نظریه‌ی مادلونگ درباره‌ی امامت در شیعه

خواجه معتقد است این نوامیش با تحول شرایط در طول زمان، محکوم به تغییر هستند در حالی که فضایل اخلاقی به عنوان اصول لایتغیر عقلانی مبتنی بر سرشت عام انسان و ثابت می‌باشند. به این ترتیب می‌توان گفت روشها و قواعد اجتماعی،
شنبه، 2 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نظریه‌ی مادلونگ درباره‌ی امامت در شیعه
 نظریه‌ی مادلونگ درباره‌ی امامت در شیعه

 

نویسنده: مریم صانع‌پور

 

ویلفرد مادلونگ مقاله (1) ارزشمندی در مورد خواجه نصیرالدین طوسی و اخلاق و فلسفه‌اش و نیز آموزه‌های تشیع و تصوف نوشته است.
مادلونگ در این مقاله از قول خواجه نصیر می‌نویسد پیامبران و امامان از نوامیس الهی سخن گفته‌اند که این نوامیس سه نوع هستند:
1) نوامیسی که با جان و نفس انسان مرتبط هستند یعنی «عبادات» و «احکام»،
2) نوامیسی که به روابط جمعی انسانها اشاره دارند مانند ازدواج و معاملات،
3) نوامیسی که به حقوق شهروندی اشاره دارند مانند حقوق کیفری و حکومت که تحت عنوان فقه معرفی شده‌اند.
خواجه معتقد است این نوامیش با تحول شرایط در طول زمان، محکوم به تغییر هستند در حالی که فضایل اخلاقی به عنوان اصول لایتغیر عقلانی مبتنی بر سرشت عام انسان و ثابت می‌باشند. به این ترتیب می‌توان گفت روشها و قواعد اجتماعی، مبتنی بر انتزاع و تجرید عقلانی نیستند بلکه قراردادهایی هستند که با تغییر اعصار و شرایط مختلف تغییر می‌کنند خواجه امّا با توجه به تهذیب‌الاخلاق ابن‌مسکویه که تحت تأثیر نظریه‌ی ارسطویی اعتدال است خاطرنشان می‌کند آنچه کاملاً حالت اعتدال دارد شریعت الهی است که می‌تواند خط‌کش، میزان و نقطه‌ی مرکزی اصول اخلاقی باشد بنابراین وی به تبع ابن‌مسکویه معتقد است عدالت همان تبعیت دقیق از قانون و شریعت الهی است که انسان را در جاده‌ی مستقیم ادیان الهی به سعادت نهایی می‌رساند به این ترتیب خواجه تصریح می‌کند که اوّلین استاد جامعه، قانون الهی است و دوّمین استاد (جهت طبقه‌بندی اذهان افراد جامعه) فلسفه است. مادلونگ می‌نویسد ابن‌مسکویه فیلسوف شیعه دوازده امامی بود که طبق نظریات کلامی شیعه دوازده امامی حسن و قبح عقلی را مبنای عدالت و اعتدال معرفی می‌کرد. مادلونگ در رویکردی اسماعیلی می‌نویسد از نظر خواجه نصیر حضرت قائم نمی‌تواند یک قانون جدید بیاورد بلکه یک پیام روحانی محض را عرضه می‌کند که هسته‌ی باطنی و ثابت همه‌ی پیام‌های پیامبران در طول تاریخ است که در زیر پوسته ظاهریشان مخفی شده بود. خواجه نصیر هر امامی را یک قائم بالقوه معرفی می‌کند و تفاوت‌های آنان را ظاهری می‌داند در حالی که ایشان در جوهره‌ی حقیقی‌شان متحد بوده‌اند. مادلونگ معتقد است خواجه نصیرالدین طوسی همواره از تغییر و تحول تجلیل می‌کرد و امام را انسان کاملی می‌دانست که کاملاً مسلط بر شریعت است. ویلفرد مادلونگ اما این ایده‌ها را که به طور مشخصی در اخلاق ناصری منعکس شده بود مبتنی بر ایده‌ی فلسفه‌ی یونان باستان و بیگانه با تفکر اسلامی معرفی می‌کند. او می‌نویسد خواجه امامان را وارثان پیامبران می‌دانست وارثانی که دارای حجیت کامل برای قانون الهی و مفسران آموزه‌های دینی، مطابق تغییرات شرایط زمان هستند مادلونگ در نقل این نظریات خواجه نصیر هم چنان معتقد است ایده‌های مزبور مبتنی بر فلسفه‌ی سیاسی فارابی است که دارای پیش‌زمینه‌های افلاطونی بود. خواجه معتقد بود تغییر در برخی قوانین الهی و عملکردشان، توسط پادشاه فیلسوف، برطبق نیازهای زمان ضروری است اما در همین حال انسجام در وحدت مقصد، مهم‌ترین اصل است. بنابراین جامعه به یک شخص متمایز نیازمند است که تحت الهامات الهی، شرایط جامعه را تعیین کند شخصی که در اصطلاح‌شناسی ابن‌سینا «صاحب قاموس» نامیده می‌شود کسی که قانونگذار دینی یا شارع است یعنی امامی که حیات مدنی حاصل راهنماییهای او می‌باشد حتی اگر برحسب ظاهر این امام مورد توجه مردم نباشد امّا به هر حال اگر شخص دیگری جای او را غصب کند و مدیریت امور را به دست گیرد استبداد و بی‌نظمی بر جامعه حاکم خواهد شد. به طور خلاصه هر چند برخی مبانی قانونی برای همه‌ی عصرها لازم و کافی است امّا در همه‌ی زمانها عصری‌سازیِ قوانین کلی، متناسب با شرایط زمان ضرورت دارد و اگر این امر به دست امام صورت نگیرد تجدید حیات انواع در کاملترین روش محقق نخواهد شد. در این گفتمان امام ارتباط دهنده‌ی قوانین کلی با شرایط زمانی و حافظ قوانین الهی است زیرا وی بر قوانین الهی تسلط دارد؛ خواجه این موضوع را با ملاحظه‌ی مدینه‌ی فاضله فارابی بیان می‌کند؛ حاکمان مدینه فاضله فارابی که تنظیم‌کنندگان امور جهان هستند تصویب اوضاع نوامیس و مقررات مربوط به زندگی روزانه را نیز به عهده دارند زیرا ایشان مقتضیات زمانه را در نظر می‌گیرند به هر تقدیر دین و حاکمیت دو جنبه‌ای هستند که هیچیک بدون دیگری کامل نمی‌شود بنابراین امام به عنوان حاکم مدینه‌ی فاضله جامعه را به یک پایان سعادتمندانه یعنی معاد هدایت می‌کند. جوامع تحت حاکمیت امامان هرگز با یکدیگر در تضاد و تخاصم نیستند بلکه در سیری تکاملی قرار دارند زیرا راه عقل جز یک راه نیست همانگونه که عیسی (علیه‌السلام) فرمود: «من برای لغو مقررات نیامده‌ام بلکه برای کامل کردن مقررات آمده‌ام» مخالفت، تضاد و ناسازگاری در جوامعی است که پرستندگان تندیس‌های ذهنی خود هستند نه مشاهده کنندگان حقیقت. بنابراین پیامبران و جانشینانشان یعنی امامان، حکیمانی هستند که حاکمیت حقیقی مدینه‌ی فاضله را به عهده دارند و تنظیم کنندگان نظم جهانی هستند. ایشان هم‌چنین انسانها را به طرف سعادت اصلی و هدف نهایی اخلاق هدایت می‌کنند. انسان در طلب کمال، نیازمند پیامبران، فیلسوفان، امامان، راهنمایان، معلمان و ناظرانی است که از مواجهه انسان با پریشانی و رنج ممانعت می‌کنند تا روی انسان را به طرف سعادت جاودانه برگردانند در این طریق باید کوشش و شوقی وجود داشته باشد که بدون حرکت فکری در طریق حقیقت و نیز تحصیل فضیلت، این انگیزه و شوق غیرقابل دسترسی است. خواجه نصیر معتقد است پیامبران و امامان که انسان را به عشق، اطاعت و تقدیس خداوند فرا می‌خوانند به وسیله‌ی خداوند تأیید شده‌اند. (2)

پی‌نوشت‌ها

1.Nasir ad-DinTusi’s ethics between Philosophy, Shi’ism and Sufism, Cited by Richard. Hovannisian (ed) Ethics in Islam, Malibu, Cal.: undena Publications, 1985. Pp. 85-101.
2.Ibid.

منبع مقاله :
صانع‌پور، مریم؛ (1393)، شیعه‌شناسان غربی و اصول اعتقادات شیعه دوازده امامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط