در سايه قناعت فراچنگ ميآيد، و مگرنه اين است كه بسياري از زندگيهاي پلشت و عزتسوزيهاي شخصيت خردكن، از آزمنديها و فزونخواهي و فراخ جوييها برميخيزد و زندگي را از ذلت ميآكند.
از كهنترين روزگاران، مفسران بسياري مصداقي از "حياه طيبه" را قناعت دانستهاند.(84) واحدي نوشته است:
آن كه "حياه طيبه" را قناعت دانسته است، گزينشي نيكو كرده است، چرا كه زندگي جز با قناعت پاكيزه نميشود، و آزمند هماره در رنج است و دردسر.(85)
قرآن كريم به صراحت آيات الهي را به محكم و متشابه تقسيم نموده(86) و تأكيد ميكند كه معاني آيات متشابه و تأويل آنها را جز راسخان در علم ندانند، پيشوايان الهي در روشن ساختن مصداق راسخان در علم فراوان سخن گفته و در روزگاران مسفرآفريني و چهرهسازي بسيار تأكيد كردهاند كه ژرفانديشان در قرآن و راسخان در علم، امامان (ع) و پيشوايان راستين هستند. علي (ع) در ضمن خطبهاي فرمودهاند:
اين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا، كذباً و بغياً علينا، ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعلي الهدي و يستجلي العمي...
"كجايند كساني كه پنداشتند آنان ـ نه ما ـ دانايان علم قرآناند؟ به دروغ و ستمي كه بر ما رانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فروگذاشته؛ به ما عطا كرده و آ نان را محروم داشته. ما را در حوزه عنايت خود در آورد، و آنان را از آن بيرون كرد. راه هدايت را با راهنمايي ما ميپويند. و روشني دلهاي كور را از ما ميجويند."(87) علي (ع) از يك سو تفسير دقيق آيه و مصداق والا و روشن آن را به دست ميداد و از سوي ديگر از جريانهاي گونهگوني كه در جهت ستيز با علي (ع) و آل علي در پي چهرهنمايي و چهرهسازي بودند و براي آيات الهي تفسير باژگونه و مصداق وارونه ميساختند پرده برميگرفت.(88)
يكي از جلوههاي والاي كلام علوي، آميخته ساختن سخنش با كلام الهي و تفسير آيات قرآن در جاريهاي زمان و با جاريهاي زمان است. علي (ع) در اين گفتارها از يك سو چهره ناپاكان و پليدان را مينماياند و از سوي ديگر پاكيزه خويان و نيك سيرتان را ميشناساند و در همه اين موارد سخن را به گونهاي بس دلپذير و تنبه آفرين با كلام الهي آذين ميبندد. علي (ع) در ضمن نامهاي بلند كه سيدرضي (ره) آن را از نيكوترين نامههاي امام (ع) تلقي كرده، مينويسد:
... و گفتي كه من و يارانم را پاسخي جز بر شمشير نيست، راستي كه خنداندي از پس آنكه اشك ريزاندي. كي پسران عبدالمطلب را ديدي كه از پيش دشمنان پس روند، و از شمشير ترسانده شوند "لختي بپاي! حمل به جنگ ميپيوندد"(89) زودا كسي را كه ميجويي تو را ميجويد، و آن را كه دور پنداري به نزد تو راه پويد. من با لشكري از مهاجران و انصار و تابعيان، آنان كه راهشان به نيكويي پيمودند به سوي تو ميآيم لشكري بسيار ـ و آراسته ـ و گرد آن بر آسمان برخاسته. جامههاي مرگ بر تن ايشان، و خوشترين ديدار براي آنان ديدار پروردگارشان، همراهشان فرزندان "بدريان"اند و شمشيرهاي "هاشميان"؛ كه ميداني در آن نبرد تيغ آن رزمآوران، با برادر(90) و دايي (91) و جد (92) تو چه كرد ـ و ضرب دست آنان ـ از ستمكاران دور نيست، (و ما هي من الظالمين ببعيد) (هود / 83)(93)
بدينسان علي (ع) حماسه پايداري و استواري را در برابر دشمن ميسرايد، و آنان را مصداق روشن ستمپيشگان معرفي ميكند و تفسير عيني قرآن كريم را رقم ميزند. اديب بلندآوازه قرن هفتم ابن ابيالاصبح مصري اين بخش از نامه را آورده و آن را مصداقي روشن براي حسن ختام دانسته است.(94)
قرآن كريم كتاب هدايت و مجموعهاي از آموزههاي رحماني است در جهت راهبري انسان در جاريهاي زمان. به گفته مفسري هوشمند،(95) قرآن آييننامة زندگي اجتماعي، سياسي و فكري مسلمانان است و ابعاد قرآن را جز آنان كه در كورانهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي درگيرند نخواهند فهميد. علي (ع) قرآن را فرانموده و با تكيه به آيات وحي صفهاي گوناگون را بازشناسانده است. آن بزرگوار نيروهاي لشكرش را براي نبرد با معاويه بسيج كرد و در ضمن خطبهاي بلند فرمود "هان مسلمانان، در جهاد با معاويه ستمپيشه و بيعت شكن و ياران ستم گسترش بكوشيد و به آنچه از كتاب الهي ميخوانم گوش فرا دهيد و پندگيريد. از مواعظ الهي سود جوييدو از گناهان دور باشيد. خداوند با گزارش چگونگي زندگاني امتهاي ديگر شمايان را پند داده است.
آنگاه قرائت فرمود:
"الم ترالي الملا من بني اسرائيل من بعد موسي اذقالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيلالله قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل في سبيلالله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم و الله عليم بالظالمين و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا قالوا اني يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه و لم يوت سعه من المال قال ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطه فيالعالم و الجسم و الله يوءتي ملكه من يشاء و الله واسع عليم." (بقره / 246ـ247)
"آيا آن گروه از بنياسرائيل را پس از موسي نديدي كه به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما پادشاهي نصب كن تا در راه خدا بجنگيم. گفت: نپنداريد كه اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سرباز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالي كه ما از سرزمينمان بيرون رانده شدهايم و از فرزندانمان جدا افتادهايم؟ و چون قتال بر آنها مقرر شد، جز اندكي، از آن روي برتافتند. خدا به ستمكاران آگاه است.
پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را پادشاه شما كرد. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهي باشد؟ ما سزاوارتر از او به پادشاهي هستيم و او را دارايي چنداني ندادهاند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است، و خدا پادشاهيش را به هركه خواهد دهد كه خدا دربرگيرنده و داناست."
هان مردم دراين آيات شما را عبرت است تا بدانيد كه خداوند خلافت و حكومت را پس از پيامبران در خاندان آنها نهاده و طالوت را با افزودني در توان و علمش زبدهگزيني كرده و بر ديگران برتري بخشيده است. اكنون نيك بنگريد آيا خداوند بني اميه را بر بنيهاشم برگزيده و معاويه را در دانش و توان بر من برتري داده است؟ بندگان خدا، تقوي پيشه كنيد و در راه خداوند، پيشتر از آنكه به خشم خداوند گرفتار آييد، جهاد كنيد.(96)
علي (ع) با اين بيان، جايگاه امامت را نشان داده و آيات الهي را در گسترة زمان تفسير ميكند و از آنچه درباره امتهاي پيشين است، بهره ميگيرد و ويژگيهاي رهبري را براساس آيات الهي رقم ميزند.(97) اين گونه روشنگريها در حقيقت تطبيق دقيق مفاهيم قرآني بر جاريهاي زمان و به ديگر سخن تأويل راستين قرآن كريم است كه در كلام معجز شميم رسولالله (ص) درباره علي (ع) آمده بود كه "علي بر تأويل قرآن ميجنگد بدانسان كه من بر تنزيل قرآن نبرد كردم."
يكي از آموزههاي عظيم و تنبهآفرين قرآن كريم، شناسايي و شناساندن دشمن است و چگونگي درگيري آن با انسان و بازداري او از راه حق. قرآن كريم در آيات بسياري از شيطان سخن گفته و چگونگي تلاش او را براي گمراهي انسان نيز عرضه كرده و به انسان هشدار داده است كه بيدار باشد و در چنگ شيطان و حزب او گرفتار نيايد. قرآن در آياتي چند حزب شيطان را معرفي كرده و فرجام آن را بازگفته است. علي (ع) در جايگاه مفسري راستين و رهبري بيدار كه بايد لحظه به لحظه امت را رهبري كند و از اينكه در تور نامرئي حزب شيطان گرفتار آيند هشدار دهد، به چهرهنمايي از منافقان ميپردازد و در قالب جملات بس گويا و روشنگر، خلق و خوي و سلوك فردي و اجتماعي آنان را مينماياند و در واپسين گفتار، اين آيت الهي را تلاوت ميكند كه:
"اولئك حزب الشيطان، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون" (مجادله / 19)
"آنان حزب شيطاناند، آگاه باش كه حزب شيطان زيان كنندگاناند."(98)
علي (ع) گاه با تكيه بر فضاي فرهنگي و اجتماعي نزول قرآن كريم و با اشاره بر معيار و ارزشهاي حاكم بر زندگاني جاهليان به تفسير آيات الهي پرداخته و نشان ميدهد كه قرآن كريم واقع نگرانه، بنيادهاي جهلآلود ناشايسته با شخصيت انسان را درهم كوبيده و بر ويرانههاي آن بناي رفيع ارزشهاي والاي الهي فراز ميآورد.
قرآن كريم در جهت برنمودن بخشي از خلق و خوي جاهليان و نشان دادن معيارها و ارزشهاي حاكم بر آنها، خطاب بدانها ميفرمايد:
"الهكم التكاثر حتي زرتم المقابر"
"مشغول گردانيد شما را بيشتري جستن تا زيارت كرديد گورها را."(99)
ميبدي در ترجمه اين آيات نوشته است: مشغول داشت شما را نبرد كردن با يكديگر به انبوهي، تا آنگه كه مردگان در گور بشمرديد.(100)
مفسران در تفسير اين آيه دو گونه سخن آوردهاند:
1) فزونخواهي در مال و بيشتر جستن از تمتعات و لذايذ زندگي شما را از خدا بازگردانيد، و اين دلمشغولي همچنان با شما بود تا مرگ فرا رسيد و به زيارت گورها رفتيد.
2) فزونخواهي و بزرگنمايي نيا و تبار براي نشان دادن قدرت و اعتبار شما را به شمارش واداشت و اين شمارش قبيله و تيره، شما را به خود مشغول داشت تا بدان جا كه به ديدار گورها رفتيد و براي اثبات افزوني تعداد قبيلههايتان گورهاي نياكان خود را نيز شمرديد.(101)
قدرت كه قبيله و فرزندان نمادي از آن بود و ثروت و داشتهها، معيار برتري و ارزش قبيلهها شمرده ميشد و جاهليان در مفاخرهها و بزرگداريهاي خود بدان مينازيدند، و گاه اين نازيدنها آنان را به چنين كنشهاي ابلهانهاي وا ميداشت. علي (ع) گويا آيات آغازين اين سوره را اشاره به اين نكته ميداند و و محتواي آيات را اشارهاي به اين بخش از فرهنگ جاهلي ميانگارد كه پس از قرائت اين دو آيه ميفرمايد:
يا له مراماً ما ابعده، و زورا ما اغفله و خطرا ما افظعه. لقد استخلوا منهم اي مدكر، و تناوشوهم من مكان بعيد افبمصارع ابائهم يفخرون؟ ام بعديد الهلكي يتكاثرون؟ يرتجعون منهم اجساداً خوت، و حركات سكنت. ولان يكونوا عبراً احق من ان يكونوا مفتخراً. و لان يهبطوا بهم جناب ذله احجي من ان يقوموا بهم مقام عزه. لقد نظروا اليهم بابصار العشوه. و ضربوا منهم في غمره جهاله. ولو استنطقوا عنهم عرصات تلك الديار الخاويه لقالت ذهبوا فيالارض ضلالا؛ و ذهبتم في اعقابهم جهالا. تطاون في هامهم، تستنبتون في اجسادهم، و ترتعون فيما لفظوا، و تسكنون فيما خربوا، و...
"وه! كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر ـ و در خواب غرور ـ و چه كاري دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جاي مردگان تهي است، حالي كه سخت مايه عبرتاند ـ ليكن عبرت گيرنده كيست؟ - از دور دست به مردگان يازيدند و به آنان نازيدند ـ آيا بدان جا مينازند كه پدرانشان خفتهاند يا به كسان بسياري كه در كام مرگ فرورفتهاند؟ خواهند كالبدهاي خفته بيدار شود و جنبشهاي آسوده در كار. حالي كه مايه پند باشند بهتر است تا وسيله فخر و بزرگواري، و در آستانه خواريشان فرود آرند خردمندانهتر، تا نشاندن در سرير بزرگواري. با ديده تار بدانهانگريستند كه چيستند و اگر از فراخناي خانههاي ويران و سرزمينهاي تهي از باشندگان ميپرسيدند، ميگفتند: آنان به زمين درشدند و گمراه و شما كه به جاي آنانايد، مردمي هستيد نا آگاه. سرهاشان را به پا ميسپريد و بر روي پيكرهاشان ميكاريد و در آنچه به دور افكندهاند ميچريد و در خانهها كه ويران كردند، هستيد.(102)
خطبهاي است بس شكننده و كوبنده در تفسير و تصوير علي (ع) از آن فرهنگ و نشان دادن ابعاد آيت الهي و بيدارگريها و تنبهآفرينيهاي آن بزرگوار، در قالب اين جملهها و در اوج بلاغت و ستيغ فصاحت و بسي رشك برانگيز و اشكانگيز. ابن ابيالحديد ميگويد:
اگر تمام فصيحان در مجلسي گردآيند و اين خطبه بدآنهاخوانده شود، شايسته است به آن سجده كنند... به آنچه تمام امتها سوگند ياد ميكنند، سوگند ياد ميكنم كه از پنجاه سال تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خواندهام و هرگاه خواندم قلبم تپيد، اعضاي بدنم لرزيد و لرزش و ترس وجودم را فراگرفت و از آن پند گرفتم. هرگاه در آن تأمل كردم مردگان ازخويشان و نزديكان و دوستانم را به ياد آوردم و يقين كردم كه آن كس كه در اين جملهها وصف ميشود من هستم. واعظان و فصيحان از اين سخنان بسيار گفتهاند و من بر اينگونه سخن از آنان فراوان دست يافتهام، اما هرگز اين تأثير را بر دل در آنها نديدهام.(103)
9- در آستانه خورشيد
"و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين" (قصص / 5)
"و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم."(106)
علي (ع) در كلامي اميد آفرين فرمودند:
لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها و تلاعقيب ذلك "و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا فيالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين."
دنيا پس از سركشي روي به ما نهد، چون ماده شتر بدخو كه به بچه خود مهربان بود. سپس اين آيه را خواند: "و ميخواهيم...".
شارحان نهجالبلاغه اين جمله علي (ع) را اشاره به دولت يار، "روزگار رهايي" و طلوع "خورشيد مغرب" كه انسان با آن حاكميت سپيدهگشا بر "فجر ساحل" خواهد ايستاد و امواج خروشان حق را در تحقيق عيني حاكميت "آخرين اميد" خواهد ديد، دانستهاند.
ابن ابيالحديد ميگويد:
به پندار شيعه اين آيه وعدهاي است براي پيشواي پنهان آنان كه خواهد آمد و در آخرالزمان به حاكميت زمين خواهد رسيد. اما اصحاب ما (معتزله) ميگويند وعده است براي پيشوايي كه بر زمين حاكميت خواهد يافت و بر حكومتها چيره خواهد گشت.(107)
مولي فتحالله كاشاني پس از آنكه روايت را ترجمه كرده، نوشتهاند:
والحمدلله و المنه كه در آخرالزمان دولت آل محمد عليهم صلواتالله الملك المنان به ظهور خواهد رسيد و حق از باطل امتياز خواهد يافت، در زير چرخ برين عليرغم دشمنان بدسگال بيدين و از صادق صلواتالله عليه و علي آبائه و اولاده الكرام اين بيت منقول است:
لكل اناس دوله يرقبونها
و دولتنا في آخرالدهر تظهر
هركسي را دولتي از آسمان آمد پديد
دولت آل علي آخر زمان آيد پديد(108)
آنچه تا اينجا آورديم اندكي بود از بسيار، اين گلگشت در بوستان علي (ع) و در فضاي جاننواز سخنان عليبن ابيالطالب (ع) در تفسير و تأويل آيات قرآن را با ياد يار به فرجام آوردم. ياد و نام امام مهدي (عج) كه دل را از عشق به زيبايي، والايي، عدالت و نيكي ميآكند و انديشيدن به آرمانهاي والاي آن "خورشيد مغرب" چشمانداز سراسر نور و هيجان و ايمان را در پيشديد ميگشايد و زمزمه "نغمههاي پيروزي" آن "دادگستر جهان" "شوق ديدار" آن فرجام بخش آرمان رهايي آفرين پيامبران و بنيانگذار والاي "روزگار رهايي" را در جان فرو ميريزد.
پاورقيها:
20ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 205، ينابيع الموده، ج 1، ص 307.
22ـ رك: احقاق الحق، ج 1، ص 37.
44ـ همان، ص 50 الاستيعاب، ج 3، ص 40؛ عطاء از مفسران تابعي و از چهرههاي برجسته تفسير و اهل مكه است. وفيات الاعيان، ج 1، ص 318.
9ـ جامع البيان، ج 13، ص 176 ؛ الدر المنثور، ج 4، ص 128 ؛ التفسير المنير، ج 13، ص 194.
10ـ سعيدبن جبير از مفسران عالي قدر دوره تابعين است.
33ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 52، الصواعق المحرقه، ص 127.
86ـ آل عمران: 7.
98ـ نهجالبلاغه، خ 194.
1ـ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه (خ 192)، ص 100، ترجمه شهيدي 191ـ192
12ـ احقاق الحق، ج 3، ص 284.
13ـ الدر المنثور، ج 4، ص 129؛ فتح القدير، ج 3، ص 110؛ دلايل الصدق، ج 2، ص 135.
19ـ تهذيب الكمال، ج 6، ص 124؛ تهذيب التهذيب (حاشيه)، ج 3، ص 266.
21ـ بخشي از كلام علي (ع) كه پيشتر نقل كرديم.
41ـ همان، ص 39.
59ـ اوائل المقالات، ص 81 (مصنفات الشيخالمفيد، ج 4).
60ـ الاصول من الكافي، ج 2، ص 462؛ بصائر الدرجات، ص 193؛ المحجه البيضاء، ج 2، ص 263.
11ـ جامعالبيان، ج 13، ص 178، الدر المنثور، ج 4، ص 129؛ الميزان، ج 11، ص 385.
32ـ رك: نفحات الازهار تعريب و تلخيص كتاب شكوهمند و بيبديل عبقاتالانوار، مجلدات 1ـ3، احقاق الحق، ج 4، ص 436 و موارد ديگر آن در مجلدات بيستگانه.
37ـ بنگريد به مقدمه عالمانه تفسير الحبري، ص 138 به بعد بويژه شمارههاي 9، 11، 14، 19، 26، 27، 28، 30، 35 و... يادآوري ميكنم كه در تحليل و تفسير روايت مورد گفتگو از اين كتاب بهره بردهام و شمارههاي ياد شده، كتابهايي است كه نزول آيات را درباره علي (ع) گزارش كردهاند. اما آثار بسياري را كه دربارة اهلبيت (ع) تدوين يافته، در فهرست ياد شده و نيز در سلسله مقالات ارجمند و پژوهشگرانه فقيد علم و تحقيق، زندهياد، سيدعبدالعزيز طباطبايي در شمارههاي مختلف مجله تراثنا موجود است.
45ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 50؛ عبداللهبن شبرمه، از فقيهان تابعي كوفي است، تهذيب الكمال، ج 15، ص 76.
28ـ الارشاد، ج 1، ص 123، و نيز رك: به مقاله "توصيف قاعديگري در بينش تاريخي شيخ مفيد (ره)، آينه پژوهش، سال پنجم، شماره 18ـ17/16.
47ـ شرح ابنابي الحديد، ج 1، ص 19.
52ـ نهجالبلاغه، خ 198، در اينباره رجوع كنيد به: تصنيف نهجالبلاغه بهجالصباغه في شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 232؛ از ديروز تا امروز (مجموعه مقالات استاد سيدجعفر شهيدي)، ص 53، مقاله "قرآن صامت از زبان قرآن ناطق"، فرهنگ آفتاب (فرهنگ تفصيلي مفاهيم نهجالبلاغه)، ج 8، ص 4106 كه مجموعه آنچه را كه در نهجالبلاغه درباره اين موضوع آورده است يك جا آوردهاند.
5ـ الصواعق المحرقه، ص 127؛ كفايه الطالب، ص 231؛ احقاق الحق، ج 3، ص 480؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 406.
26ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 37.
40ـ همان، ص 34.
61ـ اختيار معرفه الرجال، ص 589؛ الاصول من الكافي، ج 2، ص 621.
70ـ نهجالبلاغه، خ 133، صبحي صالح، ص 132، ترجمه شهيدي. و نيز رك: شرح ابن ابيالحديد، ج 8، ص 294؛ نيز بنگريد به خطبه 18، جمله... ان الكتاب يصدق بعضه بعضاً... و شرحهاي آن.
89ـ حماسهاي است كه در روزگار جاهليت به هنگام عزيمت به رزم ميگفتند و آن را به صورتهاي ديگري نيز نقل كردهاند. رك: بهجالصباغه، ج 6، ص 187.
99ـ ترجمه تفسير طبري (= منسوب)، ج 7، ص 2047.
3ـ انساب الاشراف،ج 2 ص 99؛ حليه الاولياء، ج 1، ص 67، شواهد التنزيل، ج 1، ص 45؛ بحارالانوار، ج 4، ص 157.
7ـ امالي صدوق، ج 3، ص 453 ؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 400، ينابيع الموده، ج 1، ص 307، غايه المرام، ص 358، باب 60، حديث 12 ؛ مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 29.
71ـ الحجه للقراء السبعه، ج 6، ص 343، مغني اللبيب (تحقيق: زمان مبارك و...)، ص 328.
78ـ نهجالبلاغه، نامه 67، مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 462.
17ـ الميزان، ج 11، ص 386.
27ـ مسنداحمد بن حنبل، ج 3، ص 501؛ المستدرك، ج 3، ص 132؛ حليه الاولياء، ج 1، ص 67؛ احقاق الحق، ج 4، ص 332؛ و منابع بسيار ديگر.
35ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 52، كشف الغمه، ج 1، ص 314.
39ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 35.
49ـ همان، خطبه 176.
55ـ الفواتح (در حاشيه المستصفي)، ج 2، ص 12؛ منشورات الرضي.
67ـ ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 93.
16ـ منابع پيشين.
48ـ نهجالبلاغه، خطبه 110.
65ـ اعيان الشيعه، ج 1، ص 90.
66ـ رك: مقاله پژوهشگرانه آقاي ا. م موسوي كه احتمالات مختلف درباره اين رساله را آورده و نقد و بررسي كردهاند. (كيهان انديشه، شماره 28، ص 112ـ122).
79ـ ربيعالابرار، ج 1، ص 826؛ نهجالبلاغه، خ 439.
83ـ نهجالبلاغه، خ 229؛ مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 183.
90 و 91 و 92 به ترتيب حنظلهبن ابيسفيان، وليدبن عتبه و عتبهبن ربيعه.
105ـ دلائل الامامه، ص 450؛ معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 5، ص 222 و 321 و منابع بسيار ديگر؛ الغيبه، شيخ طوسي (ره)؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 555.
51ـ مقدمات فيالتفسير الموضوعي، ص 20؛ سنتهاي تاريخ در قرآن، ص 94.
58ـ عده الرجال، ج 1، ص 92.
76ـ پژوهشگر سختكوش حضرت شيخ عزيزالله عطاردي در مجموعه عظيم مسانيدالائمه، در ضمن مسندالامام علي (ع) و در بخش "كتاب التفسير" نقلهاي تفسيري از علي (ع) را به تفكيك از منابع عامه، زيدي و شيعي گرد آورده است كه اميدواريم به زودي منتشر شود.
102ـ نهجالبلاغه، خ 221، ترجمه شهيدي، ص 252.
103ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 11، ص 153.
104ـ رك: سيدهاشم بحراني، المحجه في ما نزل فيالقائم الحجه؛ سيدصادق شيرازي، المهدي فيالقرآن؛ خورشيد مغرب ص 113ـ123؛ معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 5 (الآيات المفسره).
25ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 48؛ ترجمه الامام عليبن ابيطالب من تاريخ دمشق، ج 2، ص 467.
29ـ نهجالبلاغه، خطبه 122، ص 179، چاب صبحي صالح.
30ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 42.
34ـ الصواعق المحرقه، ص 127؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 406.
38ـ النهايه، ج 1، ص 212؛ سفينه البحار، ج 2، ص 414؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 448.
53ـ حسين الراضي، المراجعات (تحقيق)، ص 411.
57ـ معالم العلماء، ص 2.
8ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 400 ؛ احقاق الحق، ج 3، ص 280 و 245، ج 14، ص 362 ؛ ينابيع الموده، ج 1، ص 307.
15ـ تفسير العياشي، ج 2، ص 220؛ نورالثقلين، ج 2، ص 523.
23ـ احقاق الحق، ج 4، ص 331؛ سخني است بلند كه ما بخشي از آن را آورديم، در متن روايت آمده است كه... اقرئهم لكتاب الله عزوجل، بايد توجه داشت كه واژه قرائت در آن روزگاران به دانش فهم كتاب الهي اطلاق ميشده است. رك: مسند زيد، ص 343.
43ـ همان، ص 34.
54ـ الاستيعاب، ج 2، ص 253 (در حاشيه الاصابه)؛ الصواعق المحرقه، ص 126؛ حقايق هامه حول القرآن الكريم، ص 158.
63ـ حقايق هامه حول القرآن الكريم، ص 153ـ161.
68ـ بنگريد به گفتگوي تنبهآفرين ابنعباس و معاويه، كتاب سليمبن قيس، ج 2، ص 783؛ بحارالانوار، ج 44، ص 124؛ مواقف الشيعه، ج 1، ص 84.
85ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 112 و نيز رك: جامع البيان، ج 14، ص 172 كه طبري اين قول را برگزيده و به تفصيل بر استواري آن استدلال كرده است.
2ـ انساب الاشراف، ج 2، ص 99.
6ـ براي تفسير دقيق آيه رك: الميزان، ج 11، ص 383؛ استاد محمدتقي شريعتي، خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنت، چاپ اول، ص 212؛ احمد رحماني همداني، الامام عليبن ابيطالب، ص 179.
14ـ تفسير الحبري، ص 285 و 490؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 402؛ ينابيع الموده، ج 1، ص 306؛ نورالثقلين، ج 2، ص 522.
62ـ البيان في تفسير القرآن، ص 223 و 225.
96ـ الارشاد، ج 1، ص 262؛ الاحتجاج، ج 1، ص 407، بحارالانوار، ج 8، ص 644 (چاپ قديم).
4ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 43.
18ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 404.
31ـ الاصول من الكافي، ج 1، ص؛ نهجالبلاغه، خ 158، ص 223؛ و نيز رك: ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج 2، ص 346؛ مرات العقول، ج 1، ص 208؛ فيظلال نهجالبلاغه، ج 3، ص 419.
36ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 64ـ69؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112.
42ـ همان، ص 47.
46ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 49؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 12، تاريخ بغداد ج 12، ص 227 و...
64ـ الذريعه، ج 20، ص 154.
75ـ براي تفسير خطبه رك: شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 1، ص 120؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج 2، ص 216.
81ـ نهجالبلاغه، خ 88؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 539؛ مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 85.
24ـ طبراني، المعجم الصغير، ج 1، ص 255؛ المستدرك، ج 3، ص 134؛ براي اين حديث با الفاظ و طرقي ديگر. رك: الصواعق المحرقه، ص 75؛ سيوطي، جامعالصغير، ج 2، ص 66؛ احقاق الحق، ج 5، ص 639؛ و منابع بسيار ديگر.
74ـ نهجالبلاغه، خ 1، ص 44؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج 1، ص 18. در ترجمه اين بخش از خطبه، ترجمه استاد علامه شيخ محمدتقي جعفري را برگزيدم، چون آن را گوياتر يافتم.
97ـ رك: الميزان، ج 2، ص 287، دراسات في ولايه الفقيه، ج 1، ص 321.
50ـ همان، خطبه 158.
72ـ السنن الكبري، ج 7، ص 727؛ التفسير الكبير، ج 28، ص 15؛ الدر المنثور، ج 6، ص 9؛ تذكره السبط، ص 137؛ الغدير، ج 6، ص 93؛ و منابع بسيار ديگر.
84ـ جامع البيان، ج 14، ص 172؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 114؛ الوسيط في تفسير القرآن، ج 3، ص 81.
93ـ نهجالبلاغه، نامه 28، ترجمه شهيدي، ص 293. امام (ع) اين نامه را در جواب نامهاي از معاويه نگاشته است. رك: وقعه صفين، ص 86 و منابع ديگر هر دو نامه، مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 265.
56ـ المسائل السرويه، ص 79 (مصنفات الشيخ المفيد، ج 7).
73ـ دراسات فيالتفسير الموضوعي القصص القرآني، احمد جمال العمري، ص 50؛ در فصول پيشين به تفصيل به تفسير موضوعي و چگونگي آن پرداختهايم.
77ـ محاضرات الادباء، ج 2، ص 226؛ تحفالعقول، ص 209؛ مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 92.
94ـ بديع القرآن، ص 343.
100ـ كشفالاسرار، ج 10، ص 596.
69ـ بحارالانوار، ج 93، ص 20.
95ـ متفكر ارجمند سيدمحمدحسين فضلالله در گفتگويي با آينه پژوهش، شماره 7، ص 79ـ80.
80ـ سيري در نهجالبلاغه، ص 212.
82ـ عيون الاخبار، ج 3، ص 19؛ معاني الاخبار؛ نهجالبلاغه، خ 231.
87ـ نهجالبلاغه، خ 144، ترجمه شهيدي، ص 140.
88ـ براي تفسير خطبه رك: منهاجالبراعه، ج 9، ص 21؛ شرح ابن ميثم بحراني، ج 3، ص 187؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج 24، ص 153؛ شرح ابن ابيالحديد، ج 9، ص 86 و نيز رك: كتاب سليمبن قيس، ج 2، ص 771؛ بحارالانوار، ج 33، ص 155 كه امام (ع) در نامهاي بيدارگر به تفسير و تأويل دقيق "راسخان درعلم" پرداخته است.
101ـ جامعالبيان، ج 30، ص 283، البيان، ج 10، ص 402؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 534؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 20، ص 168.
107ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 19، ص 29.
106ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 432، تأويل الآيات، ج 1، ص 413؛ نهجالبلاغه، خ 209؛ شواهدالتنزيل، ج 1و ص 556.
108ـ ترجمه و شرح فارسي نهجالبلاغه، ج 3، ص 389
منبع:ماه نامه گلستان قرآن - شماره 137