مروری بر «فلسفه پول» جورج زیمل (2)

پول پدیده اى تاریخى و جزیى است (و از دل شرایطى خاص برآمده است) که اثراتى انضمامى و عینى بر حیات درونى افراد به طور خاص و بر فرهنگ به طور عام مى گذارد. اما با توجه به روش زیمل پول را نمى توان فقط به منزله ابژه اى
دوشنبه، 4 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مروری بر «فلسفه پول» جورج زیمل (2)
مروری بر «فلسفه پول» جورج زیمل 2

 

نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 
پول پدیده اى تاریخى و جزیى است (و از دل شرایطى خاص برآمده است) که اثراتى انضمامى و عینى بر حیات درونى افراد به طور خاص و بر فرهنگ به طور عام مى گذارد. اما با توجه به روش زیمل پول را نمى توان فقط به منزله ابژه اى تاریخى و خاص و به منزله امرى تجربى درک کرد، زیرا روشى که تنها به همین زمینه منحصر و محدود شود از نظر او سر آخر به نوعى تلنبار کردن فکت هاى تجربى مى انجامد و به کلیت به منزله میانجى تجربیات و مشاهدات تاریخى و جزیى راه نمى برد. در متن این کلیت، پول از وضعیتى استثنایى بهره مند است. به زعم زیمل پول بهتر از هر پدیده اى مى تواند پرده از «جوهر درونى حیات» و «واقعیت اجتماعى سیال و در حرکت» بردارد. از یک سو پول پدیده اى جزیى و خاص است و از سوى دیگر خود کلى ترین و انتزاعى ترین شىء یا کالا محسوب مى شود. این کالاى نامتعین، بى شکل و انتزاعى از فرآیندهاى کار و تفکیک تولید مى شود و به همان فرآیندها تغییر مى یابد، آن هم بى آنکه در این فرآیند تغییر و تبدیل چیزى را از دست بدهد. یا به بیان دیگر پول همه چیز را به خود و خود را به همه چیز بدل مى سازد. حتى در اینجا مى توان از اصطلاح هگلى (کلیت انضمامى) سود جست، یعنى چیزى که هم تجلى و بیان امر خاص است و هم آنچه کلى است. پول در مقام کلیت انضمامى میانجى همه صور اقتصادى و غیراقتصادى حیات اجتماعى است و به تعبیر دیگر همه این صور حیات را تعین مازاد (overdetermination) مى بخشد. پول رنگ و بوى خود را به یکسان به همه امور حیات عطا کرده، راه خود را در میان همه ارزش ها، اهداف، فرآیندهاى اقتصادى و غیراقتصادى و اذهان همه آدمیان باز مى کند. با ارجاع به همین منطق «تعین مازاد» مى توان گفت که پول عملاً نشانگر خصلت گشوده و سیال کلیت یا جامعه است که در آن هیچ ابژه اى به ثبات، هویت و اینهمانى نمى رسد و این ابژه ها همواره در جریانى سیال غوطه ورند. در اینجا ما با کلیتى رابطه اى (relational) روبه روییم، یعنى نظامى از عناصر، ابژه ها و ارزش ها که از طریق تفاوت و ارتباطشان با یکدیگر منظومه یا صورت بندى همواره ناقص و ناکاملى را شکل مى دهند. در مورد هر کلیت نمادین وضع به همین منوال است. در واقع هیچ کلیت عقلانى، یکپارچه و ثابتى وجود ندارد و ما همواره با نظمى نمادین سروکار داریم که مستلزم تکثر و مازادى از معانى و نمادها است و هر یک از این معانى، نمادها و ارزش ها نیز با ارجاع به معانى و نمادهاى دیگر فهم مى شوند. در این میان، پول را مى توان نماد و تجلى روابط سیال میان این ارزش ها و نمادها و به واقع محل تلاقى این روابط دانست. بر این اساس زیمل نیز با بررسى ابژه اى چون پول بر آن است تا کارکرد (function) را جایگزین جوهر یا ذات (substance) و رابطه یا روابط را جایگزین خود اشیاء سازد. به زعم او پول «کارکردى ناب» و تجلى «شىء وارگى رابطه ناب میان اشیاء» است، به نحوى که گویى همه اشیا، واقعیت، ارزش ها و ایماژهاى سیال در هیئت پول متصلب و منجمد مى شوند.
در اینجا براى درک بهتر خصلت کلى، انتزاعى، میانجیگرانه و در عین حال عینى پول لازم است تا به تبع خود زیمل به نظام مبادله اشاره اى کنیم.

- مبادله

زیمل مبادله را ناب ترین و دقیق ترین صورت کنش متقابل انسانی می دانست. هر کنش متقابلی نوعی مبادله است که کل ارزش چیزهای مبادله شده بیش از ارزش آن ها پیش از مبادله است. از جمله اصول و پیش شرط هاى مهم و اساسى در رویکرد زیمل درک و فهم اقتصاد بر مبناى روابط و نظام مبادله است، به نحوى که کلیت اقتصاد به نظام مبادله فرو کاسته مى شود. (اهمیت مبادله در نظریه زیمل در تقابل آن با تولید و نظام و روابط تولیدى مشخص مى شود.) اساساً مبادله انتزاعى ترین نوع کنش متقابل و تعامل محسوب مى شود، تا جایى که از نظر زیمل هر کنشى، «هر نوع مکالمه یا گفت وگو، هر نوع احساس یا تأثر (حتى اگر مورد انکار قرار گیرد)، هر نوع بازى، هر نگاهى به شخص دیگر» را باید به منزله نوعى مبادله تلقى کرد. کلیت نمادین و انتزاعى مبادله که به نوعى برسازنده جامعه است مى تواند در قالب هر نوع کنشى شکلى عینى به خود بگیرد. اما فارق از دلالت ها و مصادیق بى شمارى که زیمل به مفهوم مبادله منتسب مى کند و هر یک از آن ها معرف خصلت کلى و عینى مبادله است، در حوزه اقتصاد ما با نظامى از مبادله روبه روییم که در آن پول و کالاها بنا به قوانین خاص خود به جریان و گردش مى افتند. از جمله مهمترین کارکردهاى مبادله این است که ارزش کاملاً ذهنى ابژه را به ارزشى عینى بدل مى کند. مبادله قلمروى از ارزش ها را ایجاد مى کند که از امر ذهنى و شخصى مستقل است. حتى تقاضاى ما براى مصرف کالا نیز عملاً توسط ابژه مبادله شده تجلى مى یابد. به بیان دیگر حوزه گردش و مبادله عملاً بیرون و مستقل از فرد وجود دارند. در این نظام ابژه ها جایگزین یکدیگر مى شوند، مورد مبادله قرار مى گیرند، کمیت معینى از آن ها در ازاى کمیت معین دیگر عرضه مى شود و ارزش مبادله آن ها نیز با ارجاع به ابژه هاى دیگر تعیین مى گردد و اساساً در این نظام و کلیت نمادین است که ارزش یک ابژه و کالا عینیت مى یابد. در این میان پول نیز مستقل از تلاش ما براى تعریف ارزش و شرایط آن وجود دارد. در نظام مبادله پول تحقق خاص و جزیى آن عنصرى است که در همه ابژه هاى اقتصادى مشترک است. پول نماینده و نمایانگر «ارزش انتزاعى» یا «مبادله پذیر بودن» است، به نحوى که پول هم نماینده کلیت مبادله و هم خود جزیى از این کلیت است که تنها به میانجى عناصر آن هستى و عینیت مى یابد. با نظر به این خصلت دوگانه پول مى بینیم که از یک سو پول معیارى است براى روابط مبتنى بر ارزش کالاهاى مبادله شده و از سوى دیگر خود پول نیز با این کالاها مبادله مى شود و خود به کمیتى بدل مى شود که تابع اندازه گیرى است. اما در نهایت آنچه ارزش گذارى مى شود ابژه ها هستند نه خود پول، زیرا پول تجلى ارزش و تجسم بخش روابط این ابژه ها است. بنابراین پول در مقام معیار و وسیله مبادله وراى همه ابژه هاى منفرد و ارزشمند و مبادله شده قرار مى گیرد. پول قادر است تا هر گونه ارزش اقتصادى خاص و جزیى را جابه جا کند، زیرا موقعیت ممتاز پول به گونه اى است که با هیچ یک از این ارزش هاى خاص مرتبط نیست یعنى آن ها تأثیرى در تعیین موقعیت پول ندارند. پول با این قدرت و محوریت عملاً سبب تداوم مبادلات و جریان حیات اقتصادى مى شود، تداومى که ما لاجرم هم در عرصه تولید و هم مصرف کالاها شاهد آن هستیم. با رجوع به مثال خود زیمل مى بینیم که ما با مصرف کالاها على الظاهر این زنجیره و چرخه متداوم و سیال را براى لحظه اى درهم مى شکنیم، لیکن نفس پرداخت پول براى کالاهاى مصرفى آن شکاف را که توسط مصرف ما ایجاد شده، پر و مسدود می کند.
اما این وضعیت عملى، عینى و انتزاعى پول در جریان حیات اقتصادى فقط از طریق داشتن یک وضعیت یا جایگاه ایده آل در بیرون از این چرخه و جریان میسر مى شود. اگر پول نیز خود صرفاً یک ابژه خاص و جزیى بود هرگز نمى توانست این نقش توازن بخشى و میانجیگرى را ایفا و حفظ کند. ظاهراً از هم گسستن وحدت کیهانى و مرکززدایى از عالم به منزله یک نظام معنادار در دوران مدرن، خصلتى خداگونه به پول عطا کرده است، یعنى همان جزیى که بیرون از کلیت قرار گرفته و در عین حال بدان معنا و وحدت مى بخشد.

- پول یا عینی کردن رابطه مبادله

اگر ارزش اقتصادی اشیا در رابطه دوجانبه ای باشد که به عنوان کالاهای قابل مبادله میان خودشان دارند، پول بیانگر این رابطه نسبی است که به خودمختاری مایل شده است. «پول چیزی نیست جز نسبیت اشیای اقتصادی که در نمادی خاص تجسم یافته و بر ارزششان دلالت می کند» به عنوان «ارزش اشیاء بدون حضور خود اشیاء» پول ارزش منجمدشده در ماده است: «آنچه در مبادله بین فردی کنش است با پول صورت ملموس و مستقل پیدا می کند.
اگر در آغاز ارزش پول از ماده آن مشتق می شود که نماینده ارزش کالاهاست، نهایتاً موفق می شود از حامل اش رهایی یافته و در این حالت ارزش صرفاً قراردادی می شود. همراه با مارکس می توان گفت «هستی کارکردی اش هستی مادی اش را جذب می کند».
برای تبیین گذار از «پول- ماده» به «پول- نشانه» به پول «ژتون» بدون ارزش ذاتی که نماینده ارزش چیزهاست، زیمل، در مقام مورخ اقتصاد پولی، تحلیلی از فرآیندهای تجرید و روح باوری فزاینده ارائه می دهد که از ویژگی های عملکرد پول به عنوان پشتوانه ارزش و واسطه مبادله است. در آغاز، پول یک ماده ملموس است (نمک، چوب، پوست و غیره) و مبادله نیز مبادله «جنس» است (کالا در برابر کالا، نمک در برابر چوب، چوب در برابر توتون و غیره). به تدریج قابلیت عقلی تجرید توسعه می یابد- آنچه که زیمل آن را به عنوان بزرگترین پیشرفت ذهن انسانی ملاحظه می کند- و در نتیجه پول از کیفیت ملموسش خارج شده و از آن پس موفق می شود میان نابرابرترین چیزها برابری برقرار کند.
با تجرید تمامی کیفیت چیزها، پول موفق می شود ارزش چیزها را به صورت کمی محض، به صورت عددی، نمایندگی کند. بی اعتنا به ارزش ویژه اش، پول صورت «نمادی محض» یا تقریباً «نمادی محض» پیدا می کند، زیرا زیمل نمی توانست از بین رفتن کامل بنیاد مادی پول را تصور کند که از مشخصات «پول اعتباری» («الکترونیکی» یا «پلاستیکی») جامعه های «کارتی شده» ماست.

- پول یا میانجیگری نمادی مبادله

بدین صورت، «پول- نشانه» عاری از هر کیفیت و فردیت است. وسیله نهایی غیرشخصی است که اجازه می دهد مبادله چیزها را تنظیم کرد. چیزها به لحاظ خودشان به عنوان ارزش های کاربردی، منحصر به فرد و جانشین ناپذیرند، اما به علت یا حتی به لطف پول این خصوصیات را از دست می دهند و به ارزش های مبادله همانند و جانشین پذیر مبدل می شوند. جانشین پذیری همگانی کار مبادله را آسان کرده و به گردش کالاها سرعت می بخشد.
در این خصوص زیمل می نویسد: «قابلیت پول برای نمایندگی هر ارزش اقتصادی با ویژگی های معین- چون که ذات پول به هیچ یک از ارزش های اقتصادی بستگی ندارد ـ استمرار مجموعه ای از رویدادهای اقتصادی را پایه گذاری می کند» نظر به این که پول، به عنوان وسیله اندازه گیری روابط ارزش میان چیزها، خودش فاقد ارزش ذاتی است، از جریان فراز و فرود چیزها برکنار می ماند و در عین حال به عنوان وسیله نهایی در مبادله با آن ها داخل می شود. با این وصف، «پول- نشانه» نمی تواند نقش میانجی نمادی و شتاب دهنده به مبادله را ایفا کند مگر این که مبادله کنندگان آمادگی داشته باشند ارزش های جایگزین (احشام، اثاث خانه) در برابر یک ارزش اسمی (یک تکه کاغذ) واگذار کنند، آنچه که ایجاب می کند آنان به ثبات پول و به نظم سیاسی ـ اجتماعی که آن را تضمین می کند، اعتماد داشته باشند. بدون این اعتماد جریان پولی فرومی پاشد، همان طور که جامعه ای که در آن انسان ها به یکدیگر اعتماد نداشته باشند متلاشی می شود.
جالب است اشاره کنیم که زیمل نیز بالاترین حد وحدت بخشى را به پول نسبت مى دهد و آن را با وحدت کیهانى در ذهنیت مذهبى شبیه مى داند. به زعم زیمل خصومت نگرش و ذهنیت مذهبى و دینى نسبت به پول نیز ناشى از همین شباهت و ناشى از آگاهى این ذهنیت از خطر رقابت میان علایق و منافع پولى و مذهبى است. درک این امر در جهان مرکز زدوده امروز کار دشوارى نیست. انقلاب کوپرنیک در عرصه نجوم این مرکززدایى را شکلى عینى بخشید و نظریات فلسفى از کانت به بعد به صور گوناگون آن را تئوریزه کردند. اما سواى این دستاوردهاى علمى و فلسفى، نفس تجربه مدرنیته این بى مرکز شدن زندگى و هستى بشر و پرتاب شدن در وضعیتى بى ثبات، حادث و سیال را به واقعیتى بدیهى بدل کرده است. هر یک از ما نیز این مرکززدایى را در متن تکثر بى پایان زندگى روزمره به نحوى تجربه مى کنیم. فرد با از دست دادن مرکزیت روح و روان خویش به درون گردابى از امیال متناقض، اهداف و وسایل، محرک ها و روابط گوناگون کشیده مى شود. به زعم زیمل نیز اساساً امورى از قبیل زندگى پرهیاهوى کلانشهر، شیفتگى آدمى براى سفر کردن، رقابت، پایبند نبودن به هیچ نوع ذائقه، سبک، عقیده، روابط شخصى و... همگى گواه این مرکززدایى روانند. اما جهان بى روح و بى مرکز مدرن در بطن خود حاوى پدیده ها و ساختارهایى کلى و وحدت بخش است که از امور خاص، جزیى، واحد و فردى فراتر مى روند. با توسل به روش زیمل یا به قول معروف «جامعه شناسى صورى» مى توان برخى از این امور کلى، انتزاعى و وحدت بخش را برشمرد و به وجه تشابه صورى پول با آن ها اشاره کرد. به طور مثال، با مدنظر قرار دادن شباهت میان دین و پول که بعضاً تداعى شومى در ذهن ایجاد مى کند مى توان به درک قدرت فراگیر، کلى و انتزاعى پول نزدیک شد. دامنه این تشابهات بسیار گسترده است و چیزى بیش از یک قیاس کلى به نظر مى رسد و همان طور که ملاحظه کردیم حتى در ذهنیت و نگرش مذهبى نیز آگاهى از این شباهت به طور ضمنى نهفته است. به نحوى ملموس تر مى بینیم که پول با بسیارى از آن نیازها و عقده هاى روانشناختى اى گره مى خورد که آدمیان با توسل به دین و کارکردهاى آن سعى در ایجاد مصالحه میان روابط متضاد و آنتاگونیستى آن ها مى کنند. در دوران پیشامدرن این نقش و قدرت بى همتاى دین شکلى عینى و صریح داشت و در واقع پیش از بسط و تحول عینى تقسیم کار و اقتصاد پولى قوام یافته در دوران مدرن و پیش از انتقال و فروکاستن مذهب به حوزه تنگ و محدود زندگى خصوصى افراد، دین در همه عرصه هاى حیات و در متن زندگى روزمره نیرویى وحدت بخش محسوب مى شد. ولى حتى امروزه نیز این کارکرد دین همچنان پابرجاست و به لحاظ صورى در زندگى افراد دین مدار نوعى محوریت را شکل مى دهد که به تجارب فرد معنا، جهت و مرکزیت می بخشد. اصولاً بنا به استدلال زیمل ظهور و گسترش اقتصاد پولى با شرایط تاریخى خاصى که در آن ها پایه هاى دین و امر مطلق سست شده، ارتباطى وثیق دارد و از نظر او در دوران مدرن دین و مذهب هاى خاص، تاریخى و انضمامى به نوعى حس و حال دینى (religiousity) بدل مى شوند. اما با این وجود، به طور کلى دین از جمله عوامل بر سازنده حیات و هستى است که وحدت و بنیان کل هستى و وجود را نشان مى دهد و در همان حال خود در زندگى عینى و تجربى یکى از علایق و منافع موجود در میان انبوه علایق و منافع آدمیان به شمار مى رود. افراد به یارى مذهب میان مفهوم ایده آل خویش از جهان و واقعیت عینى تکه پاره بیرونى آشتى برقرار مى کنند و به این واقعیت قطعه وار معنا و کلیت مى بخشند. در واقع مذهب با کل زندگى و تجارب فرد همتراز و یکى مى شود. به رغم اینکه مذهب جزیى از هستى یا وجود متکثر و ناسازگار است، در عین حال خود به آن هستى و وجودى بدل مى شود که در سطحى بالاتر نفس (self) و درون سوژه را اشغال مى کند. پول نیز به رغم محتواى کاملاً متفاوت از لحاظ صورى در خصوصیات فوق الذکر با دین و همچنین با نیروهاى کلى و وحدت بخش دیگر از قبیل دولت، متافیزیک، نفس، ایدئولوژى، قانون و... شبیه و واجد قرابت است.فى المثل با تسرى ویژگى هاى فوق به نیرویى همچون دولت مى توان فهمید که چگونه امرى جزیى که در کنار سایر نیروها رابطه اى آنتاگونیستى را شکل مى دهد، جایگاه امر کلى را اشغال کرده و کلیت را نمایندگى مى کند، به نحوى که همه شئون زندگى روزمره به میانجى دولت محقق مى شود. اما لازم به ذکر است که با وجود این تشابهات پول در قیاس با همه این نیروها از خصلتى ممتاز و متمایز برخوردار است. پول برخلاف کلیت هایى چون دین و دولت در نوعى نقطه بى اعتنایى یا بى تفاوتى نسبت به همه امور قرار گرفته است و با پدیده هاى دیگر رابطه اى آنتاگونیستى ندارد، هر چند خود مى تواند وسیله اى براى ایجاد آنتاگونیسم و تضاد باشد. به تعبیرى پول خنثى است و در آن هیچ رد و نشانى نمى توان یافت مبنى بر آنکه پول در جهت فلان هدف یا در خدمت فلان فرد و یا گروه قرار دارد. به طور مثال دولت که در جایگاه امر کلى قرار دارد بالاخره باید در رابطه آنتاگونیستى میان نیروها و احزاب سیاسى مختلف وارد ماجرا شود و از یکى از این نیروها جانبدارى و حمایت کند، ولى پولى که نسبت به همه این روابط از حالتى خنثى و بى تفاوت برخوردار است مى تواند به هر شکلى درآید و خود را در قالب هر نوع سبک زندگى، حالات روانشناختى و روابط گوناگون متجلى کند. پول در این مقام جزء انتزاعى ترین اشیاء و امور و برى از هر نوع کیفیتى است.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط