در پس پرده غيبت(2)
تفاوت دو غيبت صغري و كبري امام زمان عليه السلام
مشروط نبودن ظهور به رواج فساد
اگر اين مطالب را به عنوان «توصيف» زمان پيش از ظهور امام عصر عليه السلام بيان كرده اند مي تواند قابل قبول باشد; اما اگر مراد بيان «شرط ظهور» باشد نمي تواند مورد قبول باشد. احاديثي كه دلالت بر غلبه ظلم و جور در زمان ظهور حضرت مي كنند همگي در مقام توصيف آن زمان هستند نه بيان پيش شرط لازم براي ظهور.
به هر حال اگر آمادگي مردم جهان براي استقبال از امام عصر عليه السلام مشروط به رواج بي عفتي و فحشا و از بين رفتن شرم و حيا باشد قطعا چنين آمادگي و استقبالي مطلوب و ممدوح نيست و نبايد به تحقق آن دل خوش نمود. ولي البته ـ همانطور كه قبلا گفتيم ـ اصلا شرط لازم براي ظهور حضرت آمادگي و استقبال عمومي مردم نيست تا كسي بخواهد به چنين قيمت گزافي آنرا به دست آورد. بنا بر اين چه لزومي دارد كه آمادگي مردم را ـ بدون دليل معتبر و قطعي ـ پيش شرط تحقق ظهور تلقي كنيم و آنگاه براي تحقق آن رواج بي عفتي ـ در حد حيوانات ـ را شرط بدانيم آري اگر واقعا شرط ظهور آمادگي مردم جهان باشد و شرط لازم براي اين آمادگي هم رواج بي عفتي در حد حيوانات باشد آنوقت بايد رواج بي عفتي را شرط ظهور امام زمان عليه السلام دانست. اين برداشتي است كه نه با عقل و نه با شرع سازگاري ندارد. پس بهتر است هيچكدام از اين دو را «شرط» معرفي نكنيم نه آمادگي مردم جهان را شرط ظهور بدانيم و نه رواج بي عفتي را شرط آمادگي مردم. در روايات هم هيچ ذكري ازآمادگي مردم پيش از ظهور حضرت نشده است و از رواج فساد و ظلم نيزـ نه به عنوان شرط بلكه به منظور توصيف زمان پيش از ظهورـ سخن به ميان نيامده است.
مشروط نبودن ظهور امام زمان عليه السلام به پر شدن جهان از ظلم و جور
پس تحقق اين حالت در هنگام ظهور مهدي موعود عليه السلام قطعي و مسلم است. اما نكته مهم اينست كه اين احاديث بيان كننده «شرط» ظهور آنحضرت نيستند بلكه صرفا اوضاع و احوال زمان ظهور را» توصيف» ميكنند. فرق است بين اينكه چيزي شرط تحقق يك امر باشد و اينكه صرفا يكي از اوصاف آن را بيان كند.
متاسفانه برخي در اثر سو برداشت از اين روايات تصور كرده اندكه هر چه فرا گيري ظلم و جور در جهان بيشتر شود و فساد رواج بيشتري پيدا كند امام عصر عليه السلام زودتر ظهور خواهند فرمود. لذا به غلط اين نتيجه را گرفته اند كه براي تعجيل در فرج آن حضرت بايد فساد را رواج داد. اين عقيده نادرست از بزرگترين بدعتهايي است كه در موضوع «مهدويت» به وجود آمده و با اصول دينداري و بندگي خدا صد در صد تعارض دارد. ما هيچ گاه و به هيچ دليلي نميتوانيم مجوز انجام گناه يا فساد را ـ هر چند به صورت محدود و حتي براي يكبارـ به احدي بدهيم و هر برداشتي از احاديث مهدويت كه چنين نتيجه اي داشته باشد مردود است.
عقيده صحيح در خصوص اينگونه احاديث آن است كه ظهور حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف به هيچ وجه «مشروط» و «متوقف» بر غلبه و رواج فساد و ظلم در جامعه و جهان نمي باشد و لذا از آنها به هيچ وجه دستورالعمل و تكليف استنتاج نميگردد. وظيفه ما در هر شرايطي آن است كه زير بار هيچ ظلم و ستمي نرويم و ارتكاب آنرا از هيچ كس مجاز نشماريم. اما احاديثي كه بر غلبه ظلم و جور در جهان ـ مقارن با ظهور امام زمان عليه السلام دلالت ميكنند صرفا جنبه پيشگويي و اخبار غيبي دارند و نميتوان از آنها وظيفه و دستوري استنباط كرد (دقت شود).
به علاوه اعتقاد دينداران به اين امر از جهت اعتمادي است كه به گويندگان اين احاديث ـ از جهت اخبار غيب ـ دارند. لذا به همان دليل كه پايان تاريخ را روشن را روشن و اميد بخش ميدانند ظهور مصلح جهاني را در آن برهه مقارن با غلبه ظلم و جور در جهان مي شمرند و هر دو عقيده صرفا مبتني بر ايمان به غيب است كه شرط اصلي ايمان و تقوا مي باشد.
استقرار حكومت حضرت مهدي عليه السلام مستلزم كشتار عمومي نيست
لازمه اعتقاد به اينكه جهان پيش از ظهور حضرت مهدي عليه السلام پر از ظلم و فساد باشد اين نيست كه: «امام زمان عليه السلام با كشتن بيشتر كساني كه ميخواهد بر آنها حكومت كند نظام خود را مستقر سازد» كسي كه چنين توهم كند مرگ نهضت مهدوي را هم ـ به دليل مردمي نبودن ـ زود رس ميداند. شيعه بر اساس ادله نقلي در اين زمينه معتقد است كه امام عصر عليه السلام پس از ظهور خود تغيير و تحولات بزرگي در عرصه فكر وعقل بشر ايجاد خواهند كرد و در اثر تكامل عقلي پس از ظهور در بشر حاصل مي شود زمينه براي ايمان اختياري بسياري از مردم ـ حتي اهل كتاب ـ فراهم خواهد شد. بنا بر اين استقرار نظام عدل مهدوي هيچ نيازي به كشته شدن بيشتر كساني كه حضرت بر آنها حكومت خواهند كرد ندارد. البته هستند مردمي كه با كراهت قلبي تسليم ايشان خواهند شد ولي اين امر هيچ محذور عقلي ندارد چرا كه خداوند طبق وعده هايي كه فرموده است دين حق را ـ عليرغم كراهت كافران و مشركان ـ بر همه آئين هاي ديگر غلبه خواهد داد. وعده قرآن كريم چنين است.
هو الذي ارسل رسوله باهدي و دين الحق ليظهره الدين كله و لو كره المشركون.
او (خداوند) آن كسي استكه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تـا او را بر همه آئين ها پيروزگرداند هر چند مشركان از اين امر كراهت داشته باشند.
ابو بصير در تفسير اين آيه از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمودند:
قسم به خدا تاويل اين آيه هنوز نيامده و نخواهد آمد تا وقتي كــه حضـــرت قائم عليه السلام قيــام فرمايــــد. آن هنگام كه ايشان قيام نمايند هيچ كس كه به خداي بزرگ كافر باشد يا نسبت به امام عليه السلام شــــرك بورزد باقي نميماند مگر آنكه از قيام ايشان كراهت داشته باشد.
آري كساني كه با ديدن آن همه معجزات ـ كه پس از ظهور توسط وجود مقدس امام عصر عليه السلام آشكار ميشود ـ باز هم از سر عناد و انكار حق و حقيقت بر كفر و شرك خويش اصرار بورزند بايد هم از قيام آن حضرت كراهت داشته باشند. اينها همان كساني هستند كه يا مجبور به تسليم خواهند شد و يا راهي جز كشته شدن در پيش نخواهند داشت.
الهي بودن امر ظهور حضرت مهدي عليه السلام
امام صادق عليه السلام در توضيح آيه شريفه: «اتي امر الله فلا تستعجلوه»: «امر خداوند آمد پس در تحقق آن شتاب نورزيد.» فرمودند:
اين (امر) امرما و امر خداوند است كه درآن نبايد شتاب ورزيد. سه لشكرصاحب الامر را ياري ميرسانند:
فرشتگان و مومنان و رعب. و خروج ايشان همانند خروج رسول الله صـلي الله عليه و آله و سلم است
و در اين حديث شريف سه نكته وجود دارد:
امام عليه السلام تصريح كرده اندكه امر ظهور حضرت مهدي عليه السلام امر خداست كه نبايد در آن شتاب ورزيد و اين بيانگر همان حقيقتي است كه ما از آن به كار خدايي ـ در مقايسه با كار بشري ـ تعبير مي كنيم و مقصودمان به طور اجمالي اينست كه ظهور حضرت مهدي عليه السلام كاري نيست كه بشر بخواهد اجراي آن را به عهده گيرد تا اينكه بخواهد براي آن برنامه ريزي كند. خداوند ميخواهد خود اينكار را انجام دهد و برنامه ريزي هاي لازم براي اجراي آن را نيز خود او تنظيم فرموده است. بنا براين ما در تفسير و تحليل امر ظهور نبايد ملاكها و محدوديت هاي كارهاي بشر را جاري بدانيم.
در اينجا يكبار ديگر تاكيد ميكنيم كه از الهي و خدايي بودن ظهور حضرت ميتوان به روشني اعجاز آميز بودن آن را درك نمود.
دومين نكته مهمي كه از اين حديث استفاده ميشود اين است كه در جنود و لشكريان امام زمان عليه السلام غير از افراد بشر لااقل دو گونه لشكر ديگر نيز حضور دارند: يكي فرشتگان و ديگر رعب و وحشت در دلهاي دشمنان. هر دو اينها بسيار مهم و كار ساز هستند و نبايد دست كم گرفته شوند. در مورد تعداد فرشتگاني كه جز لشكر امام عصر عليه السلام هستند غير از آن پنج هزار فرشته اي كه در بدر براي ياري رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شدند گروه هاي ديگري هم هستند. به عنوان مثال دسته اي ديگر از فرشتگان به ياري ايشان مي آيند.
نكته سومي كه از حديث مورد بحث استفاده ميشود تشبيه خروج حضرت مهدي عليه السلام به خروج پيامر صلي الله عليه و آله و سلم است. مقصود از خروج امام زمان عليه السلام قيام و ظهور ايشان است و مراد از خروج رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مطابق با سياق آيات قرآن خارج شدن ايشان از مدينه بسوي بدر براي جنگ با قريش است. آيه مورد استناد امام صادق عليه السلام چنين است:
كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المومنين لكارهون
همان طور كه پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج ساخت در حــالي كه گروهـي از مومنان (نسبت به اين امر) كراهت داشتند.
اين آيه شريفه در صدر آياتي است كه داستان جنگ بدر را مطرح كرده اندو لذا نوع مفسران منظور از خروج پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از خانه خود را خارج شدن ايشان از مدينه براي جهاد با قريش دانسته اند. اما طبق نقل ديگري از حديث مورد بحث كه مرحوم شيخ مفيد آورده است امام صادق عليه السلام تصريح كرده اند: «خروجه عليه السلام كخرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من مكه و هو قوله: كمالله» طبق اين بيان مراد از خروج پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خارج شدن ايشان از مكه و هجرت به مدينه است.
به هر حال در اين تشبيه دو وجه شبه مهم وجود دارد:
اول همانطور كه هجرت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه بك كار عادي و معمولي نبود قيام امام عصر عليه السلام هم يك امر عادي و طبيعي نيست. در شرايطي كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم تصميم به هجرت گرفتند بر اساس حسابهاي عادي گرفتار شدن و در نتيجه ناكام ماندن ايشان قطعي بود و تاريخ آن روزگار نشان ميدهد كه اگر معجزات الهي در كار نبود حضرت رسول هرگز نمي توانستند از ميان آن همه دشمن تشنه به خونشان جان سالم به در ببرند. به همين جهت است كه در آيه شريفه خارج شدن پيامبر پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به خداي متعال نسبت داده شده و تعبير «اخرجك ربك» به كار رفته است. يعني اي پيامبر خدا تو را از مكه خارج كرد و اينكار كار تو نبود».
دقت شود كه وقتي ميگوييم كار پيامبر نبود مقصود اين نيست كه ايشان اقدام به اينكار نكردند و خارج شدن از مكه فعل اختياري ايشان نبود بلكه مراد اينست كه ايشان خودشان به انجام اينكار اقدام كردند اما اولا اصل اين فكر از جانب خداي متعال به ايشان الهام شده بود و ثانيا تمام شرايط و زمينه ها براي عملي شدن اين اقدام بوسيله خداوند و به صورت اعجاز فراهم گرديد. وقتي ميگوييم كاري الهي است مقصود همين است كه طبق روال عادي و معمولي انجام آن ميسر نيست وهجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين بود ولذا قرآن آن را كار خداوند دانسته است. اين در حالي است كه بسياري از كارهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين نبود (يعني طبق روال عادي انجام شدني بود) لذا آنها را به اين معنا كار خدا نمي دانيم.
حال بر اساس اين تشبيه ميتوانيم بگوييم كه قيام و ظهور امام عصر عليه السلام هم براساس و شرايط عادي انجام شدني نمي نمايد ولي خداوند ميخواهد كه اين كار انجام شود و آخرين وصي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر جهانيان غلبه نمايد. لذا همه شرايط و زمينه هاي لازم براي اين پيروزي جهاني را خداوند خود فراهم ميكند ضمن اينكه هم خود امام زمان عليه السلام و هم مومناني كه جز ياران و لشكريان ايشان هستند تلاش وجهاد خود را انجام خواهند داد و مصيبتهاي جنگ ـ از قبيل كشته و مجروح شدن ـ را نيز تحمل خواهند نمود. اما همانطور كه گذشت تحقق اينگونه امور هيچ منافاتر با معجزه بودن قيام و غلبه امام عصر عليه السلام ندارد.
وجه شبه ديگري كه در اين تشبيه به چشم مي خورد مطلبي استكه در قسمت دوم آيه 5 انفال مورد تاكيد قرار گرفته است. آيه صراحت دارد در اينكه گروهي از مومنان از اينكار كراهت داشته اند. احتمالا كراهت آنها به خاطر نا اميدي و ياس از موفقيت طرح و نقشه هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده است. آنها روي روال عادي اينكار را شدني نمي دانستند و از طرفي ايمانشان به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به درجه اي نبود كه وعده هاي آنحضرت برايشان آرامش بخش و مطمئن كننده باشد; لذا از آن كار كراهت داشتند. اما همه مومنان چنين نبوده اندو آيه شريفه تنها در باره گروهي از اهل ايمان (فريقا من المومنين) چنان حكمي فرموده است. مومناني كه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ايمان كامل داشتند مطمئن بودند كه اگر وعده الهي در باره تحقق رخدادي وجود داشته باشد آن اتفاق ـ علي رغم فراهم نبودن شرايط و زمينه هاي ظاهري اش ـ حتما صورت ميگيرد خداوند آنچه را بخواهد به نتيجه ميرساند و هيچ مانعي نميتواند در مقابل درخواست الهي سدي ايجاد نمايد.
در مورد قيام امام زمان عليه السلام نيز دقيقا همين طور است. ايشان در شرايطي ظهور خواهند فرمود كه بسياري از مومنان از پيروزي و غلبه شان نااميد و مايوس هستند. از احاديثي كه در اين موضوع وارد شده چنين استفاده ميشود كه ياس از ظهور آنحضرت و پيروزي ايشان فرا گير مي شود و جز عده قليلي از شيعيان بقيه را در بر ميگيرد. جايي كه اكثر مومنان از پيروزي و غلبه حضرت احساس ياس و نااميدي كنند چگونه ميتوان ادعا كرد كه در هنگام ظهور شرايط طوري فراهم است كه قيام آنحضرت به صورت طبيعي و عادي پيروز مي شود اگر حداقل اهل ايمان به طور عادي مهياي ظهور شوند ديگر كراهت از مهياي ظهور حضرتش بي معنا مي شود. در حالي كه همه اين قرائن نشان ميدهد قيام آنحضرت با تكيه بر امدادهاي غيبي الهي به نتيجه ميرسد ودر همين حال شرايط و زمينه هاي عادي ثمر بخش بودن قيام ليشان را تاييد نمي كنند. اين وجه شباهت دومي است كه درحديث مزبور وجود دارد.
كار خدا بودن ظهور امام زمان عليه السلام.
مقصود از اينكه ظهور حضرت كار «خدا» مي باشد اين است كه امام زمان عليه السلام فقط به اذن و فرمان خداوند اقدام به قيام مي فرمايند. امر ظهور و زمان انجام آن نه به دست مردم است و نه خود آنحضرت. در اينجا امام عليه السلام خود در انتظار فرمان الهي هستند تا اجازه ظهور به ايشان داده شود. اگر امر ظهور به اختيار خود امام عليه السلام بود ديگر انتظار فرج و دعا در تعجيل فرج از جانب خود ايشان معنا پيدا نميكرد. امام زمان عليه السلام در عين حال كه منتظر هستند منتظر فرمان الهي براي ظهورشان نيز هستند. مردم نيز متناسب با در جه و عمق معرفتشان نسبت به آنحضرت مي توانند جز منتظران ايشان قرار گيرند. همه اعمالي كه بندگان ـ از جمله خود امام عصر عليه السلام ـ انجام ميدهند (چه دعا و چه غير دعا) مي تواند مقدمه اي براي صدور فرمان خداوند در مورد ظهور آنحضرت باشد و بيش از اين تاثيري در آن ندارد. پس هم اصل ظهور و هم وقت آن تنها و تنها به اراده و مشيت خداي متعال بستگي دارد.
نتيجه بحث اين است كه متناسب با اعمال اختياري بندگان خداوند ممكن است در زمان ظهور امام عصر عليه السلام تعجيل يا تاخير نمايد ولي به هر حال تنها عامل تعيين كننده اصل ظهور و زمان آن فقط و فقط اراده الهي است. بعضي تصور كرده اند كه اراده خداوند صرفا به صورت يك قضيه شرطيه است مانند اينكه: «اگر مردم با اعمال خود نشان دهند كه طالب ظهور امام زمان عليه السلام هستند حضرت ظهور خواهند كرد». ويا اينكه «اگر ياران كافي براي امام عليه السلام فراهم شوند ظهور ميكنند.» اينان علاوه بر اين قضاياي شرطيه هيچ گونه اراده و مشيتي در امر ظهور حضرت براي خداوند قائل نيستند.