بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
خیلى متشکریم از شما دوستان جوان که این فضاى سرشار از نشاط جوانى با شاخص عقلانیت و تفکر را امروز در حسینیهى ما به وجود آوردید. و امیدواریم که این روحیه - که هنگامى که با دینخواهى و روحیهى تقوا همراه شود، مشکلگشاى همهى مراحل زندگى کشورهاست - روز به روز در بین شما دوستان دانشجو و جوانان عزیز گسترش پیدا کند.
مطالبى که دوستان اینجا بیان کردید، بسیار مطالب خوبى بود؛ یعنى براى من که با دقت حرف کسانى را که اینجا حرف میزنند، گوش میکنم - چه دانشجوها و جوانها، چه گروههاى دیگرى که گاهى اینجا شرکت میکنند، یا در هر جلسهاى که من با یک جمعى روبهرو هستم و با آنها حرف میزنم، مایلم حرفهایشان را با دقت بشنوم و استفاده کنم - صحبتهاى امروز شما بسیار پرمغز و مفید به نظرم آمد که این یک میانگین و سطح متوسطى از ذهنیت و عقلیت دانشجوئى را هم به ما نشان میدهد. نمیخواهیم بگوئیم شما نمایندهى همهى دانشجوهاى کشورید؛ اما بالاخره نشاندهندهى این است که این سطح از تفکر و اندیشهورزى و مسئلهشناسى و تلاش براى حل مشکل و حل مسئله، امروز در دانشگاه ما وجود دارد؛ این براى من بسیار جالب هست.
نکاتى را دوستان ذکر کردید. من البته یادداشتهائى دارم که اگر مجال بشود، خدمت دوستان عرض میکنم، اما به نظرم میرسد برخى از همان چیزهائى که در ذهن من هست، با نگاهى به آنچه که شما بیان کردید و توضیحى دربارهى آنها، گفته خواهد شد. بد نیست یک مرورى بکنیم به آنچه شما گفتید.
دوستى گفتند که نسل جدیدى در حال ظهور است. این کاملاً درست است. البته این، اولین نسلى که دارد در انقلاب خودش را نشان میدهد، نیست؛ قبل از شما هم یک نسل خودش را در انقلاب نشان داد - در واقع متولد شد - و دست قدرتمند و انگشت گرهگشاى خودش را به کار انداخت. آن هم نسل انقلاب بود؛ آن هم پرورشیافتهى جاى دیگر و فضاى دیگرى نبود؛ چون انقلاب مثل یک کورهى گدازنده است؛ تغییردهندهى شکل و نظم عناصرِ موجودات است. انقلاب یک چنین حالتى است؛ مثل آنچه که قدیمىها میگفتند: اکسیر، کیمیا، که عنصر مس را به عنصر طلا تبدیل میکند. این البته حالا ممکن است در ذهن بعضىها افسانه به نظر برسد؛ افسانه هم نیست؛ واقعیت داشته و دارد. انقلاب یک چنین چیزى است؛ تغییردهنده است، دگرگونکننده است. این دگرگونسازى فقط در سطح مناسبات اجتماعى نیست، بلکه در درجهى اول، در لایهى درون انسانها و ذهنیتهاست. اولین تغییر، اینجا داده میشود؛ در دلها. بنابراین آن نسل جوانى که وقتى انقلاب شد، پانزده سالش بود، شانزده سالش بود، هیجده سالش بود، آزمایش خودش را در میدانهاى انقلاب داد؛ بعد هم در دوران دفاع مقدس با ایجاد آن فضاى عجیب. آن نسل هم متولد انقلاب است، این نسل هم که شما میگوئید دارد ظهور میکند، این را هم من کاملاً قبول میکنم؛ تصدیق دارم و آن را حس میکنم.
سؤال میشود که مأموریت این نسل چیست؟ الزاماتش چیست؟ کى میخواهد او را پیش ببرد و هدایت کند؟ اینها سؤالهاى خوبى است. به نظرم میرسد این سؤالها سؤال است، لیکن ابهام نیست. پاسخ به این سؤالها معلوم است. انقلاب براى ایجاد یک دولت به جاى دولت که به وجود نیامد، براى ایجاد یک نظام، یک مجموعهى ملى و انسانى بر اساس یک تفکر به وجود آمد. آن تفکر، تفکر اسلام است. ادعاى ما این است - که این ادعا را اثبات هم میکنیم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقدیم راه سعادت انسانها به دست تعالیم انبیاء است، که کاملترینش هم تعالیم اسلام است. بشر منهاى تعالیم انبیاء حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمیکرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسایش روانى که زمینهساز عروج اوست به معارج والاى ملکوتىِ انسان. راه سعادت انسان این است.
براى اینکه تفکر انبیاء در جامعه پیاده شود، یک حرکت بلندمدت و طولانى لازم بود. این انقلاب با این هدف به وجود آمد. جامعهى اسلامى، کشور اسلامى، نه فقط دولت اسلامى، نه فقط تشکیل یک نظام اسلامى، بلکه تشکیل یک واقعیت و یک مجموعه مردمى که بر اساس تعالیم اسلام - که لبّ لباب تعالیم انبیاء است - زندگى میکنند و آثارش را احساس میکنند. این هدف ماست. خوب، ما به این هدف هنوز نرسیدیم، توقع هم نبود که در ظرف سى سال برسیم. این هدف، هدف خیلى طولانى مدتى است. باید تلاش کرد، باید کار کرد تا به این هدف رسید؛ شما مسئولیتتان این است. مأموریت این نسل این است؛ کشور و ملتتان را به آن جایگاهى که معنایش این باشد که یک جامعهى اسلامى به معناى واقعى تشکیل شده، برسانید. این را الگو کنید. این میشود بزرگترین وسیله براى گسترش این فکر و گسترش این تجربه در عالم؛ این مأموریت این نسل است که در تصور و در جنبهى نظرى، چیز مشکلى نیست. البته کار، کار بسیار دشوارى است. همان تحرک جوانى، همان انگیزهى جوانى را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادى که حالا گفتهایم و عرض میکنیم. هدف این است: ما کشور اسلامى میخواهیم. کشور اسلامى وقتى تشکیل شد، معنایش این است که دنیاى مردم آباد خواهد شد، نه به معناى آبادىاى که در نظامهاى مادى وجود دارد.
در نظامهاى مادى آبادى وجود دارد؛ یعنى قدر مطلق پیشرفتهاى مادى خوب است؛ اما در مورد همان پیشرفتهاى مادى هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. یعنى شما الان مثلاً مىبینید که در کشور ثروتمندى مثل آمریکا، ثروتمندش اولین ثروتمند دنیاست، لیکن فقیرش هم گاهى بدترین فقیر دنیاست؛ از سرما میمیرد، از گرما میمیرد، از گرسنگى میمیرد. طبقهى متوسطى در آنجا زندگى میکنند که اگر شبانهروز، تماموقت، با همهى توان کار نکنند، نمیتوانند شکمشان را سیر کنند. این براى بشر خوشبختى نیست، این براى یک جامعه خوشبختى نیست. بله، تولید ناخالص داخلىاش را نگاه کنى، ده برابرِ یک کشور دیگر است؛ این که دلیل نشد. یعنى حتّى در برخوردارىهاى مادى هم عدالت نیست، همهگیرى نیست؛ یعنى همه برخوردار نیستند؛ چه برسد به برخوردارى معنوى؛ آرامش روانى نیست، توجه به خدا نیست، تقوا و پرهیزگارى نیست، پاکدامنى و طهارت نیست، گذشت و اغماض نیست، ترحم و دستگیرى از بندگان خدا نیست؛ و نیست و نیست و نیست.
این، آن پیشرفتى نیست که کشور اسلامى و جامعهى اسلامى دنبال آن است. آن خوشبختىاى که ما براى جامعهى اسلامى، برخوردارىاى که براى جامعهى اسلامى قائلیم، فقط این نیست که شما اینجا نگاه میکنید؛ بلکه برخوردارى مادى و معنوى. یعنى فقر نباید باشد، عدالت باید باشد، تقوا و اخلاق و معنویت و پرهیزگارى هم باید باشد. این، آن هدفى است که باید دنبال او برویم.
یکى از دوستان میگفتند که به این دلائل، آیندهى جنبش دانشجوئى دچار ابهام است! من میگویم هیچ دچار ابهام نیست. اتفاقاً همان برادرى که این مطلب را گفتند، وظائف جنبش دانشجوئى و کارهائى را هم که جنبش دانشجوئى باید انجام بدهد، ذکر میکردند؛ خوب، دیگر چه ابهامى؟! همین کارها را باید انجام بدهید؛ با این هدف، با این مقصد.
یک سؤال اینجا مطرح میشود که براى رسیدن به این هدف والا و بسیار برجسته و بزرگ، وظیفه فقط متوجه دانشجویان است؟ آن هم دانشجویانى که براى خودشان رسالتى قائلند که شما اسمش را میگذارید جنبش دانشجوئى؛ یعنى دانشجوى متحرک، دانشجوى فعال؛ دانشجوئى که از نیروى فکر و توان جسمى و روحى خودش میخواهد براى پیشرفت استفاده کند؛ آیا فقط اینها مخاطبند؟ بلاشک نه. سنگینترین مسئولیت بر عهدهى مسئولان و انواع نخبگان جامعه است؛ نخبگان علمى و نخبگان فکرى و نخبگان سیاسى، لیکن جریان دانشجوئىِ فعال هم مسئولیت سنگینى دارد. یکى از مسئولیتهاى جریان دانشجوئى، تلاش براى فهمیدن است؛ یعنى تفکر.
من به نظرم میرسد یکى از کارهاى لازم، تشکیل جلسات فکرى وسیعى است که مجموعهى دانشجوئى، همراه با مجموعهى حوزوى، با برنامهریزى خوب، میتواند به وجود بیاورد تا بنشینند دربارهى مسائل گوناگون فکر کنند. گسترش فکر و پراکندن فکرِ درست و صحیح میتواند همان ثمراتى را ببخشد که ما در زمینههاى مسائل علم و فناورى و پیشرفت علوم از دانشجو توقع داریم؛ یعنى شکوفائى، آوردن حرف نو به میدان اندیشه، با یک حرکت صحیح و جهتگیرى درست. یکى از کارها این است.
یکى از کارها، مشخص کردن اصول است. ما اصولى داریم که باید از این اصول تخطى نشود. یعنى به نام فکرپردازى و اندیشهپردازى، از اصول انحراف پیدا نشود. اصول، شاخصهاى راه صحیح و صراط مستقیم است. خطاست اگر اصول را به دیوارههائى تشبیه بکنیم که انسان از وسط این دیوارهها باید حرکت کند؛ نه، اصول شاخصند. یک راه مستقیمى وجود دارد، یک صراط مستقیمى هست که این، انسان را به هدف میرساند. این صراط مستقیم را باید شناخت، باید کشف کرد. هیچ کس در محدودهى صراط مستقیم زندانى نشده. اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچ کس نیست. این اصول کسى را اجبار نمیکند، الزام نمیکند، محدود نمیکند، بلکه این اصول انسان را هدایت میکند و به او میگوید که اگر چنانچه بر طبق این اصول حرکت کردى، به آن نتیجهى مطلوب خواهى رسید؛ اگر از این اصول تخطى کردى، به هدف نخواهى رسید. آخر، اشکال بیراهه همین است. بیراهه، دو اشکال دارد: یک اشکال این است که انسان به سرمنزل مقصود نمیرسد؛ اشکال دیگر این است که وقت انسان تلف میشود؛ فرصتها از دست میرود.
این کسانى که در طول این صد سال، صد و پنجاه سال اخیر در کشور ما داعیهى اصلاح و پیشرفت و ترقى سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بیراهه کشاندند، این گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول این صد و پنجاه سال به مقصد نرسیدیم و عقب ماندیم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پىدرپى باید بیایند، ضایع شوند، در این تیه(1) سرگردانى بروند و به نتیجه نرسند، تا یک وقت یک نسل متوجه بشود که اشتباه کردهاند؛ راه را برگردد، شروع کند از نو حرکت کردن. گناه آن کسانى که جوامع بشرى را به بیراهه میکشانند، این است که وقت آنها و عمر آنها و فرصتهاى آنها را ضایع میکنند.
یک روز به جامعهى ما اینجور تفهیم کرده بودند که راه پیشرفت این است که ما از غربىها تقلید کنیم؛ آن هم نه تقلید در دانشآموزى و دانشاندوزى، تقلید در ظواهر؛ زنهایمان بىحجاب بشوند؛ مردهایمان کلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. میدانید در کشور ما، دورهاى بر مردم ما گذشت که گذاشتنِ یک کلاه مخصوص به نام کلاهْ پهلوى اجبارى شد و اگر کسى این کلاه را بر سر نمیگذاشت، مجرم شمرده میشد! بعد یک قدم جلوتر رفتند، گفتند یا کلاه پهلوى یا شاپو؛ چون غربىها - اروپائىها - این لباس را میپوشند. انواع و اقسام لباسهائى که در داخل کشور - لباسهاى محلى - پوشیده میشد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ براى اینکه لباس متحد الشکلِ از غرب آمده، پوشانده بشود. براى چى؟ براى پیشرفت! پیشرفت کشور را در این دانستند که مردم ما کت و شلوار بپوشند، کروات ببندند، زنهاى ما بىحجاب حرکت بکنند؛ رسوم و عادات غربى را یاد بگیرند. ببینید چقدر خسارتبار است براى یک کشور؛ چقدر مایهى شرمندگى است، وقتى انسان فکر بکند. آن روز نه فقط شرمنده نمیشدند، افتخار هم میکردند، با صداى بلند هم این را فریاد میکردند. این، بیراهه است. نسخهى پیشرفت، نسخهى غلط؛ بیراهه. اصول براى این است که این اشتباهات پیش نیاید.
یکى از دوستان، اعتراضهاى صریحى کردند. خصوصیت دانشجو هم همین است. به اشخاص و دستگاهها اعتراضهائى کردند - حالا آن اعتراضها ممکن است وارد باشد، ممکن است وارد نباشد؛ من روى آن نمیخواهم قضاوت بکنم - اصل اینکه دانشجو حرفش را روشن و صریح و آشکار بزند و دچار سیاسىکارى نشود، چیز مطلوبى است. بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجوئى این است که دانشجو دچار محافظهکارى شود و حرفش را با ملاحظهى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاکیزهدل، با یک آدم سیاسىکار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکى از بهترین شاخصههاى دانشجوئى است.
یکى از این اعتراضها، اعتراض به صدا و سیما بود و اینکه بعضى میگویند اگر چنانچه صدا و سیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفتهایم؛ چرا؟ چون رهبرى رئیس صدا و سیما را معین میکند! اگر واقعاً ملاک این باشد، که آدم باید به هیچکس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوهى قضائیه را هم رهبرى انتخاب میکند، رئیس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبرى دارد؛ میگوید نصب کردم. پس باید به هیچکس اعتراض نکرد. نه آقا، اولاً صدا و سیما را رهبرى اداره نمیکند؛ این معلوم باشد. صدا و سیما را رئیس صدا و سیما اداره میکند. و رهبرى هم در موارد زیادى اعتراضهائى دارد. همین اعتراضهائى که شما دارید، بعضىهایش یا خیلىهایش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى دیگرى هم هست که چون براى من از جوانب مختلف گزارش مىآورند - با اینکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچى تلویزیون یا گوشکنندهى رادیو نباشم - اطلاعاتم زیاد است. از وضع صدا و سیما اعتراضهائى هم میکنیم، اشکالاتى هم میکنیم، گاهى با آنها دعوا هم میکنیم. بالاخره آنها هم یک ضرورتهائى دارند و جواب میدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سیما مطلقاً به رهبرى منتقل نمیشود. شما حق دارید انتقاد کنید؛ هیچ اشکالى ندارد.
یکى از دوستان میپرسند که به نظرات امام چگونه دست پیدا کنیم؟ به نظر من این کاملاً روشن است. نظرات امام یک مجموعه است و خوشبختانه بیانات امام ثبت شده است و همین است که هست. مثل همهى متونى که از آنها میشود تفکر گوینده را استنباط کرد؛ منتها با شیوهى درستِ استنباط. شیوهى درستِ استنباط این است که همه حرفها را ببینند، آنها را در کنار هم قرار بدهند؛ توى آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقید هست. حرفها را باید با همدیگر سنجید، تطبیق کرد؛ مجموع این حرفها، نظر امام است. البته کار خیلى سادهاى نیست، اما روشن است که باید چه کار کنیم: یک کار اجتهادى است؛ اجتهادى است که از عهدهى شما جوانها برمىآید. بنشینند واقعاً گروههاى کارى در زمینههاى مختلف، نظر امام را استنباط کنند، از گفتههاى امام به دست بیاورند.
حالا یک جمله از آن چیزهائى که در ذهنم بود و یادداشت کردم، عرض بکنم. چون وقت نیست و تا اذان زمان زیادى نمانده. همین طور که چند نفر از دوستان اشاره کردند، ما وارد دههى چهارم عمر نظام جمهورى اسلامى داریم میشویم. البته یک نظام اجتماعى در سى سالگى و سى و پنج سالگى یک نظام کاملاً جوان است؛ اگر چنانچه بخصوص در این نظام، تحرک و تحولهاى درونى بموقع و بجا وجود داشته باشد، بهآسانى سالخورده و فرسوده هم نخواهد شد؛ با گذشت صدها سال هم پیر و فرسوده نمیشود، لیکن آنچه مسلّم است، در این سنین - در سنین سى سالگى و سى و پنج سالگى و چهل سالگى - یک نظام اجتماعى، یک نظام جوان است. یعنى چه جوان است؟ یعنى هنوز به تجربهى بیشتر احتیاج دارد؛ هنوز به کار و تلاش بیشتر در زمینهى مبانى نیاز دارد تا به پختگى و قوام برسد.
ما گفتیم که در این دهه، آنچه که به عنوان یک هدف و شعار - براى اینکه دنبال کنیم که مرحلهاى را بگذرانیم - باید مورد توجه قرار بگیرد، «پیشرفت و عدالت» است. این را شعار قرار بدهیم: پیشرفت و عدالت. پیشرفت را عرض کردم؛ مقصود، پیشرفتِ همهجانبه است؛ یعنى پیشرفت مادى و پیشرفت معنوى. پیشرفت مادى را هم نفى نمیکنیم. یعنى مطلقاً مسئلهى معیشت مردم، مسئلهى اشتغال مردم، مسئلهى پیشرفتهاى علمى و فناورى را مطلقاً دست کم نمیگیریم. اینها کاملاً مهم است و باید دنبال شود، تا در این زمینهها فقر نباشد، بیکارى نباشد، گرانى و تورم قیمتها نباشد؛ در این تردیدى نیست. اما در کنارش، به این اکتفا هم نمیکنیم، بلکه باید فکر روشن، اعتقاد عمیق، انگیزهى روزافزون و جوشان و اخلاق انسانى و والاى اسلامى در کنار اینها گسترش پیدا کند.
همان طور که عرض کردم، از بیراههها باید ترسید. گاهى اوقات یک چیزها و راههائى را براى پیشرفت پیشنهاد میکنند که بیراهه است. یک نمونهاش را گفتم؛ مثل پیشرفتهاى دورهى پهلوى که حقیقتاً بعضىاش توقف و بعضىاش پسرفت و سقوط بود - که حالا جاى تفاصیلش در این جلسه نیست؛ چون وقت نیست - آن یک الگو بود که واقعاً بیراهه بود؛ به ظواهر دلخوش کردن، غربىها را معیار و ملاک قرار دادن و دنبال آنها حرکت کردن که نتیجهاش همین میشود که در آن پنجاه شصت سالِ شوم و سیاه در دوران پهلوى مشاهده شد.
یک نمونهى دیگر از این بیراههها، نمونههائى است که گاهى ممکن است در زمان ما هم پیدا بشود؛ باید توجه داشت. در این نمونهى دوم، اسمى از ظواهر آورده نمیشود، هویت ایرانى و اسلامى هم مثل آنچه که در آن شکل اول دیده میشد، نفى نمیشود؛ لیکن یک حالت نومیدىِ از تحرک و پیشرفت در این مسابقه در سیاستگذاران و سررشتهداران امور و سخنگویان جامعه مشاهده میشود. یعنى نگاهى که به غرب میکنند، یک نگاه به یک نقطهى والا و دستنیافتنى است، اسمش را هم میگذارند واقعبینى! میگویند آقا واقع قضیه چیست؛ امروز اینها از لحاظ علمى اینقدر جلویند، در زمینههاى گوناگون این همه پیشرفت کردهاند؛ این همه نظریات مختلف در علوم انسانى، در زمینههاى مسائل اجتماعى، مسائل سیاسى؛ این همه نظر، این همه فکر، این همه نظریهى نو، ابتکارى ارائه دادهاند؛ ما کِى میتوانیم به گرد اینها برسیم؟ یعنى یک چنین روحیهاى در آنها وجود دارد. بارها در طول این سى سال، بنده خودم با افرادى از این قبیل مواجه بودم که چه با زبان صریح یا نیمه صریح یا با زبان حال، همین معنا را بیان میکردند که «آقا ما البته باید پیشرفت کنیم، اما دنبال اینها باید حرکت کنیم! ما که نمیتوانیم به گرد اینها برسیم، چه برسد به اینکه از اینها جلو بزنیم؛ چرا بیخود زحمت میدهید خودتان را؟». این هم یک بیراهه است.
این معنایش این است که یک ملت - حالا ملت ما به عنوان یک نمونه - و ملتهاى گوناگون شرق و ملتهاى مسلمان از جمله، محکوم به این هستند که همیشه دنبالهروِ حرکت غرب و شاگرد دائمىِ آنها باشند و هیچ وقت از خودشان امید نداشته باشند که بتوانند در آن سطح قرار بگیرند، چه برسد که از آنها جلو بیفتند؛ هرگز چنین روحیهاى نداشته باشند. این، یک بیراههى بسیار خطرناک است که امروز متأسفانه از سوى استاد دانشگاه، از سوى متفکر سیاسى، از سوى بعضى از گویندگان مذهبى ترویج میشود؛ این درست ضد تجربهى طولانىمدت بشرى است. چرا؟ مگر خداى متعال یک دسته از انسانها را اینجور آفریده که همیشه باید جلو باشند؟ کدام واقعیت تاریخى این را نشان میدهد؟ مگر همینهائى که امروز در دنیا جلو هستند، در چند قرن قبل از این، ملتهاى عقب افتادهى دنیا در همهى مسائل گوناگون نبودند؟ دوران قرون وسطاى اروپا مگر از یاد تاریخ رفته؟ دوران قرون وسطى - من بارها گفتهام - دوران تاریکى است، دوران جهل و ظلمت است براى اروپا؛ نه براى کشورهاى مسلمان، نه براى ایران. همان دورانى که آنها اسمش را گذاشتند دوران جهل و بىخبرى و ظلمت و خواب، همان دوران در کشور ما و در کشورهاى اسلامى، دوران عظمت و پیشرفت علم و فلسفه است و پیشرفت سیاسى و اقتدار سیاسى.
این نگاه، خیلى نگاه خطرناکى است. در همین زمینههائى هم که امروز شما مشاهده میکنید که در زمینههاى علمى در کشورتان پیشرفت وجود دارد، در همین زمینهها هم بالخصوص بعضیها مىآمدند و میگفتند آقا فایده ندارد! ولى جوان مسلمان، جوان ایرانى، با همت، با انگیزه وارد شد و به سطح دیگران رسید و یک جاهائى هم از دیگران حتّى جلوتر هم رفت؛ یعنى به نسبت زمانى که صرف کرده اگر ملاحظه کنید، جلوتر هم رفته. بنابراین، این تفکر یکى از آن تفکرات بیراهه است. مطلقاً نگاه نومیدانه نباید داشت. نگاه دین، نگاه اسلام، نگاه قرآنى به انسان این است که: انسان باید تلاش کند؛ تلاشِ با نظم، با برنامهریزى و بى وقفه، تا بتواند به نتائج برسد. صداى اذان بلند شد.
امیدواریم انشاءاللَّه خداى متعال توفیق بدهد به شما که بتوانید در این میدان - در همین دورانى که شما دانشجو هستید و کشورتان در یکى از حساسترین دورانهاست - آزمایش خیلى خوبى براى کشورتان فراهم کنید و وسیلهاى براى پیشرفت کشور باشید.
پروردگارا! این جوانهاى عزیز را در سایهى لطف و هدایت و حمایت خود ذخیرهى دنیا و آخرت این کشور قرار بده؛ در همهى میدانها آنها را پیروز کن. پروردگارا! الطاف معنوى و برکات معنوى خود را به مناسبت این ایام ماه رمضان بر این دلهاى پاک و جوان ببار؛ قلب مقدس ولىعصر را از همهى ما راضى و خشنود کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
خیلى متشکریم از شما دوستان جوان که این فضاى سرشار از نشاط جوانى با شاخص عقلانیت و تفکر را امروز در حسینیهى ما به وجود آوردید. و امیدواریم که این روحیه - که هنگامى که با دینخواهى و روحیهى تقوا همراه شود، مشکلگشاى همهى مراحل زندگى کشورهاست - روز به روز در بین شما دوستان دانشجو و جوانان عزیز گسترش پیدا کند.
مطالبى که دوستان اینجا بیان کردید، بسیار مطالب خوبى بود؛ یعنى براى من که با دقت حرف کسانى را که اینجا حرف میزنند، گوش میکنم - چه دانشجوها و جوانها، چه گروههاى دیگرى که گاهى اینجا شرکت میکنند، یا در هر جلسهاى که من با یک جمعى روبهرو هستم و با آنها حرف میزنم، مایلم حرفهایشان را با دقت بشنوم و استفاده کنم - صحبتهاى امروز شما بسیار پرمغز و مفید به نظرم آمد که این یک میانگین و سطح متوسطى از ذهنیت و عقلیت دانشجوئى را هم به ما نشان میدهد. نمیخواهیم بگوئیم شما نمایندهى همهى دانشجوهاى کشورید؛ اما بالاخره نشاندهندهى این است که این سطح از تفکر و اندیشهورزى و مسئلهشناسى و تلاش براى حل مشکل و حل مسئله، امروز در دانشگاه ما وجود دارد؛ این براى من بسیار جالب هست.
نکاتى را دوستان ذکر کردید. من البته یادداشتهائى دارم که اگر مجال بشود، خدمت دوستان عرض میکنم، اما به نظرم میرسد برخى از همان چیزهائى که در ذهن من هست، با نگاهى به آنچه که شما بیان کردید و توضیحى دربارهى آنها، گفته خواهد شد. بد نیست یک مرورى بکنیم به آنچه شما گفتید.
دوستى گفتند که نسل جدیدى در حال ظهور است. این کاملاً درست است. البته این، اولین نسلى که دارد در انقلاب خودش را نشان میدهد، نیست؛ قبل از شما هم یک نسل خودش را در انقلاب نشان داد - در واقع متولد شد - و دست قدرتمند و انگشت گرهگشاى خودش را به کار انداخت. آن هم نسل انقلاب بود؛ آن هم پرورشیافتهى جاى دیگر و فضاى دیگرى نبود؛ چون انقلاب مثل یک کورهى گدازنده است؛ تغییردهندهى شکل و نظم عناصرِ موجودات است. انقلاب یک چنین حالتى است؛ مثل آنچه که قدیمىها میگفتند: اکسیر، کیمیا، که عنصر مس را به عنصر طلا تبدیل میکند. این البته حالا ممکن است در ذهن بعضىها افسانه به نظر برسد؛ افسانه هم نیست؛ واقعیت داشته و دارد. انقلاب یک چنین چیزى است؛ تغییردهنده است، دگرگونکننده است. این دگرگونسازى فقط در سطح مناسبات اجتماعى نیست، بلکه در درجهى اول، در لایهى درون انسانها و ذهنیتهاست. اولین تغییر، اینجا داده میشود؛ در دلها. بنابراین آن نسل جوانى که وقتى انقلاب شد، پانزده سالش بود، شانزده سالش بود، هیجده سالش بود، آزمایش خودش را در میدانهاى انقلاب داد؛ بعد هم در دوران دفاع مقدس با ایجاد آن فضاى عجیب. آن نسل هم متولد انقلاب است، این نسل هم که شما میگوئید دارد ظهور میکند، این را هم من کاملاً قبول میکنم؛ تصدیق دارم و آن را حس میکنم.
سؤال میشود که مأموریت این نسل چیست؟ الزاماتش چیست؟ کى میخواهد او را پیش ببرد و هدایت کند؟ اینها سؤالهاى خوبى است. به نظرم میرسد این سؤالها سؤال است، لیکن ابهام نیست. پاسخ به این سؤالها معلوم است. انقلاب براى ایجاد یک دولت به جاى دولت که به وجود نیامد، براى ایجاد یک نظام، یک مجموعهى ملى و انسانى بر اساس یک تفکر به وجود آمد. آن تفکر، تفکر اسلام است. ادعاى ما این است - که این ادعا را اثبات هم میکنیم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقدیم راه سعادت انسانها به دست تعالیم انبیاء است، که کاملترینش هم تعالیم اسلام است. بشر منهاى تعالیم انبیاء حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمیکرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسایش روانى که زمینهساز عروج اوست به معارج والاى ملکوتىِ انسان. راه سعادت انسان این است.
براى اینکه تفکر انبیاء در جامعه پیاده شود، یک حرکت بلندمدت و طولانى لازم بود. این انقلاب با این هدف به وجود آمد. جامعهى اسلامى، کشور اسلامى، نه فقط دولت اسلامى، نه فقط تشکیل یک نظام اسلامى، بلکه تشکیل یک واقعیت و یک مجموعه مردمى که بر اساس تعالیم اسلام - که لبّ لباب تعالیم انبیاء است - زندگى میکنند و آثارش را احساس میکنند. این هدف ماست. خوب، ما به این هدف هنوز نرسیدیم، توقع هم نبود که در ظرف سى سال برسیم. این هدف، هدف خیلى طولانى مدتى است. باید تلاش کرد، باید کار کرد تا به این هدف رسید؛ شما مسئولیتتان این است. مأموریت این نسل این است؛ کشور و ملتتان را به آن جایگاهى که معنایش این باشد که یک جامعهى اسلامى به معناى واقعى تشکیل شده، برسانید. این را الگو کنید. این میشود بزرگترین وسیله براى گسترش این فکر و گسترش این تجربه در عالم؛ این مأموریت این نسل است که در تصور و در جنبهى نظرى، چیز مشکلى نیست. البته کار، کار بسیار دشوارى است. همان تحرک جوانى، همان انگیزهى جوانى را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادى که حالا گفتهایم و عرض میکنیم. هدف این است: ما کشور اسلامى میخواهیم. کشور اسلامى وقتى تشکیل شد، معنایش این است که دنیاى مردم آباد خواهد شد، نه به معناى آبادىاى که در نظامهاى مادى وجود دارد.
در نظامهاى مادى آبادى وجود دارد؛ یعنى قدر مطلق پیشرفتهاى مادى خوب است؛ اما در مورد همان پیشرفتهاى مادى هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. یعنى شما الان مثلاً مىبینید که در کشور ثروتمندى مثل آمریکا، ثروتمندش اولین ثروتمند دنیاست، لیکن فقیرش هم گاهى بدترین فقیر دنیاست؛ از سرما میمیرد، از گرما میمیرد، از گرسنگى میمیرد. طبقهى متوسطى در آنجا زندگى میکنند که اگر شبانهروز، تماموقت، با همهى توان کار نکنند، نمیتوانند شکمشان را سیر کنند. این براى بشر خوشبختى نیست، این براى یک جامعه خوشبختى نیست. بله، تولید ناخالص داخلىاش را نگاه کنى، ده برابرِ یک کشور دیگر است؛ این که دلیل نشد. یعنى حتّى در برخوردارىهاى مادى هم عدالت نیست، همهگیرى نیست؛ یعنى همه برخوردار نیستند؛ چه برسد به برخوردارى معنوى؛ آرامش روانى نیست، توجه به خدا نیست، تقوا و پرهیزگارى نیست، پاکدامنى و طهارت نیست، گذشت و اغماض نیست، ترحم و دستگیرى از بندگان خدا نیست؛ و نیست و نیست و نیست.
این، آن پیشرفتى نیست که کشور اسلامى و جامعهى اسلامى دنبال آن است. آن خوشبختىاى که ما براى جامعهى اسلامى، برخوردارىاى که براى جامعهى اسلامى قائلیم، فقط این نیست که شما اینجا نگاه میکنید؛ بلکه برخوردارى مادى و معنوى. یعنى فقر نباید باشد، عدالت باید باشد، تقوا و اخلاق و معنویت و پرهیزگارى هم باید باشد. این، آن هدفى است که باید دنبال او برویم.
یکى از دوستان میگفتند که به این دلائل، آیندهى جنبش دانشجوئى دچار ابهام است! من میگویم هیچ دچار ابهام نیست. اتفاقاً همان برادرى که این مطلب را گفتند، وظائف جنبش دانشجوئى و کارهائى را هم که جنبش دانشجوئى باید انجام بدهد، ذکر میکردند؛ خوب، دیگر چه ابهامى؟! همین کارها را باید انجام بدهید؛ با این هدف، با این مقصد.
یک سؤال اینجا مطرح میشود که براى رسیدن به این هدف والا و بسیار برجسته و بزرگ، وظیفه فقط متوجه دانشجویان است؟ آن هم دانشجویانى که براى خودشان رسالتى قائلند که شما اسمش را میگذارید جنبش دانشجوئى؛ یعنى دانشجوى متحرک، دانشجوى فعال؛ دانشجوئى که از نیروى فکر و توان جسمى و روحى خودش میخواهد براى پیشرفت استفاده کند؛ آیا فقط اینها مخاطبند؟ بلاشک نه. سنگینترین مسئولیت بر عهدهى مسئولان و انواع نخبگان جامعه است؛ نخبگان علمى و نخبگان فکرى و نخبگان سیاسى، لیکن جریان دانشجوئىِ فعال هم مسئولیت سنگینى دارد. یکى از مسئولیتهاى جریان دانشجوئى، تلاش براى فهمیدن است؛ یعنى تفکر.
من به نظرم میرسد یکى از کارهاى لازم، تشکیل جلسات فکرى وسیعى است که مجموعهى دانشجوئى، همراه با مجموعهى حوزوى، با برنامهریزى خوب، میتواند به وجود بیاورد تا بنشینند دربارهى مسائل گوناگون فکر کنند. گسترش فکر و پراکندن فکرِ درست و صحیح میتواند همان ثمراتى را ببخشد که ما در زمینههاى مسائل علم و فناورى و پیشرفت علوم از دانشجو توقع داریم؛ یعنى شکوفائى، آوردن حرف نو به میدان اندیشه، با یک حرکت صحیح و جهتگیرى درست. یکى از کارها این است.
یکى از کارها، مشخص کردن اصول است. ما اصولى داریم که باید از این اصول تخطى نشود. یعنى به نام فکرپردازى و اندیشهپردازى، از اصول انحراف پیدا نشود. اصول، شاخصهاى راه صحیح و صراط مستقیم است. خطاست اگر اصول را به دیوارههائى تشبیه بکنیم که انسان از وسط این دیوارهها باید حرکت کند؛ نه، اصول شاخصند. یک راه مستقیمى وجود دارد، یک صراط مستقیمى هست که این، انسان را به هدف میرساند. این صراط مستقیم را باید شناخت، باید کشف کرد. هیچ کس در محدودهى صراط مستقیم زندانى نشده. اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچ کس نیست. این اصول کسى را اجبار نمیکند، الزام نمیکند، محدود نمیکند، بلکه این اصول انسان را هدایت میکند و به او میگوید که اگر چنانچه بر طبق این اصول حرکت کردى، به آن نتیجهى مطلوب خواهى رسید؛ اگر از این اصول تخطى کردى، به هدف نخواهى رسید. آخر، اشکال بیراهه همین است. بیراهه، دو اشکال دارد: یک اشکال این است که انسان به سرمنزل مقصود نمیرسد؛ اشکال دیگر این است که وقت انسان تلف میشود؛ فرصتها از دست میرود.
این کسانى که در طول این صد سال، صد و پنجاه سال اخیر در کشور ما داعیهى اصلاح و پیشرفت و ترقى سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بیراهه کشاندند، این گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول این صد و پنجاه سال به مقصد نرسیدیم و عقب ماندیم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پىدرپى باید بیایند، ضایع شوند، در این تیه(1) سرگردانى بروند و به نتیجه نرسند، تا یک وقت یک نسل متوجه بشود که اشتباه کردهاند؛ راه را برگردد، شروع کند از نو حرکت کردن. گناه آن کسانى که جوامع بشرى را به بیراهه میکشانند، این است که وقت آنها و عمر آنها و فرصتهاى آنها را ضایع میکنند.
یک روز به جامعهى ما اینجور تفهیم کرده بودند که راه پیشرفت این است که ما از غربىها تقلید کنیم؛ آن هم نه تقلید در دانشآموزى و دانشاندوزى، تقلید در ظواهر؛ زنهایمان بىحجاب بشوند؛ مردهایمان کلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. میدانید در کشور ما، دورهاى بر مردم ما گذشت که گذاشتنِ یک کلاه مخصوص به نام کلاهْ پهلوى اجبارى شد و اگر کسى این کلاه را بر سر نمیگذاشت، مجرم شمرده میشد! بعد یک قدم جلوتر رفتند، گفتند یا کلاه پهلوى یا شاپو؛ چون غربىها - اروپائىها - این لباس را میپوشند. انواع و اقسام لباسهائى که در داخل کشور - لباسهاى محلى - پوشیده میشد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ براى اینکه لباس متحد الشکلِ از غرب آمده، پوشانده بشود. براى چى؟ براى پیشرفت! پیشرفت کشور را در این دانستند که مردم ما کت و شلوار بپوشند، کروات ببندند، زنهاى ما بىحجاب حرکت بکنند؛ رسوم و عادات غربى را یاد بگیرند. ببینید چقدر خسارتبار است براى یک کشور؛ چقدر مایهى شرمندگى است، وقتى انسان فکر بکند. آن روز نه فقط شرمنده نمیشدند، افتخار هم میکردند، با صداى بلند هم این را فریاد میکردند. این، بیراهه است. نسخهى پیشرفت، نسخهى غلط؛ بیراهه. اصول براى این است که این اشتباهات پیش نیاید.
یکى از دوستان، اعتراضهاى صریحى کردند. خصوصیت دانشجو هم همین است. به اشخاص و دستگاهها اعتراضهائى کردند - حالا آن اعتراضها ممکن است وارد باشد، ممکن است وارد نباشد؛ من روى آن نمیخواهم قضاوت بکنم - اصل اینکه دانشجو حرفش را روشن و صریح و آشکار بزند و دچار سیاسىکارى نشود، چیز مطلوبى است. بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجوئى این است که دانشجو دچار محافظهکارى شود و حرفش را با ملاحظهى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاکیزهدل، با یک آدم سیاسىکار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکى از بهترین شاخصههاى دانشجوئى است.
یکى از این اعتراضها، اعتراض به صدا و سیما بود و اینکه بعضى میگویند اگر چنانچه صدا و سیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفتهایم؛ چرا؟ چون رهبرى رئیس صدا و سیما را معین میکند! اگر واقعاً ملاک این باشد، که آدم باید به هیچکس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوهى قضائیه را هم رهبرى انتخاب میکند، رئیس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبرى دارد؛ میگوید نصب کردم. پس باید به هیچکس اعتراض نکرد. نه آقا، اولاً صدا و سیما را رهبرى اداره نمیکند؛ این معلوم باشد. صدا و سیما را رئیس صدا و سیما اداره میکند. و رهبرى هم در موارد زیادى اعتراضهائى دارد. همین اعتراضهائى که شما دارید، بعضىهایش یا خیلىهایش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى دیگرى هم هست که چون براى من از جوانب مختلف گزارش مىآورند - با اینکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچى تلویزیون یا گوشکنندهى رادیو نباشم - اطلاعاتم زیاد است. از وضع صدا و سیما اعتراضهائى هم میکنیم، اشکالاتى هم میکنیم، گاهى با آنها دعوا هم میکنیم. بالاخره آنها هم یک ضرورتهائى دارند و جواب میدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سیما مطلقاً به رهبرى منتقل نمیشود. شما حق دارید انتقاد کنید؛ هیچ اشکالى ندارد.
یکى از دوستان میپرسند که به نظرات امام چگونه دست پیدا کنیم؟ به نظر من این کاملاً روشن است. نظرات امام یک مجموعه است و خوشبختانه بیانات امام ثبت شده است و همین است که هست. مثل همهى متونى که از آنها میشود تفکر گوینده را استنباط کرد؛ منتها با شیوهى درستِ استنباط. شیوهى درستِ استنباط این است که همه حرفها را ببینند، آنها را در کنار هم قرار بدهند؛ توى آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقید هست. حرفها را باید با همدیگر سنجید، تطبیق کرد؛ مجموع این حرفها، نظر امام است. البته کار خیلى سادهاى نیست، اما روشن است که باید چه کار کنیم: یک کار اجتهادى است؛ اجتهادى است که از عهدهى شما جوانها برمىآید. بنشینند واقعاً گروههاى کارى در زمینههاى مختلف، نظر امام را استنباط کنند، از گفتههاى امام به دست بیاورند.
حالا یک جمله از آن چیزهائى که در ذهنم بود و یادداشت کردم، عرض بکنم. چون وقت نیست و تا اذان زمان زیادى نمانده. همین طور که چند نفر از دوستان اشاره کردند، ما وارد دههى چهارم عمر نظام جمهورى اسلامى داریم میشویم. البته یک نظام اجتماعى در سى سالگى و سى و پنج سالگى یک نظام کاملاً جوان است؛ اگر چنانچه بخصوص در این نظام، تحرک و تحولهاى درونى بموقع و بجا وجود داشته باشد، بهآسانى سالخورده و فرسوده هم نخواهد شد؛ با گذشت صدها سال هم پیر و فرسوده نمیشود، لیکن آنچه مسلّم است، در این سنین - در سنین سى سالگى و سى و پنج سالگى و چهل سالگى - یک نظام اجتماعى، یک نظام جوان است. یعنى چه جوان است؟ یعنى هنوز به تجربهى بیشتر احتیاج دارد؛ هنوز به کار و تلاش بیشتر در زمینهى مبانى نیاز دارد تا به پختگى و قوام برسد.
ما گفتیم که در این دهه، آنچه که به عنوان یک هدف و شعار - براى اینکه دنبال کنیم که مرحلهاى را بگذرانیم - باید مورد توجه قرار بگیرد، «پیشرفت و عدالت» است. این را شعار قرار بدهیم: پیشرفت و عدالت. پیشرفت را عرض کردم؛ مقصود، پیشرفتِ همهجانبه است؛ یعنى پیشرفت مادى و پیشرفت معنوى. پیشرفت مادى را هم نفى نمیکنیم. یعنى مطلقاً مسئلهى معیشت مردم، مسئلهى اشتغال مردم، مسئلهى پیشرفتهاى علمى و فناورى را مطلقاً دست کم نمیگیریم. اینها کاملاً مهم است و باید دنبال شود، تا در این زمینهها فقر نباشد، بیکارى نباشد، گرانى و تورم قیمتها نباشد؛ در این تردیدى نیست. اما در کنارش، به این اکتفا هم نمیکنیم، بلکه باید فکر روشن، اعتقاد عمیق، انگیزهى روزافزون و جوشان و اخلاق انسانى و والاى اسلامى در کنار اینها گسترش پیدا کند.
همان طور که عرض کردم، از بیراههها باید ترسید. گاهى اوقات یک چیزها و راههائى را براى پیشرفت پیشنهاد میکنند که بیراهه است. یک نمونهاش را گفتم؛ مثل پیشرفتهاى دورهى پهلوى که حقیقتاً بعضىاش توقف و بعضىاش پسرفت و سقوط بود - که حالا جاى تفاصیلش در این جلسه نیست؛ چون وقت نیست - آن یک الگو بود که واقعاً بیراهه بود؛ به ظواهر دلخوش کردن، غربىها را معیار و ملاک قرار دادن و دنبال آنها حرکت کردن که نتیجهاش همین میشود که در آن پنجاه شصت سالِ شوم و سیاه در دوران پهلوى مشاهده شد.
یک نمونهى دیگر از این بیراههها، نمونههائى است که گاهى ممکن است در زمان ما هم پیدا بشود؛ باید توجه داشت. در این نمونهى دوم، اسمى از ظواهر آورده نمیشود، هویت ایرانى و اسلامى هم مثل آنچه که در آن شکل اول دیده میشد، نفى نمیشود؛ لیکن یک حالت نومیدىِ از تحرک و پیشرفت در این مسابقه در سیاستگذاران و سررشتهداران امور و سخنگویان جامعه مشاهده میشود. یعنى نگاهى که به غرب میکنند، یک نگاه به یک نقطهى والا و دستنیافتنى است، اسمش را هم میگذارند واقعبینى! میگویند آقا واقع قضیه چیست؛ امروز اینها از لحاظ علمى اینقدر جلویند، در زمینههاى گوناگون این همه پیشرفت کردهاند؛ این همه نظریات مختلف در علوم انسانى، در زمینههاى مسائل اجتماعى، مسائل سیاسى؛ این همه نظر، این همه فکر، این همه نظریهى نو، ابتکارى ارائه دادهاند؛ ما کِى میتوانیم به گرد اینها برسیم؟ یعنى یک چنین روحیهاى در آنها وجود دارد. بارها در طول این سى سال، بنده خودم با افرادى از این قبیل مواجه بودم که چه با زبان صریح یا نیمه صریح یا با زبان حال، همین معنا را بیان میکردند که «آقا ما البته باید پیشرفت کنیم، اما دنبال اینها باید حرکت کنیم! ما که نمیتوانیم به گرد اینها برسیم، چه برسد به اینکه از اینها جلو بزنیم؛ چرا بیخود زحمت میدهید خودتان را؟». این هم یک بیراهه است.
این معنایش این است که یک ملت - حالا ملت ما به عنوان یک نمونه - و ملتهاى گوناگون شرق و ملتهاى مسلمان از جمله، محکوم به این هستند که همیشه دنبالهروِ حرکت غرب و شاگرد دائمىِ آنها باشند و هیچ وقت از خودشان امید نداشته باشند که بتوانند در آن سطح قرار بگیرند، چه برسد که از آنها جلو بیفتند؛ هرگز چنین روحیهاى نداشته باشند. این، یک بیراههى بسیار خطرناک است که امروز متأسفانه از سوى استاد دانشگاه، از سوى متفکر سیاسى، از سوى بعضى از گویندگان مذهبى ترویج میشود؛ این درست ضد تجربهى طولانىمدت بشرى است. چرا؟ مگر خداى متعال یک دسته از انسانها را اینجور آفریده که همیشه باید جلو باشند؟ کدام واقعیت تاریخى این را نشان میدهد؟ مگر همینهائى که امروز در دنیا جلو هستند، در چند قرن قبل از این، ملتهاى عقب افتادهى دنیا در همهى مسائل گوناگون نبودند؟ دوران قرون وسطاى اروپا مگر از یاد تاریخ رفته؟ دوران قرون وسطى - من بارها گفتهام - دوران تاریکى است، دوران جهل و ظلمت است براى اروپا؛ نه براى کشورهاى مسلمان، نه براى ایران. همان دورانى که آنها اسمش را گذاشتند دوران جهل و بىخبرى و ظلمت و خواب، همان دوران در کشور ما و در کشورهاى اسلامى، دوران عظمت و پیشرفت علم و فلسفه است و پیشرفت سیاسى و اقتدار سیاسى.
این نگاه، خیلى نگاه خطرناکى است. در همین زمینههائى هم که امروز شما مشاهده میکنید که در زمینههاى علمى در کشورتان پیشرفت وجود دارد، در همین زمینهها هم بالخصوص بعضیها مىآمدند و میگفتند آقا فایده ندارد! ولى جوان مسلمان، جوان ایرانى، با همت، با انگیزه وارد شد و به سطح دیگران رسید و یک جاهائى هم از دیگران حتّى جلوتر هم رفت؛ یعنى به نسبت زمانى که صرف کرده اگر ملاحظه کنید، جلوتر هم رفته. بنابراین، این تفکر یکى از آن تفکرات بیراهه است. مطلقاً نگاه نومیدانه نباید داشت. نگاه دین، نگاه اسلام، نگاه قرآنى به انسان این است که: انسان باید تلاش کند؛ تلاشِ با نظم، با برنامهریزى و بى وقفه، تا بتواند به نتائج برسد. صداى اذان بلند شد.
امیدواریم انشاءاللَّه خداى متعال توفیق بدهد به شما که بتوانید در این میدان - در همین دورانى که شما دانشجو هستید و کشورتان در یکى از حساسترین دورانهاست - آزمایش خیلى خوبى براى کشورتان فراهم کنید و وسیلهاى براى پیشرفت کشور باشید.
پروردگارا! این جوانهاى عزیز را در سایهى لطف و هدایت و حمایت خود ذخیرهى دنیا و آخرت این کشور قرار بده؛ در همهى میدانها آنها را پیروز کن. پروردگارا! الطاف معنوى و برکات معنوى خود را به مناسبت این ایام ماه رمضان بر این دلهاى پاک و جوان ببار؛ قلب مقدس ولىعصر را از همهى ما راضى و خشنود کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته